5 ـ انتظار فرج از ديدگاه نظام هاى سُلطه گر
بر اساس تعاليم تمام مكاتب آسمانى، «انتظار» در همه انسانها وجود دارد و
زمينه آن در همه جوامع بشرى از متمدّن و غير متمدّن به چشم مى خورد; ولى
استكبار پيشگان، پيوسته كوشيده و مى كوشند تا مبانى اعتقادى جامعه ها را سست و
بى اعتبار سازند، چنين تبليغ مى كنند كه، «انتظار» عامل ركود و سستى است و
ايمان به وجود يك آينده روشن، بازتابى از محروميّت هاى طبقه شكست خورده و يك
آرامش موقّت است كه در لباس مذهب خودنمايى مى كند.
به نظر ما يكى از مسايل مهم اعتقادى اسلام كه در طول چهارده قرن تاريخ اسلام
بى رحمانه مورد هجوم دزدان عقيده قرار گرفته است، همين مسأله «انتظار» و عقيده
به ظهور آخرين حجّت خدا حضرت مهدى(عليه السلام) است; زيرا استعمارگران و شكم
بارگان استثمارگر كه اين عقيده زيربنايى را سدّ راه استعمارى خود ديده اند،
پيوسته كوشيده اند تا با انواع دسيسه ها، آن را از كار انداخته و بى ثمر سازند
و گروهى هم ندانسته به پيروى از آنان پنداشته اند كه انتظار فرج و عقيده به
ظهور امام غايب، عامل ركود و عقب ماندگى است. در حالى كه بررسى اين آرمان اصيل
و سازنده و انگيزنده، نادرستى بينش و روش هر دو دسته را به خوبى روشن مى سازد.
آيا انتظار عامل ركود است؟
حال براى اين كه ميزان صداقت و راستگويى اين گمراهان هادى نما كه به دروغ
سنگ غم خوارى مردم را به سينه مى زنند، به خوبى روشن شود و چهره حقيقى اين
فريبكاران از پشت پرده نفاق و نيرنگ به وضوح آشكار گردد، نخست اندكى در باره
مفهوم صحيح انتظار توضيح مى دهيم و سپس به سراغ انتظار فرج و ارزش و اهميّت آن
در اسلام مى رويم تا معلوم كنيم كه آيا انتظار فرج و ايمان و عقيده به ظهور،
انسان را در بى خبرى و افكار رؤيايى آن چنانى فرو مى برد كه از همه چيز غافل و
بى خبر مى ماند؟ يا اين كه بر خلاف گفتار آنان، ايمان و عقيده به ظهور، يك نوع
دعوت به قيام و مبارزه و سازندگى فرد و اجتماع است؟ آيا انتظار، و عقيده به
ظهور مصلح آخر زمان، دعوت به سكون، سكوت و سستى است، يا تحرّك بخشى و مسئوليت
آفرينى است؟ و بالاخره، آيا ايمان و عقيده به ظهور، عامل ركود، انزوا و عقب
ماندگى است، يا اين كه عامل حركت، مقاومت، پيشرفت و مبارزه است؟
6 ـ مفهوم صحيح انتظار
انتظار به مفهوم مذهبى اش، اميد به آينده است، آينده اى كه در آن مردم جهان،
از زور و فشار و استبداد و تسلّط نظامهاى غلط، نجات پيدا كنند و رژيمهاى ضدّ
انسانى از ميان بروند و زندگى پر نشيب و فراز انسانها كه از آغاز با نبرد و
كشتارهاى فجيع همراه بوده است، پر از صلح و صفا و آرامش و امنيّت گردد و حقّ
پرستان پيروز، و باطل گرايان نابود شوند.
اينك بحث ما در باره مفهوم چنين انتظارى است كه در اينجا به طور اختصار به
توضيح آن مى پردازيم:
آنچه از مجموع آيات و روايات اسلامى و مفهوم خود كلمه «انتظار» استفاده مى
شود اين است كه انتظار، در تمام ابعاد زندگى فردى و اجتماعى، عامل رشد و اصلاح،
عامل مقاومت و پيشرفت، عامل بيدارى و بقاى جامعه، و بالاخره عامل حركت و جنبش و
قيام و از عقايد تاريخ ساز و انقلاب آفرين اسلامى و بذر اصلى قيام جهانى حضرت
مهدى(عليه السلام) است.
ولى چنان كه گفتيم، متأسّفانه دشمنان اسلام و گروهى از انسان هاى فريب خورده
و بى اطلاع يا اشخاص كج انديش و سست عنصر، اين انتظار و چشم به راهى را عامل
ركود و عقب ماندگى دانسته و چنين مى پندارند كه آدمى بايد از هر تلاش و كوشش
اصلاحى دست بشويد و در برابر زور و فشار و ظلم و فساد راه خاموشى و سكوت در پيش
گيرد و بسان مردگان زنده نما، در تابوت انتظار دراز كشيده و دست روى دست گذارد
و به خواب دايمى فرو رود و اگر مى خواهد كه موعود جهانى و مصلح غيبى زودتر از
راه فرا رسد و به ظلم و جنايتها پايان دهد، مى بايست به گسترش جور و فساد كمك
كند تا گيتى پر از ستم وتباهى گردد و ظهور مهدى موعود(عليه السلام) نزديك شود،
در صورتى كه چنين برداشتى از مفهوم «انتظار» بدترين و نادرست ترين و گمراه
كننده ترين مفهومى است كه مى توان به «انتظار» نسبت داد. زيرا: اين مفهوم
انتظار نيست، بلكه تحريف حقيقت و واقعيت است. چرا كه:
«لازمه چشم به راهى، مهيّا شدن و مهيّا ساختن براى ظهور است. تنبل ترين و بى
حال ترين آدمها، وقتى منتظر ميهمان عزيزى باشد، از پيش، وسايل راحتى و پذيرايى
او را از همه جهت آماده و فراهم مى سازد، به سر و وضع خود، خانه و اهل خانه،
رسيدگى مى كند. حتّى مسير او را آب (مى پاشد) و جارو مى كشد. و بالاتر از اين،
اگر بداند كه به محض ورود ميهمان دچار هجوم بدخواهان خواهد شد، به ترميم و
تحكيم خانه و كاشانه، و تجهيز و تسليح خود و خانواده مى پردازد».[1]
7 ـ انتظار مؤثّرترين عامل تحرّك
اگر ما به مفهوم واقعى انتظار بنگريم دور از انصاف است كه «انتظار» را عامل
ركود و سستى بدانيم، زيرا چنان كه گفتيم، «انتظار» به معناى اميد و آرزو است. و
ترديدى نيست كه «اميد و آرزو» در زندگى انسان يكى از مؤثّرترين عوامل تحرّك بشر
است كه ايجاد جاذبه مى كند و انسان را به راه مى اندازد و او را به سوى خود مى
كشاند. جوهره اين اميدوارى، همان «خوشبينى» نسبت به آينده بشر، و پشتوانه آن،
نويد حتمى و مژده قطعى خداوند به پيروزى مستضعفان و فرمان روايى صالحان و نيك
فرجامى پرهيزكاران است.
حال، براى اين كه اين موضوع كاملاً روشن شود، مسأله انتظار را تحت چند عنوان
دنبال مى كنيم:
1 ـ ارزش و اهميّت انتظار در روايات اسلامى.
2 ـ آثار سازنده انتظار و نقش آن در ساختن اجتماع.
3 ـ انتظار عامل مقاومت و پايدارى.
4 ـ انتظار عامل بقاى جامعه تشيّع.
ارزش و اهميّت انتظار در روايات اسلامى
طبق روايات فراوانى كه از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) در باره «انتظار فرج
امام زمان(عليه السلام)» رسيده است، «انتظار فرج» به آرمانهاى بلند و عالى
انسانى مرتبط مى شود و آدمى را در طول تاريخ زندگى، به عمل صالح، انجام كارهاى
نيك، رعايت حقوق انسان ها و طرد قدرت هاى ناصالح وامى دارد و او را بر صحيح
ترين اعتقادات دينى و مذهبى ثابت و پابرجا نگه مى دارد.
