صبر
امام صادق عليه السلام فرمود: (من دين الأئمه، الورع... وانتظار
الفرج بالصبر).(1)
شرايط بسيار دشوار عصر غيبت، مستلزم آن است که هر شيعه ى، منتظرى،
با استقامت در برابر مشکلات وگرفتارى ها، بايستد واز موجوديّت
وهويّت خويش دفاع کند.
اساساً، کسى که براى آينده اش برنامه ريزى مى کند وبراى رسيدن به
اهداف اش، نيازها را شناسايى مى کند وبراى به دست آوردن شان، راه
هايى را پيش بينى مى کند، مى داند که با داشتن نقشه وبرنامه،
کارها، سريع تر وبهتر شکل مى گيرد؛ چون، موانع را در طرح وبرنامه ى
کلّى، مى توان شناسايى کرد وبراى از ميان برداشتن آن ها، راه هايى
را يافت.
آنان، در مواجهه با مشکلات، غافل گير نمى شوند وکاسه ى صبرشان
لبريز نمى شود وبه جزع وفزع وفرياد ويا ذلّت وضعف روى نمى آورند.
مواجهه با ترس، طبيعى است وهر انسانى، در طول زندگى اش، با آن روبه
رو مى شود، امّا مهم اين است که چه گونه از آن بهره مند شويم.
آدمى، در طول تاريخ، با ترس ها بوده که به قدرت رسيده(2)
وبا محبّت ها وعشق ها، کوه ها را بر دوش کشيده است.(3)
آدمى، در اثر برخورد با مشکلات وتجربه هاى، مکرّر آموخته که چه
گونه ترس وعشق را به قدرت تبديل کند وچه گونه براى مشکلات راه حل
بيابد.
منتظر، کسى است که مشکلات دوران انتظار را پيش بينى کند ودر نتيجه،
از بحران هجوم مشکلات، بکاهد وصبرش، مغلوب حوادث نشود.
امام حسين عليه السلام مى فرمايد:
براى او، غيبتى است که گروهى، در آن دوران، از دين برگشته وبرخى
ديگر، بر دين پايدار خواهند ماند ومورد اذيّت وآزار قرار خواهند
گرفت. به آنان گفته مى شود: (اگر راست مى گوييد، پس اين وعده ى
ظهور مهدى چه زمانى اتفاق خواهد افتاد؟)، لکن آن که در زمان غيبت،
بر آزارها وتکذيب ها، استوار بماند، گويا مجاهدى است که در رکاب
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم، با شمشير، به جهاد برخاسته است.(4)
امام صادق عليه السلام به نقل از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم
فرموده اند:
زمانى بر مردم خواهد آمد که حکومت، جز به وسيله ى کشتن وستم گرى،
به دست نيايد، وثروت، جز با غصب وبخل فراهم نگردد، ومحبّت ودوستى،
جز با خارج شدن از دين حاصل نشود. پس هر کس، آن زمان را در يابد
وبر فقر صبر کند، با اين که بتواند محبّت مردم را جلب کند، وبر
خوارى وذلّت صبر کند، در صورتى که قدرت عزيز شدن را داشته باشد،
خداوند، پاداش پنجاه صدّيق از تصديق کنندگان مرا به او خواهد داد.(5)
البته، منظور از (ذلّت وعزت)، در اين روايت، عزّت وذلّت ظاهرى
ودنيايى است، وگرنه، مؤمن، هميشه، در عزّت است، چه در فقر وپريشانى
وچه در مکنت وبرخورداري: (وللّه العزة
ولرسوله وللمؤمنين).(6)
امام کاظم عليه السلام نيز در اين زمينه مى فرمايد:
هر کس صبر کند وانتظار کشد، به فرج وپيروزى مى رسد وانتظار فرج،
بخشى از فرج است.(7)
اين مسئله، آن قدر حياتى بوده که صابران دوره ى انتظار، از
گروندگان به غيب، بلکه از مفلحان ورستگاران شمرده شده اند.(8)
ذکر
دوران انتظار، دوران هجوم فتنه ها ومشکلات وگرفتارى ها است. آن چه
باعث آرامش قلبى وقدرت روحى شيعه ى منتظر مى شود ووى را از غفلت
وزينت ووسوسه، نجات مى دهد، همين ذکر وهوشيارى است.
