نکته مهم
نکته ى مهم وشايان توجه اين است که بدانيم بيمارى هاى روحى از
امراض جسمى بسى خطرناک تر است وکور باطنى وتيره دلى به مراتب از
نابينائى ظاهرى بدتر است.
بنابراين سزاوار است چنانکه در مورد ناراحتى هاى دنيوى وبيماريهاى
جسمانى به امام زمان عليه السلام متوسل مى شويم وبه وسيله ى او از
خدا شفا مى طلبيم، در امور معنوى وانحراف هاى اخلاقى ومفاسد
اعتقادى نيز از حضرتش استمداد کنيم واز وى بخواهيم تا ما را تربيت
نمايد ودر جهت تزکيه وتقوى قرار دهد واز کوردلى نجاتمان بخشد.
بسيارى از مردم لال نيستند وکور نمى باشند، خيلى هم خوب صحبت مى
کنند وتيز مى بينند، خوش زبان وقوى چشم وباريک نگرند، اما دچار
قساوت قلب وگرفتار سيئات اخلاقى هستند. حسود وحريص وبدبين ودزد
وحيله گر ودورو ودروغگويند. دين به دنيا مى فروشند ووجدان وشرافت
خود را در گورستان شهوت وشکم دفن مى کنند وبراى پول ومقام به چاپلوسى
وحق کشى وتهمت مى پردازند. بدبختى وشقاوت اينان چنان شديد ووحشتناک
است که با رنج لالى وکورى ظاهرى قابل مقايسه نيست.
بنابراين اگر آن بانو که حکايتش گذشت از درد کورى ناليد وبه امام
عصر عليه السلام توسل جست وشفا يافت، اگر آن خادم حضرت رضا عليه
السلام به جمکران مشرف شد وشفا گرفت، صد چندان بايد مردمى که گرفتار
حسد وتکبر وغيبت ودروغ وبى نمازى ونگاه به نامحرم وساير گناهان
هستند وکوردل وقسى القلب گرديده اند، به درگاه خدا روى آورند واز پيشگاه
امام زمان عليه السلام درخواست نمايند وصميمانه متوسل شوند که از
تيرگى صفات ناستوده وشهوات ناروا نجاتشان بخشد وبه نور ايمان وفروغ
پاکدلى وکمالات روحى نائلشان گرداند.
اکنون چند هشدار تکان دهنده از وحى قرآن وسنت درباره ى خطر بزرگ
بيمارى هاى اخلاقى وکور دلى يادآور مى شويم.
خداوند در آيه ى چهل وششم سوره ى حج فرموده است:
(أفلم يسيروا فى الأرض فتکون لهم قلوب
يعقلون بها او آذان يسمعون بها فانها لا تعمى الابصار ولکن تعمى
القلوب التى فى الصدور).
آيا در زمين نگشتند تا دلهايى خردمند يا گوش هايى شنوا داشته باشند؟
زيرا ديدگان کور نگردند اما دلهايى که درون سينه ها است نابينا
شوند.
در آيه ى هفتاد ودوم سوره ى اسراء فرموده است:
(ومن کان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى
واضل سبيلا).
هر که در اين (دنيا) نابينا (وکوردل) باشد، او در جهان آخرت کورتر
وگمراه تر است.
در آيه ى پنجاهم سوره ى انعام فرموده است:
(هل يستوى الاعمى والبصير أفلا تتفکرون).
آيا کور وبينا يکسان است؟ آيا نمى انديشيد؟
در تفسير (کنز الدقائق) کورى به جهل ونادانى وگمراهى معنى شده
وبينائى به دانش وبينش وهدايت تفسير گرديده است.
پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمودند:
(کورترين کورى ها گمراهى بعد از هدايت است وبدترين نابينائى ها کورى
ونابينائى دل مى باشد).
(وقتى خداوند خير وسعادت بنده ئى را بخواهد دو ديده ى باطنش را بگشايد
تا جهان غيب وملکوت را بنگرد).
