مقدمات ظهور

سيد مجتبى فلاح

- ۱ -


مقدمات ظهور

هرگز آنقدر ندارم که شوم مِسکينت
اين شرف بس که به مسکين درت مِسکينم

(اللّهم صلّ على محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم)!

دنيا، ميدان تنازع حق وباطل، وسراى پيروزى ها وشکست هاى گذراى اين دو جبهه بوده وخواهد بود: (وتلک الايّام نُداوِلُها بين النّاس)؛ اين روزگار (گاهى فتح وغلبه، گاهى شکست ومغلوبيّت) را ما ميان خلايق مى گردانيم.(1)

آن چه در اين ميان، اميد بخشِ دل خسته ى مؤمنان است، فرجام گرم وشيرينى است که قرآن کريم براى اين درگيرى نويد داده است: (اِنّ الذين يُحادّونَ اللّهَ ورَسولَهُ اولئک فى الأذلّين کتب اللّهُ لاَغلِبَن انا ورُسُلى) کسانى که با خدا ورسول اش مخالفت مى کنند، آنان در پَست ترين مرتبه ى ذلّت اند. خداوند، چنين حتم گردانيد که البته من وفرستادگان ام، (بر دشمنان) غالب مى شويم.(2)

زبانِ (کتب اللّه..).، نشانه ى اراده ى حتمى خدا است.

گويا، مسير سربلندى وغلبه ى حق وتحقّق آن فرجام روشن، تنها از راه آن ميدان درگيرى ونزاع مى گذرد. که در آيه ديگرى چنين آمده است: (بَل نَقذِفُ بالحقّ على الباطِل فَيَدمِغُهُ فاِذا هو زاهقٌ)(3)؛ بلکه ما، هميشه، حق را بر باطل پيروز مى گردانيم تا باطل را محو ونابود سازد.

در اين باره، آن چه حايز اهمّيّت است، اين است که (آيا نويد چنين فرجام زيبايى، کُشنده ى مسئوليّت هاى انسانى وتاريخى پيروان حق خواهد بود. ويا اين که هواداران جبهه ى حق، در عين اميدوارى ودل دادگى به اين قبيل بشارت ها، بايد حرکتى هماهنگ با قانون ها وسنّت هاى حاکم بر هستى، در جهتِ فراهم آوردن وزمينه سازى آن روز موعود داشته باشند؟). اين جا است که ضرورت بحث از، عوامل، مقدمات وزمينه هاى ظهور، آشکار مى شود وآدمى را در پى کنکاش از آن ها وادار مى سازد.

مقدمات ظهور، نوشتارى است که سعى کرده با استمداد از آيات وروايات وسنّت هاى الهى حاکم بر هستى، گامى در اين جهت بردارد.

تعريف

واژه ى (مقدمات)، که جمعِ (مقدمه) مى باشد، در لغت عبارت است از (امورى که براى شروع در امرى لازم هستند)،(4) ودر اصطلاح، (مقدمات ظهور) به امورى گفته مى شود که وجود آنها پيش از ظهورِ منجى موعود، حضرت حجه بن الحسن العسکرى (عليهما السلام)، بايسته است؛ چرا که با فراهم آمدن اين مقدمات، مقتضيات ظهور فراهم گشته وموانعِ آن برطرف مى گردد.

گفتنى است عرصه ى پژوهش در نوشته ى حاضر، در دايره ى فرهنگ لغات عربى رقم خورده است، بر همين اساس بايد دانست که واژگان ذيل در بردارنده ى معناى مورد نظر مى باشند:

1- وطاء؛ که در بردارنده ى معناى هموار سازى است. وعبارتِ (وَطاءَ الشيءَ) به معناى (آن چيز را آماده ومهيّا ساخت)(5) آمده ودر حديث نيز چنين آمده است: (يخرج (اُ) ناس من المشرق فَيُوطِّئونَ للمهدى يعنى سلطانه)(6) (از مشرق زمين مردانى خروج مى کنند وبراى حضرت مهدى (عليه السّلام)، حکومتش را آماده مى سازند)

2- مهد؛ که در بردارنده ى معناى آماده سازى است، وعبارت (مَهدتُ الامر) يعنى (آن کار را آماده کردم)(7)، چنان که اين آيه شريفه مى فرمايد: (مَن عمل صالحاً فلانفسهم يَمهدون)(8) (آنها که کار شايسته انجام مى دهند، سود خود را آماده مى سازند).

3- هيء: که متضمن معناى، اصلاح وبرطرف کردن نواقص، حاضر نمودن، وفراهم سازى است. همانطور که در آيه شريفه آمده: (فقالوا ربّنا آتنا من لدنک رحمه وهيّئ لنا مِن أمرِنا رَشَداً) (وگفتند: پروردگارا ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن وراه نجاتى براى ما فراهم ساز).(9)

انقلابى از طرق عادى (طبيعى)

يکى از مطالب مهمّى که در ميان آيات نورانى قرآن، بارها، مورد تصريح قرار گرفته، مسئله ى (قانون هاى حاکم بر جهان هستى وتاريخ وجامعه) است.

