ارتباط وپيوند با خدا
رزق انسان در خواندن کتاب ها ومطالعات، منحصر نيست. دقت ومطالعه در
آفاق وطبيعت ودر انفس ووجود انسان هم مى تواند آيه ها ونشانه هايى
را به دنبال بياورد ومايه هاى فکرى وروحى انسان را تقويت کند. از
اين گذشته، آن ها که روز را با خلق خدا به سر مى برند، بايد در شب
به ياد خدا باشند واز قرب او رزق بگيرند، تا بتوانند بار برخوردهاى
سنگين ودرگيرى هاى مستمر روزشان را به دوش بگيرند. به همين دليل،
رسول بايد پيش از قيامش در شب، قيام کند وقرآن را آرام آرام بخواند
وبا ترتيل در وجودش بنشاند؛ چون مى خواهد قول ثقيل ورسالت سنگينى
را بر دوش بگيرد.(1)
اين پيوند شب وارتباط با خدا، با دعا، قرائت يا قيام، تأمين کننده
ى رزق روزانه ى مؤمن منتظر است که سوخت وساز ودرگيرى وبرخوردهاى
شکننده دارد.
طرح وبرنامه ريزى
منتظر بايد طرح ونقشه داشته باشد وبا توجه به طرح ونقشه ى سازندگى،
خود دنبال مصالح ولوازمى باشد که قبلا طرح وبرنامه ى آن را کشيده
است. نکاتى که در طرح وبرنامه ريزى بايد مدنظر داشت، عبارتند از:
هدف مندى
طرح بر اساس هدف وهدف بر اساس درک از قدر وارزش، شکل مى گيرد. با
در دست داشتن هدف، کليد طرح به دست مى آيد.
ارزش مندى هدف
انسانى که خودش را ميوه ى هستى مى بيند وآدمى که در او همت هاى
بلند شکل مى گيرد ومسؤوليت هاى بزرگ پذيرفته مى شود، نمى تواند فقر
وجهل وفسق وشرک وکفر را تحمل کند. او در خود ودر اجتماع، در پى اين
ارزش هاى بالاتر مى گردد وبراى اين ارزش هاى مقدس مجبور است که
طرحى بريزد.
تجزيه ى هدف
بهترين کار براى رسيدن به هدف وبرداشتن موانع، تجزيه وتقسيم کردن
آن هاست؛ يعنى بايد نيازها، مسايل، مراحل وموانع را شناسايى کرد.
هم چنين بايد به جاى نشستن وحسرت خوردن، حرکت کرد تا راه رسيدن به
هريک از مقدمات ومراحل را بشناسيم وبراى درگيرى با مانع ها آماده
شويم. هنگامى که هدف هاى بزرگ تجزيه مى شوند، راحت وآسان خواهند شد
وهدف هاى کوچک هنگامى که خرد نشوند، ناممکن ومحال جلوه مى کنند.
ابتناء بر فقه وآگاهى
اکنون اين طرح وتقدير، انسان منتظر را از پراکنده کارى ودوباره
کارى وخراب کارى، نگهدارى خواهد کرد؛ چون کارهاى پراکنده در طرح،
جان گرفته وبه سوى هدف هماهنگ گرديده واز فقه وآگاهى، برکت گرفته
است. اين قرآن است که به خوبى به عواملى اشاره مى کند که با همراهى
آن ها، انسان منتظر در برابر دشمن - هرچند ده برابر باشد - نه تنها
مقاوم، که غالب ومسلط مى گردد. قرآن به ما مى آموزد که همراه
عناصرى بر دشمن غلبه خواهيد يافت. آن گاه توضيح مى دهم چرا؟ (بأنهم
قوم لا يفقهون)؛(2)
چون آن ها از فقه وبينشى برخوردار نيستند. پس عنصر فقه به همراه
عناصر صبر، تجمع وايمان مى تواند مؤمن منتظر را در برابر دشمن که
ده برابر اوست، به پيروزى رساند.
