ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)
از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان

سيد اسد اللّه هاشمى شهيدى

- ۸ -


بخش دهم

دينِ آينده جهان

شامل

1 ـ قرآن و دين آينده جهان

2 ـ روايات اسلامى و دين آينده جهان

3 ـ اسلام، دين هميشگى خدا

4 ـ دعوت پيامبر اسلام، عمومى و جهانى است

5 ـ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) خاتم پيامبران است

6 ـ قرآن كريم، خاتم كتب آسمانى است

7 ـ دين اسلام، خاتم اديان است

از آيات، روايات و كتب مقدّسه آسمانى، اين مطلب استفاده شد كه، جهان روزى را در پيش دارد كه در آن روز، تمام كشورهاى كوچك و بزرگ به يك كشور تبديل مى شود، مرزهاى جغرافيايى كشورها برداشته مى شود، و يك حكومت واحد جهانى بر اساس عدالت و آزادى تشكيل مى شود، و بر تمام جهان يك دين و آئين، يك قانون اساسى و يك رهبر حكومت مى كند.

اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه در آن زمان، چه دين و آيينى بر جهان حاكم خواهد بود؟ قوانين كدام كتاب آسمانى اجرا خواهد شد؟ براى يافتن پاسخ، به سراغ قرآن و سنت مى رويم و از زاويه هاى گوناگون، بدين پرسش جواب مى دهيم.

1 ـ قرآن و دين آينده جهان

در سوره «توبه» آيه سى و سوّم، در مورد جهانى شدن اسلام و غلبه اين دين مبين بر ساير اديان چنين مى فرمايد:

(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ باِلْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ).

«اوست خداوندى كه پيامبرش را با هدايت، و دين حق فرستاد، تا او را بر همه اديان غالب گرداند، هر چند كه مشركان كراهت داشته باشند».

در سوره «نور» آيه پنجاه و پنجم، در مورد اين كه دين پسنديده خدا، در زمين مستقر و پابرجا خواهد شد و خلافت روى زمين به مؤمنان و كسانى كه عمل صالح دارند، خواهد رسيد، چنين مى فرمايد:

(وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ . . .)

«خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه خلافت روى زمين را به آن ها خواهد بخشيد همان گونه كه به پيشينيان آن ها خلافت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را كه براى آنان پشنديده، پابرجا و مستقر كند».

مى دانيم دينى كه خدا پسنديده، اسلام است چنانكه در سوره مائده، آيه 3 مى فرمايد:

(. . . الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الاِْسلامَ دِين . . .)

«. . . امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما ]به عنوان [آيينى برگزيدم . . .»

آنچه از اين آيات بر مى آيد اين است كه اسلام بر تمام اديان غالب خواهد شد و در زمين مستقر و پابرجا مى شود. اين وعده خدا تاكنون محقق نشده است و در آينده به دست صالحان محقق مى شود.

2 ـ روايات اسلامى و دين آينده جهان

رواياتى كه در رابطه با آينده جهان و جهانى شدن اسلام، در منابع مختلف شيعه و سنّى آمده، بسيار زياد و از حدّ احصا و شماره بيرون است. گر چه ما در فرصتهاى مناسب بخش عمده اى از آنها را در طىّ مباحث آينده به تفصيل نقل خواهيم نمود; ولى در عين حال، در اينجا نيز براى روشن شدن اذهان، قسمتى از آنها را براى خوانندگان عزيز نقل مى نماييم.

اينك به نمونه هايى از اين روايات توجه فرماييد:

پيامبر اكرم در حديثى در رابطه با دين آينده جهان مى فرمايد:

«. . . تُمْلاَُ الاْرْضُ مِنَ الاِْسْلامِ، وَ يُسلَبُ الكُفّارُ مُلْكُهُمْ، وَ لايَكُونُ مُلْكٌ إلاّ اِلاسْلام، وَ تَكُونُ الاَْرْضُ كَفاثُورِ الْفِضَّةِ».( [1] )

«در آن روز، آيين مقدّس اسلام سراسر روى زمين را فرا مى گيرد، حكومت از دست كفّار گرفته مى شود، حكومتى جز حكومت اسلامى نخواهد بود، و سرتاسر زمين همانند ورق نقره از هرگونه تيرگى پيراسته خواهد بود».

در حديث ديگرى در مورد جهانى شدن اسلام در زمان حضرت مهدى(عليه السلام) با تأكيد بيشتر مى فرمايد:

«لَيَدْخُلَنَّ هذَا الدِّينُ على ما دَخَلَ عَلَيْهِ اللَّيلُ».( [2] )

«تا هر كجا كه تاريكى شب وارد شود، اين آيين مقدّس نفوذ خواهد كرد».

امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:

«التّاسِعُ مِنْ وُلْدِى وهُوَ الإمامُ الْقائِم بِالْحَقِّ، يُحْيِيِ اللهُ بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، وَ يُظْهِرُ بِهِ دِينَ الْحقِّ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِه الْمُشْرِكُونَ».( [3] )

«نهمين فرزند من، امام قائم به حق است. خداوند به وسيله او زمين مرده را زنده مى كند، و دين حق را به دست او بر تمام اديان پيروز مى گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند».

امام سجّاد(عليه السلام) مى فرمايد:

«إنَّ الإسْلامَ قَدْ يُظهِرُهُ اللهُ عَلى جَمِيعِ الاْدْيانِ عِنْدِ قِيامِ الْقائِم عَليهِ السَّلام».( [4] )

«بدون ترديد خداوند به هنگام قيام قائم(عليه السلام)، اسلام را بر همه اديان پيروز مى گرداند».

امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:

«الْقائِم مِنّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ، مُؤيَّدٌ بِالنَّصْرِ، تُطوى لَهُ الاْرْضُ، وَ تَظْهَرُ لَهُ الكُنُوزْ، وَ يَبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ، وَ يُظْهِرُ اللّهُ بِهِ دِينَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ».( [5] )

«قائم ما به وسيله رعب (در دل دشمنان) يارى مى شود، و با نصرت الهى تأييد مى گردد. زمين براى او در هم پيچيده مى شود، و گنجهاى زمين براى او ظاهر مى شود، و دولت او به شرق و غرب جهان مى رسد، و خداوند به وسيله او دين خود را بر همه اديان پيروز مى گرداند هر چند كه مشركان دوست نداشته باشند».

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

«إذا قامَ الْقائِمُ لايَبْقى أرْضٌ إلاّ نُودِيَ فِيْها شَهادَةُ: أنْ لا إله إلاّ اللهُ، وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ».( [6] )

«هنگامى كه قائم ما قيام كند، هيچ نقطه اى در زمين باقى نمى ماند مگر اين كه آواز شهادت به توحيد و يگانگى خدا و رسالت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)در آنجا بلند مى شود».

بنا بر اين، آنچه از مجموع روايات گذشته استفاده مى شود اين است كه: سرانجام دين اسلام همه كره زمين را فرا خواهد گرفت و بر همه اديان جهان پيروز خواهد گرديد، و اين در هنگامى است كه حضرت مهدى(عليه السلام) ظهور كند و حكومت واحد جهانى را تشكيل دهد و برنامه جهانى شدن اسلام و وعده هاى خداوند را تحقق بخشد.

براى روشن تر شدن مطلب، بحث پيش گفته را از نگاهى ديگر پى مى گيريم.

3 ـ اسلام، دين هميشگى خدا

از بررسى آيات هدايت گر قرآن كريم استفاده مى شود كه دين در تمام دوران تاريخ بشر همواره يكى بوده، و آن «اسلام» بوده، و همه شريعتها در زمان هر صاحب شريعت به نام اسلام تشريع شده تا در زمان رسالت خاتم انبيا حضرت محمّد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله وسلم) به اوج كمال رسيده و نام مخصوص شريعت حضرت ختمى مرتبت گرديده است.

بنابر اين، طبق اين توضيح و دلايلى كه از قرآن خواهيم آورد، ريشه همه اديان يكى است، و همه پيامبران از حضرت آدم(عليه السلام) تا وجود مقدّس خاتم انبيا مردم را به سوى خداى يكتا دعوت نموده اند، ولى در ميان تمام اديان آسمانى تنها دين جامع و كامل، و دين پسنديده و مورد رضاى خدا، و دين تكامل يافته، دين مبين اسلام است كه با بعثت خاتم انبيا، نبوّت به وجود مبارك آن حضرت ختم گرديده، و دين حق كامل شده، و پس از او پيغمبرى نخواهد آمد، و دين او ابدى و جاودانى و خاتم اديان است. از اين رو، از نظر قرآن، دين انحصار به اسلام دارد، و هر كس غير از اسلام دين ديگرى را براى خود اختيار كند از او پذيرفته نمى شود.

به هر حال، بر اساس آياتى كه بيانگر آثار و حقيقت اسلام است، اسلام تنها دين حق، و دين خدا، و دين توحيد، و دين همه پيامبران است كه به سوى او دعوت نموده اند، و دين حق غير از اسلام به حق نخواهد بود، و هر تعبير ديگرى كه از دين حق شود اگر مفهومش مفهوم اسلام نباشد دين حق نيست; زيرا نه براى دين حق اسمى بهتر از اسلام مى توان يافت، و نه براى انسان، كمال و مرتبه اى بالاتر از آن مى توان تصوّر نمود.

به همين جهت خداوند در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم(عليه السلام)، حضرت اسماعيل(عليه السلام)، پيامبر اكرم، حواريّون حضرت عيسى(عليه السلام)، فرزندان حضرت يعقوب(عليه السلام)، بلقيس و فرعون، به هنگام بحث از گروندگان به آيين حقّ، با لفظ «اسلام»، «مسلم» و «مسلمين» ياد فرموده است. اينك به چند آيه در اين زمينه توجّه فرماييد:

1 ـ (إنّ الدّينَ عِنْدَ اللّهِ الاِْسْلامُ).( [7] )

«همانا دين در نزد خدا اسلام است».

2 ـ (مِلَّةَ اَبِيكُمْ اِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّـيكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ . . .)( [8] )

«آيين پدرتان حضرت ابراهيم، او بود كه قبلا شما را مسلمان ناميد».

3 ـ (وَ اَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ للهِِ رَبِّ الْعالَمينَ).( [9] )

«با سليمان براى خداوندى كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم». (از زبان بلقيس)

4 ـ (نَحْنُ اَنْصارُ اللهِ آمَنّا باللهِ وَاشْهَدْ بِاَنّا مُسْلِمُونَ).( [10] )

«ما ياوران خداييم، به خدا ايمان آورديم. و تو گواه باش كه ما اسلام آورده ايم». (از زبان حواريّون حضرت عيسى(عليه السلام))

5 ـ (لا نُفَرِّقُ بَيْنَ اَحَد مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ).( [11] )

«ميان هيچ يك از آنان ]پيامبران [ فرق نمى گذاريم و ما براى او اسلام آورده ايم * و هر كه جز اسلام، دينى ]ديگر [ جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود، و وى در آخرت از زيانكاران است».

6 ـ (فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْت مِنَ الْمُسْلِمينَ).( [12] )

«ولى در آنجا جز يك خانه از مسلمانان نيافتيم». (از زبان فرشتگان در مورد قوم حضرت لوط).

7 ـ (قالُوا نَعْبُدُ اِلهَكَ وَاِلهَ آبائِكَ اِبْراهِيمَ وَاِسْماعِيل وَاِسْحاقَ اِلهاً واحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).( [13] )

«گفتند: معبود تو و معبود پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق معبودى يگانه ـ را مى پرستيم و براى او اسلام آورده ايم». (از زبان فرزندان حضرت يعقوب(عليه السلام)، خطاب به او هنگام رحلتش).

8 ـ (وَمَنْ اَحْسَنُ قَوْلا مِمَّنْ دَعا اِلَى الله وَعَمِلَ صالِحاً وَقال اِنَّني مِن الْمُسْلِمينَ).( [14] )

«گفتار چه كسى بهتر است از آن كس كه به سوى خدا دعوت كند و عمل شايسته انجام دهد و بگويد من از مسلمانانم؟».

از اين آيات استفاده مى شود كه همه شرايع آسمانى در زبان صاحب شريعت «اسلام» نام داشته است، اگر چه ما آنها را به نامهاى ديگرى چون يهوديّت، مسيحيّت و غير آنها مى شناسيم، و اين نامها به تناسبهاى ديگرى اتّخاذ شده است. و هيچ منافاتى هم ندارد كه نام كلّى اديان آسمانى در نزد خداى تعالى همان اسلام بوده باشد; زيرا چنان كه گفتيم ـ ريشه همه اديان آسمانى يكى است، و آن رشته گسترده اى است كه از زمان آدم ابوالبشر توسّط پيك وحى بر دل پيامبران درخشيده و با رسالت خاتم انبيا به اوج كمال و تمام رسيده است.

آرى ! دين در پيشگاه خدا، اسلام است ،و آن تسليم در برابر نداى فطرت، تسليم در برابر وحدانيّت و يكتايى خدا، و تسليم در برابر قدرت و عظمت خداوند ازلى و سرمدى است. و اگر دين حضرت خاتم الانبياء به اين نام نامگذارى شده براى اين است كه «اسلام» تسليم محض است، و اسلام هيچ كس به جز تسليم شدن در برابر اين دين، و پذيرفتن احكام و مقررات آن پذيرفته نيست; زيرا خدا واحد است، و دين حق واحد، و آن اسلام است كه در مفهومش دوگانه پرستى و دوگانه خواهى و شرك وجود ندارد.

به گفته دكتر «گوستاولوبون» فرانسوى: «عقيده توحيد، تاج افتخارى است كه در بين اديان بر سر اسلام نهاده شده است».( [15] )

اسلام، همه مردم جهان را به سوى يك خدا مى خواند، و تمام بشريّت را به سوى يك دين دعوت مى نمايد، و تعليماتش همه افراد بشر را به سوى يك جامعه سوق مى دهد، و هيچ يك از اعتبارات و امتيازاتى كه از آن، جامعه هاى كوچك و بزرگ فعلى بر اثر جنس و رنگ و نژاد به وجود آمده است به رسميّت نمى شناسد، بلكه تمام جهان و زمين پهناور خدا را وطن انسان اعلام مى دارد.

