سخن ناشر
السلام عليك يا ابا صالح المهدى عجل الله تعالى فرجه
((شناخت زندگى بخش ))
عنوان اثرى است كه به نام امام عصر، عليه السلام ، و درباره ايشان
تقديم همه مشتاقان و طالبان معرفت مى شود.
در همه منابع شيعى اين شناخت متضمن رهايى از مرگ جاهلى است . بابى براى
خروج از گمراهى و مهيا شدن امتى كه به استقبال پيك پى خجسته ايمان و
رستگارى مى رود.
پيش از اين بخشهايى از اين اثر به صورت مقاله در ماهنامه موعود منتشر
شده بود اما، با فرا رسيدن ايام برگزارى جشن ميلاد (شعبان 1420) و
اعلام آمادگى مولف محترم بر آن شديم تا كتاب حاضر را تقديم محضر مبارك
امام عصر، عليه السلام ، نمائيم . باشد تا موجب جلب خشنودى ايشان گردد
و مشتاقان حضرتش را بهره وافى حاصل آيد. ان شاء الله
ناشر
پيشگفتار
اساس دعوت همه پيامبران الهى و به ويژه پيامبر گرامى اسلام ،
حضرت محمد بن عبدالله ، صلى الله عليه و آله ، زنده كردن جسم و روح
انسانهاست ، انسانهايى كه به دليل دور ماندن از سرچشمه حيات ، معنى
زندگى را از ياد برده و با مرگ خو كرده اند ؛ انسانهايى كه به سراب
دنيا دل خوش كرده و از آب حياتى كه جز در ساغر انبيا و اولياى الهى
يافت نمى شود، غافل شده اند.
از اين روست كه قرآن كريم همه مؤمنان را به اجابت دعوت زندگى بخش خدا
و رسول او فراخوانده و مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا
دعاكم لما يحييكم ...(1)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرا
خوانندكه زندگيتان مى بخشد دعوتشان را اجابت كنيد...
با ختم نبوت و رحلت نبى اكرم ، صلى الله عليه و آله ، رسالت زنده ساختن
نفوس به دست دوازده پيشواى نور و هدايت سپرده شد و از آن پس آنها هستند
كه به اذن خداوند سرچشمه حيات را در دست دارند و كسانى راكه اجابتشان
كنند، زنده مى سازند.
اكنون سرچشمه حيات مادى و معنوى انسانها در دست آخرين حجت حق حضرت بقية
الله الاعظم ، ارواحنا له الفداء، است و اوست كه هر زمان كه خداوند
اراده كند با دم مسيحايى خود زمين و اهلش را زندگى دوباره مى بخشد.
چنانكه امام باقر، عليه السلام ، در تفسير آيه شريفه :
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها...(2)
بدانيد كه خداوند زمين را پس از مردنش زنده مى سازد...
فرمود:
يحييها الله عز و جل بالقائم ، عليه السلام ،
بعد موتها.(3)
خداوند، صاحب عزت و جلال ، به دست قائم ، عليه السلام ، زمين را پس از
مردنش زنده مى سازد.
بنابراين ، شناخت آخرين حجت حق ، هم شناخت كسى است كه زندگى بخش است و
اجابتش موجب زنده شدن دلهاى مرده مى گردد و هم شناختى است كه انسان را
از مرگ جاهلى مى رهاند و به سرچشمه حيات رهنمون مى سازد. چرا كه پيامبر
اكرم ، صلى الله عليه و آله ، فرمود:
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه .(4)
هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است .
آن چه كه پيش روى شماست تلاشى است اندك در راه شناخت آخرين ذخيره الهى
، حضرت حجة بن الحسن ، عجل الله تعالى فرجه ، اميدواريم كه خداوند
متعال همه ما را بيش از پيش با حجت خود آشنا كند و دلهاى مرده ما را با
انوار حيات بخش حضرتش زنده سازد. ان شاء الله .
ابراهيم شفيعى سروستانى
با مرزداران حريم تفكر شيعى
علماى شيعه در طول دوران پرفراز و نشيب غيبت كبرى همواره چون
مرزدارانى جان بر كف پاسدار حريم مقدس تفكر شيعى ، با همه ابعاد آن ،
اعم از فقه ، حديث ، كلام و... بوده اند و در هر زمان كه احساس كرده
اند شياطين جن و انس از روزنه اى قصد نفوذ و تجاوز به اين حريم مقدس را
دارند و در صدد ايجاد شبهه در اذهان ضعفاى شيعه مى باشند با تمام توش
و توان خويش به مقابله با متجاوزان فرهنگى و غارتگران فكرى پرداخته
اند.
نكته مهمى كه در بررسى آثار علماى گرانقدر شيعه به چشم مى خورد اين است
كه هرگز اشتغال آن ها در عرصه هايى همچون فقه و حديث ، مانع از پرداختن
به وظيفه اصلى شان ؛ يعنى دفاع از حريم اعتقادات شيعى و تبيين و ترويج
جانمايه تفكر شيعى ، و يا به عبارتى انديشه ولايت نشده وآنها به طور
مستمر خود را رويارو با جريانهايى كه در صدد لطمه زدن به اركان اين
انديشه بوده اند، مى ديده اند و از همين رو، بسته به مقتضيات زمان و با
توجه به شبهاتى كه در هر عصر متوجه تفكر ناب شيعى بوده است به تدوين
كتابها و رساله هايى براى پاسخگويى و رد آن شبهات مى پرداخته اند.
مرورى بر آثار علماى بزرگوارى همچون شيخ صدوق (م 381 ق )، شيخ مفيد
(413 - 328 ق )، شيخ طوسى (460 - 385 ق )، علامه حلى (726 - 648 ق )،
علامه مجلسى (1111 - 1037 ق ) و... درستى مدعاى بالا را اثبات كرده و
نشان مى دهد كه اين بزرگان ، آنى از احوال شيعيان آل محمد، صلى الله
عليه و آله ، غافل نشده و در هر زمينه كه احساس كرده اند جامعه شيعه
دچار ضعف و ناتوانى است به تاليف كتاب و رساله پرداخته اند. ساير علماى
شيعه نيز هر يك در عصر خود چونان خورشيدى درخشيده و به طالبان ، نور و
روشنايى و حيات و زندگى بخشيده اند.
