مصلحى که جهان در انتظار او است
اين مقاله در شماره 3 مجله مکتب اسلام (ص6 ـ 10) چاپ شده است.
طبق مدارک قطعى واحاديث متواتر، هنگامى که دنيا گرفتار سخت ترين
اضطرابات شود وآتش ظلم وبيدادگرى در همه جا شعلهور گردد، امنيت
وبرادرى از ميان نوع بشر رخت بربندد وزمامداران کشورها از اداره
امور ومبارزه با فساد عاجز شوند، جنگ وخونريزى واختلاف، نسل بشر را
تهديد به انقراض کند. اختراعات مهيب وسلاح هاى مرگبار، به حد اعلا
ترقى نمايد وصفات عالى انسان از جوامع بشرى رخت بر بسته ومفاسد
اخلاقى واجتماعى جاى آن را بگيرد. ملل ضعيف وافراد ستمديده، از
توسل به مجامع ومجالسى که به نام حفظ حقوق ضعفاء ورعايت ملل کوچک
تشکيل داده مى شود نتيجه نگيرند وخلاصه انواع جنايات وفحشاء
ومنکرات رايج گردد در اين موقع يک مصلح بزرگ الهى که بشارت ظهور او
با تمام مشخصات وخصوصيات داده شده قيام مى کند ودست به يک اصلاح
عمومى در تمام عالم مى زند وبه تمام اين بدبختى ها خاتمه مى دهد.
او از دردمان پيامبر اسلام واز نسل على (عليه السلام) وفاطمه زهرا
(سلام الله عليها) خواهد بود به مقتضاى حديث معروف (يملا الارض
قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً)(1)
که در باره او از طرق بيشمارى روايت شده است. اين مصلح عالى مقام،
جهان را در لواى يک حکومت حق وعدالت در خواهد آورد ونور اسلام را
در همه شهرهاى بزرگ وکوچک وقراء وقصبات روشن گرداند. در همه جا
احکام آسمانى قرآن اجرا شود، مقررات وقوانين الهى (که از اغراض
ومنافع شخصى منزه است) بر همه حکومت کند وهمه سازمانها در راه رفاه
وآسايش خلق وعمران وآبادى بکوشند وتکامل علمى واخلاقى بشر با
بهترين برنامه شروع شود وبالاخره از فرط بهبود وترقى سطح زندگى،
فقيرى در تمام دنيا باقى نماند.
اين مطالب يک به يک مورد روايات مسلّم از طرق عامه وخاصه بوده که
تفصيل آن را در کتاب (منتخب الاثر) بيان کرده ايم.
ضمناً مراجعه به اين روايات ما را به اين پيش گوئى عجيب واعجاز
آميز که پيشوايان مذهب در چند قرن پيش فرموده اند آشنا مى سازد وبا
حيرت مشاهده مى شود که آنچه امروز به ظهور مى پيوندد، چه در تکامل
صنعت وچه در انحطاط اخلاق، در اخبار آنان به عنوان علائم ظهور آمده
است.
از جمله در قرآن کريم در آيات سوره توبه، سوره صف، وآيه 105 سوره
انبياء وآيه 55 سوره نور وعده فرموده که دين اسلام عالم گير خواهد
شد واين وعده را ظهور اين بزرگوار تحقّق خواهد بخشيد.
ودر اخبار مسلّم قطعى شيعه وسنّى بشارت اين عيد بزرگ را پيامبر
اسلام داده وفرموده است که روزها تمام نشود ودنيا به انتها نرسد تا
مهدى موعود ظهور نمايد واگر بيش از يک روز از عمر عالم باقى نماند
خداوند آن روز را به قدرى طولانى خواهد کرد که اين مصلح بزرگ بيايد
وجهان را از عدالت وفضيلت پر کند همچنانکه از ظلم وجور پر شده
باشد، اوصاف، کمالات، سجاياى اين بزرگوار وبرنامه دعوت وتشکيل
حکومت او، در اخبار بيشمارى وارد است همانطور که مشخصات او از
ولادت وخصوصيات رفتارش در بين مردم وطول عمر او، علّت غيبت ووظايف
مردم در زمان غيبت او نيز در اخبار آمده وموضوع بحث کتب فوق العاده
زيادى از محققين ومتتبّعين از هزار سال پيش به اين طرف قرار گرفته
است. واين مباحث به قدرى توسعه يافته است که براى هيچ متتبّعى
احاطه بر آنها امکان پذير نيست.
نويسنده در کتاب (منتخب الاثر) در باره مسائل فوق بر روايات بسيار
دست يافته وبا آنکه در مقام استقصاء نبوده اين موفقيت حاصل شده که
تواتر روايات اغلب موضوعات وعناوينى را که اشاره شده اثبات نموده
است که خوانندگان گرامى مى توانند با مراجعه به کتاب مذکور آن را
بررسى فرمايند.
