زندگانى خاتم الاوصياء امام مهدى (عج )
باقر شريف قرشى
مترجم :ابوالفضل اسلامي
- ۵ -
(بنابراين ، بدانكه ) اين آدم باطل به خداى متعال افترا زده و آنچه را
كه (در اين نامه ) ادعا كرده ، باطل و افتراست . من نمى دانم او به چه
چيزى اميدوار است كه ادعايش را ثابت كند؟! آيا به فقه و فهمش در دين
خدا؟! به خدا سوگند! او حلالى را از حرام و خطا را از صحيح ، تشخيص نمى
دهد. و آيا به علم و معلوماتش ؟! او كه حقى را از باطل و محكمى را از
متشابه نمى داند و حد نماز و وقت آن را نمى شناسد. و يا آنكه به ورع و
تقوايش ؟! خدا شاهد است كه او نماز واجب را چهل روز ترك كرده است به
اين گمان كه با ترك نماز، بتواند به شعبده بازى دست يابد و شايد خبر آن
به شما هم رسيده باشد و ظرفهاى شراب او برقرار است و نشانه هاى گناه و
نافرمانى او از خداى متعال بر همگان روشن است . آيا به نشانه و معجزه
مى خواهد اثبات كند؟! پس حجت و معجزه خود را ارائه دهد. و آيا به دليل
تكيه دارد؟! پس دليلش را بيان كند. خداوند متعال مى فرمايد:
بسم الله الرحمن الرحيم ، تنزيل الكتاب من الله
العزيز الحكيم ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل
مسمى و الذين كفروا عما انذروا معرضون ...(70)
اى احمد! خداوند توفيقت دهد- اين مطالب را كه برايت ذكر كردم ، از اين
تجاوزگر بپرس و امتحانش كن ، از آيه اى از قرآن كريم بپرس تا آن را
تفسير كند و از نماز واجبى بپرس تا حدود و واجبات آن را تشريح كند، آن
وقت وضع و حد آن را با خبر مى شوى و نواقص و تهى بودن آن را مى فهمى و
خدا طرف حساب او باشد. خداوند حق را براى اهل آن حفظ كند و آن را
برقرار دارد.
البته خداوند متعال جز در امام حسن و امام حسين (عليهما السلام ) امامت
را در دو برادر قرار نداده و چنانكه خداوند متعال ما را در بيان امورى
ماءذون مى داشت ، حق آشكار مى گشت و باطل نابود مى شد و من مشتاق عنايت
و كفايت پروردگار متعال هستم ، حسبنا الله و نعم
الوكيل و صلى الله على محمد و آل محمد.
اين نامه ، دلالت مى كند كه شخصيت جعفر- كه ادعاى امامت كرد- زير سوال
است و در حقيقت او را از تمام صفات و نشانه هايى كه مايه صلاحيت منصب
رفيع امامت مى شود، عارى دانسته است و به حدى جعفر را جاهلى و نادان
معرفى كرده كه نه تنها به احكام شريعت و شؤ ونات مختلف دين بى خبر بوده
و احاطه ندارد. بلكه او در حدى نيست كه دست چپ و راستش را تشخيص دهد،
بنابراين ، چگونه ادعاى مقام عظماى ولايت كرده است ؟!!
