زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام

سيد أسد الله هاشمى شهيدى

- ۱ -


نتيجه بحث

از مجموع رواياتى که تا بدين جا درباره ى قيام خراسانى آورديم نتايج بسيار جالبى بدست مى آيد که به آنها اشاره مى کنيم.

1- پيش از ظهور مبارک حضرت ولى عصر- عجل الله تعالى فرجه- ابرمردى از بازماندگان دودمان اهل بيت عليهم السلام از مشرق زمين در صحنه ى سياسى ايران ظاهر مى شود که مردم ايران را بسوى يک انقلاب عظيم وگسترده وجهانگير رهبرى مى نمايد واين در وقتى است که رژيم حاکم بر ايران بخواهد سنت رسول خدا صلى الله عليه وآله وبرنامه هاى جامع وجاويد دين مبين اسلام را در اين سرزمين تغيير دهد.

2- اين رهبر عظيم وانقلابى شخصيت گرانقدرى است که برابر اخبار وارده از نسل حسين بن على عليهما السلام واز اهل بيت خود حضرت مهدى عليه السلام است ونامش نام يکى از پيغمبران بزرگ الهى است.

3- چنانکه در اخبار آمده است، اجداد بزرگوار وى مانند ساير ساداتى که بر اثر ظلم وستم امويان وعباسيان در سراسر جهان پراکنده شده ودچار تبعيد ودر بدرى وآوارگى گرديده اند، در دوران فتوحات اسلام به ايران مهاجرت نموده ومدتها در سرزمين پهناور خراسان آن روز سکونت داشته وگويا به لحاظ تبليغ اسلام ويا علت ديگرى که بر ما پوشيده است به طرف سرزمين (هندوستان) ويا (هند وچين) رفته وبار ديگر از آنجا به وطن مألوف خود (کشور ايران) مهاجرت کرده اند.

4- در هنگام قيام، مردم مؤمن ومتدين وانقلابى ايران که (شيعه) هستند، وصاحب پرچمهاى سياهند واين پرچمهاى سياه شعار رسمى ونشانه ى استقلال ورمز پيوند ناگسستنى آنها با خاندان اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام است، آن شخصيت شايسته را که از دودمان خاندان رسالت است در کار قيام وانقلاب يارى مى دهند وبه لياقت وحقانيت وشايستگى رهبر خود ايمان کامل دارند.

5- حدود جغرافيايى منطقه ى قيام اين ابرمرد آزاده تاريخ در جهان، سرزمين شرق، واز شرق سرزمين خراسان، واز سرزمين خراسان منطقه ى (بلاد جبل) است که اين منطقه از نقطه نظر جغرافيايى ومنطقه اقليمى قديم در دوران رسالت رسول خدا صلى الله عليه وآله وزمان ائمه معصومين عليهم السلام چنانکه در کتب تاريخ وجغرافى قديم آمده است، عبارت از:

قم، قزوين، رى، همدان، کاشان واصفهان بوده است.

6- با پيروزى اين انقلاب براى نخستين بار بعد از چهارده قرن پايگاهى در جهان بوجود مى آيد که به صورتى گسترده وجهانى از اسلام اصيل وانقلابى دفاع مى کند، ومذهب حقه جعفرى آن چنان قوت مى گيرد واسم وآوازه پيدا مى کند تا بدانجا که نام شيعه بر سر زبانها مى افتد وبه گوش کليه ى مردم محروم ومستضعف جهان مى رسد بگونه اى که کسى در روى کره ى زمين باقى نمى ماند که متوجه نشود کدام مکتب (حق) وچه راهى باطل است.

7- پس از پيروزى انقلاب ابرقدرتها واستکبار جهانى شرق وغرب جدا احساس خطر مى کنند تا بدانجا که براى خاموش کردن شعله ى انقلاب با اينکه هنوز در نخستين گامهاى پيروزى است دست بدامان نوکران ومتحدانشان در منطقه مى شوند وبه کمک همديگر حکام تيره روز بغداد وسردمداران حزب بعث افلقى عراق رابه جنگ با انقلاب واميدارند، ولى با لطف ويارى خدا سرشان به سنگ مى خورد ودر نتيجه همگى سرافکنده وشرمسار مى گردند.

8- اين اسطوره ى مقاومت از نخستين روز انقلاب تا استقلال کامل کشور از سلطه ى اجانب با مخالفين خود چه در داخل وچه در خارج پيوسته در حال جنگ ونبرد است تا زمانى که پايه هاى حکومت اسلامى او محکم واستوار گردد.

9- اين انقلاب به طور طبيعى زمينه ساز انقلاب جهانى مهدى عليه السلام وحکومت جهانى اسلام است. چه آنکه طبق روايات وارده انقلاب همچنان ادامه دارد، وپيروزى قطعى ونهائى با تداوم انقلاب ورهبرى سيد خراسانى ويا سيد حسنى وهمکارى شعيب بن صالح در نزديکيهاى ظهور حضرت مهدى عليه السلام اتفاق خواهد افتاد بگونه اى که ايرانيان بيعت خود را از کوفه براى حضرت خواهند فرستاد وبرابر بعضى از اخبار در فتح دمشق وبيت المقدس نيز به کمک حضرت خواهند شتافت.

