زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام

سيد أسد الله هاشمى شهيدى

- ۱ -


نگرانى ابرقدرتها

از بررسى روايات متعدد وگوناگونى که در زمينه ى خروج آن شخصيت بزرگ سياسى انقلابى (که سيدى دور انديش وژرف نگر، واز دودمان رسول اکرم صلى الله عليه وآله است) وارد شده وما نيز قسمت عمده ى اين روايات را در بخش دوم وسوم کتاب يادآور شديم چنين فهميده مى شود که دعوت اسلامى آن سيد بزرگوار مخصوصا پس از دوران انقلاب عمومى وهمگانى است واز آنجائى که اين دعوت همگانى است واختصاص به ايران ندارد، از اينرو براى بسيارى از کشورهاى کوچک وبزرگ جهان واز آن جمله کشورهاى عربى مجاور وبخصوص دو ابرقدرت شرق وغرب (که منافع مادى خود را با دعوت به اسلام در خطر مى بينند) بسيار ناگوار وناخوش آيند است واز اين جهت همه ى آنها دچار ترس ووحشت ونگرانى واضطراب مى گردند.

توضيح اين مطلب چنان است که: چون انقلاب اسلامى ايران به رهبرى سيدى از دودمان رسول خدا صلى الله عليه وآله به پيروزى رسيد وشهرت وآوازه ى انقلاب او بطور چشمگيرى در سراسر دنيا طنين افکند وکار اسلام ومسلمانى بالا گرفت (واو هم دامنه ى دعوت اسلامى خويش را بوسيله ى سرويسهاى خبرى گسترش داد ومسلمانان جهان را به اتحاد واتفاق وترقى اسلام ومحو آثار ظلم وسلطه گرى دعوت نمود وهمان چيزى را که در ابتداء دعوت اسلامى خود از ايرانيان مى خواست از ساير مسلمانان نيز خواستار شد وآنانرا به قيام وانقلاب، عليه حکام ظالم وفرمانروايان نالايق ودست نشانده ى اجانب فراخواند) ستمديدگان ومحرومان وبى نوايان جهان بر اثر گفتارهاى شيوا وسخنان پرشور وانقلابى وى، مجذوب حرکات انقلابى او مى گردند واز هر سو بطرف انقلاب اسلامى او رو مى آورند ونسبت به ايران وانقلاب، توجه خاص ودلبستگى مخصوصى از خود نشان مى دهند وهمين توجه ودل بستگى مسلمانان در سراسر عالم، مايه ى ترس ووحشت ودلهره ونگرانى دولتهاى بزرگ شرق وغرب مى گردد وقدرتهاى استکبارى جهان نيز بخاطر اينکه به خيال خام خود از صدور انقلاب ونفوذ اسلام وانديشه هاى انقلابى آن مرد خدا جلوگيرى کنند ونگذارند بکشورهاى ديگر واحيانا ممالک هم جوار وبخصوص کشورهاى عربى وغربى سرايت کند، در صدد راه علاج برمى آيند تا بدان وسيله بتوانند از صدور انقلاب اسلامى ايران بجاهاى ديگر ممانعت بعمل آورند.

وچون جلوگيرى از انقلاب، براى آنها تقريبا از طريق عادى ممکن نيست بدين لحاظ سران کفر واستکبار، به کمک ايادى مرموز خود در داخل وخارج وهمکارى وهميارى دولتکهاى دست نشانده ى خويش (که آنها نيز همچون ساير هم پالکيهاى کافر خود، پايه هاى کاخ ستم وتاج وتخت لرزان خود را در معرض خطر وسقوط حتمى وقطعى مى بينند) براى حفظ موقعيت سياسى، ونگهدارى حکومت استبدادى خويش، جهت درهم کوبيدن انقلاب اسلامى دست بکار مى گردند ودر حالى که هنوز مردم مسلمان ايران از رنج گرفتاريها ونابسامانيهاى ناشى از انقلاب دمى نياسوده اند دشمنيها آغاز مى شود، وهمزمان با کينه توزيها ودشمنيها وتهديدها وعربده جوئيهاى شرق وغرب، کشورهاى عربى منطقه نيز با آنها هم آواز گشته وبا همکارى وهميارى يکديگر، به انواع حيله ها ونيرنگها وتبليغات سوء، عليه انقلاب اسلامى متوسل مى شوند.