2 - نامه امام زمان (ع ) به العمرى و فرزند او
((عثمان )) فرزند
((سعيد عَمرى )) و فرزند
او ((محمد))، نامه اى
خدمت حضرت مهدى (عليه السلام ) نوشتند مبنى بر اينكه ((ميسمى
)) كه از شيعيان است ، به آنان خبر داده كه
مختار- كه از گمراهان است - شيعيان را به امامت ((جعفر))
دعوت مى كند. آن حضرت در پاسخ آنان اين نامه را نوشتند:
((خداوند شما را به اطاعت خودش موفق و در دين
خودش ثابت قدم بدارد و شما را با موجبات رضايتش ، خوشبخت فرمايد. آنچه
را كه از ميسمى و او از مختار نقل كرده ايد با خبر شدم گفتگوى مختار با
كسى كه او را ملاقات كرده و استدلال او به اينكه خليفه امام حسن عسگرى
(عليه السلام ) فقط جعفر فرزند امام هادى (عليه السلام ) و امامتش مورد
تصديق او قرار گرفته است . مضمون كامل نامه شما را- كه دوستان و ياران
، خبر آن را به شما رسانده بودند- توجه كردم و من از كورى كه بعد از
روشنايى و بينايى و از گمراهى بعد از هدايت و از اعمال عذاب آور و فتنه
هاى خطرناك ، به خداوند پناه مى برم ، چه آنكه خداى عزوجل مى فرمايد:
الم احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم
لا يفتنون
(71)
((آيا گمان مى كنند همينكه گفتند ما ايمان
آورديم ، آنان به حال خود رها مى شوند و مورد امتحان و آزمايش قرار نمى
گيرند؟))
واعجبا! چگونه مردم در فتنه ساقط مى شوند و به وادى حيرت و سرگردانى
قدم نهاده به چپ و راست تمايل پيدا مى كنند و از دينشان جدا مى شوند،
آيا دچار شك شده اند؟ آيا با حق دشمنى دارند؟ آيا پيام و محتواى روايات
صحيح و اخبار صدق را جاهل و نادانند؟ يا آنكه مى دانند آنها را ولى
خودشان را به فراموشى زده اند؟ حقا زمين خالى از حجت نيست ، ظاهر باشد
يا غايب ، اينان نديده و نمى دانند كه امامان ، يكى پس از ديگرى بعد از
پيغمبرشان آمده اند تا آنكه نوبت به حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام
) رسيد و او به امر خداى عزوجل جاى پدران گراميش نشست و به حق و راه
راست هدايت كرد. او نور روشنگر و ستاره درخشان و ماه تابان بود، سپس
خداى متعال او را هم به جوار رحمتش برد. او مانند پدران گراميش ، وصيتش
را نمود و عهد و ودايع امامت را به جانشين و وصى خود سپرد. خداوند
متعال او و مكانش را با اراده و قضا و قدر سابق و نافذش ، مخفى ساخت و
جايگاه او نزد ما اهل بيت و فضل آن براى ماست . اگر خداوند متعال اجازه
مى داد كه ظاهر شوم ، حق را به بهترين شكل و روشنترين دلالت و علامت ،
به مردم نشان مى دادم و خود را آشكار مى ساختم و حجت و برهان اقامه مى
كردم لكن مقدرات خداى حكيم حاكم است و مغلوب نمى شوند و اراده اش برنمى
گردد و وقت تعيين شده او جلو نمى افتد، بنابراين ، آنان بايد پيروى از
هواى نفس را از خود دور كنند و بر همان اصل و شيوه اى كه قبلا داشتند
ثابت قدم بمانند. و از آنچه خداوند متعال آن را مخفى نموده ، بيهوده
جستجو نكنند كه به گناه مى افتند و در مقام كشف سر خدا نباشند كه
پشيمان مى شوند.
و البته بدانند كه حق با ما و در ماست و هيچ كس جز ما اين را نمى گويد
مگر آنكه كذاب و افترا زننده باشد، جز ما اين را ادعا نمى كند مگر آنكه
گمراه تيره بخت باشد، بنابر اين ، بايد به آنچه در اينجا گفتم - بدون
آنكه شرح بيشترى بخواهند- اكتفا نمايند به همين اشاره - بدون آنكه
صراحت و توضيح بيشترى بطلبند- قناعت نمايند، ان شاءالله
(72)
((جعفر))، ضلالت و گمراهى
را ميان شيعيان رواج داده و حضرت امام منتظر را منكر شده بود، حضرت
مهدى (سلام الله عليه ) در اين نامه آنان را از بين برد و پيروان او را
به جهت انحراف از حق و ورود در گمراهى و فتنه ، نكوهش كرد؛ همچنانكه
سبب غيبت و عدم ظهورش را مستند به امر و فرمان خداى متعال دانست و خود
آن حضرت در آن ، هيچ گونه انتخاب و اختيارى ندارد.