اما در ميان موضوعات مختلفى كه علماى پيشين بدانها پرداخته اند موضوع
غيبت امام عصر، عليه السلام ، از جايگاه خاصى برخوردار بوده است و
علماى شيعه عنايتى خاص به اين موضوع داشته و در اين زمينه دست به
تاليفات فراوانى زده اند، تا جايى كه به نقل كتابشناس بزرگ شيعه مرحوم
شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعة افزون بر چهل كتاب و رساله با عنوان
الغيبة از سوى فقها، متكلمان و محدثان بزرگ شيعه در طى قرون متمادى به
رشته تحرير درآمده است .(5)
كه از جمله اين بزرگان مى توان به ابومحمد فضل بن شاذان (م 260 ق .)
ابوجعفر محمد بن على بن العزافر (م 323 ق )، ابوبكر محمد بن القاسم
البغدادى (م 332 ق .) ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفر النعمانى (م
360 ق .) ابوجعفر بن على بن الحسين معروف به شيخ صدوق (م 381 ق .)،
ابوعبدالله بن محمد بن النعمان معروف به شيخ مفيد (م 413 ق )،
ابوالقاسم على بن حسن الموسوى معروف به سيد مرتضى علم الهدى (م 436 ق
)، ابوجعفر محمد بن حسن بن على معروف به شيخ طوسى (م 460 ق ) و...
اشاره كرد.
حتى پاره اى از بزرگان شيعه به تاليف اين كتاب و رساله اكتفا نكرده و
كتابها و رساله هاى متعددى در زمينه موضوع غيبت موعود آخر الزمان تاليف
كرده اند، چنانكه شيخ مفيد با حدود سيزده رساله
(6) و شيخ صدوق
(7) با حدود ده رساله در صدر اين سلسله جليله قرار
دارند.
اما بدون ترديد آن چه كه همه اين بزرگان را به تلاش و مجاهده براى
زدودن زنگارهاى جهل و خرافه از موضوع غيبت آخرين ذخيره الهى حضرت بقية
الله الاعظم ، عليه السلام ، واداشته ، شناخت و معرفتى بوده است كه
آنها نسبت به وظيفه خود در قبال موضوع ياد شده داشته اند، وظيفه اى كه
از سوى امامان شيعه ، عليهم السلام ، براى علماى اين مذهب ترسيم شده و
آنها را وا مى دارد كه با تمام توان خود در راه ترويج و تبليغ اين
موضوع تلاش كنند. چنان كه در روايتى كه از امام هادى ، عليه السلام ،
نقل شده وظيفه علماى شيعه در زمان غيبت بدين گونه تصوير شده است :
لو لا من يبقى بعد غيبة قائمكم ، عليه السلام ،
من العلماء الداعين اليه و الدالين عليه و الذابين عن دينه بحجج الله و
المنقذين لضعفاء عباد الله من شباك ابليس و مردته من فخاخ النواصب
لمابقى احد الا ارتد عن دين الله و لكنهم الذين يمسكون ازمة قلوب ضعفاء
الشيعة كما يمسك صاحب السفينة سكانها، اولئك هم الافضلون عند الله عز و
جل .(8)
اگر بعد از غيبت قائم شما نبودند علمايى كه مردم را به سوى او مى
خوانند، و به سويى او را راهنمايى مى كنند، و با برهانهاى الهى از دين
او پاسدارى مى كنند، و بندگان بيچاره خدا را از دامن ابليس و پيروان او
و همچنين از دامهاى دشمنان اهل بيت رهايى مى بخشند، هيچ كس بر دين خدا
باقى نمى ماند. اما علماى دين دلهاى متزلزل شيعيان ناتوان را حفظ مى
كنند، هم چنانكه كشتيبان سكان كشتى را حفظ مى كند. اين دسته از علما در
نزد خداوند داراى مقام و فضيلت بسيارى هستند.
و در روايت ديگرى نيز كه از امام جعفر صادق ، عليه السلام ، نقل شده
است مى خوانيم :
علما شيعتنا مرابطون فى الثغر الذى يلى ابليس و
عفاريته ، يمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم
ابليس و شيعته و النواصب .(9)
علماى شيعه در مرزهايى كه شيطان و ايادى او در پشت آنها كمين كرده اند
پاسدارى داده و آنها را از اينكه بر شيعيان ناتوان هجوم برند باز مى
دارند و اجازه نمى دهند كه شيطان و پيروان او و دشمنان اهل بيت بر
ضعفاى شيعه تسلط يابند.
همچنين در روايتى از امام جواد، عليه السلام ، وظايف علماى دين به
هنگام غيبت امام از جامعه چنين بيان شده است :
من تكفل بايتام آل محمد، صلى الله عليه و آله ،
المنقطعين ، عن امامهم ، المتحيرين فى جهلهم ، الاسارى فى ايدى
شياطينهم و فى ايدى النواصب من اعدائنا، فاستنقذهم منهم و اخرجهم من
حيرتهم و قهر الشياطين برد وساوسهم و قهر الناصبين بحجج ربهم و دلائل
ائمتهم ، ليحفظوا عهدالله على العباد بافضل الموانع ، باكثر من فضل
السماء على الارض و العرش و الكرسى و الحجب على السماء.