مقصود اين است بر هر کس که در کتابها وجوامع حديث شيعه وسنّى تتبع
نمايد معلوم مى شود که کثرت احاديث راجع به حضرت ولى عصر ـ أرواحنا
فداه ـ به حدى است که در کمتر موضوعى از مباحث دينى تا اين حد
روايت وارد شده است وبه طور مسلّم ايمان واعتقاد به ظهور حضرتش از
ايمان به رسالت پيغمبر اسلام غير قابل تفکيک است.
حتى محدّثين بزرگ ـ از عامّه وخاصّه ـ قبل از ولادت آن حضرت اخبار
مربوط به او را در کتب خود نقل نموده اند بطورى که جاى هيچ اشتباهى
براى مسلمانان باقى نمانده است.
تحولات جهان، شرايط زندگى بشر وتکامل مادّيات، تحقق اين بشارت بزرگ
را حتى به کسانى که مسائل را از نظر علل واسباب ظاهرى مطالعه مى
کنند نويد مى دهد وثابت مى کند که بالاخره بايد مردم جهان به يک
حکومت الهى پناهنده شوند.
بشرى که به اين همه قواى طبيعت دست يافته است ومدعى است در ظرف
مدتى کمتر از يک ساعت مى تواند موجودى در روى کره زمين زنده باقى
نگذارد با توجه به اينکه از معنويّات واخلاق روى گردانده ودر راه
ارضاى شهوات خود از هيچ کوششى فروگذار نمى کند وبراى دست يافتن به
مقاصد جاه طلبانه وسيطره بر ديگران به هر وسيله اى دست مى زند، آيا
آرام مى نشيند واز جنگ پرهيز مى کند؟!
آيا همين علل وموجبات سبب نمى شود که بشر پس از يک سلسله انقلابات
جهانى آنگاه که از کوششها وتلاشهايش جز محو مدنيّت واخلاق ثمرى
نديد، براى قبول يک حکومت عادل روحانى که بر اساس ايمان به خدا
وروز معاد تشکيل شود آغوش خود را بگشايد.
ما وهر مسلمانى در انتظار چنين روزى براى بشر هستيم، وآينده را
براى همه روشن ودرخشان مى بينيم وبا روحى سرشار از نشاط واميد به
وظائف خود مى پردازيم وجشن ميلاد اين آخرين نجات دهنده بشر را به
جامعه بشر مخصوصاً به کسانى که از ظلمت مادّيات واز ظلم ستمگران،
واز ظلمات فساد وتباهى به جان آمده اند تبريک مى گوئيم.
اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه واجعلنا من أنصاره وأعوانه
جامعه جهانى اسلامى
اين مقاله در نشريه کتابخانه مسجد اعظم، سال2، شماره11، (صفحات9 ـ
15 و56 و57) چاپ شده است.
بر حسب عقيده عموم مسلمين وصريح آيات کريمه قرآن مجيد واحاديث
شريفه، دعوت ورسالت حضرت خاتم الانبياء محمد (صلى الله عليه وآله
وسلم) يک دعوت خصوصى ورسالت منطقه اى واقليمى که هدف آن فقط اصلاح
يک مجتمع وهدايت يک قوم وملت ورهبرى حکومت يک ناحيه باشد نبوده است
وقوانين اسلام واحکام قرآن، نظام يک جامعه وبرنامه مردم يک کشور
ووطن ويک نژاد نيست.
دعوت همگانى
بلکه دعوت اسلامى دعوت جهانى(2)
وتشريعات آن براى همه وهدايت جميع زن ومرد، غنى وفقير، سياه وسفيد،
شهرى ودهاتى وکليه طبقات واصناف است.
پيامبر اسلام رحمت خدا براى جهانيان ومبعوث به عالميان بود،
ورسالتش آزاد ساختن همه انسانها از يوغ عادات زشت، واستثمار
واستعباد، ودعوت به توحيد، مکارم اخلاق واحترام به حقوق وشرف
انسانيّت مى باشد.
دعوت به يکتا پرستى وراهنمائى عموم به بهترين روش عالى انسانى که
منتهى به اتحاد وبرداشتن فاصله ها ورفع تبعيضات گوناگون مى شود
وکوشش براى تأسيس يک جامعه جهانى وتشکيل مدينه فاضله واقعى از
مختصات اسلام است.
ريشه تمام اختلافات، شرک وانصراف از خداى يگانه وپرستش غير خدا
است.