3 - نامه امام زمان (ع ) به بعضى از شيعيانش
فرزند ((ابى غانم قزوينى ))
با بعضى از شيعيان در مورد جانشينى حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام )
اختلاف كردند تا جايى كه قزوينى ، منكر حضرت امام منتظر (عليه السلام )
شد، ولى ديگران اصرار كردند كه جانشين آن حضرت موجود است و او حضرت
مهدى (عليه السلام ) مى باشد. اينان نامه اى خدمت امام منتظر نوشتند و
گفتگوى خود را با قزوينى توضيح دادند. حضرت امام منتظر (عليه السلام )
در جواب آنان اين نامه را نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحيم
((خداوند متعال ، ما و شما را از فتنه ها سلامت
بدارد و ما و شما را يقين عنايت كند و همه ما و شما را از عاقبت بد،
محافظت فرمايد. شك و ترديد و سرگردانى گروهى از شما در دين و در ولات
امر، به من رسيد، غم و غصه ما براى شماست - نه براى خودمان - و براى
شما ناراحت هستيم - نه براى خودمان -؛ زيرا خداوند با ماست ، بنابراين
، به غير او نيازى نداريم و حق با ماست ، بنابراين ، از اينكه كسى از
ما برگردد، ترسى نداريم و ما از صُنع ساخت پروردگارمان هستيم و خلايق و
مردم ، بعد از صنع ما مى باشند. و شما اى مردم ! چرا دچار ترديد و در
تحير قرار گرفته ايد؟! آيا نشنيده ايد قول خداوند متعال را كه مى
فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا
الرسول و اولى الامر منكم
(73)
((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا و پيغمبر
و اولوا الامر اطاعت كنيد)).
آيا نمى دانيد در اخبار آمده كه براى امامان گذشته و باقيمانده ،
حوادثى پيش آمده و خواهد آمد؟ آيا نديده ايد كه چگونه خداوند متعال در
تمام زمانها براى شما پناهگاه درست كرده كه به آن پناهنده شويد؟ و
مشعلهايى از زمان آدم (عليه السلام ) تا زمان امام حسن عسگرى (عليه
السلام ) قرار داده كه به آن هدايت و راهنمايى شويد به طورى كه هر وقت
راهبر و راهنمايى رفته ، جايش را راهنما و مشعل ديگرى گرفته است .
و وقتى كه خداوند متعال حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) را برد،
گمان شما اين است كه دين خود را هم باطل كرد! و واسطه بين خود و خلقش
را قطع نمود! هرگز! تا روز قيامت و تا هنگام آشكار شدن امر خدا - كه
مورد خوشايند مردم نيست - چنين نمى باشد.
حضرت امام حسن عسگرى (عليه السلام ) حقا همانند پدران گراميش با سعادت
و خوشبختى رحلت كرد، در حالى كه علم و وصيت او نزد ما موجود است و
جانشين او كارهاى او را انجام مى دهد. و جز ستمكار مجرم ، هيچ كس ادعاى
اين منصب الهى ما را ادعا ندارد. و اگر مساله اينكه :
((امر خدا مغلوب نمى شود و سر او آشكار نمى گردد))،
نبود، حق ما بر شما آنچنان آشكار مى گشت كه عقلهايتان مبهوت بماند و شك
و ترديدتان از بين مى رفت ، ولى آنچه را كه خدا خواسته و آن را مقدر و
مكتوب فرموده ، همان مى شود و لا غير. پس از خدا بترسيد و تسليم امر ما
باشيد و اين امر را به ما واگذار نماييد و چيزى را كه خدا مخفى كرده
است بر دستيابى به آن اصرار نورزيد و به چپ و راست منحرف نشويد و با
مودت و محبت ، راه راست و روشن ما را مقصد قرار بدهيد و من به تحقيق
خير شما را خواستم و خدا بر من و شما گواه است . و اگر به شما محبت
نداشتيم و رحمت و صلاح شما را نمى خواستيم ، با شما سخنى نمى گفتم .