كسى كه سرپرستى يتيمان آل محمد، صلى الله عليه و آله ، را كه از امام
خود دورافتاده ، در نادانى خويش سرگردان مانده و در دستان شياطين و
دشمنان اهل بيت گرفتار آمده اند، به عهده گيرد و آنها را از چنگال
دشمنان رهايى بخشد و ازحيرت و جهالت خارج سازد و وسوسه هاى شياطين را
از آنها دور كند، و با دلايل پروردگارشان و برهانهاى امامانشان دشمنان
اهل بيت را مقهور سازد، تا عهد خدا بر بندگانش را به بهترين شكل حفظ
نمايد، بر ساير مردم برترى دارد؛ بيشتر از آن چه آسمان بر زمين ، و عرش
و كرسى و حجابها بر آسمان برترى دارند، و او بر ديگر بندگان خدا فضيلت
دارد همچنان كه ماه شب چهارده بر كوچكترين ستاره آسمان فضيلت دارد.(10)
حال بايد ديد آيا ضرورتهايى كه استوانه هاى فقاهت شيعه را به تدوين
كتاب و نگارش رساله درزمينه شناخت آخرين حجت حق و ديگر موضوعات مرتبط
يا غيبت امام عصر، عليه السلام ، واداشته از بين رفته است يا خير؟
آيا آن نگرانى كه خاطر شيخ صدوق را پريشان ساخته و او را وادار به
تاليف كتاب كمال الدين و تمام النعمة نمود، ديگر برطرف شده و جايى براى
نگرانى خاطر باقى نمانده است !؟(11)
آيا آن شبهات و سؤالات گوناگون پيرامون غيبت كه شيخ مفيد را وا مى داشت
براى پاسخ به آنها رساله هاى گوناگونى همچون الفصول العشرة فى الغيبة ،(12)
خمس رسائل فى اثبات الحجة ،(13)
فى سبب استتار الحجة
(14) و... را به رشته تحرير درآورد ديگر از بين رفته
است !؟
آيا آن احساس ضرورتى كه شيخ طوسى را وادار مى ساخت كه باهمه اشتغالات
علمى و درگيرى در عرصه هايى همچون فقه ، تفسير، حديث و رجال دست به
تاليف كتاب الغيبة بزند، ديگر زمينه اى ندارد!؟ آيا ديگر هيچ خطرى
سرمايه اعتقادى شيعيان آل محمد، صلى الله عليه و آله ، را تهديد نمى
كند!؟
آيا ديگر ضعفاى شيعه به چنان امنيتى دست يافته اند كه مرزداران حريم
تفكرشيعى بتوانند سلاح بر زمين گذاشته و پايان ماموريت خود را اعلام
كنند!؟
آيا جوانان و نوجوانان كشور كه به تعبير امام راحل ، قدس سره ،
((كشور ائمه هدى و كشور صاحب الزمان ،
عليه السلام )) است ، به آن حدى از شناخت
نسبت به حجت عصر رسيده اند كه علماى شيعه و دعوت كنندگانا به سوى قائم
بتوانند با خاطرى آسوده سر به بالين بگذارند!؟
آيا فكر مى كنيد همين كه در هر نيمه شعبان با چند سخنرانى از آن امام
غايب ياد مى كنيم و مردم را متوجه وظيفه خود نسبت به آن حضرت مى سازيم
براى زمينه سازى ظهور كافى است !؟
اينها پرسشهايى است كه در مقطع كنونى متوجه علماى گرانقدر شيعه و بزرگ
پاسداران حريم اعتقادات شيعى مى باشد.
براستى آيا حوزه هاى علماى شيعه ، علماى گرانقدر تشيع ، نهادها و مراكز
فرهنگى ، تحقيقاتى و تبليغاتى كشور، دين خود را نسبت به صاحب اصلى شان
ادا كرده اند. همان وجود شريفى كه امام راحل امت ، قدس سره ، در شانش
فرمود:
رهبر همه شما و همه ما وجود مبارك بقية الله است و بايد ماها و شماها
طورى رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست به دست بياوريم
.(15)
دعاى شب و آه سحر
نيمه شعبان دراذهان شيعيان و محبان اهل بيت ، عليهم السلام ، به
عنوان روز ميلاد نجات بخش موعود معنا و مفهوم مى يابد. روز ميلاد بزرگ
مردى كه انسانيت ، ظهور او را به انتظار نشسته و عدالت براى پاى بوس
قدمش لحظه شمارى مى كند.
نيمه شعبان اگرچه شرافتش را وامدار مولود خجسته است است كه در اين روز
زمين را با قدوم خويش متبرك ساخته است ، اما همه عظمت آن در اين خلاصه
نشده و در تقويم عبادى اهل ايمان نيز ازجايگاه و مرتبه والايى برخوردار
است .
در رواياتى كه ازطريق شيعه و اهل سنت نقل شده فضيلتهاى بسيارى براى
عبادت و راز و نياز در شب و روز خجسته نيمه شعبان برشمرده شده است و
اين خود تمثيل زيبايى است از اين موضوع كه براى رسيدن به صبح وصال
موعود بايد شب وصل با خدا را پشت سر گذاشت ، و تا زمانى كه منتظر، عمر
خويش را در طريق كسب صلاح طى نكند نمى تواند شاهد ظهور مصلح موعود
باشد.
با توجه به اهميت فراوانى كه در روايات به شب نيمه شعبان داده شده و
حتى آن را هم پايه شب قدر شمرده اند، در اين مجال برخى از روايتهايى را
كه در بيان مقام و منزلت اين شب روحانى وارد شده اند مورد بررسى قرار
مى دهيم . باشد تا خداوند ما را به عظمت اين شب مقدس واقف گرداند و
توفيق بهره بردارى از بركات آن را عطا فرمايد:
از پيامبر گرامى اسلام ، صلى الله عليه و آله ، در اين زمينه روايتهاى
بسيارى نقل شده كه يكى از آنها به اين شرح است :
شب نيمه شعبان در خواب بودم كه جبرييل به بالين من آمد و گفت : اى
محمد! چگونه در اين شب خوابيده اى ؟پرسيدم : اى جبرييل ! مگر امشب چه
شبى است ؟گفت : شب نيمه شعبان است . برخيز اى محمد! سرت را بلند كن !
