تحفة المجالس

ابن تاج الدين محمد سلطان حسن

- ۵ -


در ذکر وقايعي که بعد از ظهور صاحب الامر در نظر اهل بصيرت جلوه مى دهد

حسن بن سليمان در کتاب منتخب البصائر بسند معتبر از مفضل بن عمرو روايت مي کند که مفضل گفت که سوال کردم از حضرت امام جعفر (عليه السلام) که آيا امامي که مردم انتظار ظهور او را مي کشند واميد فرج او دارند يعني مهدي صاحب الزمان وقت معلومي ومعين براي خروج آن حضرت است فرمود حق تعالى ابا نموده از اينکه براي ظهورش وقتي تعيين فرمايد شيعيان بدانند که حق تعالى در امر قائم وقيام ساعت در قرآن مجيد فرموده همگي در باب قيام آن حضرت نازل شده است وهر کس براي ظهور وقتي معين قرار دهد خود را با خدا با علم غيب شريک کرده ودعواي اطلاع بر اسرار الهي کرده باشد مفضل عرض نمود اي مولاي من چگونه خواهد بود ابتداي ظهور آن حضرت فرمود بيخبر ظاهر گردد ونامش در عالم بلند وامرش هويدا گردد ومنادي از آسمان به اسم وکنيت ونسبش ندا کند تا آنکه حجت شناختن او بر خلق تمام شود با آن حجتي که ما بر خلق لازم ساخته ايم وقصه احوال او را بيان نموديم ونسب وکنيت جد اوست تا مردم نگويند ما نام آن حضرت را نمي دانستيم پس حق تعالى او را بر همه عالم گرداند چنانکه پيغمبرش وعده فرمود که ليظهر علي الدين کله ولو کره المشرکون يعني خداوند فرستاد پثيغمبرش را به خدمت با هدايت ودين حق تا آن را بر همه دنيا غالب گرداند هر چند مشرکين از آن کراهت داشته باشند ودر آيه ديگر فرمود که وقاتلوهم حتي لاتکون فتنه ويکون الدين کله لله يعني قتال کنيد با کافران تا اينکه در زمين فتنه ي کفر نباشد وبوده باشد همه دينها از براي خدا پس فرمود والله اي مفضل حضرت صاحب الامر چون ظاهر گردد بردارد از جميع ملتها ودينها اختلاف را وهمه اديان بدين حق برگردد واز هر کس غير از دين حق قبول نکند چنانکه حق تعالى فرموده ومن يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه وهو في الاخره مع الخاسرين يعني هر که تابع شود غير دين اسلام را پس هرگز از او قبول نکند وآن در آخرت از زيان کاران باشد مفضل گويد حضرت صاحب الامر (عليه السلام) در ايام غيبت با که سخن خواهد فرمود وبا که صحبت خواهد داشت حضرت فرمود با ملائکه ومومنان جن وامر ونهيش به سوي معتمدان ونايبان خود بيرون خواهد آمد کمه به شيعيانش برساند والله اي مفضل گويا مي بينيم صاحب الامر را که داخل مکه شود در حالي که برد حضرت رسالت در بر وعمامه زردي در سر نعلين آن حضرت دريا وعصاي او در دست وبزي چند در پيش افکنده تا کسي او را نشناسد بدين هيهات تنها وبي رفيق به نزد خانه کعبه آيد وچون ديده ها به خواب رود جبرئيل وميکائيل وصف صف از ملائکه بروي نازل شوند وجبرئيل عرض کند اي مولاي من سخن تو مقبول وامر تو جاري است پس حضرت حجت دست بروي کشد وگويد حمد وستايش خداوندي را که وعده ما راست گردانيد وزمين بهشت را به ما ميراث داد تا هرجا که خواهيم قرار گيريم ونيکو مزديست مزد کارکنان براي خداي تعالى بعداز آن حضرت در ميان رکن حجر الاسود ومقام ابراهيم بايستد وبه صداي بلند ندا کند که اي گروه بزرگان ومخصوصان من وآنها که خداوند براي من ذخره کرده است پيش از ظاهر شدن من بر روي زمين بيايند به سوي من پس حق تعالى صداي آن حضرت را بديشان برساند در هر جاي عالم که بوده باشند بشنوند همه به يکبار متوجه خدمت آن حضرت شده به يک چشم زدن نزد آن حضرت در مابين رکن ومقام حاضر شوند پس عمودي از نور بلند شود از زمين به سوي آسمان تا هر مومني که ببروي زمين باشد از آن روشني يابد وآن نور در خانهاي مومنين درآيد وخانهاشان به آن فرح يابند اما ندانند که قائم آل محمد ظاهر گرديده است وچون صبح شود سيصد وسيزده تن که بطي الارض از اطراف عالم به خدمت آن حضرت شتافته همه در خدمتش ايستاده باشند پس حضرت پشت به کعبه دهد ودست خود را بگشايد مانند دست حضرت موسي از نور عالم را روشن گرداند پس فرمايد هر که با اين دست بيعت کند چنان است که با خدا بيعت کرده باشد پس اول کسي که دست آن حضرت ببوسد وبه او بيعت کند چنان است که با خدا بيعت کرده باشد پس اول کسي که دست آن حضرت ببوسد وبه او بيعت کند جبرئيل باشد وبعد از آن ساير ملائکه با او بيعت کنند پس نجباي جن به شرف بيعت برسند پس سيصد وسيزده تن نقبا به متابعت آن حضرت سرافراز گردند پس مردم مکه از مشاهده آن حال فرياد برآورند که کيست اين شخص که در جانب مکه ظاهر شده است وکدام جماعتند اين ها که با اوييد پس بعضي گويند که اين همان صاحب بزها است که داخل مکه شد پس با هم گويند که هيچيک از اصحاب او را مي شناسيد گويند نمي شناسيم هيچکس را مگر چهارکس از اهل مکه وچهار کس از مدينه که اين ها را بنام ونسب مي شناسيم واين بعيت در اول طلوع آفتاب باشد پس چون آفتاب بلند شود از پيش قرص آفتاب منادي به آواز بلند ندار کند که اهل آسمانها وزمين ها بشنوند که اي گروه خلايق اين مهدي آل محمد است وبه نام کنيت جدش او را ياد کند ونسبت دهد او را به امام حسن پدرش امام يازدهم وپدران بزرگوارش را بشمارد تا امام حسن بن علي (عليهما السلام) پس منادي ندا کند که با او بيعت نمائيد تا هدايت يابيد ومخالفت حکم او منمائيد که گمراه شويد پس اول طايفه نداء او را لبيک گويد واجابت نمايد ملائکه باشند پس مومنان جن سيصد وسيزده تن که نقباء آن حضرتند مي گويند که ما شنيديم واطاعت کرديم پس صاحب گوشي از خلايق نماند مگر آنکه آن ندا را بشنود پس همه خلايق از شهرها وصحراها ودرياها وبيابانها متوجه خدمت آن حضرت شوند چون نزدنيک عروب آفتاب شود شيطان از طرف مغرب ندا کند که پروردگار شما در وادي الياس ظاهر شده واز عثمان بن عتبه از فرزندان يزيد بن معاويه هست با او بيعت نمائيد تا هدايت يابيد ومخالفت