اساساً، آدميّت آدمى، در گروِ دو دستاورد بزرگ، يعنى علم وذکر است.
با علم، از جهل ها آزاد مى شويم وبا ذکر، از غفلت ها. انسان، در يک
مرحله، جاهل است ودر اين مرحله، محتاج دانستن است. پس بايد به
دنبال اش برود، در هر کجا باشد.
از طرفى، تأکيد فراوان برفراگيرى علم ودانش، اهمّيّت آن را دو
چندان مى کند، ولى بايد توجّه داشت که دانستن، شرط لازم براى
موفّقيّت وسعادت آدمى است، امّا شرط کافى براى اين مهم نيست؛ چون،
پس از يافتن وفهميدن، خطر ديگرى بر سر راه است وآن، در غفلت وبى
خبرى به سر بردن است. در اين مرحله، علم، کارساز نيست، بلکه ذکر
وتذکّر، کارساز است وچاره ى درد.
مؤمنِ منتظر نيز از اين امر، مستثنا نيست؛ چرا که فتنه ها وجلوه ها
ووسوسه ها وزينت ها
(9)
در دنيا وجود دارند ودر دوران غيبت، شديدتر هم شده اند وطبيعى است
که هر کدام از اين ها، دل را مى لرزاند وغفلت ايجاد مى کند،
بنابراين، شيعه ى منتظر با ذکر وهوشيارى، بايد اُنس گيرد واز اين
(قوّت روح) و(کليد حيات قلب) و(نور وشفاى دل)(10)
مدد جويد.
راستى، عجب حکمتى دارد آفرينش وخدا، چه زيبا انسان را تربيّت مى
کند! در دل، هجوم زينت ها وجلوه ها ودنيا زدگى ها، ذکر ويادآورى
نورانيّت وهوشيارى وحلاوت وشيرينى عبادت وخود باورى را به انسان
منتظر هديه مى کند واين، نتيجه ى آمادگى وانتظارى است که وى حاصل
کرده است.
اصلاح
يکى از آثارى که در هر شيعه ى منتظر پديدار مى گردد، اصلاح
وپيراستن خود از خصائص ناپسند، وآراستن خود به اخلاق نيکو است.
اين، نتيجه ى طبيعى انتظار واقعى است.
او، در تاريخ، کسانى را ديده که در بحرانى ترين شرايط، زير شانه ى
ولى خدا را خالى کرده اند! او، طلحه وزبيرهاى تاريخ را ديده است!
او، عمر سعدها را ديده است! لذا، او، نقطه ضعف هايش را شناسايى مى
کند ودر پى اصلاح خود بر مى آيد.
شيعه ى منتظر، دريافته که با اصلاح خود، به تنهايى، کارها درست نمى
شود؛ چون، او، با جامعه مرتبط است. او مى داند که جامعه ى فاسد،
فرد صالح را هم به فساد مى کشاند. درک اين ضرورت، او را به اصلاح
جامعه مى کشاند. اين دو، همان علامت هايى هستند که پيامبرصلى الله
عليه وآله وسلم از ساليان دور، در گوش تاريخ گفته است. مسلمان،
صالح است، چون (المسلم مَنْ سلم المسلمون من يده ولسانه)(11)
ومصلح است، چون (مَنْ أصبح ولم يهتمّ بأُمور المسلمين فليس بمسلم).(12)
از امام صادق عليه السلام در اين مورد، چنين نقل شده است:
وهر کس دوست دارد که از ياران حضرت قائم عليه السلام باشد، بايد که
منتظر باشد ودر اين حال، به پرهيزکارى واخلاق نيکو رفتار کند...(13)
امام عصرعليه السلام نيز با توجّه به ناگهانى بودن امر ظهور، همه ى
شيعيان را به انجام دادن اعمال پسنديده ودورى از اعمال ناپسند در
زمان غيبت، فرا خوانده، مى فرمايد:
پس هر يک از شما، بايد آن چه را که موجب دوستى ما مى شود، پيشه ى
خود سازد واز هر آن چه که موجب خشم وناخشنودى ما مى گردد، دورى
گزيند؛ زيرا، فرمان ما، به يک باره وناگهانى فرا مى رسد ودر آن
زمان، توبه وبازگشت، براى کسى سودى ندارد وپشيمانى از گناه، کسى را
از کيفر ما نجات نمى بخشد.(14)
