زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام

سيد أسد الله هاشمى شهيدى

- ۱ -


3- ناظم الاسلام کرمانى، در کتاب (علائم الظهور) در مقاله ى پنجم، که تحت عنوان (علائم الظهور) آورده است در مورد خروج (سيد حسنى) چنين مى نويسد:

از علائم حتميه، خروج (سيد حسنى) است. وآن جوان خوش صورتى است که از طرف (طالقان) و(ديلم) و(قزوين) خروج کند، ويا او آن سيدى است از اولاد حضرت امام حسن عليه السلام ويا نام او (حسن) باشد، ويا ملقب به (حسنى) است. دعوى امامت، ونيابت وبابيت نکند، ومردم را بخود دعوت ننمايد بلکه مردم را به اتحاد وترقى اسلام دعوت کند عادل نباشد اما مثل سلطان عادل حکم کند، مردم از اطراف دور او را بگيرند. اين شخص، از قزوين تا کوفه را امن ومنظم کند وزمين ايران را از لوث ظلمه پاک کند وآن جوانى است که سن او کمتر از چهل سال باشد، وخوش صورت وپاک عقيدت باشد.(1)

سپس ناظم الاسلام کرمانى، در دنباله ى سخنان خود پيرامون (نهضت سيد حسنى) چنين مى گويد: (در باب خروج سيد حسنى) عبارات کتب مختلف است ومؤلف، فقط (در اين مورد) بنقل از کتاب (کفاية الموحدين) اکتفا مى نمايد. وآنگاه وى جريان نهضت (سيد حسنى) را مطابق آنچه که ما از مرحوم طبرسى نقل نموديم از اول تا به آخر از همان کتاب کفاية الموحدين نقل کرده، وسپس در جاى ديگر از همان کتاب چنين مى نويسد:

خروج سيد حسنى وقتى است که در (ايران) پادشاه مقتدر نباشد. وپس از غلبه ى کفر وظلم وقتل ونهب، خروج سيد حسنى است از طالقان وديلم، چنانچه سابقا ذکر شد. واز اخبار استفاده مى شود که اين (سيد) دعوت بخود نکند اما مثل پادشاه رفتار کند واين در وقتى است که ايران پادشاهى نداشته باشد وجمهورى گردد ويا هرج ومرج گردد. يا ملوک الطوايف شود.(2)

وآنگاه اين دانشمند در آخر کتابش پيرامون نهضت سيد حسنى چنين مى گويد:

(در کتاب (دار الاسلام) نقل کرده است از کتاب (منتخب البصائر) حديث (مفضل) را ودر باب خروج (سيد حسنى) عوض حسنى، حسينى ذکر کرده است. پس قدر متيقن اين است که: سيدى از اولاد فاطمه عليهما السلام از طالقان وديلم خروج کند وبه طرف (قزوين) آيد، (وايران) را از شر کفار نجات دهد واسلام را قوت دهد، اهل ايران را از شر سلطنت وضررهاى سلاطين وظلمه آسوده کند خواه حسنى باشد خواه حسينى واين در وقتى است که امر بر مسلمانان سخت شود از طرف کفار وظلمه، ومردم يکى يکى، دوتا دوتا، دور سيد حسنى (ويا حسينى) را گرفته وکم کم او آشکار وقوت گيرد، تا آنکه (در نتيجه) بطرف (نجف) حرکت کند وهمه جا با فتح وپيروزى باشد.

در کتاب (نور الانوار، فارسى) گويد: اين سيد، يا از اولاد امام حسن بن على ابى طالب عليه السلام است، يا آنکه حسن نام دارد ويا ملقب به (حسنى) خواهد بود، وادعاى نيابت و(بابيت) حضرت مهدى عليه السلام را نمى کند ومردم را به بدى وباطل دعوت نخواهد نمود ولکن به بزرگى ومطاعيت خواهد رسيد. سابقا ذکر کرديم شخصى است خوش صورت که سن او کمتر از چهل سال باشد.

خوشا بحال اهالى طالقان که او را يارى کنند واز اخبار مستفاد مى گردد که اشخاص (مختلف العقيده) در زير لواء او جمع شوند وعاقبت عقايد آنان خوب شود جز چهار هزار نفر بقول صاحب (کفاية الموحدين) وچهل هزار نفر بقول صاحب (نور الانوار) و(بحار)، وشايد اين مخالفين از اهل (رى) باشند که در برخى از اخبار آمده است که با امام (زمان) عليه السلام مخالفت وجدال خواهند نمود. اگرچه در اخبار تصريح شده است که از (زيديه) باشند، ومؤلف، دوستان دوستان واولاد خود را وصيت مى کند: همينکه ديدند (سيدى) حسن نام، از طرف (طالقان) و(الموت) يعنى: قزوين، ظاهر شد که صبيح المنظر وسنش کمتر از چهل سال باشد، ومدعى سلطنت وامرى نباشد، بشتابيد بسوى او، ودر زير لواى او گرد آئيد تا آنکه بتوسط آن لواء، برسند بحضور امام موعود چه آنکه راحت وامنيت وظفر وفتح، ودنيا وآخرت با آن لواء (يعنى پرچم آن سيد) است و(العاقبة للمتقين) وپرهيز کنند از خيالات واوهام که اين شخص (العياذ بالله) سيد نيست، يا زاهد وعابد نيست ويا ضعيف وبى معين است.(3)