به گفته يكى از دانشمندان محقّق: «فكر گنجاندن بشريّت در وطن واحد، بدون توجّه به جنس، رنگ، زبان، و حدود جغرافيايى، هديه اى است كه اسلام آن را به مدنيّت بشر اهدا كرده است».( [16] )

آرى ! اسلام تنها دين حق، و دين تمام مردم جهان، و دين جامعه بشرى است، و دعوتش بر اساس ايمان به خدا، توحيد خالص، و نفى هرگونه شرك و كفر و الحاد است.

اسلام يگانه راه نجات، و يگانه عامل وحدت، و تنها دين جامع و كاملى است كه تمام احكام و مقررات و اهداف توحيدى آن چون: وحدت دين، وحدت جامعه، وحدت نظام، وحدت قانون، وحدت رهبرى، همه و همه براى نجات نسل بشر و سعادت و خوشبختى عموم مردم آمده است.

اسلام دينى است كه شالوده و اساس آن بر پايه عقيده توحيد و ايمان و اعتقاد به خداى يگانه نهاده شده، و با اين اعتقاد، طرز تفكّر انسانها را عوض مى كند، و افكار جامعه را بالا مى برد، و بينش افراد را وسيع مى گرداند، و ملّيتهاى مختلف را بدون توجّه به جنس، رنگ و زبان به دور خود جمع مى كند، و سعادت دنيا و آخرت انسانها را تأمين مى نمايد، و هدفش آزاد ساختن بشر از زير يوغ عادات زشت، آداب ناپسند، استعمار، استثمار و استعباد است.

و به همين جهت، قرآن كريم بشريّت را به سوى يك دين و آيين، و يك هدف و مقصد، و اتّحاد و وحدت عمومى دعوت مى نمايد، و با صداى بلند و رسا فرياد بر مى آورد كه:

(يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا اِلى كَلِمَة سَواء بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ ألاَّ نَعْبُدَ إلاّ اللهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيئاً وَ لا يَتَّخِدَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مَنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).( [17] )

«بگو: اى اهل كتاب، بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم كه جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد. پس اگر ]از اين پيشنهاد [اعراض كردند، بگوييد: شاهد باشيد كه ما مسلمانيم ]نه شما [».

اسلام، دينى است كه مى خواهد حاكم بر مردم و جامعه، تنها، خدا و احكام خدا باشد، و در بين مردم تنها كتاب خدا حكومت كند، و رهبرى جامعه را تنها كسى كه از جانب خدا تعيين شده به عهده بگيرد. و به همين سبب، با تمام مظاهر شرك و بت پرستى، و انواع و اقسام ظلم و فساد و ستم مبازره مى كند تا كسى خود را صاحب اختيار و مالك جامعه و حاكم بر سر نوشت مردم نداند، و همه در سايه حكومت خدا، و منطقه زير نفوذ خدا، و تعاليم عاليه اسلام در آسايش و آرامش زندگى كنند.

اسلام آمده است تا همه اُمّتها و ملّتها را متّحد ساخته، آنها را به يك اُمّت و ملّت تبديل نموده، و اساس همه تضادّها، برخوردها، اختلافها و جداييها را كه از كفر و شرك و پرستش غير خدا مايه مى گيرد، از ريشه و بن بخشكاند، و تمام اختلافات قومى، نژادى، ملّى، وطنى، جغرافيايى، حزبى، مسلكى، و حتّى اختلافات دينى را از ميان ببرد، تا جايى كه همه در برابر خداى تعالى خاضع و خاشع شوند، و تنها خداى يگانه را بپرستند، و در سايه حكومت يك دين، و يك رهبر، و يك قانون اساسى زندگى كنند. اسلام قبل از آن كه دين يك جامعه و يك ملّت باشد، دين جامعه بشرى و آيين جهانى و نظام جامعه جهانى است، و نظام جهانى اسلام با هيچ يك از نظامهاى حاكم بر جهان قابل مقايسه نيست.

بنابر اين، اسلام و نظامش را نمى توان به يك ملّت و يك جامعه و اهل يك منطقه اختصاص داد; بلكه آن، يك دين جامع جهانى است كه همه بايد به آن بگروند، همه بايد يك خدا را پرستش كنند، و در يك جامعه زندگى كنند، و با يك نظام و قانون الهى سير «الى الله» داشته باشند، و اسلام را كه عالى ترين و كامل ترين طر ح وحدت است، بپذيرند. و در برابر آن سر تسليم فرود بياورند تا آنجا كه غير از دين خدا و مملكت خدا، دين و مملكت ديگرى در عالم، وجود نداشته باشد، و دين تماماً از آنِ خدا باشد.

اينك براى تكميل بحث، مسأله خاتميّت اسلام و قرآن و پيامبر اكرم را از ديدگاه قرآن و روايات اسلامى تحت چند عنوان مورد بررسى قرار مى دهيم.

4 ـ دعوت پيامبر اسلام، عمومى و جهانى است

بر اساس دلايل فراوانى كه در قرآن كريم و روايات اسلامى آمده است دعوت و رسالت رسول گرامى اسلام، عمومى و جهانى است، و نبوّت آن حضرت محدود به زمان خاص و مدّت معيّنى نيست; بلكه تا انقراض جهان، و زمانى كه نسل بشر در روى كره زمين وجود دارد، رهبرى بشريّت به عهده آن يگانه پيامبر بزرگ الهى است.

در اين زمينه آيات چندى به خصوص در قرآن كريم وارد شده است كه براى نمونه به آنها اشاره مى كنيم.

1 ـ در سوره نساء، آيه 79 مى فرمايد:

(وَ أَرْسَلْناكَ لِلنّاسِ رَسُولا).

«ما تو را براى همه مردم به پيامبرى فرستاديم».

2 ـ در سوره اعراف، آيه 158 مى فرمايد:

(قُلْ يا أَيّها النّاسُ إنِّي رَسُولُ الله إلَيكُمْ جَمِيعاً).

« اى پيامبر ! ـ به همه جهانيان بگو كه من فرستاده خدا به سوى همگى شما مى باشم».

3 ـ در سوره سبأ، آيه 28 مى فرمايد:

(وَ ما أَرْسَلْناكَ اِلاّ كافَّةً لِلنّاسِ).

«ما تو را به پيامبرى مبعوث ننموديم مگر براى عموم جهانيان».

4 ـ در سوره انبياء، آيه 107 مى فرمايد:

(وَ ما أرْسَلْناكَ إلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ).

«ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم».

با توجّه به وسعت معنا و مفهوم كلماتى چون: «عالمين»، «ناس»، «كافّة» و «جميعاً» كه در آيات ياد شده در مورد رسالت رسول گرامى اسلام استعمال شده، مسأله عمومى بودن دعوت پيامبر اكرم و جهانى بودن آيين مقدّس اسلام بر همگان روشن است و نيازى به توضيح و تفسير ندارد.

5 ـ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) خاتم پيامبران است

در سوره احزاب، آيه 40 مى فرمايد:

(ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيّينَ).

«محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولكن او رسول خدا و خاتم پيامبران است».

از آنجا كه در اين آيه، در معرفى وجود مقدّس خاتم انبياء محمّد مصطفى(صلى الله عليه وآله وسلم)كلمه «خاتم» به كار رفته است، و بعضى ها ندانسته و نفهميده و برخى هم از روى شيّادى و افكار وسوسه آميز شيطانى ـ گفته اند: «خاتم» به معنى انگشتر است و چون انگشتر زينت انگشت است به همين جهت، «خاتم النبيين» به معنى زينت پيامبران است، و از آيه شريفه آخرين پيامبر بودن آن حضرت استفاده نمى شود; از اين رو، ناگزيريم مقدارى در باره كلمه «خاتم» توضيح دهيم تا معلوم شود آنهايى كه در دلالت آيه مذكور بر خاتميّت پيامبر اسلام وسوسه كرده اند تا چه حد از معناى اين كلمه بى اطلاع بوده و يا خود را به بى اطّلاعى زده اند.

خاتم چيست؟

همان گونه كه ارباب لغت گفته اند: «خاتم» به معنى چيزى است كه به وسيله آن، پايان داده مى شود، و نيز به معنى چيزى آمده است كه با آن، اوراق و مانند آن را مهر مى كنند.

در كتب لغت عربى، ميان معنى خاتم - به فتح تاء و كسر آن ـ فرقى ننهاده و هر دو را به معنى آخر و خاتمه چيزى ذكر كرده اند.

در «اقرب الموارد» و «قاموس»، كلمه خاتم به كسر تاء و فتح آن ـ به معنى انگشتر، و آخر قوم، و عاقبت شئ و غيره آمده است.

در «مجمع البحرين» مى گويد: «خاتم النبيّين، اى: آخرهم ليس بعده نبي»; يعنى آخرين پيامبران كه پس از وى پيغمبرى نخواهد بود.

ناگفته نماند كه پايان دادن و به آخر رساندن يكى از معانى «ختم» است، چنان كه راغب در «مفردات» مى گويد: «خَتَمتُ القرآن»; يعنى قرائت قرآن را به آخر رساندم.

و در «صحاح» مى گويد: «خَتَمتُ القرآن»; يعنى به آخرش رسيدم.

ابن منظور در «لسان العرب» مى گويد: «ختم فلان القرآن، إذا قرأه إلى آخره»; «فلانى قرآن را ختم كرد، يعنى قرائت قرآن را به آخر رساند».

و نيز مى گويد: خاتم هر چيزى «پايان» و آخر آن است، و خاتمه سوره، آخر سوره است.

و ابن اثير در «نهاية» در باره «خاتم سلطان» مى گويد: وى براى ختم نامه احتياج به «خاتم» دارد.

اينها همه به خاطر اين است كه كلمه «خاتم» از ريشه و ماده «ختم» به معناى پايان گرفته شده، و انگشتر را نيز از آن جهت «خاتم» گفته اند كه نامه ها را با آن ختم و مهر مى كرده اند; زيرا سابقاً مرسوم بوده است كه اشخاص نام خود را روى نگين انگشتر ترسيم مى نموده اند، و با آن، نامه ها و اسناد را مهر مى زدند و به آن پايان مى دادند، به همين جهت در حالات پيامبر و ائمّه معصومين(عليهم السلام) و ديگر شخصيّتها از جمله مسايلى كه در رابطه با شرح حال آنها مطرح مى شود، نقش خاتم آنهاست.

در بعضى از تواريخ آمده است كه يكى از حوادث سال ششم هجرى اين بود كه پيامبر اكرم انگشتر نقشدارى را براى خود انتخاب نمود، و علّت اين امر اين بود كه به آن حضرت عرض كردند: پادشاهان نامه هاى بدون مهر را نمى خوانند.( [18] )

در كتاب «طبقات» آمده است: هنگامى كه پيامبر گرامى اسلام تصميم گرفت دعوت خود را گسترش دهد و به پادشاهان و سلاطين روى زمين نامه بنويسد، دستور داد انگشترى برايش ساختند كه روى آن «محمّد رسول الله» حك شده بود، و نامه هاى خود را با آن مهر مى كرد.( [19] )

در كتاب شريف «كافى» نيز حديثى از امام صادق(عليه السلام) در رابطه با نقش نگين پيامبر روايت شده كه حضرت فرمود:

«كان نقش خاتم النبي محمّد رسول الله».( [20] )

«نقش انگشتر پيامبر «محمّد رسول الله» بود».

در همين رابطه، جرجى زيدان در كتاب «تاريخ تمدّن اسلام» ذيل كلمه «خاتم» مى گويد:

«همين كه پيغمبر اسلام در صدد نامه نوشتن به شاهنشاه ايران و امپراطور روم بر آمد به حضرتش ياد آور شدند كه اگر نامه بدون مهر باشد ايرانيان آن را نمى پذيرند، پيغمبر مهرى از نقره تهيه فرمود كه روى آن جمله «محمّد رسول الله» نقش شده بود».( [21] )

با اين بيان به خوبى روشن مى شود كه گرچه كلمه «خاتم» به انگشتر زينتى اطلاق مى شود; ولى ريشه اصلى آن از «ختم» به معنى «پايان» گرفته شده، و در روزگار گذشته به انگشترهايى كه با آن نامه ها را مهر مى كردند «خاتم» مى گفتند.

علاوه بر اين، اين مادّه در قرآن كريم در موارد متعدّدى به كار رفته، و در همه جا به معنى پايان دادن و مهر نهادن است، از جمله:

(خَتَمَ اللهُ عَلى قُلوبِهِمْ وَعَلى سَمْعِهِمْ . . .)( [22] )

«خداوند بر دلها و گوشهاى آنان منافقان ـ مهر نهاده».

(اليَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِم).( [23] )

«امروز روز قيامت ـ بر دهانهايشان مهر مى نهيم».

و چند مورد ديگر كه در همه جا «نختم»، به معنى پايان دادن و مهر نهادن آمده است.

دلايل خاتميّت پيامبر اسلام در روايات

گرچه آياتى كه متذكّر شديم براى اثبات عموميّت دعوت پيامبر و خاتميّت آن حضرت كفايت مى كند; ولى بايد توجّه داشت كه دلايل خاتميّت پيامبر منحصر به آيات قرآنى نيست; بلكه در اين زمينه روايات فراوانى از خود آن حضرت و ساير پيشوايان معصوم(عليهم السلام) نيز رسيده است كه براى نمونه، برخى از آنها را در اينجا مى آوريم:

1 ـ در حديث مشهورى كه در بسيارى از منابع اهل سنت از پيامبر اكرم نقل شده، آمده است كه آن حضرت فرمود:

«اِنَّ مَثَلِي وَ مَثَلُ الأنبياء مِنْ قَبلِي كَمَثَلِ رَجُل بنى بيتاً فَأحْسَنَهُ وَ أجْمَلَهُ. إلاّ مَوضِعَ لَبنَة مِنْ زاوِيَة، فَجَعَلَ النّاسُ يَطُوفُونَ بِهِ وَيَعْجَبُونَ لَهُ وَ يَقُولُون: هَلاّ وُضِعَتْ هذه اللَّبِنِة ؟

قالَ: فَأنا اللَّبنةُ، وَأنا خاتَمُ النَّبيّينَ».( [24] )

«مَثَل من در مقايسه با انبياى پيش از من، همانند مردى است كه خانه اى بنا كند و در كمال و زيبايى آن بكوشد و فقط در گوشه اى از آن جاى خشتى باقى بگذارد، و مردم گرد آن بگردند و بگويند: بنايى زيباتر از اين نيست جز اين كه جاى يك خشت آن خالى است.