آرى: اينها که گفته شد يک نظريه، واستنباط شخصى نيست بلکه نتايج مجموعه اى از اخبار اهل بيت عليهم السلام است که درباره ى قيام خراسانى که سيدى هاشمى است روايت شده است وشما خواننده ى گرامى مى توانيد همه ى اينها را در بخشهاى مختلف اين کتاب از اول تا به آخر، وبه خصوص در همين بخش چهارم بخوانيد. وآن شخصيت بزرگ انقلابى را به وسيله ى روايات اهل بيت عليهم السلام بطور طبيعى بشناسيد.

عوامل پيروزى ايرانيان بر سپاه سفيانى

آنچه تا اينجا در بخشهاى چهارگانه ى گذشته آورديم درباره ى ماهيت قيام، وشناسائى (سيد حسنى) و(هاشمى خراسانى) بود. واينک لازم است در اين بخش، عوامل پيروزى ايرانيان را بر لشکريان متجاوز عراق وسفيانى از ديدگاه روايات مورد بررسى قرار دهيم، والبته بايد توجه داشته باشيم که عوامل پيروزى فراوان است وما در اينجا تنها به بعضى از آنها اشاره مى کنيم.

1- شايستگى رهبر

2- لياقت فرمانده

3- نيروهاى مردمى

شايستگى رهبر

نخستين عامل پيروزى وموفقيت ايرانيان در نهضت وجنگ، شايستگى رهبر ونقش مديريت او در طول دوران قيام وايام جنگ است. زيرا: شکى نيست که تنها کسى که مى تواند افکار عمومى ملت را روشن ساخته ومردم را با راهنمائيهاى دلسوزانه وبيانات منطقى خويش بسوى ترقى وتکامل سوق داده وآنان را به وظايف اسلامى وانسانى خود آشنا نموده وتوده ى مردم را از خطاها ولغزشها وخطراتى که در پيش دارند نجات بخشد، وجود رهبرى دانا وآگاه وبيدار وآشنا به مسائل روز است، واين چيزى است که بتصديق روايات، (ايرانيان) در طول سالهاى قبل از ظهور چه در دوران نهضت وقيام وچه در دوران جنگ ونبرد از اين نعمت خدادادى برخوردارند، وما نيز در خلال بخشهاى پيشين کتاب در اين باره به مناسبت موضوع هر بحثى به مقدار لازم سخن گفته ايم ودر اينجا ديگر تکرار نمى کنيم.

لياقت فرمانده

دومين عامل مهم پيروزى ايرانيان در جنگ، وجود فردى لايق وشجاع وبا شخصيت درميان فرماندهان رده ى بالاى ارتش وسپاه است که بخصوص در اخبار وروايات به وجود چنين انسان لايق وفرماندهى توانا ونيرومند بعنوان (شعيب بن صالح) اشاره شده واز شجاعتها وفداکاريها واز خودگذشتگيهاى وى سخنها رفته است.

ما در اينجا براى اينکه خوانندگان محترم به شخصيت فوق العاده ى چنين انسان مبارزى از ديدگاه روايات اسلامى پى برده وبه موقعيت سياسى نظامى، وطرحهاى جنگى وى در صحنه هاى نبرد آگاهى بيشترى پيدا کنند، نخست به معرفى کوتاهى پيرامون شخصيت وعظمت اين انسان انقلابى ونسب خانوادگى وى مى پردازيم وسپس رواياتى را که از ناحيه ى پيشوايان دينى درباره ى او رسيده است نقل مى کنيم تا معلوم شود که (شعيب بن صالح) کيست، ونقش او در دوره ى زمامدارى سيد حسنى ويا زمان نهضت خراسانى چيست.

شعيب بن صالح

آنچه از مجموع رواياتى که درباره ى (شعيب بن صالح) رسيده است استفاده مى شود اين است که: به حسب ظاهر، شعيب بن صالح هر کس که باشد، نام رمزى فرمانده سپاه وسردار لشکر، وپرچمدار سيد حسنى، ويا سرکرده ى لشکريان توانمند (هاشمى خراسانى) در جنگ ولشکرکشى به عراق، وعامل بسيار مؤثرى در بيرون راندن دشمن متجاوز از سرزمين ايران اسلامى وشکست لشکريان سفيانى است.

واو چنانکه از بعضى از اخبار وارده درباره ى وى استفاده مى شود، مردى شجاع ودلير ومتهور وجنگجو وبا ايمان، وسياستمدارى کارديده، واز شيعيان مخلص وفداکار، وعلاوه بر همه ى اينها (سيد) و(هاشمى) است.

وبسيار جالب وشگفت انگيز است که اگر بخواهيم، سيد حسنى وخراسانى را (که قبلا درباره ى اين دو شخصيت بزرگ بطور مفصل صحبت کرده ايم) دو فرد ممتاز، ودو شخصيت جداگانه بحساب بياوريم، نام (شعيب بن صالح) در اخبارى که درباره ى اين دو تن وارد شده است در کنار نام هر دو نفر، يعنى: هم در کنار نام (سيد حسنى) وهم در کنار نام (خراسانى) به چشم مى خورد.