طبق آيات فروانى، تاريخ بشر وسرنوشت انسان ها در دايره ى نظام خاصّى رقم مى خورد که در آن، هرگونه دگرگونى وانقلابى، تابعِ يک سلسله قوانين مشخّص ومعيّنى است که به اراده ى خداوند براى تدبير جهان به اجرا در آمده است. در تعابير قرآنى، از آن ها، با عنوان (سنّت هاى الهى) ياد شده است.(10)

شايد بتوان يکى از اين سنّت ها را (سنّتِ دريافت پاداش به اندازه ى تلاش وکوشش) ناميد. طبق اين سنّت، بهره مندى از نعمت هاى الهى به ميزان سعى وتلاش آدمى بستگى دارد واين انسان ست که در پرتو اختيار، با عملِ خويش، يا جامعه را به پيش مى برد وتاريخ را تکامل مى بخشد ويا به خاطر سستى وعدم تلاش، قابليّت دريافت نعمت هاى الهى را از دست مى دهد ودر سرازيرى سقوط قرار مى گيرد. قرآن کريم، در رابطه با اين سنّت، چنين مى فرمايد: (وان ليسَ للاِنسانِ اِلاّ ما سَعى وان سَعيَهُ سوفَ يُرى ثم يُجزاهُ الجَزاءَ الأوفى)(11)؛ (براى انسان، بهره اى جز سعى وکوشش او نيست، وتلاش او، به زودى، ديده مى شود سپس به او جزاى کافى داده خواهد شد). بنابراين، اعطاى نعمت هاى الهى، اعم از مادّى يا معنوى، در زندگى دنيا ويا در سراى آخرت، بسته به چگونگى تلاش وکوشش انسان است. اين، قانونى است که براى تمامى امّت ها، يک سان است وهيچ قومى از اين قانون استثنا نشده است.

البته بايد در نظر داشت که در کنار اين سنّت، قانونِ امداد رسانى وتأييدات غيبى خداوند که در مواقع لزوم براى يارى انسان هاى پاک ومصلح به اجرا در مى آيد، تحت الشعاع واقع نمى شود، بلکه هر گاه ايشان به وظايف خويش در قبال تکاليف الهى عمل کنند، آن سنّت نيز به اجرا در خواهد آمد. خداوند متعال، در آيه ى هفتم سوره ى محمّد (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) مى فرمايد: (يا اَيُّها الذين آامنُوا اِن تَنصرُوا اللّهَ يَنصُرکم ويثبّت اقدامکم)؛ (اى کسانى که ايمان آورده ايد! اگر (آيين) خدا را يارى کنيد، شما را يارى مى کند وگام هايتان را استوار مى دارد).

در اين آيه ى شريف، خداوند متعال، مرحله ى فعليّت رسيدنِ سنّتِ نصرت ويارى مؤمنان را مشروط به انجام دادن وظيفه ى ايشان - که همان نصرت دين خدا وتحمّل سختى ها است - کرده است.

بنابراين، يک انسان مؤمن، در عين حال که معتقد به امدادهاى غيبى ويارى رسانى خداوند متعال است، هيچ گاه اين مطلب اساسى را فراموش نمى کند که جهان هستى، عالم اسباب ومسبّبات است وانسان براى رسيدن به مقصود خويش بايد کمر همّت را ببندد واز طريقى که سنّت الهى است، مطلوب خويش را به دست آورد. امام صادق (عليه السّلام) در اين باره مى فرمايد: (ابى الله ان يجرى الاشياءَ اِلا بأسبابٍ(12)؛ اراده ى خداوند، چنين تعلّق گرفته که هيچ چيزى جز بواسطه ى اسباب اش محقق نشود)..

بر همين اساس، شکستن شوکت متجاوزان واز بين بردن صاحبان ستم وگمراهى، محو کردن شبکه هاى دروغ پراکنى وانحراف وويران ساختن مراکز بى دينى وبيدادگرى، هدفى است که جز با پيمودن مسيرى که قانون حاکم بر هستى پيش روى انسان هاى شايسته قرار داده، ممکن نخواهد بود.

اين قانون، همان فراهم کردن اسباب وشرايط پيروزى حق بر باطل است که به تحقيق، مسيرى است آکنده از سختى ها ودشوارى ها. در روايتى از امام باقر (عليه السّلام) چنين رسيده است:

(... ليس مِنّا اهلَ البيت احدٌ يَدفعُ ضَيماً ولا يَدعوا اِلَى حق اِلاّ صَرَعتهُ البلّيه...؛(13) کسى از ما خاندان نيست که به دفع ستم يا فراخواندن به سوى حقّى برخيزد، مگر اين که گرفتارى دامن گيرش مى شود).

بنابراين، همان طور که حاکمانِ ستم پيشه ى دنيا، از ابتداى تاريخ تا کنون واز اينک تا هنگام برپايى حکومت عدالت پيشه ى حضرت مهدى (عليه السّلام) با ابزار معمولى واز مسير طبيعى حوادث (رويدادهاى) روزگار، به قدرت رسيده اند وتازيانه ى ستم هاى پنهان وآشکار خويش را بر گُرده ى انسان هاى پاک سيرت فرود آورده اند،(14) سقوط ونابودى وذلّت آنان به دست حضرت مهدى موعود (عليه السّلام) نيز با ابزار ووسايل موجود در عالم هستى صورت خواهد گرفت.

