ويژگى هاى حضرت مهدى عليه السلام

شريف سائل

- ۱ -


پيش سخن

الحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمين وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدنا مُحَمَّد وآلِهِ الطّاهِرينَ سِيَّما بَقِيَّةَ اللهَ فِى الاْرَضينْ، واللَّعْنُ عَلى أعْدائِهِمْ إلى يَوْمِ الدِّينِ.

ز پشت پنجره اين نوشتار، شميم انتظار وعطر ياد وارث ذو الفقار بر مشام جان مى رسد. در سايه بلنداى واژه هاى در هم پيچيده اش گفتگوى غريبى سفر کرده است. آن آرزوى روزگاران وصبح اميد چشم انتظاران. صداى آبشار سرد وگواراى معانيش، تداعى نواى غربت غيبت دارد.

آرى اين جا سخن از ويژگى هاى يار در محبس ويادى از گُل نرجس است.

آن چه در پيش روى داريد، شعاعى از چشمه بى انتهاى خورشيد وپرتوى تابناک از (نور السموات والأرض) است.

در گذشته اى نه چندان دور، عاشقى پر سوخته از آتش هجران وبلبلى در وصف يار، نغمه خوان بر فراز شاخسار روايات اهل بيت عليهم السلام به گلچينى از شکوفه هاى ويژگى هاى حضرت بقيّة الله عجّل الله تعالى فرجه پرداخته واز طبع روان خويش قصرى از اشعار ساخته که هر قطعه از اين ساختمان شعر را يک خصيصه وويژگى از عزيز زهرا عليهما السلام تشکيل مى دهد.

آرى، حضرت آيت الله شيخ محمّد باقر فقيه ايمانى رحمه الله را کتابى است به نام (الخصائص المهدية) که در آسمان صفحات آن چهل ستاره از درخشنده ترين کواکب ويژگى هاى آن حضرت را به ترتيب از قبل از ميلاد مبارک آن سرور تا گسترش نور در زمان حضور وظهور، از گلزار سخنان پيشوايان معصوم عليهم السلام گلچين وبه ريسمان نظم کشيده.

واينک اين کتاب شرحى کوتاه وگوياست بر آن ابيات ونظرى است مختصر بر اين روايات. اميد است گامى باشد در راه معرفى بيشتر آن نور الهى وپرنده بلند پرواز همايى وپيشواى منتظران روزگار رهايى انشاء الله.

اگر از روزنه دقت به آيات قرآنى وروايات نورانى آل رسول عليهم السلام بنگريم، خواهيم يافت که هرکدام از اين خاندان طاهرين را ويژگى ها وخصوصياتى است که يا منحصر بفرد بوده يا بسيار نظير آن در ديگران کم واندک است.

مثلاً از ويژگى هاى حضرت رسول خدا صلى الله عليه وآله آن است که حضرتش ختم همه انبياءند وبعد از ايشان پيامبر نخواهد آمد.

واز خصوصيات حضرت امير المؤمنين عليه السلام آن است که لقب (امير المؤمنين) مختص به آن ذات مقدس است وگفتن اين لقب براى هيچ کس ديگر جايز نيست.

واز ويژگى هاى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها اين که آن حضرت از تمام آلودگى هايى که زنان دچار آن هستند پاک ومطهّر بودند و...

واز خصائص حضرت سيد الشهدا عليه السلام اين که خوردن کمى از خاک قبر مطهرشان به قصد شفا جايز است وتربت مقدسش شفاى از دردهاست، ودعا در زير قبّه مبارکه او مستجاب است ورفت وآمد وتوقف زائرين نزد قبر مطهّر او از عمر آنان حساب نمى شود.

البته بعضى از اين ويژگى ها در وجود مقدس آنان حالت انحصار به فرد دارد، ولى بعض ديگر بخاطر اين بوده که شرايط زمانه ومکانِ آن معصوم عليه السلام چنين اقتضاء مى کرده که اين خصلت ها از آن بزرگوار به مرحله بروز وظهور برسد، وگرنه همه آن پاکان، نور واحدند ومنبع خير وبرکات وکمالات.