امشب درهاى آسمان گشوده مى شوند، درهاى رحمت باز مى گردند و همه درهاى
خوشنودى ، آمرزش ، بخشش ، بازگشت ، روزى ، نيكى و بخشايش نيز گشوده مى
شوند. خداوند دراين شب به تعداد موهاى و پشمهاى چارپايان (بندگانش را
از آتش جهنم ) آزاد مى كند. امشب خداوند زمانهاى مرگ را ثبت و روزيهاى
يك سال را تقسيم مى كند و همه آن چه را كه در طول سال واقع مى شود نازل
مى سازد. اى محمد! هركس امشب را با منزه داشتن خداوند (تسبيح )، ذكر
يگانگى او (تهليل )، ياد بزرگى او (تكبير)، راز و نياز با او (دعا)،
نماز، خواندن قرآن ، نمازهاى مستحب (تطوع ) و آمرزش خواهى (استغفار)
صبح كند، بهشت جايگاه و منزل او خواهد بود و خداوند همه آن چه را كه
پيش از اين انجام داده و يا بعد از اين انجام مى دهد، خواهدبخشيد...(16)
يكى ازهمسران پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، حالات ايشان را در
شب نيمه شعبان چنين بيان مى كند:
در يكى از شبها كه پيامبر خدا، صلى الله عليه و آله ، در نزد من بود
ناگهان متوجه شدن كه ايشان بستر خود را ترك كرده است ، غيرت خاص زنانه
به سراغ من آمد و به گمان اينكه حضرت نزد يكى ديگر از همسران خود رفته
است به جستجوى ايشان پرداختم ، اما بناگاه ديدم كه حضرتش مانند جامه اى
كه بر زمين افتاده باشد به سجده رفته و چنين راز و نياز مى كند:
((اصبحت اليك
فقيرا خائفا مستجيرا فلا تبدل اسمى و لاتغير جسمى و لاتجهد بلائى و
اغفرلى )).
به سوى تو آمدم در حالى كه تهيدست ، ترسان و پناه جويم ، پس نام مرا
برمگردان ، جسم مرا تغيير مده ، گرفتاريم را افزون مساز و از من درگذر.
آن گاه سر خود را بلند كرد و بار ديگر به سجده رفت و در آن حال شنيدم
كه مى فرمود:
((سجد لك سوادى و
خيالى و امن بك فوادى هذه يداى بما جنيت على نفسى يا عظيم ترجى لكل
عظيم اغفرلى ذنبى العظيم فانه لا يغفر العظيم الا العظيم
))
سراپاى وجودم براى تو سجده كرده و قلبم به تو ايمان آورده است ؛ اين دو
دست من با همه جنايتى كه بر خود روا داشته ام ، پس اى بزرگى كه براى هر
كار بزرگى اميدها به سوى تو است ؛ از گناهان من درگذر، چرا كه از
گناهان بزرگ در نمى گذرد مگر پروردگار بزرگ .
بعد از اداى اين كلمات سر خود را بلند كرده و براى سومين بار به سجده
رفت و اين جملات را بر زبان جارى ساخت :
((اعوذ برضاك من
سخطك و اعوذ بمعافاتك من عقوبتك و اعوذ بك منك انت كما اثنيت على نفسك
و فوق ما يقول القائلون )).
از خشم تو به خشنوديت پناه مى برم ، از كيفر تو به بخشش تو پناهنده مى
شوم و از تو به سوى خودت پناه مى جويم . تو همان گونه اى كه خود توصيف
كرده اى و بالاتر از آنى كه گويندگان مى گويند.
لحظاتى ديگر سر از سجده برداشت و دوباره به سجده رفت در حالى كه مى
فرمود:
((اللهم انى اعوذ
بنور وجهك اشرقت له السموات و الارض و قشعت به الظلمات و صلح به
امرالاولين و الاخرين ان يحل على غضبك او ينزل على سخطك بك من زوال
نعمتك و فجاة نقمتك و تحويل عافيتك و جميع سخطك ، لك العتبى فى استطعت
و لا حول و لا قوة الا بك ))
خدايا به نور وجه تو كه آسمانها و زمين از آن روشن شده ، تاريكيها با
آن از بين رفته و كار پيشينيان و آيندگان با آن اصلاح شده است پناه مى
برم ، از اينكه به خشم تو گرفتار شوم و يا دشمنى تو بر من نازل شود.
پناه مى برم به تو از زوال نعمتت ، نزول ناگهانى عذابت ، دگرگونى
سلامتى ات و همه آن چه كه خشم تو را در پى دارد. خوشنودى نسبت به آن چه
من در توان دارم از آن تو است و هيچ حركت و نيرويى نيست مگر به سبب تو.