سپس فرمود: من به جاى همان خشت هستم و انبيا با آمدن من به آخر رسيدند».

و در حديث ديگرى در ذيل آن آمده است كه پيامبر اكرم فرمود:

«فَأنَا مَوضِع اللَّبِنةِ، جِئتُ فَختَمْتُ الأنبياء».( [25] )

«من به جاى همان خشت آخرينم، آمدم و پيامبران را پايان دادم».

2 ـ حديث معروف «منزلت» كه در رابطه با مسأله جانشينى امير مؤمنان على(عليه السلام) به جاى پيامبر در مدينه، به هنگام رفتن رسول خدا به جنگ «تبوك» است، و اين حديث در كتب مختلف شيعه و سنّى نقل شده و اكثر بزرگان اهل سنّت آن را از پيامبر نقل كرده اند، آمده است كه پيامبر اكرم به على(عليه السلام)فرمود:

«أنْتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ موسى إلاّ أنّه لا نَبِيّ بَعْدِي».( [26] )

«تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به حضرت موسى(عليه السلام)هستى جز اين كه بعد از من پيامبرى نيست».

3 ـ در پايان خطبه حجّة الوداع كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به عنوان يك وصيت نامه جامع براى مردم ايراد نموده، آمده است كه آن حضرت فرمود:

«ألا فَلْيُبلِّغ شاهِدُكُمْ غائبكُمْ لا نَبيَّ بَعدِي وَلا اُمَّة بَعدكُمْ».( [27] )

«اين سخن را حاضران به غائبان برسانند كه بعد از من پيامبرى نيست، و پس از شما اُمّت اسلام ـ اُمّتى نخواهد بود».

4 ـ در بسيارى از خطبه هاى «نهج البلاغه» نيز مسأله خاتميّت پيامبر اسلام صريحاً آمده است از جمله:

در نخستين خطبه «نهج البلاغه» امير مؤمنان على(عليه السلام) پس از بر شمردن برنامه هاى پيامبران گذشته مى فرمايد:

«. . . بَعَثَ اللهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُول الله لاِنْجازِ عِدَتِهِ وَ إتمامِ نُبُوَّتِهِ».( [28] )

«خداوند سبحان، حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) فرستاده خود را براى تحقّق بخشيدن به وعده هايش و پايان دادن به سلسله انبيا و پيامبران مبعوث فرمود».

و در خطبه ديگر در توصيف پيامبر اسلام مى فرمايد:

«أمِينُ وَحْيِهِ، وَخاتَمُ رُسُلِهِ، وَبَشيرُ رَحْمَتِهِ، وَ نَذِيرُ نقمَتِهِ».( [29] )

«او امين وحى خدا، و خاتم پيامبران، و بشارت دهنده رحمت خدا، و بيم دهنده از عذاب الهى بود».

و در يك خطبه ديگر در مورد بعثت آن حضرت مى فرمايد:

«أرْسَلَهُ عَلى حِين فَترَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ تنازُع مِنَ الألْسُنِ، فَقَفّى بِهِ الرُّسُلَ، وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ».( [30] )

«خداوند عالم، پيامبر اسلام را پس از دوران فترت در زمانى كه هيچ پيامبرى باقى نمانده بود ـ به رسالت فرستاد، و اين در حالى بود كه نزاع و درگيرى لفظى ميان مذاهب مختلف همچنان ادامه داشت، و خداوند او را بعد از همه پيامبران به پيامبرى مبعوث نمود، و وحى آسمانى را به وسيله آن حضرت پايان داد».

5 ـ در حديثى از امام حسن مجتبى(عليه السلام) آمده است كه فرمود:

«عدّه اى يهودى نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى محمّد ! تويى كه گمان مى برى فرستاده خدايى و همانند حضرت موسى(عليه السلام) برتو وحى فرستاده مى شود؟!

پيامبر كمى سكوت كرد، سپس فرمود: آرى ! منم سيّد فرزندان آدم و به اين افتخار نمى كنم، من خاتم پيغمبران، و پيشواى پرهيزكاران، و فرستاده پروردگار جهانيانم».( [31] )

6 ـ در ضمن حديثى از امام باقر(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

«. . . لَقَدْ خَتَمَ اللهُ بِكِتابِكُمُ الْكُتُبَ، وَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمْ الأنبياءَ».( [32] )

«خداوند با كتاب آسمانى شما قرآن ـ به همه كتابهاى آسمانى پايان داد و با پيامبر شما سلسله انبياء را به پايان رسانيد».

7 ـ در حديث ديگرى كه در همين زمينه از امام صادق(عليه السلام) روايت شده چنين آمده است كه فرمود:

«إنّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمْ النَّبِيّينَ فَلا نَبيَّ بَعْدَهُ أبَداً، وَ خَتَمَ بِكِتابِكُمُ الكُتُبَ فَلا كِتابَ بَعْدَهُ أبَداً».( [33] )

«خداى تعالى، با پيامبر شما سلسله انبيا را ختم نمود، پس هرگز بعد از او پيامبرى نخواهد آمد، و با كتاب آسمانى شما - قرآن ـ به تمام كتابهاى آسمانى پايان داد، پس هرگز كتابى بعد از آن نازل نخواهد شد».

احاديثى كه در اين زمينه در منابع اسلامى وارد شده بسيار زياد و فراوان است، به طورى كه در كتاب «معالم النبوّة»، 135 حديث از كتابهاى علماى اسلام از شخص پيامبر گرامى اسلام و ساير پيشوايان بزرگ اسلام در اين باره گرد آورى شده است.

6 ـ قرآن كريم، خاتم كتب آسمانى است

ترديدى نيست كه قرآن كريم، بزرگترين هديه الهى براى بشريّت و همه انسانهاست كه آنها را به سوى سعادت و خوشبختى، نجات و رستگارى جاودان هدايت مى كند، و مهمترين دليل بر حقّانيت اسلام و رسالت جاودانه پيامبر گرامى اسلام است كه از ميان تمام معجزات و خارق عاداتى كه از آن حضرت صادر شده، برترين سند حقّانيت آن بزرگوار است.

به اتّفاق تمام فرق اسلامى، «قرآن» يك معجزه بزرگ آسمانى، و كتابى برتر و بالاتر از افكار و انديشه بشر است كه علاوه بر اين كه محور اتّحاد و اتّفاق بين همه مسلمانان است مى تواند مرجعى براى رفع اختلافات گروهى و فرقه اى بوده و خطوط اصلى دين را به همه حق جويان بنماياند.

قرآن، كتابى است كه همواره با بيان اعجازآميز خويش، حجّت را بر همه جهانيان تمام نموده، جويندگان حق را به مدارج عالى روحانى و عقلى عروج داده، خفّاشان، معاندان و ستيزه جويان را به خاك مذلّت و بدبختى نشانده، و در همه قرون و اعصار، صورت و معنى واقعى خود را همچنان محفوظ نگهداشته، و هرگز مورد دستبرد، و تغيير و تبديل قرار نگرفته، و تاكنون كسى نتوانسته است كتابى مانند آن بياورد، و در آينده هم كسى نخواهد توانست حتّى يك آيه مانند آيات آن بياورد.

قرآن، معتبرترين سند براى اثبات معارف و احكام اسلامى است كه خداى قادر و توانا، بقا و جاودانگى آن را براى هميشه ضمانت نموده، و از تحريف و دستبرد مصون داشته است، چنان كه در اين باره مى فرمايد:

«اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ».

«ما قرآن را فرو فرستاديم، و ما خود نگهدارنده آن هستيم».( [34] )

قرآن، كتابى است كه براى سعادت بشريّت و خوشبختى همه انسانها نازل شده، و تمام نيازمنديهاى بشر در آن منعكس گرديده، و براى كسانى كه در برابر حق سر تسليم فرود مى آورند مايه هدايت، رحمت و بشارت به نعمتهاى ابدى و جاودانى است، چنان كه خداوند مى فرمايد:

(وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَىء وَهُدىً وَرَحْمَةً وَبُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ).( [35] )

«ما اين كتاب قرآن ـ را بر تو نازل كرديم تا بيان كننده هر چيز بوده، و راهنما و رحمت و مژده اى براى مسلمانان باشد».

و در آيه ديگر مى فرمايد:

(ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شىء).

«ما در اين كتاب، از بيان هيچ چيز فروگذار نكرده ايم».( [36] )

و در يك آيه ديگر مى فرمايد:

(وَ لا رَطْب وَ لا يابِس إلاّ فِي كِتاب مُبِين).( [37] )

«هيچ تر و خشكى نيست جز آن كه در اين كتاب مبين و قرآن عظيم ـ بيان شده است».

آرى ! با آن كه قرآن در زمان خاصى نازل شده و با مردم خاصى سخن گفته، و در مكان مشخّصى نازل گرديده است، در عين حال، مرز زمان و مكان را در هم شكسته و ما فوق زمان و مكان قرار گرفته، و هيچ گونه وابستگى به زمان و مكان ندارد; زيرا اين كتاب بزرگ الهى بر خلاف ساير كتب آسمانى ـ تنها براى بعضى از ازمنه و اعصار نازل نشده است; بلكه كتاب ابدى و جاودانى است كه تا انقراض بشر، راهنماى ره گم كشته گان و حق جويان خواهد بود.

آرى ! قرآن كتابى است كه حاوى انواع و اقسام شواهد اعجاز است. و الفاظ آن، اعجاز آميز و معانى آن، اعجازآميزتر، و چشمه هاى علوم و دانش و حكمت از سراسر آيات آن مى جوشد. و آن معجزه اى گويا، جهانى، جاودانى و روحانى است كه بزرگترين معجزه، و بالاترين گواه صدق پيامبر گرامى اسلام و خاتم تمام كتابهاى آسمانى است.

به هر حال، اين كتاب بزرگ الهى در آياتى چند خود را خاتم كتب آسمانى معرفى نموده، و نزول هر كتاب آسمانى ديگر را پس از خود ممنوع و ممتنع دانسته است كه براى نمونه به چند آيه اشاره مى كنيم:

1 ـ در سوره انعام، آيه 115 چنين مى فرمايد:

(وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).

« اى پيامبر ! ـ سخن پروردگارت كه راهنماى راستى و عدالت است با نزول قرآن ـ پايان يافت، هيچ كس ياراى آن را ندارد كه كلمات او را دگرگون سازد، و او شنوا و داناست».

2 ـ در سوره كهف، آيه 27 چنين مى فرمايد:

(وَاتْلُ ما اُوحِىَ اِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّك لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً).

« اى پيامبر! ـ آنچه از آيات كتاب پروردگارت بر تو وحى شده تلاوت كن. هيچ چيز، كلمات او را دگرگون نمى سازد، و به جز او ملجأ و پناهگاهى نتوانى يافت».

3 ـ در سوره سجده (فصّلت)، آيات 41 و 42 چنين مى فرمايد:

(اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمّا جائَهُمْ وَ اِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ * لايَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيم حَمِيد).

«كسانى كه به اين ذكر الهى قرآن ـ هنگامى كه به سراغ آنها آمد، كافر شدند در گمراهى آشكارند ـ و اين قرآن به طور قطع كتابى است شكست ناپذير كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو، و نه از پشت سر به سراغ آن نخواهد آمد، چرا كه از سوى خداوندِ حكيم و شايسته ستايش، نازل شده است».

از اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه «قرآن كريم» داراى حاكميّت مطلق و غلبه كلّى بر تمام كتب آسمانى است، زيرا مطابق آيات ياد شده، نه كسى مى تواند حقايق آن را ابطال كند، و نه در آينده منسوخ مى گردد، نه آيه و كلمه اى از آن كم شده، و نه چيزى بر آن افزوده مى شود، نه خط نسخ و بطلان بر آن كشيده مى شود، و نه دست تحريف به سوى آن دراز مى گردد.

و به طور خلاصه، «قرآن» كتابى است كه هيچ گونه باطلى به سراغ آن نخواهد آمد، چرا كه اين كتاب آسمانى شكست ناپذير، از سوى خداوند حكيم و قادر على الاطلاق نازل شده، و آياتش محكم و ابدى است، و آنچه ذات اقدس حضرت احديّت فرموده است از روى حكمت و مصلحت است. از اين رو، «قرآن» كتاب هميشه جاويد ـ، و تا انقراض جهان رهبر و راهنماى آدميان، و پناهگاه ره گم گشته گان، و خاتم كتب همه پيامبران است كه جريان انوار هدايتش همچون جريان تابش خورشيد و ماه تا به ابد ادامه خواهد داشت.

خاتميّت قرآن در روايات

علاوه بر آياتى كه متذكّر شديم در برخى از فرمايشات ائمّه معصومين(عليهم السلام) نيز «خاتميّت قرآن» مطرح شده است كه براى نمونه ذيلا به بعضى از آنها اشاره مى كنيم.

امير مؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلى أحَد بَعْدَ القُرآن مِنْ فاقَة، وَ لا لاِحَد قَبلَ القُرآن مِن غِنىً».( [38] )

«اين را بدانيد كه پس از تابش انوار هدايت قرآن هيچ كس به كتاب و قانون دگرى ـ نياز ندارد، و هرگز احدى پيش از آشنايى با قران از آن بى نياز نيست».