حضرت على عليه السلام مى فرمودند:
(نگاه چشم وديدار ظاهر سود نبخشد هر گاه بصير وديده ى دل کور باشد).
(کس که بصيرت وبينائى باطن نداشته باشد، دانش وبينش ندارد).
(کورى ظاهرى واز دست دادن چشم سر، از کوردلى ونابينائى قلب بهتر
است).
(چشم نداشتن آسان تر وسهل تر است از بينائى دل نداشتن).
(بيناترين مردم کسى است که عيب هاى خويش را بنگرد واز گناهانش دست
بردارد).
امام پنجم حضرت باقر عليه السلام فرمودند:
(کورى حقيقى کورى قلب ونابينائى باطن است (چنانکه خداوند در قرآن
فرموده:) ديدگان وچشم ها کور نباشند، اما دلهايى که درون سينه ها
است نابينا گردند.
امام صادق عليه السلام فرمودند:
(هر که دچار جهل ونابخردى گرديد، منحرف شد وبه بيراهه رفت وهر که
چشم دل گشود وخردمند گرديد، هدايت يافت. چنانکه خداوند مى فرمايد:
(ديده ها کور نباشند بلکه قلب هاى درون سينه ها نابينا گردند). چگونه
کسى که نمى بيند (وچشم باطنش کور است) راه يابد وهدايت پذيرد؟! وچگونه
کسى که بيمش نداده اند (واز عذاب الهى بيمناک وترسان نشده) بينائى
يابد وبصيرت پيدا کند؟!).
امام حسن عسکرى عليه السلام فرمودند:
(يقين بدان هر که از زندگى اين دنيا کور خارج شود در سراى ديگر نيز
نابينا خواهد بود واز کور، گمراه تر است. مراد از اين کورى،
نابينائى چشم ها نيست بلکه کورى دلهاى درون سينه ها است وهمين سخن
خداوند مى باشد که در آيه ى محکم کتابش درباره ى شخص ظالم فرموده
است: (روز قيامت او را کور به محشر آوريم، آنگاه (آن ستمگر) گويد:
پروردگارا چرا مرا نابينا محشور نمودى با آنکه چشم داشتم؟!) خداوند
مى فرمايد: (چنانکه آيات ونشانه هاى ما به تو رسيد، اما تو آنها را
وانهادى وفراموش کردى، امروز خودت وانهاده شده وفراموش گشتى). کدام
آيه ونشانه از حجت خدا بر خلقش وامين الهى در شهرهايش وگواه ربوبى
بر بندگانش برتر وبا عظمت تر است؟!).
درمان روح
از مجموع اين آيات واخبار که از (تفسير نور الثقلين) و(غرر الحکم)
و(روح هستى) نقل شده وساير تعاليم مکتب وحى که در مدارک روايى ثبت
گرديده استفاده مى شود که آلودگى به گناهان وسيئات اخلاقى به مراتب
از بيماريهاى جسمى وامراض بدنى دشوارتر ومصيبت بارتر مى باشد، کوردلى
وقساوت قلب، از لال شدن ونابينائى چشم سر خطرناک تر وبدتر است
وخلاصه زشتى سيرت وپليدى باطنى قطعا از زشتى صورت وآلودگى هاى
ظاهرى، بيشتر مايه ى بدبختى وتيره روزى است.
چنانکه مردم از کثافت هاى جسمى مى گريزند واز زشتى چهره وصورت
ناراحتند ورنج مى برند ودر صدد معالجه برآمده، خوش دارند صورتى
زيبا وبدنى سالم وشاداب داشته باشند، نيز بايد صد چندان بکوشند تا
روح خود را درمان کنند، بيماريهاى اخلاقى وانحرافهاى اعتقادى را
ريشه کن نمايند، از گناهان که باعث دل مردگى وافسردگى است ونور
هدايت ومشعل خرد را در جان بشر خاموش مى سازند فاصله بگيرند وسيرتى
نيکو وباطنى آراسته به صفات ارزشمند انسانى به دست آورند.