واين مطلب يکى از نکات بسيار دقيق وباريکى است که بخوبى گفته هاى پيشين ما را که گفتيم: سيد حسنى همان خراسانى، وخراسانى همان سيد حسنى است، واگر دو نفر باشند يکى برتر وبالاتر وديگرى زيردست اوست بروشنى اثبات مى کند.

به هر حال: آنچه از مجموع اخبار وروايات وارده درباره ى وى فهميده مى شود اين است که: شعيب بن صالح شخصيت ممتاز وبرجسته اى است که سمت فرماندهى سپاه وفرمانروائى لشکريان سيد حسنى ويا هاشمى خراسانى را بعهده دارد. اما چرا نام اصلى وحقيقى او در اخبار اهل بيت عليهم السلام نيامده است اين خود سرى دارد که حقيقت آن بر ما پوشيده است.

وشايد بتوان گفت: همانطورى که ائمه معصومين عليهم السلام بنا به مصالحى که خود آنرا تشخيص مى داده اند حتى در بسيارى از موارد نام اصلى رهبر نهضت را هم از ديگران مستور داشته وفقط به بيان صفتى از اوصاف او در معرفى وى اکتفا نموده اند تا از خطرات سوء مصون ومحفوظ بماند، از افشاء نام چنين انسان مبارزى نيز خوددارى فرموده اند تا اينکه از گزند حوادث مصون مانده ومورد سوء قصد قرار نگيرد. والبته اين چيزى است که ما با فکر ناقص وانديشه ى نارساى خويش آنرا درک مى کنيم، وخداوند به حقيقت حال آگاه ودانا است.

روايات مربوط به شعيب

اکنون براى اينکه بدانيم: شعيب بن صالح کيست؟ ونقش او در انقلاب جهانى مهدى عليه السلام چيست؟ ووظيفه ى او در طول دوران قيام ايرانيان، وزمان جنگ چه مى باشد، وآنگونه که روايات وى را معرفى کرده اند بشناسيم، به روايتى که در زمينه ى قيام پرشور او عليه ظلم وتجاوز، وسرکوبى دشمنان دين وانسانيت رسيده است مى پردازيم.

وپيش از آنکه روايات مربوط به اين شخصيت بزرگ انقلابى را بياوريم متذکر مى شويم که ما هرگز ادعا نمى کنيم که مى توانيم خوانندگان گرامى را در معرفى شخصيت کم نظيرى که در روايات اسلامى تقريبا بطور سربسته از قيام حيرت انگيز او سخن رفته است وتا اندازه اى ماهيت قيام وکيفيت حرکت انقلابى او مجهول وناشناخته است رهبرى کنيم، وتمام جزئيات قيام وحوادث مربوط به زمان او وهمچنين اوضاع واحوال صحنه هاى جنگ ونبردهاى پى در پى وشکننده اش را در اختيارشان قرار دهيم.

بلکه سعى خواهيم کرد تا حدى پرده هاى ابهام را کنار زده وخوانندگان محترم را با حقايقى که از لابلاى کتب حديث واخبار در مورد اين شخصيت ناشناخته بدست آمده آشنا سازيم.

واينک اين شما خواننده ى عزيز واين هم روايات.

1- در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه وآله که در مورد خروج مرد مبارز وشکست ناپذيرى از طرف (مشرق) بنام آزاد مرد تميمى روايت شده چنين آمده است:

فرزند عمر، روايت کرده است که پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله در ميان چند تن از مهاجر وانصار بود وعلى بن ابى طالب عليه السلام در طرف چپ، وعباس (عموى آن حضرت) در طرف راست وى بودند که ناگهان (عباس) ومردى از انصار به مشاجره ونکوهش يکديگر پرداختند وآن مردى که از انصار بود با عباس درشتخوئى کرد، آنگاه پيامبر صلى الله عليه وآله دست عباس ودست على عليه السلام را در دست مبارک خود گرفت وفرمود: در آينده از پشت اين (عباس) کسى بيرون خواهد آمد که زمين را پر از جور وستم خواهد کرد، واز پشت اين (على عليه السلام) کسى بيرون خواهد آمد که زمين را پر از عدل وداد خواهد نمود.

آنگاه فرمود: پس هر گاه شما آن روزگار را دريابيد بر شماست که به آن جوانمرد تميمى که از سوى مشرق زمين، يعنى: از طرف (خراسان وايران) مى آيد روى آوريد، چه او صاحب پرچم، وعلمدار حضرت مهدى عليه السلام خواهد بود.(1)

2- معاذ بن جبل مى گويد: در اين ميان که من وابو عبيده وسلمان فارسى نشسته بوديم ومنتظر آمدن رسول خدا صلى الله عليه وآله بوديم، ناگاه ديديم که آن حضرت نزديک ظهر با چهره اى گرفته ورنگ متغير بر ما وارد شد وفرمود: در اينجا کيست؟ آيا ابوعبيده ومعاذ وسلمان نيستند؟ گفتيم: چرا يا رسول الله! آنگاه آن حضرت فتنه ها را يادآور شد وسپس فرمود:

اين فتنه ها در شهر (زوراء) (يعنى: بغداد) بپا مى شود وچه بسا مردان وزنانى که کشته مى شوند واموالى که بغارت مى رود وزنانى که هتک حرمت مى شوند، خدا رحمت کند آن کسى را که در آن روزگار زنان (بنى هاشم) را پناه دهد چه آنکه آنها حرم من هستند.