آمادگى در عمل
در مرحله ى عمل، به دو عامل ديگر نياز است. دو عملى که در روش
تربيتى انبيا در قرآن از آن سخن به ميان رفته است: (لقد
ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الکتاب والميزان).(3)
همه ى انبيا علاوه بر بينات، همراه با کتاب وميزان بوده اند. در
بينش دينى، افراد نه با عمل که با بينش شان از يک عمل، به ارزش مى
رسند. در بينش اسلامى، همه عهده دار وهمه مسؤول هستند: کلکم راع
وکلکم مسؤول عن رعيه.
براى انجام چنين مهمى است که به دو عامل ديگر نياز هست؛ کتاب
وميزان. يعنى با کتاب، به ضابطه ها برسد ودستورها را بشناسد وهنگام
تزاحم دو دستور، با ميزان ها ومعيارها، از بن بست بيرون بيايد.
کتاب
منظور از کتاب، همين قرآن، تورات وانجيل نيست واين پيداست که همه ى
انبيا، صاحب کتاب هايى مثل تورات وانجيل وزبور وقرآن نبوده اند.اين
کتاب همان ضابطه ها ودستورهايى است که مکتوب است وفرض است مثل: (کتب
عليکم الصيام).(5)
(وکتب عليکم القتال).(6)
منتظر مؤمن که خودش را در دنياى رابطه ها مى بيند ودر ميان نظام،
عليتى وعلمى مى شناسد، ديگر نمى تواند اين گونه اقدام کند،بلکه
براى هر رابطه، به ضابطه ودستور نياز دارد؛ چون شما نه تنها از
عباد اللَّه وبلاد اللَّه، که حتى از بيابان ها وچهارپايان هم
بازخواست مى شويد ومسؤول هستيد.(7)
ميزان
به اندازه ى تمامى پديده ها، تکليف وحکم هست. اين تکاليف خود با هم
تعارضى ندارند، ولى مسأله آن جا سبز مى شود که اين ها در يک زمان
به سراغ تو بيايند. اگر در يک زمان محدود با تمامى اين دستورها،
روبه رو شوى، چه کار مى کنى؟ آيا همين گونه به يک کار مشغول مى شوى
وبقيه را مى گذارى يا اين که غصه وجوش کارهاى مانده را بر دلت بار
مى کنى يا اين که در هنگام تزاحم، دنبال معيار مى گردى وميزان مى
خواهى؟ اين ميزان ها عبارتند از:
توجه به عامل، جهت واثر عمل
براى فهم حکم وروح حکم، اين توجه لازم است. به همين خاطر، مؤمن
منتظر در حکمى که مى شنود وعملى که مى خواهد بياورد، بايد به اين
ميزان ها توجه کند که چه عاملى او را وادار مى کند وچه جهتى او را
مى خواند واين عمل سازنده تر است يا عمل ديگر.
اهميت، صعوبت ومخالفت هوس
هنگامى که به دو کار برخورد مى کنى، نگاه کن که خدا کدام يک را
بهتر مى پسندد وکدام يک اهميت بيش ترى دارد. اگر در نظر خدا برابر
بودند، ببين کدام بر تو سخت تر است. آن چه سخت تر است، سازنده تر
خواهد بود؛ زيرا: افضل الاعمال احمزها.(8)
وآن جا که در صعوبت وسختى با هم مساوى هستند، معيار مخالفت با هوس
در ميان است. امام على عليه السلام در نهج البلاغه آن جا که خصلت
هاى برادرش را مى شمارد، مى گويد: وکان اذا بدهه امران ينظر
أيُّهما اقرب الى الهوى فيخالفه.(9)
آن جا که دو کار ناگهانى وبالبداهة با او روبه رو مى شدند واو را
مبهوت مى کردند، او مسلط بود. نگاه مى کرد که کدام به هوا نزديک تر
است، پس با آن مخالفت مى کرد وآن را کنار مى زد واين ميزان هم حساب
شده است؛ چون کارى که بر تو فشار بيش ترى مى آورد، به تو قدرت بيش
ترى خواهد داد وتو را به معراج بالاترى خواهد رساند.