و اينكه اين ظالم گمراه بدون آنكه حقى داشته باشد، اين چنين تابع هوا
شده و غصب حق ديگرى نموده است ، براى ما امتحان و آزمايش الهى است كه
مانند دختر رسول خدا بايد صبر كنم و بالاءخره جاهل و زورگو نتيجه عملش
را مى بيند. خداوند ما و شما را از هلاكتها و آفات و بديها حفظ فرمايد
و خدا بر آن ولايت و قدرت دارد و درود و رحمت خدا بر تمام اوصيا و
اوليا و مومنين باد و صلى الله على محمد النبى و
آله و سلم تسليما...(74)
4 - نامه امام زمان (ع ) به محمد اسدى
((محمد بن جعفر)) نامه اى
خدمت حضرت مهدى (عليه السلام ) نوشت و در آن از بعضى از مسايل شرعى
سوال كرد. آن حضرت در جواب او چنين نوشتند:
- اما سوالى كه راجع به نماز هنگام طلوع و غروب خورشيد پرسيده اى ،
جواب آن اين است : اگر اين چنين است كه آنان مى گويند به اينكه خورشيد
بين دو شاخ شيطان طلوع و غروب مى كند، پس چه چيزى بهتر از نماز مى
تواند دماغ شيطان را به زمين بمالد، بنابراين ، در چنين وقتى نماز را
بخوان و دماغ شيطان را به خاك بمال .
- اما سوالى كه از امر وقف بر ناحيه ما و آنچه براى ما قرار داده شده ،
ولى پس از آن ، صاحب آن به آن احتياج پيدا مى كند، پرسيده اى ؛ جوابش
اين است : مادامى كه آن را تسليم ننموده ، داراى خيار فسخ است و مى
تواند در آن تصرف نمايد، ولى اگر تسليم نموده ، حق خيار فسخ ندارد، چه
نيازمند باشد يا نباشد.
- اما اينكه پرسيده اى : كسى كه مقدارى از اموال ما پيش اوست و او بدون
اذن ما همانند يك مالك در آن تصرف مى كند و براى خود حلال مى شمرد،
جواب آن اين است : كسى كه چنين كند ملعون است و ما در روز قيامت خصم او
مى باشيم . پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اكيدا فرموده است
: ((كسى كه حرامى از عترتم را حلال بشمرد، مورد
لعنت من و همه پيغمبران است . و كسى كه به ما تعدى كند، جزء ستمكاران
به ما مى باشد و لعنت خدا بر اوست .
خداوند مى فرمايد: الا لعنة الله على الظالمين )).(75)
حضرت امام منتظر (عليه السلام ) در اين نامه به برخى از مسايل فرعى
فقهى ، جواب داده اند:
1 - هنگام طلوع و غروب خورشيد، نماز را مشروع دانسته و كسانى كه خلاف
آن مى گويند، بدون دليل است ، همچنانكه اين حرف را كه
((خورشيد بين دو شاخ شيطان طلوع و غروب مى كند))
را مسخره دانسته است ؛ زيرا اين حرف ، جزء افكار و گفتارهاى بى اساس و
خرافى است .
2 - در وقف خاص براى اهل بيت (عليهم السلام ) قبل از آنكه آن را تسليم
آنان نمايد، براى واقف خيار فسخ هست و در صورتى كه آن را تسليم موقوف
عليهم نكرده ، مى تواند در آن تصرف نموده و برگرداند. و اما اگر آن را
تسليم كرده باشد، حق فسخ و رجوع ندارد؛ زيرا لزوم پيدا كرده و رجوع در
لازم ، صحيح نيست و فقهاى اماميه براساس آن فتوا داده اند.