صورت زشت وچهره ى نازيبا گاهى چنان رنج آور وتاسف بار است که آدمى
را تا مرز ديوانگى پيش مى برد، اعصاب وروانش را فرسوده مى سازد وبه
انجام کارهاى جنون آميز وادارش مى نمايد. خبرى که اکنون مى خوانيد
به گزارش کتاب (اخلاق از نظر همزيستى وارزشهاى انسانى) در روزنامه
ى کيهان شماره ى 9783 چاپ گرديده است.
ماجراى دخترى نوزده ساله
(سه سال پيش يک دختر نوزده ساله با صورتى زشت وبدترکيب که بچه هاى
کوچک با وحشت از او مى گريختند با آجر به شيشه ى يک بانک زد ومنتظر
ماند تا مامور پليس سر برسد واو را توقيف کند. حالا پس از گذشت سه
سال به خاطر درايت يک قاضى ومهارت جراحان دانشگاه (ويرجينيا) اين
زن زشت، در آستانه ى شروع يک زندگى جديد قرار گرفته است.
قاضى وقتى به سابقه ى او مراجعه کرد ومتوجه شد که چندين بار خسارت
مالى وارد کرده ولى هرگز به انسانى آسيب نرسانده است پى برد که اين
واکنشها فرياد ديوانه وار چاره جوئى وکمک خواهى زنى است که به خاطر
نقصهاى جسمى مادرزادى همواره مورد تمسخر وآزار ديگران بوده وکمتر کسى
به او توجه کرده است.
قاضى به جرم خلافکارى درجه ى دو، زن را به دو سال زندگى در مرکز
مداواى زنان محکوم کرد واو را به اداره ى خدمات بهداشتى واجتماعى
که کمکهاى داروئى، جراحى وروانپزشکى در اختيار زنان قرار مى دهد
هدايت کرد.
معالجه ى جسمانى او بسيار دشوار بود. سرش کج وناقص بود، بينى نداشت
وچشمهايش لوچ بود، به اين دليل در فروردين ماه آن سال زن جوان را
براى عمل جراحى به دانشگاه (ويرجينيا) بردند. عملهاى خطرناک شامل
جابجا کردن مغز براى شکل دادن ودرست کردن وضع ظاهرى سرش ودستکارى
کردن اعصاب ظريف وحساس بينائى بود. گروه جراحان دانشگاه، شانزده
ساعت روى او کار کردند، برايش بينى درست کردند (قسمتى از استخوان
دنده وپوست بدن را به اين منظور به کار گرفتند) وچشم راستش را
جابجا کردند.
اين دختر گفت: حاضر بودم بميرم تا چهره ى بهترى داشته باشم، گرچه
چند عمل جراحى ديگر هم روى من انجام خواهد شد ولى اين موضوع مرا
نگران نمى کند زيرا عملها باعث مى شود که ظاهر بهترى پيدا کنم واين
همه آن چيزى است که من مى خواهم.
او که از نظر هوش تقريبا عادى است به خاطر حساسيت در برابر حرفهاى
بيرحمانه ى نيشدار مردم، ناچار پنج کلاس اول ابتدائى را در خانه
خواند ووقتى به مدرسه رفت زندگيش به صورت يک کابوس واقعى درآمده،
مى گويد: سرانجام با همه چيز درافتادم، خلافکاريهاى من به اين علت
بود که به وضع يأس آور، خشمگين، رنجيده خاطر ودل شکسته درآمده بودم،
مى کوشيدم از هر راهى که شده توجه کسى را جلب کنم وآنقدر ناراحت
بودم که نمى دانستم چه کنم.
در حال حاضر عمل جراحى تغيير فراوانى در زندگى او ايجاد کرده وعقده
هاى درونى اش را يکى پس از ديگرى گشوده است.
مى گويد: حالا معنى شادى وزندگى را مى فهمم واز اينکه بچه ها ديگر
از من نمى ترسند وپنهان نمى شوند بسيار خوشحالم).