چون اين حال را از پيامبر ديدم او را رها كردم و شتابان به طرف خانه
حركت كردم . نفس نفس زنان به خانه رسيدم . وقتى پيامبر صلى الله عليه و
آله ، به خانه برگشتند و حال مرا ديدند گفتند: چه شده است كه اين چنين
به نفس نفس افتاده اى ؟
گفتم : اى رسول خدا من به دنبال شما آمده بودم ، پس فرمود:
آيا مى دانى امشب چه شبى است ؟! امشب شب نيمه شعبان است ، در اين شب
اعمال ثبت مى گردند، روزيها قسمت مى شوند، زمانهاى مرگ نوشته مى شوند و
خداوند تعالى همه را مى بخشد مگر آن كه به خدا شرك ورزيده يا به قمار
نشسته است . يا قطع رحم كرده يا برخوردن شراب مداومت ورزيده يا بر
انجام گناه اصرار ورزيده است ...(17)
پرسشى كه با مطالعه روايتهاى بالا به ذهن خطور مى كند اين است كه چرا
با اينكه در بسيارى از روايات تصريح شده كه تعيين زمان مرگ مردمان و
تقسيم روزى آنها در شب قدر و در ماه مبارك رمضان صورت مى گيرد، در دو
روايت ياد شده شب نيمه شعبان به عنوان زمان تقدير امور مزبور ذكر شده
است ؟
مرحوم سيد بن طاووس (م 664 ق .) در پاسخ پرسش يادشده مى گويد:
شايد مراد روايات مزبور اين باشد كه تعيين زمان مرگ و تقسيم روزى به
صورتى كه احتمال محو و اثبات آن وجود دارد. در شب نيمه شعبان صورت مى
گيرد، اما تعيين حتمى زمان مرگ و يا تقسيم حتمى روزيها در شب قدر انجام
مى شود. و شايد مراد آنها اين باشد كه در شب نيمه شعبان امور مزبور در
لوح محفوظ تعيين و تقسيم مى شوند، ولى تعيين و تقسيم آنها در ميان
بندگان در شب قدرت واقع مى شود. اين احتمال هم وجود دارد كه تعيين و
تقسيم امور ياد شده در شب قدر و نيمه شعبان صورت مى گيرد، به اين معنا
كه در شب نيمه شعبان وعده به تعيين و تقسيم امور مزبور در شب قدر داده
مى شود. به عبارت ديگر امورى كه در شب قدر تعيين و تقسيم مى گردند، در
شب نيمه شعبان به آنها وعده داده مى شود. همچنان كه اگر پادشاهى در شب
نيمه شعبان به شخصى وعده دهد كه در شب قدر مالى را به او مى بخشد، در
مورد هر دو شب اين تعبير صحيح خواهد بود كه بگوييم مال در آن شب از آن
حضرت چنين بخشيده شده است .(18)
كميل بن زياد از ياران امام على ، عليه السلام ، چنين روايت مى كند كه
:
در مسجد بصره در نزد مولايم اميرالمؤمنين نشسته بودم و گروهى از ياران
آن حضرت نيز حضور داشتند، در اين ميان يكى از ايشان پرسيد: معناى اين
سخن خداوند كه : ((فيها يفرق كل امر حكيم
))(19)؛
در آن شب هر امرى با حكمت معين و ممتاز مى گردد، چيست ؟ حضرت فرمودند:
((قسم به كسى كه جان على در دست اوست همه
امور نيك و بدى كه بر بندگان جارى مى شود، از شب نيمه شعبان تا پايان
سال ، در اين شب تقسيم مى شود. هيچ بنده اى نيست كه اين شب را احياء
دارد و در آن دعاى خضر بخواند، مگر آن كه دعاى او اجابت شود.))
پس از آن كه امام از ما جدا شد،شبانه به منزلش رفتم . امام پرسيد: چه
شده است اى كميل ؟ گفتم اى اميرمؤمنان آمده ام تا دعاى خضر رابه من
بياموزى ، فرمود:
بنشين اى كميل ! هنگامى كه اين دعا را حفظ كردى خدا را در هر شب جمعه ،
يا درهر ماه يك شب ، يا يك بار در سال يا حداقل يك بار در طول عمرت ،
با آن بخوان ، كه خدا تو را يارى و كفايت مى كند و تو را روزى مى دهد،
و از آمرزش او برخوردار مى شوى ، اى كميل ! به خاطر زمان طولانى كه تو
با ما همراه بوده اى بر ما لازم است كه درخواست تو را به بهترين شكل
پاسخ دهيم ، آن گاه دعا را چنين انشاء فرمود...(20)
شايان ذكر است كه اين دعا همان دعايى است كه امروزه آن را با نام
((دعاى كميل ))
مى شناسيم .
اميرمؤمنان على ، عليه السلام ، در روايتى ديگر در فضيلت شب نيمه شعبان
چنين مى گويد:
در شگفتم از كسى كه چهار شب از سال را به بيهودگى بگذراند: شب عيد فطر،
شب عيد قربان ، شب نيمه شعبان و اولين شب از ماه رجب ...(21)
از امام صادق ، عليه السلام ، روايت شده كه پدر بزرگوارشان در پاسخ كسى
كه از فضيلت شب نيمه شعبان از ايشان پرسيده بود فرمودند:
اين شب برترين شبها بعد از شب قدر است ، خداوند در اين شب فضلش را بر
بندگان جارى مى سازد و از منت خويش گناهان آنان را مى بخشد، پس تلاش
كنيد كه در اين شب به خدا نزديك شويد. همانا اين شب ، شبى است كه
خداوند به وجود خود سوگند ياد كرده كه در آن درخواست كننده اى را،
مادام كه درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند. اين شب ، شبى
است كه خداوند آن را براى ما خاندان قرار داده است ، همچنان كه شب قدر
را براى پيامبرما، صلى الله عليه و آله ، قرار داده است . پس بر دعا و
ثناى بر خداوند تعالى بكوشيد، كه هركس در اين شب صد مرتبه خداوند را
تسبيح گويد، صد مرتبه حمدش را بر زبان جارى سازد، صد مرتبه زبان به
تكبيرش گشايد و صد مرتبه ذكر يگانگى (لا اله الا الله ) او را به
زبان آورد، خداوند از سر فضل و احسانى كه بر بندگانش دارد، همه گناهانى
را كه او انجام داده بيامرزد و درخواستهاى دنيوى و اخروى او را برآورده
سازد، چه درخواستهايى كه بر خداوند اظهار كرده و چه درخواستهايى كه
اظهار نكرده و خداوند با علم خود بر آنها واقف است و...(22)
آن چه ذكر شد بخشى از روايات فراوانى است كه در فضيلت شب و روز نيمه
شعبان وارد شده اند،(23)
اما بايد دانست شرافت اين شب خجسته ، علاوه بر همه آن چه كه بيان شد،
به اعتبار مولود مباركى است كه در اين شب قدم به عرصه خاك نهاده است .