اصول عمليه (برائت، استصحاب، احتياط، تخيير)
مؤمن هيچ گاه بن بستى ندارد؛ چون اگر در مقام عمل دچار شک شود،
مسأله اى نيست که اصول عمليه در اين گونه موارد راه گشاست واين از
بزرگ ترين نعمت هايى است که در نظام اصول اسلامى به ما ارزانى شده
واز آن غافليم چون جايگاه آن را نمى دانيم وفقط در احکام از آن
استفاده مى کنيم. از کتاب وميزان که بگذريم در مرحله ى عمل بايد به
آفات عمل نيز توجه شود؛ چون مؤمن منتظر، ممکن است در مرحله ى عمل
با آفت هايى مواجه شود وتمام آن چه را که به دست آورده هم چون
شيطان يک جا از دست بدهد. منتظر در مرحله ى آمادگى عملى براى اين
که از آفات عمل مصون بماند، بايد به نکات زير نيز توجه داشته باشد:
1. مبناى عملش جوّ وروح جمعى وچشم وهم چشمى نباشد، بلکه شهادت
وديدار آتش وبهشت که باشد. مؤمن شغل من الجنة والنار امامه.(10)
مى بيند هر کلمه ى او وهر حرکت او يا به آتش ويا به بهشت راه دارد؛
با اين شناخت مشغول مى شود واز آفت توقع مزد وسپاس از ديگران رها
مى شود وتا حد ايثار حرکت مى کند وتازه خود را بدهکار هم مى داند.
2. منتظر بايد عمل را جدا از حجم ومقدارش با توانايى خود بسنجد، نه
با دارايى ها؛ زيرا: (ليس للانسان الا ما
سعى).(11)
با شناخت خصلت هاى عمل يعنى سعى از زياد شمردن کارهاى خوب وکم ديدن
کارهاى شر رهايى مى يابيم؛ زيرا خيرى که زيادش مى بينى، عقيم مى
ماند وشرّى که اندکش مى شمارى، مى زايد. بايد به عکس رفتار کرد تا
خيرها زياد شوند وشرها عقيم بمانند.(12)
3. منتظر بايد عملش در زمان ومکان مناسب انجام گيرد، چون درست است
که توّابين خون هاى خود را در راه امام حسين عليه السلام دادند اما
اگر اين خون ها در روز تاسوعا به حسين مى رسيد شايد عاشورايى پيش
نمى آمد؛ زيرا: (سارعوا الى مغفرة من ربکم).(13)
4. منتظر بايد از افراط وتفريط برحذر ماند واز سنت جدا نشود؛ زيرا:
لا نية الا باصابة السنة.(14)
5. منتظر بايد جهت وهدف عملش را مشخص کند؛ زيرا: من ابدى صفحته
للحق هلک.(15)
کسى که رودرروى حق حرکت کند، هلاک مى شود.
6. ودر نهايت منتظر بايد به ظاهر عمل مغرور نشود که ارزش عمل
متناسب با نيت هاست؛ زيرا: حاسبوها قبل أن تحاسبوا
(16)
گفته اند، نه حاسبوا اعمالکم؛ يعنى نيت هاى خود را محاسبه کنيد.
مبانى انتظار
مراد از مبانى انتظار، عوامل ومؤلفه هايى است که حالت انتظار وبى
قرارى را در انسان ايجاد ويا تقويت مى کند.
از دست غيب تو شکايت نمى کنم
اى غايب از نظر به خدا مى سپارمت |
|
تا نيست غيبتى نبود لذت حضور
جانم بسوختى وبه جان دوست دارمت |
(حافظ)
ابتدا گفتنى است که انتظار مورد بحث ما، با انتظارى که به عنوان يک
اصل مسلّم، در ميان همه مدعيان نبوت مطرح است (فوتوريسم)(17)
فرق مى کند. همه آنان، در انتظار يک وجود فرابشرى اند که در
آخرالزمان ظهور کرده، نظم وعدالت را به جهان باز خواهد گرداند. حتى
هندى ها واقوامى که هيچ وابستگى به امر قدسى ندارند، منتظر يک
تحوّل جديد هستند.