آنگاه آن فتنه به کوفه ونجف مى رسد وجوانانى از منطقه ى خودشان (يعنى: از همسايگان نزديکشان) بر آنها خروج مى کنند که فرمانرواى آنها مردى است که به او شعيب بن صالح مى گويند واو با آنها مى جنگد واهل کوفه را محاصره مى کند.

بعد از آن فتنه به مدينه منتهى مى شود ومردانى کشته مى شوند وشکم زنانى از بنى هاشم را مى شکافند. موقعيکه اين بلا بوجود آمد بر شما (مسلمانان) لازم است که به کوهها وجاهاى امن پناهنده شويد، واين فتنه به اندازه ى حمل زنى (يعنى: نه ماه که مدت حکومت سفيانى دوم است) ادامه خواهد داشت. سپس آن جوانمرد تميمى که شعيب بن صالح نام دارد وخدا شهرهاى شعيب را آباد کند وباران رحمتش را بر سرزمينهاى او نازل فرمايد با پرچمهاى سياه مهدوى با نصرت ويارى خداوند ودعوت حقه مى آيد، تا اينکه در بين رکن ومقام با مهدى عليه السلام بيعت مى نمايد.(2)

3- أبى رومان از على عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود: موقعى که (صاحبان) پرچمهاى سياهى که شعيب بن صالح در ميان آنهاست لشکريان سفيانى را شکست دادند مردم آرزوى ظهور حضرت مهدى عليه السلام مى کنند وبه جستجوى او مى پردازند واين در موقعى است که مردم به سبب بلاهاى طولانى که ديده اند از خروج حضرت مهدى عليه السلام مأيوس شده باشند. پس آن حضرت از مکه معظمه قيام مى کند ودو رکعت نماز مى خواند وچون از نماز فارغ شد خطاب به مردم مى گويد: اى مردم بلائى که به امت پيغمبر وبويژه اهل بيت آن حضرت رسيد بسيار طولانى شده، اى مردم ما (اهلبيت) مقهور ومظلوم واقع شده ايم.(3)

4- در روايتى از محمد بن الحنفيه، درباره ى (شعيب بن صالح) چنين آمده است: (عن محمد بن الحنفية قال: تخرج راية سوداء لبنى العباس، ثم تخرج من خراسان اخرى سوداء، قلانسهم سود وثيابهم بيض، على مقدمتهم رجل يقال له شعيب بن صالح من تميم يهزمون أصحاب السفيانى، حتى تنزل بيت المقدس، يوطئ، للمهدى سلطانه، يمد اليه ثلثمأة من الشام يکون بين خروجه وبين أن يسلم الأمر الى المهدى عليه السلام اثنان وسبعون شهرا).(4)

از محمد بن الحنفيه روايت شده که گفت: پرچم سياهى از خراسان بسود بنى العباس خارج مى شود، پس از آن، پرچمهاى سياه ديگرى از خراسان خروج مى کنند، که کلاه (صاحبان) آنها سياه، ولباسهايشان (پيراهنهايشان) سفيد خواهد بود. سردار سپاه، ويا فرمانرواى آنها مردى است که به او شعيب بن صالح مى گويند، او از طايفه ى بنى تميم است، ولشکريان سفيانى را شکست مى دهد تا اينکه وارد بيت المقدس مى شود وسلطنت را براى حضرت مهدى عليه السلام آماده مى نمايد. سيصد نفر از اهل شام به کمک او خواهند برخاست، بين خروج او وبين اينکه تسليم حضرت مهدى عليه السلام مى شود وزمام کار خود را بدست آنحضرت مى سپارد، هفتاد ودو ماه (يعنى: شش سال کامل) فاصله خواهد بود.

از سخنان محمد بن حنفيه، چند مطلب استفاده مى شود:

الف: گروه دومى، که پس از خروج اولين پرچمهاى سياه (يعنى: خروج ابو مسلم خراسانى) از خراسان قيام مى کنند، وپرچمهاى آنان نيز سياه است، کسانى هستند که: کلاههايشان سياه، وپيراهنهايشان سفيد است، واين علامت از خصوصيات سادات وبخصوص روحانيت است واز آن چنين فهميده مى شود، که بيشتر کسانى که در رأس کار واداره ى امور کشور قرار دارند (سيد) وهاشمى، از اهل علم مى باشند. چه آنکه روايت مى گويد: (قلانسهم سود وثيابهم بيض) يعنى: کلاههايشان سياه ولباسها وپيراهنهايشان سفيد است. وترديدى نيست که (قلانس) در لغت عرب جمع (قلنسوه) و(قلنسوه) پوششى است که مانند (عرقچين) وامثال آن بر بالاى سر قرار مى گيرد، وبه عمامه نيز اطلاق مى شود، واينگونه پوششها در روزگارى که ما زندگى مى کنيم معمولا مختص به سادات، وبخصوص روحانيت وکسانى که از اهل علمند اختصاص دارد زيرا: اين سادات وبويژه، روحانيون واهل علم هستند که عمامه ى سياه بر سر ولباس سفيد بر تن دارند واين نکته ى دقيقى است که در روايت به آن اشاره شده است.(5)

ب - اين گروه، آنگاه که کشورشان مورد تاخت وتاز دشمن، وهجوم اجانب قرار گرفت سردار سپاه وسردار لشکر وفرمانرواى ايشان مردى است که به او شعيب بن صالح مى گويند، واو با سفيانى مى جنگد ولشکريان وى را شکست مى دهد.