آخرين فرستاده ى خدا، پيامبر گرامى اسلام (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) براى برپايى وتأسيس حکومت اسلامى خويش، همين مسير را پيمود وبا تلاش وکوشش، مشکلات وسختى ها را پشت سر نهاد وعزّت بندگان شايسته ى خدا را به ارمغان آورد. اين، نکته اى است که امام باقر (عليه السّلام) در بخشى از سخنان خود به بشير نبّال متذکّر آن مى شوند. بشير مى گويد:

... لمّا قدمتُ المدينه، قلتُ لابى جعفر (عليه السّلام): (اًنهم يقولون ان المهدى لو قام لاستقامَت لَهُ الاُمورُ عفواً، ولا يُريق محجمه دمٍ).. فقال: (کلاّ! والذى نفسى بيده! لو استقامت لاِحدٍ عفواً، لاستقامت لرسول اللّه (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) حين اُدميت رباعيتُه، وشُج فى وجهِهِ! کلاّ! والذى نفسى بيده! حتّى نمسَح نحن وانتم العرق والعلق، ثم مسح جبهتَه).(15)

هنگامى که به مدينه رسيدم، به امام باقر (عليه السّلام) عرض کردم: (آنان مى گويند: هنگامى که مهدى (عليه السّلام) قيام کند، کارها، به خودى خود، براى او سامان مى گيرد وحتّى به اندازه ى حجامتى هم خون نمى ريزد).. حضرت فرمود: (هرگز چنين نيست! سوگند به آن که جان ام به دست او است! اگر قرار بود کارها براى کسى به خودى خود سامان بگيرد، هر آينه، براى رسول خدا سامان مى گرفت، در آن روز که دندان هايش شکست وصورت اش مجروح گشت! نه! قسم به آن که جان ام به دست او است! چنين نخواهد شد تا آن که ما وشما، عرق وخون را از چهره ى خود پاک کنيم).، سپس به پيشانى خود دست کشيد.

البتّه بايد توجّه داشت که آن چه در اين روايت شريف مورد اشاره قرار گرفته، گوشه اى از سختى ها ومشقّاتى است که ياوران امام زمان (عليه السّلام) بايد به جان بخرند؛ چرا که سنّت جارى بر عالم هستى چنين اقتضا مى کند که هدف، هر قدر بزرگ تر وبا ارزش تر باشد، رسيدن به آن نيز سخت تر ومشکل تر خواهد بود وآدمى به اندازه اى که تلاش کند، نتيجه برداشت مى کند. اگر قرار باشد که انسان هاى صالح، به دنبال برپايى حکومت عدلى - که ولايت الهى را در سرتاسر جهان محقق سازد - باشند، بايد به اندازه ى اين هدف والا نيز تلاش کنند وسختى ها را هموار کنند؛ چرا که بدون شک، حکومتى با چنين آرمان بلند، آن هم در گستره ى جهان، به آسانى شکل نمى گيرد؛ زيرا، پر واضح است که حاکمان جهان خوارى که زير سايه ى سرپرستى شيطان، در طول تاريخ، ظلم ها وبيدادگرى هاى خود را در پهنه ى زمين به اجرا در آوردند، در راه پايدارى واستمرار تشکيلات شيطانى خويش، از هيچ کوششى دريغ نکنند ودر برابر برپا کنندگان حکومت الهى به مخالفت برخواهند خاست وبا ايشان به ستيز مى پردازند، آن هم در موقعيّتى که شبکه ى بيدادگرى متمردان ومستکبران دنيا، هر چه به زمان قيام امام عصر (عليه السّلام) نزديک تر مى شود، گسترده تر وقوى تر مى گردد.

از سوى ديگر نيز هدف وآرمان لشکريان امام زمان (عليه السّلام) به مراتب بزرگ تر از هدفِ اطرافيانِ پيامبر اکرم (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) است؛ چرا که انقلاب حضرت مهدى (عليه السّلام) در ادامه ى همه ى انقلاب هاى انبيا است وتحقّق کامل همه ى آرمان ها، نويدها، وبشارت هاى آنان خواهد بود.

در حديثى از امام باقر (عليه السّلام) اين نکته ى حايز اهمّيّت، چنين مورد اشاره قرار گرفته است:

(عن ابى حمزه الثمالى، قال: سمعتُ ابا جعفر (عليه السّلام) يقول: (اِنّ صاحب هذا الا مر لوقد ظَهَر لَقِى مِن الناسِ مثلَ ما لقى رسولُ اللّهِ (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) واکثر).(16)

ابو حمزه ثمالى مى گويد: از امام باقر (عليه السّلام) شنيدم که مى فرمود: (همانا، هنگامى که صاحب اين امر (حضرت مهدى (عليه السّلام)) ظهور کند، از جانب مردم؛ با همان چيزى روبه رو مى شود که رسول خدا روبه رو شد، بلکه ناملايماتى را که او مى بيند بيش تر است)..