مکنيد که گمراه شويد پس ملائکه وجن ونقبا همه آن را تکذيب کند وبه يقين بدانند که او شيطان است پس گويند که شنيديم اما باور نکرديم پس هر صاحب شکي ومنافقي وکافري که باشد به نداي آخر از راه بدر رود ودر تمام آن روز حضرت صاحب الامر (عليه السلام) پشت به کعبه داده فرمايد هر که خواهد نظر کند به آدم وشيث ونوح وابراهيم واسمعيل وموسي ويوشع وعيسي وشمعون پس نظر کد به من که علم وکمال همه با من است وهر که خواهد نظر کند به محمد وعلي وحسن وحسين وائمه از ذريه حسين (عليه السلام) پس نظر کند به من وآنچه خواهد سوال کند که علم همه نزد من است وآنچه ايشان مصلحت ندانسته وخبر نداده اند من خبر مي دهم وهر که کتب آسماني وصحف پيغمبران مي خواهده بيايد از من بشنوند پس شروع کرده صحف آدم وشيث را بخواند امت آدم وشيث گويند اين است والله صحف آدم وشيث که در آن تغيير راه نيافته است وتلاوت فرموده بر ما آن صحيفه که آنچه نمي دانستيم بعد از آن صحف نوح وصحف ابراهيم وتوريه موسي وانجيل عسي (عليه السلام) وزبور داود (عليه السلام) را بخواند پس علماي آن ملتها همه شهادت دهند که اين است آن کتابها به نحوي که از آسمان نازل شده وتغيير نيافته واز مه فوت شده وبه ما نرسيده بود همه را بر ما خواند پس بخواند قرآن را به نحوي که حق تعالى به حضرت خاتم الانبياء فرستاده بي آنکه تغيير وتبديلي در آن شده باشد چنانکه از قرآن هاي ديگر شده پس مقارن آن حال شخصي به خدمت آن حضرت بيايد ورويش به جانب پشت گرديده باشد وعرض کند تاي سيد من منم بشيرامر کرد مرا ملکي از ملائکه که به خدمت شما بيايم وبشارت دهم تو را به هلاکت رسيدن لشگر سفياني پس حضرت فرمايد که قصه خود را وبرادرت براي مردم نقل نما بشير گويد که من وبرادرم در ميان لشگر سفياني بوديم وخراب کرديم دنيا را از دمشق تا بغداد وکوفه ومدينه را نيز خراب کرديم ومنبر را درهم شکستيم واسترهاي ما در ميان مسجد مدينه سرگين انداختند پس بيرون آمديم ومجموع لشگر سيصد هزار کس بودند پس عازم شديم که کعبه را خراب کنيم واهلش را به قتل رسانيم چون به صحراي بيدا هلاک گردان اين گروه ستمکاران را پس زمين شکافته شد وتمام لشگر را با چهارپايان واموال واسباب فرو برد وکسي وچيزي باقي نماند غير از من وبرادرم ناگاه ملکي نزد ما آمد وروهاي ما را به پشت گردانيد چنانکه مي بينيد پس برادرم گفت اي نذير برو به سوي سفياني ملعون در دمشق واو را بترسان به ظاهر شدن مهدي آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وخبر ده او را که حق سبحانه وتعالى چگونه لشگرش را در بيدا هلاک گردانيد وبه من گفت اي بشير ملحق شو به حضرت مهدي در مکه وبشارت ده آن حضرت را به هلاک شدن ظالمان وبر دست آن حضرت توبه کن که توبه تو را قبول خواهد فرمود پس حضرت دست مبارک بر روي بشير بماليد وبا حضرت بيعت کرده ودر لشگر آن حضرت بماند مفضل از حضرت صادق پرسيد که اي سيد من ملائکه وجن در آن زمان بر مردم ظاهر خواهند شد فرمود بلي والله اي مفضل وبا ايشان گفتگو خواهند کرد چنانکه مردي با اهل وياران خود صحبت دارد مفضل پرسيد که ملائکه وجن با او خواهند بود فرمود بلي والله اي مفضل آن حضرت با آن گروه فرود خواهند آمد ودر زمين هجرت مابين نجف وکوفه وعدد اصحاب آو در آن وقت چهل وشش هزار از ملائکه خواهد وشش هزار جن وبه روايت ديگر جهل وششهزار جن وحق سبحانه وتعالى او را با آن لشگر بر عالم ظفر خواهد داد وچون اطاعتش کنند شخصي از اهل بيت خود را بر اياش خليفه خواهد ساخت وبعد از آن متوجه مدينه طيبه خواهد شد مفضل پرسيد که خانه کعبه را چه خواهد کرد فرمود به نحوي که حضرت ابراهيم واسمعيل (عليهما السلام) بنا گذاشته بودند بنا خواهد نمود وتازه خواهد کرد وبناهاي ظالمان را در مکه ومدينه وعراق وساير افاليم خراب خواهد کرد ومسجد کوفه را خراب نموده از اساس اولش بنا خواهد گذاشت وقصر کوفه را خراب خواهد کرد زيرا که باني او ملعون است مفضل پرسيد که در مکه اقامت خواهد کرد فرمود نه اي مفضل بلکه شخصي از اهل بيت خود را در آن جا جانشين خواهد کرد واز مکه بيرون خواهد آمد واهل مکه خليفه آن حضرت را مقتول خواهند کرد پس حضرت نوبت ديگر به سوي ايشان معادت خواهد نمود اهل مکه شرمسار به خدمت آن حضرت آمده تضرع خواهند نمود وخواهند گفت اي مهدي آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) توبه مي کنيم توبه ما را قبول فرما حضرت ايشان را به مواعظه بالغه پند خواهد داد واز عقوبات دنيا وآخرت خواهد ترسانيد پس از اهل مکه شخصي را برايشان والي خواهد گردانيد وبيرون خواهد آمد باز آن جماعت والي را خواهند کشت پس حضرت يکي از ياوران خود را از جن ونقبا به سوي ايشان خواهند فرستاد که با ايشان بگويد که دين حق اختيار کنيد پس هر که ايمان آورد او را ببخشد وهر که ايمان نياورد او را بکشند پس چون عسکر فيروزي اثر آن حضرت به سوي مکه بازگردد از صد کس يک کس ايمان نياورد بلکه از هزار کس يک نفر ايمان نياورد مفضل پرسيد که اي مولاي من خانه حضرت مهدي ومحل اجتماع مومنان کجا خواهد بود فرمود پاي تخت آن حضرت شهر کوفه خواهد بود ومجلس ديوان وحکمش مسجد کوفه وخزينه بيت الحمال وقسمت غنيمتها مسجد سهله خواهد بود وموضع خلوتش نجف اشرف مفضل پرسيد که جميع مومنان در کوفه خواهند بود فرمود بلي والله هيچ مومني نباشد مگر آنکه در کوفه يا در حوالي کوفه باشد يا دلش مايل سوي کوفه باشد ودر آن زمان قيمت جاي خوابيدن يک گوسفند در کوفه دو هزار درهم باشد ودر آن زمان وسعت شهر کوفه به قدر پنجاه وچهار ميل يعني هيجده فرسخ باشد ونهرهاي کوفه به کربلاي معلي متصل گردد وحق تعالى پناهي وجايگاهي گرداند که پيوسته محل آمد وش وملائکه ومومنان باشد وحق تعالى آن مکان مقدس را بسيار بلند