اين موضوع، از چنان اهمّيّتى برخوردار است که در توقيع شريفى که از
ناحيّه ى مقدّس حضرت صاحب الامر به مرحوم شيخ مفيد نوشته آمده است:
پس تنها چيزى که ما را از آنان پوشيده مى دارد، همانا، چيزهايى
ناخوشايندى است که از ايشان به ما مى رسد وخوشايند ما نيست واز
آنان انتظار نمى رود.(15)
اميد
انتظار فرج، از آن جهت مورد تأکيد وتوصيّه ى اهل بيت عليهم السلام
قرار گرفته است که در شيعه ى منتظر، اميد به آينده ايجاد خواهد کرد
وهمين اميد، نقش بزرگى را در سعى وکوشش ايفا مى کند؛ چون، اگر
پندار کسى، اين باشد که هيچ تلاشى براى اصلاح امور ثمر ندارد وبه
نتيجه نمى رسد، انگيزه اى براى مبارزه با طاغيان ومقاومت در برابر
دشوارى ها نخواهد داشت، امّا اگر کسى به آينده اميدوار باشد وبداند
که دير يا زود، حکومت زمين، به صالحان خواهد رسيد وامور جامعه
اصلاح خواهد شد وحق به صاحبان اش خواهد رسيد وظلم وستم وبيداد، رخت
بر خواهد بست و...، براى رسيدن به چنان جامعه اى تلاش مى کند تا با
دگر سازى، زمينه ى تشکيل آن دولت کريم را فراهم آورد.
اساساً، حالت انتظار واعتقاد به حضور امام، اثر عميقى در اجتماع
خواهد داشت. هر گاه اين رهبر، در دل اجتماع باشد، مداخله ى او در
رهبرى امّت ونظارت بر سازمان ها، لازم وضرورى است، ولى هر گاه اين
رهبر، به عللى زندانى يا تبعيد شد ودور افتاد ويا مريض وبيمار شد،
باز هم مردم به اميد وجود آن رهبر، دست به دست هم داده، کارها را
ادامه مى دهند. در طول تاريخ، در ميان ملل زنده که قيام ونهضت هايى
داشتند، تا زمانى که رهبر نهضت، زنده بوده است، هر چند از نزديک
موفّق به رهبرى نمى شد، تشکيلات اين گروه، باقى وپايدار مى ماند،
امّا لحظه اى که زندگى او به پايان مى رسيد، تفرقه ودو دستگى ميان
نيروها، وپراکندگى وناسامانى، در ميان جمعيّت، به وجود مى آورد.
بنابراين حالت انتظار واعتقاد به وجود امام حى وزنده وحاضر وناظر،
در حفظ وحدت مردم وآماده کردن افراد براى نهضت وقيام ضد ظلم وستم
مؤثر است.
همراهى
شيعه ى منتظر، تلاش دارد که در رفتار وگفتار وپندار، خود را به
خصيصه هاى نيکوى امام اش نزديک کند. بگويد، آن چه او مى پسندد
وانجام دهد کارى را که او خوش مى آيد و... از اين رو، اخلاق او،
مردم را به ياد آن غايب از نظر مى اندازد تا جايى که افضل وبهترين
افراد اهل زمان خود محسوب مى شود. فرزندان انتظار، در مناسبات
اجتماعى، چنان پابند عدالت اند که مردم، طَعم عدالت اجتماعى را به
ايشان تجربه مى کنند. فرزندان انتظار، اين هشدار را شنيده اند که
(منفورترين مردم نزد پروردگار، کسى است که سيره ى امامى را
برگزيند، ولى از کارهاى او پيروى نکند)..(16)
يکى از دعاهايى که مى تواند تصوير روشنى از شيعه ى منتظر ارائه دهد
وما را با انتظارات امام از شيعيان اش آشنا کند، دعاى شريف (اللهم
ارزقنا توفيق الطاعة و..). است.(17)
بايد دانست همراهى با امام منجى، آزادى از هر گونه تعلق ورهايى از
همه وابستگى ها را لازم دارد. با اين سعه ى وجودى است که آدمى،
رفعت مى گيرد ومى تواند سرود (واجعل لى مع
الرسول سبيلا)(18)
را سر دهد؛ چون، تا کسى به اين وسعت ورشد نرسيده باشد، نمى تواند