امام سجّاد(عليه السلام) مى فرمايد:

«اللّهُمَّ إنَّك أعَنْتَنِي عَلى خَتْمِ كِتابِكَ الَّذي أنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتهُ مُهَيْمِناً عَلى كُلِّ كتاب أنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلى كُلِّ حَدِيث قَصَصْتَهُ. وَ فُرْقاناً فَرَقْتَ بِهِ بَيْنَ حَلالِكَ وَ حَرامِكَ، وَ قُرْآناً أعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرائعِ أحْكامِكَ، وَ كِتاباً فَصَّلتَهُ لِعِبادك تَفْصِيلا، وَوَحْياً أنَزَلْتَهُ عَلى نَبِيِّكَ مُحَمَّد صَلَواتُكَ عَلَيهِ وَ آلِه ـ تَنْزِيلا».( [39] )

«خداوندا! تو مرا بر خواندن قرآن ـ كتاب خود يارى نمودى، همان كتابى كه آن را نور و روشنايى فرستادى، و بر هر كتابى كه فرو فرستاده بودى گواه قرار دادى، و بر هر سخنى كه از پيش گفته بودى برترى بخشيدى. و آن را وسيله جدايى حلال از حرام ساختى، و بيان نامه احكام و قوانين دينت قرار دادى، و كتابى كه براى بندگانت به شرح و تفصيل آن پرداختى، و وحيى كه آن را بر پيامبرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)فرو فرستادى».

امام باقر(عليه السلام)پنجمين پيشواى معصوم شيعه، مسأله «خاتميّت قرآن» را در يك حديث ديگر مورد تأكيد قرار داده و در باره جامعيّت قرآن چنين مى فرمايد:

«إنّ الله تعالى لَمْ يَدَع شَيئاً تَحْتاج إلَيهِ الاُمَّةُ إلى يَومِ الْقِيامَةِ إلاّ أنزلَهُ فِي كتابه و بِيَّنَهُ لِرَسُولِهِ».( [40] )

«خداوند تبارك و تعالى آنچه را كه اُمّت تا روز قيامت به آن نيازمند است فروگذار ننموده، و آن را در كتاب خود، قرآن كريم ـ فرو فرستاده و براى پيامبرش بيان فرموده است».

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

«إنّ الله تَبارَكَ وَتَعالى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمان دُونَ زَمان ولِناس دُون ناس، فَهُوَ فِي كُلِّ زمان جَدِيد، وعِنْدَ كُلِّ قَوم غَضٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ».( [41] )

«خداوند متعال قرآن را مخصوص زمانى خاص غير از زمانهاى ديگر، و مردمانى جز مردمان ديگر، قرار نداده است. به همين جهت است كه قرآن تا روز قيامت در هر زمانى، نو و جديد، و در نزد هر قوم و ملّت، تازه است».

امام رضا(عليه السلام) مى فرمايد:

«اَلْقُرْآنُ . . . هُوَ حَبْلُ اللهِ الْمَتِينُ، وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقى وَ طَرِيقَتُهُ الْمُثْلى، اَلمُؤدِّى إلَى الْجَنّةِ، وَ الْمُنجِي مِنَ النّارِ، لا يَخْلَقُ مِنَ الأزمِنَةِ، وَ لا يَغُث عَلى الاْلْسِنَةِ، لاِنَّهُ لَمْ يُجْعَلْ لِزَمان دُونَ زَمان، بَلْ جُعِلَ دَلِيلُ الْبُرْهان، وَ حُجَّةٌ عَلى كُلِّ اِنسان».( [42] )

«قرآن ريسمان محكم خدا، و دستگيره مطمئن او و راه نمونه او است، كه به بهشت مى رساند، و از آتش مى رهاند; با گذشت زمان كهنه نمى شود، و بر زبانها ناخوش نمى آيد; زيرا براى زمان خاصّى جز زمان ديگر قرار داده نشده، بلكه دليل و برهان است، و بر هر انسانى حجّت است».

اينها قسمتى از انبوه رواياتى است كه گواه خاتميّت قرآن است، و ابديّت اين كتاب بزرگ آسمانى را به عنوان آخرين كتاب اثبات مى كند، و آن را به طور انحصار تا روز قيامت راهنما و پناهگاه بشريّت معرفى مى نمايد.

آرى ! قرآن خاتم كتب آسمانى است، كتابى است كه پس از او كتاب ديگرى نخواهد آمد، كتابى است كه پس از گذشت سالها از رحلت رسول گرامى اسلام مانند زمان خود آن حضرت، به دعوت خود ادامه مى دهد، و گذشت زمان و پيشرفت علم و عقل هرگز نخواهد توانست آن را كهنه و فرسوده سازد. زيرا اين كتاب بزرگ الهى، كتاب هدايت و روشنى است، كتاب نور و رحمت است، كتاب احكام و قوانين فراگير، و كتاب هميشه براى بشريّت است. خدا آن را براى همه انسانها و همه زمانها حجّت و برهان قرار داده، و تا انقراض جهان در تمام اعصار و شئون زندگى راهنماى همه انسانها خواهد بود.

7 ـ دين اسلام، خاتم اديان است

طبق صريح آيات قرآن كريم و روايات وارده از معصومين(عليهم السلام) دين مبين اسلام، دينى است ابدى و جاودانى كه پروردگار بزرگ عالميان آن را در ميان تمام اديان آسمانى برگزيده، و عمرش را همدوش عمر عالم انسانى و حيات بشريّت قرار داده، و احكام و قوانين آن را محكم و استوار نموده، و آن را خاتم اديان معرفى نموده است. آياتى كه در اين زمينه در قرآن كريم وارد شده فراوان است كه ما به ذكر نمونه هايى از آنها اكتفا مى كنيم.

1 ـ در سوره آل عمران، آيه 19 مى فرمايد:

(اِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ اْلاِسْلامُ).

«دين در پيشگاه خدا فقط اسلام است».

2 ـ و باز در همين سوره آل عمران، آيه 85 مى فرمايد:

(وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنهُ وَهُوَ في الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِينَ).

«هر كس به جز اسلام آيين ديگرى را اختيار كند هرگز از او پذيرفته نمى شود و در آخرت از زيانكاران است».

3 ـ در سوره مائده، آيه 3 مى فرمايد:

(اَلْيَومَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتي وَرَضِيْتُ لَكُمُ الاِسْلامَ دِيناً).

«امروز، دين را براى شما تكميل نمودم، و نعمتم را براى شما تمام كردم، و راضى شدم كه براى هميشه اسلام دينتان باشد».

4 ـ در سوره بيّنه، آيه 5 مى فرمايد:

(وَما اُمِرُوا إلاّ لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّين حُنَفاءَ وَ يُقيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤتوا الزَّكاةَ وَذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَة).

« مشركين ـ دستورى ندارند جز اين كه خداى را با نيّت پاك پرستش كنند، و از شرك به توحيد بازگردند، و نماز بخوانند، و زكات بدهند، و اينست آيين ثابت و پايدار و جاودان».

چنان كه روشن است اين آيات، دين مبين اسلام را دين خالص پروردگار، و پابرجاترين راه هدايت، و آيين استوار و زوال ناپذير، اعلام نموده، و گرويدن به غير از آن را تا انقراض جهان غير قابل قبول دانسته، و آن را تنها دين جامع و كامل و مورد رضاى خدا و خاتم تمام اديان الهى، و كمال و بلوغ ديانت و تمام نعمت معرفى فرموده است كه احكام و قوانين آسمانى آن، چنان محكم و استوار است كه ابدى و جاودانى و تا روز قيامت ثابت و پابرجاست، و هر كس غير از آن، دين ديگرى را اختيار كند نه تنها از او پذيرفته نمى شود، بلكه در برابر آن مجازات هم خواهد گرديد.

به هر حال، هر چند كه آيات ياد شده براى اثبات «خاتميّت اسلام» كفايت مى كند; ولى در عين حال، بايد توجّه داشت كه دليل خاتميّت اسلام منحصر به آنها نيست; زيرا هم آيات ديگرى در قرآن وجود دارد كه به اين معنى اشاره مى كند، و هم روايات فراوانى از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) رسيده است كه به ابديّت و جاودانگى اسلام تصريح مى نمايد.

اينك به چند نمونه از رواياتى كه در اين مورد مى آوريم، توجّه فرماييد:

1 ـ در تفسير كبير فخر رازى، و تفسير «مجمع البيان» و تفسير قرطبى، و صحيح بخارى، در حديث معروفى از پيامبر گرامى اسلام نقل شده است كه فرمود:

«بُعِثْتُ أنْا وَالسّاعَةُ كَهاتِين».( [43] )

«قيام و نهضت من و رستاخيز مانند دو انگشت دست با هم برابر است».

اين جمله كنايه از اين است كه عمر شريعت آن حضرت با عمر جهان يكسان است، يعنى دين او ابدى و جاودانى است و بعد از شريعت اسلام، شريعتى نخواهد آمد.

2 ـ در حديث معروف ديگر از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

«حَلالِي حَلالٌ إلى يَومِ القِيامَةِ، وحَرامي حَرامٌ إلى يَومِ القِيامَةِ».( [44] )

«حلال من براى هميشه ـ تا روز قيامت حلال است، و حرام من براى هميشه ـ تا روز قيامت حرام است».

اين تعبير نيز بيانگر ادامه شريعت اسلام تا پايان جهان مى باشد.

3 ـ اميرمؤمنان على(عليه السلام) در «نهج البلاغه» ضمن خطبه اى به ابديّت اسلام و جاودانگى آن تصريح نموده و مى فرمايد:

«ثُمَّ إنَّ هذَا الإسْلامَ دِينُ اللهَ الَّذِى اصْطَفاه لِنَفْسِهِ، وَاصْطَنَعَهُ عَلى عَيْنِهِ، وَأصفاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ، وَأقامَ دَعائِمَهُ عَلى مَحَبّتهِ، أَذَّلَ الأَدْيانَ بِعِزَّتِهِ، وَوَضَعَ المِلَلَ بِرَفْعِهِ، وأهانَ أعْدائَهُ بِكَرامَتِهِ، وَخَذَلَ مُحادِّيهِ بِنَصْرِهِ، وَهَدَمَ أرْكان الضِّلالَةِ برُكْنِهِ . . . ثُمَّ جَعَلَهُ ل انْفِصامَ لِعُرْوَتِهِ، وَلا فَكَّ لِحَلْقَتِهِ، وَلا انهِدام لاِساسِهِ، وَل زَوالَ لِدَعائِمِهِ، وَلا انْقِلاع لِشَجَرَتِهِ، وَل انْقِطاعَ لِمُدَّتِهِ، وَل عَفاءَ لِشرائعِهِ، وَل جَذّ لِفُرُوعِهِ . . .»( [45] )

«اين اسلام، دين خداست، وآيينى است كه پروردگار بزرگ آن را در ميان اديان براى خود برگزيده، و آن را با نظر عنايت خويش به وجود آورده، و براى تبليغ آن بهترين آفريدگان خود حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ را اختيار نموده، و ستونهايش را بر اساس دوستى و محبّت خويش بنا نهاده است.

با عزّت بخشيدن به اسلام اديان ديگر را خوار و ذليل نموده، و با برترى دادن به اسلام ديگر ملّتها را پست و حقير شمرده، و با عظمت دادن به اسلام دشمنان را كوچك و بى اعتبار گردانيده، و با يارى دادن به اسلام مخالفان را زبون ساخته، و با استوار ساختن اسلام پايه هاى گمراهى را ويران كرده است.

اساس اسلام را آنچنان محكم و استوار نموده كه نه دستاويز آن از هم مى گسلد، و نه رشته ارتباطش از هم باز مى شود، نه اساس آن منهدم مى گردد، و نه پايه هايش فرو مى ريزد، نه درخت تنومندش از ريشه بيرون مى آيد و نه مدّتش پايان مى پذيرد، نه احكام و قوانينش از بين مى رود و نه شاخه هايش كنده مى شود».

5 ـ در حديث ديگرى كه در همان كتاب «كافى» از امام صادق (عليه السلام) نقل شده، چنين آمده است كه فرمود:

«حَلالُ محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) حَلالٌ أبَداً إلى يَومِ القِيامَةِ، وَ حَرامُهُ حَرامٌ أبَداً إلى يَوم القِيامَةِ، لا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لا يجي غَيْرُهُ».( [46] )

«حلال محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) براى هميشه ـ تا روز قيامت حلال است، و حرام او براى هميشه ـ تا روز قيامت حرام است، غير آن نخواهد بود و غير از او نخواهد آمد».( [47] )

آنچه تا اينجا مورد بحث و بررسى قرار گرفت، مسأله خاتميّت اسلام از ديدگاه قرآن و روايات اسلامى بود كه به روشنى گواهى مى دادند كه دين، انحصار به «اسلام» دارد، و پس از آمدن اسلام، دين و شريعتى نخواهد آمد، و هر كسى دين و آيين ديگرى براى خود اختيار كند از او پذيرفته نخواهد شد.

با توجّه به آن چه گذشت به اين نتيجه مى رسيم كه:

1 ـ دين، در پيشگاه خدا اسلام است، و اسلام، دين حق، دين خدا، دين توحيد، دين همه پيامبران، و دين جامعه جهانى، و دين تمام بشريّت است، و پس از اسلام، هيچ دين و آيينى از كسى پذيرفته نمى شود.

2 ـ رسالت رسول گرامى اسلام جهانى و همگانى است، و پيامبر اكرم براى هدايت و راهنمايى همه جهانيان مبعوث شده است.

3 ـ قرآن كريم، قانون اساسى اسلام، و تنها كتابى است كه تمام ابعاد زندگى انسان را مطرح نموده، و براى سعادت افراد بشر و همه انسانها آمده است.

4 ـ امامت و رهبرى نيز كه يك بُعد آن، زمامدارى، تنظيم و تدبير اُمور جامعه است، پيشوايى و رهبرى همه مردم است كه «امام» به همه اقشار ملّت و جامعه تعلّق دارد چنان كه خداوند در قرآن كريم در مورد امامت حضرت ابراهيم(عليه السلام)مى فرمايد:

(اِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً).( [48] )

«من تو را امام و پيشواى ـ همه مردم قرار دادم».

