نشانى از امام غايب

محمد مهدى ركنى يزدى

- ۱ -


مقدمه

اهميت ويژه اى که رهبرى واداره عادلانه جوامع بشرى در زمان ما يافته، بيدارى ملتهاى مظلوم وتوجه بيشترى که به حقوق اجتماعى انسان مى شود، بعلاوه نوميدى از اصلاحات واقعى توسط زمامداران قدرتمند جهان، همه عواملى است که اعتقاد مسلمانان وبخصوص شيعه را درباره مصلح آخر الزمان ارج وجلوه اى تازه بخشيده واز صورت يک عقيده مذهبى مجرد، به گونه يک دلبستگى وآرمان عمومى خير انديشان ومردم ستمديده در آورده است. بازتاب فرهنگى اين اعتقاد ونياز اجتماعى، کتابهاى خرد وکلانى است که در چند سال اخير نوشته شده، ووجود مهدى موعود اسلام را از نظر گاههاى مختلف مورد بحث واثبات قرار داده است. با همه آثار مستند وارزنده اى که در اين موضوع منتشر گشته، جا دارد بحثى مستقل به توقيعات اختصاص داده شود، که نامه هاى رسيده از امام غايب ونشانى از وجود مقدسش مى باشد. کتابچه اى که در برابر داريد نوشته ايست در اين باب ونگرشى است تازه به اين نامه ها وروشن کردن مفاد ومضمون آنها، که اميد است در معرفى وشناخت بيشتر آن امام دادگر موثر باشد، وآگاهى ما را نسبت به مسؤوليتها ووظايفى که داريم افزايش دهد.

19 بهمن 1367 رجب 1409

توقيع در لغت نامه ها

در کتابهاى لغت توقيع به اين معانى آمده: نشان گذاشتن وامضا کردن حاکم برنامه وفرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسشها مى دهد، دستخط فرمانروا، نوشتن عبارتى در ذيل مراسله.(1)

در اصطلاح علم حديث پاسخ پرسشها يا اطلاعيه هايى است که به صورت کتبى از طرف امام براى آگاهى شيعيان فرستاده مى شده چنان که توقيعاتى از حضرت امام على نقى وامام حسن عسکرى عليهما - السلام نقل شده،(2) اما معمولا توقيع به نامه هاى حضرت حجه بن الحسن امام زمان عجل الله فرجه گفته مى شود که توسط چهار تن نايبان خاص ايشان در زمان غيبت صغرى به دست شيعيان مى رسيده.(3) محتواى اين توقيعات يا جواب سوالات خصوصى است يا تعليم احکام ورد شبهات مخالفان، يا تاييد وتوثيق نواب اربعه وتکذيب مدعيان دروغين وتعيين تکاليف اجتماعى شيعيان در دوران نهان زيستى حضرت، که شرح آنها خواهد آمد. چنين به نظر مى رسد دانشمندان ما خواسته اند بين اخبارى که شيعه آنها را در حضور امام بطور شفاهى فرا گرفته با آنچه به صورت حاشيه وپى نوشت نامه از امام دريافت کرده تفاوتى موجود باشد، بدين جهت نوع دوم را توقيع خوانده اند، که با معانى لغوى ووضع نخستين آن نيز تناسب دارد، زيرا توقيعات معمولا جواب پرسشهايى است که در زير نامه به اختصار تحرير مى شده، ونشان درستى آنها دستخط شناخت شده(4) يا مهر نويسنده بوده که در توقيعات وجود داشته، وبدين ترتيب اصحاب ائمه وشيعيان زبده که با خط ونشان پيشوايان خود آشنايى داشتند به صدور آنها از طرف حجت خدا اطمينان کامل پيدا مى کردند.