همراهى رسول صلى الله عليه وآله وسلم وولى عليه السلام را داشته
باشد.(19)
همراهى ومعيّت با رسول صلى الله عليه وآله وسلم وولى عليه السلام
همراهى در اهداف وهمراهى در سلوک عملى آنان را مى خواهد. من که
تمام هدف ام متاع دنيا است ورضايت به اين زندگى است،(20)
نمى توانم همراه اهداف (ولى) باشم وبه مقام معيّت ودر رکاب ولى
بودن برسم، امّا آنان که پوسته ها وديوارها را شکسته اند واز
تعلّقات دنيوى خارج شده اند وآن قدر وسعت پيدا کرده اند که ديگر
نمى خواهند ونمى توانند به دنياى محدود برگردند، مى توانند همراه
ولى معصوم باشند تا جايى که لياقت همراهى امام قائم عليه السلام آن
هم در خيمه اش را پيدا مى کنند.(21)
بصيرت
در بحث اَبعاد انتظار، گفته شد، مؤمنِ منتظر، در تمامى اَبعاد،
آمادگى پيدا مى کند. يکى از آن اَبعاد، آمادگى فکرى بود. نتيجه ى
تلاش فکرى مؤمنِ منتظر، بصيرت وآگاهى است. فتنه ها، علاوه بر اين
که غفلت مى آورند، شبهه وترديد وتزلزل را نيز در افکار آدمى ايجاد
مى کنند واين فرزند انتظار است که چون به هوشيارى فکرى رسيده،
بيدار است وآماده شده است. او از زبان مهربان على عليه السلام
شنيده: (فإنّما البصير مَنْ سَمِعَ فتفکّر ونظر فأبصر)..(22)
او مى داند که آيين تشيّع، از آغاز گسترش، هماره، مورد تاخت وتاز
دشمنان قرار داشته ودر عصر غيبت، به شدّت آن افزوده شده است. آنان،
عرصه را با غيبت صاحب دين، خالى ديده ودر اين فرصت، اقدام به
گمراهى مردم مى کنند. او مى داند که وظيفه دارد تا با تمام وجود به
دفاع از آيين وآرمان آن حضرت برخيزد وبه شبهات والقائات شيطانى
دشمن پاسخ دهد.
شيعه ى منتظر، همراه تاريخ است واز آن درس مى گيرد. او، قهرمان با
وفاى کربلا حضرت ابو
الفضل عليه السلام را که به بصيرت رسيده بود(23)
سرمشق خود قرار مى دهد.
مؤمنِ منتظر، بيدار است، خداى متعال، به آنان، آن اندازه از عقل
وفهم عنايت کرده که دوران غيبت براى شان به منزله ى دوران ظهور است
وآن طور بصيرت پيدا مى کنند که شبهات دوران انتظار را به راحتى
پاسخگو هستند. امام سجادعليه السلام به همين نکته اشاره دارند، مى
فرمايند:
... يا أبا خالد! إنّ أهل زمانه القائلين بإمامته والمنتظرين
لظهوره أفضل من کل زمان؛ لأنّ الله تبارک وتعالى، أعطا هم من
العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة
المشاهده؛(24)
اى ابا خالد! همانا، مردم زمان غيبت که به امامت او معتقدند ومنتظر
ظهور او هستند، برتر از مردم همه ى زمان هايند؛ زيرا، خداى متعال،
به آنان، آن اندازه از عقل وشناخت داده که غيبت براى آنان، به
منزله ى شهود شده است.
فرزند انتظار، به چنان توجّهى راه يافته است که با آمادگى وفراهم
آوردن زمينه ها، اجازه ى ورود به هيچ گونه شبهه اى را نمى دهد وروح
وقلب خود را از هر گونه گزندى حفظ مى کند. امام صادق عليه السلام
مى فرمايند:
طوبى لمَنْ تَمَسَّک بأمرنا فى غيبة قائمنا فلم يزع قلبه بالهداية؛(25)
خوشا به حال کسى که در زمان غيبت قائم ما، به فرمان ما تمسک جويد
که در نتيجه، قلبِ هدايت شده اش، هرگز به طرف باطل متمايل نشود.