وجود مقدسى كه سالها پيش از تولدش مژده ميلاد او به مسلمانان داده شده
بود و شايد همه عظمت اين شب و تكريم و بزرگداشتى كه در كلمات معصومان ،
عليهم السلام ، از آن شده است به خاطر وجود همين مولود مبارك باشد.
چنان كه بزرگانى چون سيد بن طاووس به اين موضوع اشاره كرده و بر همگان
لازم دانسته اند كه در اين شب خداى خويش را به سبب منت بزرگى كه با
ميلاد امام عصر، عليه السلام ، بر آنها نهاده سپاس گويند و تا آن جا كه
درتوان دارند شكر اين نعمت الهى را به جاى آورند.(24)
در يكى از دعاهايى كه در شب نيمه شعبان وارد شده است چنين مى خوانيم :
اللهم بحق ليلتنا هذه و مولودها و حجتك و
موعودها التى قرنت الى فضلها فضلا فتمت كلمتك صدقا و عدلا لا مبدل
لكلماتك ...(25)
بار خدايا تو را مى خوانيم به حق اين شب و مولود آن ، و به حق حجتت و
موعود اين شب ، كه فضيلتى ديگر بر فضيلت آن افزودى و سخن تو از روى
راستى و عدالت به حد كمال رسيده و هيچ كس را ياراى تبديل و تغييرسخنان
تو نيست .
مطابق روايتهاى بسيارى كه شيعه و اهل سنت آنها را نقل كرده اند ميلاد
خجسته امام عصر، عليه السلام ، در شب نيمه شعبان سال 255 ق . واقع شده
و باعث مزيد فضيلت اين شب مبارك گشته است .(26)
اميدواريم كه خداوند به بركت مولود با عظمت شب نيمه شعبان به همه ما
توفيق درك فضيلت هاى اين شب خجسته را عطا فرمايد و همه ما را از زمره
ياوران و خدمتگزاران مولود اين شب قرار دهد.
از تولد تا غيبت
دوازدهمين پيشواى شيعيان ، بنابر مشهورترين اقوال ، در شب جمعه
نيمه شعبان سال 255 ق . در شهر سامرا ديده به جهان گشود.(27)
بنا به گفته شيخ مفيد (م 413 ق .) پدرش امام حسن عسكرى ، عليه السلام ،
جز او فرزندى نه پنهان و نه آشكار به جا نگذاشت و او را نيز در پنهان و
خفا نگهدارى فرمود.(28)
مادر بزرگوار آن حضرت بانويى شايسته به نام ((نرجس
))(29)
بود كه به نامهاى ديگرى چون ((سوسن
))(30)،
((صيقل ))(31)
و ((مليكه ))(32)
نيز ناميده شده است .(33)
او دختر ((يوشعا))
پسرقيصر روم و از نوادگان ((شمعون
)) يكى از حواريون مسيح ، عليه السلام
بود كه به طريقى معجزه آسا از سوى خداوند براى همسرى امام يازدهم
برگزيده شد.(34)
خلاصه ماجرا از اين قرار است :
هنگامى كه ((نرجس ))
در روم بود خوابهاى شگفت انگيزى ديد، يك بار در خواب پيامبر عزيز اسلام
، صلى الله عليه و آله ، و عيساى مسيح ، عليه السلام ، را ديد كه او را
به عقد ازدواج امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، درآوردند، و در خواب
ديگرى ، شگفتيهاى ديگرى ديد و به دعوت حضرت فاطمه زهرا، عليهاالسلام ،
مسلمان شد، اما اسلام خود را از خانواده و اطرافيان خويش پنهان مى داشت
. تا آن گاه كه ميان مسلمانان و روميان جنگ درگرفت و قيصر خود به همراه
لشكر روانه جبهه هاى جنگ شد. ((نرجس
)) در خواب فرمان يافت كه به طور ناشناس
همراه كنيزان و خدمتكاران به دنبال سپاهى كه به مرز مى روند برود، و او
چنين كرد و در مرز برخى از جلوداران سپاه مسلمانان آنان را اسير ساختند
و بى آن كه بدانند او از خانواده قيصر است او را همراه ساير اسيران به
بغداد بردند.
اين واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادى ، عليه السلام ،
روى داد،(35)
و كارگزار امام هادى ، عليه السلام ، نامه اى را كه امام به زبان رومى
نوشته بود به فرمان آن گرامى در بغداد به نرجس رساند و او را از برده
فروش خريدارى كرد و به سامرا نزد امام هادى ، عليه السلام ، برد، امام
آن چه را نرجس در خوابهاى خود ديده بود به او يادآورى كرد، و بشارت داد
كه او همسر امام يازدهم و مادر فرزندى است كه بر سراسر جهان مستولى مى
شود و زمين رااز عدل و داد پر سازد. آن گاه امام هادى ، عليه السلام ،
نرجس را به خواهر خود ((حكيمه
)) كه از بانوان بزرگوار خاندان امامت
بود سپرد تا آداب اسلامى و احكام را به او بياموزد و مدتى بعد نرجس به
همسرى امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، درآمد.(36)
نام ، كنيه و القاب
نام و كنيه امام عصر، عليه السلام ، همان نام و كنيه پيامبر
اكرم ، صلى الله عليه و آله ، است . در برخى از روايات آمده است :
تا زمانى كه خداوند زمين را به ظهور او و استقرار دولتش زينت نبخشيده
است ، بر كسى روا نيست كه نام وكنيه آن حضرت را بر زبان جارى سازد.(37)
بر همين اساس عده اى از فقها قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام
واقعى اش شده و عده اى ديگر نيز اين امر را مكروه دانسته اند. اما
بيشتر فقها نهى از نام بردن حضرت را اختصاص به زمان غيبت صغرى و شرايطى
كه بيم خطر جانى براى آن حضرت وجود داشت ، دانسته اند.(38)
به دليل وجود روايات ياد شده ، شيعيان آن حضرت را با القاب مختلفى چون
، حجت ، قائم ، مهدى ، خلف صالح ، صاحب الزمان ، صاحب الدار مى ناميدند
و در دوران غيبت كوتاه آن امام ، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با
تعابيرى چون ((ناحيه مقدسه
)) از ايشان ياد مى كردند.(39)
چگونگى ميلاد
دشمنان اهل بيت ، عليهم السلام ، و حاكمان ستم پيشه اموى و
عباسى ، بر اساس روايتهايى كه از پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ،
به آنها رسيده بود، از دير باز مى دانستند كه شخصى به نام
((مهدى ))
از خاندان پيامبر، صلى الله عليه و آله و دودمان امامان معصوم بر
ميخيزد و كاخهاى ظلم و ستم را نابود مى سازد، از همين رو پيوسته در
كمين بودند كه چه موقع آخرين مولود از نسل امامان شيعه به دنيا خواهد
آمد تا او را از بين ببرند.