3 - تصرف در اموالى كه به اهل بيت اختصاص دارد، جايز نيست پس اگر كسى
آنها را حلال بشمرد، ظالم و غاصب است .
5 - جواب امام زمان (ع ) به سوالات اسحاق
((اسحاق )) پسر يعقوب ،
نامه اى خدمت حضرت مهدى (عليه السلام ) نوشت و در آن تعدادى از مسايل
را- كه برايش مشكل بود- سوال نمود و نامه را توسط ((محمد
بن عثمان )) كه از ثقات و پاكان بود، خدمت آن
حضرت فرستاد. آن حضرت در پاسخ آنان چنين مرقوم فرمودند:
((اى اسحاق ! خدا تو را هدايت كند، ثابت قدم
بدارد و حفظ نمايد، اما اينكه از انكار بعضى از فاميل و عموزادگان را
نسبت به من سوال كرده بودى ، بايد بدانى كه بين خدا و هيچ كس قرابت و
خويشى نيست و كسى كه مرا انكار كند، از من نيست و راه او همانند راه
پسر نوح پيامبر است . و اما راه پسر عمويم ((جعفر))
و فرزند او، همان راه برادران يوسف (عليه السلام ) است .
-اما ((فقاع ))(76)
پس آشاميدن آن حرام است و اما ((شلماب
(77) )) اشكالى ندارد. و اما
مالهاى شما را تا پاك نكنيد، نمى پذيرم ، پس هر كس كه مى خواهد بايد آن
را به ما برساند و هر كس كه نمى خواهد، قطع نمايد. و آنچه را كه خداوند
به ما داده از آنچه به شما داده ، بهتر است .
- اما ظهور فرج ، فقط به امر و اراده خداست و تعيين كننده هاى وقت
ظهور، دروغگو هستند.
- اما قول كسى كه گمان كرده كه امام حسين (عليه السلام ) كشته نشده است
، نوعى كفر و تكذيب و ضلالت و گمراهى است .
- اما حوادثى كه براى شما رخ مى دهد، در آنها به راويان حديث ما مراجعه
كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شما مى باشند و من حجت خدايم .
- اما ((محمد بن عثمان عمرى ))
كه خدا از او و از پدرش راضى باشد، ثقه و مورد اطمينان من است و نوشته
او نوشته من مى باشد.
- اما ((محمد بن على بن مهزيار اهوازى
)) پس به زودى خدا قلبش را اصلاح و شكش را برطرف
خواهد كرد.
- اما اموالى را كه براى ما فرستاده بودى پيش ما قبول نيست مگر آن مالى
كه پاك و پاكيزه است . و ثمن زن غناخوان ، حرام است .
- اما ((محمد بن شاذان بن نعيم
)) او مردى از شيعيان ما اهل بيت (عليهم السلام ) است .
- اما ((ابوالخطاب محمد بن ابى زينب اجدع
))، پس او با اصحابش همگى ملعون هستند و تو با
كسانى كه عقايد اين لعنتى ها را دارند، نشست و برخاست نكن . و من و
پدرانم از اينان بيزار مى باشيم .
- اما كسانى كه اموال ما را دارند، چنانچه كسى آن را براى خود حلال
بشمرد و بخورد، در حقيقت آتش خورده است .
- اما ((خمس )) براى
شيعيان ما مباح و تا هنگام ظهور، حلال است تا آنكه زاد و ولدشان پاك
بوده و آلوده به پليدى نباشد.
- اما مالهايى كه به ما رسانده اند و سپس در دين خدا شك نموده اند و
حال از دادن آن مالها به ما پشيمانند، پس هر كس بخواهد آنها را پس مى
دهيم و ما نيازى به مال كسانى كه در دين خدا شك دارند، نداريم .
- اما علت غيبت ، پس خداوند متعال مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا لاتساءلوا عن اشياء ان تبد
لكم تسؤ كم
(78)
((اى ايمان آورده ها! از چيزهايى كه چنانچه براى
شما آشكار و روشن شود، آزرده مى شويد و بدتان مى آيد، نپرسيد)).