از آنچه تا اينجا گفته شد، اين نتيجه به دست مى آيد كه: «اسلام» با آن تعليمات، تشريعات، و قوانين جامع و كاملش كه از لحاظ جهان بينى و جهان دارى و تأمين احتياجات فردى، اجتماعى، مادى و معنوى براى سعادت و خوشبختى بشريّت آمده، و در تمام مراحل زندگى و در همه زمانها، با تمام ترقى و پيشرفت و تكامل عقل و علم قابل تطبيق است ـ ناچار بايد به يك حكومت متّحد جهانى و نظام عادلانه اسلام منتهى گردد كه محور تمام اُمور در آن حكومت و نظام، خدا، احكام خدا، و تعاليم عاليه اسلام باشد.

بنابر اين، جاى هيچ گونه شكّ و ترديد نيست كه تأسيس حكومت واحد جهانى و ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) با وحدت جامعه و جهانى شدن اسلام ارتباط كامل دارد، و براى اتمام نويدهاى قرآن كريم، ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك امر حتمى و لازم است، چه آن كه بدون تحقّق وعده هاى قرآن و ظهور حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) اسلام ناتمام است، و آن گونه كه بايد، رسالت جهانى خود را ايفا ننموده است.

بخش يازدهم

جهان پيش از ظهور

شامل

1 ـ عوارض شوم تمدن صنعتى

2 ـ انتقاد دانشمندان غربى از تمدّن كنونى

3 ـ اختراع سلاح هاى مرگبار و هزينه هاى سنگين

4 ـ جنگ جهانى سوم، ارمغان تمدن صنعتى

5 ـ ضرورت تشكيل حكومت جهانى

6 ـ اعتراف دانشمندان به لزوم حكومت جهانى

7 ـ خبر سطيح كاهن در باره مصلح موعود

نگاهى تند و گذرا به تاريخ تمدّن كنونى، اين حقيقت را به خوبى روشن و مسلّم مى سازد كه بشر امروز نه تنها با پيشرفت سريع و روز افزون علم و دانش، خود را خوشبخت و كامياب نمى بيند; بلكه بر عكس، با تمام وجود درماندگى و سرخوردگى و سرگردانى خود را درك مى كند، و خود را بى پناه مى بيند، و بر زندگى ماشينى و تمدّن صنعتى لعنت مى فرستد; چرا كه همه گرفتاريها، نگرانيها، درگيريها و ستم ها را معلول همين تمدّن صنعتى و زندگى ماشينى مى داند.

راستى مگر نه اين است كه بسيارى از مشكلات اجتماعى كنونى زاييده همين تمدّن صنعتى و زندگى ماشينى است؟ مگر نه اين است كه پايه هاى كاخهاى پوشالى زور مداران بر اساس توسّل به همين اختراعات استوار گشته، و آنها هر روز كاخهايى بلندتر، بنا مى كنند تا انسان را از خود و خدا بيگانه سازند و ثروت و ذخاير ملّتها را به يغما ببرند؟ مگر نه اين است كه ريشه همه قتل و غارتها، تخريب شهرها و روستاها، در به در نمودن انسانها و آواره ساختن هزاران هزار انسان بى پناه از زن و مرد و كودك، پير و جوان، همه و همه بر اثر پيشرفت سريع همين صنعت و تكنيك و تكنولوژى جديد است كه آرامش و آسايش و امنيّت را از همه مردم جهان سلب نموده، و مى رود تا آتش جنگ جهانى سوّم را عليه بشر بر افروخته و جهانيان را در كام زوال و نابودى كامل قرار دهد؟

مگر نه اين است كه در تمدّن كنونى، ترس و وحشت، دلهره و اضطراب، تنگى و حيرت در همه جا دامن گسترده، و همگان از مسابقات تسليحاتى و رقابت خطرناك قدرتهاى جهانى انگشت حيرت به دندان گرفته اند كه مبادا با جرقه كوچكى آتش جنگ جهانى سوّم روشن شده و بشريّت را در كام خود فرو ببرد؟

امروزه، براى همه حتّى سردمداران سياست و زمامداران بزرگ جهان، روشن گرديده كه موج عظيمى از فساد اخلاق، گسترش جرايم و جنايات، قانون شكنى و تجاوز از مرز مقررات، در سراسر دنيا پديد آمده، و يك نوع دلهره و نگرانى عمومى را به وجود آورده است. امروزه، براى همه مردمان جهان از عالى و دانى روشن شده است كه ظلم و فساد و تباهى، تعدّى و تجاوز، جنايت و خيانت، نابسامانى و بيدادگرى، قتل و كشتار، جنگهاى طولانى و خسته كننده، سراسر عالم را فرا گرفته، و جهانيان را، حتّى از اصلاحات عادى و معمولى خسته و نااميد ساخته، و از دست مجامع بين المللى نيز كارى ساخته نيست.

امروزه براى همه ثابت شده است كه:

«عليرغم تبليغات فريبنده اى كه در زمينه حلّ مسايل و مشكلات جهانى صورت مى گيرد، وضع آشفته و پر تشنّج كنونى وحشت انگيز و نگران كننده است. با وجود تلاشهاى مجامع بين المللى و كنفرانسهاى طولانى و خسته كننده، هنوز بسيارى از مسايل بين المللى منظمى، مانند: تأمين صلح پايدار، خلع سلاح عمومى، زندگى مسالمت آميز، منع گسترش سلاح هاى اتمى، عدم مداخله در اُمور داخلى كشورها، امثال اينها حلّ نشده است. صف بندى و رقابت خطرناك قدرتهاى بزرگ جهان، مسابقه تسليحاتى و جنگهاى سردر گم، در چهار گوشه جهان ادامه دارد.

بر اثر استعمار و اقتصاد استعمارى، روز به روز بر شكاف و فاصله طبقاتى ميان ملل ثروتمند و فقير افزوده مى شود. آمار جرايم و جنايات به طور سر سام آورى بالا رفته و دستگاه هاى انتظامى و پليسى را با دردسر و مشكل بزرگى رو به رو ساخته است. فقدان اخلاق و معنويّت، ضعف و تزلزل مبانى ايمان و عقيده، موجب بروز انواع مفاسد اخلاقى و دشواريهاى اجتماعى شده است».( [49] )

آرى ! اين است اوضاع جهان كنونى، و اين است دستاوردهاى تمدّن صنعتى، و حقيقت و واقعيّت عصر مشعشع طلايى! اينك براى روشن شدن مطلب، پيرامون دست آوردهاى تمدّن صنعتى و عوارض شوم آن با كمى تفصيل سخن مى گوييم.

1 ـ عوارض شوم تمدّن صنعتى

بر احدى پوشيده نيست كه تمدّن صنعتى در جهان كنونى نه تنها موجبات رفاه و خوشبختى مردم را فراهم نياورده; بلكه با تمام قدرت و مظاهر دلفريب خود به جنگ بشريّت شتافته، پايه هاى تمام فضايل اخلاقى و انسانى را در هم ريخته، خانواده ها را متلاشى ساخته، جهان بشريّت را دچار وحشت و اضطراب نموده و مى رود تا به وسيله عوارض شومى كه با خود به همراه آورده است، طومار جامعه بشرى را در هم پيچيده و حوادث جانكاهى براى جهانيان به ارمغان آورد.

اكنون براى اين كه معلوم گردد كه تمدّن كنونى باعث انحطاط بشر و سقوط ارزشهاى انسانى و اخلاقى گرديده، و انسان را از مقام شامخ انسانيّت تنزل داده و قدر و منزلتش را پايين آورده است سه مشكل بزرگ اجتماعى را كه از بلاهاى اجتماعى قرن ماست به اختصار مورد بررسى قرار مى دهيم.

1 ـ يأس و نااميدى

يكى از عوارض شوم تمدّن صنعتى كه دامنگير جامعه بشرى گرديده، كابوس وحشتناك يأس و نااميدى است. يأس و نااميدى در دنياى كنونى همانند يك بيمارى واگير و مسرى، يا همچون ميكروبهاى كشنده سل و سرطان، در شئون زندگى همه انسانها راه يافته و مانند يك بلاى عمومى و خطرناك كليه جوامع بشرى را تهديد مى نمايد.

متأسّفانه در دنياى امروز، اين بلاى خانمان سوز كه يكى از بلاهاى اجتماعى قرن ما محسوب مى شود، به صورت خطرناكى سايه سنگين خود را بر پهنه تمام گيتى گسترده و آسايش و آرامش را از همگان سلب نموده، و روزنه اُميدى براى محرومان و دردمندان باقى نگذاشته است.

همين كابوس وحشتناك يأس و نااميدى است كه روز به روز آمار انتحار و خودكشى را بالا برده و هر روز بيش از يك هزار انسان در سطح جهان به زندگى خود خاتمه مى دهند، و تعداد كسانى كه اقدام به خود كشى مى كنند و موفق نمى شوند هشت برابر اين عدّه است.

همين كابوس دهشتزاى يأس و نااميدى است كه هر روز هزاران نفر از جوانان درس خوانده و تحصيل كرده را در چنگال اعتيادهاى خطرناك گرفتار مى سازد، و منحنى تعداد بيماران روانى را افزايش داده، جامعه بشرى را با مشكلات فراوانى مواجه مى سازد، و اين قرن را «قرن بيماريهاى روانى» نام نهاده است.

«در حال حاضر بيش از 33 ميليون بيمار روانى در 150 هزار تيمارستان و درمانگاه روحى تحت درمان هستند. تنها در ايالات متحده آمريكا، يك ميليون و هشتصد هزار تخت خواب در بيمارستان ها و مراكز مخصوص، براى معالجه بيماران روحى اختصاص داده شده است. مردم آمريكا در يك سال، دو و نيم ميليون دلار صرف خريد قرصهاى مسكن و خواب آور مى كنند تا بتوانند قسمتى از تشنّجات عصبى خود را تسكين داده، در خواب مختصرى فرو روند.

در آلمان 670 نوع داروى خواب آور در دسترس مردم مى باشد، و در فرانسه ساليانه 300 ميليون فرانك صرف قرصهاى مسكن و خواب آور مى شود. در ايران خودمان در چهل سال گذشته تعداد بيماران روانى 75 برابر شده، و هر سال چهل هزار نفر بر شماره ديوانگان كشور افزوده مى شود».( [50] )

ديل كارنگى در كتاب «آيين زندگى» مى گويد:

«متأسّفانه بايد اقرار كرد كه در نتيجه وضع اسفبار زندگى امروز، نصف بيشتر تخت خوابهاى بيمارستان ها را اشخاصى اشغال كرده اند كه بيمارى آنها عصبى و روحى است».( [51] )

آرى ! در جهان كنونى بر اثر پيشرفت علوم طبيعى و صنايع ماشينى، زندگى از مسير صحيح و اصلى خود منحرف گرديده، مشكلات و مصايب فراوانى به بار آمده، سعادت انسانها مورد تهديد جدّى قرار گرفته، و افراد زيادى را دچار بيمارى افسردگى نموده، و آن چنان آنها را بى نشاط و دل مرده ساخته كه از خود مأيوس شده، وجود خود را لغو و بيهوده تلقّى مى كنند، و زندگى را پوچ و بى معنى مى دانند، و براى آن كه از اين وضع رنج آور زودتر خلاص شوند اغلب دست به خود كشى مى زنند.

روانپزشكان مى گويند:

«بيمارى افسردگى آن چنان بشر قرن حاضر را در محاصره خود قرار داده و به سرعت در روح انسانها لانه مى كند كه بايد اين قرن را، قرن افسردگى ناميد. در دنياى كنونى يك صد ميليون بيمار افسرده وجود دارد و هر سال ميليونها ]نفر [ بر آن افزوده مى شود».( [52] )

«در شهرهاى بزرگ كه همه چيز غول آسا است، احساس افسردگى، شدّت بيشترى دارد، و افراد به سبب نابود شدن الفت ها و همبستگى ها، خود و زندگى خود را پوچ و تهى مى بينند. از اين رو، خيلى زود مفهوم خستگى از حيات و بيگانگى از همه چيز و همه كس را احساس مى كنند.

بالا رفتن ميزان جرايم و جنايات و شدّت يافتن قساوتها و سنگدليهايى كه حتّى در شأن درندگان و سباع نيست، آن هم در ممالك و اجتماعاتى كه نظام اجتماعى خويش را طليعه ايجاد مدينه فاضله مى دانستند، ارمغان سلطه ماشين و اوضاع و احوالى است كه اشاره شد».( [53] )

به هر حال، دنيايى كه در آن زندگى مى كنيم درد آلود و رنج آور است، و جهان كنونى سراسر درد و رنج و غم و اندوه است، و تنها راه درمان اين دردهاى بى درمان بازگشت به خدا و معنويّت، و پاى بند بودن به دين و مذهب است.

«اگر هيچ فايده اى براى اديان آسمانى نباشد و به هيچ وجه مقرون به واقع نبوده و به كلّى العياذ بالله ـ دروغ باشند، اين فايده عظيم را نمى شود از آنها سلب كرد كه آنها بهترين عواملى هستند كه بشر را از ارتكاب جرايم و جنايات جلوگيرى كرده و به خوبيها وادارش مى سازند; زيرا دين صحيح آن است كه مردم را به جميع نيكى ها امر، و از تمام بديها نهى نمايد.

. . . اگر در اجتماعى، ايمان و عقيده حاكم باشد، مى توان گفت: نمونه اى از بهشت خواهد بود كه در آنجا كسى را با كسى كارى نيست، هر كسى به حقوق خويش قانع است; نه دزدى وجود دارد نه تقلب، نه انتحارى هست و نه قتل و تجاوزى.

ولى متأسّفانه چندى است در اثر عوامل گوناگونى كه فعلا از ذكر آنها خوددارى مى شود . . . ريشه هاى عقيده و ايمان در مغزهاى مردم در حال خشك شدن است، و انحراف عقيده و ايمان و يا عقيده هاى مسخ شده جاى اعتقاد صحيح را گرفته، و يك مشت تعاليم غير قابل قبول كه نتوانسته اند جاى خلئى را كه از زوال عقيده دينى پيدا شده بود پر كنند، مردم را به سوى انحرافات خطرناك سوق دادند.