تشکيل حکومتها با سيستم هاى مختلف وبرنامه هاى متضاد وقوانين
متخالف، همه ناشى از عدم درک معناى توحيد، محدوديّت وضع تربيت
وديدگاه بصيرت افراد است، توجه به فلسفه رسالت جهانى اسلام وعقيده
توحيد، ديدگاه بصيرت را وسيع مى سازد که همه نقاط وهمه انسانها را
از پشت پرده هاى ضخيم مرزها، زبانها ونژادها ببينيم واطمينان داشته
باشيم که در سايه تعاليم عالى اسلام يک جامعه جهانى تأسيس گردد.
توحيد حقيقى
يکى از ارکان مهم دعوت اسلام که فلسفه نُبوات هم مبتنى بر آن است
اين است که مصدر تشريع وبه وجود آمدن نظامها وقوانين، فقط خداوند
متعال است وجعل احکام وتشريع شرايع، مختص به ذات بى زوال عالم
وحکيم بالذّات او است وفقط مردم بايد در برابر احکام خدا خاضع
وتسليم باشند وخضوع در برابر احکام ديگران وتسليم نظامات غير
اسلامى شدن، نشانه انحراف از راه اسلام وتوجه به شرک وعدم اهتداء
به حقيقت توحيد است.(3)
خضوع در برابر احکام خدا خضوع براى خدا وپرستش خدا است وخضوع در
برابر نظامهائى که مصدر آن خدا نيست پرستش غير خدا وقبول استعباد
است.
هر کس براى خودش حق قانون گذارى وجعل احکام قائل باشد خود را شريک
در افعل مخصوص به خدا دانسته است وهر بشرى که براى بشر ديگر به
چنين حقى اعتراف کند حق مقام اُلوهيت وخدائى را براى او اعتراف
نموده وبندگى خود را نسبت به او پذيرفته است.
حکومت الهى
اسلام مى خواهد حاکم بر مردم، خدا واحکام خدا باشد وبا تمام مظاهر
شرک که در آن روزگار در ايران وروم ونقاط ديگر به صورتهاى متعدد
وبا اسم احترام از زمامداران انجام مى شد مبارزه کرد واولياى اسلام
مانند على (عليه السلام) به مردم نشان دادند که آن تشريفاتى که در
آن دورانهاى جاهليّت در دربارهاى روم وايران مرسوم بود همه خلاف
روح خدا پرستى بوده وتحقير مقام انسانيّت افراد است. وزمامدارى مثل
على (عليه السلام) که تمام نواحى وجودش عظمت واقعى بشرى بود شخصاً
به کارها رسيدگى مى کرد وبراى فقرا آرد ونان وخرما مى برد واز
اينکه مردم براى او تشريفات قائل شوند وبه رسم دوران جاهليّت رفتار
کنند بشدّت منع مى کرد، وبا لباس کهنه ووصله زده در بين مردم آمد
وشد داشت وخودش به بازار رفته وآنچه را لازم بود مى خريد به منزل
مى آورد.
اين شدّت واهتمام اولياى دين براى اين بود که کسى خود را صاحب
جامعه وحاکم بر تعيين سونوشت کسى نشناسد وهمه در حکومت خدا ومنطقه
نفوذ احکام خدا وارد باشند وصاحب مملکت ورهبر همه، خدا باشد.
اعلاميه آزادى بشر
مفاد آيه شريفه: (يا أهل الکتاب تعالوا الى
کلمة سواء بيننا، وبينکم أن لا نعبد الاّ الله، ولا نشرک به شيئا
ولا يتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله)،(4)
که اعلان آزادى وحريّت تمام جز خدا صاحب اختيار، ومالک او نيست.
نبايد يک نفر جامعه را مال خودش بداند بايد همگان وارد مملکت خدا
شوند که صاحب همه وصاحب اختيار همه است تا عدل، احسان، مساوات
وبرادرى جهانى همگانى گردد وتبعيض وجدائى مرتفع شود:
پيشرفت سريع
اين اصول بود که موجب شد اسلام در مدت کمتر از يک قرن مانند برق
پيشرفت کند ودلها را روشن نمايد وملّت ايران وملّت روم که آن همه
استعباد زمامداران را ديده بودند وآن تشريفات زايد وبى اساس ودر
واقع پرستشهاى جاهلانه از زمامداران آنها را خسته کرده وبشر پرستى
آنها را در پست ترين درکات شقاوت انداخته بود از اين تعاليم بيدار
شدند،(5)
به حال آمدند وخود را شناختند. برادرى زمامداران اسلامى را با
افراد ديگر، با سربازان وبا جامعه مى ديدند، لذّت مى بردند، نفس
راحت مى کشيدند، طعم آزادى را چنان چشيدند که يک باره شيفته ودل
باخته اسلام شدند. اگر خلافت از مسير خود تغيير نکرده بود، مخصوصاً
حکومت امثال معاويه ها دوران اکاسره وقياصره(6)
وتشريفات آنها را تجديد نکرده بود در دنيا اثرى از بشر پرستى وجود
نداشت.