از زمان امام محمد تقى ، عليه السلام ، رفته رفته فشارها و سختگيريها
بر خاندان پيامبر فزونى گرفت تا در زمان امام حسن عسكرى ، عليه السلام
، به اوج خود رسيد و آن حضرت در تمام دوران حيات خويش در شهر
((سامرا))
زير نظر بودند، و كوچكترين رفت و آمد به خانه آن امام از نظر دستگاه
خلافت مخفى نبود.
در چنين شرايطى طبيعى است كه ميلاد آخرين حجت حق نمى تواند آشكار باشد
و به همين خاطر تا ساعاتى قبل از ميلاد آن حضرت نزديكترين خويشان امام
حسن عسكرى ، عليه السلام ، نيز از اينكه قراراست مولودى در خانه امام
به دنيا بيايد خبر نداشتند و هيچ اثرى از حاملگى در مادر آن بزرگوار
مشاهده نمى شد.
روايتى كه در اين زمينه از ((حكيمه
)) دختر بزرگوار امام جواد، عليه السلام
، و عمه امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، نقل شده ، شنيدنى است :
شيخ صدوق (م 381 ق .) در كتاب ((كمال
الدين )) روايت كرده است كه :
ابومحمدحسن بن على ، عليه السلام ، به دنبال من فرستاد و فرمود: اى عمه
!امشب روزه ات را با ما افطار كن زيرا امشب شب نيمه شعبان است و خداوند
در اين شب آن حجتى را كه حجت او در زمين است آشكار مى سازد. پرسيدم :
مادر او كيست ؟ فرمود: نرجس ، عرض كردم : خدا مرا فداى شما گرداند، به
خداقسم در او هيچ اثرى از حاملگى نيست ! فرمود: موضوع اين چنين است كه
مى گويم ، حكيمه خاتون ادامه مى دهد: من (به خانه امام عسكرى ) درآمدم
، پس از آن كه سلام كردم و نشستم نرجس پيش من آمد و در حالى كه
كفشهاى مرا از پايم بيرون مى آورد گفت : اى بانوى من چگونه شب كردى
؟گفتم : بلكه تو بانوى من و بانوى خاندان منى . سخن مرا انكار كرد و
گفت : چه شده است عمه ؟ به او گفتم : دختر جان خداوند تبارك و تعالى در
همين شب به تو فرزند پسرى عطا مى كند كه سرور دنيا و آخرت خواهد بود.
نرجس ازحيا در جاى خود نشست . وقتى از نماز عشاء فارغ شدم و افطار كردم
، به بستر رفتم و خوابيدم ، در نيمه هاى شب براى نماز برخاستم ، نمازم
را تمام كردم ، در حالى كه هنوز نرجس خوابيده بود و اثرى از زايمان در
او نبود. تعقيب نماز را به جاى آوردم و خوابيدم ، اما لحظاتى بعد وحشت
زده از خواب بيدار شدم . كه در اين موقع نرجس هم برخاست و به نماز
ايستاد.
حكيمه مى گويد: در همين حال شك و ترديد به سراغ من آمد، اما ناگهان
ابومحمد (امام حسن عسكرى )، عليه السلام ، از همان جا كه نشسته بود
ندابرآورد: اى عمه ! شتاب مكن كه آن امر نزديك شده است . حكيمه ادامه
مى دهد: در حال خواندن سوره هاى ((سجده
)) و ((يس
)) بودم كه نرجس با اضطراب از خواب بيدار
شد، من با شتاب پيش او رفتم و گفتم : نام خدا بر تو باد، آيا چيزى
احساس كردى ؟ گفت : بله ، عمه جان . به او گفتم : نام خدا بر تو باد،
آيا چيزى احساس كردى ؟ گفت : بله ، عمه جان . به او گفتم : بر خودت
مسلط باش و آرامشت را حفظ كن ، كه اين همان است كه به تو گفتم . حكيمه
ادامه مى دهد: دقايقى كوتاه خواب به سراغ من آمد و در همين موقع بود كه
حالت زايمان به نرجس دست داد و من به سبب حركت نوزاد بيدار شدم ، جامه
را از روى او كنار زدم و ديدم كه او اعضاى سجده را به زمين گذاشته و در
حال سجده است ، او را در آغوش گرفتم و با تعجب ديدم كه او كاملا پاكيزه
است و از آثار ولادت چيزى بر او نمانده است . در اين هنگام ابومحمد
(امام حسن عسكرى )، عليه السلام ، ندا برآورد كه : اى عمه ! پسرم را
نزد من بياور. نوزاد را به سوى او بردم ، آن حضرت دستانش را زير رانها
و كمر او قرارداد و پاهاى او را بر سينه خود گذاشت . آن گاه زبانش را
در دهان او كرد و دستانش را بر چشمها و گوشها و مفاصل او كشيد و بعد از
آن گفت : پسرم !سخن بگو و آن نوزاد زبان گشود و گفت : شهادت مى دهم كه
خدايى جز خداى يكتا نيست و هيچ شريكى براى او وجود ندارد و شهادت مى
دهم كه محمد صلى الله عليه و آله ، فرستاده خداست ، آن گاه بر
اميرمؤمنان ، عليه السلام ، و ساير امامان درود فرستاد تا به نام پدرش
رسيد...(40)
بعد از تولد آن حضرت ، امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، تعداد بسيار