زيبايى صورت وجمال سيرت
مردم دانا وبيدار دل اگر گاهى دچار فساد اخلاق وصفات ناپسند گردند
وروحشان به کثافت گناه آلوده شود، بيش از ناراحتى ورنج آن دختر زشت
صورت، از باطن کريه ودل عصيان زده ى خود متاثر مى گردند واندوهناک
مى شوند. از اين رو در پى علاج برمى آيند. اشک ندامت مى بارند،
توبه مى کنند وبه پيشگاه خداوند ودرگاه مقربانش عذر جهالت وتقصير
خواسته، پوزش مى طلبند، به امام زمان عليه السلام متوسل مى شوند وپذيرش
توبه وشفاى امراض روحى را مسئلت مى جويند.
چنانکه همگان مى کوشند تا چهره اى زيبا، ظاهرى آراسته، اندامى
موزون وقيافه اى جذاب ودلربا داشته باشند، نيز بايد سعى کنند باطنى
پاک، قلبى تابناک، دلى بينا، فکرى سالم وروحى با صفا پيدا کنند تا
در دو جهان، رستگار وخوشبخت گردند.
زيبائى ظاهر وصورت، وابسته به پاکيزگى وشکل بدن وصفات جسمانى است.
اما زيبائى روح وآراستگى دل مربوط به خصال نفسانى وخلق وخوى درونى
است. کسى که بخيل وحسود ودروغگو وبى نماز ومردم آزار باشد، گرفتار
شهوات ناروا وخشم نابجا گردد، چشمش را از نگاه به نامحرمان ولذات
شيطانى پر کند، ربا ورشوه بگيرد وسرمايه ى شرافت وديانتش را با کالاى
دنيا معامله نمايد، سيرتى پليد وباطنى زشت وقلبى تيره دارد، گرچه
به ظاهر خوش اندام وزيبا رخ باشند.
در کتاب (غرر الحکم) از حضرت على عليه السلام روايت شده که فرمودند:
(الجمال الظاهر حسن الصورة، الجمال الباطن حسن السريرة).
زيبائى ظاهر خوش صورتى است. زيبائى درون خوش سيرتى است.
يعنى: مايه ى زيبارويى، چشمان جذاب وبينى قلمى ولبهاى غنچه اى
ورخسار گلگون وابروان کشيده وخوش ترکيبى اندام است، ولى مايه ى
زيبائى روح، صفات پسنديده وعقايد صحيح واشتغال به عبادت وبندگى
خداوند است.
بنابراين رمز رستگارى ابدى وخوشبختى حقيقى، نجات از پليدى باطن وکوردلى
است وسزاوار است آدمى براى موفقيت در اين مرحله که بس دشوار
وخطرناک است، دست نياز به درگاه ذات بى نياز برآورد، حجت خدا را در
پيشگاه الهى واسطه قرار دهد وبه امام عصر عليه السلام توسل جويد تا
تقصيرش را ببخشايد، توبه اش را بپذيرد، به انجام نيکى ها وراستى ها
توفيقش دهد، از ناپاکى ها وتيره دلى ها رهايش سازد وخلاصه بيمارى
هاى اخلاقى او را درمان نموده، به قله ى انسانيت وسعادت رهنمونش
گردد. چنانکه حسن عراقى را مدد نمود وبه وارستگى ها ارشاد فرمود.
البته ما بايد بجوئيم وبخواهيم وتوسل نمائيم، تا او نگاهى کند وشفا
بخشد وفيض رساند. ما بايد دعا کنيم وزارى نمائيم وتشنه ى معارف
گرديم، تا او نظرى کند وجلوه اى نمايد واز معارف ربانى سيرابمان
سازد.
در اين زمينه مطلبى از فقيه نامى ومرجع عاليقدر شيعى حضرت آية الله
وحيد خراسانى يادآور مى شويم.