اما حقيقت انتظار در (انديشه وفرهنگ شيعه)، به نياز واضطرار ما به
موعود؛ يعنى، کسى که همه دين را در دل خودش دارد، تعبير مى شود.
بايد نسل معاصر خود را با اين حقيقت، آشنا کنيم که ما نيازمند
طلايه دارى هستيم که با وحى پيوند دارد؛ مخصوصاً در اين زمان که
انسان به قدرت هاى خودش نزديک شده وبن بست ها وشکست ها را هنوز
احساس نکرده است، او دورى راه وسختى آن را هنوز باور نکرده است
واحساس مى کند تجربه، علم، عقل وعرفانش، کفايت مى کند. اين نگاه هم
در اصل دين وهم در حامل دين (رسول (صلى الله عليه وآله وسلم)) وهم
در حافظ دين (ولى ومعصوم (عليه السلام))، تلقى ما از انتظار را به
اضطرار واحتياج به مهدى موعود، پيوند مى زند ودر نتيجه مبانى ديگرى
بايد براى انتظار رقم زد.
بحران ها
بشر بحران زده اين عصر، به جهت تشنگى فراوان روحى براى دست يابى به
پايگاهى استوار وجاويد، هر روز به سويى سرمى کشد؛ وليکن چون به
سرچشمه حيات دست نمى يازد، به مرداب ها وباتلاق ها مى رسد که نه
تنها تشنگى او را رفع نمى کند؛ بلکه بر بيمارى هاى روحى وجسمى او
مى افزايد. انديشه (مصلح جويى) را مى توان نتيجه اضطراب وخستگى از
اوضاع مسلّط بر جهان، دانست که انديشوران بشر تهى از معنويت را، به
سمت ارائه نظريه ها ويا انديشه هاى نوين، براى دگرگون کردن اين
اوضاع تباه آلود کشانيده است.
اين بحران ها وبن بست ها، توده مردم را به ستوه آورده است؛ چنان که
بارها، با فرياد اعتراض خود،(18)
راه گريز از وضعيت فعلى را انتظار مى کشند. بنابراين (انتظار) مى
تواند در بحران ها، ظلم وستم ها، جهل ونادانى ها وفريب ورنج وفقر
ريشه داشته باشد. واين بحران ها يکى از اساسى ترين ريشه هاى
(انتظار) در توده مردم است. سوگمندانه بايد گفت که پيشرفت علوم
طبيعى در جهان کنونى، نه تنها باعث انحطاط اخلاق وتحقير انسانيت در
جوامع بشرى شده است؛ بلکه اصل حيات وبقاى نسل بشر را در روى کره
زمين، تهديد مى کند. از طرف ديگر، درهاى اميد براى نجات از وضع
کنونى بسته شده است وسازمان هايى که بدين منظور تأسيس شده اند،
کارآيى لازم را ندارند وآلت دست دولت هاى بزرگ شده اند. تنها روزنه
اميد براى خروج از اين نابه سامانى ها، يک انقلاب همه جانبه وظهور
(مصلح ومنجى) جهانى است.
ساختار وترکيب وجودى انسان وجهان متحول
ساختار وجودى انسان، به شکلى است که اگر تمامى لذت هاى دنيا را هم
به او بدهند وبه تمامى آمال وآرزوهاى مادى ودنياى خود برسد، آرام
نمى گيرد ووجود او پر نمى شود؛ زيرا دل آدمى بزرگ تر از رحم دنيا
است وبا اين امور محدود تأمين نمى شود. داستان بن بست وخلأ معنويت
انسان قرن بيست ويکم نيز بيانگر همين حقيقت است. بسيارى از
انديشمندان غربى، خودشان اقرار مى کنند: امروز دنيا به خستگى رسيده
است... يکى از ويژگى هاى لذت جسمى، اين است که انسان پس از مدتى به
خستگى مى رسد. يک وقت در آمريکا اعلام شد: (مى خواهيم تظاهرات کنيم
براى اين که خدا برگردد).(19)
اين ويژگى انسان، او را با عالم ديگر پيوند مى دهد وايمان به غيب
وگرايش به ماوراى حسّيات را براى او به ارمغان مى آورد. انسان وقتى
ارزش وجودى خود را شناخت وفهميد، يا احتمال داد که دنياهاى گسترده
ترى وجود دارد؛ احساس تنگنا مى کند. با اين شناخت است که دنيا سجن
وزندان مؤمن مى شود. چنان که امير مؤمنان (عليه السلام) در خطبه
متقين به اين نکته اشاره فرموده است: (آنان با سرپوش اجل در دنيا
نگه داشته شده اند).(20)
آب درون ظرف، وقتى حرارت مى بيند وناخالصى هايش جدا مى شود، سبک
شده، بخار مى گردد. اگر درپوش ظرف نباشد، پرواز مى کند. آدمى نيز
اين چنين به پرواز درمى آيد واين بزرگى روح، به جهت ايمانى است که
او را با عالم ديگر پيوند داده است.