مرتبه گرداند وچندان از برکات ورحمتها در آنجا قرار دهد که اگر مومني در آنجا بايستد وبخواند خداي را هر آينه به يک دعا هزار برابر ملک دينا بدو عطا فرمايد پس حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) آهي کشيد فرمود اي مفضل به درستي که بقعه هاي زمين با يکديگر مفاخرت کردند پس مکه معظمه بر کربلاي معلي فخر نمايد حق تعالى وحي مي فرمايد که اي کعبه ساکت باش وفخر مکن بر کربلا به درستي که آن بقعه اي است که در آنجا نداي اني انا الله از شجره مبارکه به موسي رسيد وآنجا همان مکان بلندي است که مريم وعيسي (عليه السلام) را در آنجا جاي دادم ودر موضعي که سر مبارک حضرت امام حسين را بعد از شهادت شستند ودر همان موضع مريم عيسي را در وقت ولادت غسل داد وخود در آنجا غسل نمود وآن بقعه اي است که حضرت رسول از آنجا عروج نمود وخير ورحمت بي پايان براي شيعيان ما در آنجا مهيا است تا ظاهر شدن قائم (عليه السلام) پس مفضل عرض کرد يا سيدي حضرت امام حسين را بعد از شهادت شستند ودر همان موضع مريم عيسي را در وقت ولادت غسل داد وخود براي شيعيان ما در آنجا مهيا است تا ظاهر شدن قائم (عليه السلام) پس مفضل عرض کرد يا سيدي حضرت مهدي به کجا متوجه خواهد شد حضرت فرمود به سوي جدم رسول الله وچون وارد مدينه شود امري عجيب از وي به ظهور آيد که موجب شادي مومنان وخواري کافران باشد مفضل پرسيد آن چه امري عجيب از وي به ظهور آيد که موجب شادي مومنان وخواري کافران باشد مفضل پرسيد آن چه امري است فرمود که چون به نزد قبر جد بزرگوارم برسد گويد اي گروه خلايق اين قبر جدم رسول خداست گويند بلي اي مهدي آل محمد گويد اينها کيستند که با او دفن کرده اند گويند دو مصاحبت ودو همخوابه او ابوبکر وعمر پس حضرت صاحب الامر (عليه السلام) در حضور خلق از روي مصلحت برسد که کيست ابوبکر وکيست عمر وبچه سبب ايشان را با جدم دفن کرده اند گاه باشد که ديگري باشد که در اين جا مدفون است پس مردم گويند اي مهدي آل محمد خير ايشان در اينجا مدفون است ايشان را از براي همين دفن کرده اند خليفه وپدر زنان رسول خدا بودند حضرت صاحب الامر (عليه السلام) فرمايد که آيا کسي هست که ببيند که ايشان را وبشناسد گويند بلي ما به صفت مي شناسيم يا فرمايد که آيا کسي شک دارد در اينکه در اين موضع مدفونند گويند نه پس بعد از سه روز امر فرمايد که ديوار را بشکافند وهر دو را از قبر بيرون آرند به همان صورت که بوده اند پس مي فرمايد که کفن ها را از ايشان بگشايند وايشان را از درخت خشک به حلق کشند براي امتحان خلق في الحال آن درخت سبز شود وبرگ برآورده شاخهايش بلند شود پس جمعي که محب ايشان باشند گويند اين است والله شرف وبزرگي وما رستگار شديم به محبت ايشان وچون اين خبر منتشر گردد وهر که در دل به قدر حبه ي محبت ايشان داشته باشد حاضر شود پس منادي از جانب صاحب الامر (عليه السلام) ندا کند که هر که اين دو مصاحب پدر وهم خوابه حضرت رسول را دوست مي دارد از ميان مردم جدا شده به يک جانب بايستد پس خلق دو طايفه شوند يکي دوستان ايشان ويکي ديگر لعنت کنندگان بر ايشان پس حضرت بر دوستان ايشان فرمايد که بيزاري جوئيد از ايشان ويکي ديگر لعنت کنندگان بر ايشان پس حضرت بر دوستان ايشان فرمايد که بيزاري جوئيد از ايشان وگرنه به عذاب خداوند گرفتار مي شويد ايشان جواب دهند که ما پيش از آنکه بدانيم که ايشان را نزد خداوند قرب ومنزلتي هست از ايشان بيزاري نکرديم امروز چگونه از ايشان بيزار شويم وحال آنکه کرامات بسيار از ايشان بر ما ظاهر شد ودانستيم مقرب درگاه حقند بلکه از تو وهر که به تو ايمان آورده است وهر که بايشان ايمان نياورده وهر که ايشان را بدين خواري بيرون آورده وبردار کشيده بيزاريم پس حضرت مهدي (عليه السلام) امر فرمايد باد سياهي که بر ايشان وزد وهمه را به هلاکت رساند پس فرمايد که آن دو ملعون را از درخت به زير آورند وايشا نرا به قدرت الهي زنده گرداند وامر فرمايد خلايق را که همگي جمع شوند پس هر ظلمي وکفري که از اول عالم تا آخر شده گناهش را بر ايشان لازم آورد وزدن سلمان وآتش افروختن به در خانه اميرالمومنين (عليه السلام) فاطمه (عليها السلام) وحسن وحسين (عليهما السلام) براي سوختن ايشان وزهر دادن امام حسن (عليه السلام) وکستن امام حسين واطفال وپسر عمان وياران آن حضرت واسير کردن ذريه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) وريختن خون آل محمد در هر زماني وهر خوني که بناحق ريخته شده وهر فرجي که به حرام جماع شده وحرامي که خورده شده وهر گناهي وظلم وجوري که واقع شده تا قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) همه را بر ايشان بشمارد که از شما شده ايشان اعتراف نمايند زيرا که اگر در اول غصب خلافت در آن روز نمي کردند اين ظلمها در عالم نمي شد پس امر فرمايد که از براي مظالم هر که باشد از ايشان قصاص بگيرند پس فرمايد تا ايشان را بر درخت برکشند وآتشي را فرمايد که از زمين بيرون آيد وايشان را بسوزاند با درخت وبادي را فرمايد که خاکستر ايشان را به درياها پاشد مفضل عرض کرد اي سيد من اين آخرين عذاب ايشان خواهد بود فرمود هيهات اي مفضل والله که سيد اکبر محمد رسول الله وصديق اعظم اميرالمومنين وفاطمه زهرا (عليهم السلام) وحسن مجتبي وحسين شهيد کربلا وجميع ائمه هدي زنده خواهند شد وهر که ايمان محض وخاص داشته باشد وهر که کافر محض بود همگي زنده خواهند شد واز براي جميع ائمه ومومنان ايشان را عذاب کنند حتي آنکه در شبانه روزي هراز مرتبه ايشان را بکشند وزنده نمايند حق تعالى به هر جا که خواهد ايشان را برده معذب گرداند پس از آنجا حضرت مهدي متوجه کوفه شود ودر مابين کوفه ونجف فرود آيد با چهل وشش هزار جن وسيصد وسيزده تن نقبا مفضل