اهميت توقيعات واستدلال به آنها

آشکارترين اثر وجودى وتربيتى امام غايب در مدت غيبت صغرى توقيعات صادره از آن حضرت است. چنان که مى دانيم مهدى موعود (عليه السلام) آخرين خليفه آفريدگار بر زمين براى هدايت ورهبرى توده هاى انسانى است. پنهان از چشمها مى زيد تا از کيد دشمنان محفوظ ماند، ودست ستم به آستان والايش نرسد، وچون پدران خود به زهر جفا يا شمشير کين کشته نشود، وآثار وجودى خليفه الله از جهان نابود نگردد. اما اين ناپيدايى ونهان زيستى چنان نيست که همانند نابودن امام بر صحنه زمين باشد ووجود وعدمش يک سان، نه والله! که علاوه بر آثار معنوى وافاضات پنهانى - که اهلش از آن برخوردارند - امام غايب چون امام حاضر به وظيفه پيشوايى دينى خود که هدايت وتربيت نفوس ومدد رسانى به دانشمندان پارساى مذهبى ونگهداشت آنان از لغزشهاست مى پردازد ودر حراست ومرزبانى حريم دين الهى وديگر مسووليتها وتعهداتى که نسبت به کشورهاى اسلامى دارد مى کوشد، وآن کس که زکوى آشنايى ست مى داند که هدايت ودستگيرى ونگهبانى حضرتش چگونه است، که خود ديده وبهره مند گشته. يکى از جلوه هاى بارز اين راهنمايى در زمان غيبت کوتاه مدت آن حضرت، همين توقيعات است که به وسيله نايبان خاص براى شيعيان فرستاده اند. زيرا اگر فيض بخشى ولطف نهانى آن حضرت را بيشتر مردم احساس نکرده اند، ويا گروهى تحقيق نکرده اخبار متواتر(5) در ضرورت حجت خدا را به چشم قبول واعتنا نمى نگرند، اما توقيعاتى که در مدت 69 سال غيبت صغرى از طرف حضرت صادر شده، داراى خصوصياتى است که نه تنها براى مردم آن عصر دليل عينى ونشان آشکار بر صدورش از سوى امام غايب بوده، بلکه چون از همان زمان در کتب محدثان موثق وعلماى محقق ثبت وضبط گشته، براى ما نيز امروز مى تواند دليلى مشهود واثرى روشن بر صدورش از ناحيه آن حضرت باشد، که انکارش جز بر عناد يا حق پوشى حمل نگردد، وچگونه چنين نباشد در حالى که اين توقيعات با خط ونشان شناخته شده بر دست مطمئن ترين افراد به شيعيان مى رسيده، وآنان آثار درستى را - مانند نهان دانى وپيش گويى امام - در آنها مى ديدند، وسپس با تمام خصوصيات اين نامه ها را در کتب خود نقل مى کردند. اين کتابها که اصل(6) ناميده مى شد در اختيار دانشمندانى متتبع چون محمد بن يعقوب کلينى (متوفى به سال 329 هجرى) ومحمد بن على بن بابويه معروف به شيخ صدوق (در گذشته به سال 381) که در زمان غيبت صغرى يا اندکى پس از آن مى زيستند قرار گرفت، واين پويندگان راه دين ودانش به گرد آورى اخبار وتنظيم وتحقيق درباره آنها پرداختند. آثار علمى اين محققان که بيشتر از قرن چهارم وآعاز غيبت کبرى به بعد است موجود ومرجع وماخذ پژوهندگان امروزيست، وبه استناد همين کتب معتبر هزار ساله است که ما به توقيعات اعتماد واتکا مى کنيم، وهم آنها را دليل آشکار بر نظارت ومرزبانى حضرت مهدى عليه السلام از جامعه اسلامى مى دانيم. هر چند روايات رسيده از رسول اکرم وامير المؤمنين وديگر امامان معصوم درباره مهدى موعود عليه السلام آن قدر فراوان ومتواتر است.(7)

که جاى ترديد براى مسلمانها حقيقت جو وبلکه هر محقق منصف باقى نمى گذارد، اما نويسنده معتقد است پس از اثبات درستى توقعيات ومطالعه تعدادى از آنها خوانندگان نسبت به اين موضوع اعتقادى اطمينان قلب بيشترى مى يابند. اميد است در اين کوشش علمى حوصله وداورى منصفانه خوانندگان نويسنده را يارى وهمراهى کند، تا معرفت بيشترى نسبت به امام زمان خود پيدا کنيم، که در حديثى از حارث بن مغيره روايت شده: به حضرت صادق عليه السلام گفتم: آيا رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفته است: هر کس بميرد وامامش را نشناسد مانند عهد جاهليت مرده است؟ حضرت فرمود: بلى. گفتم جاهليت کامل (مانند قبل از اسلام) يا جاهليتى که فقط امامش را نشناسد. حضرت پاسخ داد: جاهليت کفر ونفاق وگمراهى.(8) بنابر اين بايد مساله شناخت امام ومعرفت نسبت به حجت خدا را با اهميت بيشتر تلقى کرد وتحقيق لازم را انجام داد.

چگونگى پيدايش توقيعات

براى اينکه در انتساب توقيعات به امام زمان عليه السلام دچار ترديد نشويم، ومثلا آنها را ساخته دست شيادان يا ساده لوحى وزود باورى عوام نپنداريم، بايد مقدمات وموجبات پيدايش اين نامه ها را بدانيم. براى حصول اين مقصود لازم است نخست اشاره اى به اوضاع سياسى وروش حکام آن عصر بنمائيم تا علت غيبت وپنهان زيستى امام معلوم شود، آن گاه ضرورت وجودى نواب اربعه که توقيعات توسط آنها به شيعيان مى رسيده نيز آشکار مى گردد. مى دانيم راه ارتباط شيعيان با امام غايب در مدت 69 سال نايبان چهارگانه حضرتش بوده اند، وبه بيان ديگر حجت خدا مسووليت هدايت وامامت خود را از طريق اين سفيران عملى مى کرده، يعنى با صدور توقيعات وپاسخ به پرسشها آثار رهبرى وارشادى اش به شيعيان مى رسيده. در تشريح آنچه ذکر شد مطالب زيرين - که خود فشرده از بحثى مفصل است - بيان مى شود.(9)