پس اسلام با اين تعاليم، ناچار منتهى به يک حکومت عادلانه وجامعه
جهانى انسانى خواهد شد براى اينکه رسالتش دعوت عموم وشامل تمام
ابناء بشر از سياه وسفيد وتساوى همه در برابر احکام خدا است.
پرچم اسلام
دين حق همه را در زير يک پرچم که فقط تعلق به خدا دارد وبه هيچ
کشور، حکومت، نژاد وشخصى منتسب نيست قرار مى دهد وجامعه انسانى را
مانند يک جسد مى سازد که (اذا اشتکى منه عضو تداعى له سائره بالحمى
والسهر = وقتى که عضوى از آن به درد آيد سائر اعضا در تب وبيدارى
با او هم کام شوند). اسم ورسم اين پرچم (اسلام) اين است که همه کس
واهل هر قُطر مملکت بتوانند در زير آن گرد آيند وکسى نتواند آن را
به خود يا به جامع خود منتسب سازد ودر نتيجه عصيبت ايجاد گردد.
پرچم اسلام پرچمى است که چنانچه از اسمش معلوم است ـ به اسلام
واسلام آورندگان هر کجا ودر هر سرزمين باشند تعلق دارد ودر سايه آن
عصبيتهاى نژادى ووطنى وعصبيتهاى ديگر بايد از ميان برود، امّا
پرچمهائى که به نامهاى ديگر است رمز تفرق واختصاص وعنوان جدائى
واختلاف اند.
تمام تشريعات اسلام شامل همه است. اين تشريعات وتعاليم اگر اجرا
شود ملّتها را خود به خود به سوى جامعه جهانى مى برد ومليّتهاى
مختلف را در مليّت تمام اسلامى هضم کرده وسعادت دو جهانى آنان را
تأمين مى نمايند.
حکومت متحد جهانى
پس اسلام آئين تمام مردم جهان ودين جامعه بشرى است اما نه آن جامعه
جهانى که (لاينس پالينک) وجمعى ديگر از متفکرين مى گويند واز حکومت
متحد جهانى دم مى زنند ومجله (طرفداران حکومت متحد جهانى) افکار
آنها را منتشر مى سازد. زيرا اگر آن حکومت فرضاً روزى در جهان
تأسيس شود مثل اين سازمانهاى بين المللى که بعد از جنگ اول ودوم
جهانى تأسيس شد همانطور که مخالفين آن مانند (استراوس) عقيده دارند
براى بشر موجب زحمت وسلب آزادى، ووسيله تسلط اقويا بر ضعفا مى شود
وبه قول مخالفين حکومت متحد جهانى، وسيله گسترش يک ظلم مدرن در
عالم خواهد شد چون اين حکومتى که اينها عنوان کرده اند مبتنى بر
ايمان به خدا وتوحيد وعقايدى که براى همه يک قدر مشترک معنوى باشد
نيست وبر اساس ايمان واقعى افراد به حقوق وآزاديهاى ديگران به وجود
نمى آيد آن حکومتى که اين آقايان مى گويند اين است که توسعه
سلاحهاى مخرّب واتمى که تمدّن ونسل بشر را به خطر انداخته اگر يک
جامعه جهانى وحکومت متحد نباشد سرانجام خواه وناخواه موجب انقراض
نسل بشر خواهد شد، پس بايد براى جلوگيرى از اين خطرات از هم اکنون
ملل دنيا دست به کار تأسيس يک جامعه جهانى در تحت لواى قانونى
بشون.
اين حکومت نه بوجود خواهد آمد ونه اگر بوجود آيد ضامن اجرائى خواهد
داشت ونه شهوات وغرائز آدمى را که محرک او به جنگ وفتنه است مهار
کرده وبطور صحيح راهنمائى مى نمايد ونه مى تواند يک برادرى ايمانى
وانسانى در عالم بوجود آورد.
برادرى ايمانى
اما آنکه اسلام مى گويد هم ضامن اجرائى دارد وهم عقيده وايمان از
آن پشتيبانى مى کند وهم مردم را برادر مى سازد وهم غرائز واميال
آنها را راهنمائى مى نمايد.
چنانچه در صدر اسلام اين موضوع عملى شد وامروز هم با موانعى که جلو
آمده ومرزهائى که ممالک اسلامى را از هم جدا ساخته مع ذلک صدها
ميليون مسلمان جهان، خود را عضو يک جامعه دانسته وبا هم احساس
برادرى مى کنند، ومايلند در غم وشادى با هم شريک باشند.