دنيا براى او تنگ است، اما براى کافر بزرگ وبهشت است؛ چون چيز
ديگرى نمى خواهد. ليکن براى مؤمن زندان است(21)؛
چون به وسعت رسيده ودنيا، برايش جز متاعى اندک چيز ديگرى نيست.
انسان، همواره کنجکاو وپرسش گر است واين از خصوصيات فطرى وذاتى او
است. کودکان از بس مى پرسند، اطرافيان را خسته مى کنند؛ در حالى که
کسى به آنان ياد نمى دهد که سؤال کنند. اين ويژگى در درون آدمى
است؛ او مى خواهد به عوالم ديگرراه پيدا کند. پيشرفت هاى علمى
وفضايى قرن حاضر، به جهت همين حس کنجکاوى وويژگى پرسش گرى انسان
است.
گويى آدمى مدام به ديوار مى کوبد تا از آن طرف ديوار با خبر شود
واز حصار دنيا رهايى يابد.
در اندرون من خسته دل ندانم چيست
که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست
(حافظ)
بنابراين وقتى نگاه انسان به دنيا، تغيير کرد ودنياهاى آينده را با
تمام وجود درخواست نمود؛ به دنبال شخصى مى گردد که او را به آن
سامان، رهنما باشد. او منتظر ونيازمند وجودى است که وى را با خود،
به بلنداى روح انسانيت ببرد. اين انسان، به رغم برخوردارى از رفاه،
عدل ظاهرى و... باز منتظر است؛ چون دو عنصر او را در التهاب وبى
قرارى نگه مى دارد:1. ترکيب وجودى انسان؛ 2. جهان در حال دگرگونى
وچهار فصل.
رشد سريع اسلام در اروپا وساير کشورهاى غربى، به رغم برخوردارى از
امکانات مدرن، از همين ويژگى خبر مى دهد. احساس غربت ناشى از زندگى
صنعتى، در مقابل معنويت وصميمت دين، باعث شده تا انسان مجهّز به
تکنيک وفن آورى، با مذهب پيوند بخورد زيرا علم ودانش هرچند بسيارى
از سؤالات انسان را پاسخ گو است وقدرت وصنعت هم امکانات ورفاه را
براى آدمى به ارمغان مى آورد، اما انسان با اين امکانات زودتر به
بن بست مى رسد. وى قبل از رسيدن به اين امکانات، خيال مى کرد با آن
ها به آرامش مى رسد وبا اين آرزو تا مدتى دلخوش بود. اما با دست
يافتن به رفاه، در واقع به آخر خط رسيده است. چون احساس غربت
وتنهايى او بيشتر شده وفرياد اعتراض انسان معاصر بلندتر از ديروز
به گوش مى رسد. اوژن يونسکو، نويسنده اى که با نوشتن نمايشنامه هاى
پوچى مثل (کرگدن) و(آوازه خوان طاس) شهرت يافت، در آخرين مصاحبه اش
مى گويد:
(... حقيقت اين است که ادبيات ديگر چيز مهمّى به من نمى گويد... من
يک عمر به نوشتن نمايشنامه، پشت نمايشنامه ادامه دادم. چون نمى
توانستم کار ديگرى بکنم؛ اما هميشه حسرت اين را داشتم که کاش
توانسته بودم کار ديگرى بکنم... کاش استعدادش را داشتم که راهب
بشوم... تنها يک اميد باقى مى ماند، روز رستاخيز).(22)
(ناتانيل براندون) درباره همين پوچى وخلأمعنوى مى نويسد. او در
ابتدا مردى را توصيف مى کند که جذّاب چهل ساله، با حرارت وپرانرژى،