نظرى به تاريخ آن زمان

نگاهى گذرا به تاريخ زندگى ائمه بعد از حضرت رضا عليه السلام ورفتارى که فرمانروايان با آنان ودوستانشان داشتند حکايت از اين دارد که بد رفتارى وفشار آن خلفاى غاصب نسبت به جانشينان حقيقى پيامبر قوس صعودى مى پيمود. چنان که محدوديت وسختگيرى بر امام دهم حضرت هادى (عليه السلام) بيش از امام نهم - حضرت جواد (عليه السلام) - بود، همچنان که مراقبت بر داخل خانه امام حسن عسکرى (عليه السلام) وگماشتن جاسوسهاى زن ومرد بر ايشان افزون از امام دهم بود براى هر کس که تاريخ حيات اين امامان را مطالعه مى کند همواره اين سوال مطرح است که چرا اين بزرگ مردان الهى که از سلامت کامل روح وبدن برخوردار بودند چنين اندک زيستند ونگذاشتند آثار وجوديشان آشکار شود؟ چرا بايد امام جواد (عليه السلام) 25 سال وامام حسن عسکرى 28 سال زندگى نمايند وبه سم جفا کشته شوند؟ چرا بايد از 42 سال عمر حضرت هادى حدود 20 سال آن تحت نظر يا در زندان گذشته باشد؟(10) چرا بايد امام دهم ويازدهم از زادگاهشان مدينه ناخواسته تبعيد شوند ودر سامرا در محلى که لشکرگاه سلطان است تحت نظر ومراقبت شديد آن جاه طلبان قرار گيرند؟ از جمله ويژگيهاى نيم قرن از حکومت عباسيان در سامرا - از سال 227 تا 279 - ضعف دستگاه فرمانروايى واستيلاى مواليان ترک وانقلاب صاحب زنج که خود را علوى وحامى زحمت کشان مى دانست، وبالاخره نهضتهاى متعددى است که به طرفدارى از رضاى آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وبر ضد ستم هيات حاکمه انجام مى گرفت، بحدى که از آغاز حکمرانى معتصم تا پايان عهد معتمد - که بيش از نيم قرن زمان گرفت - 18 نهضت وقيام روى داد که همه از طرف علويان بود. انقلابيون بپاخاسته مردم را که از فساد ومال اندوزى وکشتار فرمانروايان به ستوه آمده بودند به عنوان کلى رضاى آل محمد فرا مى خواندند نه به نام خاص امام زمانشان، زيرا بيم آن مى رفت که دستگاه جبار، امام را به طغيان واخلال عليه حکومت متهم کند وفورا بکشد. ظاهرا اين داعيان انقلابى معتقد بودند که در صورت پيروزى امام را به رهبرى برگزينند ودر صورت عدم موفقيت خود را فداى عقيده وآرمان وامام خويش کنند. اگر نهضت کنندگان را در دعوتشان صادق وصميمى هم ندانيم، اين حقيقت انکار ناپذير است که آل محمد شايستگى وحق حکومت داشته اند، واين امرى مسلم ومقبول بوده که رهبران مردم را بدان مى خواندند، هر چند در باطن رياست خود را نيز طالب بودند.(11) اگر خواسته باشيم فهرست وار هم اوضاع سياسى - اجتماعى شيعه وپيشوايانش را در مدت امامت حضرت هادى وعسکرى عليهما السلام - از سال 220 تا 260 - نقل کنيم سخن به درازا خواهد کشيد واز هدف اصلى باز مى مانيم، بدين جهت طالبان را به کتب مربوط بخصوص تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عجل الله فرجه) رجوع مى دهيم که اثرى تحقيقى وپر فايده است،(12) اينجا همين قدر متذکر مى شويم که از مجموع مطالعات اين واقعيت خودنمايى مى کند که آن سلاطين ستمگر - ونه خلفاى رسول الله - بر طبق اخبار فراوانى که از پيامبر اکرم وامير المؤمنين وفرزندانش رسيده بود، مى دانستند مصلح موعود که قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است از اين خاندان ظهور خواهد کرد، وجهان را پس از آن که ظلم وجور همه جا را فرا گرفته از قسط وعدل پر خواهد کرد،(13) ومهدى موعود (عليه السلام) است که حکومت اسلامى واقعى را که بر پايه توحيد وبرابرى وبرادرى ورعايت حقوق همه افراد است ايجاد خواهد کرد. بنابر اين قدرت وسلطنت آنها نابود شدنى است، وچون به خيال خام خود مى خواستند از تحقق آن حکومت عدل جلوگيرى کنند، نسبت به ائمه معصومين به چنان فجايع وجناياتى دست مى زدند وآنان را سخت زير نظر داشتند. در چنين شرايط اجتماعى وسياسى خاص بود که امام هادى وبخصوص حضرت عسکرى عليهما السلام به اجبار زندگى مخفيانه وکم - معاشرت را پيش گرفتند وبا رعايت تقيه وحفظ ظاهر به وظايف اجتماعى ورهبرى شيعيان پرداختند،(14) وبا وجود اين به حبس وقتل محکوم مى شدند.

غيبت

در اين اوضاع سخت که از شمشير خون مى ريخت موضوع غيبت مهدى موعود نيز توجيه وتعليل مى شود. براى حفظ جان وبر جا ماندن حجت خدا بر زمين، ناپيدايى وپنهان زيستى امام کارى طبيعى وخرد پذير وبلکه منحصر به فرد بود، البته اين از نظر حفظ جان پيشوا وادامه رهبرى است، اما اختفاى آن دوامام که معلول شرايط سخت وفشار رژيم حاکم بود، اين فايده مهم را نيز داشت که حادثه مهم غيبت وناپيدايى طولانى امام دوازدهم را براى شيعه امرى عادى ومانوس گرداند، وزمينه ذهنى مردم را براى غيبت حضرت حجه بن الحسن (عليهما السلام) آماده کرد. على بن حسين مسعودى در کتابش اثبات الوصيه سخنى در اين باره دارد که نقل کردنى است: اوروايت مى کند که امام هادى (عليه السلام) خود را از بسيارى از شيعه پوشيده مى داشت وجز با اندکى از خواص مراوده نداشت. چون امامت به فرزندش امام عسکرى (عليه السلام) رسيد با شيعيان از پشت پرده اى سخن مى گفت، مگر در اوقاتى که براى بردنش به خانه سلطان بر مرکب سوار مى شد وآشکارا مى گذشت، که همه اورا مى ديدند. اين دورى گزيدن از عموم وپرده نشينى مقدمه غيبت صاحب الزمان (عليه السلام) بود، تا شيعه رفته رفته به پنهان بودن امامش عادت کند، وبا مساله غيبت يک باره روبرونشود.(15) اين نظريه را دانشمندان متتبع معاصر نيز تاييد کرده حتى از برنامه هاى حساب شده امام هادى عليه السلام شمرده اند.(16) در تاييد آنچه ذکر شد وتمهيد مقدمه براى غيبت کبرى، بايد از غيبت صغرى وپنهان زيستى 69 ساله امام زمان (عليه السلام) نام برد، که آن نيز خود وسيله اى براى آماده گردانيدن شيعه جهت غيبت کبرى وناپيدائى طولانى وممتد حضرت مهدى (عليه السلام) مى باشد.