وچون ديدند که حربه ى تبليغات وافتراها ودروغها وتهمتها بتنهائى کارگر نيست يکى از دولتهاى استعمارى مجاور را به جنگ ومحاربه ى با (ايران) تشويق وترغيب مى نمايند وبا کمکهاى مادى ومعنوى خود وى را يارى ميدهند، تا شايد بدينوسيله اين حکومت جوان ونوپاى اسلامى را از پاى درآورده واز ريشه بخشکانند.

ولى در مقابل اين همه توطئه ها ودسيسه چينيها وهياهوها وهوچى گريها، رهبرى انقلاب نيز که در برابر زورگويان وستم پيشگان وقدرت طلبان قد علم کرده است خم به ابرو نمى آورد ودر مقابل آنان برمى خيزد وسرانجام با همدلى وهميارى ايرانيان پاکدل، که وى را در کار قيام، وتأسيس دولت اسلاميش يارى داده اند، تصميم مى گيرد که هر مانع ورادعى را که سد راه پيشرفت انقلاب اسلامى وى مى گردد از پيش پاى خود بردارد ولذا هيچگونه ترس وبيمى بدل راه نمى دهد وبا قامتى بلند وافراشته، چون کوهى استوار مردانه مقاومت مى کند، وسرسختانه مى جنگد وبدين سان دشمنان اسلام وانقلاب را مأيوس، وآنان را از دستيابى به اهداف شومشان باز مى دارد.مقصود روايات از هاشمى وخراسانى:

با يک مطالعه دقيق وانديشمندانه در مجموع رواياتى که درباره ى قيام دينى (ايرانيان) ورهبرى آن سيد بزرگوار از اين نهضت کم نظير وخداپسندانه رسيده است معلوم مى شود که اين شخصيت برجسته ى انقلابى در واقع غير از (سيد خراسانى) معروف ومشهورى است که عده اى او را (حسنى) لقب داده وخروج او را از خراسان دانسته اند!!! وگروهى هم با اتکاء به برخى از روايات وى را (حسينى) مى دانند.

واينک براى اينکه با شخصيت واقعى واهداف عاليه ى اين رادمرد بزرگ، آشنايى بيشتر پيدا کنيم وبه روشنى دريابيم که مدتى قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام، سيد بزرگوارى از دودمان اهل بيت عليهم السلام در ايران حکومت مى کند ودرگير جنگى نابرابر مى شود وپس از او سيد خراسانى ظاهر مى گردد، نخست گفتار برخى از صاحب نظران را که تا اندازه اى مى تواند روشنگر اين واقعيت باشد در اينجا مى آوريم، وسپس عين رواياتى را که از ناحيه ى پيشوايان دينى درباره ى اين مرد عارف ووارسته وسيد خراسانى از طريق (شيعه) و(سنى) رسيده است نقل مى نمائيم، وبه شرح وبسط يکايک آنها مى پردازيم تا حقيقت آنچه را که تا بحال متذکر گرديده ايم بخوبى روشن شده وهويت وشخصيت اين دو ذخيره ى بزرگ الهى براى همگان آشکار گردد.

نظريات دانشمندان

1- مؤلف کتاب (البدء والتاريخ) در مورد حوادث مربوط بعلائم الظهور، در موضوعى که تحت عنوان (سيدى که با پرچمهاى سياه از خراسان خروج خواهد نمود) آورده است چنين مى نويسد:

(الهاشمى الذى يخرج من خراسان مع الرايات السود عن ثوبان عن رسول الله صلى الله عليه وآله أنه قال: اذا رأيتم الرايات السود من قبل خراسان فاستقبلوها مشيا على أقدامکم لأن فيها خليفة الله المهدى. وفى هذا أخبار کثيرة هذا أحسنها وأولاها، ان صحت الروايه، وقد روى فيه عن ابن العباس بن عبد المطلب أنه قال: اذا أقبلت الرايات السود من المشرق، توطؤن للمهدى عليه السلام سلطانه).

ثوبان از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت نموده که آن حضرت فرمود: هرگاه ديديد که پرچمهاى سياه از طرف خراسان نمايان شد پس با پاى پياده از آنها استقبال کنيد، زيرا خليفه ى خدا مهدى عليه السلام با آنهاست. ودر اين باره از (ابن عباس بن عبد المطلب) نيز روايت شده که گفته است: هرگاه پرچمهاى سياه از سوى مشرق، پديدار شد آنگاه است که شما بايد براى حضرت مهدى عليه السلام سلطنتش را زمينه سازى کنيد (ودر نسخه ى ديگرى است که صاحبان آن پرچمها براى حکومت حضرت مهدى عليه السلام زمينه سازى مى کنند).