پرسيد که زوراء شهر بغداد است در آن وقت چگونه خواهد بود فرمود محل لعنت وغضب الهي خواهد بود واي بر کسي که در آنجا خواهد بوا از علمهاي زرد وعلمهاي مغرب واز علمهائي که از نزديک ودور متوجه آن مي گردد والله که بر آن شهر نازل شود اصناف عذابها که بر امتهاي گذشته نازل شده است وعذابي چند بر آنجا نازل شود که چشمها نديده وگوش ها نشنيدد باشد وطوفاني بر اهلش نازل خواهد شد طوفان شمشير خواهد بود والله که يح کوقتي بغداد چنان آباد شود که گويند دنيا همين است وگويند خانه ها وقصرهايش بهشت است ودخترانش حور العين پسران ولدان بهشتند گمان کنند که خدا روزي بندگان را قسمت نکرده مگر در آن شهر وظاهر شود در آن شهر از افتراء بر خدا ورسول وحکم به غير حق وشهادت ناحق وشراب خوردن وزنا کردن ومال حرام خوردن وخون ناحق ريختن آن مقدار که در تمام دنيا آن مقدار نباشد پس حق تعالى خراب کند آن شهر را بدين فتنه ها ولشکر به مرتبه که اگر کسي به آنجا گذرد نشان ندهد که اينها زمين اين شهر است پس خروج کند آنجا جوان خوشرو از جانب ديلم قزوين وبه آواز بلند ندا کند که به فرياد رسيد اي آل محمد مضطر وبيچاره را که از شما ياري مي طلبد پس اجابت نمايد آن را گنجهاي خدا در طالقان وگنج ها از جنس طلا ونقره نخواهد بود بلکه مردي چند مانند پاره هاي آهن در شجاعت وصلابت بر باره اشهب سوار مکمل ومسلح پيوسته بکشد ظالمان را تا به کوفه درآيد در وقتي که اکثر زمين را از کافران پاک کرده باشد پس در کوفه ساکن شود تا آنکه خبر جويد ورسد که مهدي واصحابش به نزديک کوفه رسيدند پس به اصحاب خود گويد بيائيد تا برويم وببينيم اين مرد کيست وچه مي خواهد واله که خواهد دانست که مهدي آل محمد است اما مطلبش از تجاهل آن خواهد بود که حققت امر آن حضرت را بر اصحاب خود ظاهر سازد پس حسني در برابر حضرت مهدي بايستد گويد اگر راست مي گوئي وتو مهدي آل محمدي کجاست عصاي جدت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وانگشتري او وبرد وزره او که او را خازن مي نامند وعمامه اش که صحاب گويند واسبش که يربوغ نام داشت وناقه اش که غضبا مي گفتند واسترش که دلدل مي ناميدند وحمارش که يعفور ويراق مي ناميدند وکو مصحف اميرالمومنين (عليه السلام) که بي تغيير وتبديل جمع کرد پس حضرت مهدي همه را حاضر گرداند حتي عصاي حضرت آدم (عليه السلام) ونوح وترکه هود وصالح ومجموعه ابراهيم وصاع يوسف وانگشتر سليمان وتاج او واسباب عيسي (عليه السلام) وميراث جميع پيغمبران پس حضرت مهدي (عليه السلام) عصاي حضرت رسالت را بر سنگ صلبي نصب کند در ساعت درختي بزرگ شود که جميع لشکر در زير سايه او باشند پس حسني گويد الله اکبر دست بده تا بيعت کنم با تو اي فرزند رسول خدا پس حضرت دست دراز کند وسيد حسني با جميع لشکرش با آن حضرت بيعت نمايند به غير از چهل هزار نفر زيديه که با لشکر او باشند ومححف ها در گردن ها حمايل کرده باشند آن ها گويند که اينها سخن بزرگ بود پس حضرت مهدي هر چند ايشان را پند دهد ومعجزات نمايد سودي نبخشد تا سه روز پس فرمايد تا همه را به قتل آورند مفضل پرسيد که حضرت صاحب الامر (عليه السلام) بعد از آن ديگر چه خواهد نمود فرمود لشگرها بر سفياني خواهد فرستاد تا آنکه او را بگيرند در دمشق بر روي صخره بيت المقدس ذبحش نمايند پس حضرت امام حسين (عليه السلام) ظاهر شود ودوازده هزار صديق وهفتاد ودو نفر که با آن حضرت بودند وشهيد شدند وهيچ رجعتي از اين رجعت خوش تر نيست پس بيرون آيد صديق بزرگ اميرالمومنين علي بن ابي طالب (عليهما السلام) وبراي آن مولا قبه در نجف اشرف نصب کنند که يک رکنش در نجف اشرف باشد ويک رکنش در بحرين ويکي در صنعاي يمن وچهارم در مدينه طيبه گويا مي بينم قنديلها وچراغهاي آن قبه را که آسمان وزمين را روشني مي دهد زياده از آفتاب وماه پس بيرون مي آيد سيد اکبر محمد المصطفي (صلى الله عليه وآله) با هر کس که ايمان آورده است بدان مولا از مهاجر وانصار وهر که در جنگهاي آن حضرت شهيد شده باشد پس زنده مي کند جمعي را که تکذيب آن حضرت مي کردند وشک نموده بودند در حقيقت او يا رد فرموده او مي نمودند ومي گفتند ساحر وکاهن وديوانه است وبه خواهش خود سخن مي گويند وهر که با او جنگ ونزاع نموده همه را به جزاي خود مي رساند وهمچنين برمي گرداند هر يک از ائمه را تا حجت وهر که ياري ايشان نموده تا خوش حال شوند وهر که آزار ايشان کرده تا آنکه پيش از آخرت به عذاب وخواري دنيا مبتلا گردند ودر آن وقت ظاهر خواهد شد تاويل آيه کريمه ي ونريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض تا آخر مفضل پرسيد که مراد از فرعون وماهان در اين آيه چيست فرمود ابوبکر وعمر است مفضل پرسيد که حضرت رسالت (صلى الله عليه وآله وسلم) وحضرت اميرالمومنين (عليه السلام) با حضرت صاحب الامر (عليه السلام) خواهد بود فرمود بلي ناچار است ايشان تمام زمين را بگيرند حتي پشت کوه قاف وآنچه در ظلماتست وجميع درياها تا آنکه هيچ موضعي از زمين نماند که طي نمايند ودين خداي در آنجا بپا دارند پس فرمود اي مفضل گويا مي بينم آن روز را که ما گروه امامان نزد جد خود ايستاده باشيم وبه آن حضرت شکايت کنيم از آنچه بر ما واقع شده از اين امت جفاکار بعد از سيد ابرار وآنچه به ما رسانيدند از تکذيب ورد گفته هاي ما ودشنام دادن ولعن کردن وترسانيدن ما به کشتن وبيرون نمودن خلفاي جور ما را از حرم خدا ورسول به شهرهاي ملک خود وشهيد کردن ما به زهر ومحبوس گردانيدن ما پس حضرت خاتم الانبياء گريان شود وفرمايد اي فرزندان من نازل شده است به شما آنچه به جد شما پيش از شما واقع شده پس ابتدا نمايد حضرت فاطمه وشکايت نمايد از ابوبکر وعمر که فدک را از من گرفتند وچندانکه حجت بر ايشان اقامه کردم سودي نداد