ناگفته نماند آنچه از زندگى مخفيانه امام دهم ويازدهم نقل شد در ارتباط با غيبت طولانى فرزندشان حجه بن الحسن عليه السلام بود، وگر نه اصل غيبت از جمله سنتهاى الهى است که براى همه انبياء واولياى گذشته واقع شده وموجب امتحان وآزمايش امت ونيز وسيله اى براى تنبيه وآگاهى بخشيدن به آنها بوده است، وچنان که در امتهاى پيش رخ داده در امت اسلام نيز روى مى دهد، واز اين جهت غيبت پديده اى نوظهور وبى سابقه نيست وپيشينه اى ديرين دارد.(17) کوتاه سخن آن که علت غيبت امام دوازدهم مساعد نبودن شرايط زندگى آشکار وعادى براى حضرتش مى باشد، زيرا بى شک علنى شدن وى همان بود وگرفتارى به دست جلادان همان، که عباسيان هميشه بيمناک از وقوع پيش بينى رسول اکرم بودند که در اين خبر مشهور آمده: اگر از عمر جهان تنها يک روز باقى مانده باشد خدا آن روز را به قدرى طولانى خواهد کرد که بالاخره فردى از خاندان من ظهور کند واساس ظلم وجور را فروريزد.(18)

انتخاب ومعرفى نايب

بديهى است که هر گاه شرايط اجتماعى واوضاع سياسى بطورى بود که امام نمى توانست يا مصلحت نمى دانست آزادانه ومستقيما با پيروانش ارتباط برقرار کند، چاره اى جز انتخاب نماينده ومعرفى واسطه اى بين خود ومردم ندارد، تا به وسيله اومسووليت رهبرى خود را انجام دهد واين روشى است خرد پذير ومتداول. اين کر از زمان امام دهم کما بيش اجرا شد ورفته رفته به ميزان افزايش سختگيريهاى حکام وازدياد اختفا وپنهان زيستى امام فعاليت ووساطت نمايندگان نيز بيشتر شد، تا اينکه از شروع غيبت صغرى که سال 260 ووفات امام حسن عسکرى (عليه السلام) بود وارد مرحله جديد وکامل خود گرديد وتوقيعات - که موضوع بحث ماست - نيز در اين مرحله وبه همين دليل به وجود آمد. اکنون بايد به شناخت نواب اربعه بپردازيم، که واسطه نشر توقيعات صادره از ناحيه مقدس امام زمان (عليه السلام) بودند، وتعدادى از توقيعات هم درباره خود آنهاست. اما پيش از آن بجاست کتب مرجع وماخذ ما در نقل توقيعات معرفى شود، تا بر طبق روش علمى تحقيقات تاريخى به ارزيابى اسناد پرداخته باشيم. بنابر اين بحث آينده معرفى دوکتاب کهن سال ماخذ ماست.

معرفى دوکتاب شامل توقيعات

اينک بايد به نقد دوماخذى که توقيعات را از آنها نقل مى کنيم بپردازيم، ونويسندگان آنها را نيز بشناسيم، تا جاى هيچ گونه ترديدى در اسناد ما بر جا نماند، واحتمال جعل توقيعات کاملا برطرف شود. روش علمى تحقيقات تاريخى بنابر اين روش - که اخبار مذهبى را نيز شامل مى شود - بايد بر اسناد ومدارک کتبى که از ناقلان ومؤلفان دانشمند موثق بر جا مانده، ودر زمان وقوع حادثه يا نزديک بدان تحرير شده تکيه شود، بدين جهت نويسنده نيز به کتابهايى استناد مى نمايد که در زمان غيبت صغرى يا نزديک بدان نوشته شده، يا مؤلف مدتى بعد مى زيسته اما ماخذ اصيل دست اول را در اختيار داشته، وبدون واسطه از آنها نقل مى کند. در اين صورت احتمال تحريف وجعل بسيار ضعيف ودر صورت اعتماد به نويسنده، ناوارد ونارواست. بر اين اساس دوماخذى برگزيده شد که واجد اين مزايا بود وتوقيعات از اين دونقل مى شود مگر اندکى که از اصول کافى - از کتب معتبر قديمى - نقل مى شود. نخستين آنها کمال الدين وتمام النعمه از محدث بزرگوار محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به شيخ صدوق مى باشد، ودومين کتاب الغيبه تاليف شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسى است. هر چند عظمت علمى ووسعت معلومات وتقواى اين دودانشمند شيعى بحديست که شهرت جهانى يافته اند، ونويسنده نيازى به بسط کلام در اين باب نمى بيند، اما براى اينکه مختصر اطلاعى از شرح حالشان پيدا کنيم وبه شخصيت علمى ومجاهدات اين دوفقيه، وصحت واهميت کتابشان بيشتر پى بريم، در اين باب اندکى دامنه سخن را گسترش مى دهيم.