از دل سنگ تا منبع نور
سخنى استوار وحکيمانه وبيانى عميق وسازنده از آن استاد بزرگ در اين
راستا چنين است:
(مسئله درسى نيست. تحصيلى نيست. راه، غير از اين است. شيشه اى که
در دل سنگ است، هر چه بر آن بخوانى که چگونه مى شود لامپ شد، چه
جور مى شد به برق متصل شد، چه طور مى شود روشن شد. اثرى ندارد.
بحث، فکرى نيست. اين (کفاية الاصول) نيست. اين (نهاية الدراية)
نيست. اين (جواهر الکلام) نيست که نزد استاد بنشينى ودرسش را
بخوانى. راه، راه ديگرى است.
راه اين است: آن شيشه اى که در دل سنگ نهفته، نخست بايد از دل سنگ
بيرون بيايد. بايد در کوره ذوب شود. بعد که آب شد، جدا بشود. وقتى
جدا شد، نفس شيشه گرد در آن دميده شود. تا دم شيشه گر به آن نخورد،
ساخته نمى شود. بايد پف شيشه گر به آن برسد تا لامپ شود. سپس بايد
دستى بيايد وآن لامپ را به برق متصل کند تا کار به سامان رسد وشيشه
مبدل به منبع نور گردد وروشن شود. اما برق عالم غيب ونور خدا:
(الله نور السموات والأرض مثل نوره کمشکوة
فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة کأنها کوکب درى يوقد من شجرة
مبارکة زيتونة لا شرقية ولا غربية يکاد زيتها يضى ء ولو لم تمسسه
نار نور على نور يهدى الله لنوره من يشاء ويضرب الله الأمثال للناس
والله بکل شىء عليم).(1)
(قد جاءکم من الله نور وکتاب مبين).(2)
من وتو به سان شيشه ايم که در دل سنگ نهفته ايم. اين کارخانه ى برق
خدا است. بايد نخست از دل سنگ خارج شويم. بايد ابتدا حرارتى به ما
بخورد وذوب شويم. بعد که آب شديم از سنگ جدا شويم. بعد نفس شيشه گر
مى رسد. آن شيشه گر اين لامپ وجود آدمى وگوهر انسانى، حضرت حجة بن
الحسن عليه السلام است. او است که بايد بدمد تا روح، زنده شود. غير
از او همه غلط است. وقتى چنان شد که از دل سنگ بيرون آمديم، نوبت
به او مى رسد. اول بايد ما اين کار را انجام دهيم وبه او توسل پيدا
کنيم، بعد هيچ جا لازم نيست برويم. نه به شرق ونه به غرب، او همه
جا هست. فقط شيشه ى دلت را از درون سنگ درآور، وقتى بيرون آمد، او
مى دمد، خودش هم به برق ملکوت متصل مى نمايد، متصل که شد، کار به
سامان مى رسد. راه اين است).
سپس درباره ى نافله ى شب توصيه نمودند وآن را نخستين قدم شروع اين
راه در جهت ذوب شدن وتزکيه ى نفس دانستند وبا استناد به آيات سوره
ى مبارکه ى (مزمل) پيرامون اهميت نافله ى شب فرمودند:
(کليد، اينجا است. همه از امشب تصميم بگيريد، قم الليل، هر چه هست
آن وقت است، به هر قيمتى هست از دست ندهيد. اين برهانى است که آخر
برهان است. اول سوره خطاب به شخص پيغمبر است. قم الليل (شب را به پاى
خيز) دنبالش مى فرمايد: ورتل القرآن ترتيلا.
اين همه تاکيد به نماز شب حساب دارد، رازى دارد، سرى دارد، راه خدا
را بايد از خود خدا ياد گرفت واز معلمينى که او معين کرده است. چون
پيغمبر خاتم است، او يک حساب خصوصى دارد. بعد نوبت مى رسد به حساب
عمومى، آخر سوره براى همه است).