چند نکته مهم

خواننده ى عزيز: بعد از مطالعه نمونه هائى از (اقوال دانشمندان) لازم است بررسى کوتاهى در اطراف گفتار، واظهار نظر آنان درباره ى (سيد حسنى) داشته باشيم، ولى پيش از آنکه درباره ى ابراز نظرها وتوضيحات آنها اظهار نظر کنيم، بايد توجه داشته باشيم که دانشمندان مزبور، با ترجمه ى سطحى حديث مربوط به سيد حسنى، همگى آنها بدون توجه بمعناى کلمه ى (فتى) که در متن عربى حديث آمده است، برگردان فارسى آن را بمعنى: (جوان) ترجمه نموده وگفته اند (سيد حسنى جوانى است خوش صورت وزيبا روى که از طرف طالقان وديلم وقزوين خروج کند) در صورتى که کلمه (فتى) در لغت عرب هر چند که بمعناى جوان نيز آمده است ولى در تمام موارد استعمال، بمعناى (جوان) نيست، واين کلمه نيز مانند ساير الفاظ عرب معناى وسيعى دارد وما انشاء الله درباره ى اين کلمه (يعنى: فتى) در ذيل حديث مربوط به حسنى تحت عنوان روايات پس از نقل اصل حديث توضيح خواهيم داد که (فتى) بمعنى جوانمرد است نه بمعناى جوان، زيرا اگر کلمه ى (فتى) در حديث مورد نظر تنها بمعناى جوان بود ديگر صفت (خوش صورت) که به دنبال آن آمده است لازم نداشت. وبهر حال بحث درباره آن در جاى خود خواهد آمد واينک نکته ها:

الف: نکته ى اول اينکه: بايد توجه داشت که مؤلف کتاب (نور الانوار) وصاحب کتاب (کفاية الموحدين) ونويسنده کتاب (علائم الظهور) که درباره ى سيد حسنى، اظهار نظر نموده وگفته اند: او دعوى امامت ونيابت و(بابيت) ودعوى بر باطل ننمايد علتش آنستکه: چون مؤلفين کتابهاى نامبرده در زمانى مى زيسته اند که در اوج رواج مذهب فرقه ى باطله (بابيت) و(بهائيت) بوده است، از اينرو براى آنکه قيام (سيد حسنى) را يک قيام الهى معرفى نموده وبمردم بفهمانند که قيام آن سيد انقلابى، عليه ظلم وبيدادگرى وبرانداختن نظام طاغوتى در ايران اسلامى است، وقيام او زمينه ساز قيام حضرت مهدى عليه السلام است، لذا فرموده اند: که وى ادعاى نيابت وبابيت نخواهد نمود، وبا اين بيان، نهضت خداپسندانه سيد حسنى را از نهضت مدعيان دروغين که بخاطر رياست چند روزه ى دنياى فانى، ايمان نداشته ى خود را بباد فنا مى دهند ومدعى امامت ونيابت وبابيت مى شوند جدا ساخته اند.

ب: نکته ى دوم اينکه نويسنده ى کتاب (علائم الظهور) ناظم الاسلام کرمانى درباره ى (سيد حسنى) اظهار عقيده نموده وگفته است: (عادل نباشد اما مثل سلطان عادل حکم کند) اين معنا از عبارت متن عربى حديث، که مفضل بن عمر، آنرا از امام صادق عليه السلام درباره ى خروج (سيد حسنى) نقل کرده است، فهميده نمى شود بلکه برخلاف گفته ى ايشان، آنچه از آن حديث مستفاد مى گردد، سراپا مدح وتعريف وتوصيف وتمجيد است. وچنانچه ملاحظه خواهيد فرمود از آن حديث بوى کمترين بى عدالتى استشمام نمى شود، ونويسنده ى اين سطور: بسيار متعجب است که (ناظم الاسلام کرمانى) اين بى عدالتى را چگونه واز کجاى حديث بدست آورده است.

ج: نکته ى سوم: اينکه (ناظم الاسلام کرمانى) در قسمت اخير سخنان خود درباره ى (سيد حسنى) به دوستان واولاد خود سفارش کرده است: همينکه ديدند (حسن) نامى از طرف طالقان وقزوين ظاهر شد که صبيح المنظر وسنش از چهل سال کمتر بود، بسوى وى بشتابند تا در زير (لواء) وپرچم او بحضور امام زمان عليه السلام برسند، اولا: بايد توجه داشت که گرچه قيام کننده سيد است ولى نامش (حسن) نيست، وآنچه حديث مى گويد (حسنى) است نه اينکه نامش حسن باشد، وثانيا: اينکه وى سفارش کرده است که دوستان واولادش از آن (سيد) پيروى کنند در حقيقت معنايش اين است که: او سخن اول خود را گفته است (عادل نباشد اما مثل سلطان عادل حکم کند) باز پس گرفته است.