شيک، خوشگذران ومتجدد است. از مسافرت ها وعياشى هايش تعريف مى کند،
اما ناگهان با همه توصيف ها، درخواست گفت وگويى خصوصى وصميمانه را
مى کند ومى گويد: ناتانيل! من مى خواهم هر طور هست، با تو مطلبى را
در ميان بگذارم. مى خواهم يک روز نهار را با هم صرف کنيم، تا پيش
تو دردل کنم. من نمى توانم اين خلأ درونى خود را تحمل کنم. سپس
دستش را روى سينه گذاشت وگفت:
(اين درون، خالى وتهى از همه چيز است، هيچ چيز در اين سينه نيست،
نه احساس ونه هيچ چيز ديگرى، زبانم از گفتن قاصر است. قابل بيان
نيست، نمى دانم چگونه آن را شرح دهم...).(23)
ناتوانى مدعيان اصلاح
آدمى از گذشته تا حال همواره در فکر اصلاح جوامع بشرى بوده وراه
هاى بسيارى را براى رسيدن به آن پيشنهاد کرده است؛ اما آن چه نصيب
وى شده، کابوس وحشتناک (يأس ونااميدى) است. (افلاطون)، جامعه ايده
آلى را طرح ريزى مى کند که در آن، نه از ظلم وستم اثرى است ونه از
فقر وبدبختي؛ غايت نظام سياسى او، پيدايش (مدينه فاضله) است.
(توماس کامپانلا) طرح (شهر آفتاب) و(کشور خورشيد)؛ ويکتور هوگو
انديشه (جمهورى جهانى)، (آگوست کنت) ايجاد (جامعه تئوکراتيکى) که
در آن هيئتى از عقلا حکومت مى کنند، پيشنهاد کرده اند. تامس مور
نيز (بهشت)ى را ترسيم کرده که براى رسيدن به همان جهانى است که همه
مردم آن، در سايه قانون وعدالت، يکسان زندگى مى کنند.(24)
(آلوين تافلر)، مشاور سياستمداران آمريکا براى حل اين بحران واصلاح
جامعه جهانى، نظريه (موج سوم)(25)
را ارائه کرده است؛ ولى در عين حال اعترافات شگفت آورى در اين
زمينه دارد:
(فهرست مشکلاتى که جامعه ما (غرب) با آن مواجه است، تمامى ندارد.
با ديدن فروپاشى پياپى نهادهاى تمدن صنعتى در حال نزاع به درون
غرقاب بى کفايتى وفساد؛ بوى انحطاط اخلاقى آن نيز مشام را مى
آزارد. در نتيجه موج ناخشنودى وفشار براى تغييرات، فضا را انباشته
است. در پاسخ به اين فشارها، هزاران طرح ارائه مى شود که همگى ادعا
دارند اساسى وبنيادى يا حتى انقلابى اند؛ اما بارها وبارها، مقررات
وقوانين، طرح ها ودستورالعمل هاى جديد - همگى به منظور حل مشکلات
ما تهيه وتدوين شده اند - کمانه مى کنند وبر وخامت مشکلات ما مى
افزايند واين احساس عجز ويأس را دامن مى زنند که هيچ فايده اى
ندارد ومؤثّر نيست. اين احساس براى هر نظام دموکراسى خطرناک است
ونياز شديد به وجود مرد سوار بر اسب سفيد ضرب المثل ها را هر چه
بيشتر دامن مى زند).(26)
بنابراين عامل سوم انتظار، نارسايى وناتوانى در کسانى است که ادعاى
اصلاح دارند؛ اما در زمينه شناخت آدمى ومشکلات او ناتوان اند ودر
انديشه هاى خود، به يک نژاد برتر معتقداند وملت هاى ديگر را رها
وفراموش مى کنند.