سپس مؤلف کتاب نامبرده در توضيح روايات مزبور چنين مى نويسد:

(ومردم در تأويل اين اخبار اختلاف کرده اند، گروهى گفته اند که اين پرچمها با خروج (ابو مسلم خراسانى) انجام پذيرفته است، زيرا او اولين کسى بود که پرچمهاى سياه را برافراشت ولباسهايش را سياه کرد، واز خراسان خروج نمود، پس او سلطنت را براى بنى هاشم زمينه سازى کرده است.

اين دسته از مردم براى توجيه عقيده خود گفته اند: اينکه ما مى گوئيم ابو مسلم، براى بنى هاشم سلطنتشان را زمينه سازى کرده است، مانند آنست که گفته مى شود (عمر) سواد را (يعنى: عراق را) فتح نموده، وامير، دست دزد را قطع کرده است. در صورتيکه نه خود عمر شخصا عراق را فتح کرده ونه شخص امير دست دزد را بريده است، پس به آنان کار غيرشان نسبت داده مى شود، در صورتى که اينکار بدستور آنان صورت گرفته باشد.

وگروه ديگرى گفته اند که: اين (سيد) هنوز نيامده است. ونخستين محل برانگيختگى او از سوى چين است، از ناحيه اى که به آن (ختن)(1) گفته مى شود، در آنجا گروهى از فرزندان فاطمه عليها السلام، از نسل حسين بن على عليه السلام زندگى مى کنند.

واين عده گفته اند: فرمانده سپاه آن سيد، مرد کوسه اى از طايفه ى بنى تميم است که به او (شعيب بن صالح) گفته مى شود ومحل ولادت او (طالقان) است ودرباره ى او حکايات، وداستانهاى عجيب وغريبى از کشتن وبه اسارت درآوردن دشمن نقل مى کنند، وخدا به حقيقت آن داناتر است والله اعلم.(2)

2- نويسنده ى کتاب (خريد العجائب) (زين الدين عمر) متوفاى سال 749 هجرى نيز ضمن حوادث مربوط به آينده جهان، در موضوعى که تحت عنوان (مرد هاشمى که با پرچمهاى سياه از خراسان خروج خواهد نمود) آورده است، عين عبارت کتاب (البدء والتاريخ) را با حذف قسمتى از توضيحات آن واندکى تغيير عبارت، چنين مى نويسد:

(ثوبان از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت کرده است که آن حضرت فرمود: هرگاه پرچمهاى سياه را از سوى خراسان مشاهده کرديد، پس با پاهاى پياده از آنها استقبال کنيد، زيرا خليفه خدا مهدى عليه السلام با آنهاست. ودراين باره (عباس بن عبد المطلب) روايت کرده است: (هنگامى که پرچمهاى سياه از سوى مشرق پديدار شد، اصحاب آن پرچمها سلطنت را براى حضرت مهدى عليه السلام زمينه سازى مى کنند).

وگروهى گفته اند که اين پرچمهاى سياه با خروج ابو مسلم خراسانى انجام شده است، زيرا او نخستين کسى بود که پرچمهاى سياه را برافراشت، ولباسهايش را سياه کرد واز خراسان خروج نمود، پس او براى بنى هاشم سلطنت را زمينه سازى کرده است.

وعده ى ديگرى گفته اند: بلکه اين پرچمهاى سياه بعدها خواهد آمد، ودر آن موقع نخستين حادثه اى که بوقوع خواهد پيوست، فرمانروائى است از (چين) از منطقه اى که به آن (ختن) مى گويند، قيام مى کند، چه آنکه در آنجا طايفه اى از فرزندان فاطمه عليها السلام از نسل حسين بن على عليه السلام وجود دارند.

واين عده، مى گويند: در پيشاپيش سپاه آن (فرمانروا) مردى کوسه که به او (شعيب بن صالح) مى گويند واز طايفه ى بنى تميم است قرار دارد که محل ولادت او در (طالقان) است ودرباره ى او حکايات بسيار واخبار شگفت انگيزى از کشتن واسير گرفتن (در هنگام جنگ) نقل مى کنند که بهت آور است والبته خدا داناتر است. (والله اعلم).(3)

3- برزنجى شافعى، مؤلف کتاب (الاشاعه) متوفاى سال 1103 هجرى، پس از آنکه حديثى را که درباره ى خروج مردى از سرزمين خراسان آورده است، در توضيح آن چنين مى نويسد:

(شايد اين مرد که از سرزمين خراسان قيام مى کند، همان سيدى باشد که درباره ى او توضيح مى دهيم، وشايد هم سيدى ديگر غير از او باشد.