د: نکته ى ديگرى که در رابطه با توضيحات (ناظم الاسلام) پيرامون سن مبارک (سيد حسنى) بايد بدان توجه داشت اين است که: وى گفته است: (وآن جوانى است که سن او کمتر از چهل سال باشد) البته اين درست است که ممکن است از نخستين روزى که (سيد) شروع به فعاليت مى کند، ومردم را از خواب غفلت بيدار مى نمايد وکم کم جوانان وسالخوردگان را عليه طاغوتيان زمان مى شوراند، در نخستين روزهاى کمال وسنين جوانى باشد، ولى اين مطلب از نص صريح حديث فهميده نمى شود بلکه آنچه از مفهوم اين کلمه گفته اند: از چهل سال ببالاست نه کمتر از چهل وبهر حال تعيين سن مبارک (سيد) اجتهادى پيش نيست هر چند که کلمه ى (فتى) در لغت بمعناى جوان هم آمده، ودر برخى از روايات نيز درباره ى (خراسانى) آمده است که (جوانى از خراسان خواهد آمد ودر پيشاپيش او شعيب بن صالح است).

زيرا اولا- سياق عبارت خود حديث (سيد حسنى) گواهى مى دهد که مقصود از (فتى) در اين حديث، جوان بودن نيست، بلکه (جوانمرد) بودن است.

وثانيا- اينکه: اين روايت (که جوانى از خراسان خواهد آمد) صريح در حسنى نيست، وبعلاوه احتمال مى رود که مقصود از آن سيد جوان، سيد ديگرى باشد که البته بحث درباره ى او در جاى خود خواهد آمد.

ه- آخرين نکته اى که در رابطه با قسمت اخير سخنان (ناظم الاسلام) بايد توضيح دهيم اين است که: وى در کتاب (علائم الظهور) در ص 179 گفته است: (در کتاب (دار السلام) نقل کرده است از کتاب (منتخب البصائر) حديث مفضل را ودر باب خروج سيد حسنى: عوض حسنى، حسينى ذکر کرده است)

در مورد اين مطلب بايد گفت حقيقت اين است که: هر کس در اين باره هر گونه اظهار نظرى بنمايد، حق دارد وهرگز نبايد کسى او را مذمت نمايد، زيرا همانگونه که ما قبلا توضيح داديم ومفصلا درباره ى سيد حسنى، وسرگردانى نويسندگان بحث وگفتگو نموديم، علت اينگونه ابراز نظرها، همان اختلاف نسخه ها وعبارات گوناگون کتابهاست.

به هر حال، ما براى اينکه اطمينان خاطر بيشترى پيدا کنيم: به هر دو کتاب (يعنى: هم به کتاب (دار السلام) وهم به کتاب (منتخب البصائر)) مراجعه نموديم، ولى متأسفانه در آن دو کتاب چنان مطلبى را، بدان صورت که (ناظم الاسلام) در کمال صراحت نقل کرده بود نيافتيم، بلکه پس از تحقيق وبررسى هر دو کتاب، به اين نتيجه رسيديم که: چون مرحوم (عراقى) صاحب کتاب (دار السلام) پس از نقل حديث (مفضل) جريان خروج سيد حسنى را بنقل از بحار علامه مجلسى از کتاب (منتخب البصائر) حسن بن سليمان حلى آورده است، وبه دنبال آن گفته است که حسن بن سليمان در حديث مفضل، پس از ذکر اولين کلمه ى (حسنى) در تمام موارد ديگر حديث، بجاى کلمه ى حسنى، لفظ حسين عليه السلام را نقل نموده است، از اينرو ناظم الاسلام کرمانى چنين نتيجه گرفته است که پس بايد آن سيد انقلابى، حسينى باشد.

البته بايد توجه داشت که گرچه نتيجه ى بررسى برخى از روايات مربوط به (حسنى) همين است وما نيز با اين نتيجه گيرى ناظم الاسلام کرمانى، در حسينى بودن آن سيد انقلابى وانقلابگر اصلى که صاحب واقعى انقلاب، وفرمانرواى مطلق ايرانيان است، موافقيم (وحسنى بودن ويا حسينى بودن هم براى ما مطرح نيست چه آنکه هر دو آن امام نور واحدند، (والحسن والحسين امامان قاما أو قعدا) وفرزندان آن دو بزرگوار وفرزندان فرزندانشان نيز که براى احقاق حق واماته باطل قيام مى کنند براى هيچکس از مردمى که طرفدار حقند، تفاوتى ندارند) ولى حديث کتاب (منتخب البصائر) بر حسينى بودن آن سيد انقلابى دلالت نمى کند، بلکه تمامى آن حديث در رابطه با حرکت دشمن شکن (سيد حسنى) است مگر آنکه، همانگونه که سابقا گفتيم قائل شويم که اين اشتباه از ناحيه ى نسخه برداران حديث، صورت گرفته است.