ابو جعفر محمد بن على قمى ملقب به صدوق

ابو جعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى معروف به ابن بابويه وملقب به صدوق (هميشه راستگو). سال وفاتش 381 هجرى است وچون مدت عمرش را هفتاد واند سال نوشته اند بنابر اين تولدش حدود سالهاى 302 تا 310 در شهر قم ودر زمان غيبت صغرى مى باشد. در نوجوانى حضور دومين وسومين نايب خاص امام غايب رسيده وطبعا بسيارى از اخبار را از ناقلان نخستين وبدون واسطه شنيده، ومهمتر آن که اوخود به دعاى ولى عصر عليه السلام زاده شده، وچنان که در خبر آمده وجودى پر برکت بوده که خداوند به وسيله اوبه مردم خير رسانده است.(19)

 عنايات ولى عصر (عليه السلام) پيوسته شامل حالش بوده، چنان که خود در مقدمه کتاب کمال الدين مى نويسد: انگيزه تصنيف اين کتاب نيز توصيه اى بوده که امام زمان (عليه السلام) در خواب به اوکرده وخواسته اند کتابى در موضوع غيبت تاليف کند که در آن، دوران پنهان زيستى پيامبران از امتشان ذکر شده باشد.(20) از امتيازات زندگى صدوق اين که وى براى تکميل معلومات خود به مسافرتهاى علمى پرداخته، واز زادگاهش قم به مراکز علمى کشور پهناور اسلامى کوچ کرده است، تا از مجلس فقيهان ومحدثان بهره گيرد وبه روش سماع وشنيدن مستقيم از استاد حديث آموزد، وسپس خود به افاضه وتعليم پردازد. اوبا اين هدف مقدس از قم به شهرهاى رى استر آباد، جرجان، نيشابور، مشهد الرضا (عليه السلام)، مروالرود، بغداد، کوفه مکه، مدينه، همدان، بلخ، ايلاق، سمرقند، فرغانه سفر کرد وبه تعلم وتعليم پرداخت.(21) در آن عصر مساله روز مجامع دينى، غيبت فرزند امام حسن عسکرى عليه السلام وشبهاتى بود که از گروههاى مختلف وفرقه هاى مذهبى عليه شيعه دوازده امامى مى شد. اوبراى جوابگويى به مخالفان در معرکه بحث آزاد گام نهاد وجهاد علمى خود را آغاز کرد، وبا ادله عقلى ونقلى به دفع شبهات واثبات حقانيت مذهب شيعه اماميه پرداخت وچنان نيکواز عهده بر آمد که زبان زد همه گشت، وقدرت استدلال اوواستوارى مبانى تشيع مبرهن گرديد. در بخش اول کتاب کمال الدين نمونه اى از مناظرات واحتجاجات اونقل شده. در پاسخ به اشکالهايى که در اطراف موضوع غيبت امام مى شود با ناووسيه(22) وواقفه(23) وزيديه(24) وديگر منکران به بحث پرداخته ودرستى مذهبى اهل البيت را اثبات کرده، کوتاه سخن آن که صدوق پرچمدار فقه شيعه وپيشواى محدثان ومدافع مذهب اماميه وصاحب سيد تأليف خرد وکلان مى باشد که معروفترين آنها عبارتست از: من لا يحضره الفقيه (دومين کتاب از کتب اربعه حديث شيعه) کمال الدين وتمام النعمه، عيون اخبار الرضا عليه السلام، علل الشرايع، کتاب الخصال، کتاب التوحيد، کتاب الاعتقادات. اما کتاب مورد نظر:

کمال الدين وتمام النعمه

تاليفى است ارزشمند وبزرگ که بيش از 680 صفحه

را در برگرفته، ودر موضوع غيبت امام زمان (عليه السلام) مى باشد. مؤلف با حسن سليقه اى تمام مطالب را تنظيم کرده: نخست ضرورت وجود خليفه الله را بر زمين بيان مى کند ووجوب شناخت امام وپيشوا را شرح مى دهد، سپس به رد اشکال مخالفين وشيعيان چند امامى - مانند زيديه وواقفيه - مى پردازد، ومناظره اى را که خود با ملحدى در مجلس رکن الدوله ديلمى داشته نقل مى کند. بعد هفت باب از کتاب در توضيح غيبت پيامبران گذشته است تا خوانندگان را غيبت مهدى (عليه السلام) غريب وبى مانند جلوه ننمايد. بخش مهم ديگرى از کمال الدين به ذکر احاديثى اختصاص داده شده که رسول اکرم وتک تک ائمه معصومين عليهم السلام خبر از وقوع غيبت امام قائم داده اند، ودر بسيارى از آنها به غيبت کوتاه مدت ودراز مدت هر دوتصريح شده، بطورى که براى محقق منصف جاى ترديد باقى نمى گذارد. چند فصل هم به شرح ولادت حجه بن الحسن (عليه السلام) وکسانى که آن پيشواى پنهان را در خردسالى ديده اند وعلت غيبت اختصاص دارد. سپس در بخشى مستقل به نقل توقيعات مى پردازد که مورد بحث ما واقع خواهد شد. در فصول آخر کتاب به داستان کسانى که عمرى دراز کرده اند، وثواب انتظار ونشانيهاى خروج قائم ومباحثى از اين گونه پرداخته است وبا نقل خطابه غراى على بن موسى الرضا عليه آلاف التحيه والثنا در مسجد جامع مرو راجع به امام واهميت رهبرى در شيعه، کتاب را حسن ختام مى بخشد. از قسمتهاى مهم وقابل توجه کمال الدين باب 25 تا 38 کتاب است، که شيخ صدوق در آنها به نقل رواياتى از رسول اکرم وحضرت فاطمه ويازده امام معصوم مى پردازد که در آنها ضمن شرح ويژگيهاى مهدى موعود اين امت، به غيبت طولانى آن حضرت تصريح کرده اند. براى نمونه دوروايت از مجموع آن روايات فراوان برگزيده ونقل مى شود:

1 - از جابر بن عبد الله انصارى روايت شده که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت: مهدى از فرزندان من است. نامش نام من وکنيه اش کنيه من است. در خلق وخلق شبيه ترين مردم به من است. اورا غيبتى است وحيرتى که امتها در آن گمراه مى شوند. سپس مانند شهاب ثاقب(25) به سوى مردم مى آيد. زمين را بعد از آن که از جور وظلم انباشته شده از عدل وقسط پر مى کند.(26)

 2- محمد بن ابراهيم بن اسحاق گويد، ابو على بن همام گفت، از محمد بن عثمان عمرى (دومين سفير امام) شنيدم که گفت، از پدرم (نخستين نايب خاص امام) شنيدم مى گفت: از ابومحمد حسن بن على عليه السلام - وقتى که من در حضورش بودم - درباره اين خبر که از پدرانش روايت شده سوال کردند: قطعا زمين تا روز قيامت از حجت خدا بر خلقش خالى نمى ماند ويقينا هر کس بميرد وامام زمان خود را نشناسد (از نظر اعتقادى) مرگش مانند مردن عصر جاهليت است (يعنى در کفر وشرک). امام عسکرى (عليه السلام) گفت: همانا اين خبر حق است همان طور که (روشنايى) روز حق است. به حضرت گفته شد: اى پسر پيامبر خدا! حجت وامام بعد از شما کيست؟ پاسخ داد: فرزندم محمد. اوامام وحجت بعد از من است، هر کس بميرد واورا نشناسد (از جهت اعتقاد) مردنش همانند مردن زمان جاهليت است (يعنى قبل از اسلام، زمان بت پرستى). آگاه باش! قطعا اورا غيبتى (از چشم مردم) است که جاهلان در آن حيران مى شوند، وپيروان باطل (از جنبه عقيدتى) در آن به هلاکت مى افتند، وکسانى که (براى ظهورش) وقت تعيين مى کنند آن را دروغ مى شمرند. (در اين هنگامى کفر وفساد) اوخروج مى کند، گويا من پرچمهاى سفيدى را مى بينم که بالاى سرش در نجف کوفه حرکت مى کند.(27) شيخ.(28)

شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسى

شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسى (385 - 460)

استاد فقيهان واز بزرگترين حديث شناسان ومؤلفان شيعه است. حال طلب وشوق به تکميل معلومات، اورا در سال 408 به بغداد - که مرکزيت سياسى وعلمى ودينى داشت - کشاند. رياست ومرجعيت شيعه در آن زمان با فقيه فرزانه ونابغه شيعه محمد بن محمد بن نعمان معروف به شيخ مفيد بود. طوسى از حوزه درس وبحث اين استاد تا سال 413 که در گذشت استفاده نمود ودر علوم عقلى ونقلى سر آمد گشت. سپس زعامت شيعه به اعلم شاگردان شيخ مفيد يعنى علم الهدى سيد مرتضى رسيد وتا سال فوتش 436 اين مقام علمى ومذهبى را داشت، شيخ طوسى نيز از افاضاتش بهره مى گرفت ومورد توجه خاصش بود. در اين زمان که استعداد فوق العاده ووفور دانش وقدرت استنباط احکام واجتهاد طوسى بر دانشمندان روشن شده بود به پيشوايى شيعه ورياست علمى طالبان علم برگزيده شد، ومرجع حل مشکلات وپاسخ شبهات گرديد، وخانه اش که در محله کرخ بغداد بود آموزشگاه علما ومجتهدان شد. پايگاه علمى وى به حدى رسيد که علاوه بر مرجعيت شيعه، مورد احترام دانشمندان سنى نيز واقع گشت، بطورى که القائم بامر الله خليفه عباسى کرسى تدريس کلام را - که رتبه علمى والايى بود - به اومحول کرد.(29) پس از آشوبى که سال 488 در بغداد رخ داد، وخانه اين دانشمند بزرگ وکتابخانه مهم شيعه در محله کرخ به آتش تعصب عوام سوخته شد اودل آزرده به باب مدينه علم نبوى حضرت على عليه السلام روى آورد وبه نجف کوچ کرد، وبه تاسيس مدارس وبر پايى حوزه هاى تدريس علوم اسلامى وفقه جعفرى پرداخت، واز آن پس نجف مرکز علم وروحانيت شيعه، وپرورش دهنده فقهاى عظام ومراجع دينى عالى مقام گرديد. اين خدمات علمى وآثار گرانقدرى که در تفسير قرآن وحديث وفقه وکلام ورجال تاليف کرد اورا بحق شايسته عنوان شيخ الطائفه الاماميه واستاذ الفقهاء گرداند. تاليفات شيخ طوسى چهل وهفت عدد شمرده شده،(30) که از جمله آنهاست: تبيان در تفسير قرآن، تهذيب واستبصار که دوکتاب از چهار کتاب بسيار معتبر حديثى شيعه ومرجع فقهاست، العده در اصول فقه، تلخيص الشافى در امامت، کتاب الغيبه در موضوع پنهان - زيستى حضرت حجه بن الحسن که اينک مورد نظر ماست وبايد بيشتر معرفى شود.(31)