اين مطالب قسمتى از بيانات ايشان بود که در مسجد اعظم قم در مجلس
درس ايراد نمودند. معظم له در روز چهاردهم شعبان 1405 هجرى قمرى
نيز در مسجد سلمان قم پس از درس، مطالبى پيرامون مقام امام زمان
عليه السلام وتوسل وتوجه به آن حضرت بيان داشتند که فرازهايى از آن
چنين است:
(قسم خوردن به اسماء جلاليه، خيلى خطر دارد واهم اسماء جلاليه، اسم
(عزت) است. شيطان گفت: به عزت تو قسم تمام آنها را گمراه خواهم
کرد، (الا عبادک منهم المخلصين) مگر
بندگانت که خالص شده اند.
کيست که بتواند ادعا کند وبگويد من از عباد الله مخلصين هستم؟
تنها راه نجاتى که هست توسل به کسانى است که نزد خدا آبرومندند
وعاليترين شخصيت آبرومند در درگاه الهى در عصر ما که آن بزرگوار
منحصر به فرد است وثانى ندارد، حضرت ولى عصر عليه السلام است ومزيت
ايشان اين است که ناسخ تمام (ما مضى) است وبراى (ما بعد) و(من
بعد)، جائى باقى نگذاشته است وبه او ختم مى شود.
خلاصه دفتر کمال انسانيت به اين اسم مقدس مهر زده شده است.
بنابراين اگر ما بخواهيم نتيجه اى بگيريم، غير از اينکه به اسم آن
حضرت توسلى بجوئيم، راه ديگرى نداريم. شايد از اينجا اثرى پيدا شود
والا همه بايد از اين علم ها وعمل ها مايوس باشيم که اگر مايوس
نباشيم، اول بدبختى است.
البته بايد کار کنيد، يعنى آخرين درجه ى جهاد علمى وعملى را انجام
دهيد. اما به اينها اعتمادى نداشته باشيد، مگر از سوى آن حضرت،
نفسى دميده شود.
آيا درس خوانده ايم که عالم شويم ونظر در همين جا ماند يا به اين
انگيزه درس خوانده ايم که عالم شويم چون خدا عالم را دوست دارد؟ به
اين مرتبه رسيدن که عالم شويم چون خدا عالم را دوست دارد، خيلى
دشوار است. زيرا معنايش اين است که من درس مى خوانم چون خدا دوست
دارد وتمام مناط، دوستى او است. بدين جهت اگر امروز دوستى او در
بدترين شغل باشد، بايد چنان باشم که از تمام اين مشاغل دست بردارم
وبه آن بپردازم. آيا چنين شده ام؟! اين است که از خطر گذشتن خيلى
مشکل است.
هر روز صبح وشب توسلى به امام عصر عليه السلام داشته باشيد تا از
آن حضرت کمکى برسد ونظرى شود، به اين گدائى صبح وشب در خانه ى حجة
بن الحسن عليه السلام اميد داشته باشيد، از آنجا است که اميد مى
آيد، اين علم ها هم بالاخره رنگى مى گيرد، اين درس ها هم آخر زنده
مى شود واين عمل ها هم ارزش پيدا مى کند).
آخرين قصه
يک نمونه از کسانى که در راه کسب معارف آسمانى وتزکيه ى نفس ونيل
به کمالات روحى، مورد لطف کريمانه وراهنمائى ودستگيرى حضرت حجت
عليه السلام قرار گرفتند، آية الله، مرحوم ميرزا محمد مهدى اصفهانى
است. وى پس از روگرداندن از بافته هاى بشرى در قالب مسلک هاى
عرفانى وفلسفى، به امام عصر عليه السلام متوسل گرديد واز آن حضرت،
شفاى دل ونور باطن طلبيد. در نتيجه ى اين توسل وراه جوئى، مورد
عنايت آن بزرگوار واقع شد ودرهاى معارف ربانى وحقايق معنوى به قلبش
گشوده شد. چه آنکه هر گمشده ى راه جوئى که در جستجوى معارف اصيل
وحقايق نورانى، سرگردان بماند وبه امام زمان عليه السلام تمسک جويد
واز او استمداد نمايد وراه حقيقت طلب کند، به سرچشمه ى زلال علوم
اهلبيت عليهم السلام هدايت مى شود واز گمراهى ها وافکار فريبنده ى
بشرى که به عنوان تصوف وفلسفه وعرفان عرضه شده نجات مى يابد واز
چشمه سار ملکوتى قرآن وعترت، سيراب مى گردد.