شيعه ى منتظر، از آن چنان بصيرت وآگاهى برخوردار مى شود که (شگفت
ترين مردم در ايمان وبزرگ ترين آنان در يقين)، لقب مى گيرد.(26)
اينک مناسب است به بررسى يک نمونه(27)
از شبهات در اين مرحله از بحث اشاره داشته باشيم.
يکى از شبهاتى که در مجالس ومحافل ومجلاّت مختلف مطرح شده، بحث
خشونت است، به خصوص که رواياتى نيز در مورد خشونت هنگام ظهور مطرح
است. در روايتى که از امام باقرعليه السلام نقل شده، آمده است:
(ليس أمره إلاّ السيف(28)؛
سر وکار او، فقط، با شمشير است). ودر روايت ديگرى نيز اين چنين
آمده است:
... لايعطهم إلاّ السيف، يضع على عاتقه ثمانية أشهر هرجاً حتّى
يقولوا: والله! ما هذا من ولد فاطمه، لو کان من ولدها لرحمنا).(29)؛
او، جز با شمشير با آنان برخورد نمى کند. در زمان بحران وآشوب وهرج
ومرج، به مدّت هشت ماه، شمشيرش را روى دوش خود مى گذارد تا اين که
مردم خواهند گفت: (به خدا سوگند! او، فرزند زهرا نيست. اگر فرزند
زهرا مى بود، حتماً به ما رحم مى کرد)..
بنابراين، اگر آن چه درباره ى قيام آخرين ولى خدا گفته شده، صحيح
باشد، پديده ى ظهور، يک فاجعه ى خواهد بود؛ زيرا، پيامد اين حادثه،
چيزى نيست جز سيطره ى آهنين يک نفر بر تمامى کره ى زمين وتحميل
اراده ى خشن او بر اراده ى همه انسان ها.
در جواب اين ديدگاه، بايد گفت، شيوه ى کسب قدرت، در انديشه اسلامى،
بر اساس آزادى واختيار بشر است، نه اجبار وتحميل، وشيوه ى مديريّت
اسلامى، بر وفق ومدارا استوار است، نه شمشير وتحقير، وسلوک حکومت
دينى، بر رأفت وعطوفت با شهروندان است، نه شدّت وخشونت. جنگ ها
ودرگيرى ها، بعد از مرحله ى تبيين وبعد از صف بندى است. گفت وگوى
تمدّن ها وداد وستد ميان اديان، بين آدم ها تا مرز درگيرى وتعارض
ورويارويى هم مى رسد. اين طور نيست که گفت وگوى بين اديان ويا
تمدّن ها ويا آدم ها هميشه به مصالحه ختم بشود. از طرفى مرحله اول
گفتگو نيست پيش از اينکه گفتگويى صورت بگيرد برخوردهاى حساب شده،
محبت ها، زمينه سازى ها مطرح است بعد گفتگو تحقق پيدا مى کند بعد
فرصت مى دهى تا تصميم بگيرد بعد مرحله صف بندى وجبهه گيرى مطرح مى
شود واو ممکن است با ما درگير شود چون اختلاف منافع هست اختلاف
مقاصد هست.
در انديشه ى اسلامى، اين چنين است که قتال، بعد از طى مراحل مذکور
شکل مى گيرد. امير المؤمنين در جنگ صفين، وقتى مى خواهد جنگ شروع
بشود، خيلى تعلّل مى کنند تا حدّى که بعضى از اصحاب خيال مى کنند
على عليه السلام شک دارد ونمى خواهد بجنگد. حضرت مى گويند: (نه!
براى اين نيست، بلکه مى خواهم يک نفر به بيدارى وروشنى برسد). وبعد
هم که اين بيدارى وآگاهى آمد، ديگر خشونت نيست، قاطعيّت است.
اين ها، عقلانيّت است وعين منطق است واحترام گذاردن به کرامت
انسانى.
خشونت، اين است که تو، قبل از اين که فرصت بدهى، زمينه بدهى، قبل
از اين که هدايت کنى، ارشاد کنى، انسى بگيرى، زمينه اى را فراهم
کنى وقبل از اين که فرصت فکر کردن بدهى، فرصت انتخاب بدهى، درگيرى
را شروع کنى. وبا طى اين مراحل، ديگر، خشونت نيست.