سابقه تأليف کتاب در موضوع غيبت

واقعه غيبت امام قائم عليه السلام سالها پيش از وقوع از زبان ائمه اطهار به اصحاب گوشزد شده بود، وبراى آنان رويدادى ناشناخته وحادثه اى غير منتظره نبود. آنان هم براى ابلاغ اين حادثه استثنايى ونادر الوقوع به آيندگان، وبحثهايى که در اطراف آن پيش مى آيد وجواب اشکالهايى که به ذهن مى گذرد کتابهايى با نام مشترک کتاب الغيبه يا الغيبه تاليف کردند، بطورى که ما هم اکنون در ماخذ کهن به نام کتابهايى در اين زمينه بر مى خوريم که اصحاب حضرت موسى بن جعفر وامام رضا عليهما السلام نوشته واز اين پيش آمد خبر داده اند.(32) بنابر اين از يکصد سال پيشتر نه تنها وقوع غيبت امام دوازدهم پيش گويى شده، بلکه تاليفاتى مستقل به نام کتاب الغيبه نيز تحرير شده بود، که بعد از فرا رسيدن زمانش عينا به وقوع پيوست وآن پيش گوييها با رويدادهاى خارجى مطابق شد، وصحت احاديث رسيده از اهل بيت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره غيبت مهدى موعود (عليه السلام) به اثبات رسيد. هر چند اين کتب براى ما بر جا نمانده، ولى در دسترس دومؤلف مورد بحث ما بوده، که گاه بعضى از آنها را نام مى برند، چنان که شيخ طوسى در کتاب رجال وفهرست خود برخى از اين کتب را ذکر مى کند.