محدودى از ياران نزديك خود را در جريان ميلاد مهدى موعود قرار دادند و
تعدادى ديگر از ياران آن حضرت نيز موفق به ديدار آن مولود خجسته شدند.(41)
صفات و خصائل
مرحوم شيخ عباس قمى در كتاب منتهى الامال در توصيف جمال دلاراى
امام عصر، عليه السلام ، چنين مى گويد:
همانا روايت شده كه آن حضرت شبيه ترين مردم است به رسول خدا، صلى الله
عليه و آله ، در خلق و خلق ، و شمايل او شمايل آن حضرت است . و آن چه
جمع شده از روايات در شمايل آن حضرت ، آن است كه آن جناب ابيض (سفيد)
است كه سرخى به او آميخته و گندمگون است كه عارض شود آن را زردى از
بيدارى شب و پيشانى نازنينش فراخ و سفيد و تابان است و ابروانش به هم
پيوسته و بينى مباركش باريك و دراز كه در وسطش فى الجمله انحدابى
(برآمدگى ) دارد و نيكورو است و نور رخسارش چنان درخشان است كه مستولى
شده بر سياهى محاسن شريف و سر مباركش ، گوشت روى نازنينش كم است . بر
روى راستش خالى است كه پندارى ستاره اى است درخشان ،
((و على راسه فرق بين و فرتين كانه الف بين واوين
)) ميان دندانهايش گشاده است . چشمانش
سياه و سرمه گون و در سرش علامتى است ، ميان دو كتفش عريض است ، ودر
شكم و ساق مانند جدش اميرالمؤمنين ، عليه السلام ، است .
و وارد شده : ((المهدى طاووس اهل الجنة
وجهه كالقمر الدرى عليه جلابيب النور)) ؛
يعنى حضرت مهدى ، عليه السلام ، طاووس اهل بهشت است . چهره اش مانند
ماه درخشنده است . بر بدن مباركش جامه هايى است از نور.
((عليه جيوب النور تتوقد بشعاع ضياء القدس
)) ؛ بر آن جناب جامه هاى قدسيه و
خلعتهاى نورانيه ربانيه است كه متلالا است به شعاع انوار فيض و فضل
حضرت احديت . و در لطافت و رنگ چون گل بابونه و ارغوانى است كه شبنم بر
آن نشسته و شدت سرخى اش را هوا شكسته و قدش چون شاخه بان درخت بيدمشك
يا ساقه ريحان (است )، ((ليس بالطويل
الشامخ و لا بالقصير اللازق )) ؛ نه دراز
بى اندازه و نه كوتاه بر زمين چسبيده . ((بل
مربوع القامة مدور الهامة )) ؛ قامتش
معتدل و سر مباركش مدور (است )، ((على
خده الايمن خال كانه فتاة مسك على رضراضة عنبر))
؛ بر روى راستش خالى است كه پندارى ريزه مشكى است كه بر زمين عنبرين
ريخته (است ). ((له سمت مارات العيون
اقصد منه )) ؛ هيات نيكى و خوشى دارد كه
هيچ چشمى هياتى به آن اعتدال و تناسب نديده (است ) صلى الله عليه و على
آبائه الطاهرين .(42)
غيبت صغرى
امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، در هشتم ربيع الاول سال 260 ق .
يعنى در زمانى كه حضرت مهدى ، عليه السلام ، پنج سال بيشتر نداشتند، به
دست ((معتمد))،
خليفه عباسى به شهادت رسيد و امام عصر، عليه السلام ، بر پيكر پدر
بزرگوار خويش نماز گزارد.(43)
با شهادت امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، دوران امامت امام عصر، عليه
السلام ، آغاز شد و بنا به گفته بسيارى از صاحبنظران دوران غيبت كوتاه
مدت آن امام ، كه از آن تعبير به ((غيبت
صغرى )) مى شود نيز از همين زمان يعنى
سال 260 ق . آغاز گرديد. اما برخى از اهل تحقيق برآنند كه آغاز غيبت
صغرى از همان زمان تولد حضرت ، يعنى سال 255 ق . بوده است .(44)
دوران غيبت صغرى تا سال 329 ق . ادامه داشت كه بدين ترتيب بنابر ديدگاه
اول طول اين دوران 69 سال و بنابر ديدگاه دوم طول اين دوران 74 سال
خواهد بود.
غيبت كبرى
از سال 329 ق . به بعد دوران ديگرى از حيات امام عصر، عليه
السلام ، آغاز مى شود كه از آن تعبير به ((غيبت
كبرى )) مى كنيم ، اين دوران همچنان
ادامه دارد تا روزى كه به خواست خدا ابرهاى غيبت به كنارى رود و جهان
از خورشيد فروزان ولايت بهره مند شود.
اما در مورد وجه تقسيم بندى اين دو دوران بايد گفت كه دردوران غيبت
صغرى حضرت ولى عصر، عليه السلام ، از طريق كسانى كه به آن ها
((نواب خاص ))
اطلاق مى شود با مردم در ارتباط بودند و از طريق نامه هايى كه به
((توقيع ))
مشهور است پرسشهاى شيعيان را پاسخ مى گفتند، اما در دوران غيبت كبرى
اين نوع ارتباط قطع شده و مردم براى دريافت پاسخ پرسشهاى دينى خود تنها
مى توانند به ((نواب عام
)) امام عصر كه همان فقهاى وارسته هستند، مراجعه كنند.