هر يك از پدران من در زمان خود بيعت حاكم طاغوتى را به گردن گرفت و من
وقتى كه ظهور مى كنم ، بيعت هيچ طاغوتى را به گردن ندارم . و اما
انتفاعى كه مردم در زمان غيبت از من مى برند؛ مانند انتفاع از آفتاب
است كه ابرها او را از چشمها پنهان داشته اند و من امان مردم روى زمين
هستم همانطورى كه ستارگان ، امان اهل آسمانها هستند، بنابراين ، از
چيزهايى كه ضرورتى ندارد، نپرسيد و خودتان را به زحمت و تكلف نيندازيد
و در تعجيل فرج ، زياد دعا كنيد؛ زيرا همين ، فرج شماست ، سلام بر تو
اى اسحق بن يعقوب و سلام بر هر كسى كه تابع هدايت است !...(79)
اين نامه ، علاوه بر جواب مسايل شرعى ، مسايل ديگرى به قرار ذيل را هم
در بر دارد:
اول : بعضى از سادات از پسر عموهاى امام مهدى (عليه السلام ) وجود آن
حضرت را- با اينكه نشانه ها و ادله زيادى بر وجود آن حضرت بوده است -
انكار كرده اند و حضرت مهدى (عليه السلام ) در اين نامه ، آنان را
گمراه و منحرف از حق معرفى كرده است و خداوند متعال آنان را به جهت اين
انكار و انحراف ، مجازات مى كند.
دوم : ظهور آن حضرت براى گسترش حق و عدالت ، نه در اختيار خودش است و
نه در اختيار ديگرى ، بلكه تنها به دست خداى حكيم است ، اوست كه وقت
ظهور ولى خود را مشخص مى كند.
سوم : بعضى از شعبده بازها شايعه كردند كه حضرت سيد الشهداء امام حسين
(عليه السلام ) به شهادت نرسيده و بر قاتلان مجرم آن حضرت ، اشتباه شده
است بلكه كسى ديگر را كه شبيه حضرت حسين (عليه السلام ) بوده ، كشته
اند. حضرت صاحب العصر (عليه السلام ) در اين نامه ، اين شايعه را به
شدت محكوم كرده و آن را باطل و دروغ و ضلال ، معرفى كرده است .
چهارم : آن حضرت در اين نامه از ((محمد بن عثمان
عمرى )) تجليل و تاءييد زيادى فرموده تا جايى كه
نوشته او را نوشته خود تنزيل فرموده است ، همچنانكه ((محمد
بن شاذان )) را از شخصيتهاى شيعه معرفى كرده و
او را در دين و تقوايش ، توثيق نموده است .
پنجم : آن حضرت در اين نامه ، شيعيان را از نشست و برخاست با دار و
دسته ((ابو خطاب اجدع ))
گمراه و دروغگو بر حذر دانسته ، زيرا آنان از دين اسلام خارج شده اند و
حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال كرده اند و رابطه با آنان گمراهى
و جهالت است .
ششم : كسى را كه اموال اهل بيت (عليهم السلام ) را به باطل مى خورد، بر
حذر داشته ، زيرا غصب اموال آنان است و به زودى آن اموال ، آتش
سوزاننده مى شوند.
هفتم : آن حضرت ، نهى فرموده از اينكه در حكمت و مصلحت غيبت و عدم ظهور
آن حضرت ، فرو روند و پرس و جوهاى بيهوده نمايند؛ زيرا ظهور آن حضرت به
اختيار و به اراده اش نيست و فقط به امر و اراده خداوند است و خداوند
به تمام شؤ ون بندگانش آگاه است .
هشتم : امام (عليه السلام ) در اين نامه خود را منبع فيض و رحمت براى
مردم در زمان غيبت معرفى كرده است ؛ زيرا خداوند متعال به بركت وجود
ولى و حجتش ، عذاب را از مردم بر طرف مى كند و او امان اهل زمين است ؛
همچنانكه ستارگان ، امان اهل آسمانند.