سپس اين دانشمند چنين مى نويسد:

(اهل خراسان (ومردم ايران) با لشکريان سفيانى مى جنگند ودر بين آنها چندين باز زد وخورد واقع مى شود ودر همانحال، حوادثى در (تونس) و(دولاب رى) (که دهکده اى در نزديکى تهران است) وحادثه اى در سرزمين زرنيخ، (يا زرنج، يا زريح) که در (مصر ويا عراق ويا افغانستان است) روى مى دهد، وچون جنگ مدتى بدرازا کشيد (اهل خراسان، يعنى مردم ايران، بامردى از بنى هاشم، (يعنى سيدى از دودمان رسول خدا صلى الله عليه وآله که در دست راست، ويا کتف راست او (باختلاف نسخه ها يا روايات) علامت، ويا (خالى) ديده مى شود، بيعت مى نمايند، واو را رئيس خود قرار مى دهند وخداوند هم کار او را سهل وآسان مى کند).

واين سيد (مطابق عقيده ى اهل سنت، برادر حضرت مهدى عليه السلام(4) ويا) پسرعموى آن حضرت است، واو در آنروز در آخر (مشرق) سکونت دارد. پس او با کمک ويارى مردم خراسان وطالقان قيام مى کند وبا او پرچمهاى سياه وکوچکى است والبته اين پرچمهاى سياه غير از پرچمهاى بنى العباس است، وفرمانده سپاه آن سيد مردى از (بنى تميم) خواهد بود که قدى متوسط ومحاسنى کم دارد، وکوسه است ونامش (آنگونه که در اخبار آمده) شعيب بن صالح مى باشد.

چون خبر خروج شعيب بن صالح به آن (سيد) رسيد، از او استقبال مى کند، واو را رئيس وفرمانده سپاه ولشکريان خود قرار مى دهد. و(شعيب) کسى است که اگر با کوههاى سخت ومحکم روبرو شود آنها را در هم مى کوبد، وزمينه ى حکومت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى آورد.

ودر اين باره از پيغمبر گرامى اسلام روايت شده است که فرمود:

(هرگاه شنيديد که پرچمهاى سياه از خراسان نمايان شد خود را به آنها برسانيد، اگر چه با دست وزانو بر روى برف ويا يخ راه برويد).

ودر روايت ديگرى است که: خليفه ى خدا مهدى عليه السلام با آنهاست.

وامير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فرموده است: (اگر در ميان صندوقى بودى که سر آن صندوق را بسته ودرب آنرا قفل زده باشند آنرا بشکن، وخود را به آنها برسان).(5)

4- نويسنده ى کتاب (تباشير المحرورين) نيز دراين باره چنين مى نويسد:

سفيانى در (دمشق) سکنا نمايد ولشکرى بفتح خراسان بفرستد واز (ما وراء النهر) منصور نامى که لقب او حارث باشد(6) ونصرت آل محمد صلى الله عليه وآله نمايد ظاهر گردد واهل خراسان بر سر او جمعيت نموده محاربات عظيمه فيما بين ايشان ولشکر سفيانى در (تونس) و(دولاب) وتخوم زرنيخ واقع شود.

چون قتال ايشان به طول انجامد با (سيدى هاشمى) که ابن عم مهدى عليه السلام است ودر کف دست راست خود (خالى) دارد بيعت نمايند، ولشکر خراسانى وطالقانى با خود علمهاى سياه کوچک دارند، ومقدمه ى لشکر ايشان، يعنى: فرمانده سپاه آنان، مرد چهار شانه زرد رنگ تنک ريش (کوسه) که اسم او شعيب بن صالح تميمى است با پنج هزار نفر که کوههاى بلند را از هم مى پاشد قيام مى کند وامر سلطنت مهدى عليه السلام را ممهد وآماده مى سازد ورسول خدا صلى الله عليه وآله در مدح او گفته که چون بشنويد که علمهاى سياه از خراسان رو کرده است پس برويد بسوى آنها هر چند که بر سينه وبالاى برف باشد. وامير المؤمنين عليه السلام فرموده است که اگر من در صندوقى مقفل مى بودم هر آينه آن قفل وصندوق را مى شکستم وبه آن رايات ملحق مى گرديدم.(7)