حضرت مهدى (عجل الله فرجه) نيز به همين روش با عامه ى مردم برخورد
خواهد کرد، امّا معاندان وبراندازان که حقّانيّت را فهميده اند،
اگر جلويشان را نگيرى، جامعه را به فساد مى کشانند. طبيعى است که
در برابر اينان، نمى توان رفق ومدارا داشت. عقلانيّت، ايجاب مى کند
که بر سر ستمکاران ومتجاوزان به حقوق خدا ومردم، شمشير کشيد. بنابر
اين هم شمشير حضرت واقعيّت دارد وهم رأفت ايشان.
به بيان ديگر، ميان شمشير قدرت وشمشير عدالت، تفاوت وجود دارد.
شمشير مهدى، نه شمشير کسب قدرت است ونه شمشير حفظ قدرت، بلکه شمشير
اجراى عدالت است اگر شمشير حفظ قدرت مى بود، دوران غيبت به وجود
نمى آمد واگر شمشير او، شمشير کسب قدرت مى بود، دوران انتظار
مفهومى نداشت.
پايان انتظار
يوسف گم گشته باز آيد به کنعان غم مخور
کلبه ى احزان شود روزى گلستان، غم مخور
(حافظ)
سرانجام، دوران انتظار ودر خفا بودن آخرين منجى، به سر مى رسد وبه
زودى، سپيدى صبح بر سياهى شب چيره خواهد شد: (أليس
الصبح بقريب).(30)
آن زمان، دور نيست: (إنّهم يرونه بعيداً ونراه قريبا)(31)
واين انسان است که مى تواند با انتخاب خود وفراهم آوردن زمينه ى
ظهور، بر پاى ايستد وخود را با اين حرکت منظّم هستى، هماهنگ کند
ودر اين فرجام نيک آفرينش، سهيم باشد وبه رستگارى برسد، ومى تواند
اقدامى نکند ووظيفه ى خود را به نهايت نرساند. آن وقت، ظلمِ خود
ساخته اش، زمينه ساز قسط وعدل مى شود وسياهى، زمينه ساز نور مى شود
ودر دل تاريکى ها، چراغ ها افروخته مى شود.
پيروزى حتمى سپيدى بر سياهى
اين، درس قرآن است که (جاء الحق وزهق الباطل)(32)
اگر حق را بياورى، باطل مى رود، امّا اگر حرکتى نشد، باطل به ميدان
مى آيد وبا اين وجود، باز، باطل از بين رفتنى است. باطل، زمينه هاى
فساد ونابودى را در خود دارد؛ زيرا، کسى که خلاف قانون ها وسنّت
هاى حاکم بر هستى مى رود، ناچار نابود شدنى است. خوب است به جملات
زير توجه کنيم:
(چه قدر امروز به سپيده ى فردا نزديک است).(33)
(مردم! در واپسين حرکت تاريخ وآخرالزمان، گران مردى از فرزندان من،
ظهور خواهد کرد. هنگامى که پرچم اش به اهتزاز در آيد، شرق وغرب
جهان را روشن مى سازد. با ظهور او، موجى از شادى ونور، عالم گستر
مى گردد)..(34)
اين جملات اميد بخش، از زبان مهربانى در تاريخ ثبت شده که رنج نسل
ها را از گذشته هاى دور ديده وبراى آن برنامه ريخته ودر نگاه وعمل،
همه ى آن ها را منظور داشته است. آن، نگاه مهربان على عليه السلام
است که اين چنين زيبا، پايان تاريخ را به تصوير مى کشد. عشق على
عليه السلام از محبت خالق هستى نشئت گرفته است. در روايت آمده است:
(اگر کسانى که از درگاه الهى روى گردانده اند، مى دانستند اشتياق
خداوند به آنان چه گونه است، از شدّت شوق، قالب تهى مى کردند وجان
مى باختند)..(35)
بنابراين، محبتِ به همراه حکمت حق، حاکميّتِ عدالت را به زمين بر
مى گرداند واين، يک ضرورت است.