شكّى نيست تا زمانى كه بشر از سرمايه نفيس عقيده و ايمان بى بهره است روزگارش نيز هر روزش از روز پيش بدتر خواهد بود. اين همان معنايى است كه در قرآن خداوند آورده شده است:

(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَإِنّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً)( [54] )

«هر كس از فرمان ما سر پيچيد و ياد ما از دلش بيرون رود، يك زندگى تيره و تنگى خواهد داشت» »( [55] )

خوشبختانه امروز چندى است كه روان كاوان، روانشناسان و دانشمندان بشر تنها راه درمان دردهاى بى درمان را در بازگشت به معنويّت جستجو مى كنند تا با كمك اديان، يأس و ن اميدى را از اُفق زندگى انسانها دور ساخته و فروغ اميد و آرزو را به ديدگان نگران اين مردمان بازگردانند.

دكتر «كارل» مى گويد:

«من به عنوان يك پزشك بايد بگويم كه در دوران طبابتم به مريضهايى بر خورد كردم كه هيچ يك از طرق درمان بر روى آنان مؤثّر واقع نشد; ولى با توسّل به مبانى مذهبى . . . نتيجه مثبت گرفتند و از مرض و حزن و اندوهى كه بر اثر بيمارى در آنان به وجود آمده بود، رهايى يافتند».( [56] )

«منتسكيو» در كتاب «روح القوانين» مى گويد:

«انسان چون موجود حساسى است دچار هزار هوس مى گردد، و يك چنين مخلوقى كه گرفتار هوس خود مى باشد هر لحظه ممكن است خالق خود را فراموش كند، و حتّى چنين مخلوقى هر لحظه خود را فراموش مى كند، و بلكه هر آن ممكن است دگران را هم فراموش نمايد. به همين جهت است كه خداوند عالم به وسيله قوانين مذهبى او را به طرف خود مى خواند تا از ياد خدا و خالق خود غافل نگردد . . .»( [57] )

«ايگو شافاروتيچ»، استاد رياضى دانشگاه مسكو ... مى گويد:

«آنچه ما نياز داريم تغيير و تحوّل روحى است، ما بايد به سوى خدا و به سوى خود بازگرديم».( [58] )

«ديل كارنگى» مى گويد:

«. . . دين به من، ايمان، اميد و شهامت مى بخشد و هيجان، اضطراب، ترس و نگرانى را از من دور مى سازد و براى زندگى من سير و هدفى معيّن مى كند . . .

امروزه جديدترين علم، يعنى روان پزشكى همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبران تعليم مى دادند . . . يكى از پيشوايان علم مزبور مى گويد: كسى كه حقيقتاً معتقد به مذهب است هرگز گرفتار امراض عصبى نخواهد شد . . .

اگر مذهب حقيقت نداشته باشد، زندگى بى معنى و پوچ است و بازيچه اى بيش نخواهد بود . . . ويليام جيمز در اين باره ـ مى گويد: ايمان، يكى از قوايى است كه بشر به مدد آن زندگى مى كند، و فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است».( [59] )

«ويكتور هوگو» مى گويد:

«به عقيده من، امروز تعليم مذهب از همه وقت واجب تر است، هر چه انسان ترقى مى كند ايمانش بايد كامل تر و عقيده اش محكم تر شود. به عقيده من، در دوره ما يك بدبختى پيش آمده است كه شايد تنها بدبختى ما باشد، و آن تمايلى است كه پيدا شده است كه همه چيز انسان را منحصر به اين زندگانى دنيا كنند، و چون زندگانى مادى دنيا را هدف آرزوهاى خود قرار دادند عاقبتش نيستى و فنا خواهد بود، آن وقت سختيها و شدايد، فزونى مى يابد و بر رنج و محنت كه لازمه حيات است نوميدى هم مزيد مى گردد، يعنى زندگانى درست جهنّم مى شود، و احوال مردم دست خوش تشنّجات و انقلابات خواهد گرديد.

ما خواه قانونگزار باشيم خواه كشيش و خواه نويسنده، موظّفيم كه كلّيه نيروهاى اجتماعى را به انواع گوناگون براى تخفيف شدايد مردم بكار بريم، سرهاى آنها را به سوى آسمان متوجّه كنيم، و آنها را به قيامت و به زندگى آينده، اميدوار سازيم كه آنجا سراى عدل است و سزاى هر كس داده مى شود، و به بانگ بلند بگوييم كه: هر كس رنج مى بيند به هدر نمى رود و مزد خود را مى يابد، و مرگ عدم نيست، و فراموش نكنيم و به هر كس بگوييم كه اگر فرجام انسان عدم مى بود زندگى ارزش نمى داشت.

آنچه زحمت را گوارا و كار را مقدّس مى كند و انسان را نيرو مى بخشد و خردمند و مهربان و بردبار و نيكو كار و دادگر مى سازد، و در عين فروتنى مناعت مى دهد، و مستعد علم و معرفت مى نمايد اين است كه بداند كه چون از اين دنياى تيره و تاريك گذشتيم، به جهانى با صفا و روشن مى رسيم، و من به آن عالم با صفا كاملا معتقدم و اين فكر هميشه پيش نظرم هست و به آن ايمان كامل دارم. و پس از مجادله ها، مطالعات و امتحانات، عقلم به آن يقين مى كند و روحم از آن تسلّى مى يابد. بنابراين، من تعليم و ترويج و تبليغ دين را صميمانه و جازمانه و مشتاقانه هواخواهم».( [60] )

2 ـ گسترش فساد اخلاقى و ازدياد بزهكارى

با كمال تأسّف بايد به اين حقيقت تلخ اعتراف كنيم كه تمدّن صنعتى، هر روز بر حيرت و سرگردانى انسانها افزوده، مردمان را در وادى ضلالت و گمراهى قرار داده، و آنچنان توجّه انسانها را به جهان مادّى و شئون مادّى آن معطوف گردانده كه به طور كلّى از خدا غافل شده، معنويات را از ياد برده، ايمان را ناچيز شمرده، و مسئوليّت خود را در برابر خدا فراموش نموده است. بعضى در اين باره به قدرى دچار تند روى گرديده و جسورانه سخن مى گويند كه خدا پرستى را ارتجاع، دين را خرافات، تقوا را كهنه پرستى و اخلاق انسانى را موهومات مى شمارند. بر اثر اين گناه بزرگ و نابخشودنى، انسانيّت سركوب گرديده، ارزشهاى انسانى بر باد رفته، پيوندهاى روحى و معنوى يكى پس از ديگرى از هم گسسته، بشر به طغيان و سركشى گراييده، و فساد اخلاق مانند ابر تيره اُفق زندگى انسانها را پوشانده است.

«مگر زندگى عصر حاضر، سطح فكرى و اخلاقى مردم را تنزل نداده است؟ چرا بايد هر سال چندين بيليون دلار براى مبارزه با جنايتكاران صرف شود؟ چرا بايد در برابر چنين خرج گزافى، باز هم دزدان و راهزنان به بانك ها حمله برند، مأمورين انتظامى را بكشند، و كودكان را بدزدند و مقتول يا گرو كشى نمايند؟ جاى آن دارد كه با مشاهده سير قهقرايى تمدّن، از خود بپرسيم: آيا منشأ اين انحطاط در خود ما و تشكيلات ما نيست؟».( [61] )

در جهان متمدّن كنونى، با اين كه در كشورهاى پيشرفته، حفظ امنيّت مورد كمال توجّه است و براى حفظ نظم و امنيّت شهرهاى بزرگ، سازمانهاى وسيعى تشكيل داده و مأمورين انتظامى با مدرن ترين وسايل لازم، به شدّت مراقب اوضاع و احوال هستند، جرايم و جنايات، پيوسته رو به ازدياد و فزونى است، و به موجب آمار و ارقام، همه ساله بر تعداد بزهكارى و بزهكاران افزوده مى شود.

«از سال 1966 تا سال 1971 جمعيّت آمريكا به نسبت پنج درصد افزايش پيدا كرد و انتظار مى رفت جرايم نيز به همين نسبت افزايش يابد، ولى در طول اين پنج سال ميزان جرم و جنايت به حد 74 درصد بالا رفت.

مقايسه بين سال 1960 و 1970 به درجه تكان دهنده اى رسيد، به اين توضيح كه: در سال 1960 در هر 58 دقيقه يك جنايت روى مى داد، و در سال 1970 به 33 دقيقه رسيد. در سال 1960 در هر 6 دقيقه يك سرقت روى مى داد، ولى در سال 1970 در هر 91 ثانيه. تجاوز به عنف و اجبار از هر 34 دقيقه يك فقره به 14 دقيقه رسيد».( [62] )

با توجّه به آمار جرايم و جنايات كه همه روزه در تمام نقاط جهان به طور سر سام آورى بالا مى رود، و دستگاه هاى انتظامى و پليسى و قضايى را در همه كشورها با درد سرها و مشكلات عجيبى مواجه ساخته است، جاى شك نيست كه اوضاع كنونى جهان بسى درد زا و درد آلود است، و آينده اى كه در برابر ديدگان حيرت زده جهانيان ترسيم مى شود، تاريك، ابهام آميز، و يأس آور است.

«آيا ارقام هر بيست و پنج دقيقه يك جرم بزرگ، و در هر بيست و چهار ساعت، سى قتل نفس، پنجاه عمل منافى عفت با اعمال قهر و غلبه، و هفتصد و سى فقره سرقت بزرگ، و بالغ بر سه هزار سرقت كوچك، در يك كشور به اصطلاح پيشرفته و متمدّن آمريكا كه شايد از نظر تمدّن و فرهنگ، در دنيا بى نظير است رقمهاى كوچكى است و حكايت از يك بلاى عمومى و خطرناك نمى كند؟!».( [63] )

به هر حال، جاى هيچ ترديد نيست كه در دنياى متمدّن امروز، بر اثر پيشرفت علوم طبيعى و صنايع ماشينى، تمام اوضاع زندگى مردم دگرگون شده، ميدان تاخت و تاز براى ارضاى غرايز و شهوات نفسانى هموار گرديده، و زمينه هوا پرستى و مفاسد اخلاقى در سطح بسيار وسيعى فراهم شده، و اكثر مردم بر اثر از دست دادن مبانى ايمان و عقيده، در پرتو اين بت عجيب تازه، خودسر و متجرّى شده اند و به همين جهت، امراض اخلاقى در كليّه جوامع بشرى با سرعت شگفت آورى پيشروى نموده، و فساد اخلاقى و تبهكارى و آدمكشى، و انواع و اقسام جنايت، خيانت، فساد و تباهى حتّى در كشورهاى متمدّن جهان، روز به روز گسترش مى يابد، و جرايم و جنايات لحظه به لحظه رو به فزونى مى رود.

«ويل دورانت» مى گويد:

«در سال 1749، آكادمى (يژون) سئوالى مطرح كرد به اين مضمون: (آيا پيشرفت علوم و صنايع، در تصفيه و تزكيه اخلاق مؤثّر بوده، يا در تباهى آن؟)، در آن زمان براى كسى كه بهترين پاسخ را بنويسد جايزه اى تعيين شده بود كه البته پاسخ «روسو» جايزه را ربود; زيرا او معتقد بود كه پيشرفت علوم و صنايع در اروپا، اخلاقيّات را تضعيف كرده و از اهل تقوا كاسته است».( [64] )

شايان ذكر است كه از تاريخ اين پرسش و پاسخ متجاوز از دو قرن مى گذرد، و در طول اين مدّت به موازات پيشرفت هاى علوم طبيعى و صنايع ماشينى، فساد اخلاقى و جرايم و جنايات نيز به طور سرسام آورى پيشروى نموده است. اين حقيقت تلخ، از خلال اخبار و آمار جنايى كه در جهان منتشر مى شود به خوبى مشهود است، و از مطالعه آنها روشن مى شود كه بشر امروز در عصر تمدّن و فرهنگ تا چه پايه دچار سقوط اخلاقى گرديده و چگونه در منجلاب فساد و تباهى غوطهور شده است.

نكته قابل توجّه آن كه، آنچه از روايات اسلامى استفاده مى شود اين است: آينده جهان از نظر فساد و تباهى به مراتب بدتر از وضع موجود خواهد شد; زيرا اولياى گرامى اسلام در احاديث بسيارى خاطر نشان ساخته اند كه در دوران غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)جرم و جنايت، دروغ و خيانت، تجاوز و تعدّى، دزدى و آدمكشى، و خلاصه انواع پليديها و زشتكاريها پيوسته افزايش مى يابد، و گناه و ناپاكى به قدرى زياد مى شود كه تمام جهان را فرا مى گيرد; ولى اين تيره روزى و بدبختى براى هميشه پايدار نمى ماند، و سرانجام روزى فرا مى رسد كه اوضاع جهان تغيير مى كند، بيدادگرى و ستم پايان مى پذيرد، و زمين پر از عدل و داد مى شود همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است.

3 ـ مسابقه تسليحاتى و رقابت خطرناك قدرتهاى جهانى

در عصر كنونى، با پيشرفت سريع علوم طبيعى و استقرار تمدّن صنعتى، مشكلات بى شمارى در سراسر جهان پديد آمده، و بشر با خطرات بسيار بزرگى مواجه شده است. اين تمدّن، انسان را بر ضدّ خودش بر انگيخته، و قسمت مهمّى از نيروى علم و صنعت را در راه مسابقه تسليحاتى، قتل و كشتارها، ويرانى و تخريبها و ديگر جرايم و جنايات به جريان انداخته، و كشورهاى پيشرفته را وادار نموده است كه براى استثمار و استعمار ملّتها و كشورهاى ضعيف، هر چه بيشتر سلاح هاى مخرّب و مرگبار بسازند، و خود را براى نابود كردن انسانها مجهّز نمايند.

در دنياى متمدّن امروز، كشورهاى پيشرفته صنعتى واجد تمام امكانات مادّى هستند و از رفاه در زندگى بر خوردارند، با وجود اين، آرامش فكر و آسايش خاطر ندارند، و همواره از تعدّى و تجاوز به يكديگر در بيم و هراسند. از اين رو، هر روز به سلاحهايى هر چه قوى تر مسلّح مى شوند تا از تعرّض رقباى خود مصون بمانند.