ج - قيام آنان وهدفشان از قيام يک هدف اصلاحى وسيع وگسترده اى است که از روح اسلام الهام مى گيرد واساس آنرا حمايت ودفاع از اسلام تشکيل مى دهد وبه همين جهت پس از شکست لشکريان سفيانى براى آزادى قدس راهى بيت المقدس مى شوند.د: آنها زمينه ساز دولت جهانى مهدى عليه السلام مى باشند، وچنانچه کسى بتواند (شعيب بن صالح) را واقعا بشناسد، (که البته ظاهرا تا ظهور حضرت ولى عصر -عجل الله تعالى فرجه- شناخته نمى شود) مى تواند بداند که از زمان روى کار آمدن شعيب، تا زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام بيش از شش سال کامل فاصله نخواهد بود.

5- يوسف بن يحياى شافعى از امام حسن مجتبى عليه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: مرد ميان قامت گندمگونى که از (وابستگان) بنى تميم است، وکوسه مى باشد، وشعيب بن صالح نام دارد با چهار هزار نفر که پيراهنهايشان سفيد وپرچمهايشان سياه است از شهر (رى) يعنى: از تهران خروج مى کند، واو سردار سپاه وپرچمدار حضرت مهدى عليه السلام خواهد بود، هيچکس (در جنگ) با او روبرو نمى شود مگر اينکه وى او را شکست خواهد داد.(6)

تذکر: در متن عربى حديث: در معرفى شعيب بن صالح (مولى لبنى تميم) آمده است که ما آنرا به (وابستگان) ترجمه نموديم وچون قبلا در بخش دوم کتاب درباره ى کلمه ى (مولى) به تفصيل سخن گفته ايم لذا در اينجا توضيح نمى دهيم.

واما کلمه ى (کوسج) ويا کوسه، که در حديث آمده است، بر خلاف آنچه ما تا بحال شنيده ودانسته ايم که به اشخاص بى ريش، ويا کم ريش گفته مى شود، آنگونه که در کتب لغت درباره ى معنى اين کلمه آمده است (کوسه) به کسى گفته مى شود که بيشتر محاسن، وانبوهى ريشش بر چانه اش باشد نه بر دو طرف صورت.(7)

در اينجا بى مناسبت نيست به اين نکته نيز اشاره کنيم که رواياتى که درباره ى خروج شعيب بن صالح وارد شده بصورت ظاهر مختلف ومتفاوت ودرباره ى محل خروج او از جاهاى مختلفى سخن رفته است که ذيلا به بعضى از آنها اشاره مى کنيم:

1- در بعضى از روايات که درباره ى محل خروج او وارد شده چنين آمده است:

(يکون خروج شعيب بن صالح من سمرقند)

(شعيب بن صالح از سمرقند خروج مى کند).(8)

2- در روايت ديگرى که درباره ى خروج او وسفيانى وبرخى ديگر از شورشى ها واصحاب فتنه ها وارد شده چنين آمده است:

(فبيناهم کذلک اذ يخرج عليهم السمرقندى من خراسان مع الرايات السود).(9)

(در اين ميان که آنها درگير جنگ ونبرد هستند، به ناگاه سمرقندى با پرچمهاى سياه از خراسان عليه آنها خروج مى کند).

3- ودر يک روايت ديگر آمده است که:

(يخرج بالرى رجل ربعة اسمر، مولى لبنى تميم، کوسج، يقال له: شعيب بن صالح..).(10)

(مردى گندمگون، چهار شانه، وکوسه که از بنى تميم است وشعيب بن صالح ناميده مى شود از شهر رى خروج مى کند).

بر اساس روايات ياد شده محل خروج شعيب بن صالح مناطق مختلفى تعيين شده است که بطور دقيق معلوم نمى شود از کداميک از مناطق نامبرده خروج مى کند.

بنابراين ممکن است بين اين روايات مختلف چنين جمع کنيم که: محتمل است نخستين محل خروج شعيب بن صالح از سمرقند باشد وبراى يارى دادن سيد حسنى خراسانى به ايران بيايد وچون به شهر رى رسيد ياران فراوانى به او ملحق شوند، وهمانگونه که در بعضى از روايات آمده است جناب سيد خراسانى نيز او را فرمانده سپاه خود قرار دهد(11) واو وساير نيروهاى رزمنده ى ايرانى که از سپاهيان سيد خراسانى هستند در کنار يکديگر براى مبارزه ى با سفيانى بسوى عراق عزيمت نمايند.

وشايد هم بتوان گفت: همانطورى که در بعضى از تواريخ آمده است (شعيب) متولد طالقان باشد(12) واز سمرقند خروج کند ويا بالعکس اصالتا از اهل سمرقند ومتولد آنجا باشد واز شهر رى خروج کند. وعلى هذا شهر رى را نيز مى توان محل خروج او به شمار آورد.

به هر حال تفصيل بيشتر اين مطلب در احاديث بعدى خواهد آمد.