نقش دعا در تعجيل فرج
ما، شبى، دست بر آريم ودعايى بکنيم
سايه ى طائرِ کم حوصله، کارى نکند |
| غم هجران تو را چاره زجايى بکنيم
طلب از سايه ى ميمون هُمايى بکنيم |
(حافظ)
محبّت حکمت وعزّت - که تجلّيّاتى از جلوه هاى الله است - زمان ظهور
را تعيين مى کند. از طرف معصومان عليهم السلام، زمانى براى ظهور
تعيين نشده است. تنها، آمادگى وزمينه سازى سريع تر، همراه دعا
والتجاى به درگاه خدا، لحظه ى ظهور را نزديک مى کند. حضرت صاحب
الامرعليه السلام در توقيعى که خطاب به اسحاق بن يعقوب صادر شده،
مى فرمايد: (واکثروا الدعاء بتعجيل الفرج؛ فإنّ ذالک فرجکم)..(36)
امام حسن عسکرى عليه السلام نيز دعا براى تعجيل فرج را شرط رهايى
از فتنه هاى دوران غيبت دانسته مى فرمايد:
به خدا سوگند! غيبتى خواهد داشت که در آن، تنها، کسانى از هلاکت
نجات مى يابند که خداوند او را بر قول به امامت اش ثابت قدم داشته
ودر دعا براى تعجيل فرج اش، موفّق کرده است.(37)
دعا براى تعجيل فرج، از چنان اهمّيّتى برخوردار است که امام صادق
عليه السلام مى فرمايد:
هر کس، بعد از نماز صبح ونماز ظهر، بگويد: (خداوندا! بر محمدصلى
الله عليه وآله وسلم وخاندان او درود فرست ودر فرج ايشان تعجيل
کن!)، نميرد تا قائم را دريابد.(38)
بنابراين، شيعه ى منتظر، بايد در طول شبانه روز، در اوقات نماز ودر
همه ى ايّامى که درآن ها دعا سفارش شده، دعا براى تعجيل فرج را به
عنوان يک تکليف ووظيفه ى مهمِّ عصرِ غيبت فراموش نکند. دعا براى
تعجيل فرج، دعاى هميشگى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم وائمه
اطهارعليهم السلام وملائکه ى آسمان ها بوده وهست.(39)
به هر تقدير، کسانى که خواستار ديدن عصاره ى خلقت اند،(40)
بهترين آفريده ى خدا را طالب حضورند، به دعا براى تعجيل فرج اش روى
مى آورند؛ چون، تأثير دعا در نزديک شدن فرج را باور کرده اند.
در امّت بنى اسرائيل، دعا، سبب شد تا موسى عليه السلام صد وهفتاد
سال زودتر از وقت تعيين شده، براى نجات بنى اسرائيل مبعوث گردد.(41)
در حالى که در اين امّت، خود امام موعود (عجل الله فرجه) هم اصرار
بر ظهور دارند ودر چيدن پايه هاى آن، مخفيانه، کوشا هستند.
آرى، سرانجام، انتظار، پايان مى پذيرد وسپيدى بر سياهى پيروز مى
گردد.
به اميد آن روز.
پاورقى:
(1)
از دين امامان است پرهيزکارى... وانتظار فرج با صبر
وشکيبايى. (بحار الانوار، ج 5، ص 122).
(2)
دانشمندان، تمدن صنعتى فعلى را، حاصل جنگ هاى جهانى اول
ودوم مى دانند.
(3)
بى ستون را عشق کند وشهرت اش فرهاد برد.
(4)
بحار الانوار، ج 51، ص 133.
(5)
کافى، ج 2، ص 91، ح 12.
(7)
مکيال المکارم، ج 2، صص 411 - 426.
(8)
بحار الانوار، ج 52، ص 143. قال رسول الله صلى الله عليه
وآله وسلم (طوبى للصابرين فى غيبته... أولائک وصفهم الله
فى کتابه فقال (
والّذين يؤمنون
بالغيب)، وقال: (
أولئک حزب
الله ألا انّ حزب الله هم المفحون).
(9)
حديد: 20 (اعلموا انّما الحياة الدنيا لعب ولهو وزينة
وتفاخر بينکم).
(10)
ميزان الحکمة، ج 3، ص 417 - 418. در روايت از ذکر به قوت
روح وکليد وحيات قلب ونور وشفاى دل تعبير شده است.
(11)
کتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 358.