وقتى انسان، اين مدعيان ناتوان را مى بيند وعجز ومحدوديت آنان را
احساس مى کند، از انتظار تجربه جديدى پيدا مى کند. گويا اين عبارات
جان تازه اى مى گيرد که:
(وقتى مهدى فاطمه ظهور کند، زمين از عدل وداد پر مى شود، همان طورى
که از ظلم وجور پر شده بود).
ملاقات ها وراهنمايى ها
روى بنما ووجود خودم از ياد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
(حافظ)
عامل چهارم انتظار، در ملاقات ها وهدايت هاى او در برهه هاى مختلف
زمان، متبلور است. او همچون فرشته اى مهربان وراهنمايى دلسوز
افرادى را انتخاب واز جام ملاقات، سرشار مى سازد. مشکلات وگرفتارى
هاى عده اى نيز با توسّل به آن حضرت به شکل معجزه آسايى حل مى شود.
اين گونه برخوردها به جهت اين است که در عصر حاکميت غفلت وبى خبرى،
ريشه هاى انتظار تقويت شود. اصولاً اين سنت الهى است که در متن
سرگرميها ولهو ولعب ها، آهنگ بيدارى ونواى هدايت نواخته مى شود؛
مثلاً در تاريخ ودر زمان انکار قيامت (عُزَير) پيامبر صد سال به
خواب مى رود ومجدداً بيدار مى شود ويا داستان اصحاب کهف اتفاق مى
افتد تا به رگ هاى بى رمق جامعه آن روز حيات تازه اى بخشيده شود
وانسان ها، از نعمت هدايت بهره مند شوند. امروز نيز دعوت ها وهدايت
هاى بيشمارى از سوى حضرت ولى عصر (عليه السلام)، با همين انگيزه
صورت مى گيرد. حتى گرفتارى ها وبلاها نيز به طور مستقيم يا غير
مستقيم(27)
ويا به وسيله دعاى آن حضرت رفع مى شود.(28)
اصولاً خود بهره بردن از آن حضرت در دوره انتظار، دليل ديگرى بر
حضور صاحب عصر وتقويت ريشه هاى انتظار است: (الانتفاع بى فى غيبتى
فکالانتفاع بالشمس اذا غيّبها عن الابصار السحاب؛(29)
بهره بردن از من در عصر غيبتم مانند بهره بردن از آفتاب است هنگامى
که زير ابرها باشد). حضور حضرت مهدى (عليه السلام) در ميان مردم،
خود گواه روشنى بر اين مدعا است: (أن يکون صاحبکم المظلوم المحجود
حقّه، صاحب هذا الامر يتردّد بينهم ويمشى فى اسواقهم ويطأ فرشهم
ولا يعرفونه حتى يأذن الله ان يعرّفهم نفسه...؛(30)
... صاحب اين امر در ميان مردم راه مى رود، در بازارهايشان رفت
وآمد مى کنند، وروى فرش هايشان گام برمى دارد؛ ولى او را نمى
شناسند، مگر اين که خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان
معرفى کند).
حضور هميشگى حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) نيز در موسم حج، دليل
روشنى بر آگاهى ايشان از احوال مسلمين است.(31)
ازادعيه، توقيعات، زيارت نامه ها وروايات، به دست مى آيد که آن حضرت
عنايت خاصى نسبت به وضع شيعيان دارند. در توقيعى که براى شيخ مفيد
صادر شده، آمده است: (فانّا نحيط علماً بأنبائکم ولا يعزب عنّا شىء
من اخبارکم؛(32)
ما بر اخبار واحوال شما آگاهيم وهيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده
ومخفى نمى ماند). حضرت در اين دوران، تأثير ونظارت مستقيمى بر
احوال شيعيان دارند. دستگيرى از درماندگان(33)
راه يابى گمشده گان و... از جمله کارهاى امام عصر (عجل الله فرجه)
است که با هدف تقويت مبانى (انتظار) صورت مى گيرد.