6- جابر، از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود: جوانى از بنى هاشم، (يعنى: سيد) که در دست راست او (خال) يعنى: علامت ونشانه اى است با پرچمهاى سياه از خراسان خروج خواهد نمود، وپيشاپيش او مردى بنام شعيب بن صالح است که با لشکريان سفيانى مى جنگد وآنها را شکست مى دهد.(13)

7- بزنطى از حضرت امام رضا عليه السلام نقل مى کند که آن حضرت فرمود: پيش از اين امر (يعنى: آمدن قائم عليه السلام وظهور دولت حق) سفيانى، ويمانى ومروانى، وشعيب بن صالح خواهد بود.(14)

ثمرة نقل روايات

از مجموع رواياتى که تا بدينجا درباره ى شعيب بن صالح، آورديم دو مطلب استفاده مى شود. يکى اينکه: شعيب بن صالح خود صاحب دعوت وفرمانرواى مطلق وهاشمى، يعنى سيد است وديگر اينکه (شعيب) سردار سپه وسرکرده ى لشکر، وفرمانده سپاه است، ولى آنچه بيش از هر چيز در اين روايات جلب نظر مى کند اين است که: (شعيب بن صالح) مردى هاشمى وسيد، وفرمانرواى سپاه آن کسى است که با سفيانى مى جنگد ولشکريانش را منهزم مى سازد.

حال، براى اينکه نسبت به شعيب بن صالح معرفت بيشترى پيدا مى کنيم گفتار يکى از دانشمندان را که در اين باره توضيح داده است مى آوريم.

دانشمند محترم آقاى شيخ نجم الدين عسکرى در کتاب تحقيقى خود، بنام (المهدى الموعود المنتظر عند علماء اهل السنه والاماميه) درباره شعيب بن صالح چنين مى نويسد:

(بر شما خوانندگان گرامى مخفى نماند که: رواياتى که در کتابهاى علماء اهل سنت ذکر شده ودر آنها از شرح حال شعيب بن صالح سخن به ميان آمده است، معانى آن روايات مختلف است).

از برخى از آن روايات چنين استفاده مى شود که شعيب بن صالح، سيدى است (هاشمى) که پيش از ظهور حضرت ولى عصر- عجل الله تعالى فرجه- خواهد آمد واز برخى ديگر چنين فهميده مى شود که شعيب بن صالح، فرمانده سپاه آن سيدى است که قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام قيام خواهد نمود. واينک عين آن رواياتى که ما به آنها دست يافته ايم نقل مى کنيم:

در کتاب (کنز العمال) ج هفتم، صفحه ى 260 حديثى از امير المؤمنين عليه السلام درباره ى شعيب بن صالح بدين صورت نقل کرده است:

(پرچمهاى سياهى در برابر سفيانى، قيام مى کنند، در ميان آنان جوانى از بنى هاشم (سيد) قرار دارد که در دست چپ او خالى ديده مى شود وفرمانده سپاه او مردى از بنى هاشم است که به او شعيب بن صالح مى گويند وى لشکريان سفيانى را شکست مى دهد).

مرحوم سيد بن طاووس در کتاب (الملاحم والفتن) درباره ى شعيب بن صالح حديثى را بدينصورت آورده است: از ويژگيهاى جوان پيروزمندى که از بنى هاشم است اين است که: دست او (خال)(15) يا نشانه وعلامتى وجود دارد، ودر پيشاپيش او شعيب بن صالح است.(16)

در همان کتاب (الملاحم والفتن) از جابر، از امام باقر عليه السلام نقل کرده است که فرمود: جوانى از بنى هاشم (سيد) که در دست راست او (خالى) قرار خواهد داشت قيام خواهد کرد واو با پرچمهاى سياه از خراسان خواهد آمد وپيشاپيش وى شعيب بن صالح است واو، يعنى: شعيب، با لشکريان سفيانى خواهد جنگيد وآنها را شکست خواهد داد.(17)

ودر حديث ديگرى مى گويد: شعيب مقدمه ى خروج مهدى عليه السلام است وباز در همان کتاب (الملاحم والفتن) روايتى را از امام حسن مجتبى عليه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: مردى ميان قامت سرخ چهره (احمر) ويا گندمگونى (اسمر) که مولاى بنى تميم است وکوسه مى باشد وشعيب بن صالح نام دارد با چهار هزار نفر که پيراهنهايشان سفيد وپرچمهايشان سياه است از شهر (رى) خروج خواهد نمود. واو مقدمه ى خروج مهدى عليه السلام است با هيچکس (در جنگ) روبرو نمى شود مگر آنکه او را مى کشد، ويا فرارى مى دهد.(18)

صاحب کتاب (المهدى الموعود المنتظر) پس از آنکه اين روايات را نقل مى کند چنين مى گويد:

واين حديث آخرى را، يوسف بن يحياى شافعى در کتاب (عقد الدرر) روايت نموده، ومرحوم سيد بن طاووس در (الملاحم والفتن) آن را نقل کرده، وجلال الدين سيوطى نيز در کتاب (العرف الوردى فى اخبار المهدى) در جلد دوم صفحه ى 67 آن را آورده است وعبارات والفاظ همه ى آنها نزديک به هم است.