امتياز جامعه جهانى اسلام بر هر جامعه ديگر ـ کوچک يا بزرگ ـ جوامع
فعلى دنيا وجوامع قبل از اسلام به اين است که محور تمام امور در
اين جامعه، خدا واحکام خدا است وتعاليم اسلام براى اداره جامعه
جهانى وافى وکافى است.
نقش ايمان
سنگر اساسى وهسته مرکزى وحقيقى اين جامعه عقيده توحيد وايمان به
خداى يگانه است که خالق رازق کل است وهر کس تقوا وپرهيزکاريش بيشتر
باشد به او نزديک تر است. اين جامعه جهانى اسلام داراى يک محور
حقيقى است که به شخص خاص تعلق ندارد وهمه به او تعلق دارند در حالى
که جامعه جهانى (لاينس پالينک) ورفقايش بر يک محور واقعى اتکاء
ندارد وعلت تمايل به آن ترس ووحشت از جنگهاى جهانگير وجهان سوز
است.
اسلام با عقيده توحيد طرز تفکر مردم را عوض مى کند، وسطح افکار را
بالا مى برد وديدگاه بينش افراد را وسيع مى سازد که بدون بين از
جنگ، ووحشت از اسلحه هاى مخرّب، به هم نزديک شوند وبا هم تفاهم
نمايند.
ما يقين داريم روزى مى آيد که اين حکومت جهانى اسلام، عالم را
اداره کند ووحدت اديان، وحدت حکومتها، وحدت نظامها وقوانين عملى
گردد وتا دنيا منتهى به چنين وحدتى نشود اسلام تمام رسالت خود را
اداء نکرده است.
خوشبختانه طرفداران اصل اين وحدتها هر روز در ميان جامعه بشر بيشتر
مى شود وچنانکه گفته شد فکر تشکيل حکومت وجامعه جهانى به ميان آمده
وسازمانها ومجامع بين المللى به اسم وحدت وبراى ايجاد رابطه بين
کليه ملل جهان، تأسيس شده است که هر چند اين مجامع وسازمانها
اکثراً به منظور اغفال وفريب دادن مردم واغراض سياسى باشد مع ذلک
کاشف از اين است که يک اتحاد عمومى ووحدت اجتماعى ودينى وسياسى،
خواسته روح وفطرت بشر است وهمين حرکات مجازى مقدمه حرکات واقعى
وآمادگى حقيقى بشر براى آن حکومت جهانى اسلام است.
فراهم شدن زمينه وحدت
سابق بر اين که فکر تشکيل جامعه جهانى کمتر مطرح مى شد وبه تعاليم
اسلام در اين زمينه کمتر توجه مى کردند، براى اين بود که با وسايل
ارتباط سابق، تشکيل جامعه جهانى را بسيار دشوار وبلکه نا ممکن مى
شمردند; ولى امروز که صنعت تلگراف; تلويزيون، راديو، هواپيما
ووسايل ديگر، شهرها را همانطور که در اخبار واحاديث رسيده به هم
نزديک کرده واهل عالم را مثل اهل يک محله ويک خانواده وفاميل قرار
داده است، زمينه تشکيل يک حکومت جهانى در سايه تعاليم مترقّى وجامع
اسلام را نيز فراهم کرده است وهر چه علم وصنعت جلو برود زمينه
اجراى احکام عالى اسلام نيز آماده تر وبشارتهاى اولياى دين به وقوع
نزديک تر مى شود. به تدريج موقعيّت ها وقدرتهاى محلّى وفردى در
دنيا رو به ضعف گذارده وعموم ملل، بطور مستقيم يا غير مستقيم در
تعيين سرنوشت دنيا دخالت مى نمايند(7)
ونظامات وقوانين منطقه اى از بين مى رود. ويگانه نظامى که مى تواند
جايگزين تمام اين نظامات شود وهمه را بطور عادلانه اداره نمايد
نظام اسلام است.
پس عالم خود به خود به سوى هدفهاى اسلام گام بر مى دارد واين ختلاف
نظامات، قوانين، سيستم هاى اجتماعى وسياسى را پشت سر مى گذارد ويک
تفاهم عمومى اسلامى بوجود خواهد آمد وظلم وستم، وتجاوز وافراط
وتفريط پايان خواهد يافت.
اسلام از آغاز، اين آينده درخشان را براى دنيا پيش بينى کرده
وصريحاً در آيات وروايات وعده قطعى داده است وبشر را به انتظار
چنين روز وعصر وزمانى که همه در زير پرچم اسلام در آيند واهل يک
دين وملت وحکومت شوند گذارده وبه ظهور آن رهبر عالى قدرى که جهان
آينده را بايد اداره نمايد وعالم را پر از عدل وداد کند بشارت داده
واو را به همگان معرفى نموده است.