به هر حال در مورد برخى از احاديث مربوط به (سيد حسنى) اختلافاتى در لفظ حسنى وحسينى، در کتابهاى موجود فعلى روى داده است که ما هم اکنون قسمتى از آنها را براى اطلاع خوانندگان عزيز در اينجا مى آوريم، وبه تجزيه وتحليل آنها مى پردازيم باشد که در نتيجه ى نقل آن روايات (سيد حسنى) را شناخته وبا آن سيد بزرگ انقلابى آشنا شده واز راهنمائيهاى داهيانه، ورهبريهاى خردمندانه وخدا پسندانه اش در صورتى که لايق باشيم، بهره مند گرديم. واز خداوند يارى مى جوئيم که توفيق شناخت، وتشخيص راه حق از باطل وشناسائى سيد حسنى وخراسانى را به ما مرحمت فرمايد.

خروج سيد حسنى از ديدگاه روايات

اکنون براى روشن شدن مطلب رواياتى که درباره ى خروج سيد حسنى وارد شده از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم.

به نظر ما رواياتى که از پيشوايان معصوم عليهم السلام به خصوص درباره ى سيد حسنى وارد شده ودر اعتقاد به پيدايش سيدى از دودمان اهل بيت عليهم السلام قبل از ظهور به عنوان حسنى نقش اساس داشته از اين قرار است:

1- داستان خروج سيد حسنى از طبرستان ومازندران.

2- حديث: يلحقه الحسنى فى اثنى عشر ألفا.

3- حديث: أنا بن الحسن وأنا المهدى.

4- حديث: کأنى بالحسنى والحسينى وقد قاداها.

5- حديث: مفضل، از امام صادق عليه السلام.

اينک به بررسى روايات مى پردازيم وپيرامون برخى از آنها توضيحاتى مى دهيم وضمنا اين نکته را نيز يادآور مى شويم که آنچه را که در اينجا در توضيح اين روايات مى آوريم صرفا جنبه ى تحقيق دارد ومنظور ما از اين بحث اين نيست که در اينجا نتيجه بگيريم وبگوئيم قطعا آن سيد انقلابى که پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام خروج خواهد نمود (سيد حسينى) است، بلکه منظور اين است که بدانيم آيا اين روايات دلالت مى کند که آن سيد بزرگ انقلابى سيد حسنى است يا دلالت نمى کند.

حال اين شما خواننده ى عزيز واين هم روايات مربوطه.

خروج سيد حسنى از طبرستان

مرحوم علامه مجلسي- اعلى الله مقامه- در کتاب (بحار الانوار) در خطبه ى کوتاهى که پيرامون برخى از حوادث قبل از ظهور از امير مؤمنان عليه السلام نقل کرده است جريان نهضت سيد حسنى را بدينگونه آورده است:

(يخرج الحسنى صاحب طبرستان مع جم کثير مع خيله ورجله حتى يأتى نيسابور فيفتحها ويقسم أبوابها، ثم يأتى اصبهان، ثم الى قم، فيقع بينه وبين أهل قم وقعه عظيمة يقتل فيها خلق کثير، فيهزم أهل قم، فينهب الحسنى أموالهم، ويسبى ذراريهم ونسائهم ويخرب دورهم، فيفزع أهل قم الى جبل يقال لها: وراردهار، فيقيم الحسنى ببلدهم أربعين يوما، ويقتل منهم عشرين رجلا، ويصلب منهم رجلين، ثم يرحل عنهم).(4)

خروج مى کند (حسنى) صاحب طبرستان(5) با گروه زيادى از سواره وپياده تا اينکه (نيشابور)(6) را فتح مى کند ودروازه هاى آنرا قسمت مى نمايد. پس به اصفهان مى آيد وسپس متوجه قم مى شود وبين او وأهل قم جنگ بزرگى رخ مى دهد که گروه زيادى کشته مى شوند، پس أهل قم شکست مى خورند وآنگاه حسنى اموال ايشان را غارت مى کند وزنان وفرزندانشان را اسير مى نمايد وخانه هايشان را ويران مى سازد، پس أهل قم به کوهى که آنرا (واراردهار) مى گويند پناهنده مى شوند وحسنى مدت چهل روز در شهرشان مى ماند وبيست نفر از آنها را مى کشد ودو تن را به دار مى آويزد وآنگاه از آنجا کوچ مى کند).

مؤلف گويد: اين خطبه که مرحوم علامه مجلسى -عليه الرحمه- آنرا در رابطه با خروج حسنى از امير مؤمنان عليه السلام نقل کرده است گرچه صريح در حسنى است وبعضى از صاحب نظران هم با استناد وتمسک به آن بدون توجه به روايات ديگر اصرار مى ورزند که بگويند مطابق خطبه ى مزبور سيدى که پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام در ايران قيام خواهد نمود حتما (سيد حسنى) است، اما از جهاتى خطبه ى مذکور خالى از اشکال نيست.

1- اينکه: به طور کلى سند ندارد.