وآن چه در اين نوشتار بر صفحات کاغذ ترسيم مى شود، تنها نمونه اى مجمل از ويژگى هاى حضرت مهدى آل محمّد عليهم السلام است که براى عموم مؤمنين خصوصاً جوانان نگاشته شده، وبه بحث هاى آن از روزنه دقت وژرف نگرى وتحقيق عميق، نظر نشده، وانشاء الله اگر فيوضات ربّانى يارى فرمايد وبه امضاى مبارک آن حضرت برسد، بر آنيم تا در آينده کتابى مفصّل در جوانب ويژگى هاى آن عزيز زهرا به رشته تحرير در آوريم، تا براى اهل دانش وفضل نيز محل استفاده وبهره بردارى بيشتر باشد انشاء الله الرحمان.

واما اين کتاب در چهل مقاله مجزّا به بعضى از ويژگى هاى امام عصر عليه السلام از دريچه روايات پيشوايان دين عليهم السلام نگاهى گذرا وکوتاه دارد. تا شايد علاماتى را بر سر راه خوانندگان عزيز قرار دهد، تا به آن علامت ها به سوى کوى ولايتِ آن حجّت بزرگ الهى بيشتر رهنمون شوند، چرا که از پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله چنين روايت شده:

(مَنْ ماتَ ولَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِه ماتَ ميتَةَ الْجاهِلِيَّةِ).(1)

(هر کس بميرد وامام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت (وکفر) از دنيا رفته است).

ومنظور از معرفت وشناخت امام زمان، تنها دانستن نام ونام پدر وحسب ونسب او نيست، زيرا بعضى از کفار ودشمنان او نيز به اين مقدار او را مى شناسند. بلکه اين است که او را امام بداند واطاعت او را بر خود واجب شمارد وبه ولايت او اعتراف واقرار داشته باشد.

واين نوشتار اگر چه در اين باره نگاشته نشده، اما مى تواند با فصل هاى متعددى که دارد فصل جديدى از شناخت ومعرفت آن حضرت واوضاع واحوالِ اطراف او را بر روى خوانندگان باز نمايد وسنگ نشانى است که ره گم نشود، وسکوى پرشى است براى آنان که مى خواهند تا اوج قلّه هاى معرفت بالا رفته ودر سايه امن ولايت ودژ محکم امامت بياسايند.

شاها مرا به مدح تو لطف شد دليل ورنه چگونه مور ز دريا گذر زند

ما را زبان به وصف تو قاصر بود ولى گنجشک، قدر همت خود بال وپر زند

سرزمين مقدس قم ودر سايه بلند پايه کريمه اهل بيت شفيعه محشر حضرت فاطمه معصومه بنت موسى بن جعفر عليها السلام سائل لنوره فى عالم الأشباه وعالم الأنوار والأرواح

ستاره درخشنده عالم نور

حضرت رسول اکرم صلى الله عليه وآله:

(.... والْحُجَّةُ الْقائِمُ کَاَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّى فى وَسَطِهِم، فَقُلْتُ: يا رَبِّ مَنْ هؤُلاءِ؟ فقال: هؤُلاءِ الاْئمّةُ، وهذَا الْقائِمُ يَحِلُّ حَلالى ويُحَرِّمُ حَرامى، ويَنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائى، يا مُحَمَّد! اَحْبِبْهُ فَاِنّى اُحِبُّه واُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ).(2)

(.... وحجت قائم در ميانه آنان مانند ستاره درخشانى بود، گفتم: پروردگارا! اينان کيستند؟ فرمود: اينان ائمه (دين) اند، واين نيز قائم عليه السلام است، حلال مرا حلال داند وحرامم را حرام شمارد، واز دشمنانم انتقام گيرد. اى محمّد! دوستش بدار، که من او را دوست دارم ودوستدارانش را دوست دارم).