افزون بر اين، بايد دانست که تحمل اين ناگوارى ها، براى کسانى که مى خواهند در دولت حضرت امام مهدى (عليه السّلام) از جمله ى ياران نزديک آن حضرت باشند، شبانه روزى وبه طور مستمر خواهد بود واين طور نيست که فقط در ابتداى نبرد با ستمگران وخون خواران جهان، مدّتى سختى بکشند وبعد از استقرار حکومت، در خوشى ونعمت به سر برند.

در حديثى از امام صادق (عليه السّلام) چنين وارد شده است:

... عن مفضل بن عمر، قال: کنتُ عند ابى عبد اللّه (عليه السّلام) بالطّواف فَنَظَر اِلى وقال لى: (يا مفضّل! مالى اراک مهموماً متغيِّر اللون؟).

قال: قلتُ له: (جعلتُ فداک! نظرى اِلى بنى عباس وما فى ايديهم من هذا المُلک والسلطان والجبروت، فلوکان ذالک لکم لکُنّا فيه معکم).. فقال: يا مفضّل! اما لوکانَ ذالک لم يکن اِلاّ سياسه الليل وسَباحه النهار، واکلُ الجشب ولبس الخشن شبه امير المؤمنين (عليه السّلام)، واِلاّ فالنّار...!).(17)

مفضل مى گويد: هنگام طواف نزد امام صادق (عليه السّلام) بودم که آن حضرت نگاهى به من کرد وفرمود: اى مفضّل چه شده تو را غمزده ورنگ پريده مى بينم؟ مفضل مى گويد: عرض کردم: (فدايت شوم! در فکر بنى عباس وآن چه از پادشاهى وسلطنت وبزرگى در اختيار آنان است، بودم. مى انديشيدم که اگر آن ها در اختيار شما بود ما نيز در آن با شما شريک بوديم).. در اين هنگام حضرت فرمود: (اى مفضّل! آگاه باش که اگر ما در چنين موقعيتى بوديم، نمى بود مگر بيدارى شب وتلاش ورفت آمد روز، وخوردن غذاى غير مرغوب وپوشيدن لباس خشن، درست همانند امير المؤمنين (على) (عليه السّلام)، ودر غير اين صورت به آتش عقوبت مى شديم)..

در بيان ديگرى از امام رضا (عليه السّلام) اين طور رسيده است:

عن معمّر بن خلاّ د قال: ذکر القائم (عليه السّلام) عند ابى الحسن الرضا (عليه السّلام) فقال: (انتم اليوم ارخى بالاً منکم يومئذٍ).. قالوا: (کيف؟).

قال: (لو قد خرج قائمنا (عليه السّلام) لم يکن الاّ العَلَق والعرق، والنوم على السُّروج..).(18)؛ معمر بن خلاد مى گويد: در مجلس امام رضا (عليه السّلام) از امام قائم (عليه السّلام) يادى به ميان آمد، آن حضرت فرمود: (شما، امروز (که امام تان قيام نکرده وحکومت را به دست نگرفته) در آسودگى وآسايش بيش ترى نسبت به آن روز (که امام تان قيام مى کند) قرار داريد).. از آن حضرت پرسيدند: (چه طور چنين است). فرمود: (هنگامى که قائم ما (اهل بيت) خروج کند، چيزى جز عرق ريختن وخون بسته شده اى (که از سختى کار بر پوست دست وصورت ظاهر مى شود) ونيز خواب واستراحت بر روى مرکب ها نخواهد بود)..

بنابراين، جاى دارد کسانى که در انتظار فرا رسيدن روزگار رهايى از چنگال زورگويان خون آشام وخوار کنندگان انسانيّت هستند، با بصيرتى تمام، ديده به راه آينده اى زيبا وروشن داشته باشند وبا نور حاصل از اين بصيرت، زيستن خويش را تکامل بخشيده وزندگى خود را مهيّاى درک آن زمان سازند؛ چرا که حکومت سربلند دولت حضرت مهدى (عليه السّلام) نيز بايد منزل ها ومراحلى را که قوانين وسنّت هاى الهى براى نظام آفرينش قرار داده است، طى کند، هر چند که در تمامى اين مراحل، انقلاب وحکومت امام عصر (عليه السّلام) توام با تأييدات غيبى نيز خواهد بود، همان طور که اين امدادهاى الهى براى امّت هاى پيشين که همسو با دين خدا حرکت مى کردند نيز بوده است.(19)

ضرورت

با اين که اساسى ترين وظيفه انبياء واولياء وحجت هاى الهى را، هدايت جامعه ى بشرى به سوى کمال مقصود ورهايى از منجلاب پست حيوانى ونجات از چنگال حاکمانِ ستم پيشه ى شيطان مدار، بايد ارزيابى کرد ويکى از مهم ترين راه هاى رسيدن وپيش رفت در جهت نيل به آن را از طريق به دست گرفتن زمام امور جامعه بايد دانست، امّا باز هم مشاهده مى شود که وقتى براى برخى از امامان معصوم (عليهم السلام) مسأله ى عهده دارى حاکميت ظاهرى بر مردم مطرح مى شود، ايشان از پذيرش آن سر باز زده واز قبول آن امتناع مى کنند؛ با دقّت در روايات وبررسى منابع تاريخى، به اين نکته مى توان پى برد که يکى از اساسى ترين وعمده ترين علتهاى عدم پذيرش حاکميت وبه دست گيرى زمام امور جامعه در برهه هاى خاصى از زمان توسط امامان از اهل بيت پيامبر (عليهم السلام)، عدم وجود زمينه ى مناسب بوده است؛ چرا که اقدام به تشکيل وبرپايى حکومت، پيش از فراهم آمدن زمينه هاى مناسب ومقدمات لا زم آن، ثمره اى جز برباد رفتن طرح ونقشه هاى سرّى وروبه رو شدن با شکست وناکامى را در پى نخواهد داشت که به دنبال آن از بين رفتنِ نخبگان نهضت، وقدرت وصلابت وهيبتِ بيشتر يافتنِ جبهه ى ستمگران نمايان مى شود.