نهم : آن حضرت شيعيانش را امر فرموده كه براى فرج آن حضرت دعا كنند تا
حق و عدل را در زمين برقرار نمايد.
اينها برخى از محتويات عالى اين نامه بود.
6 - نامه هاى امام زمان (ع ) به شيخ مفيد
حضرت امام منتظر (عليه السلام ) چند نامه براى ثقة الاسلام شيخ مفيد -
قدس سره - فرستاده كه شيخ طبرسى ، دوتاى آنها را ذكر كرده است و آن دو
نامه اينهاست :
1 - اين نامه براى برادر استوار و دوست رشيد شيخ مفيد، ابو عبدالله
محمد فرزند محمد نعمان كه خداوند عزتش را مدام بدارد، از محل به وديعه
گذاشتن عهدى كه بر بندگان اخذ شده است ، مى باشد:
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد، سلام بر تو اى دوست كه در دين خدا مخلص و در يقين به ما ممتاز
گشته اى . ما شكر وجود تو را به پيشگاه پروردگار متعال - كه جز او
خدايى نيست - مى بريم و از خداوند متعال ، سلام و رحمت بر سيد و مولا و
پيغمبرمان محمد و آل پاك او، مسئلت داريم . و به تو- كه خداوند توفيق
يارى حق را به تو دايما عنايت كند و جزاى تو را جهت نطق و كلام صدقى كه
به نفع ما دارى ، افزون گرداند- اعلان مى كنيم به ما اجازه داده شده كه
تو را به شرف نامه نگارى و مكاتبه مفتخر سازيم و تو را مكلف سازيم كه
اين نامه ها را براى دوستان ما كه اطراف تو هستند، برسانى . خداوند
آنان را به اطاعت خود عزيز گرداند و با حفظ و حراست خويش ، مهمات آنان
را كفايت فرمايد. خداوند تو را بر ((مارقين
)) كه از دين خدا خارج گشته اند تاييد فرمايد.
پس تاءمل كن در آنچه برايت بيان مى كنم و در رساندن آن به كسانى كه
اطمينان به آنان دارى عمل نما، ان شاءالله .
ما گر چه در محلى هستيم كه از محل سكونت ستمكاران دور است و اين بر
اساس مصلحتى است كه خداوند متعال آن را براى ما و پيروان مومن ما -
مادامى كه دولت دنيا دست فسّاق است - صلاح دانسته . و با همه اين حال ،
ما كاملا به اخبار و مسايل شما مطلع هستيم و چيزى از اخبار شما براى ما
پوشيده نيست .
ما از ذلت و خوارى كه نصيب شما شده به خاطر آنكه جمع زيادى از شماها
تمايل به ضد آنچه سلف صالح و مومنين گذشته بر آن بودند، پيدا كردند و
نيز به خاطر دور انداختن پيمانى كه از آنان گرفته شده بود و كاءنه خبر
از آن نداريد، با اطلاع هستيم ، با اينكه ما شما را رعايت مى كنيم و
شما را به فراموشى نمى سپاريم و اگر اين توجه و عنايات نبود، تنگدستى و
فشار، بر شما روى مى آورد و دشمن شما را به استيصال و نابودى مى كشاند.
بنابراين ، از خداوند متعال جل جلاله بترسيد و ما را در نجات دادن
خودتان از اين فتنه كه بالا گرفته مساعدت نماييد، در اين فتنه هر كسى
كه اجلش نزديك است ، به هلاكت مى رسد و آن كس كه به آرزويش رسيده باشد،
از آن به سلامت و حفظ مى ماند و اين فتنه علامت نزديك شدن و دور شدن از
امر و نهى ماست و البته خداوند متعال نورش را كامل مى كند گرچه مشركان
كراهت داشته باشند. به تقيه چنگ بزنيد و از افروختن آتش جاهليت ،
اجتناب نماييد...