شب معراج است وليله الأسرى، خلوت حبيب است ومحبوب وگفتگوى حضرت محمّد است با خداى محمود، صحبت از سرّى است که بايد در ليله اسرار بيان شود. خطاب از مصدر ذو الجلال رسيد:

يا محمّد! چه کسى را جانشين خويش در امّت قرار دادى وخود به وعده گاه وصل ما آمدى؟

: برادرم را.

: اى محمّد! على بن ابيطالب را؟

: آرى، پروردگار من.

گويا اين مجلس مابين خالق يکتا وسيّد انبياء، حاوى بزرگترين أسرار وعظيم ترين اخبار است.

آرى صحبت از روشن شدن سرنوشت هدايت بشر تا قيامت است.

گفتگوى على است در ملکوت أعلى....

وبدين وسيله خداوند متعال برگزيدگان خلق وائمه هُدى را يک يک به حبيب خويش معرفى مى نمايد واهميت ونقش آنان را چنين بر مى شمرد:

(اى محمّد! اگر بنده اى از بندگانم آن قدر مرا عبادت نمايد که از شدّت وکثرت آن بميرد، ولى در حالى به لقاى من برسد که منکر ولايت آنان باشد، او را به آتش خويش داخل خواهم کرد).

گويا مجلس، فراتر از گفتگوست. چرا که صحبت از شهود وديدار است.

: اى محمّد! مى خواهى ائمّه را ببينى؟

: آرى.

: گامى پيش آى ونظر کن.(3)

پس انوار ائمه هُدى عليهم السلام را مشاهده فرمود ويکايک آنان را بالعيان ديد.

بهتر است آخر ماجرا را از زبان مبارک بيان شاهد شب أسرى صلى الله عليه وآله بشنويم:

(حجت قائم را ديدم که در وسط آن بزرگواران مانند ستاره اى درخشنده است.(4) عرض کردم: پروردگارا! اينان کيستند؟

فرمود: اينان ائمّه اند واين نيز قائم است که حرام مرا حرام بداردو حلالم را حلال شمارد واز دشمنانم انتقام کشد.

اى محمّد! او را دوست بدار که من او را دوست دارم ودوستداران او را دوست دارم).(5)

آرى در عالم انوار نيز قائمش خوانده اند واو تنها کسى است که قيامش منتهى به گسترش عدل وداد در سراسر گيتى شود.

فقيه فقيد، فقيه ايمانى رحمه الله گويد:

اين که حضرتش در عالم انوار در وسط آن عترت اطهار بوده به مَثَل، مانند نقطه اى است در وسط دايره که نقاط دور آن، همه با او در ارتباط اند، وشايد اين اشاره اى باشد به اين که آن نور الهى نمونه اى از آن انوار مطهّر، وعصاره اى است از آن عترت اطهر، که تمام صفات نيکو وکمالات آن ذوات مقدّسه در وجود مسعود اين عزيزِ آخرين رسول خدا صلى الله عليه وآله تجلّى کرده، واو آيينه تمام نماى سيماى پاک ائمه هُدى ويکتا حجت بالغه خداست.

خوشا دوستداران وپرسه زنان در باغ محبّتش که محبوب خدايند.

(يُحِبُّهُمْ ويُحِبُّونَهُ).(6)

خصيصة اُخرى له فى النّسب
شرافة کانت باُمّ وأب

ستاره اى از دل خورشيد وماه

نظر امير المؤمنين على إلى الحسين (عليه السلام) فقال:

(اِنَّ ابْنى هذا سَيِّدٌ کَما سَمّاهُ رَسُول ُاللهِ (صلى الله عليه وآله) سَيِّداً، وسَيَخرُجُ اللهُ مِنْ صُلْبِه رَجُلاً بِاِسْمِ نَبِيِّکُمْ، يُشْبِهُهُ فِى الْخَلْقِ والْخُلْقِ).(7)

حضرت امير المؤمنين عليه السلام نظرى به جناب امام حسين عليه السلام انداخته فرمودند:

(اين پسرم سيّد (وآقاست) چنانچه رسول خدا صلى الله عليه وآله او را سيّد (آقا) ناميدند وبزودى خداوند از نسل او مردى به نام پيامبرتان بيرون خواهد آورد که در خلقت واخلاق شباهت به آن حضرت خواهد داشت).