ايشان در برخى از روايات، اقدامِ پيش از موعِد وبدون ايجاد تمهيدات لازم را، به پرواز کردن جوجه اى نورس که هنوز پر وبال لازم جهت پريدن را پيدا نکرده، تشبيه نموده اند:

امام باقر (عليه السّلام) مى فرمايد: (مَثَلُ خروج القائِمِ مِنّا اهل البيت، کَخُروجِ رسول اللّه (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم)، ومَثَل مَن خَرَج مِنّا اهل البيت قبل قيام القائِمِ، مَثَل فَرخٍ طارَ فَوَقَع مِن وَکرِهِ فَتلاعَبَت بِهِ الصبيان) (قيام قائم ما اهل بيت، همانند قيامِ رسول خدا (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) است (که آن حضرت بعد از انجام مقدمات لازم، از مردم يثرب پيمان بر ايجاد حکومت در مقابل مشرکان را گرفت) وآن کس که از ما خاندان، قبل از قيام قائم، به پا خيزد، بسان جوجه اى مى ماند که (بدون داشتن بال پرواز) پرواز کند واز آشيانه ى خود فرو افتد ودر نتيجه دستخوشِ بازيچه ى کودکان گردد).(20)

ودر همين راستا نيز رواياتى که شيعيان را از عجله وشتابزدگى در امر اهل بيت (عليهم السلام)، باز مى دارند، مورد تحليل قرارمى گيرند؛ چرا که تعجيل به معناى طلبِ پيش از موعد وقبل از فراهم آورى زمينه هاى لازم است که نتيجه اش ناکامى ودورى از هدف خواهد بود؛

عبد الرحمن بن کثير مى گويد: نزد امام صادق (عليه السّلام) بودم که مهزم اسدى به محضر حضرت شرف ياب شد وعرض کرد: جانم فداى شما باد! زمان اين امرى که در انتظارش هستيد (قيام قائم (عليه السّلام)) چه وقت خواهد بود؟ به درستى که مدت آن طولانى گشت. حضرت در پاسخ فرمودند: (يا مهزم کذب الوقّاتون وهلک المستعجلون، ونَجا المُسلِّمون، واِلينا يصيرون) (اى مهزم! دروغ گفتند آنان که (براى امر ما) وقت تعيين نمودند، هلاک شدند آنان که عجله کردند، ونجات يافتند کسانى که خود را تسليم کردند وبه سوى ما برگشتند).(21)

آن چه گذشت به روشنى حکايت گر آن است که وجود زمينه براى اقدام جهتِ به دست گيرى زمام جامعه ى بشرى، از ضرورتى انکارناپذير برخوردار بوده ودست زدن به هر گونه اقدام نابجايى ثمره اى جز ناکامى را به دنبال نخواهد داشت.

امّا در اين باره بايد توجه داشت که (برپايى يک حکومت جهانى با رنگ الهى، آن هم در تمام زمينه ها، نيازمند چه عوامل وشرايط واسباب وزمينه هايى است که با حاصل شدن آن ها، پى ريزى وتشکيل چنين حکومتى امکان خواهد داشت؟).

شايد بتوان شرايط ظهور واسباب برپايى حکومت عدل جهانى را در چهار عامل خلاصه کرد:

1- قانون مدوّن وجامع وحکيمانه اى که بتواند منشورِ اداره ى جامعه ى بشرى قرار گيرد.

2- رهبر عادل ومدبّر وتوان مندى که انقلاب را هدايت کند، به پيروزى برساند وپيرو آن اداره ى حکومت جهانى را بر عهده گيرد.

3- آمادگى پذيرش جامعه ى جهانى وفراهم بودن زمينه هاى مناسب اجتماعى در جهت پشتيبانى از حکومت.

4- تعداد کافى فرمانبرداران وياوران آگاه وکارامد براى کمک رسانى به رهبرى وتشکيل واداره ى هسته ى مرکزى حکومت.

در اين ميان، دو عامل نخست، با نزول قرآن ووجود آخرين وصى بر حق پيامبر مکرّم اسلام، يعنى حضرت بقيّه اللّه الاعظم مهدى موعود (عليه السّلام) تاءمين شده است، امّا دو عامل ديگر، شرايطى هستند که بايد تحقّق پيدا کنند.