سرگذشت اين پاکمرد راه جسته وبه امام زمان پيوسته، در کتاب (فرازهائى
از تجليات امام عصر عليه السلام) چنين آمده است:
(عالم ربانى وفقيه بزرگوار محمد مهدى بن اسمعيل اصفهانى غروى از
مشاهير علماى عظام ومربيان روحانى مشهد مقدس بوده اند. تحصيلات
مقدماتى را در اصفهان طى نموده وسپس به عتبات عاليات مشرف مى شوند
ودر آنجا به راهنمائى وتوصيه ى مرحوم حاج آقا رحيم ارباب تحت سرپرستى
علمى وروحانى مرحوم آية الله العظمى سيد اسمعيل صدر قرار مى گيرند.
در آنجا علاوه بر تحصيلات فقه واصول با مبانى معنوى وعوالم روحانى
آن بزرگوار آشنا شده واز معنويات واخلاقيات وسير وسلوک هاى شرعى
ايشان بهره ها برمى گيرند. پس از آن به نجف اشرف آمده در درس آخوند
ملا کاظم خراسانى شرکت نموده ودر ضمن اشتغال به تحصيل فقه واصول با
مرحوم آية الله آقا سيد احمد کربلائى ومرحوم آقا شيخ محمد بهارى که
دو شاگرد ممتاز مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى بوده اند همنشينى
ودوستى کامل پيدا نموده ودر وادى سير شرعى روحانى وسلوک ايمانى اين
جمع وارد شده وکم کم مدارجى را طى مى کند.
سپس به خدمت آية الله العظمى نائينى آمده مشغول تحصيل فقه واصول
سامره وشيخ مى شود وکليه مطالب شيخ انصارى را که مرحوم آية الله
العظمى ميرزا حسن شيرازى تنظيم وتهذيب نموده بودند وبه توسط سيد
استاد محمد فشارکى به ميرزاى نائينى واصل شده بود، تمامى آنها را
در مدت چهار پنج سال به معيت مرحوم آية الله سيد جمال گلپايگانى
وبعضى ديگر از محصلين آن تاريخ در خدمت مرحوم ميرزاى نائينى ثبت
وضبط نموده ودر نتيجه به همه ى مبانى فقهى واصولى سامره اى ها
ونجفى ها احاطه ى کامل حاصل فرموده ودر عين حال مراحل سير نفسى را
هم به پايه ى تجريد وخلع بدن رسانيده واز اقيانوس معارف صاحب علم
جمعى توشه ها برمى گيرد.
پس از آنکه خدمت به حضرت ولى عصر عليه السلام مشرف مى شوند واز
معارف الهى سيراب مى گردند حدود سال 1345 هجرى قمرى به مجاورت مشهد
مقدس آمده وبه تدريس وتعليم وتربيت طلاب ومدرسين حوزه ى مشهد مى پردازند
وپيوند ولايت بسيارى از اهل علم را با شجره ى ملکوتى حضرت ولى عصر
ارواحنا فداه مستحکم نموده آنان را به ثمرات ولايت بارور مى نمايند
تا اينکه به سال 1365 هجرى قمرى به دعاى خويش به استقبال لقاى الهى
شتافته ونداى غيبى را لبيک مى گويند واز دنيا رحلت مى فرمايند.
مرقد شريفشان در وسط دارالضيافه ى آستانه ى مبارکه ى رضويه مى باشد.
بسيارى از دانشمندان شيعه که امروزه نگهبانان مرزهاى تشيع اند، در
محضر آن بزرگوار درس ها گرفته وپندها آموخته اند. اين تب وتابى که
امروزه در زاد روز امام عصر عليه السلام مى بينيم، گوشه اى از
شراره هاى محبتى است که ايشان به پيشگاه امام عصر عليه السلام مى
ورزيده واينک جلوه هائى از آن آشکار گشته است.