آخرين يادگار ونازنين نگار فاطمه سلام الله عليها را شرافتى در حسب ونسب هست که احدى داراى آن نيست.

چرا که لباس شرافتى که يکايک پدران واجداد پاک او عليهم السلام در نسب، تک به تک دارند، او همه را يک جا بر تن دارد.

از جهت پدرى سيزده معصوم مطهّر در سلسله آباء واجداد اويند.

خود، معصوم واز نسل بلا واسطه سيزده معصوم است.

واز جهت مادر شاهزاده وپيغمبر زاده. چرا که مادر مطهّرش آن ملکه مُلک قدس وعزّت، بانوى عصمت وعفّت حضرت نرجس سلام الله عليها دختر يشوعاى فرزند قيصر روم اند. واين بانوى مطهّر از جهت مادرى از شمعون بن حمون بن الصفا وصى حضرت مسيح عيسى بن مريم عليهما السلام مى باشند که نسب آن بزرگوار هم به بسيارى از انبياء واوصياء منتهى مى شود.(8)

آرى پدرانش همه خورشيد ومادران همه ماه، نيست بالاتر از شرافتِ شاه.

وآن شجره طيّبه را اين گونه ثمره درخشانى بايد وآن سرزمين مقدس پاک را اين چنين گُلى.

(والْبَلَدُ الطَيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّه).(9)

توديعه للروح إذ تولّدا
وکونه إلى السماء مصعّداً

شاهزاده اى بر بال پرنده

حضرت امام حسن عسکرى عليه السلام:

(احْمِلْهُ واحْفَظْهُ وَرُدَّهُ اِلَيْنا فى کُلِّ اَرْبَعينَ يَوْماً).(10)

(او را سوار کن ومحافظت نما وهر چهل روز يکبار به سوى ما بازگردان).

شگفتا! چگونه مولودى است اين ماه پاره، لحظه اى افتاده بر فرش خاک مناجات کنان، وساعتى ديگر در عرش افلاک با قدسيان، دمى در دامان پدر با او در صحبت وراز وزمانى در پرده سراى عرش با معبود در راز ونياز.

چون قنداقه مطهّرش را به دست پدر دادند، پرنده اى عظيم با دسته اى از پرندگان بالاى سرش پرپر مى زدند، امام عسکرى عليه السلام او را صدا زدند وفرمودند:

(اين طفل را بر پشت خويش سوار کن وحافظ او باش وهر چهل روز يکبار او را به ما برگردان).

پرنده او را گرفت وپر کشيد وبه دنبالش گروه پرندگان به پرواز درآمدند.

امام عليه السلام فرمود: (تو را به کسى سپردم که مادر موسى فرزندش را به او سپرد.

پس بر بال ملائک مى رفت ودل مادر را به دنبال خويش مى کشيد. دل به دنبال او مى رفت ومادر از دنبال دل، اما پاى جسم را ياراى هم راهى پاى دل نيست. به گريه افتاد.

صداى شيرين شويش بلند شد: (ساکت باش، او از پستان کسى جز تو شير نخواهد خورد، وخداوند چنانچه موسى را به دامن مادر باز گرداند وچشم او را روشن کرد او را نيز به دامن تو برخواهد گرداند).

عمّه پرسيد: اين پرنده کيست؟

فرمود: (او روح القدس است که موکّل بر امامان است آنان را موفق مى کند وتسديد مى نمايد وبه علم پرورششان مى دهد).