آيات قرآن مجيد
در سوره هاى شريف توبه، آيه33 وفتح، آيه28 وصف، آيه29 خداوند متعال
مى فرمايد: (هو الذى أرسل رسوله بالهدى ودين
الحق ليظهره على الدين کله) =
(آن خدا کسى است که خود را با هدايت وراهنمائى ودين حق (دين اسلام)
فرستاد، تا آن دين را بر همه دينها غالب گردادن) دلالت اين آيات بر
وعده غلبه دين اسلام بر تمام اديان واضح است.
در سوره انبياء، آيه105 مى فرمايد: (ولقد
کتبنا فى الزبور من بعد الذکر انّ الارض يرثها عبادى الصالحون)
اين آيه نيز دلالت دارد که زمين از آن خدا است وآن را بندگان صالح
او مالک خواهند شد.
در سوره نور، آيه55 مى فرمايد: (وعد الله
الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض...)
در اين دو آيه ضمن تأکيدات آشکار وروشن وعده داده شده اسلام با قوت
وتمکين گرديده وترس وبيم آنها مرتفع وبه امنيّت مبدل شود.
در سوره قصص، آيه5 مى فرمايد: (ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا
فى الارض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين). اين آيه نيز از آياتى
است که بر حسب تفاسير واحاديث، ظهور حضرت ولى عصر ـ أرواح العالمين
له الفدا ـ وزمامدارى جهانى آن حضرت را بشارت مى دهد.(8)
واز حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) در کتب بسيار معتبر ومآخذ
معتمد مانند نهج البلاغه نقل شده که فرمود: (لتعطفنّ الدنيا علينا
بعد شماسها عطف الضروس على ولدها ـ وتلى عقيب ذلک ـ (ونريد
أن نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم أئمة ونجعلهم
الوارثين)(9)
دنيا بر ما (آل محمد) باز گردد ومهربانى نمايد مانند بازگشت شتر بد
خو وگازگير به بچّه خويش ودر پى آن خواند: (ونريد أن نمنّ... يعنى
مى خواهيم بر آنانکه در زمين ناتوان شمرده شده اند منّت نهاده
وآنها را پيشوايان وارث برندگان قرار دهيم).
احاديث شريفه
احاديث وروايات بطور متواتر از طرق عامه وخاصه دلالت دارند بر
اينکه دين اسلام عالم گير خواهد شد وخانه اى نماند مگر اينکه جزء
منطقه نفوذ تعاليم اسلام واقع شود، وشهر ودهى نماند مگر اينکه صبح
وشام در آن صداى اذان وشهادت به توحيد ورسالت بلند شود، در موقعى
که انقلابات وفتن وفساد وهرج ومرج وجنگهاى خانمان بر انداز وقحط
وغلا وامراض، ملل را به ستوه آورده باشد، خداوند متعال مصلح واقعى
جهان، حضرت مهدى آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را که نهمين از
فرزندان حسين وفرزند گرامى امام حسن عسکرى (عليه السلام) است
برانگيزد تا عالم را پر از عدل وداد کند پس از اينکه پر از ظلم
وجور شده باشد، به واسطه ظهورش اضطرابات وانقلابات مرتفع، صلح
وامنيّت عمومى برقرار، حکومت واحد جهانى تشکيل، وشرق وغرب جهان را
خدا به دست آن حضرت، وبراى او بگشايد.
اين روايات در مآخذ معتبر ومصادرى که مورد اعتماد اهل سنّت وشيعه
است موجود است ودر کتابهائى که در قرن اول وپيش از ولادت حضرت مهدى
ـ عجل الله تعالى فرجه ـ تأليف ضبط است. کسانى که اهل اطلاع هستند
مى دانند که در کمتر موضوعى مانند اين موضوع روايات واحاديث از
حضرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه طاهرين: وصحابه
وتابعين وارد شده است(10)
که در حقيقت، ايمان به ظهور آن مصلح عالم ونجات دهنده بشر، جزء لا
ينفک ايمان به صدق پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وتصديق
به نبوت آن حضرت است; اين وعده الهى است که تخلف ناپذير است (ان
الله لا يخلف الميعاد)(11)
وبا سنن الهى ونواميس هستى وسير تکاملى بشر موافق وبه اسماء الله
الحسنى مانند: (الحاکم)، (العادل)، (الظاهر) و(الغالب) مؤيد است.