ونامه اي که تو براي من نوشته بودي به جهت فدک عمر آن را از من گرفت در حضور مهاجر وانصار آب دهن نجس خود را بر او انداخت وپاره کرد من به سوي قبر تو آمده شکايت ايشان را به تو نمودم وابوبکر وعمر بسقيفه بني ساعده رفتند وبا منافقان ديگر اتفاق نمودند وخلافت را از شوهرم اميرالمومنين (عليه السلام) غصب نمودند پس آمدند او را به بيعت ببرند واو ابا وامتناع نمود پس هيزم جمع نمودند که اهل بيت تو را بسوزانند پس من صدا زدم اي عمر اين چه جرئتست که بر خدا ورسول مي نمائي مي خواهي که نسل پيغمبر را از زمين براندازي گفت ساکت شو اي فاطمه محمد حاضر نيست که ملائکه بيايند وامر ونهي از آسمان بياورند علي را بگو که بيايد وبيعت نمايد والا آتش مي اندازم تدر خانه وجميع شما را مي سوزانم پس گفتم خدايا بر تو شکايت مي کنم اينک پيغمبر تو از ميان رفته وامتش همه کافر شده وحق ما را غصب نموده اند پس عمر صدا زد که حرفهاي احمقانه زنانه را بگذار خدا پيغمي وامامت به شما نداده است پس عمر تازيانه زد ودست مرا شکست ودر را بر شکم من زد وفرزندم محسن نام شش ماهه از من سقط شد فرياد نمودم که يا ابتاه يا روسل اله دختر تو فاطمه را دروغگو مي نامند وتازيانه بر دستش مي زنند وفرزندش را شهيد مي کند وخواستم که گيسو بگشايم اميرالمومنين دويد ومرا به سينه خود چسبانيده فرمود اي دختر رسول خدا پدرت رحمه للعالمين بود به خدا سوگند مي دهم مقنعه از سر مگشا وسر به آسمان بلند نکني والله اگر چنين کني حق تعالى جنبنده در روي زمين نگذارد پس برگشتم واز آن درد وآزار شهيد شدم پس حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) شکايت کند که چندين شب به خانه هاي مهاجر وانصار رفتم واز آن جماعتي که مکرر بيعت خلافت من از ايشان گرفته بويد ياري طلبيدم همه وعده ياري دادند چون صبح شد هيچيک به نصرت من نيامدند پس محنتها از ايشان کشيدم وقصه من قصه هرون بود در ميان بني اسرائيل که به موسي گفت اي فرزند مادرم به درستي که قوم مرا ضعيف کردند ونزديک بود که مرا بکشند پس صبر کردم از براي خدا وآزاري چند کشيدم که هيچ وصي پيغمبري مثل آن از امت نکشيده تا آنکه مرا شهيد کردند وبه ضربت عبدالرحمن بن ملجم مرادي مرا شهيد کردند پس امام حسن (عليه السلام) برخيزد وگويد اي جد بزرگوار چون خبر شهادت پدرم به معاويه رسيد زياد ولد الزنا را با صد وپنجاه هزار کس به کوفه فرستاد که برادرم امام حسين (عليه السلام) وساير برادران واهالي ما را بگيرند تا بيعت نمائيم با معاويه وهر که قبول نکند گردنش را بزنند وسرش را براي معاويه بفرستند پس من به مسجد رفتم خطبه خواندم ومردم را نصيحت کردم وايشان را به جنگ معاويه خواندم به غير از بيست نفر کسي جواب نداد پس روي به آسمان نموده گفتم خداوندا تو گوتاه باش که ايشان را دعوت نمودم واز عذاب تو ترسانيدم وامر ونهي نمودم وايشان مرا ياري نکردند ودر فرمان من مقصر شدند خداوندا تو بفرست بر ايشان بلا وعذاب خود را پس از منبر فرود آمده ايشان را گذاشتند وبه جانب مدينه روان شدند پس به نزد من آمده گفتند اينک معاويه لشگرها به کوفه فرستاده ومسلمانان را غارت کردند زنان واطفال بي گناه را کشته اند وما با ايشان جهاد کنيم پس بديشان گفتم که شما را وفائي نيست وجمعي با ايشان فرستادم وگفتم که به نزد معاويه خواهيد رفت وبيعت مرا خواهيده شکست ومرا مضطر خواهيد کرد به اينکه با معاويه صلح کنم آخر نشد مگر آنچه ايشان را خبر داده بودم پس خيزد امام معصوم مظلوم اعني امام حسين بن علي (عليهما السلام) با خون خود خضاب کرده وبا جميع شهدائي که شهيد شده اند پس حضرت خاتم انبياء چون نظرش بر امام حسين (عليه السلام) افتد بگريد وجميع اهل آسمانها واهل زمين به گريه ي آن حضرت گريان شوند وحضرت فاطمه (عليها السلام) نعره زند که زمين بلرزد وحضرت اميرالمومنين جانب راست حضرت پيغمبر بايستد وحضرت فاطمه (عليها السلام) از جانب چپ پس امام شهيد نزديک آيد حضرت پيغمبر او را به سينه خود چسباند وفرمايد فداي تو شوم اي حسين ديده تو روشن وديده من درباره تو روشن باد واز جانب راست امام حسين (عليه السلام) جناب حمزه سيد الشهدا واز جانب چپ او جعفر طيار ومحسن را حضرت خديجه وفاطمه بنت اسد برداشته بياورند فريادکنان وحضرت فاطمه (عليها السلام) آيه اي را تلاوت کند که ترجمه ظاهر لفظش اين است آن روز که به شما وعده مي دادند امروز است مي يابد هر نفسي آنچه کرده است از کار خير وحاضر گردانيده شود آنچه کرده کار بدو آرزو مي کند که کاش ميان او وکار زشت فاصله دوري باشد پس حضرت صادق (عليه السلام) بسيار گريست وفرمود روشن مباد چشمي که از اين قضيه گريان نشود پس مفصل گريست وعرض کرد اي مولاي من چه ثواب دارد گريه بر ايشان فرمود ثواب غير متناهي اگر شيعه باشد مفضل پرسيد ديگر چه خواهد شد فرمود حضرت فاطمه برخيزد وگويد خداوندا وفا کن به وعده که با من کرده اي در باب آنانکه بر من ظلم کرده اند وحق مرا غصب کرده اند ومرا زدند وبه جزع آوردند به ستم هائي که به جميع فرزندان من کردند پس بگريند بر او ملائکه هفت آسمان وحاملان عرش الهي وهر که در آنها ودر تحت الثري همه خروش برآورند پس نماند احدي از کشندگان وستمکاران بر ما وآنها که راضي بودند به ستمهاي ماها مگر آنکه در آن روز هزار مرتبه کشته شوند مفضل گويد عرض کردم اي مولاي من جمعي از شيعيان شما هستند که قائل نيستند بدين که دوستان شما ودشمنان شما وشما در آن روز زنده خواهيد شد فرمود که مگر نشنيده ايد اين آيه را (ولنديقنهم من العذاب الادني دون العذاب الاکبر) يعني البته مي چشانم به ايشان عذاب پست تر پيش از هذاب بزرگتر فرمود که عذاب پست تر عذاب رجعت است وعذاب بزرگتر عذاب قيامت است بعد از آن حضرت فرمود جمعي