پرنده پرکشيد وتا سراپرده عرش او را سيرداد تا در پيشگاه خداوندگار عزّوجلّ ايستاد پس خطابى رسيد واو را به مدالى جاودانه مفتخر کرد:

(آفرين بر تو اى بنده من (وذخيره) براى يارى دينم، آشکار شدن امرم، وهدايت شده بندگانم! قسم خورده ام که بواسطه تو بگيرم واعطا کنم وبه وسيله تو ببخشم وعذاب نمايم).

پس فرمود: او را به نيکويى به سوى پدر برگردانيد واين پيغام را به او ابلاغ نماييد که او در ضمانت وحفظ وحراست من ودر زير نظرم خواهد بود، تا حق را بوسيله او احقاق کنم، وباطل را نابود سازم تا اين که دينِ خالص از براى من باشد....

تسمية الله له باللّقب 
فى کلّ ما أنزله من کتب

القاب مختصه

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام:

(وآخِرُهُمْ الْقائِمُ بِالْحَقِّ بَقِيَّةُ اللهِ فِى الاَْرْضِ، صاحِبُ الزَّمانِ وخَلـيفَةُ الـرَّحْمـانِ).(11)

(وآخرين آن ها، قيام کننده به حق، باقى مانده خداوند در زمين وصاحب الزمان وجانشين خداى رحمان است).

حضرت حجت بن الحسن عليه السلام را القاب متعدد وبسيارى است که بيش از چهارصد تاى آن از فراز شاخسار ادعيه وزيارات برگرفته وجمع آورى شده است.(12)

بعضى از اين لقب ها القابى است که خداوند متعال او را به اين لقب، معرفى فرموده است، مانند لقب پاک (قائم) که از احاديث معراج چنين استفاده مى شود که خداوند آن حضرت را به اين لقب به جناب رسول الله صلى الله عليه وآله نشان داد.

حجة الله، منتظر، بقيّة الله، صاحب الأمر، مهدى، المنتقم، ربّ الارض، قسط، کمال، وارث، ضياء، طريد، ماء معين، ثائر، الداعى، خليفة الله، خاتم الائمة، خاتم الاوصياء، کلمة الحق، عين الله، صاحب الغيبة، ولى الله، إلامام، المأمون، مفرّج، البد الأمين، الشريد، قاطع، خازن، عاقبة الدّار، کاشف الغطاء.

اين ها از جمله القاب شريف آن حضرت است که هرکدام به خاطر اشاره به يک خصوصيت از خصوصيات روحى وفردى وزمانى ويا خصوصيتى از کارهاى حضرتش در زمان غيبت وحضور، بر آن بزرگوار گفته شده است.

مثلا در خبر است که علت اين که او را (قائم) ناميدند اين است که: بعد از آن که ياد وذکر او در ميان مردم فراموش شد، واکثر کسانى که قائل به امامت آن بزرگوار بودند مرتد شده واز دين خود بازگشتند، قيام مى کند وزمين را پر از عدل وداد مى نمايد.

و(منتظر) ناميدند، زيرا آن قدر زمان غيبت او به طول مى انجامد که مخلصان انتظار او را بى صبرانه مى کشند، واهل شک وترديد انکارش کنند، ومنکران به استهزاء ومسخره اش دست مى زنند، وعجله کنندگان ناراضى بر قضاى الهى هلاک مى شوند،(13) وفقط آنان که تسليم امر خدا وحجّت هاى بى همتاى اويند، از اين گرداب هلاکت نجات مى يابند.

فى غيبه قد نهيت تسميته
وهکذا قد رويت تکنيته

نشان پنهان

حضرت امام جواد عليه السلام:

(يَغيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ ويَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ).(14)

(شخص او از ديد آنان پنهان مى گردد، وبردن نام او بر آنان حرام مى شود).

نام اصلى امام زمان عليه السلام همان نام رسول گرامى صلى الله عليه وآله وکنيه او نيز مطابق کنيه آن حضرت است. اما اخبار وروايات زيادى آمده است که بردن نام اصلى آن حضرت در محافل ومجالس حرام است وحتى در بعضى از آن ها اشخاصى که از آن حضرت به اين اسم در غيبت نام برند تعبير به (کافر) و(ملعون) وامثال آن شده است،(15) وفقط شهرت آن حضرت به اين نام ونشان، مربوط به زمان ظهور آن نور الهى است.