2- اينکه: با ساير أحاديث مربوط به حسنى منافات دارد.

3- اينکه: بسيار پيچيده وابهام آميز است وبه طور صريح وروشن دلالت بر مقصود نمى کند.

4- اينکه: چيزى در خصوصيات او که چگونه واز کجا وچه شهرى وبراى چه قيام مى کند ذکر نشده است. وحال آنکه در حديث (مفضل بن عمر)(7) که وى آن را درباره ى خروج سيد حسنى پيش از ظهور در ايران، از امام صادق عليه السلام نقل کرده است، تقريبا به تمام خصوصيات وى تصريح شده وامام صادق عليه السلام محل خروج او را از مناطق مهم ومرکزى ايران، از طرف قزوين وطالقان وديلم، وانگيزه ى قيام او را نيز دفاع از حريم مقدس اسلام دانسته است.

البته ما از اين جهت که خطبه ى مزبور سند دارد يا ندارد، معارض دارد يا ندارد، صحيح است، يا صحيح نيست، کارى نداريم، ولى اگر بخواهيم اين خطبه را جزء روايات مربوط به حسنى به حساب بياوريم، شايد بتوان گفت: تنها حديثى که در ميان احاديث مربوط به (حسنى) از همه ى احاديث ديگر پيچيده تر، ابهام آميزتر، وسؤال برانگيزتر است همين خطبه است. چه آنکه تاکنون احدى از دانشمندان نتوانسته است راجع به اين خطبه راه حل صحيحى ارائه دهد وپاسخ اطمينان بخش وقانع کننده اى را عرضه کند.

به هر حال، ما شخصا در مورد خطبه ى مزبور نظر خاصى نداريم وتنها براى اينکه خوانندگان گرامى را در جريان عدم دلالت خطبه ى مذکور بر قيام سيد حسنى مورد بحث قرار دهيم، متن نوشته ى برخى از پژوهشگران واقع بين را که به نظر ما در اين باره حق مطلب را ادا کرده اند در اينجا مى آوريم وقضاوت را به خود خواننده واگذار مى نمائيم.

مرحوم حاج شيخ جواد خراسانى صاحب کتاب (مهدى منتظر) در گفتارى که تحت عنوان (خروج سيد حسنى) در کتاب خود آورده است در اين باره چنين مى نويسد:

(از جمله ى رايات شرقى رايت سيد حسنى است ولى آنچه در السنه وافوه مردم معروف است که سيد حسنى صاحب رايت خراسانى است براى او سندى نديدم.

مگر همان حديثى که کتاب (الملاحم والفتن) از کتاب نعيم بن حماد از حضرت امام باقر عليه السلام درباره ى (شعيب بن صالح) نقل کرده که فرموده است: (جوانى از بنى هاشم از خراسان خواهد آمد ودر جلو او شعيب بن صالح است).(8)

اين حديث يعنى: حديث امام باقر عليه السلام به علاوه ى اينکه صريح در حسنى نيست چندان اعتبارى هم به سند او نيست. واز طرفى هم چون کتاب در نزد عموم متداول نبوده است بسيار بعيد است که مستند او باشد. به علاوه احتمال مى رود که همان (حسينى) باشد که قبلا ذکر شد).(9)

وى سپس بعد از ذکر چند حديث درباره ى (سيد حسنى) در مورد خطبه ى امير مؤمنان عليه السلام در بصره چنين مى نويسد:

(واما خطبه ى امير المؤمنين عليه السلام در بصره که فرمود: (خروج مى کند حسنى صاحب طبرستان..). ظاهرش آن است که مراد از او دولت علويه اى است که در طبرستان -مازندران- تشکيل داده شد. زيرا سه نفر آنان حسنى بودند وآنان صاحب داعيه بودند وبه خود دعوت مى کردند، ساحت اين حسنى- يعنى: سيدى که پيش از ظهور خواهد آمد- با فضل وکمالش از اين اعمال برى مى باشد.

بالجمله از اخبار به طور جزم نام حسنى ومحل خروج او معلوم نمى شود وآنقدر که معلوم است آنست که خروج او از ايران است واتباع او هم از ديالمه اند، وچنان ظاهر مى شود که بيشتر سادات باشند).(10)

حديث: يلحقه الحسنى فى اثنى عشر الفا

مرحوم سيد بن طاووس -عليه الرحمه- در کتاب (الملاحم والفتن) در ضمن خطبه مفصلى که پيرامون خروج حضرت مهدى عليه السلام وتعداد ياران آن حضرت واسامى آنها، از امير المؤمنين عليه السلام نقل کرده است جريان نهضت سيد حسنى، وبيعت نمودن وى با حضرت صاحب الامر عليه السلام را بدينصورت آورده است:

(ويسير بالجيوش حتى يترک وادى الفتن ويلحقه الحسنى فى اثنى عشر ألفا فيقول له أنا أحق بهذا الأمر منک فيقول له هات علامات دالة، فيومى الى الطير فيسقط على کتفه ويغرس القضيب الذى بيده فيحضر ويعشوشب فيسلم اليه الحسنى الجيش ويکون الحسنى على مقدمته)(11) (سپس حضرت مهدى عليه السلام (بعد از قيام مکه وبيرون آمدن از حجاز بطرف عراق) با لشکرهاى خود حرکت مى کند تا اينکه (وادى فتنه ها) را پشت سر مى گذارد(12) آنگاه (سيد حسنى) با دوازده هزار نفر به آن حضرت ملحق مى شوند وآن بزرگوار به (حسنى) مى فرمايد: من از تو به اين امر (يعنى امامت ورياست بر مردم) سزاوارترم، حسنى، در جواب مى گويد: دليل وبرهان تو چيست علامات ونشانه هايى که دال بر ادعاء تو باشد براى ما بياور. پس آن حضرت به پرنده (اى که در هواست) اشاره مى فرمايد، پرنده بر کتف مبارکش فرود مى آيد، وعصاى خود را در زمين مى نشاند وآن عصا سبز مى شود، يکنوع سبز شدنى که شاخ وبرگ برمى آورد، آنگاه حسنى لشکر خود را تسليم حضرت مى نمايد، وحسنى پرچمدار، وفرمانده لشکريان آن حضرت خواهد بود).

حديث: أنا بن الحسن وأنا المهدى

يوسف بن يحيى شافعى، از دانشمندان قرن هفتم هجرى نيز در ضمن حديث مفصلى که درباره ى قيام حضرت (قائم عليه السلام) وجريان بيعت واجتماع اصحاب آن حضرت در مکه، وقضيه ى خروج سفيانى وحرکت آن حضرت از مکه ى معظمه، از حضرت امير المؤمنين عليه السلام نقل کرده است، داستان بيعت (سيد حسنى) را با حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه - اينگونه بازگو نموده است:

(وتسير الجيوش حتى تصير بوادى القرى فى هدوء ورفق، ويلحقه هناک ابن عمه الحسنى، فى اثنى عشر ألف فارس، فيقول: يا بن عم، أنا أحق بهذا الجيش منک، أنا ابن الحسن، وأنا المهدى.

فيقول المهدى عليه السلام: بل أنا المهدى. فيقول الحسنى: هل لک من آية فنبايعک؟ فيومئ المهدى عليه السلام، الى الطير، فتسقط على يده ويغرس قضيا فى بقعة من الأرض، فيخضر ويورق. فيقول له الحسنى: يا بن عم هى لک. ويسلم اليه جيشه ويکون على مقدمته، واسمه على اسمه.(13)

ولشکريان حضرت مهدى عليه السلام حرکت مى کنند وشبانه بى سر وصدا به آرامى راه مى روند تا اينکه به (وادى القرى)(14) مى رسند. در آنجا پسرعمويش (سيد حسنى) با دوازده هزار سوار به آن حضرت مى رسد وعرضه مى دارد اى پسرعمو من از تو به اين لشکريان شايسته ترم، من فرزند امام حسن عليه السلام ومن مهدى (هدايتگر) هستم. آنگاه حضرت مهدى عليه السلام در جواب او مى فرمايد: نه، بلکه مهدى منم، سپس (سيد حسنى) عرضه مى دارد اگر تو مهدى هستى آيا حجت ونشانه اى دارى که با تو بيعت کنيم؟ حضرت مهدى عليه السلام به پرنده(اى که در حال پرواز است) اشاره مى کند، وپرنده بر روى دست حضرت مى نشيند، وآنگاه عصائى را در زمين فرو مى برد، وعصا سبز مى شود وبرگ برمى آورد. پس سيد حسنى مى گويد اى پسر عمو تو از من شايسته ترى ولشکريان خود را به آن حضرت تسليم مى کند، وخود در جلو آنها قرار مى گيرد، وپرچمدار حضرت وپيشرو لشکريان آن حضرت خواهد بود. ونامش نيز با نام حضرت مطابق است.

از جمله ى اخير اين روايت چنين فهميده مى شود که نام سيد حسنى (محمد) است واو يک انسان جنگجوى شجاعى است که خود در ميدانهاى جنگ حاضر است. ولذا در موقعيکه حضرت از مکه عازم عراق است به استقبال حضرت مى رود وپس از ملاقات وگفتگو وتسليم لشکريان، حضرت هم او را پرچمدار وفرمانده سپاهيان خويش قرار مى دهد، ومطابق اين روايت نظريات همه ى کسانى که گفته اند: شايد منظور از (حسنى) اين است که نام وى (حسن) باشد نقش برآب است زيرا اين حديث استفاده مى شود که جناب سيد حسنى (محمد) ناميده مى شود.