آنگاه اين مرد دانشمند از مجموع احاديث مزبور چنين نتيجه گيرى نموده ومى گويد: در دو حديث، از اين احاديثى که درباره ى (شعيب) نقل گرديد مى گويد: شعيب، فرمانده سپاه مهدى عليه السلام است وظاهرا اين دو حديث به صحت نزديکتر است.

زيرا: در حديثى از عمار ياسر روايت شده چنين آمده است که عمار گفت: (المهدى على لوائه شعيب بن صالح) يعنى: شعيب بن صالح پرچمدار حضرت مهدى عليه السلام است.(19)

سپس دانشمند مزبور در آخرين توضيح خود چنين مى گويد: وجمع بين اين روايات ممکن است به اينکه بگوئيم: شعيب بن صالح اولا قبل از ظهور مهدى عليه السلام مقدمه ى خروج آن حضرت است، وسپس بعد از آنکه حضرت به امر خدا ظاهر گرديد پرچمدار، وفرمانده لشکريان آن حضرت باشد.(20)

تصور صحيح

تصور صحيح درباره ى شعيب بن صالح، همانگونه که دانشمند محترم آقاى عسکرى در توضيح خود آورده اند اين است که: به حسب بسيارى از روايات (شعيب) صاحب اصلى دعوت وانقلاب نيست بلکه او يک انسان متهور شجاع ودلاورى است که در هنگام جنگ ونبرد ومقابله ى با دشمن سخت حمله مى کند ومردانه مى جنگد وبراى رضاى خدا قدم برمى دارد. واو يک فرد غيرمعروفى است که کمتر کسى به او توجه دارد ودليل اين گفتار: رواياتى بى شمارى است که قسمتى از آنها در بخشهاى گذشته تقديم خوانندگان محترم گرديده وقسمتى هم در اينجا براى مزيد اطلاع تقديم مى کنيم:

1- مرحوم علامه ى مجلسى (رضوان الله عليه) در کتاب (بحار الانوار) از (غيبت نعمانى) از حضرت امير المؤمنين عليه السلام درباره ى برخى از علائم ظهور که در ضمن آن به پاره اى از ويژگيهاى ارتش وسپاه (هاشمى خراسانى) اشاره شده، حديثى را بدين صورت نقل کرده است:

(وقال عليه السلام، ولابد من رحى تطحن، فاذا قامت على قطبها وثبتت على ساقها، بعث الله عليها عبدا عسفا، خاملا أصله، يکون النصر معه، أصحابه الطويلة شعورهم، أصحاب السبال، سود ثيابهم أصحاب رايات سود، ويل لمن ناواهم، يقتلونهم هرجا.

والله لکأنى أنظر اليهم والى أفعالهم، وما يلقى الفجار منهم، والأعراب الجفاة، يسلطهم الله عليهم بلا رحمة، فيقتلونهم هرجا على مدينتهم بشاطئ الفرات، البرية والبحرية، جزاء بما عملوا وما ربک بظلام للعبيد).(21)

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: ناچار بايد آسيائى بگردش درآيد،(22) وهمين که کاملا بگردش افتاد وپا برجا شد خداوند بنده ى خدمتگذار فرمانبردارى را که در راه خدا بسيار سخت گير وگمنام است(23) برمى انگيزاند که پيروزى با اوست.

يارانش کسانى هستند که موى بلند دارند وصاحب ريش وسبيل هستند، لباسهايشان سياه، وصاحبان پرچمهاى سياهند، واى بحال کسى که با آنها به دشمنى برخيزد که بى ملاحظه آنان را مى کشند.

به خداى بزرگ سوگند که گوئى من هم اکنون آنها را مى نگرم وکارهاى آنها وآنچه را که بدکاران وعربهاى ستمگر وجفاجو از دست آنان مى بينند در پيش چشم من است. خداوند آنان را بدون اينکه برايشان رحمى آورند بر آنان مسلط مى سازد، ودر شهرهاى ساحلى وبيابانى، ايشان را به جزاى آنچه که کرده اند بى محابا مى کشند واز دم شمشير مى گذرانند وآنان را به کيفر اعمالشان مى رسانند (وما ربک بظلام للعبيد) وپروردگار تو به بندگانش ستم روا نمى دارد.(24)

2- متقى هندى، در کتاب (البرهان) در باب هفتم حديثى را درباره ى هاشمى خراسانى وشعيب بن صالح، از امير المؤمنين عليه السلام بدين صورت نقل کرده است.

(عن على بن ابى طالب عليه السلام قال: اذا خرجت خيل السفيانى الى الکوفة، بعث فى طلب أهل خراسان، ويخرج أهل خراسان فى طلب المهدى، فيلتقى هو والهاشمى برايات سود على مقدمته شعيب بن صالح، فيلتقى هو والسفيانى بباب اصطخر فتکون ملحمة عظيمة فتظهر الرايات السود، وتهرب خيل السفيانى، فعند ذلک يتمنى الناس المهدى ويطلبونه).(25)

امير المؤمنين عليه السلام فرمود: چون لشکريان سفيانى بسوى کوفه، (ودر نسخه اى از کوفه) خارج شدند، سفيانى آنها را بسوى مردم خراسان گسيل مى دارد ومردم خراسان قيام مى کنند وبه جستجوى مهدى عليه السلام مى پردازند.