اما اين که چرا در زمان غيبت اين نام حضرت برده شود علت آن چندان روشن نيست، وهريک از علماء دين در اين باره توجيهى ووجهى به عنوان حکمت نقل کرده اند، اما آن چه مورد نظر است اين که آن امام غائب، مظهر اسماء خفى وباطنى خداوند عزّ وجلّ مى باشند، وبسان خورشيد در پس ابر، وجود مطهّرشان از انظار خلق پنهان است، وحتى نام آن عزيز نيز بايد مخفى بماند.

نمى دانم اين غيبت چيست؟ خودشان مخفى اند! جا ومکانشان مخفى است! زمان ظهورشان مخفى است!

آيا خداوند متعال اين خفاء را وسيله حفظ وحراست آخرين گوهر ذخيره خويش قرار داده؟ يا سرّ ديگرى در اين نشانِ پنهان است؟ اين هم چيزى است که بر ما مخفى است، همه چيزشان مخفى است، پس بهتر آن است که ما نيز مُهر سکوت بر لب زنيم وفقط زير لب چنين زمزمه کنيم:

(مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وعَلانِيَتِکُمْ وشاهِدِکُمْ وغائِبِکُمْ واَوَّلِکُمْ وآخِرِکُمْ، ومُفَوِّضٌ فى ذلِکَ کُلِّه اِلَيْکُمْ).

(من به سرّ (پنهان) وعلانيه (آشکار) شما، وشاهد (حاضر) وغائب شما واوّلين وآخرين شما ايمان دارم، ودر اين باره همه چيز را به شما وا مى گذارم).

تا زمانى که هرگاه وهر مقدار که ايشان صلاح بدانند، ما را بر اسرار خويش محرم شمارند ونسبت به آن ها مطلع سازند. انشاء الله.

کان سَميّاً وکَنيّاً للنبى
وإنّ ذا لغيره لقد نُهى

هم نام وهم کنيه پيامبر

در زبان فارسى فقط انسان را يک اسم هست وبس، اما در زبان عربى سه نوع نام گذارى دارند، يکى اسم ويکى لقب وديگرى کنيه، اما لقب عبارت است از تعابيرى که حالت وضعى دارد واشاره به يک خصوصيتى در فرد است، مثل لقب طاهر، که حاکى از پاکى اوست يا لقب امير المؤمنين و....

اما کنيه برگرفته شده از کلمه کنايه است، که به جاى اين که از خود شخص نام ببرند، او را با انتساب به پدر يا مادر مثل ابن الحسن يا ابن فاطمه، يا انتساب به پسر يا دختر او، مثل ابو الحسن ابو فاطمه، امّ حسين يا امّ فاطمه صدا مى کنند.

حضرت رسول اکرم صلى الله عليه وآله:

(اَلْمَهْدِى مِن وُلْدى، اِسْمُهُ اِسْمى وکُنْيَتُهُ کُنْيَتى).(16)

(مهدى از فرزندان من نامش نام من وکنيه اش کنيه من است).

او که ذخيره الهى براى تحقق بخشيدن به وعده هاى قرآن(17) وآرمان رسول الله صلى الله عليه وآله است، چه زيباست که نام نامى او به اسم سامى آن حضرت باشد.

نه تنها احياگر کتاب وسنّت اوست، بلکه نام او را نيز زنده خواهد ساخت وبر سينه جاودانه تاريخ حک خواهد کرد، وتنها او شايسته است هم نام وهم کنيه پيامبر باشد، وبراى ديگران روا نيست که اين دو را با هم بر خويش بگذارند.