(12)
کافى، ج 2، ص 163، ح 1 وص 164، ح 5.
(13)
الغيبة نعمانى، ص 291، ح 16، بحار الانوار، ج 52، ص 140، ح
50.
(14)
احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 322.
(17)
مفاتيح الجنان، دعاى امام زمان (عجل الله فرجه).
(18)
مفاتيح الجنان، تعقيبات بعد از نماز در ماه مبارک رمضان.
(19)
داستان جالبى در مورد بزرگانى که طالب ديدار حضرت بودند،
امّا تعلّق هاى آنان، سبب جدايى از امام موعود شد. (ر.ک:
انتظار وانسان معاصر، عزيز الله حيدرى، ص 71 - 73).
(20)
يونس: 7، (
إنّ الّذين لا يرجون
لقاءنا رضوا بالحياة الدنيا واطمأنّوا بها).
(21)
بحار الانوار، ج 42، ص 126. قال ابوعبد الله عليه السلام:
(مَنْ مات منکم وهو منتظر لهذا الأمر کمَنْ هو مع القائم
فى فسطاطه..).؛ اگر کسى از شما بميرد در حالى که منتظر
حکومت امام زمان(عجل الله فرجه) بوده، همانند کسى است که
با امام قائم (عجل الله فرجه) در خيمه اش بوده است....
(22)
شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 9، ص 158.
(23)
مفاتيح الجنان، زيارتنامه ى حضرت ابوالفضل: (أشهد أنَّکَ
مضيتَ على بصيرةٍ من أمرک...).
(25)
بحار الانوار، ج 52، ص 122.
(26)
پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: (اى على! بدان
که شگفت ترين مردم در ايمان وبزرگ ترين آنان در يقين،
گروهى هستند در آخر الزمان که پيامبر را نديده اند واز
امام خود دور هستند).. (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 366؛
وسائل الشيعه، ج 18، ص 65).
(27)
طالبين، مى توانند براى استفاده از نمونه هاى ديگر به کتاب
تو مى آيى، على صفايى حايرى، ص 28 مراجعه کنند.
(29)
الغيبة نعمانى، ص 284، ح 6.
(31)
مفاتيح الجنان، دعاى عهد.
(33)
وما أقرب اليوم من تباشير غدٍ (نهج البلاغه، خ 150).
(35)
جامع السعادات، ج 3، ص 130.
(36)
کمال الدين، ص 485، الغيبة، شيخ طوسى، ص 292 و293.
(37)
بحار الانوار، ج 52، ص 24؛ کمال الدين، ص 384.
(38)
مصباح المتهجّد، ص 368، ح 108؛ بحار الانوار، ج 86، ص 77،
ح 11.
(39)
مکيال المکارم، ج 1، ص 393.
(40)
الغيبة، نعمانى، ص 13: (هر کس بخواهد عصاره ى خلقت، بهترين
خلائق از آدم وشعيث تا نوح وفرزندش سام وابراهيم واسماعيل
تا موسى ويوشع وعيسى وشمعون تا محمد صلى الله عليه وآله
وسلم وعلى عليه السلام تا حسن وحسين عليهما السلام وتا
ائمه ى اطهار عليهم السلام همه وهمه را ببيند، اين همه در
يک نفر جمع شده است وآن، وجود مبارک مهدى (عجل الله فرجه)
است).
(41)
بحار الانوار، ج 52، ص 131: عن تفسير العياشى، عن الفضل بن
أبى قره. قال: سمعتُ أبا عبد الله عليه السلام يقول: (أوحى
الله إلى إبراهيم أنّه سيولد لک. فقال لسارة. فقالت: (
أألدُ
وأنا عجوز). فأوحى الله إليه أنّها ستلد ويعذّب
أولادها أربعمئة سنَةَ. (فلمّا طال على بنى اسرائيل
العذابَ، ضجّوا وَبَکَوا اِلى الله أربعين صباحاً، فأوحى
الله الى موسى وهارون يخلّصهم من فرعون فخطّ عنهم سبعين
ومئة سنة).. قال: فقال أبو عبد الله عليه السلام: (هکذا
أنتم لو فعلتم، لَفَرج اللّه عنّا. فأمّا إذا لم تکونوا،
فإنَّ الاَمر ينتهى إلى منتهاه).