(فلن تجد لسنّة الله تبديلاً ولن تجد لسنّة
الله تحويلاً).(12)
سر غيبت
پيش از آنکه از فوائد ومصالح غيبت حضرت صاحب الزمان ـ أرواح
العالمين له الفداء ـ سخن به ميان آوريم، بايد در نظر بگيريم که تا
کنون علوم ودانشهائى که بشر از راه هاى عادى تحصيل کرده به کشف
تمام اسرار خلقت موجودات اين عالم موفق نشده واگر علم، هزارها بلکه
ميليونها سال ديگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش
بسيار مختصر وناچيز است وبه گفته يکى از دانشمندان بزرگ، مثل (لا
شيء) اس در مقابل بى نهايت واين در صورتى است که ما علم تمام
انسانها را به حساب آوريم. واما اگر علم يک عالم، ودانش يک دانشمند
را بخواهيم در نظر بگيريم اصلاً قياس آن با اسرار ورازهاى کشف نشده
خنده آور ونشانه جهل ونادانى است.
جائى که حضرت مولى امير المؤمنين (عليه السلام) مى گويد: (سبحانک
ما أعظم مانرى من خلقک، وما أصغر عظيمها فى جنب ما غاب عنّا من
قدرتک = منزهى تو، چه بزرگ است آنچه را مااز آفرينش تو مى بينيم
وچه کوچک است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ما پنهان است). حال
ديگران معلوم است.
بنا بر اين کسى نمى تواند نسبت به وجود يکى از پديدهاى اين جهان
بزرگ به علت عدم کشف سرّ پيدايش وآفرينش آن اعتراض کند ويا پاره اى
از نظامات وقوانين عالم تکوين را بى فايده وبى مصلحت بداند.
هيچ کس هم نمى تواند بطور يقين ادعا کند که در کوچک ترين پديده
وحوادث جهان، سرّى ونکته اى نهفته نيست همچنانکه کسى نمى تواند
ادعا کند که به تمام اسرار عالم واقف وآگاه است. فلاسفه وحکما
ودانشمندان قديم وجديد همه اين درک را براى خود افتخار دانسته
وگفته اند.
هرگز دل من زعلم محروم نشد
هفتاد ودو سال جهد کردم شب وروز |
|
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
معلومم شد که هيچ معلوم نشد |
به جائى رسيده دانش من که بدانم هنوز نادانم
وشاعر دانشمند وحکيم عرب گويد:
ما للتراب وللعلوم |
|
وانما يسعى ليعلم انه لا يعلم |
معروف است: زنى از بزرگمهر ـ حکيم مشهور ايرانى ـ مسأله اى پرسيد;
حکيم در پاسخش گفت: نمى دانم.
زن گفت: اى حکيم، شاه به تو حقوق وماهيانه مى دهد که با سرانگشت
علم وحکمت خويش، گره از مشکلات مردم بگشائى، شرم نمى دارى که در
جواب مسأله من به جهل ونادانى خود اقرار مى کنى؟
حکيم گفت: آنچه را شاه به من مى دهد در برابر معلومات ودانائيهائى
است که دارم ولى اگر بخواهد در مقابل مجهولات ونادانسته هاى من عطا
کند هرگاه تمام زر وسيم دنيا را به من بدهد کم داده است.
پس بشر بايد در راه کشف مجهولات ودرک اسرار، همواره کوشا باشد واگر
در يک جا کنجکاوى وتجسّسات او در راه کشف سرّى به جائى منتهى نشد،
آن را دليل بر عدم آن نگيرد.
همانطور که وقتى چشمهاى او مسلح به تلسکوپهاى قوى وميکروسکپهاى ذره
بين نبود، حق نداشت منکر وجود موجودات ذره بينى وميليونها کرات غير
مکشوف آسمانى شود.
همانطور که حيواناتى که همه رنگها را نمى بينند يا همه را به يک
رنگ مى بينند نمى تواند رنگهائى را که انسان با جلوه هاى گوناگون
مى شناسد انکار نمايند.
همانطور که صداها وامواج صوتى تحت سمعى وامواج فوق سمعى را کسى نمى
تواند انکار کند.
اين قاعده که بيان شد در عالم تکوين ودر عالم تشريع هر دو جارى
است. در عالم تشريع، مواردى داريم که هنوز عقل ما به فلسفه آن
بالخصوص راه نيافته وتشريع با تکوين مطابق شده همانطور که در عالم
تکوين، در اين موارد حق اعتراض نداشتيم، در عالم تشريع هم حق ايراد
واعتراض نداريم.
بله اگر در هر يک از اين دو ناحيه (تشريع وتکوين) به موردى
برخورديم که عقل صحيح وبرهان درست ما را به عدم مصلحت وشرّ آن
راهنمائى کرد مى توانيم ناراحت شويم; ولى تا حال چنين موردى در
عالم تکوين وتشريع پيدا نشده وبعد هم هرگز پيدا نخواهد شد.