مسابقه تسليحاتى و ازدياد روز افزون سلاح هاى مدرن، روشنگر اين حقيقت است كه بشر در جهان امروز، به درنده خويى گرايش يافته، انسانيّت را از ياد برده و سجاياى انسانى را ترك گفته، و دنياى امروز به صورت انبار باروتى در آمده كه هر آن و هر لحظه ممكن است جرقه كوچكى آن را منفجر سازد. همه جا وحشت و اضطراب به چشم مى خورد، و همه نگرانند كه مبادا جنگ جهانى سوم شروع شود و ريشه بشر را بسوزاند.

هم اكنون در كشورهاى پيشرفته جهان، بر اثر بيمارى برترى جويى و توسعه طلبى، نسبت به همديگر بد بين و بد گمانند، و از هجوم و تجاوز به يكديگر ايمنى ندارند. از اين رو عدّه زيادى از مهندسان متخصص و تكنسينهاى تحصيل كرده، با حقوق و مزاياى ويژه مشغول كارند تا سلاح هايى هر چه مدرن تر بسازند.

مسابقه جنون آميز تسليحاتى و اتمى بين قدرتهاى بزرگ و كشورهاى به اصطلاح ـ پيشرفته، انفجار جهان را در برابر ما مجسّم مى كند. هم اكنون به چشم خود مى بينيم كه دولتهاى بزرگ، براى در هم كوبيدن قدرتهاى يكديگر و نابود ساختن دولتهاى كوچكتر، چگونه ميليونها دلار خرج مى كنند، و با ادامه اين وضع، گويا خود را براى محو حيات و زندگى بشر در روى كره زمين آماده مى سازند.

در اين زمينه يكى از آگاهان سياسى جهان چنين مى گويد:

«هم اكنون ظرفيت انهدام كننده اى كه در اختيار آمريكاست، كافى است تاخصم، يعنى شوروى را بيست و پنج بار نابود كند، و نيروى متقابلى كه در دست خصم شوروى ـ است به قدرى است كه مى تواند ده مرتبه ما را معدوم نمايد، و قدرت دو گانه ما و شوروى كافى است تا هفت بار، نسل بشر را منهدم كند».( [65] )

«اينشتين»، دانشمند و رياضى دان معروف، در يكى از سخنرانيهاى خود مى گويد:

«بشر بر سر دو راهى حيات و ممات، آيا راه صلح و آرامش را انتخاب مى كند، يا به راه كهنه قديمى لجاج و ستيز ادامه مى دهد؟».( [66] )

همين دانشمند در خطابه ديگرش كه در كنفرانس خلع سلاح در سال 1932 ميلادى ايراد نموده، چنين مى گويد:

«پيشرفتهاى محير العقول گذشتگان در دست اين نسل، به تيغ تيزى در دست طفلى سه ساله مى ماند.

آيا اين وحشتناك نيست كه از يك طرف كاخهاى دادگسترى براى اعدام آدمكشان سر به فلك مى سايد، و از طرفى ديگر افراد را انيفورم نظامى بپوشانند و دو دستى تفنگ تقديم كنند كه برود آدم بكشد؟! لحظه اى به اين تناقض زشت فكر كنيد !».( [67] )

آرى ! اوضاع فعلى جهان به قدرى وحشت انگيز و نگران كننده است كه دانشمندان، متفكّران، سياستمداران و صلح جويان جهان را نگران و ن اميد و مضطرب ساخته است. اينك براى اين كه علّت اين اضطراب و نگرانى معلوم شود، به گزارش مشروحى كه در باره بمبهاى اتمى ذخيره شده در سطح جهان، از سوى «انستيتوى بين المللى تحقيقات صلح» انتشار يافته است، توجّه فرماييد.

15 تُن ماده «تى ـ ان ـ تى» براى هر نفر:

«استكهلم يونايتدپرس ـ انستيتوى بين المللى تحقيقات صلح كه مقرّ آن در استكهلم قرار دارد، اعلام كرد كه كلّ بمبهاى اتمى ذخيره شده در سراسر جهان به ميزانى رسيده است كه اگر آن را به جمعيّت دنيا تقسيم كنند، به هر نفر معادل 15 تن ماده منفجره «تن ـ ان ـ تى» خواهد رسيد، و در كشورهاى عضو پيمان آتلانتيك شمالى و پيمان ورشو، تناژ سرانه نيروى هسته اى جنگى، تقريباً بالغ بر 60 تن برابر هر نفر ـ خواهد بود.

گزارشى كه حاوى اين آمارهاى تكان دهنده است، قسمتى از مضمون كتابى به نام «تسليحات سلاح در عصر هسته اى» است كه به مناسبت دهمين سالگرد تأسيس انستيتوى بين المللى تحقيقات صلح انتشار يافته است. انستيتوى مذكور مؤسسه مستقلى است كه در سال 1966 براى بزرگداشت صد و پنجاهمين سال پى در پى بر قرارى صلح در كشور «سوئد» به وسيله پارلمان اين كشور تأسيس شده است تا در باره راه هاى تقويت صلح تحقيق كند.

در گزارش مذكور گفته شده كه: بر اساس برآوردهاى محافظه كارانه، در حال حاضر، در حدود 50 هزار «مگا تون» بمب اتمى در سراسر جهان انبار شده است، و تنها سلاح هاى هسته اى تاكتيكى «آمريكا» و «شوروى» بدون به حساب آوردن سلاح هاى هسته اى استراتژيكى آنه ـ تقريباً 50 هزار بمب اتمى از نوعى كه بر سر شهر «هيروشيما» پرتاب شد برابرى مى كند.

جاى ديگرى از همان گزارش حاكى است كه تنها در اروپا در حدود 10 هزار بمب اتمى تاكتيكى انبار شده است كه در صورتى كه فقط تعداد بسيار اندكى از آنها بر سر اين قاره پرتاب شود نشانى از شهر و شهر نشينى در سراسر اين قاره باقى نخواهد ماند. و تازه غبارهاى «راديو اكتيو» كه بعد از بمباران اتمى نازل خواهد گرديد، براى به بار آوردن تلفات بسيار سنگينى كفايت خواهد كرد».( [68] )

آرى ! انسان امروز، عليرغم پيشرفتهاى سريع و روز افزون علوم و صنايع، و عليرغم دانش و بينش وسيع خود كه توانسته است از كره خاكى گامى فراتر نهاده، بر فراز كره ماه پياده شود، و هم اكنون در صدد تسخير كره مريخ و ديگر كرات آسمانى بر آمده است، هنوز نتوانسته است سعادت و خوشبختى بشر را فراهم كند، و آلام درونيش را تسكين بخشد، و حتّى از حل ساده ترين مشكلات سياسى جامعه بشرى عاجز و ناتوان مانده است.

امروزه عليرغم پيشرفت انسان در علوم جديد، جهان در آتش جنگ و تبعيضات نژادى و انحطاط اخلاقى مى سوزد، و در سرتاسر جهان، ترس و وحشت، دلهره و اضطراب، نگرانى و ناراحتى، و يأس و نااميدى از فراورده هاى تمدّن بشرى بر مردم جهان حكومت مى كند، و هم اكنون كشورهاى پيشرفته صنعتى و حكومتهاى فعلى جهان ايمنى فكر و آسايش خاطر ندارند، و پيوسته در بيم و هراسند و زندگى را با سختى و تلخكامى مى گذرانند.

«وضع كنونى جهان خواب را از چشم متفكّرين و خير خواهان عالم ربوده، و با موشكافى عجيبى به آينده مى نگرند، چون مى بينند بشريّت آن چنان زرّاد خانه (اتمى) خود را مملوّ از خطرناك ترين وسايل نابودى خود كرده كه يك پنجاهم آن فقط يك پنجاهم ـ براى نابودى تمام آباديهاى كره زمين، كافى است».( [69] )

2 ـ انتقاد دانشمندان غربى از تمدّن كنونى

متأسّفانه، پيشرفت علوم طبيعى و گسترش سلطه ماشين در جهان كنونى، نه تنها باعث انحطاط اخلاق و تحقير انسانيت و پايمال شدن ارزشهاى انسانى در جوامع بشرى گرديده و مشكلات و مصايب فراوانى را در شئون مختلف زندگى انسانها به بار آورده است، بلكه بر خلاف دوران گذشته، ابزارهاى جنگى مدرن ترى را در اختيار كشورهاى پيشرفته قرار داده، و قدرتهاى جهانى را به نيرومندترين وسايل نابود ساختن انسانها مجهّز ساخته است كه اين امر اصل حيات و بقاى نسل بشر را در روى كره زمين تهديد مى نمايد. از اين رو، مدّت زمانى است كه اين تمدّن با وضع موجود و عوارض شومى كه دارد به شدّت مورد انتقاد دانشمندان غربى قرار گرفته و عدّه زيادى از آنها با اقامه دليل و برهان به مخالفت با آن بر خاسته اند.

بسيارى از دانشمندان غرب عقيده دارند كه سلطه ماشين در جوامع غربى و نفوذ عميق آن در جميع مظاهر زندگى، شخصيّت آدمى را در هم شكسته، ارزش استقلال و اراده را از ميان برده، خلاقيّت فكر و ابتكار انديشه را كاهش داده، و مردم را به صورت ابزارهاى صنعتى در آورده است.

دكتر «كارل»، در مقدّمه كتاب خود مى نويسد:

«تمدّن ماشينى در راهى كه افتاده است شايسته پيروزى نيست; زيرا به سوى انحطاط پيش مى رود. زيباييهاى علوم ماده بى جان، چنان بشر را خيره كرده است كه خود را از ياد برده و فراموش نموده است كه جسم و جان وى از قوانين مرموزى پيروى مى كنند كه مانند قوانين ستارگان لايتغيّرند، و نمى توان بى آن كه خطر و زيانى متوجّه شود آنها را پايمال نمود. بنابراين، شناسايى روابطى كه آدمى را به جهان و همنوعانش پيوند مى دهد، و همچنين آشنايى به روابط بين بافتها در دانش ضرورت دارد. در حقيقت، قبل از هر چيز بايد انسان را شناخت و به انسان پرداخت، چه با انحطاط او زيباييهاى تمدّن ما و حتّى عظمت جهان ستارگان نيز از ميان مى رود».( [70] )

و در همين زمينه «لوئى منفورد» در كتاب «افسانه ماشين» مى گويد:

«. . . در شرايط فعلى، جامعه غربى از ماشين پيروى مى كند. يعنى در حقيقت راه و روش زندگى به وسيله ماشين تعيين مى شود، و اراده انسان توسّط ماشين انجام مى گيرد. دولتها و سازمانها هرچند در ظاهر از خود اختيارى دارند و صاحب اقتدراند، ولى در معنى از خود اختيارى ندارند و كاملا تابع ماشين و منطق خاص آن شده اند. در جوامع غربى، اجسام و اشيا، يعنى كالاها و محصولات ماشين بر مردم و گروه هاى مختلف اجتماعى مسلّط شده اند، و اين سلطه مخوف و سرد و بى روح، روز به روز فزونى مى يابد و بيشتر مى شود و پيشتر مى رود.

احساس افراد جامعه اين است كه با ماشين همجنس شده اند و سرنوشت مشتركى يافته اند، و اين نظامات و تشكيلات ماشينى است كه همه كارها را انجام مى دهد، و افراد ديگر نمى توانند از خود ابتكارى نشان دهند و ماشين، حتّى عدالت، آزادى، دموكراسى و رفاه افراد را نيز در اختيار خود گرفته است و به همين دليل، اشخاص در مقابل اين دستگاه عظيم اجتماعى، ماشينى شده، اراده اى ندارند و حتّى احساس شخصيّت انسانى نمى كنند، به خوبى متوجّه شده اند كه در تنظيم و اداره اُمور، وظيفه و سهمى به آنها محوّل نشده و همانند پيچ و مهره هايى در دستگاه جامد و حاكم هستند».( [71] )

«لكنت دو نويى» مى گويد:

«سرعت پيشرفت تمدّن در قسمت مادى توجّه مردم را جلب نمود، و ديگر وقتى براى حل مشكلات حقيقى، يعنى مسايل انسانى باقى نماند. شكوه و جلوه اختراعات جديد كه پشت سر هم از ]سال [1880 به بعد واقع مى شد، مردم را مانند كودكانى كه براى نخستين بار به تماشاى سيرك بزرگى رفته و خور و خواب را فراموش كرده باشند، مفتون ساخته بود. اين نمايش مجلل، مظهر واقعيت شده، و ارزشهاى حقيقى كه در مقابل اين ستاره جديد، تاريك به نظر مى آمدند، در درجه دوم قرار گرفتند.

بسيارى از صاحب نظران به نادرستى اين روش آگاه بودند و اعلام خطر مى كردند، امّا كسى توجّه نمى نمود; زيرا بت عجيب تازه اى به دنيا آمده و بت پرستى خاصى كه ستايش چيزهاى نوين است پايبند مردم شده است. جهان هر روز تغيير مى يافت و جامه ديروزى خود را به لباس فاخرترى مبدّل مى نمود، و ابناى بشر آن چنان مقهور قدرت بى حد و حصر علم شده بود كه به تذكرات خير خواهانه مردان دانا، ترتيب اثر نمى دادند».( [72] )

به هر حال، جاى هيچ گونه شكّ و ترديدى نيست كه تمدّنى كه هم اكنون بر جهان حاكم است با سرشت فطرى و ساختمان طبيعى انسان هماهنگ نيست; زيرا در اين تمدّن جنبه حيوانى بشر كه نيمى از انسان است ـ مورد حمايت بيش از حد واقع شده، و جنبه معنوى بشر كه نيمِ مهم تر انسان است ـ مورد بى اعتنايى قرار گرفته. و از اين رو، اين تمدّن با همه درخشندگى و فروغى كه دارد انسان را خوش بخت نساخته، دردهاى جامعه را درمان ننموده، و موجبات سعادت و رستگارى او را فراهم نكرده است.

«بناى معظم و خيره كننده تمدّن جديد، چون بدون توجّه به سرشت و طبيعت و احتياجات حقيقى انسان بالا رفته است براى ما متناسب نيست، و چون مولود اكتشافات و اتّفاق علمى و تصوّرات و تئوريها و تمايلات و تفننات آدمى است، با آن كه به دست ما و براى خود ما ساخته شده، مع هذا در خور ما نمى باشد.