و در پايان نامه مرقوم فرموده اند: ((اين نامه
را براى تو نوشتم اى برادر و دوست مخلص ! و اى يار با وفا خدا تو را
حفظ كند. اين نامه را حفظ كن و آن را به هيچ كس نشان نده و البته مضمون
آن را به كسانى كه اطمينان دارى ، برسان و آنان را وادار كن كه به آن
عمل نمايند ان شاء الله
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
اين نامه شريف ، مطالب مهمى را در بر دارد:
اول : ((شيخ مفيد)) را
تجليل كرده و ستوده است . او در علم ، فضل ، تقوا و استقامتش در دين و
نشر آن ، از اركان اسلام است كه اجازه پيدا كرده كه با حضرت صاحب العصر
(عليه السلام ) در ارتباط بوده و طرف مكاتبه آن حضرت قرار بگيرد و در
حقيقت ، سفير آن حضرت در ميان شيعيان باشد.
دوم : آن حضرت در اين نامه به جا و مكانش كه دور از محل سكونت ستمكاران
است ، اشاره مى كند و اينكه اقامتش در آنجا از چشمها پوشيده است . و
اين ، خواست و اراده الله است ، تا وقتى كه دولت ستمكاران روى زمين
برقرار باشد، او ظهور نكند.
سوم :از لابلاى اين نامه استفاده مى شود كه آن حضرت ، تمام شؤ ون
شيعيان را با تمام دقت زير نظر دارد و هيچ امرى از امور آنان بر او
پوشيده نيست ، پس آن حضرت آنان را مورد عنايت قرار مى دهد و با اذن خدا
بلا را از آنان دور مى كند كه اگر عنايت آن حضرت نبود، ستمكاران از هر
طرف ، آنان را محاصره مى كردند.
چهارم : آن حضرت خبر داده كه بعضى از آيات و نشانه هاى آشكار آسمانى ،
قبل از ظهور آن حضرت ، تحقق پيدا مى كند كه ما توضيح بيشترى در مباحث
اين كتاب خواهيم داد.
نامه دوم امام زمان (ع )
به شيخ مفيد
نامه دوم آن حضرت در تاريخ 23 ذيحجه سال
412 هجرى قمرى به شخصيت بزرگوار شيخ مفيد- رضوان الله تعالى عليه -
رسيده و نامه چنين است :
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام و رحمت خدا بر تو باد اى ناصر حق ! و اى كسى كه با كلمه
((صدق )) به سوى خداوند
دعوت مى كنى ، ما خدا را معبودى جز او نيست ، به خاطر وجود تو، سپاس مى
گويم و صلوات خدا را براى مولا و سيدمان محمد خاتم پيامبران و اهل بيت
او مسئلت مى نماييم .
در ضمن نامه چنين آمده است :
اى دوست مخلص و مجاهد- خدا تو را به نصرى كه اولياى شايسته اش را در
گذشته به آن مويد و يارى نموده ، نصرت فرمايد- عهد مى كنم هر كس از
برادران دينى تو تقواى الهى پيشه كند و وجوهاتى كه بر او واجب است به
مستحق آن برساند، از فتنه و رنج و غم آن در امان مى ماند. و اما اگر
كسى كه از پرداخت آن اموال - كه خدا به عاريه در دست او قرار داده است
- بخل ورزد و صله ننمايد، نسبت به فرزندان و آخرتش ، زيان كرده است ...
اين نامه در غره شوال سال 412 به خط شريف آن حضرت مكتوب شده است . و در
پايان ، اين قسمت را بر آن افزوده است :
اين نامه ما براى تو اى دوست - كه حق به تو الهام شده است - مى باشد،
آن را از همه پنهان دار و فقط نسخه اى از آن را به اطلاع دوستان ما كه
مورد اطمينان تو هستند برسان ، ان شاء الله بركت خدا شامل حالشان شود،
الحمد لله و الصلاة على سيدنا محمد النبى و آله
الطاهرين
(80)
|