داستان هاى ملاقات وراهنمايى هاى مکرر در تاريکى هاى شبهات وضلالت
ها، با مردى که خصوصيات مهدى فاطمه (عجل الله فرجه) را دارد ريشه
هاى انتظار را تقويت وکام تشنه عاشقان را آبيارى مى کند، شايد در
انتظار محبوب عارفان، به خود آيند وبا تلاش وايجاد آمادگى وکوشش
فراوان، لياقت بهره مندى از حضرتش را بيابند.
پاورقی:
(1)
(
يا ايها المزمل قم الليل الا
قليلاً نصفه او انقص منى قليلا او زد عليه ورتل القرآن
ترتيلاً). مزمل، 1 - 5.
(3)
ارشاد القلوب، ص 184؛ تنبيه الخاطر، ج 1، ص 6.
(7)
اتقوا اللَّه فى عباده وبلاده فانکم مسؤولون حتى عن البقاع
والبهايم. نهج البلاغه، خطبه 167.
(8)
بحار الانوار، ج 70، ص 191؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 6.1.
(9)
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 289.
(10)
نهج البلاغه، خطبه 16، سطر7.
(12)
واستقلال الخير وان کثر من قولى وفعلى واستکثار الشر وان
قلّ من قولى وفعلى. مفاتيح الجنان، دعاى مکارم الاخلاق.
(15)
نهج البلاغه، خطبه 16، سطر 6.
(16)
نهج البلاغه، خطبه 90، سطر 8.
(19)
ماهنامه موعود، سال پنجم، شماره 25.
(20)
(لولا الاجل الذى کتب الله عليهم لم تستقرّ ارواحهم فى
اجسادهم..).، نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 193.
(21)
من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 363، ج 5762: (الدنيا سجن
المؤمن وجنة الکافر).
(22)
از پوچى تا خدا، ترجمه سعيد شهرتاش (به نقل از انتظار
وانسان معاصر، عزيز الله حيدرى).
(23)
ناتانيل براندون، انسان بدون خويشتن، ترجمه جمال هاشمى، ص
27 و28 (به نقل از انتظار وانسان معاصر، عزيز الله حيدرى).
(24)
ر.ک: موج انتظار، صص 141، 143.
(25)
ايشان معتقد است تا به حال دو انقلاب کشاورزى وصنعتى تحول
عظيمى در جهان ايجاد کرده وموج سوم که انقلاب الکترونيکى
وفراصنعتى است در راه است.
(26)
به سوى تمدن جديد، تافلر، محمد رضا جعفرى.
(27)
احتجاج طبرسى، ج 2، ص 596: (انّا غير مهملين لمراعاتکم ولا
ناسين لذکرکم ولولا ذلک لنزل بکم الَأوا واصطلمکم الاعدا؛
در توقيعى که براى شيخ مفيد صادر شده، آمده است که ما در
رسيدگى وسرپرستى شما کوتاهى واهمال نکرده وياد شما را از
خاطر نبرده ايم. اگر جز اين بود، دشوارى ها ومصيبت ها بر
شما نازل مى شد ودشمنان بر شما مسلط مى شدند).
(28)
بحار الانوار، ج 53، ص 181.
(29)
مفاتيح الجنان، دعاى ندبه: (أينَ المضطرّ الذى يجاب اذا
دعا).
(30)
الغيبه، نعمانى، ص 84، کافى، ج 1، ص 336؛ مکيال المکارم، ج
2، ص 375.
(31)
صدوق، کمال الدين، ج 2، ص 440: (يحضر الموسم کل سنة فيرى
الناس فيعرفهم ويرونه ولايعرفونه؛ آن حضرت هر سال در موسم
حج حضور مى يابند، همگان را مى بيند ومى شناسد؛ اما ديگران
او را مى بينند ولى نمى شناسند).
(32)
احتجاج طبرسى، ج 2، ص 596.
(33)
براى مطالعه در اين زمينه ر.ک: توجهات ولى عصر (عجل الله
فرجه) به علما ومراجع، عبدالرحمان باقى زاده؛ سيماى آفتاب،
حبيب الله طاهري؛ ظهور مهدى از ديدگاه اسلام، عبد الله
هاشمى شهيدى و....