واضح است كه علم، هيچ گونه طرحى را تعقيب نكرده، و به طور اتّفاقى با پيدايش نوابغى چند، در راهى كه كنجكاوى ايشان تعقيب نموده، رشد و تكامل يافته است و در اين مسير هيچ گاه از آرزوى اصلاح وضع آدمى ملهم نبوده است».( [73] )

ناگفته نماند كه يكى از مسايلى كه موجب بد بينى دانشمندان غرب به تمدّن جديد شده و آنان را وادار به انتقاد نموده اين است كه مى گويند: كيفيت استفاده از دانش و تكنيك، در وضع موجود به هيچ وجه عادلانه نيست، و مصلحت ملّتها و انسانها در بهره گيرى از علم و صنعت مراعات نمى شود; زيرا بعضى از كشورها از نيروى علم و دانش و صنعت و تكنيك سوء استفاده مى كنند، و علم و صنعت را در راه پيش برد مقاصد غير انسانى خود بكار مى گيرند.

«يكى از مسايلى كه در چند سال اخير مورد توجّه محقّقان سازمان يونسكو قرار گرفت، رفتار و نظر جوانان در باره علوم و تكنولوژى بود; يعنى سعى در درك اين نكته كه طرز تلقّى نسل جوان نسبت به علوم و تكنولوژى چگونه است؟ و جوانان امروز چه نظرياتى در مورد علوم و تكنولوژى و آينده آن دارند؟

براى آگاهى از اين امر، دو سال پيش مجمعى در هلند تحت عنوان «جوانان و علم در جامعه حاضر» تشكيل يافت. شركت كنندگان در اين مجمع، عدّه اى از دانشمندان كشورهاى غربى و ژاپن و معدودى دانشمندان كشورهاى در حال توسعه بودند. غرض از تشكيل اين مجمع، آگاهى از نظرات دانشمندان جوان در باره نقش علوم در جامعه بود. در اينجا قسمتى از نتايج مذاكرات و مطالعات آن مجمع به اطلاع مى رسد.

نظر دانشمندان جوان كشورهاى آمريكا و اروپاى غربى مانند فرانسه، آلمان، هلند در باره علوم و تكنولوژى جديد، بيشتر منفى و انتقادى بود. آنها مى گفتند در مقابل مسايل مهم دنياى كنونى كه عبارت است از انفجارهاى اتمى، مخاطرات ناشى از آزمايش ها، تسليحات اتمى، انهدام و فساد محيط، تباهى منابع طبيعى، تقليل مواد معدنى، افزايش جمعيت و فقر و عقب ماندگى اقتصادى، علم نه تنها نتوانسته است راه حل هاى قابل ملاحظه اى نشان دهد، بلكه خود موجب و موجد پديد آمدن بسيارى از اين مشكلات بوده است.

نظر دانشمندان جوان اين بود كه ما بايد براى علمى كه انسانى تر باشد تلاش كنيم; علمى كه واقعاً در خدمت انسان باشد و هدفهاى انسانى را مدّ نظر داشته باشد. بايد با فردپرستى مبارزه كرد تا دانشمندان به مسئوليتهاى اجتماعى خويش آگاهى يابند.

خلاصه اين كه، دانشمندان جوان غربى، اعتقاد خوش بينى مفرطى را كه تا اين اواخر نسبت به علوم وجود داشت مورد شك و ترديد قرار داده اند. آنها معتقد بودند علوم جديد، اجزاى واقعيت هاى اُمور را مورد مطالعه قرار نمى دهد و به كلّ واقعيات توجّه ندارد. و نظر دادند كه بينش و روش متعارف علوم جديد، چه در زمينه تعليم و تحقيق و چه در زمينه كاربرد تحقيقات علمى در صنعت، اُصولا بايد تغيير كند و علم بايد داراى چشم انداز جهانى گردد و مصالح عموم ملّتها را در نظر آورد. همچنين بايد از قدرت استيل جويانه گروه معدودى از كشورهاى جهان كه پيشرفت علوم موجب قدرتشان شده است جلوگيرى به عمل آيد. در علوم، شيوه ها و قواعدى را بايد پيش گرفت كه عموم مردم جهان بتوانند از آن منتفع گردند و بهره گيرند چرا كه در حال حاضر جوامع مختلف بشرى در برابر تكنولوژى، شرايط نابرابر دارند».( [74] )

آرى ! تكنيك و صنعت و ماشين كه تا ميانه راه تمدّن صنعتى در خدمت آدمى و براى رفاه و آسايش آدمى بود، اينك به مرحله اى رسيده است كه آدمى را مسخر خود ساخته و به خدمت خود در آورده و به صورت ابزار و آلات مدرن جنگى و نيرومندترين وسايل كشنده و تخريبى، در دست ابر جنايتكاران تاريخ قرار گرفته است. اگر در جنگ جهانى دوّم سخن از اين بود كه چند ميليون بشر كشته شدند، چند هزار نفر دچار نقص عضو شدند، و چه مقدار خرابى و ويرانى در نقاط جنگ زده به بار آمد امروز سخن از محو بشر است، و كارشناسان آگاه در باره جنگ احتمالى آينده از نابودى بشر سخن مى گويند و محو حيات را در روى كره زمين پيش بينى مى كنند.

«راسل در كتاب خود نوشته است: بمب اتمى و حتّى بيشتر از آن بمب ئيدروژنى سبب ايجاد وحشتهاى تازه اى شده و نتايج علم را در زندگى بشر بيش از پيش در معرض ترديد قرار داده است. حتّى بعضى از صاحب نظران برجسته، خاطر نشان ساخته اند كه خطر محو حيات، اين سياره خاكى را تهديد مى كند.

اگر پيش بينى وقوع جنگهايى در آينده صحيح باشد در آن صورت مجبوريم در پنجاه سال آينده يكى از اين دو شق را بپذيريم: يا بايد اجازه دهيم كه بشر به دست خود حيات خويش را نابود كند، يا بايد از بعضى از آزاديها كه خيلى هم مورد علاقه ما است ـ صرف نظر كنيم. شايد ما اكنون در آخرين دوره حيات بشر زندگى مى كنيم و اگر چنين باشد در محو و نابودى حيات، مديون علم هستيم».( [75] )

به هر حال، بر هيچ انسان عاقل پوشيده نيست كه امروز از نيروى علم و دانش، و وسايل تكنيك و صنعت سوء استفاده مى كنند، حقوق ملّتها را پايمال، و باعث بدبختى و تيره روزى مردم جهان مى شوند.

آيا دنيايى كه در هر ساعت آن، ميلياردها «دلار» خرج تسليحات دفاعى مى شود و ميليونها دلار، صرف دستگاه هاى پليسى و قضايى مى گردد و در عين حال، آمار جرايم و جنايات، آن به آن و لحظه به لحظه در حال افزايش است و جنايتكاران حرفه اى نيز كه خود را قيّم مردم جهان مى دانند، براى حفظ تسلّط و برترى نظامى خود با تهيّه هر چه بيشتر جنگ افزارهاى موحش و خطرناك مسابقه تسليحاتى مى گذارند، به خوبى نشان نمى دهد كه راهى را كه بشر امروز براى رسيدن به مقصد برگزيده است بى راهه است، و اگر وضع همچنان ادامه يابد فرجام بدى در انتظار بشر خواهد بود؟!

به گفته آگاهان:

«هم اكنون طبق يك آمار، در هر دقيقه در دنيا، هزار ميليون دلار، كه در هر ساعت معادل شصت هزار ميليون دلار مى شود، مخارج تسليحاتى حكومتهاى جهان است».( [76] )



[1] ـ الملاحم و الفتن، باب 178، ص 173 و در چاپ ديگر، ص 83، باب 186، ط بيروت.

[2] ـ مجازات النبويّه، ص 419; منتخب الاثر، ص 160، فصل 2، باب 1، ح 57.

[3] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 4 ; الزام الناصب، ج 1، ص 216 ; منتخب الاثر، ص 205، ح 4 ; كفاية الاثر، ص 232.

[4] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 78; منتخب الاثر، ص 294 ، ح 5.

[5] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 191، ح 24 ; منتخب الاثر، ص 292.

[6] ـ تفسير عياشى، ج 1، ص 183 ; بحار الانوار، ج 52، ص 340، ح 89.

[7] ـ سوره آل عمران، آيه 19.

[8] ـ سوره حج، آيه 78.

[9] ـ سوره نمل، آيه 44.

[10] ـ سوره آل عمران، آيه 52.

[11] ـ سوره آل عمران، آيه 84 و 85.

[12] ـ سوره الذاريات، آيه 36.

[13] ـ سوره بقره، آيه 133.

[14] ـ سوره فصّلت، آيه 33.

[15] ـ تاريخ تمدّن اسلام و عرب، ص 142، به نقل از امامت و مهدويّت.

[16] ـ امامت و مهدويت، ج 2، ص 62.

[17] ـ سوره آل عمران، آيه 64.

[18] ـ سفينة البحار، ج 1، ص 376 ماده «ختم»

[19] ـ الطبقات الكبرى، ج 1، ص 322، ذكر خاتم رسول اللّه.

[20] ـ كافى، ج 6، ص 473، ح 1 ; سنن بيهقى، ج 10، ص 128، باب ختم الكتاب.

[21] ـ قاموس قرآن، ج 2، ص 226.

[22] ـ سوره بقره، آيه 7.

[23] ـ سوره يس، آيه 65.

[24] ـ صحيح بخارى، ج 3، ص 10973، از ابواب و كتب صحيح بخارى ; كتاب المناقب، باب 18، ح 3534 و ح 3535.

[25] ـ صحيح مسلم، ج 15 ـ 16، كتاب الفضائل، ص 52.

[26] ـ الصواعق المحرقه، ص 177; ذخائر العقبى، ص 79; تاريخ بغداد، ج 7، ص 453.

[27] ـ بحار الانوار، ج 21، ص 381، ح 8.

[28] ـ نهج البلاغه فيض، ص 35، خ 1.

[29] ـ همان، ص 558، خ 172.

[30] ـ همان، ص 412، خ 132.

[31] ـ تفسير صافى، ج 2، ص 243.

[32] ـ كافى، ج 1، ص 177، حديث 4.

[33] ـ همان، ص 269، حديث 3.

[34] ـ سوره حجر، آيه 9.

[35] ـ سوره نحل، آيه 89.

[36] ـ سوره انعام، آيه 38.

[37] ـ سوره انعام، آيه 59.

[38] ـ نهج البلاغه فيض، ص 567 و صبحى صالح، ص 252، خطبه 176.

[39] ـ صحيفه سجاديه، دعاى 42.

[40] ـ بحار الانوار، ج 92، ص 84، ح 16، به نقل از بصائر الدرجات ص 6.

[41] ـ بحار الانوار، ج 2، ص 280، ح 44.

[42] ـ همان، ج 92، ص 14، ح 6 ـ عيون الاخبار، ج 2، ص 130.

[43] ـ تفسير فخر رازى ج 29، ص 29 ; تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 39 آيه اول سوره انبياء ; تفسير قرطبى، ذيل آيه 18 از سوره محمّد; صحيح بخارى، ج 6، ص 554، در تفسير سوره نازعات.

[44] ـ بحار الانوار، ج 2، ص 260، ح 17.

[45] ـ نهج البلاغه فيض، ص 638، خ 189 و صبحى صالح ص 313 خ 198.

[46] ـ كافى، ج 1، ص 58، ح 19.

[47] ـ كافى، ج 1، ص 58، ح 19.

[48] ـ سوره بقره، آيه 124.

[49] ـ نور مهدى(عليه السلام)، ص 113.

[50] ـ روزگار رهايى، ج 1، ص 12.

[51] ـ آيين زندگى، ص 10.

[52] ـ اخلاق فلسفى ج 2 ص 33.

[53] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 33 ، به نقل از غربت غرب، ص 6.

[54] ـ سوره طه، آيه 124.

[55] ـ بلاهاى اجتماعى قرن ما، ص 39.

[56] ـ گفتار فلسفى اخلاق، ج 2، ص 108، به نقل از سيرى در جهان دانش، ص 73.

[57] ـ روح القوانين، ص 4.

[58] ـ اخلاق فلسفى، ج 2، ص 95 به نقل از «كيهان» شماره 10510.

[59] ـ آيين زندگى، ص 188 ـ 193.

[60] ـ قسمتى از سخنرانى «ويكتور هوگو» در مجلس اعيان فرانسه، به آيين سخنورى فروغى، ج 2، ص 320 ـ 325 مراجعه فرماييد.

[61] ـ گفتار فلسفى، ج 2، ص 21، به نقل از انسان ناشناخته، ص 265.

[62] ـ گفتار فلسفى، ج 2، ص 25، به نقل از مجله نسل نو، سال 3، شماره 7، صفحه 18، نقل از مجله آمريكايى.

[63] ـ روح بشر، ص 32 و به سوى جهان ابدى، ص 8.

[64] ـ گفتار فلسفى،اخلاق، ج 1، ص 230، به نقل از روزنامه اطلاعات، شماره 15084، نقل از تاريخ فلسفه.

[65] ـ حكومت عدل گستر، ص 211، به نقل از استراتژى صلح كندى، ص 66.

[66] ـ حكومت عدل گستر، ص 211، به نقل از دنيايى كه من مى بينم، ص 67 و 72.

[67] ـ حكومت عدل گستر، ص 212.

[68] ـ حكومت عدل گستر، ص 224.

[69] ـ اسرار عقب ماندگى شرق، ص 224.

[70] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 3، به نقل از انسان ناشناخته، ص 7.

[71] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 32، به نقل از غربت غرب، ص 5.

[72] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 19، به نقل از سرنوشت بشر، ص 1.

[73] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 4، به نقل از انسان ناشناخته، ص 22.

[74] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 35 و 36، به نقل از غربت غرب، ص 51.

[75] ـ تأثير علم بر اجتماع، ص 146.

[76] ـ امامت و مهدويّت، ج 2، ص 60، به نقل از روزنامه رستاخيز، شماره 899، نقل از سالنامه سال 1978، انستيتوى بين المللى پژوهشى كه مقرّ آن استكهلم است.