فراهم بودن زمينه اجتماعى

در فلسفه ى تاريخ اسلامى، انسان ها، معمار سرنوشت جامعه وتاريخ اند. ايشان، محور دگرگونى اوضاع اجتماعى هستند. با خودِ آنان است که بتوانند جامعه ى خويش را از وضع بد ونامناسب به کيفيّت خوب ومناسب برسانند ويا برعکس.

با دقّت در آيات قرآن کريم وبررسى سرگذشت اقوام پيشين، به روشنى مى يابيم که سنّت الهى چنين مقرّر شده که ايجاد هر گونه تغيير وتحوّلى براى جوامع انسانى، به دست خود انسان ها وبا اراده وخواست آنان امکان پذير است. همان طور که سرنوشت يک انسان، در گروِ چگونگى فعّاليّت ها وکارهاى او است، سرنوشت يک جامعه نيز بسته به کارکرد جمعى افراد است. خداوند متعال در آيه ى يازدهم از سوره ى مبارک رعد، اين قانونِ حاکم بر جوامع بشرى را چنين بيان مى فرمايد: (اِنّ الله لا يُغيِّر ما بقومٍ حتّى يغيِّروُا ما بأنفسهم)؛ خداوند، سرنوشت هيچ قوم وملّتى را تغيير نمى دهد، مگر آن که آنان آن چه را در جانشان است، تغيير دهند.

نيز در آيه ى پنجاه وسوم از سوره ى شريف انفال مى فرمايد: (ذالک بأنّ الله لم يک مُغيِّراً نعمه انعَمَها على قومٍ حتّى يُغيِّروا ما بأنفسهم)؛ اين به خاطر آن است که خداوند، هيچ نعمتى را که به گروه وامّتى داده، تغيير نمى دهد جز آن که آنان آن چه در جانشان است را تغيير دهند.

از کلمات (قوم) و (انفسهم) در اين دو آيه شريف، مى توان چنين استفاده کرد که اراده ى جمعى جامعه، فراهم کننده ى بسترهاى گوناگونى است که در سرنوشت آن اجتماع تأثير بسزايى دارد. در واقع، تغيير زيرساخت هاى ارزشى جامعه، بستر وزمينه ى مهمّى در دگرگونى اوضاعِ اجتماعى است. اين تغيير از درون انديشه وجان انسان ها نشئت مى گيرد وآغاز مى شود وسپس اراده ى نوِ اجتماعى مناسب با آن انديشه وآرمان، به دنبالش بروز پيدا مى کند.

بنابراين، جهت تکامل جامعه ودر نهايت رسيدن به يک نتيجه ى مطلوب اجتماعى، فراهم آوردن برخى از زمينه هاى اجتماعى، امرى اجتناب ناپذير است.

زمينه هاى اجتماعى: آثار ونتايج

1- ابتلا به عذاب

مطالعه ى سرگذشت اُمّت هاى گذشته نيز به ما مى نماياند که جوّ حاکم بر فضاى جامعه، بستر ساز ابتلا به سختى ها وعذاب ها يا بهره مندى از آسايش ها ونعمت ها بوده است. در ماجراى قوم حضرت صالح، على نبينا وعليه السلا م، مى بينيم که مباشرتِ به گناه - که همان پى کردن شتر الهى بود - به دست يک نفر صورت گرفت، ولى از آن جا که فضاى کلّى جامعه، حاکى از رضايت عموم مردم از کار او بود، عذاب بر تمام قوم نازل شد.(22)

2- تعيين حاکم ونوع حکومت

تشکيل حکومت وتعيين حاکم وچگونگى اداره ى امور جامعه نيز از جمله امورى است که در مکتب اسلامِ أصيل که بر مبناى قوانين وسنّت هاى الهى شکل گرفته، بر عهده ى خواست مردم گذاشته شده است. اين مردم هستند که در پرتو اراده ى خويش، حکمرانِ جامعه را تعيين مى کنند. در اين رابطه، اسلام، از هر گونه تحميلى که منجر به استبداد وسلب اختيار از جامعه شود، دورى مى جويد. همچنان که در قانونِ حاکم بر هستى، چنين ثبت شده است که تک تک افراد بشر در تعيين مسير زندگى وسرنوشت خود، مختار هستند وهيچ گونه جبرى بر آنان نيست، جامعه ى بشرى هم در تعيين سلطان وولى خويش که مسير حرکتِ اجتماع را مشخّص مى کند، مختار است. (البته لازم به يادآورى است که هيچ گاه، تعلّق اراده ى جمعى جامعه بر امرى، دليل بر حقّانيت آن امر نيست).

بر همين اساس، ضرورى ترين امر، قبل از تشکيل هر نوع حکومتى در جامعه، فراهم کردن زمينه ها وبسترهاى متناسب با آن حکومت، جهت پذيرش مردمى است؛ چرا که ساختار حکومتِ مطلوبِ مردم، در جامعه به نحوى شکل مى گيرد که افکار عمومى اجتماع، تحمّل پذيرش آن را داشته باشند. قرآن کريم در آيه ى يازدهم از سوره ى رعد هر گونه تغيير وتحوّل اساسى در جامعه را منوط به تحوّل جان انسان هاى آن جامعه مى داند واين، نشان آن است که نظام نامه ى دگرگونى ها وانقلاب ها، پى ريزى شده بر اساس اراده ى انسان ها است، اراده اى که از حالات روحى متناسب با آنان، نشئت گرفته است. کلمه ى (حتّى يغيّروا ما بأنفسهم) به اين نکته اشاره دارد.