از شيعيان که در شناختن ما تقصير کرده اند مي گويند معني رجعت آن است که پادشاهي ما برگردد ومهدي ما پادشاه شود واي بر آنها که پادشاهي دين ودنيا را از ما گرفته اند تا به ما رد گردد پادشاهي نبوت وامامت ووصايت با ماست اي مفصل اگر تدبر نمايند شيعيان ما در قرآن هر آينه در فضيلت ما شک نکنند مگر نشنيده اي اين آيه کريمه را که ونريدان نمن علي الذين استضعفوا والله اکبر تنزيل اين آيه در بني اسرائيل وتاويلش در ما اهل بيت است وفرعون وهامان در آيه مراد از ابوبکر وعمر است پس فرمود بعد از آن برخيزد جذم علي بن الحسين (عليهما السلام) وپدرم محمد باقر (عليه السلام) پس شکايت نمايند به جد خود رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از آنچه از ستمکاران بر ايشان وارد گرديده است پس برخيزم من وشکايت نمايم از منصور دوانقي آنچه به من رسيده پس برخيزد فرزندام امام موسي کاظم (عليه السلام) وشکايت کند از هرون الرشيد پس برخيزد علي بن موسي الرضا (عليه السلام) وشکايت کند از مامون ملعون پس برخيزد حضرت امام محمدتقي وشکايتي کند از مامون وغيره پس برخيزد حضرت امام علي نقي وشکايت کند از متوکل پس برخيزد حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) وشکايت کند از منتصر پس برخيزد مهدي آخر زمان همنام جدش رسول الله با جامه خون آلود حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در روز جنگ احد که پيشاني انورش را مجروح کردند ودندان مبارکش را شکستند وبه خون آلوده شد وملائکه بر کنارش باشند تا بايستد نزد جدش وبگويد که مرا وصف کردي ونام ونسب وکنيت مرا از براي ايشان بيان کردي پس امت تو انکار حق نمودند واطاعت من نکردند وگفتند متولد نشدهاست او نيست ونخواهد بود يا گفتند که مرده است واگر مي بود اين قدر غايب نمي بود پس صبر کردم از براي خدا تا الحالکه حق تعالى مرا رخصت داد که ظاهر شوم پس حضرت رسول فرمايدالحمد لله الذي صدقنا وعده واورثنا الارض نتبوا من الجنة حيث نشاء فنعم اجر العاملين وباز فرمايد که آمد ياري وفتح الهي وظاهر شد فرموده خداوند وهو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله ولو کره المشرکون پس بخواند انا فتحنا لک فتحا مبينا ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبک وما تاخر ويتم نعمته عليک ويهديک صراطا مستقيما وينصرک الله نصرا عزيرا مفضل پرسيد که چه گناه داشت حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) که حق تعالى مي فرمايد که بيامرزد براي تو الله تعالى آنچه گذشته است از گناهان تو وآنچه مانده است وبعد از اين خواهود آمد حضرت رسول خدا دعا کرد که خداوندا گناهان شيعيان برادر من علي بن ابي طالب (عليهما السلام) وشيعيان فرزندان من که اوصياء منند گناهان گذشته وآينده ايشان را تا روز قيامت بر من بار کن ومرا در ميان پيغمبران به سبب گناه شيعيان رسوا مکن پس حق تعالى گناه جميع شيعيان را بر آن حضرت بار کرد وهمه را براي آن حضرت آمرزيد پس مفضل بسيار گريست وعرض کرد يا سيدي اينها فضل خداست بر ما به برکت شما امامان حضرت فرمود اي مفضل اين مخصوص تو وامثال توست از شيعيان خالص واين حديث را نقل نکن براي جماعتي که در معصيت خدا رخصت مي طلبند وبهانه مي جويند پس اعتماد بر اين فضيلت کرده ترک عبادت مي کنند پس ما هيچ فائده به حال ايشان نمي توانيم رسانيد زيرا که خدا مي فرمايد که شفاعت نمي کند مگر از براي کسي که نديده باشد وشفيعان از خشيت پروردگار ترسانند مفضل پرسيد آن آيه که حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خوانده که ليظهره علي الدين کله مگر آن حضرت بر همه دينها هنوز غالب نشده فرمود اي مفضل اگر آن حضرت بر همه دينها غالب شده بود پس مذهب يهود ونصاري ومجوس وصائبان وغير ايشان از اديان باطله در زمين باقي نمي ماند بلکه اين در زمان ظهور مهدي ورجعت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خواهد بود واين آيه نيز به عمل خواهد آمد وقاتلوهم حتي لاتکون فتنه ويکون الذين کله لله پس حضرت صادق فرمود که برگردد مهدي به سوي کوفه وقاتلوهم حتي لاتکون فتنه ويکون الذين کله لله پس حضرت صادق فرمود که برگردد مهدي به سوي کوفه وحق تعالى از آسمان به شکل ملخ از طلا بباراند چنانکه بر يکي حضرت ايوب باريد وقسمت نمايد ميان اصحابش گنجهاي زمين را از طلا ونقره وجواهر مفضل پرسيد که اگر يکي از شيعاين شما بميرد وقرضي از برادران مومن بر ذمت او باشد چگونه خواهد شد حضرت فرمود که اول مرتبه حضرت مهدي (عليه السلام) نداي خواهد فرمود در تمام عالم که هر که قرضي بر از شيعيان ما داشته باشد بيايد بگويد پس همه را ادا فرمايد حتي يک کله سير ويک دانه خردل

فصل

محمد بن بابويه وجعفر بن قولويه ومحمد بن ابراهيم نعماني رضي الله عنهم از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت کرده اند که آن حضرت فرمود گويا مي بينم حضرت قائم را در نجف اشرف وکوفه که زره حضرت رسالت را بپوشد وبر اسب سياهي سوار شود که پيشاني آن اسب سفيد باشد پس اسب را به حرکت آورد به نحوي که به اعجاز آن حضرت مردم شهر چنان بينند که حضرت با ايشان ودر ميان شهر ايشان است پس علم رسول الله را بگشايد وبرپا کند چوبش از عمود عرش وساير اجزايش تمام نصرت حق باشد وآن علم را حرکت دهد هيچ مومني نماند مگر آنکه در حرکت آن علم مانند قطعه آهن شود وخدا به هر مومن قوت چهل مرد کرامت فرمايد وهيچ مومني در قبر نماند مگر حق تعالى اين فرح را در قبر او داخل گرداند مومنان در قبرها به زيارت يکديگر روند ويکديگر را بشارت دهند به ظهور قائم آل محمد پس به آن حضرت نازل شوند سيزده هزار وسيصد وسيزده ملک از آن ملائکه که با حضرت نوح در کشتي بودند وآنها که با