اگر چه اين لباس فقط بر قامت آن عزيز جلوه نمائى مى کند که هم نام وهم کنيه آن رسول بزرگ الهى باشد، وتنها اوست که خيمه دين محمّدى را بر فراز گيتى بر پاى مى کند، اما تمام اجداد طاهرين ايشان براى تحقق اين آرمان مقدس، سعى بليغ وجهاد بى دريغ داشته اند وشايد به همين مطلب اشاره فرمود حضرت.... عليه السلام:

(اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وآخِرُنا مَحَمَّدٌ واَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وکُلُّنا مُحَمَّدٌ).(18)

إذ کلّ مولود متى تولّدا
فيها يصير مؤمناً موحّداً

پاورقى:‌


(1) بحار الانوار ج 23 (باب وجوب معرفة الامام) ص 89 حديث 35 واز کتب اهل سنّت: شرح مقاصد تفتازانى، ج 5 ص 239، (الفصل الرابع فى الإمامة) منشورات شريف رضى.
(2) بحار الانوار ج 36 ص 223 حديث 21.
(3) در بعض روايات آمده: به سمت راست عرش نظر کن.
(4) در بعضى روايت آمده که در وسط آنان قيام نموده به نماز ايستاده ومانند ستاره اى مى درخشيد.
(5) در روايتى آمده که خداوند تبارک وتعالى انوار اهل بيت (عليهم السلام) را به حضرت آدم (عليه السلام) نشان داد، آخرين نور از آن انوار پاک که در ميان آنها مانند ستاره صبح مى درخشيد، نور وجود مقدس حضرت بقية الله (عليه السلام) بود، آن گاه خداوند تبارک وتعالى فرمود:
(وبعبدى هذا السعيد افکّ عن عبادى الأغلال، وأوضع عنهم الاصار، وأملأ الأرض حناناً ورأفةً وعدلاً کما ملئت من قبله قسوةً وشقوةً وجوراً)
(توسط اين بنده سعادتمند غل ها وزنجيرها را از پاى بندگانم باز مى کنم، وبارهاى سنگين بدبختى را از دوش ايشان بر مى دارم، وزمين را از مهر ومحبت ولطف وعدالت پر مى کنم، همان گونه که پيش از آن از سنگدلى وشقاوت وستم پر شده باشد).
بحار الانوار: ج 26 ص 312.
(6) سوره مائده: 54.
(7) بحار الانوار ج 51 ص 39 حديث 19، باب صفاته وعلاماته ونسبه (عليه السلام).
(8) منتهى الامال ج 2 ص 736، فصل دوّم در ذکر جمله اى از خصائص حضرت صاحب الزمان.
(9) سوره اعراف: 58.
(10) بحار الانوار ج 51 ص 13 حديث 14.
(11) بحار الانوار ج 51 ص 145 حديث 12.
(12) مرحوم آية الله فقيه ايمانى در کتاب (فوز اکبر) تعداد 313 لقب از القاب آن حضرت را به رشته نظم در آورده است.
(13) (هلک المستعجلون)، روايات زيادى به هلاکت کسانى که در فرج عجله مى کنند خبر داده است، اين عجله ممکن است به صورت نارضايتى از قضاى الهى باشد، که چرا پس آن حضرت ظهور نکرد و....، وممکن است اين نارضايتى به اقدام عملى بيانجامد وبا اعمال ورفتارى که از خود نشان مى دهند، به خيال خودشان زمان فرج را به جلو بکشانند.
(14) بحار الانوار ج 52 ص 283 حديث 10.
(15) بحار الانوار ج 51 ص 31 باب النهى عن التسمية.
(16) بحار الانوار ج 51 ص 72 حديث 16.
(17) مانند آيه 55 سوره نور: (وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات..).، وآيه 9 سوره صف (هو الذى أرسل رسوله بالهدى ودين الحقّ ليظهره على الدّين کلّه ولو کره المشرکون) که اين دو آيه شريفه تفسير به زمان حضرت ولى عصر (عليه السلام) شده است.
(18) بحار الانوار: ج 25 ص 363.