توجه: در مورد حديثى که درباره ى (سيد حسنى) از کتاب (عقد الدرر) از امير المؤمنين عليه السلام نقل نموديم اشکالى وجود دارد که گمان نمى رود بر احدى از اشخاص تيزبين مخفى بماند، وآن اشکال اين است که: اگر مقصود از اين حسنى که در روايت کتاب (عقد الدرر) تقريبا بنام او تصريح شده است رهبر اصلى نهضت وهدايت کننده ى پرچم هاى سياه بسوى کوفه وعراق باشد که او شخصا در بحبوحه ى جنگ ولشکرکشى بسوى عراق، وهمچنين بعد از شکست لشکريان سفيانى در عراق، بطرف حجاز نمى رود تا در بين راه مدينه وشام با حضرت بيعت نمايد ودر آنجا از حضرت مطالبه ى دليل واعجاز کند وبعد از بيعت پرچمدار حضرت گردد.

بلکه او چنانکه در روايات شيعه آمده است از کوفه بيعت خود را براى حضرت مى فرستد وپس از آنکه ولى خدا حضرت حجة بن الحسن العسکرى - ارواحنا وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء- بکوفه نزول اجلال فرمود، طى يک مراسم ويژه با حضرت بيعت مى نمايد.

واگر مقصود از اين حسنى که مطابق روايت کتاب عقد الدرر، نام وى (محمد) است سيد ديگرى باشد که سمت فرماندهى سپاه وارتش ورهبرى پرچم هاى سياه را در ميدان جنگ بعهده دارد، که او نيز مطابق برخى از روايات از کوفه به حجاز نمى رود، وبلکه در بيت المقدس با حضرت ملاقات خواهد نمود.

بنابراين اگر ما بخواهيم روايت کتاب (عقد الدرر) را همانگونه که هست بپذيريم بايد براى رفع اشکال مذکور جواب مناسبى پيدا کنيم.

بنظر نگارنده، با توجه به روايات فراوانى که در گذشته (در بخش دوم کتاب) درباره ى خروج پرچم هاى سياه از مشرق وخراسان، از نظر خوانندگان گرامى گذشت، وهمچنين رواياتى که درباره ى خروج سيد حسنى در صفحات آينده خواهيم آورد، چون مطابق اين روايات نمى توان گفت: اين سيد حسنى که در راه شام ومدينه با حضرت بيعت مى نمايد با آن سيد حسنى که از کوفه بيعت خود را براى حضرت مى فرستد يکى است، از اينرو جواب مناسبى که از اشکال مذکور مى توان داد اين است که:

اگر ما قائل شويم وبگوئيم: که رهبر اصلى نهضت وهدايت کننده ى پرچم هاى سياه سيد ديگرى غير از اين سيد حسنى مورد بحث است چنانکه در بعضى روايات آمده است که: پرچمهايى از مشرق زمين آشکار مى گردد ومردى از دودمان رسول خدا صلى الله عليه وآله يعنى: سيدى از بازماندگان آل محمد صلى الله عليه وآله آن پرچمها را رهبرى مى کند(15) پس از اين حديث معلوم مى شود که اين سيد حسنى که نامش محمد است غير از آن سيد انقلابى مشرقى است واين سيد حسنى بعد از آن سيد ظاهر مى شود وبطرف حجاز مى رود ودر بين راه مدينه وشام با حضرت ملاقات مى کند واز او مطالبه ى دليل مى نمايد وچون حقيقت براى او آشکار شد تسليم حضرت مى گردد.

واما اگر بگوئيم: که مقصود از اين حسنى در واقع همان سيدى است که پرچمها را از شرق بسوى کوفه وعراق رهبرى کرده است، پس معناى ملاقات چنين کسى با حضرت مهدى عليه السلام با آنکه وى را نديده آنست که:

آن سيد حسنى، ويا نماينده ى او در کوفه، يک گروه دوازده هزار نفرى را بفرماندهى يکنفر از اشخاص قوى وشجاع ونيرومند که سيد وحسنى ونامش (محمد) است براى يارى دادن وکمک رساندن به آنحضرت به استقبال وى مى فرستد، واو را وکيل ونماينده ى خود قرار مى دهد وبه او سفارش مى نمايد که اول حضرت را آزمايش کند واز او دليل ومعجزه بخواهد وبصورت ظاهر در پيش روى افراد سپاه ولشکر درباره ى خلافت وامامت باوى به نزاع برخيزد وبالاخره پس از آنکه از امام معجزه وکرامت ديد وبراى او ثابت شد که وى حضرت مهدى عليه السلام است خود او ويارانش با حضرت بيعت نمايند، واو نيز مطابق دستور عمل مى کند وامام عليه السلام هم پس از انجام مراسم بيعت وى را فرمانده سپاه وپرچمدار خود قرار مى دهد.

در اينصورت وقتى که آن سيد با تمام پيروان خود با آن حضرت بيعت نمود، ميتوان گفت: سيد حسنى بيعت خود را از کوفه براى حضرت فرستاده است. والبته عرفا هم مانعى ندارد که گفته شود، (سيد حسنى) با حضرت بيعت نموده است. زيرا اينگونه بيعت نظير اين است که بگويند: فلان کشور بوسيله ى فلان پادشاه فتح گرديد، در صورتى که مسلم است خود پادشاه کاره اى نبوده وفتح، بوسيله ى سربازان ولشکريان وفرماندهان ارتش به دستور او صورت گرفته است.