حضرت ابراهيم (عليه السلام) بودند در هنگامي که نمرود آن حضرت را به آتش انداخت وآنها که با حضرت موسي (عليه السلام) بودند در وقتي که دريا براي او شکافته شد واز آنها که با حضرت عيسي (عليه السلام) بودند در وقتي که حق تعالى او را به آسمان برد وچهل هزار ملک علامت دارد هزار ملک ديگر که در رديف يکديگر نازل شدند وسيصد وسيزده ملک که در جنگ احد وغير آن بر حضرت خاتم الانبياء نازل شدند وچهار هزار ملک که به ياري حضرت امام حسين نازل شدند پس رخصت نفرمودند که ايشان قتال کنند والحال ژوليده مو وگردآلود نزد قبر انور آن حضرت هستند وگريه مي کنند بر آن حضرت تا روز قيامت وسر کرده ايشان ملکي است که آن را متصور مي گويند هر که به زيارت آن حضرت مي رود آن ملائک او را استقبال مي نمايند وهر که وداع مي کند او او را مشايعت مي کنند وهر که بيمار شود از جماعت زائران او را عبادت مي کنند وهر که از ايشان فوت شود بر جنازه او نماز کنند وبراي او استغفار مي کنند واينها همه در زمينند وانتظار مي کشند که حضرت قائم (عليه السلام) خروج فرمايد وآن حضرت را ياري نمايند مروي است که خداوند عالم ذوالقرنين را مخير گردانيد ميان ابرذلول يعني بي صوت وابر باصاعقه ورعد وبرق ذوالقرنين ابرذلول را اختيار نمود وابر با رعد وصاعقه را براي قائم آل محمد ذخيره نمود پس حضرت صاحب الامر (عليه السلام) بر آن سوار خواهد شد وبه هفت آسمان وبه هفت زمين خواهد گرديد وانواع بادها مسخر او خواهد بود ودر سنن پيران وهيئت جوانان ظاهر خواهد شد وقوت بدنش به مرتبه اي خواهد بود که اگر دست بيندازد بزرگترين درختان زمين را از ريشه برکند واگر در ميان کوهها صدائي بزند تمام سنگها از هم بريزد وبه مشرق ومغرب عالم بگردد وهيچ کوه ودريا وصحرا نماند مگر آنکه آن حضرت از آنجا عبور فرمايد ودين حق را در آنجا برپاي بدارد وگنجها ومعدن هاي زمين تمام از براي او ظاهر گردد وبه هر طرف که متوجه شود يک ماه راه رعب وترس در دلها بيفتد وهر که را بيند به صورت بشناسد که مومن است يا منافق نيکوکار است يا بدکار وبه طريق حضرت داود وسليمان (عليهما السلام) به علم واقع در ميان مردم حکم کند وگواه از مردم بطلبد وهر جا که برود ابري بر آن سرور سايه کند وصدائي از ابر به زبان فصيح برآيد که اين مهدي آل محمد است چنانکه همه مردم بشنوند زمين را پر از عدالت گرداند بعد از آنکه پر از جور شده باشد وزمين در زير پاي او ولشگرش پيچيده شود که مسافتهاي بسيار به اندک زماني طي کند آن حضرت را سايه نباشد چون از مکه بيرون آيد منادي از جانب حضرت ندا کند که هيچ يک آب وتوشه با خود برندارد وسنگ حضرت موسي (عليه السلام) را که بار يک شتر است با اودداشته باشد وبه هر منزل که فرود آيد آن سنگ را نصب نمايد دوازده چشمه از او جاري شود که هر تشنه از او بخورد سيراب گردد وهر گرسنه بخورد سير شود وچون به نحف اشرف رسند در آنجا ساکن گردند وپيوسته آب وشيراز آن سنگ جاري گردد ودر حديث ديگر وارد شده که آب وطعام وعلف از سنگ بيرون آيد که خود وچهارپايان ايشان بخورند وعصاي موسي (عليه السلام) با آن حضرت باشد وهر وقتي که بيندازد به شکل اژدهائي باشد که چون دهان بگشايد از کام بالا تا کام پائين او چهل ذراع باشد وهر چه فرمايد فرو برد وپيراهني که جبرئيل براي حضرت ابراهيم (عليه السلام) از بهشت آورد در وقتي که او را به آتش انداختند چون آن را در بر کرد آتش نمرود در او اثر نکرد وهمان پيراهن بود که حضرت يوسف در مصر گشود حضرت يعقوب در شام بويش را شنيد وبر رويش انداختند ديده هايش روشن شد وقتي که حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) ظاهر شود آن را پوشيده وانگشتري سليمان در دست داشته باشد وتابوت بني اسرائيل را با جميع اسباب وآثار انبياء همراه داشته باشد وهيچ کافري در روي زمين نگذارد واگر پناه به درختي يا سنگي برند وپنهان شود آن درخت سنگ فرياد کند که کافر نزد ماست بيا واو را به قتل آور وچون ظاهر شود دست مبارک بر سر مومنان کشد پس عقلهاي ايشان کامل شود ودر آن زمان هر شيعه را قوت جهل مرد باشد ودلهاشان از آهن محکم تر باشد واگر همت بندد بر کوههاي آهن از جا برکند وهمه چيز اطاعت آنها که حتي درندگان زمين وپرندگان هوا اگر يکي از اصحاب آن حضرت به زميني پا گذارد آنجا فخر کند بر زمينهاي ديگر که اصحاب قائم بر روي من پا گذاشته وخدا ترس وهم از دلهاشان بردارد ودر دلهاي دشمنانشان بيندازند وهر يک از آنها از نيزه گذرنده واز شير جري تر باشد ودشمن را در زير پا بمالند وخورد کنند وخدا گوشها وچشمهاشان را نوري دهد که در هر جا باشند به جمال نرواي آن حضرت نظر نمايند وبا او سخن گفته جواب شنوند وجمع دردها وبلاها وضعف وسستي به برکت آن حضرت برطرف شود وبرکات آسمان وزمين زياد شود وباران آسماني از روزي که غضب خلاف اميرالمومنين (عليه السلام) کردند قطع شده بود نازل گردد وکينها از دلهاي مردم برطرف شود ودرندگان وحيوانات با يکديگر صلح کنند وضرر به يکديگر نرسانند حتي آنکه يک زن از عراق به شام برود وهمه با پا بر گياه سبز گرذارد وزمينهاي او بر مترش باشد وهيچ دزدي ودرنده اي ضرر نرساند واول که آن حضرت ظاهر شود بفرمايد تا دستهاي بني شي بکه کليد داران کعبه اند ببرند وبر کعبه بياويزند وندا کند که اينان دزدان خانه خدا وفرزندان قاتلان امام حسين (عليه السلام) اند براي اينکه بر کرده هاي پدر خود راضي بودند وعايشه را زنده کند وانتقام فاطمه زهرا (عليها السلام) وماريه مادر ابراهيم از وي بکشد وکسي که زکوة ندهد او را گردن بزند وزمين به نور آن حضرت روشن گردد وتاريکي برطرف شود مردم را احتياج به ماه وآفتاب نباشد وهر يک از شيعيان آن مقدار عمر کند که هزار پسر از هر يک به وجود آيد وپشت کوفه