علاوه بر اين مؤمنان و منتظران را براى جهاد و مبارزه، فداكارى و از خود
گذشتگى، مقاومت و ايستادگى در برابر ظلم و بيدادگرى و تلاش و كوشش براى برقرارى
نظام عدل، حقّ و حقيقت و ايجاد نظم و آرامش و آسايش عمومى آماده و مهيّا مى
سازد. و از اين رو، اين اصل تلاش انگيز در اسلام عبادت شمرده شده و در سخنان
پيشوايان معصوم(عليهم السلام) از بزرگترين عبادات به شمار آمده است.
در اين زمينه، روايات شوق انگيز فراوانى از ائمّه معصومين(عليهم
السلام)رسيده است كه براى نمونه به برخى از آنها اشاره مى كنيم.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:
«...انتظار الفرج عبادةٌ. وفي رواية اخرى أفضل أعمال اُمّتي انتظار فرج
اللّه عزّوجلّ». [2]
«انتظار فرج عبادت است. برترين و با ارزش ترين عمل اُمّت من، انتظار فرج از
خداى تبارك و تعالى است».
اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد:
«أفضل العبادة الصّمتُ وانتظار الفرج». [3]
«برترين عبادت، سكوت و انتظار فرج است».
و در باب مواعظ آن حضرت آمده است كه كسى از آن حضرت پرسيد:
«أىُّ الأعمال أحبُّ إلى اللّهِ عزّوجلّ؟
قال: انتظار الفرج». [4]
«كدام يك از اعمال نزد خدا محبوب تر است؟
فرمود: انتظار فرج».
امام زين العابدين(عليه السلام) مى فرمايد:
«إنتظار الفرج من أعظم العمل» [5]
«انتظار فرج از برترين اعمال است».
و در حديث ديگرى مى فرمايد:
«ما ضرّ من مات مُنتظراً لأمرنا ألاّ يموت في وسط فسطاط المهدي و عسكره».
[6]
«بر كسى كه در حال انتظار امر ما بسر مى برد باكى نيست كه ـ آن عصر را درك
نكند ـ و در ميان خيمه حضرت مهدى(عليه السلام) و در لشكر آن حضرت نباشد».
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
«إعلموا أنّ المُنتظِر لهذا الأمر لهُ مثلُ أجر الصائم القائم». [7]
«بدانيد كسى كه منتظر ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) باشد پاداش كسى را دارد
كه شبها را براى انجام عبادت بيدار و روزها روزه دار باشد».
و در ضمن حديث مفصّلى آمده است كه آن حضرت فرمود:
«...أنّ من انتظر أمرنا وصبر على مايرى من الأذى والخوف هو غداً في زمرتنا».
[8]
«هركس كه منتظر امر ما باشد و بر ترس و آزارى كه از دشمنان ما مى بيند صبر
كند فرداى قيامت با ما خواهد بود».
و در حديث ديگرى آمده است كه در همين زمينه فرمود:
«من مات منكم و هو منتظر لهذا الأمر كمن هو مع القائم في فسطاطه.
قال: ثمّ مكث هنيئة ثمّ قال: لا، بل كمن قارع معه بسيفه. ثمّ قال: لا واللّه
إلاّ كمن استشهد مع رسول(صلى الله عليه وآله وسلم)». [9]
«هركس از شما بميرد در حالى كه منتظر امر ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)باشد
همانند كسى است كه با حضرت قائم(عليه السلام) در خيمه او باشد.
آن حضرت لحظه اى سكوت كرد و سپس فرمود: نه، بلكه مانند كسى است كه همراه او
با دشمن بجنگد.
سپس فرمود: نه به خدا سوگند! بلكه مانند كسى است كه در ركاب رسول خدا(صلى
الله عليه وآله وسلم)به فيض شهادت برسد».
از آنجا كه حالت انتظار امامى كه گستراننده عدل است، آدمى را خواهان قسط و
عدالت و دشمن ستم و ستمگر مى سازد، داراى نقش تربيتى سازنده اى است كه منتظران
را در جريان زمان، در برابر تمام صدمات و لطماتى كه بر آنها وارد مى شود، پرورش
مى دهد و آنان را محكم و مقاوم، با اراده و نفوذ ناپذير، مستقل و شجاع، بلند
نظر و عالى همّت بار مى آورد، و با آن همه راههاى انحرافى و دام هاى شيطانى كه
گمراهان و ستمگران و دشمنان دين و انسانيّت در پيش رويشان گسترده اند، آنها را
بر صحيح ترين اعتقادات دينى ثابت و استوار نگه مى دارد.
بنابراين، انتظار به خودى خود، آدمى را متعهّد و مسئول مى سازد كه براى
تحقّق هدف هاى اسلامى و آرمان هاى انسانى و عملى شدن برنامه هاى دينى، بدون هيچ
گونه ضعف و سستى و يأس و نا اميدى، تلاش و كوشش نمايد و به سوى مقاصد متعالى
اسلام گام بردارد و پيوسته مقاوم و استوار به وظايف دينى و اسلامى خود عمل
نمايد. و از همين جهت است كه «انتظار» در اين روايات، عبادت شمرده شده و از
برترين و با ارزش ترين عبادات به شمار آمده و بدين پايه از ارزش و اهميّت رسيده
است.
8 ـ آثار سازنده انتظار و نقش آن در ساختن اجتماع
بر خلاف تصوّر كسانى كه مى پندارند «انتظار» عامل ركود و سستى است، انتظار
عامل حركت و جنبش است. و از آن جهت كه آدمى را به آمادگى وامى دارد و او را در
مسير حقّ و عدالت قرار داده و براى از بين بردن باطل، تشويق و ترغيب مى نمايد،
داراى نقش تربيتى مهم و سازنده اى است.
مطابق آيات كريمه قرآن مجيد و روايات بى شمارى كه از امامان اهل بيت(عليهم
السلام)رسيده است «انتظار فرج» يكى از عقايد انسان ساز و انقلاب آفرين و از مهم
ترين منابع الهام و شوق دهى براى زمينه سازى جهت ايجاد تحوّل و تكامل و سوق
دادن انسانها به سوى حكومت عدل و ايمان است.
از ديدگاه اسلام و به خصوص مذهب حقّه «تشيّع» انتظار همه گاه برانگيزنده،
تحرّك بخش، جنبش آفرين و سرچشمه شور مقاومت، ايثار و قيام و حركت مستمر است.
روى اين بيان، نخستين نكته اى كه با عنايت به مفهوم انتظار بايد بدان توجه
نمود، «شناخت و آگاهى» از محتواى انتظار، و «گرايش و دلبستگى» نسبت به محتواى
آن است.
بنابراين، در اين زمينه بايد ديد اولياى دين چه خصلتها و فضايلى را براى
منتظران ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و ياران پاكباز آن حضرت برشمرده اند، تا
آنها را در خود ايجاد نمايد.
اينك ما در اينجا براى روشن شدن اذهان، به نمونه هايى از آن اوصاف اشاره مى
كنيم:
«پرهيزكاران، كه به امام غايب مى گروند، نماز به پا مى دارند و از دارايى
خود مى بخشند، به قرآن و كتابهاى آسمانى پيش، ايمان آورده، و به جهان ابدى يقين
دارند.[10]
]مردمان[ فرمانبردار، اخلاص كيش، نيكوكار، عزّتمند، قناعت پيشه، دين ياور،
ستمديده، بردبار، پاك زاد، نيك سرشت، پاكدل، و خوش قلب (مى باشند)[11]
كه دلهايى سخت تر از پولاد دارند، و اگر بر كوهسارى آهنين بگذرند از هم مى
پاشد،[12]
همچون مشك، همواره خوش بويند، و همچون ماه تابان، پيوسته فروزان،[13]
از سرنيزه تيزترند، و از شير بيشه دليرتر.[14]
آرى ! آنان، پارسايان شب و شير مردان روزند.[15]
]هركس بخواهد كه به هنگام رستاخيز حضرت مهدى(عليه السلام) از ياران او باشد،
بايد به خصايص فوق خود را بيارايد و[ در ايّام غيبت، به آداب و عقايد دينى خويش
تمسّك جويد، و نگذارد شيطان در او شكّ و ترديد راه دهد[16]
، شناخت و معرفت خويش را راست و درست گرداند، بر ايمان و يقين خويش بيفزايد،
وتسليم خاندان پيامبر شود به حدّى كه در دلش چيزى نيابد كه او را از فرمان آنها
باز دارد».[17]
انتظار و مسئوليّت منتظران مؤمن
باتوجّه به مجموع آيات، روايات، دعاها و زياراتى كه در باره مسأله انتظار
وارد شده، و همچنين با دقّت و تأمّل در مفهوم واقعى كلمه «انتظار» اين معنا به
خوبى روشن مى شود كه منتظر راستين ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) بار سنگين و
مسئوليت خطيرى به عهده دارد. چرا كه هم بايد خود را بسازد، و هم ديگران را
توجيه و ارشاد كند، و هم ابزار و امكانات لازمه ظهور را فراهم آورد. و اينها سه
برنامه و مسئوليت مشخص، به نام: «خودسازى»، «دگرسازى» و «زمينه سازى» است، كه
توجّه بدان لازم، و موجب اصلاح فرد و جامعه و جلوگيرى از مفاسد اجتماع، و باعث
نجات و رستگارى، و مايه دلگرمى و آمادگى براى ظهور منجى بشريّت، و پذيرش امام
معصوم غايب است.