اين چيزى است که نويسنده ى اين سور از حديث کتاب عقد الدرر درک نموده وبرخى از نويسندگان وپژوهشگران نيز در کتابهاى خود به آن اشاره نموده اند.(16) والبته دور هم نيست که حسنى لقب مجازى آن سيد باشد وخدا داناتر است.

ضمنا نا گفته نماند که مرحوم حائرى يزدى در کتاب (الزام الناصب) ضمن خطبه ى بسيار مفصلى که بنام خطبه ى (البيان)، در شرح وقايع آخر الزمان از حضرت امير المؤمنان على عليه السلام نقل کرده است، جريان بيعت سيد حسنى با حضرت مهدى عليه السلام را به گونه اى آورده است که نظريه ى مؤلف را در مورد روايت کتاب عقد الدرر وروايت مرحوم سيد بن طاووس -عليه الرحمه - تأييد مى کند.

زيرا معناى آخرين عبارت خطبه ى (البيان)، در مورد سيد حسنى، با معناى عبارت دو حديث مذکور متفاوت است واز آن چنين فهميده مى شود که گويا کلمه اى از متن حديث ساقط شده واين جمله که سيد حسنى با حضرت مهدى عليه السلام همنام است مربوط به سيد حسنى نيست بلکه مربوط به فرمانده سپاه سيد حسنى مى باشد.

اينک براى اينکه اين مطلب به خوبى روشن شود آن قسمت از عبارت خطبه را که مربوط به سيد حسنى است عينا از همان کتاب الزام الناصب نقل مى کنيم.

مؤلف کتاب نامبرده در دنباله ى خطبه (البيان) راجع به ملاقات وبيعت سيد حسنى با حضرت مهدى عليه السلام چنين مى نويسد:

(فيقول الحسنى، الأمر لک، فيسلم وتسلم جنوده، ويکون على مقدمته رجل اسمه کاسمه).(17)

سپس سيد حسنى - بعد از مشاهده ى معجزه از آنحضرت- عرضه مى دارد: تو از من شايسته ترى وامر امامت با شماست. پس او تسليم مى شود وسپاهيانش هم تسليم مى گردند، وفرمانده سپاهيان او مردى خواهد بود که با حضرت مهدى عليه السلام همنام است.

اگر اندکى در جمله ى آخر اين حديث دقت کنيد به خوبى درمى يابيد که جمله ى آخر، مربوط به سيد حسنى نيست، بلکه مربوط به يک شخصيت جنگجوى مبارزى است که سمت فرماندهى وفرمانروائى سپاهيان حسنى را به عهده دارد.

بنابراين با توجه به اين مطلب که اکثر روايات صراحت دارند که بيعت سيد حسنى در کوفه انجام خواهد گرفت، اگر ما بخواهيم منصفانه قضاوت کنيم، بايد بگوئيم: آنکس که در بين راه مدينه وشام با حضرت مهدى عليه السلام ملاقات وبيعت مى نمايد وپس از بيعت فرمانده سپاه آنحضرت مى گردد شخص سيد حسنى نيست بکله او فرمانده سپاه سيد حسنى است که در روايات به عنوان (شعيب بن صالح) معرفى شده است.

پاورقى:‌


(1) علائم الظهور کرمانى، ص 108 تا 110.
(2) علائم الظهور کرمانى، ص 113.
(3) علائم الظهور کرمانى، ص 179 تا 181.
(4) بحار الانوار، ج 60، ص 215، حديث 36 وچاپ بيروت، ج 57، همان صحفه.
(5) مراد از طبرستان (مازندران) است.
(6) نيشابور يکى از شهرهاى معروف خراسان است.
(7) حديث (مفضل) در آخر روايات مربوط به حسنى خواهد آمد.
(8) درباره ى (شعيب بن صالح) در آينده به تفصيل سخن خواهيم گفت.
(9) مهدى منتظر، صفحه ى 165-162 با اندکى تغيير عبارت.
(10) مهدى منتظر صفحه ى 165-164.
(11) الملاحم والفتن، ص 146، طبع منشورات الرضى، باب 79.
(12) نا گفته نماند که در بعضى از نسخه ها بجاى (حتى يترک، حتى ينزل) آمده است. واگر اين عبارت درست باشد، معلوم مى شود که منظور از (وادى فتنه ها) سرزمين کوفه مى باشد، زيرا: مطابق اکثر روايات بيعت سيد حسنى با حضرت مهدى عليه السلام در کوفه انجام خواهد گرفت.
(13) عقد الدرر، ص 97.
(14) وادى القرى زمينى است بين مدينه وشام که داراى دهکده هاى فراوانى است واز توابع مدينه مى باشد.
(15) بحار الانوار، ج 52، ص 274 وج 53، ص 83 وبشارة الاسلام، ص 59، وص 69.
(16) براى اطلاع بيشتر به کتاب (الاشاعه)، ص 97 طبع مصر چاپ اول وکتاب مهدى منتظر، ص 165 -162 مراجعه فرمائيد.
(17) الزام الناصب، ج 2، ص 205 دو سطر آخر.