بعد از اين مقدمه مى گوئيم: ما در ايمان به غيبت حضرت امام زمان ـ
عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ به هيچ وجه محتاج به دانستن سرّ آن
نيستيم واگر فرضاً نتوانستيم به هيچيک از اسرار آن برسيم، در ايمان
به آن جازم، وآن را بطور قطع باور داريم واجمالاً مى دانيم که
مصالح وفوايد بزرگى در اين غيبت است اما ميان دانستن وندانستن ما،
با واقع شدن وواقع نشدن آن هيچ رابطه اى نيست چنانچه اگر ما اصل
غيبت را هم نشناسيم به واقعيّت آن صدمه اى وارد نمى شود.
غيبت آن حضرت امرى است واقع شده که معتبرترين احاديث از آن خبر
داده وجمع بسيارى از بزرگان در اين مدت به درک حضور مقدس آن حضرت
نايل شده اند، پس ميان اين مطلب يعنى ندانستن سرّ غيبت وصحت امکان
وقوع آن هيچ ارتباطى اصلاً وقطعاً وجود ندارد مى توانيم بگوئيم ما
سرّ غيبت آن حضرت را نمى دانيم ومع ذلک به غيبت آن بزرگوار ايمان
داريم. مثل اينکه فايده بسيارى از چيزها را نمى دانيم ولى به وجود
وهستى آنها عالِم ودانائيم.
پاورقى:
(1)
ترجمع وآدرس اين حديث قبلاً گذشت.
(2)
رجوع شود به قرآن کريم آيات متعددى مانند: (
وما
أرسلناک الاّ رحمة للعالمين) و(
ان
هو الاّ ذکر للعالمين) و(
قل
يا أيها الناس انى رسول الله اليکم جميعاً) و(
ومن
يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه) که به رسالت
عامه آن حضرت دلالت وصراحت دارند.
(3)
يکى از متفکرين بزرگ معاصر در يکى از کتابهايش بعد از ذکر
آيات چندى از قرآن مجيد نتيجه گرفته که دين عبارت است از
قانون وحدود وشرع، وطريقه ونظام فکرى وعملى.
پس اگر انسان در پيروى از قانون وحدود، استناد به خدا
داشته باشد در دين خدا است واگر استناد به شخص وزمامدارى
داشته باشد در دين آن زمامدار است واگر استناد به رئيس
قبيله يا رأى عموم داشته باشد ناچار در دين آنها است.
(4)
سوره آل عمران، آيه64.
(5)
به نظر ما ضرر وفساد بشر پرستى از سنگ پرستى بيشتر است.
زيرا بشر در اثر تعظيم، خضوع، تملّق وچاپلوسى ديگران به
خود مغرور مى شود وخود کام وديکتاتور ومتکبر مى شود بطورى
که از انتقاد وراهنمائى ديگران به خشم مى آيد واظهار
فرعونيّت مى کند، واز اينکه مردم او را بپرستند ودر برابر
او تواضع نمايند لذّت مى برد. امّا سنگ پرستى ديگر اين
مفاسد را ندارد، متأسفانه بشر پرستى هنوز در دنيا حتى
دنياهاى به اصطلاح متمدن به صورتهاى تازه وکهنه باقى است.
(7)
فيلسوف آمريکائى (ويليام لوکا اريسون) مى گويد: ما به
مملکت واحد وقانون واحد وقاضى واحد وحاکم واحد براى بشر
اعتراف مى کنيم; تمام شهرهاى دنى شهر ما، وهر يک از جامعه
بشر ابناى شهر وابناى وطن ما هستند; ما زمين شهرهاى خود را
دوست مى داريم به مقدارى که شهرهاى ديگر را دوست مى داريم
(البته حکم اينکه امريکائيها در اين ادعا صادقند يا کاذب
با مردم دنيا است).
(دانتى) اديب شهير ايتاليائى مى گويد: واجب است که تمام
زمين وجماعاتى که در آن زيست دارند به فرمان يک امير باشند
که آنچه را مورد حاجت است مالک باشد تا جنگ واقع نشود وصلح
وآشتى برقرار شود.
(فولتير) فرانسوى مى گويد: هيچ کس براى شهرهاى خودش عظمت
آرزو نکرد مگر آنکه آرزومند بدبختى ونيستى ديگران شد.
متفکرين ديگر از قبيل صموئيل جنسون نيز از اينگونه نظرات
که حاکى از ميل آنها به تشکيل يک جامعه جهانى است دارند.
(8)
ترجمه 3 آيه فوق قبلاً گذشت.
(9)
نهج البلاغه، حکمت209.
(10)
رجوع شود به شماره نهم نشريه مقاله نگارنده (اين مقاله نيز
در اين کتاب نقل شده است).
(11)
هرگز خداوند نقض وعده نمى کند. (سوره آل عمران، آيه9).
(12)
وطريقه خدا هرگز مبدل نخواهد شد وطريقه حق هرگز تغيير نمى
پذيرد. (سوره فاطر، آيه43).