اينك براى روشن شدن يكايك اين برنامه ها تا بدانجا كه نياز به بحث و بررسى
است، به تفصيل سخن مى گوييم.
1 ـ خود سازى
نخستين وظيفه انسان منتظر، خودسازى و تربيت جسم و جان و آمادگى براى ظهور
امام غايب است. زيرا شوق ديدار امام(عليه السلام) آدمى را مى سازد، و او را
براى درك ظهورش آماده مى كند، و آمادگى نيز، جز در سايه انجام فرامين حقّ و
دستورات پيشوايان معصوم(عليهم السلام) به دست نمى آيد. چرا كه «آمادگى»، تنها
صرف ادّعا نيست، بلكه ايمان و عمل است كه آمادگى را جلوه مى دهد.
قرآن كريم، ياوران حضرت مهدى(عليه السلام) و منتظران واقعى آن حضرت را
بندگان صالح و شايسته خدا، و افراد پرهيزكارى مى داند كه ايمان به خدا دارند و
كارهاى نيك و شايسته انجام مى دهند.
روايات اسلامى نيز، آنها را كسانى معرّفى مى كند كه خدا را آن گونه كه بايد
بشناسند، شناخته اند. و پرهيزكارانه عمل مى كنند، و به ولايت ائمّه
معصومين(عليهم السلام)معترفند، و به امامت امام غايب از انظار عقيده دارند، و
خود را به اخلاق نيكو متخلّق مى سازند، و به آداب و عقايد دينى تمسّك مى جويند،
و بر ايمان و يقين خود مى افزايند، و تسليم دستورات دين و فرمان خاندان پيامبر
مى شوند.
اينك به نمونه اى چند از احاديثى كه در اين زمينه مى آوريم، توجّه فرماييد.
پيامبر اكرم مى فرمايد:
«ثلاثٌ من كنّ فيه وجد حلاوةَ الإيمان: أن يكون اللّه ورسوله أحبّ إليه ممّا
سواهما، و أن يحبّ المرء لايحبّه إلاّ للّه، و أن يكره أن يعود في الكفر بعد إذ
أنقذه اللّه منه، كما يكره أن يلقى في النار» [18]
«سه خصلت است كه در هركس باشد، شيرينى ايمان را چشيده است:
1 ـ خدا و پيامبر خدا در نزد او، از هر چيز و هركس محبوب تر باشد.
2 ـ هركس را كه دوست مى دارد، براى خدا دوست داشته باشد.
3 ـ بعد از نعمت اسلام كه خداوند او را از گمراهى نجات داده است، از بازگشت
به كفر، كراهت داشته باشد همان گونه كه از افكنده شدن در آتش كراهت دارد».
آن حضرت در رابطه با عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و ايمان و اعتقاد
به ولايت و امامت آن حضرت، و اوصاف مؤمنان و منتظران واقعى ظهور، و عشق و علاقه
و محبّت آنان نسبت به حضرت ولى عصر(عليه السلام) و بردبارى و شكيبايى شان در
ثابت ماندن بر حقّ و حقيقت در روزگار بسيار سخت و دشوار عصر غيبت، چنين مى
فرمايد:
«طوبى للصابرين في غيبته! طوبى للمقيمين على محبّته! اُولئك الّذين وصفهم
اللّه في كتابه و قال: «هُدىً للمتقين الّذين يؤمنون بالغيب» [19]».
[20]
«خوشا به حال شكيبايان در غيبت او، خوشا به حال پابرجايان در محبّت او، كه
خداى تبارك و تعالى آنها را در كتاب خود چنين توصيف فرموده است: (اين قرآن
هدايت است براى پرهيزكاران، آنها كه به غيب ايمان مى آورند)».
و در همين رابطه در حديث ديگرى در مورد غيبت حضرت ولى عصر(عليه السلام) و
مسئوليت منتظران مؤمن در عصر غيبت مى فرمايد:
«سوگند به خدايى كه مرا به حقّ برانگيخت، قائم اولاد من بر اساس پيمانى كه
خدا به وسيله من با او بسته است، از ديده ها غايب مى شود، تا جايى كه بيشتر
مردمان بگويند: خدا نيازى به آل محمّد(عليهم السلام) ندارد، و گروهى در نشانه
هاى او دچار شكّ و ترديد شوند.
هركس آن زمان را درك كند بايد محكم به دين خود چنگ زند، و براى شيطان راه شك
را ببندد، تا شيطان نتواند او را به شك انداخته و از دين و آيين من بيرون ببرد
چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون برد. خداوند شيطان را دوست و ولىّ
كسانى قرار داده است كه به خدا ايمان نمى آورند». [21]
اميرمؤمنان(عليه السلام) مى فرمايد:
«انتظروا الفرج ولاتيأسوا من روح اللّه، فإنّ أحبّ الأعمال إلى اللّه
عزّوجلّ انتظار الفرج. الآخذ بأمرنا معنا غداً في حظيرة القدس، والمنتظر لأمرنا
كالمتشحط بدمه في سبيل اللّه!». [22]
«منتظر فرج باشيد و از رحمت خدا مأيوس و نوميد نشويد كه محبوبترين اعمال در
نزد خداى تبارك و تعالى انتظار فرج است. كسى كه پذيراى امر ما باشد، فردا در
«حظيرة القدس» (در بهشت) با ماست، و كسى كه منتظر امر ما باشد مانند كسى است كه
در راه خدا به خون خود آغشته گردد».
و در مورد غيبت حضرت بقية اللّه(عليه السلام) مى فرمايد:
«. . . المهدي الّذي يملأها قسطاً و عدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً، تكون له
حيرة وغيبة يضلُّ فيها أقوامٌ ويهتدي فيها آخرون...، أولئك خيار هذه الاُمّة مع
أبرار هذه العترة». [23]
«. . . مهدى موعود زمين را پر از عدل و داد مى كند چنان كه پر از ظلم و ستم
شده باشد، براى او غيبتى است كه گروههايى در آن گمراه مى شوند، و گروهى بر
هدايت استوار مى مانند... كه آنها بهترين اين اُمّت هستند كه با نيكان و بزرگان
عترت همراهند».
و در همين رابطه، در بخشى از سخنان خود در «نهج البلاغه» كه در مورد سختيها
و دشواريهاى زمان غيبت ايراد نموده، مى فرمايد:
«و آن زمانى است كه در آن نجات نمى يابد مگر مؤمن گمنام، كه اگر حضور داشته
باشد شناخته نمى شود و اگر غايب باشد كسى از او سراغ نمى گيرد. آنها مشعل هاى
هدايت و نشانه هاى روشن روى زمين اند كه از سخن چينى، تفرقه افكنى، اشاعه فساد
و بيهوده گويى به دور هستند، خداوند درهاى رحمتش را به روى آنها مى گشايد، و
غمهاى نقمتش را از آنها برطرف مى سازد». [24]
امام زين العابدين(عليه السلام) مى فرمايد:
«براى قائم ما اهل بيت دو غيبت است، يكى كوتاه مدّت و ديگرى طولانى... و
غيبت دوّم به قدرى طول خواهد كشيد كه بيشتر معتقدان به آن برگردند و بر آن ثابت
و باقى نماند مگر كسى كه ايمان و يقين او قوى و شناخت او درست باشد و در دل شك
و ترديدى (نسبت به ما) به خود راه ندهد و تسليم امر ما اهل بيت باشد». [25]
امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:
امام باقر(عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه:
(يا أَيُّهَا الَّذَينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابطوا) [26]
به يزيد بن معاويه عجلى فرمود:
«اِصْبِروا، يعنى صبر كنيد بر اداى واجبات.