نويسنده ى مزبور در جاى ديگر از همان کتاب چنين مى نويسد: پس آن سيد حسنى با (رايات سود) يعنى: پرچمهاى سياه، مدت هشت ماه وبه روايتى هيجده ماه وبه روايتى هفتاد ودو ماه که مدت شش سال است به قتل وغارت وگوش وبينى بريدن مشغول شود وشمشير او به غلاف نرود تا به حدى که مردم مى گويند: معاذالله که اين شخص از اولاد فاطمه باشد واگر او فاطمى بود هر آينه به ما رحم مى کرد. مجملا بر بنى اميه وبنى عباس ولشکر سفيانى غالب مى گردد، وولايت ايشان را فتح مى نمايد وبغير از بکش بکش شعارى ندارد.(8)

5- دانشمند محقق آقاى شيخ نجم الدين عسکرى در کتاب (المهدى الموعود المنتظر) پس از آنکه رواياتى را درباره ى مردى هاشمى آورده است که از اهل بيت مهدى موعود عليه السلام است وپيشاپيش قيام حضرتش خواهد آمد، چنين مى نويسد:

از برخى روايات که در کتاب (عقد الدرر) آمده است چنين ظاهر مى شود که آن سيدى که قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام خواهد آمد واز اهل بيت خود آن حضرت خواهد بود، او برادر حضرت مهدى عليه السلام است.

واز برخى روايات استفاده مى شود که آن مرد هاشمى از فرزندان امام حسين عليه السلام، يعنى سيدى حسينى است ولکن اسم او معين نشده است ودر بعضى روايات آمده است که او مردى از بنى هاشم است که در دست راست خود (خالى) دارد وتمام احاديث مى گويند که قيام او از مشرق است ودر بعضى از احاديث نيز وارد شده که اين مرد هاشمى از خراسان قيام مى کند.(9)

نا گفته نماند که برخى از نويسندگان بدون توجه به اينکه روايات فراوانى هم درباره ى سيد حسينى وهم هاشمى خراسانى رسيده است کليه ى روايات مربوط به اين دو شخصيت را بهم خلط نموده وهمه را حمل بر قيام يک نفر نموده اند، در صورتى که بيشتر احاديث، وهمچنين نظر دانشمندانى که درباره ى سيد حسينى وهاشمى خراسانى ابراز عقيده کرده اند. واظهار نظر آنان نيز، خود چکيده ى روايات اهل بيت عليهم السلام است بخوبى گواهى مى دهند که سيد حسينى غير از هاشمى خراسانى است وآنچه از مجموع روايات فهميده مى شود اين است که: نخست، مردى از دودمان اهل بيت از فرزندان امام حسين عليه السلام از مشرق ويا خراسان قيام مى کند، وپس از آن بعد از تجاوز سفيانى اول با وجود سيد حسينى مردم ايران با سيد هاشمى خراسانى که در دست راست خود (خال) ويا علامتى دارد بيعت مى نمايند.

در هر صورت درباره ى نسب اين سيد هاشمى نيز که بعد از تجاوز سفيانى اول به ايران بر مسند قدرت قرار مى گيرد در روايات به اختلاف سخن رفته است.

از برخى روايات چنين استفاده مى شود که او سيد حسنى است واز برخى ديگر چنين مستفاد مى گردد که او سيدى حسينى است ودر هر حال از تمام روايات فهميده مى شود که او مردى از بنى هاشم واز ذريه ى رسول خدا صلى الله عليه وآله مى باشد که در دست راست او علامتى وجود دارد ودر سنين جوانى است.

مؤلف گويد: ترديدى نيست که بحسب روايات وارده اين سيد هر که باشد خواه حسنى ويا حسينى، غير از قيام کننده ى اصلى ومالک على الاطلاق ايران است، وما در اين باره هم در بخش سوم وهم در همين بخش مورد بحث درباره ى اين دو سيد بزرگ انقلابى، بمقدار لازم توضيح داده، وبويژه در بخش مورد بحث روايات مربوط به اين دو بزرگوار را آورده ايم.