پس سفيانى، وآن مرد هاشمى که صاحب پرچمهاى سياه است وفرمانده سپاه او مردى بنام (شعيب بن صالح) مى باشد، بهم ديگر مى رسند، وسپس سفيانى با شعيب بن صالح در باب اصطخر(26) با هم روبرو مى گردند، وجنگ بسيار بزرگى در بين آن دو نفر واقع مى شود و(صاحب) پرچمهاى سياه پيروز مى گردد ولشکريان سفيانى رو به هزيمت گزارده فرار مى کنند واز معرکه مى گريزند. در آن هنگام مردم آرزوى مهدى عليه السلام مى نمايند وبه جستجوى او مى پردازند.

اين حديث گرچه بسيار مختصر نقل گرديده است اما در عين حال پرده از روى بسيارى از مبهمات احاديث ديگر، برمى دارد وبه خوبى نشان مى دهد که صاحب اصلى دعوت ونهضت (شعيب بن صالح) نيست، وبلکه مشخص مى سازد که رهبر اصلى ايرانيان در هنگام ظهور سيدى از دودمان رسول اکرم صلى الله عليه وآله است که شعيب بن صالح در هنگامه ى جنگ سمت فرماندهى سپاه، وسرکردگى لشکريان آن سيد را عهددار است.

پاورقى:‌


(1) مقدمه ى ابن خلدون، طبع بيروت، چاپ چهارم- ص 322.
(2) الملاحم والفتن، ج 2، ص 137، باب 60.
(3) الملاحم والفتن، ج 1، ص 64-63، باب 128.
(4) الملاحم والفتن، ص 52، باب 92، ط- منشورات الرضى وعقد الدرر، ص 126.
(5) جهت اطلاع بيشتر به کتاب لسان العرب، ج 6، ص 181، ماده ى (قلس) وتوضيح جالبى که ابن کثير در کتاب نهايه در اين زمينه بعد از ذکر روايتى درباره ى خروج پرچمهاى سياه از خراسان در فصل مربوط به حضرت مهدى عليه السلام آورده است مراجعه فرمائيد.
(6) عقد الدرر ص 131-130، البرهان متقى، ص 151، حديث 18، والملاحم والفتن، ص 53، باب 95.
(7) المنجد، کتاب لغت، ماده ى (کوس).
(8) بحار الانوار، ج 52 ص 213 وبشارة الاسلام ص 86.
(9) کشف الحق يا اربعين خاتون آبادى ص 169 ح 28.
(10) عقد الدرر 131-130، الملاحم والفتن ص 51، البرهان متقى ص 151 والحاوى للفتاوى ج 2 ص 139.
(11) به البرهان متقى ص 121 حديث 26 وعقد الدرر ص 128 والحاوى للفتاوى ج 2 ص 70 وبخش چهارم همين کتاب تحت عنوان: قيام هاشمى خراسانى، حديث هفتم، مراجعه فرمائيد.
(12) البدء والتاريخ جلد 2 ص 175.
(13) الملاحم والفتن ص 52 باب 97 طبع منشورات الرضى.
(14) غيبت نعمانى ص 253 طبع صدوق.
(15) نا گفته نماند که کلمه ى (خال) در لغت عرب معانى متعددى دارد، واز جمله: (خال) بمعناى سمت فرماندهى داشتن است. به کتاب (معجم الوسيط) در لغت مراجعه فرمائيد.
(16) الملاحم والفتن، ص 53 باب 97.
(17) الملاحم والفتن، ص 53 باب 97.
(18) الملاحم والفتن، ص 53 باب 95.
(19) الملاحم والفتن ص 53 باب 96.
(20) المهدى الموعود المنتظر ج 2 ص 177.
(21) بحار الانوار، ج 52 ص 233، 232 وغيبت نعمانى، ص 257. 256.
(22) مقصود از: آسيائى که بگردش در خواهد آمد، وقوع جنگ است.
(23) در عبارت عربى متن (عبدا عسفا) آمده بود که ما آنرا به بنده ى خدمتگذار وفرمانبردار ترجمه نموديم، به کتابهاى لغت مراجعه فرمائيد، در هر صورت مراد از اين بنده سختگير غيرمشهور، بحسب ظاهر، همان شعيب بن صالح است که کسى او را نمى شناسد ويا به او توجهى ندارد ويا اينکه در بين مردم معروف نيست.
(24) از اين حديث به خوبى استفاده مى شود که جنايت پيشگان عراقى در دريا وخشکى به دست سپاهيان ايرانى به سزاى اعمال خود خواهند رسيد.
(25) البرهان فى علامات آخر الزمان ص 152 حديث 26 باب 7.
(26) اصطخر معرب (استخر) است، وآن پايتخت داريوش کبير وخشايار شاه واردشير اول در حوالى پرسپوليس - تخت جمشيد- است، که اسکندر مقدونى آنرا آتش زد خرابه ى آن که يک قسمتش معروف به تخت جمشيد است در حوالى مرودشت در استان فارس نزديک شيراز باقى است. گفته مى شود: معبد آناهيتا در شهر استخر بوده ولذا پادشاهان ساسانى آنجا را گرامى مى داشتند. (لغتنامه دهخدا).