وَصابِروا، يعنى شكيبا باشيد بر اذيّت دشمنان.
وَرابطوُا، يعنى رابطه ناگسستنى داشته باشيد با امام خود مهدى منتظر(عليه
السلام)». [27]
حضرت به هنگام تلخيص عقايد اسلامى كه آن را براى «ابى الجارود» بيان مى
نمود، خطاب به وى فرمود:
«دين من و دين پدران من ـ كه تو نيز بايد بدان معتقد شوى ـ شهادت به يكتايى
خدا و رسالت پيامبر اكرم حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)، و اعتراف به
آنچه او از جانب خدا آورده، و دوستى دوستان ما و دشمنى دشمنان ما، و تسليم در
برابر فرمان ما، و انتظار قائم ما، و تلاش و كوشش ـ در امر واجب و حلال ـ و
تقوا و پرهيزكارى ـ از محرّمات ـ است». [28]
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
«بدون ترديد براى ما دولتى است كه هرگاه خدا بخواهد آن را مى آورد، پس هركس
كه دوست دارد كه از ياران حضرت قائم(عليه السلام)باشد، بايد انتظار او را بكشد
و به نيكويى و پرهيزكارى عمل نمايد و با اين حال منتظر او باشد. پس اگر در اين
حال بميرد و پيش از قيام حضرت قائم(عليه السلام) از دنيا برود، پاداش او همانند
پاداش ياران حضرت مهدى(عليه السلام)خواهد بود. پس بكوشيد و تلاش وجديّت كنيد، و
چشم به راه باشيد كه بر شما گوارا باد». [29]
و نيز در حديث ديگرى مى فرمايد:
«من دين الأئمّة الورع والعفّة والصلاح... وانتظار الفرج بالصبر».
«از آيين امامان(عليهم السلام): تقوا، عفّت، صالح بودن در گفتار خود... و
انتظار فرج با صبر و شكيبايى است». [30]
همچنين در حديث ديگرى آمده است كه وقتى حضرتش ديد گروهى از ياران وى در باره
ظهور دولت حقّ سخن مى گويند، خطاب به آنها فرمود:
«شما در باره چه سخن مى گوييد؟ هرگز چنين نيست، نه به خدا سوگند! آنچه شما
چشم به سوى آن دوخته ايد هرگز واقع نمى شود مگر اين كه بيخته و غربال شويد. نه
به خدا سوگند! آنچه شما چشم به راه و در انتظارش هستيد واقع نمى شود مگر اين كه
شما تصفيه و پاك گرديد. نه به خدا سوگند! نمى شود مگر اين كه نيك وبدتان از هم
جدا شويد. نه به خدا سوگند! اين امر واقع نمى شود مگر بعد از آن كه همه مأيوس و
نوميد شوند. نه به خدا سوگند! نمى شود تا آن كه اشخاص شقى، شقاوت خود را ظاهر
سازند و سعادتمندان راه سعادت را در پيش گيرند». [31]
امام كاظم(عليه السلام) مى فرمايد:
«هنگامى كه پنجمين فرزند من، از ديده ها ناپديد شد، در مورد دين و آيين خود
به خدا پناه ببريد ـ مواظب باشيد ـ كسى شما را از دينتان بيرون نبرد; زيرا براى
صاحب اين امر، به ناچار غيبتى هست كه حتّى بيشتر معتقدان به او، از اعتقاد خود
بر مى گردند... و آن امتحان بزرگى است كه خداوند بندگان خود را با آن مى
آزمايد. اگر پدران و نياكان شما صحيح تر از اين دين راهى را مى يافتند، از آن
پيروى مى كردند». [32]
امام رضا(عليه السلام) مى فرمايد:
«به خدا سوگند ! آنچه شما انتظار آن را مى كشيد و گردنهايتان را به سوى آن
دراز مى كنيد واقع نمى شود مگر بعد از آن كه امتحان و آزمايش شويد تا اينكه
باقى نماند از شما جز اندكى [33]
سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:
(آيا شما چنين پنداشته ايد كه شما را بدون امتحان رها مى كنند؟ در حالى كه
هنوز خداوند شما را نيازموده است كه چه كسى از شما در راه خدا مجاهده مى كند؟)
[34]».
و در يك حديث ديگر از معمّر بن خلاّد نقل شده است كه گفت:
از حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضا(عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود:
«الم * أَحَسِبَ الناسُ أَنْ يُترَكُوا أَنْ يَقولوا آمَنّا وَهُمْ
لايُفتَنوُن» [35]
آنگاه خطاب به من فرمود: فتنه چيست؟
عرض كردم: جانم به فدايت! آنچه ما مى دانيم اين است كه امتحانى در دين واقع
شود.
فرمود: ]آرى [ امتحان مى شوند همان طورى كه طلا محك زده مى شود; همگى بايد
همچون طلاى ناب از ناخالصى ها پاك شوند». [36]
امام جواد(عليه السلام) مى فرمايد:
«هنگامى كه پسرم على (يعنى امام هادى(عليه السلام)) از دنيا برود چراغى بعد
از او آشكار شود و چراغ بعد از او، مخفى مى گردد. واى به حال كسى كه در حقّ او
شكّ و ترديد به خود راه دهد، و خوشا به حال غريبى كه دين خود را برداشته از
شهرى به شهرى فرار كند. آنگاه بعد از آن ـ دوران غيبت ـ حوادثى به وجود مى آيد
كه بسيار سخت و طاقت فرساست و گروهى از عقيده خود بر مى گردند». [37]
منظور از چراغ آشكار در اين حديث امام حسن عسكرى(عليه السلام)، و منظور از
چراغ مخفى وجود مقدّس امام زمان(عليه السلام) مى باشد.
شيخ صدوق در كتاب «كمال الدين» از حضرت عبدالعظيم حسنى(رضي الله عنه) نقل
كرده كه گفت:
محضر آقاى خود حضرت امام هادى(عليه السلام) شرفياب شدم، همين كه مرا مشاهده
نمود فرمود:
«مرحبا به تو اى ابوالقاسم! به راستى كه تو دوست ما هستى.
عرضه داشتم: اى پسر رسول خدا! من مى خواهم دين خود را خدمت شما عرضه بدارم،
اگر رضاى خداست بر همان ثابت بمانم تا مرگ مرا دريابد.
فرمود: آنچه عقيده دارى بگو.
عرض كردم: من اعتقاد دارم كه خداوند تبارك و تعالى يكى است، و مانند او چيزى
نيست... و حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بنده و فرستاده او و خاتم
پيامبران است، و بعد از او تا روز قيامت پيامبرى نيست و شريعت او ختم كننده همه
اديان و شرايع است، و بعد از شريعت او تا روز قيامت شريعتى نيست، و امام و
خليفه و ولىّ امر بعد از او، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) است،
پس از او حسن(عليه السلام)، بعد از او حسين(عليه السلام)، و بعد از او على بن
الحسين ـ زين العابدين(عليه السلام) ـ سپس محمّد بن على ـ امام باقر(عليه
السلام) ـ پس از او جعفر بن محمّد ـ امام صادق(عليه السلام) ـ بعد از او موسى
بن جعفر ـ امام كاظم(عليه السلام) ـ بعد از ايشان على بن موسى الرضا(عليه
السلام)، بعد از او محمّد بن على ـ امام جواد(عليه السلام) ـ و بعد از ايشان
شما هستيد.
فرمود: «و بعد از من، پسرم حسن ـ عسكرى ـ امام خواهد بود، و چگونه باشند
مردم با جانشين پس از او؟».