آنچه تا اينجا گفته شد قسمتى از نظريات برخى از دانشمندان اسلامى بود که ما براى هموار شدن راهى که در پيش داريم در اينجا نقل نموديم، ولى همانگونه که ملاحظه نموديد، گرچه اين اظهار نظرها تا حدودى راه را براى شناخت هاشمى خراسانى که سيدى از دودمان پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله است هموار مى کند، اما در عين حال: سخنان آنان نيز مقدارى گنگ ومبهم است ونتيجه روشنى آنگونه که بايد بدست نمى دهد وبهرحال، اين موضوع، در ضمن رواياتى که در آينده خواهيم آورد، بخواست خدا بنحو شايسته اى روشن خواهد شد.

حدود جغرافيايى منطقه قيام

چنانچه قبلا تذکر داديم، بطور قطع ومسلم آنچه از مجموع روايات وارده، درباره ى (نهضت زمينه سازان انقلاب جهانى مهدى عليه السلام) استفاده مى شود اين است که: حدود جغرافيايى منطقه ى قيام اين مردم خداجوى باايمان، ونهضت رهبر لايق وشايسته ى آنان سرزمين (مشرق) وکشور اسلامى ايران است.

ولى از آنجائى که (مشرق) سرزمين وسيع وپهناورى است که همه ى مناطق شرقى وکشورهاى عربى خاورميانه از جمله: (حجاز) وبرخى از کشورهاى غيرمسلمان را نيز شامل مى شود، واز اين لحاظ ائمه ى معصومين عليهما السلام هم، در هر دوره وزمانى به شرح وتوضيح اين منطقه ى حساس جهان پرداخته وپيوسته با بيانات مختلف وگوناگونى اين منطقه را محدود ومحدودتر ساخته تا آنرا به سرزمين خراسان، ودر نتيجه کشور اسلامى (ايران) منحصر نموده اند، لذا ما هم ناچاريم در بيان توضيح اين مطلب، بار ديگر يادآور شويم که مقصود روايات از مشرق وخراسان (ايران) است واز اينرو لازم است. خواننده ى عزيز به اين نکته ى اساسى توجه داشته وآنرا به ذهن خود بسپارد که معمولا در هر جائى که در احاديث اهل بيت عليهما السلام راجع به قيام زمينه سازان دولت مهدى عليه السلام از مشرق، ويا خراسان، سخن رفته است مقصود از آن، کشور اسلامى ايران است.اينک براى شناخت حدود جغرافيايى منطقه ى قيام (زمينه سازان)، ويا ساير خصوصيات ومشخصات آنان، بروايات واحاديثى که بطور کلى در مورد زمينه سازان ظهور حضرت مهدى عليه السلام از متون منابع مهم، ومدارک معتبر حديث بدست آمده است توجه فرمائيد.

1- يوسف بن يحيايى شافعى، در کتاب معروف خود بنام (عقد الدرر) درباره ى حدود جغرافيايى منطقه قيام آزاد مردى که زمينه ساز انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام است حديثى را از امير مؤمنان عليه السلام واو از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله بدينصورت نقل نموده است:

(قال رسول الله صلى الله عليه وآله يخرج رجل من وراء النهر، يقال له: الحارث بن حراث، وعلى مقدمته رجل يقال له: منصور، يوطئ، أو يمکن لال محمد صلى الله عليه وآله کما مکنت قريش لرسول الله صلى الله عليه وآله وجب على کل مؤمن نصرته أو قال: اجابته).(10)

پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمود: مردى از (ما وراء النهر) (از سرزمين خراسان) قيام خواهد کرد که به او (حارث) گفته مى شود فرمانده سپاه وپيشرو لشکريان او مردى است که به وى (منصور) مى گويند او حکومت وسلطنت را براى آل محمد صلى الله عليه وآله آماده ومهيا مى کند ويا قدرت وسلطه اى براى ايشان فراهم مى آورد، همچنانکه مؤمنين قريش براى رسول خدا صلى الله عليه وآله زمينه ى حکومت او را فراهم نمودند، بر هر فرد مسلمان با ايمانى واجب است وى را يارى دهد،

يا اينکه فرمود: واجب است دعوت او را اجابت نمايد.

توضيح:

براى درک معناى واقعى وفهم کامل اين حديث که بصورت رمز وکنايه، بخروج مردى که زمينه ساز حکومت جهانى امام زمان عليه السلام است اشاره شده، توضيح اين چند کلمه لازم است.