بى گمان مراد از (نفس) در اين آيه شريفه، (شخص آدمى) که تشکيل يافته از پيکر وروح است، نمى باشد - چنان که در آيه(23) 32 سوره مبارکه مائده مورد اشاره قرار گرفته است - بلکه معنايى که از اين کلمه در آيه يازدهم سوره رعد اراده شده، همان (روح) و(جان) انسان است که بدون بدن نيز به موجوديت خود ادامه مى دهد ودر مراحل مختلف زندگى حالات گوناگونى به خود مى گيرد وهمين امر سبب تغيير انديشه ها وخواست ها به تناسب تغيير حالات روحى مى شود. آن چه محل دقت مى باشد، اين است که (تغيير جان) در مرحله ى نخست، تغيير حالات روحى است. وقتى چنين تغييرى در انسان انجام پذيرفت، بى ترديد، تغيير نظام ارزشى را به همراه دارد وهمين امر، در خواست هاى متناسب با خود را نيز به دنبال خواهد داشت ودر ادامه، امواج اين تغيير به جامعه ودر نهايت به ساختار حکومت نيز تسرّى پيدا مى کند.

اين، امرى است که از آغاز حکومت اسلام تا کنون به روشنى قابل مشاهده است. ما، به اندازه ى مجال اين نوشتار، به دو نمونه ى تاريخى، اشاره مى کنيم:

حکومت رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم

رسول خدا، صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم، براى پى ريزى ارکان حکومت اسلامى در يثرب، نخست، زمينه ى پذيرش آن را با بيعت عقبه ى اوّل، در ميان مردمِ آن سامان ايجاد فرمود(24) - بيعتى که مفاد آن، داير مدار مسائل اخلاقى اسلام بود - وبعد از آن که مردم وسرانِ قبايل - که نبض اجتماع را به دست داشتند - آمادگى خويش جهت پذيرش بيش تر احکامِ اسلام را نشان دادند، آن حضرت با پيمانِ عقبه ى دوم، ارکان حکومت اسلامى را پايه گذارى کردند.(25)

حکومت حضرت على عليه السّلام

بعد از رحلت پيامبر بزرگوار اسلام، صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم، نيز ساختار حکومت وتعيين حاکمان جامعه، به گونه اى شکل گرفت که اراده ى مردم در آن دخيل بود. با اينکه بدون هيچ مبالغه اى مى توان گفت، همه ى مردم يقين داشتند که جانشين بر حقِ رسول خدا (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم)، حضرت على (عليه السّلام) است وهيچ کس مانند او لياقت وشايستگى به دست گرفتن زِمام امور مسلمانان را ندارد، امّا از آن جا که به علل گوناگون، عزمِ خويش را بر قبولِ حاکميّت آن حضرت، جزم نکردند، حضرت على (عليه السّلام) با تمام شايستگى، خانه نشين شد.

جناب سلمان فارسى، رحمه اللّه، در ضمنِ گزارشى از اوضاع جامعه ى مدينه، پس از رحلت رسول اکرم (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم)، علتِ روى کار نيامدنِ امير المؤمنين على (عليه السّلام) را چنين بيان مى کند:

... وکانَ على ابن ابى طالب (عليه السّلام) لمّا راى خذلان الناس له وتَرکهم نصرته واجتماع کلمه الناس مع ابى بکر وطاعتهم له وتعظيمهم له، جلس فى بيتهِ(26)؛ هنگامى که حضرت على (عليه السّلام) بى اعتنايى مردم نسبت به خويش را مشاهده کرد وديد که ايشان از يارى اش کناره گيرى کردند وهمگى به گِرد ابوبکر جمع شدند، وسر به طاعت وبزرگداشت او فرود آوردند، ناگزير شد که در خانه بنشيند وزمام حکومت را واگذارد.

اين، در حالى است که وقتى بعد از گذشت بيست وپنج سال، امير المؤمنين (عليه السّلام) زمام حکومت وامور جامعه را به دست گرفت، طى سخنانى شيوا، يکى از عمده ترين علّت هاى آن را حضور مردم وخواستِ جامعه ى معاصر معرفى کرد وفرمود:

... فما راعَنى اِلاّ والنّاسُ کعُرفِ الضبُع اِلى، يَنثالون عَلى مِن کُلّ جانبٍ، حتّى لَقَد وُطِئَ الحَسَنان، وَشُق عِطفَاى، مجتمعين حَولى کرَبيضَه الغنم...(27)؛ ازدحام فراوانى که مانند بال هاى کفتار بود، مرا به قبول خلافت وا داشت. آنان، از هر طرف مرا احاطه کردند، چيزى نمانده بود که دو نور چشم ام، دو يادگار پيغمبر، حسن وحسين (عليهما السلام) زير پا لگدمال شوند! چنان جمعيّت به پهلوهايم فشار آورد که سخت مرا به رَنج انداخت وردايم از دو جانب پاره شد! مردم، همانند گوسفندانى گرگ زده که دور چوپان جمع شوند، مرا در ميان گرفتند...