عبدالعظيم گويد: عرض كردم براى چه اى فرزند رسول خدا؟
فرمود: «زيرا او ديده نمى شود و بردن نامش حرام است تا اين كه ظهور نمايد و
دنيا را پر از عدل و داد كند بعد از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد».
گويد: عرض كردم: به امامت آنها هم اقرار مى نمايم و معتقدم كه دوست شما،
دوست خدا، و دشمن شما، دشمن خدا، و پيروى شما، پيروى خدا، و نافرمانى شما،
نافرمانى خداست. و نيز مى گويم: معراج و سؤال در قبر، و بهشت و جهنّم و صراط و
ميزان حقّ است و واقعيّت دارد، و روز قيامت خواهد آمد و هيچ شكّى در آن نيست...
و اعتقاد دارم كه اُمور واجب و لازم بعد از دوستى و ولايت شما خاندان، نماز،
روزه، زكاة، حج، جهاد و امر به معروف و نهى از منكر است.
در اين موقع حضرت فرمود:
«يا أبا القاسم! هذا واللّه ! دين اللّه الذي ارتضاه لعباده فاثبت عليه
ثبّتك اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا والآخرة».
«اى ابا القاسم! به خدا سوگند ! اين همان دينى است كه خداوند آن را براى
بندگان خود پسنديده است; بر اين اعتقاد ثابت باش كه خداوند تو را در اين گفتارت
در دنيا و آخرت استوار و محكم باقى بدارد». [38]
هنگامى كه احمد بن اسحاق، يار وفادار امام حسن عسكرى(عليه السلام) و نماينده
وى در قم، به محضر آن جناب شرفياب گرديد و از امام و جانشين پس از وى پرسش نمود
و آن حضرت فرزند برومند خود حضرت مهدى(عليه السلام)را به او نشان داد و از
دوران سخت و دشوار غيبت با وى سخن گفت، خطاب به او فرمود:
«اى احمد بن اسحاق! مَثَلِ او در ميان اين اُمّت مَثَلِ حضرت «خضر» و «ذى
القرنين» است. به خدا سوگند ! آن چنان از ديده ها غايب مى شود كه از هلاكت نجات
نمى يابد مگر كسى كه خدا او را در اعتقاد به امامت او ثابت و استوار نگه دارد،
و او را براى دعا به تعجيل فرجش موفّق بدارد».
احمد بن اسحاق پرسيد:
«اى فرزند پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)! آيا غيبت او به طول خواهد
انجاميد؟
فرمود: آرى، سوگند به پروردگارم ! آنقدر طول مى كشد تا آنجا كه اكثر آنها كه
به اين امر اعتقاد داشتند، از اعتقاد خود بر مى گردند. بر اعتقاد خود ثابت نمى
ماند جز كسى كه خدا از او بر ولايت ما پيمان گرفته، و در دل او ايمان را نوشته،
و او را با روحى از رحمت خودش تأييد فرموده باشد». [39]
حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) در نامه شريفى كه به افتخار شيخ مفيد(رحمه الله)
صادر نموده چنين مرقوم فرموده اند:
«اى دوست با اخلاص ما، كه همواره در راه ما با ستمگران در ستيز هستى، خداوند
تو را تأييد كند آن چنان كه دوستان شايسته پيشين ما را تأييد كرده است; ما با
تو پيمان مى بنديم كه هركس از برادران دينى تو تقوا پيشه كند و از حالتى كه هست
بيرون آمده، به حالتى كه بايد باشد، درآيد، از فتنه آشوبگر و گرفتاريهاى
اندوهبار در امان خواهد بود». [40]
و در نامه جانبخش ديگرى خطاب به وى چنين مى فرمايد:
«هريك از شما بايد آن گونه عمل كند كه به دوستى ما نزديك شود و از آنچه مقام
او را پست مى گرداند و او را به خشم و ناخشنودى ما مى كشاند پرهيز نمايد; زيرا
امر خداوند به طور ناگهانى فرا مى رسد، آن هم در حالى كه ديگر توبه سودى به حال
كسى ندارد و پشيمانى، او را از كيفر ما نجات نمى دهد». [41]
از اين كلام دلنشين روشن مى شود كه اگر ما در اعتقاد خود ثابت قدم باشيم و
در وضع كنونى خود تجديد نظر نماييم و آن چنان كه پيشوايان معصوم(عليهم السلام)
دستور داده اند رفتار نماييم، از فتنه ها در امان خواهيم بود.
همچنين اگر بخواهيم در ظهور حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) تعجيل شود بايد به
سلاح تقوا مسلّح شويم و رابطه خود را با امام حىّ و حاضر و غايب از ديده ها،
حفظ كنيم و در فكر اصلاح خويشتن باشيم و خود را آن چنان كه شايسته يك انسان
مؤمن است بسازيم و منتظر ظهور حضرتش باشيم. زيرا براى غيبت آن حضرت، عاملى جز
اعمال نكوهيده ما وجود ندارد چنان كه خود حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) در نامه
اى كه براى شيخ مفيد(رحمه الله)مرقوم فرموده، به اين حقيقت اشاره نموده و مى
فرمايد:
«. . . اگر شيعيان ما ـ كه خداوند آنها را به اطاعت خود موفّق بدارد ـ
دلهايشان در راه وفا كردن به پيمانى كه بر عهده آنهاست يكى بود، هرگز سعادت
ديدار ما از آنها به تأخير نمى افتاد، و سعادت پشتيبانى ما از ايشان به خاطر
معرفت راستينى كه به ما دارند، زودتر دست مى داد; پس ما را چيزى جز اعمال
نكوهيده آنها دور نمى سازد، كه اعمال آنها به ما مى رسد و ما را اندوهگين مى
سازد و ما چنين انتظارى از آنها نداريم». [42]
آرى! نخستين گام انتظار، خود سازى است; بايد خود را ساخت و به تربيت جسم و
روح پرداخت و در ولايت و دوستى امامان ثابت قدم ماند، و چندان دشوار هم نيست;
زيرا شوق ديدار امام آدمى را مى سازد و او را براى درك حضورش آماده مى كند.
اينك به اين داستان شورانگيز كه از جوانى خام و ناپخته، شخصيّتى برازنده و
نيك نام ساخته است توجّه كنيد و داستان را از زبان خودش بشنويد.
«من جوانى بودم تازه سال و نيك رخسار كه به كار عبا بافى در دمشق روزگار مى
گذراندم. به پيروى از نفس سركش، زياده روى ها داشتم، تا روزى به مسجد اموى
رفتم. گوينده اى بر فراز منبر در زمينه قيام حضرت مهدى(عليه السلام) و برنامه
ظهور او سخن مى راند.
پس دوستى و محبّت او با دل و جانم آميخت. از آن پس هرگاه به مسجد مى رفتم،
از خدا مى خواستم مرا به او برساند. يك سال بر اين منوال گذشت و من پيوسته دعا
مى كردم، تا اين كه شبى پس از نماز مغرب، مردى در مسجد به سويم آمد كه عمّامه
اى همچون دستار ايرانيان و نيم پوشى از پشم شتران در برداشت، پس دست بر شانه ام
نهاد و گفت: تو را چه شده كه مى خواهى در كنار من باشى؟
گفتم: شما كيستيد؟
گفت: من «مهدى» هستم.
بر دستش بوسه زدم و درخواست كردم كه به خانه رويم. پذيرفت و فرمود: برايم
جايى فراهم ساز كه جز تو هيچ كس بدان در نيايد.
پس برايش آماده ساختم. آنگاه يك هفته نزد من ماند و در آن روزها، مرا
آموزشها داد و سفارشها نمود و چون خواست از پيش من برود، فرمود:
آنچه از من آموختى تو را كافى است. دنبال ديگرى مرو كه هرچه پيش او باشد، از
آنچه تو يافتى كم بهاتر است; پس منّت بى فايده از كسى مكش. شنيدم و پذيرفتم.