پاورقى:‌


(1) مرجع در نقل معانى مذکور عبارت است از: منتهى الارب فى لغه العرب، لغت نامه دهخدا، فرهنگ فارسى، لسان العرب. در کتاب اخير مى خوانيم: التوقيع فى الکتاب: الحاق شىء فيه بعد الفراغ منه... قال الازهرى: توقيع الکاتب فى الکتاب المکتوب ان يجمل بين تضاعيف سطوره مقاصد الحاجه و يحذف الفضول... (الطبعه الاولى، ج 10، ص 288، فصل الواو، حرف العين). ذکر اين مطلب را خالى از فايده نمى بيند که بنابر آنچه در کشاف اصطلاحات الفنون آمده، توقيع در دستگاههاى قضائى اسلام نيز معنى اصطلاحى داشته بدين شرح: هر گاه کسى بر ديگرى ادعايى کند، نوشته او (که به گواهى افرادى تاييد شده) محضر ناميده مى شود، و چون طرف مقابل به وى جواب دهد و دليلهاى روشن خود را اقامه کند آن نامه را توقيع گويند، و چون دليلهايش پذيرفته شد و قاضى بر طبق آن حکم کرد، آن حکم سجل ناميده مى شود. (چاپ دوم، ج 1 ص 689) بنابر اين معنى، توقيع نامه ايست که ادله مستند در جواب مدعى را در بردارد.
(2) مانند اين توقيع که شيخ صدوق از امام عسکرى عليه السلام نقل کرده: پنداريست باطل که مخالفان مى خواهند با کشتن ما اين نسل پاک را منقطع گردانند که خداى عز وجل گفتارشان را تکذيب کرده است، و سپاس خداى را بر اين نعمت (کمال الدين، 407)، نيز رجوع شود به: سفينه البحار، ج 2، ص 676، که توقيعاتى از امام دهم و يازدهم (عليه السلام) نقل کرده.
(3) رک: الذريعه، 237:8.
(4) شواهد تحت عنوان خط آشنا نقل خواهد شد.
(5) خبر متواتر: در اصطلاح علم الحديث منظور خبر جماعتى است که - فى حد نفسه نه به ضميمه قرائن - اتفاق آنان بر کذب محال و در نتيجه موجب علم (= يقين) به مضمون خبر باشد (علم الحديث، ص 144).
(6) اصل: در اصطلاح علماى حديث مجموعه اى از روايات است که راوى بلا واسطه از لسان امام شنيده و ضبط نموده باشد. ولى چنانچه بواسطه کتاب ديگر (که از امام اخذ شده) مجموعه اى گرد آورد، به اين مجموعه فرع و به مرجع اولى اصل گويند. (الذريعه 126:2)، يا مراد به اصل مجرد کلام امام است، در مقابل کتاب و مصنف که در آنها علاوه بر کلام ائمه از خود مؤلف نيز بياناتى هست (رجال بوعلى، 11) به نقل از علم الحديث، ص 72.
(7) براى ملاحظه اخبار رسيده از رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه معصومين (عليهم السلام) در باب مهدى موعود به عنوان نمونه اين کتابها ذکر مى شود: - الاصول من الکافى، محمد بن يعقوب کلينى (م 329)، ج 1، کتاب - الحجه، ص 328 - 372 - کتاب الغيبه، محمد بن ابراهيم النعمانى (من اعلام القرن الرابع). - کمال الدين و تمام النعمه، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه القمي. - کتاب الغيبه، شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسي. - بحار الانوار، محمد باقر المجلسى، المکتبه الاسلاميه، ج 51 و 52) برابر جلد 13 چاپ کمپانى). - المهدى، السيد صدرالدين الصدر. - منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر عليه السلام، لطف الله صافى گلپايگاني. اين کتاب تمام خصوصيات و بشارتهاى امام قائم (عليه السلام) را بتفصيل ضمن نقل احاديث روايت شده از طريق عامه و خاصه بر مى شمرد و تاليفى جامع است. - خورشيد مغرب، محمد رضا حکيمى.
(8) رک: الاصول من الکافى، 377:1 چند روايت ديگر نيز به همين مضمون نقل شده.
(9) خليفه عصر يعنى المعتمد على الله (256 - 279) به همين جهت (يعنى يافتن فرزند حضرت امام حسن عسکرى) امر داد خانه امام و حجرات آن را تفتيش کردند، و جميع آنها را مهر نمودند، و عمال او در پى يافتن فرزند آن حضرت کوشيدند و زنان قابله را به تحقيق حال کنيزکان امام يازدهم گماشتند. (خاندان نوبختى، 107).
(10) رک: ترجمه فرق الشيعه، صد و بيست و دو.
(11) رک: پژوهشى در زندگى امام مهدى (عليه السلام) و نگرشى به تاريخ غيبت صغرى، 69 - 72.
(12) تاليف و تحقيق دکتر جاسم حسين، ترجمه دکتر سيد محمد تقى آيت - اللهى، انتشارات امير کبير، 1367.
(13) اشاره به اين حديث است که از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت معصومش از طرق مختلف روايت شده است. ما به ترجمه يکى از آنها بسنده مى کنيم: شيخ صدوق در کمال الدين با ذکر سلسله اسناد از عبدالله بن عمر نقل مى کند که گفت: از حسين بن على - عليه السلام - شنيدم که مى گفت: از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) اين چنين شنيدم که مى گفت: اگر از دنيا جز يک روز نمانده باشد خدا اين روز را طولانى مى کند نامردى از فرزندانم بيرون آيد (ظهور کند) و دنيا را از عدل و قسط پر کند چنان که از جور و ظلم انباشته شده است. منتخب الاثر، ص 247 در همين باب 25 اين کتاب 123 حديث به همين مضمون نقل شده.
(14) رک: تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم (عجل الله فرجه)، فصل دوم. قابل ذکر است: از فرط تقيه گاه از امام دوازدهم به غريم نام مى بردند، غريم از لغات اضداد است، و به معنى مديون و دائن هر دو استعمال مى شود. رک: بحار الانوار، ج 297 - 298 و 51.
(15) المهدى، 175.
(16) رک: پژوهشى در زندگى امام مهدى (عليه السلام)، 135.
(17) در اين باب رک: کمال الدين و تمام النعمه، ابوجعفر محمد بن على بن بابويه - القمى (الصدوق)، ص 127 - 159.
(18) منتخب الاثر، ص 141، حديث 2، به نقل از صحيح ترمذى و ص 154، حديث 40، به نقل از ينابيع الموده قريب به همين معنى حديثى ذيل صفحه 14 نقل شد.
(19) کمال الدين، 502.
(20) ماخذ پيشين،3.
(21) کمال الدين، مقدمه، 6 - 11.
(22) ناووسيه جماعتى از شيعيان علوى هستند که پس از وفات امام ششم - جعفر صادق عليه السلام - گفتند آن حضرت وفات نيافته بلکه غيبت کرده، و بازگشتن وى را به عنوان مهدى بايد انتظار کشيد. (خاندان نوبختى).
(23) واقفه فرقه اى هستند که رحلت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام را انکار کردند، و آن حضرت را قائم و مهدى دانستند که زنده است و تا دنيا را از عدل پر ننمايد رحلت نخواهد کرد (خاندان نوبختى).
(24) زيديه کسانى بودند که بعد از حضرت سجاد - على بن حسين عليه السلام - در کوفه با فرزند او زيد (در ايام خلافت هشام بن عبدالملک) بيعت کردند. زيد چون از شاگردان واصل بن عطاء معتزلى بود در اصول اعتقادى پير و اعتزال گرديد و پيروان او همه معتزلى شدند. کيسانيه دسته اى که امامت را حق محمد حنفيه پسر ديگر على بن ابى طالب عليه السلام (که مادرش حضرت زهرا (عليها السلام) نبود) مى دانستند و به او گرويدند، و کيسان لقب مختار بن ابى عبيد ثقفى بود که بر اين فرقه رياست داشت. کيسانيه محمد حنيفه را وصى پدر خود و مختار را عامل او مى شمردند (خاندان نوبختى، 5 - 51).
(25) شهاب ثاقب: شعله اى مانند تير که شب در آسمان ديده مى شود وبه صورت گلوله اى به سرعت از سويى به سويى مى رود (فرهنگ فارسى). تشبيه ظهور حضرت در زمان کثرت ظلم به حرکت شهاب در ظلمت قابل توجه است.
(26) کمال الدين، 286، حديث 1، وشبيه آن است حديث 4 و5 که از طريق ديگر روايت شده، وصفحه 408 حديث 7 از امام حسن عسکرى (عليه السلام).
(27) کمال الدين، 409، حديث 9.
(28) متاسفانه تبليغات سوء دشمنان موجب شده برخى واژه ها که مفاهيم عالى داشته است در عرف ما معنى حقارت آميز پيدا کند، واز اين گونه است کلمه شيخ. براى روشن شدن ذهن عامه معانى آن از لغت نامه دهخدا نقل مى شود تا سبب آوردن آن پيش از نام علما آشکار شود: آن که سالمندى وپيرى بر اوظاهر گردد يا از 51 سالگى تا آخر عمر، کبير وبزرگ قوم، مرد کثير العلم را گويند بواسطه تجربه بسيارى که در طول عمر اندوخته، عالم فقيه، کسى که جامع شرايط استادى باشد، در اصطلاح محدثان راوى حديث باشد، استاد روايت، در اصطلاح صوفيه انسان کامل.
(29) کتاب الغيبه، مقدمه در شرح حال مؤلف آن به قلم شيخ آقا بزرگ تهرانى، ص 3 - 9.
(30) ماخذ پيشين، 8.
(31) براى مطالعه شرح حال وآثار شيخ طوسى وزندگى اورجوع شود به: يادنامه شيخ طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، مجلد سوم، به کوشش استاد محمد واعظ زاده خراسانى، بهمن 1354.
(32) براى ملاحظه مشخصات کامل هشت کتاب که اصحاب حضرت موسى بن جعفر وعلى بن موسى وامام حسن عسکرى عليهم السلام نوشته اند - وبعضى را شيخ طوسى ذکر کرده - رجوع شود به: سخنى چند در غيبت امام زمان عليه السلام، 39 - 40.