ودر قسمت ديگرى از همين خطبه مى فرمايد:

... لو لا حضور الحاضر... لاَ ِ لقيتُ حَبلَهَا على غارِبِها ولَسَقيتُ آخِرها بکأسِ اوّ لها...؛ اگر نه اين بود که جمعّيّت بسيارى گِرداگِردم را گرفتند... هر آينه، مهار شتر خلافت را رها مى ساختم واز آن صرف نظر مى کردم وآخر آن را با جام آغازش سيراب مى کردم...

آري! همان زمينه ى اجتماعى واراه ى عمومى مردم که باعث شد آن حضرت بيست وپنج سال از اداره ى امور جامعه کنار بنشيند، در زمانِ ديگرى، سبب شد که حجّت خدا، حجّت را بر خويش تمام شده بيابد ووظيفه را در ورود به عرصه ى حکومت بداند.

پاورقى:‌


(1) آل عمران: 140.
(2) مجادله: 21-20.
(3) انبيا: 18.
(4) فرهنگ معين، فرهنگ عميد.
(5) معجم الوسيط، العين، مقاييس اللغه، ذيل ماده وطئ.
(6) بحار الانوار، ج 51، ص 87.
(7) مصباح اللغه، مقاييس اللغه.
(8) روم: 44.
(9) کهف: 10.
(10) (قد خلت مِن قبلکم سنن فسيروا فى الارض فانظروا کيف کان عاقبه المکذّبين) آل عمران: 137؛ احزاب: 38؛....
(11) نجم: 41-39.
(12) کافى، ج 1، ص 183؛ بحار، ج 2، ص 90؛ ميزان الحکمه، ج 4، ص 354.
(13) الغيبه، نعمانى، باب 11، ح 3، ص 283.
(14) امير المؤمنين عليه السلام در خطبه ى 97 نهج البلاغه خطاب به ياران خويش چنين مى فرمايد: (والذى نفسى بيده! ليظهرَن هؤ لاء القوم عليکم، ليس لانهم أولى بالحق منکم ولکن لاسراعِهِم الى باطل صاحبهم وابطائکم عن حقّى)..
(15) الغيبه، نعمانى، باب 15، ح 2، ص 408.
(16) الغيبه، نعمانى، باب 17، ص 424.
(17) الغيبه، نعمانى، باب 15، ح 7، ص 411.
(18) الغيبه، نعمانى، باب 15، ح 5، ص 409.
(19) آل عمران: 125 (بلى ان تصبروا وتتّقوا ويأتوکم من فَورهم هذا يمددکم ربّکم بخمسه آلاف من الملائکه مسوّمين) وآيات ديگر.
(20) الغيبه، نعمانى؛ ص 291، باب 11، ح 14.
(21) الغيبه، طوسى؛ ص 426، فصل 7، ح 413.
(22) حضرت على، عليه السلا م، در خطبه ى 201، نهج البلاغه، درباره ى قوم ثمود چنين مى فرمايد: (ايّها الناس! اِنّما يجمع الناس الرضى والسُّخط وانّما عَقَر ناقه ثمود رجل واحد، فعَمهُم الله بالعذاب، لمّا عمّوه بالرّضى، فقال سبحانه: (فعقروها فأصبحوا نادمين)).
(23) (مَن قَتَل نفساً بغير نفسٍ او فَسادٍ فى الارض فکأنّما قَتَل النّاس جميعاً) هر کس انسانى را بدون قصاص يا بى آنکه فسادى در زمين کرده باشد، بکشد، چنان باشد که همه مردم را کشته.
(24) انّ أوّل بيعه جرت فى الاِسلام، بيعه عقبه الاولى. اخبر عنها عباده بن الصامت وقال: (وافى موسم الحج من الانصار اثنا عشر رجلاً ممن اسلم منهم فى المدينه). وقال عباده: (بايعنا رسول اللّه بيعه النساء وذالک قبل ان يفترض علينا الحرب، على ان لا نشرک باللّه شيئاً، ولا نسرق، ولا نزنى، ولا نقتل اولادنا..).. معالم المدرستين، سيد مرتضى عسکرى، ج 1، ص 196 (به نقل از سيره ى ابن هشام، ج 2، ص 40 - 42).
(25) روى کعب بن مالک وقال: خرجنا من المدينه للحج وتواعدنا مع رسول اللّه، صلّى اللهُ عليه وآله وسلّم، العقبه، اواسط ايام التشريق... فتکلّم رسول اللّه، صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم، فتلا القرءان ودعا الى الله ورغب فى الاسلام).. ثم قال: (اُبايعکم على ان تمنعونى ممّا تمنعون نسائکم وابنائکم).. فأخذ البَراء بن معرور بيده ثم قال، (نعم والذى بعثک بالحق لنمنعن ممّا نمنع به اُزُرَنا. فبايعنا يا رسول الله فنحن والله اءهل الحروب). معالم المدرستين، سيد مرتضى عسکرى، ج 1، ص 197 (به نقل ازسيره ى ابن هشام، ج 2، ص 47 - 56).
(26) الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص 209.
(27) نهج البلاغه، خ 3، (شقشقيه).