پس خواستم براى بدرقه اش بيرون روم، مرا در كنار دَرِ خانه نگهداشت و فرمود:
تا همينجا بس است... در آن روزها از مهدى(عليه السلام)سنّش را پرسيده بودم،
گفت: فرزندم! اينك ششصد و بيست سال دارم». [43]
اين سرگذشت دل انگيز «شيخ حسن عراقى» است كه به تصديق «شيخ عبدالوهاب
شعرانى» عالم مشهور سنّى ـ كه راوى اين داستان مى باشد ـ نيك مردى عابد و زاهد
و برخوردار از معنويّت و روحانيّت بوده است.[44]
2 ـ دگر سازى
بر اساس تعاليم عاليه اسلام و دستورات پيشوايان دين، تلاش براى فراهم آوردن
انگيزه ها و وسايلى كه موجب شناخت معارف اسلامى و پراكندن آنها مى شود،
بزرگترين خدمت انسانى و عالى ترين عمل اجتماعى و والاترين گام اصلاحى و مهمترين
تكليف واجب الهى است كه هر انسان هوشيار و بيدار كه توانايى كشيدن بار آن را به
دوش دارد، بايستى بدون آن كه در آن كار سستى روا بدارد، بدان قيام كند.
بنابراين، ترديدى نيست كه تنها پرداختن به خود كافى نيست و دردى را دوا نمى
كند، بلكه بر هر انسان مسلمان منتظر لازم است كه در عين «خود سازى» تا آنجا كه
براى او امكان دارد به ديگران هم برسد تا آنها نيز به مقام شامخ آخرين حجّت
خدا، و شكوه روز ظهور و لزوم انتظار فرج، آشنا شوند. زيرا:
«رسالت عظيم انتظار، به مدد اصل «دگر سازى»، همچون آتشى كه در نيزار افتد،
از هركس به اطرافيانش و حتّى آيندگانش سرايت مى كند. هر قلب فروزان، هزاران قلب
ديگر را شعلهور مى سازد تا اين رسالت انسانى، سينه به سينه، در تاريخ پيش رود،
و سرانجام به روزگار ظهور پيوندد». [45]
اينك براى اين كه اهميّت دگر سازى معلوم شود به سه حديثى كه در اين زمينه مى
آوريم، توجّه فرماييد.
1 ـ جابر جعفى مى گويد:
بعد از خاتمه اعمال حج، با گروهى حضور امام محمّد باقر(عليه السلام) شرفياب
شديم و با آن حضرت وداع نموديم و عرض كرديم: يابن رسول اللّه! به ما سفارشى
بفرماييد.
فرمود:
«بايد قدرتمندان شما به ضعيف هاى شما كمك كنند. و ثروتمندان شما از فقرا
دلجويى نمايند، و هر فردى از شما برادر دينى خودش را نصيحت نمايد (خيرخواه
برادر دينى خودش باشد و آنچه براى خود مى خواهد براى او نيز همان را بخواهد) و
اسرار ما را از نا اهلان مخفى بداريد، ومردم را بر گردن هاى ما مسلّط نسازيد.
به گفته هاى ما و آنچه از ما به شما مى رسانند توجّه كنيد، اگر ديديد موافق با
قرآن است آن را بپذيريد، و اگر آن را موافق قرآن نيافتيد، از نظر بياندازيد.
(يعنى: اگر موافق قرآن بود سخن ما است و گرنه از ما نيست)، و اگر مطلب بر شما
مشتبه گشت در باره آن تصميمى نگيريد و آن را به ما عرضه بداريد تا همان طور كه
براى شما بيان كرده اند، تشريح كنيم».
«فإذا كنتم كما أوصيناكم ولم تعدوا الى غيره فمات منكم ميّت قبل أن يخرج
قائمنا كان شهيداً، و من أدرك قائمنا فقُتل معه، كان له أجر شهيدين، و من قَتَل
بين يديه عدوّاً لنا كان له أجر عشرين شهيداً».
«پس اگر شما به دستورها و سفارشهاى ما بدون كم و كاست رفتار نموديد و همان
گونه كه به شما توصيه كرديم عمل كرديد، و از اين حدود تجاوز ننموديد، هركس از
شما پيش از ظهور قائم ما در اين حال بميرد، شهيد از دنيا رفته است. و هركس از
شما قائم ما را درك كند و در ركاب او كشته شود، ثواب دو شهيد دارد، و هركس در
ركاب او يكى از دشمنان ما را به قتل برساند ثواب بيست شهيد خواهد داشت». [46]
2 ـ حمّاد سمندى مى گويد: به امام جعفر صادق(عليه السلام) عرض كردم: من به
سرزمين مشركان سفر مى كنم، بعضى مى گويند، اگر در آنجا بميرى با آنان محشور مى
شوى!
فرمود: اى حمّاد! هنگامى كه در آنجا هستى، به ياد امر ما (حاكميت حقّ) هستى
و آن را تبليغ مى كنى؟
گفتم: آرى.
فرمود: هنگامى كه در اين شهرها ـ كه شهرهاى اسلام است ـ هستى چطور، آيا امر
ما را مطرح مى سازى و تبليغ مى كنى؟
گفتم: نه.
فرمود: تو اگر در آنجاها بميرى، خود به تنهايى همچون پيشوايى (از اين اُمّت)
محشور مى شوى، و در روز رستاخيز نور تو، در پيشاپيش تو حركت مى كند، و راه تو
را (در تاريكى هاى محشر) روشن مى سازد». [47]
3 ـ امام هادى(عليه السلام) مى فرمايد:
«لو لم يبق بعد غيبة قائمنا من العلماء الداعين إليه، والدّالّين عليه،
والذابّين عن دينه بحجج اللّه، والمنقذين لضعفاء عباد اللّه من شباك إبليس و
مردته، لما بقى أحد إلاّ ارتدّ عن دين اللّه. ولكنّهم الّذين يمسكون أزمّة قلوب
ضعفاء الشيعة كما يُمسك صاحب السفينة سكّانها أولئك هم الأفضلون عند اللّه
عزّوجلّ». [48]
«اگر نبودند دانشمندانى كه بعد از غيبت قائم ما، به سوى او دعوت مى نمودند و
به سوى او رهنمون مى شدند و از دين او دفاع مى كردند و بندگان ناتوان را از دام
هاى شيطان ـ لعنه اللّه ـ و مريدهاى شيطان نجات مى دادند، احدى باقى نمى ماند
جز اين كه از دين خدا بر مى گشت و مرتد مى شد. ولى اين دانشمندان زمام دلهاى
ضعفاى شيعه را به دست با كفايت خود مى گيرند، چنان كه ملوانها زمام كشتى را به
دست مى گيرند و سرنشينهاى كشتى را از خطر مرگ حفظ مى كنند. اينها در نزد خداى
تبارك و تعالى برترين بندگان خدا هستند».
آرى ! همين علما و دانشمندان ربّانى اسلام هستند كه در طول چهارده قرن، دين
مقدس اسلام را از انحراف و دگرگونى حفظ نموده، مسايل سخت و پيچيده و ابهام آميز
را براى مسلمانان تشريح كرده، بندگان خدا را از دام و فريب شيطان و شيطان نماها
نجات داده و دلهاى شيعيان را بر اساس عقايد صحيح اسلامى ثابت و استوار نموده
اند.
3 ـ زمينه سازى
آنچه در روايات اسلامى به نام قيام سيد حسنى، نهضت هاشمى خراسانى يا قيام
يمانى، قبل از ظهور امام زمان(عليه السلام) بيان شده است، نمونه اى از قيام
هايى است كه جهت آمادگى براى ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)انجام مى پذيرد.