1- وراء نهر: چه منطقه اى است؟

2- حارث: به چه کسى گفته مى شود؟

3- مقصود از (منصور) کيست؟

در بيان توضيح (وراء النهر) بايد به جغرافياى طبيعى کشور (عراق) وموقعيت جغرافيايى اين کشور مراجعه نمود تا مقصود رسول خدا صلى الله عليه وآله از اين کلمه، براى خواننده بروشنى معلوم شود.

موقعيت جغرافيايى عراق

(کشور جمهورى عراق، واقع در نيمکره ى شرقى، نيمکره شمالى، جزء ممالک خاورميانه، وخاورميانه عربى در مغرب آسياست).

(عراق) سرزمينى است با سه منطقه مشخص: نواحى شمالى، وشمال شرقى آن کوهستانى است، نواحى غربى آن خشک وبى آب وعلف است وبنام (بادية الشام) معروف است ونواحى شرقى وجنوب شرقى آن جلگه اى ومسطح وهموار است وبيشتر جمعيت آن در همين دو ناحيه (يعنى نواحى شرقى وجنوب شرقى وتا حدودى هم در نواحى شمالى زندگى مى کنند، منطقه ى کوهستانى آن کردنشين است که دجله بطول (2532) کيلومتر وفرات بطول (2436) کيلومتر است که هر دو از ترکيه سرچشمه مى گيرند، وسپس وارد عراق مى شوند ودر جنوب (بغداد) بهم مى پيوندند و(شط العرب) يعنى: اروند رود را تشکيل مى دهند. که آنهم به خليج فارس مى ريزد.

منطقه ى بين دو رود فرات، ودجله را (بين النهرين) يا (الجزيره) مى گويند، واين نام، نام قبلى عراق بوده است. رود (دجله) از وسط بغداد پايتخت عراق مى گذرد، ودو رود معروف عراق يعنى: دجله وفرات، در 185 کيلومترى ساحل خليج فارس در جنوب شهر بغداد بهم مى پيوندند، واز منطقه اى بنام (القرنه) در نزديکى شهر بزرگ وبندرى (بصره) شط العرب يعنى: اروند رود را تشکيل مى دهند.(11)

از آنجائيکه دو رود معروف عراق بنام دجله وفرات، در جنوب اين کشور يکى مى شوند، واروند رود را تشکيل مى دهند، واين رود حد فاصل ميان عراق وايران است بدين لحاظ در دوران اسلام، کليه ى مناطقى که در سمت شرق عراق ودر پشت اروند رود قرار گرفته است آنرا بلاد (ما وراء نهرين) ويا (ما وراء نهر) ناميده اند.

البته اين توضيح در صورتى درست است که مقصود از (وراء نهر) مناطق شرقى نهر دجله وفرات باشد والبته بايد توجه داشت که در اخبار زيادى اطلاق لفظ مشرق، بر مشرق فرات بسيار شده است.

پاورقى:‌


(1) در فرهنگ عميد مى نويسد: ختن، نام قديم قسمتى از ترکستان شرقى يا ترکستان چين است که آهوى مشک آن معروف بوده است.
(2) البدء والتاريخ، ج 2، ص 176، 174 اين کتاب در سال 355 هجرى نوشته شده ودر سال 1899 ميلادى در پاريس به طبع رسيده است.
(3) خريدة العجائب وفريدة الغرائب، ص 197.
(4) بر اهل اطلاع پوشيده نيست که حضرت مهدى عليه السلام تنها پسر امام حسن عسکرى عليه السلام است وآن حضرت داراى برادرى نبوده است.
(5) (الاشاعه) ص 95 چاپ مصر.
(6) بر خواننده ى عزيز مخفى نماند که مطابق روايات وارده (حارث) لقب منصور نيست، بلکه حارث ومنصور چنانکه در آينده ى نزديک درباره ى آنها گفتگو خواهيم کرد لقب دو شخصيت بزرگ انقلابى است که يکى از آن دو، همان سيد حسنى، وديگرى فرمانده سپاه او مى باشد.
(7) تباشير المحرورين ص 70-69 چاپ کربلاء سال 1331 هجرى قمرى.
(8) تباشير المحرورين ص 74 چاپ کربلاء.
(9) المهدى الموعود المنتظر ج 2، ص 257 بيروت.
(10) عقد الدرر ص 130.
(11) جغرافياى کامل جهان، ص 208-207، چاپ سال 1361 شمسى چاپ چهارم.