صاحب الامر (عليه السلام) مسجدي بنا کند که هزار در داشته باشد واز پشت قبه حضرت امام حسين (عليه السلام) نهر به طرف نجف اشرف جاري سازد که آبش به درياي نجف ريزد ودر ميان آن پله ها وآسياها بسته شود وامام محمد باقر (عليه السلام) فرمود که گويا مي بينم که پيرزالي زنبيلي از گندم دارد ومي برد که به نهر کربلا آسياب کند بي آنکه کرايه بگيرد پس حضرت صاحب الامر (عليه السلام) با عيال خود در مسجد سهله قرار گيرد ودر عمارات مسجدها را خراب کند وچوب بستي راست کند مثل چوب بستي که در زمان موسي (عليه السلام) وکنگره هاي مسجدها ومنارها را خراب کند وشاهراه مسلمانان را شصت ذراع گرداند وهر مسجدي که در ميان راه ساخته باشند بر هم نمايد وپنجره وروزنه وناوداني بيت الخلا که بر شارع گشوده باشند خراب کند وبر اساس حضرت ابراهيم بنا کند مسجد الحرام ومسجد رسول الله (صلى الله عليه وآله) را خراب سازد وبه طريقي که در زمان پيغکبر بوده بنا نمايد مقام ابراهيم که عمر از راه غضب وتعصب جاهليه تغيير داده بود به طريق اول برگرداند وجميع بدعتها را زايل کند وسنتها برپا دارد وشيعيان در آن زمان چندان مستغني شوند که هر چند تفحص کنند فقيري يابند که زکوة وصدقه بوي دهند نيابند جزيه از اهل کتاب قبول نکند واز هيچ کس غير از اسلام به چيز ديگر راضي نشود وبسا باشد که شخصي بر بالاي سر آن حضرت ايستاده باشد واو را امر ونهي فرمايد ناگاه بفرمايد باز داريدش وپيش آوريد پس بفرمايد تا او را گردن زنند به سبب امري که از ضمير او بر آن حضرت ظاهر شود وقرآني که حضرت امير جمع نمود واشقيا قبول نکردند ظاهر نمايد ودر اصول خمسه مروي است که حضرت صاحب الامر (عليه السلام) بر همه سنيان تشيع ايمان عرض ينمايد هر کس قبول نمود آن را از مومنان خالص شود وکسي که ابا نمايد مثل يهود ونصاري بر ايشان جزيه قرار دهد واز شهرها وقريه ها اخراج فرمايد وبعد از آنکه سفياني ودجال واتباع او زمين از لوث وجود ناپاک آنها پاک شود اگر باقي مانده باشد خوار وذليل گردند پس حضرت هفتاد نفر با آنها همراه کرده به سوي بصره فرستد که لشگريان بصره را بکشند پس لشگري به جانب شهرهاي فرنگ فرستد که همه را فتح نمايد پس بکشد هر جانوري را که گوشت او حرام باشد تا آنکه در روي زمين به غير طيب وحلال گوشت نباشد وبر يهود ونصاري وساير ملتها عرض کنند ومخير گردانند ايشان را مسلمان شدن وکشته شدن پس هر کس مسلمان شود بر وي منت گذارد وببخشد وهر که از اسلام کراهت داشته باشد به حکم خدا خونش را بريزد وهيچيک از شيعيان نباشد مگر آنکه حق تعالى بر وي نازل گرداند دست بروي بمالد وغبار از رويش پاک نمايد ومنزلشس را در بهشت بوي بنمايند وبر روي زمين هيچ کور وزمين گير ومبتلا نباشد مگر آنکه حق تعالى درهاي آنان را به برکت ما زايل گرداند خداي عزوجل برکت خود را از آسمان بر زمين فرستد تا آنکه هر درختي آن مقدار بار بردارد که شاخهاي او بشکند وشما شيعيان ميوه زمستان وتابستان بخوريد چنانچه حق تعالى مي فرمايد ولو اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا يکسبون يعني اگر اهل شهر ايمان مي آوردند واز خدا بترسند هر آينه بگشايم بر آنها برکتها از آسمان وزمين وليکن تکذيب پيغمبر نمودند پس ايشان را گرفتم وعذاب کردم به عمل بد ايشان ديگر وارد شده در تفسير آيه کريمه ثم رددنا لکم الکرة عليهم که حضرت حسين (عليه السلام) بيرون آيد با هفتاد ودو کس از اصحابش که با او شهيد شده وهمگي خودهاي مطلا بر سر داشته باشند ودر حديث ديگر با هفتاد وپنج هزار کس از مردها به دنيا رجعت نمايد ودر روايت ديگر هفتاد پيغمبر با او بيرون يند چنانچه با حضرت موسي بودند وهمه ايشان خبر به مردم رسانند که اين حسين بن علي است که خروج کرده تا آنکه مردم به او شک نياورند وبدانند که دجال وشيطان نيست در آن وقت حضرت صاحب الامر در ميان ايشان باشد چون معرفت حضرت امام حسين قرار گيرد حضرت قائم (عليه السلام) از دنيا رحلت نمايد حضرت امام حسين (عليه السلام) او را غسل دهد وکفن وهنوط کند ونماز کند در لحد گذارد زيرا که امام را به غير امام غسل نمي دهد ونماز نمي گذارد ودر حديث ديگر وارد شده که حضرت امام حسين (عليه السلام) بعد از حضرت صاحب الامر سيصد ونه سال پادشاهي جميع مومنان را خواهد کرد پس چون مدت آن حضرت تمام شود حضرت اميرالمومنين ظاهر شود نوبت پادشاهي آن حضرت باشد ودر اخبار بسيار از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است که بريده از حضرت اميرالمومنين پرسيد که اسمعيل را در قرآن مجيد صادق الوتده وصف نموده آيا پسر ابراهيم است حضرت فرمودند بلکه اسمعيل فرزند حزقيل است حق تعالى او را بر جماعتي مبعوث گرداني پس تکذيب کردند وپوست سرريش را کندند ناگاه خدا بر ايشان غضب کرد وسطا طائل ملک را که ملک عذاب بود فرستاد تا به نزد آن پيغمبر عالي مقدار آمد وگفت حق تعالى فرستاده که اگر خواهي قوم را به انواع عذابها معذب گردانم اسمعيل گفت مرا به عذاب ايشان حاجت نيست حق تعالى به او وحي کرد پس چه حاجت داري حضرت اسمعيل عرض کرد پروردگارا تو از پيغمبران پيمان گرفتي براي خود به پروردگاري وبراي محمد به پيغمبري وبراي اوصياي او به ولايت وامامت وخبردادي خلايق را به آنچه ستمکاران امت با حسين بن علي جگرگوشه آن پيغمبر بعد از آن خواهند کرد ووعده داده کمه حسين را به دنيا برگرداني تا خود انتقام کشد از هر که به او ستم کرده او را شهيد کرده پس حاجت من به درگاه تو آن است که مرا برگرداني به دنيا تا خود انتقام بکشم از قوم خود پس حق تعالى حاجت او برآورد پس حضرت اسمعيل در خدمت حضرت امام به دنيا رجعت کند وانتقام بکشد والعاقبة للمتقين

صلوات الله عليهم وعلي آبائهم الطاهرين تمت الکتاب بعون الله تعالى