البته شكّى نيست كه اين جريانها ابتداء به ساكن و بدون زمينه قبلى رخ نمى
دهد; بلكه بعضى از پيش آمدها و حوادثى كه قبل از ظهور اتفاق مى افتد، منتظران
مؤمن را بر آن مى دارد تا بكوشند و تلاش كنند و براى پاسدارى از دين و ادامه
حيات با سختيها دست و پنجه نرم كنند و دشواريها را از پيش پاى خود بردارند و
ناگزير به انگيزه اى طبيعى براى دفاع از خود، به تهيه نيرو و ابزار و آلات جنگى
بپردازند و لوازم و امكانات را فراهم آورند، چنان كه خداوند در قرآن كريم به
اين امر فرمان داده و فرموده است:
(وَأَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوّة وَمِنْ رِباطِ الخَيْلِ
تُرهبونَ بِهِ عَدُوّ اللّه وَعدوّكُمْ وَآخرينَ مِنْ دونِهِمْ،
لاتَعْلمونَهُمْ اللّه يَعْلَمهُمْ ومَا تُنْفِقوا مِنْ شَىْء في سَبيلِ اللّهِ
يُوفّ إليكُمْ وَأنْتُمْ لا تُظلمُونَ). [49]
«براى نبرد با كافران و بدخواهان آنچه مى توانيد از هرگونه نيرو فراهم
آوريد، و نيز از اسبان زين بسته و آماده ـ مهيّا كنيد ـ تا دشمن خدا و دشمن
خودتان و ديگرانى كه شما آنها را نمى شناسيد و خدا آنها را مى شناسد، به هراس
افكنيد و (بدانيد) آنچه را كه در راه خدا مى دهيد بى كم و كاست به شما پرداخت
مى شود و هرگز ستمى نخواهيد ديد».
بنابراين، يكى از ابعاد ديگر انتظار، آمادگى و زمينه سازى و تهيه ابزار و
آلات جنگى مورد نياز براى قيام شكوهمند امام غايب است چنان كه حديث ذيل نيز
اشاره به همين معناست.
ابو عبداللّه، عمرو بن شمر جعفى مى گويد:
«امام باقر(عليه السلام)فرمود: هركس براى يارى ما مركبى را آماده نگهدارد تا
زمانى كه آن مركب نزد اوست به اندازه وزن آن و دو برابر وزن آن پاداش دارد، و
هركس اسلحه اى را به همين هدف نگاه دارد تا موقعى كه آن اسلحه پيش اوست هم وزن
آن پاداش دارد». [50]
آرى خواننده گرامى! انسان منتظر كه ميان دو قطب «يأس و اميد» قرار گرفته،
پيوسته در حال حركت و پويايى است و نمى تواند آرام بگيرد. و از اين رو، منتظران
واقعى نيز مانند جهادگرانى كه در جبهه جنگ و ميدان نبرد در انتظار فرمان حمله
بسر مى برند، در حال آماده باش كامل اند.
انتظار عامل مقاومت و پايدارى
بر اساس روايات انتظار فرج يكى از بزرگترين عوامل مقاومت و پايدارى است. و
از آن جهت كه مسلمانان و به ويژه شيعيان را در برابر ظلمها، فسادها، زورگوييها،
و انواع بلاها و سختيها، ثابت و پابرجا نگه مى دارد و به آنان دل و جرأت مى دهد
تا در برابر تهديدها، تطميع ها و سختگيريهاى دشمنان اسلام خود را نبازند، و از
هيچ چيز و هيچ كس نترسند و نهراسند، و مقاومت و ايستادگى خود را از دست ندهند،
و در عقيده خود همچنان محكم و مستحكم استوار و ثابت قدم بمانند، سرمايه روحى
بزرگى براى مؤمنان و منتظران ومستضعفان است.
انتظار از ديدگاه اسلام و به خصوص مكتب حركت بخش و تلاش آفرين تشيّع، مشوّق
مردم به استقامت، مقاومت و پايدارى، و جهاد و مبارزه است، و از آنجا كه چشم
داشتى به ظهور يك قيام الهى و روحانى و اجتماعى در سطح جهان است، به منتظران
ديد وسيعى مى بخشد و به آنها دلگرمى مى دهد و صفوف حقّ را در برابر ناحقّ فشرده
تر مى كند و حقّ طلبان و مصلحان و مؤمنان را به ادامه راه حقّ و عدل، در برابر
فسادها و بى عدالتى ها مقاوم مى نمايد، و سرانجام از آنها انسان هايى پولادين و
آبديده مى سازد.
بنابراين، بيهوده نيست كه در روايات اسلامى «انتظار فرج» عبادت شمرده شده، و
حتّى از بزرگترين عبادات به شمار آمده است.
آرى ! انتظار فرج در اسلام عبادت است. و از آن رو كه انسان منتظر، ميان دو
قطب «يأس و اميد» قرار گرفته، و در برابر امواج كوه پيكر تاريكى ها كه فضاى
زندگى انسانها را تيره و تار ساخته، هرگز دچار شكّ و ترديد نمى شود و انواع و
اقسام آزارها و اهانتهاى بى دينان را به جان و دل مى خرد و در عين حال، همچون
كوه در عقيده خود ثابت و استوار مى ماند و كوچكترين ترديدى در حقّانيّت عقيده
خويش به خود راه نمى دهد، از برترين عبادتها است.
زيرا با آن همه راههاى انحرافى و دامهاى شيطانى، كه استكبار پيشگان در طول
تاريخ حيات اسلام در برابر منتظران با ايمان گشوده اند، اعتراف به حق، و حفظ
همه عقايدى كه منتظران ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از مبدء تا معاد، از روى
اخبار وارده از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم(عليهم السلام)
آموخته اند، و به مركّب سياهى روى كاغذى سفيد ايمان آورده اند، در قلمرو حكومت
هاى باطل، كار ساده و آسانى نيست.
اينك به قسمتى از رواياتى كه در اين زمينه مى آوريم، توجّه فرماييد.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:
«المهدي من ولدي الّذي يفتح اللّه به مشارق الأرض ومغاربها، ذاك الّذي يغيب
عن أوليائه غيبةً لايثبت على القول بإمامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للإيمان.
فقلتُ: يارسول اللّه ! هل لأوليائه الانتفاع به في غيبته؟
فقال: والّذي بعثني بالحقّ نبيّاً إنّهم يستضيئون بنوره وينتفعون بولايته في
غيبته كانتفاع الناس بالشمس إذا سترها سحاب. يا جابر ! هذا من مكنون سرّ اللّه،
ومخزون علمه، فاكتمه إلاّ عن أهله». [51]
«مهدى(عليه السلام) از فرزندان من است. خداوند به وسيله او مشرقها و مغربهاى
زمين را فتح مى كند. مهدى كسى است كه از دوستان خود پنهان مى شود پنهان شدنى
طولانى كه بر اعتقاد خود در امامت او استوار نمى ماند مگر كسى كه خداوند دلش را
براى ايمان آزموده است.
راوى گويد: من عرض كردم: يارسول اللّه! آيا دوستان او در زمان غيبت حضرتش از
وى نفعى مى برند؟
فرمود: قسم به پروردگارى كه به حقّ مرا به پيغمبرى مبعوث نمود! دوستان مهدى
از پرتو نور او كسب روشنايى مى كنند و در زمان غيبت آن حضرت از ولايتش بهره مند
مى گردند، همان گونه كه مردم از خورشيد بهره مى برند ولو اين كه ابر آن را
پنهان كرده باشد. اى جابر ! اين امر از رازهاى پنهانى خدا است، پس آن را جز از
اهلش پوشيده بدار».
رسول گرامى اسلام(عليه السلام) در يك حديث ديگر كه در باره ايمان و اعتقاد
شيعيان آخر الزمان، با اميرمؤمنان(عليه السلام) سخن گفته است در حالى كه آن
حضرت را مورد خطاب قرار داده و ايمان استوار اين گروه مقاوم را مورد ستايش قرار
داده است، چنين مى فرمايد:
«يا علي! واعلم أنّ أعجب النّاس إيماناً وأعظمهُم يقيناً قوم يكونون في آخر
الزمان لم يلحقوا النبي، وحُجب عنهم الحجّة، فآمنوا بسواد في بياض». [52]
«ياعلى! شگفت انگيزترين مردمان از نظر ايمان و والاترين آنان از نظر يقين،
قومى هستند در آخرالزمان، كه پيامبر را درك نكرده اند و حجّت خدا از آنها پنهان
گرديده و آنان به مركّب سياه روى كاغذ سفيد ايمان آورده اند».