آن بزرگوار در آن هنگامى که به تحصيل مشغول بوده وسينه ى خويش را
از علوم اسلامى مى انباشته در برخورد با روشها ومشربهاى گوناگون از
جمله مکاتب فلسفى ومشربهاى عرفانى به حيرت ونوسان کشيده مى شود
واضطراب عجيبى بر روحش سايه مى افکند.
پريشانى وآزردگى حاصل از بلا تکليفى، انقلابى فکرى در او ايجاد مى
کند که نمى داند چه بکند وبه کجا برود وبه کدام سير از سيرهاى علمى
ومعنوى آن زمان رو کند؟!
سرانجام براى نجات از اين دغدغه ى خاطر به حضرت ولى عصر ارواحنا
فداه متوسل مى شود وچاره مشکل را از آن حضرت مى طلبد.
حضرتش نيز تفضل مى کنند ودر کنار قبر هود وصالح در وادى السلام نجف
تشريف فرما شده بر او تجلى مى فرمايند وراه را به او مى نمايانند).
او که در آنجا با قلبى شکسته وديده اى گريان ديدار را آرزو مى نمود
سرانجام به مقصود خود نائل مى آيد وشرفياب محضر پرفيضش مى شود
ودرمان درد خويش را مى يابد.
بدينگونه که وقتى در بيدارى به خدمت حضرت مى رسد، بر سينه ى آن
حضرت نوارى را به رنگ سبز به عرض 20 سانت وبه طول قريب 60 سانت مى
بيند که عبارتى به رنگ سپيد، به گونه ى نور بر آن چنين نقش شده است:
(طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانکارنا وقد اقامنى
الله وانا حجة بن الحسن).
(که کلمه ى حجة بن الحسن قدرى درهم وبه شکل امضاء نقش يافته بود).
يعنى: جستجوى معارف جز از راه ما خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله
مثل انکار نمودن ما است وخداوند، امروز مرا برپا داشته ومن حجت
خدا، پسر حضرت عسکرى عليه السلام هستم.
وبعد از آن، حضرت غائب مى شوند.
اين پيام گهربار حضرتش، مرهمى بر قلب سوزان او مى گردد وراه حق،
روشن وآشکار برايش نموده شده وبه دنبال اين توسل وعنايت، مرحوم
ميرزا به چشمه ى جوشانى از معارف الهى وشخصيتى فرزانه هدايت مى شود
که نامش را هرگز نبرد واز او تنها به (صاحب علم جمعى) تعبير نمود.
درس گهربار امام، مشعل وچراغ راه زندگى او مى گردد که خلاصه اگر ما
را قبول داريد بايد معارف را از ما بگيريد ودر همه ى زمينه ها يعنى
خداشناسى ونفس شناسى وروح شناسى وآخرت شناسى وبلکه آفاق شناسى از
ما تبعيت کنيد.
بعدها به منظور زنده نمودن معارف اهل البيت، عازم ايران مى شود
ودرس هائى را که آميزه اى از قرآن وعلوم عترت بود، براى دانشوران
مطرح مى فرمايد).
پاورقى:
(1)
خدا نور آسمان ها وزمين است، مثل نورش همانند قنديلى است
که چراغى در آن است آن چراغ در بلورى است، آن بلور مانند
ستاره اى درخشان است که از درخت خجسته ى زيتونى افروخته
شود، نه شرقى ونه غربى، روغنش تابناک گردد هر چند آتش بدان
نرسد. فروغى است بر فروغى، خدا هر که را بخواهد به نورش
هدايت کند وخدا براى مردم مثل ها بزند وخدا به هر چيزى
دانا است. (سوره ى نور، آيه ى 35).
(2)
از خدا نورى برايتان آمد وکتابى آشکار. (سوره ى مائده، آيه
ى 15).