در حديث ديگرى كه در همين رابطه، در باره استقامت مؤمنين منتظر از آن حضرت
نقل شده، چنين آمده است: روزى پيامبر اكرم در محضر اصحاب خود راجع به وضع
شيعيان در آخر الزمان دستها را به سوى آسمان بلند نموده و فرمود:
«اللهمّ لقّني إخواني ـ مرّتين ـ
فقال من حوله من أصحابه: أما نحن إخوانك يارسول اللّه؟
فقال: لا، إنّكم أصحابي، و إخواني قومٌ في آخر الزمان، آمنوا بي ولم يروني،
لقد عرّفنيهم اللّه بأسمائهم وأسماء آبائهم من قبل أن يُخرجهم من أصلاب آبائهم
و أرحام اُمّهاتهم، لأَحدهم أشدُّ بقيّةً على دينه من خرط القتاد في الليلة
الظلماء، أو كالقابض على جمر الغضا! اُولئك مصابيح الدُّجى، يُنجيهم اللّه من
كلّ فتنة غبراء مظلمة!» [53]
«خداوندا! برادرانم را به من بنمايان. ـ و اين جمله را دوبار تكرار نمود ـ.
يكى از اصحاب گفت: مگر ما برادران شما نيستيم، اى رسول گرامى خدا!
فرمود: نه، شما ياران و اصحاب من هستيد. برادران من كسانى هستند كه در
آخرالزمان مى آيند و مرا نديده، به من ايمان مى آورند. خداوند آنها را پيش از
آن كه از صلب پدرانشان به رحم مادرانشان درآيند، با نام خود و نام پدرانشان به
من معرّفى نموده است. استقامت هريك از آنها در دين خود، از كندن خارهاى «گوَن»
در شب تاريك و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آنها مشعل هاى هدايت اند كه
خداوند آنها را از فتنه هاى تيره و تار نجات مى بخشد».
در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر فرمود:
«سيأتي قوم من بعدكم، الرجل منهم له أجر خمسين منكم...
قالوا: يارسول اللّه ! نحن كنّا معك ببدر واُحد وحُنين ونزل فينا القرآن!
فقال: إنّكم لو تحمّلوا لما حُمّلوا، لم تصبروا صبرهم». [54]
«بعد از شما قومى خواهند آمد كه پاداش هر يك از آنها برابر پاداش پنجاه تن
از شماست.
گفتند: يارسول اللّه! مگر نه اين است كه ما در حضور شما در جنگ بدر و اُحد و
حُنين شركت جستيم و قرآن در ميان ما نازل شده است؟!
فرمود: اگر آنچه بر آنها روى خواهد داد، بر شما روى مى داد شما هرگز نمى
توانستيد چون آنها صبر و شكيبايى را پيشه خود سازيد».
در اين روايات چنان كه ملاحظه مى شود، رسول گرامى اسلام مؤمنان منتظر را
برادران خود خوانده و از صبر و شكيبايى و مقاومت آنان در برابر مشكلات ستايش
نموده و رمز آن را هم سختى و دشوارى دوران غيبت و ثابت ماندن بر حقّ و حقيقت
معرّفى فرموده است.
امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:
«براى او غيبتى هست كه گروهى در آن مرتدّ مى شوند و گروهى ديگر در دين ثابت
و استوار مى مانند; پس اذيّت و آزار مى بينند ـ و از راه شماتت ـ به آنها گفته
مى شود: اين وعده كى هست اگر شما راست مى گوييد؟! آگاه باشيد آنها كه در زمان
غيبت او بر آزار و تكذيب، صبر مى كنند مانند كسانى هستند كه در حضور رسول
خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)شمشير زده اند». [55]
امام زين العابدين(عليه السلام) مى فرمايد:
«غيبت ولىّ خدا و دوازدهمين وصىّ پيامبر به درازا مى كشد. اهل زمان غيبت او
كه قايل به امامت او و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردمان هر زمان ديگر مى
باشند، زيرا خداى تبارك و تعالى به آنها آنقدر عقل و فهم و شناخت عطا فرموده
است كه غيبت امام در پيش آنها چون زمان حضور شده است. خداوند اهل آن زمان را
همانند مجاهدانى قرار داده كه در محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شمشير
بزنند; آنها مخلصان حقيقى و شيعيان واقعى و دعوت كنندگان به دين خدا در آشكار و
نهان مى باشند». [56]
و در حديث ديگرى كه ابى خالد كابلى از آن حضرت روايت نموده آمده است كه
فرمود:
من دوست مى داشتم كه در سخن گفتن آزاد بودم و با مردم سه كلمه حرف مى زدم و
سپس خداوند هرگونه كه خود مصلحت مى دانست در باره من عمل مى كرد. ولى چه كنيم
كه پيمانى است كه با خدا بسته ايم كه صابر و شكيبا باشيم.
آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: «وَلَتَعْلَمُنّ نَبَأَهُ بَعْدَ حين»
[57]،
«و خبرش را پس از گذشت زمانى خواهيد دانست».
و سپس اين آيه مباركه را نيز تلاوت فرمود:
(وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الذّينَ اُوتُوا الكتاب من قبلِكُم وَمِنَ الّذينَ
أشركوا أَذىً كثيراً وَإِن تَصْبروا وَتَتّقوا فَإنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ
الاُمورِ). [58]
«وشما حتماً از كسانى كه پيش از شما كتاب آسمانى بر آنها نازل شده، زخم زبان
خواهيد شنيد و از آنها كه راه شرك در پيش گرفتند آزار فراوان خواهيد ديد و اگر
صبر كنيد (و استقامت ورزيد) و تقوا را پيشه سازيد (البته پيروز خواهيد شد) زيرا
كه صبر و تقوا سبب نيرومندى و قدرت اراده در كارهاست».
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
يكى از ياران با وفاى امام صادق(عليه السلام) به نام «زراره» از آن حضرت نقل
مى كند كه در حديثى فرمود:
«براى حضرت قائم(عليه السلام) پيش از آن كه قيام كند غيبتى هست.
عرض كردم: چرا؟ فرمود: مى ترسد ـ و با دست خود به شكمش اشاره كرد (يعنى او
را مى كشند) ـ
پىنوشتها:
[1] - انتظار بذر انقلاب، ص 91.
[2] - بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 2 و 3.
[3] - كشكول شيخ بهائى، ص 151.
[4] - بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 3.
[5] - منتخب الاثر، ص 244، ح 1، به نقل از كمال الدين صدوق.
[6] - كافى، ج 8، ص 37، ح 7 .
[7] - كافى، ج 2، ص 222، ح 4.
[8] - كافى، ج 1، ص 372، ح 6 .
[9] - بحار الانوار، ج 52، ص 126، ح 18، به نقل از محاسن برقى و منتخب
الاثر، ص 498، ح 13.
[10] - تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 31 ، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم.
[11] - مختصر بصائر الدرجات، ص 188 ـ 189.
[12] - الزام الناصب، ج 1، ص 67.
[13] - كمال الدين، باب 24، ح 11، با ترجمه فارسى، ج 1، ص 384. و عربى، ج
1، باب 24، ص 268، ح 12.
[14] - بحار الانوار، ج 52، ص 318، ح 18، باب 27.
[15] - منتخب الاثر، ص 490، ح 1.
[16] - بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.
[17] - كمال الدين، باب 31، ص 324، ح 8 و با ترجمه فارسى ج 1، ص 440.
[18] - الجامع الصغير، ج 1، ص 135، حرف الثاء، ح 3415.
[19] - سوره بقره، آيه 2 و 3.
[20] - ينابيع المودّه، ج 3، ص 101، و در چاپ ديگر، ص 443.
[21] - بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10، منتخب الاثر، ص 262، بشارة
الاسلام، ص 23 ; الزام الناصب، ج 1، ص 265 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.
[22] - بحار الانوار، ج 52، ص 123، ح 7.
[23] - غيبت شيخ طوسى، ص 204، و اعلام الورى، ص 425.
[24] - نهج البلاغه، ص 305، ح 102، و صبحى صالح، ص 149، ح 103.
[25] - كمال الدين صدوق، باب 31، حديث 8، و بحار الانوار، ج 51، ص 134، ح
1.
[26] - سوره آل عمران، آيه 200.
[27] - منتخب الاثر، ص 515، ح 8، به نقل از ينابيع المودّه.
[28] - كافى، ج 2، ص 22، ح 10، و منتخب الاثر، ص 498 ـ 499، ح 15.