مهر بيكران

محمد حسن شاه آبادى

- ۴ -


بـفـرمـوده امام محمد باقر(ع ), حضرت مهدى ارواحنا فداه هيچ مسلمانى را در بند بردگى باقى نمى گذارد و همه را خريده و آزاد مى نمايد, اما نكته ديگر روايت كه حكايت از احسان عام آن جناب دارد و در آن اشـاره بـه عـفـو بـيـكران آن حضرت ديده مى شود اينكه قرض تمام مقروضين را ادا مـى نمايد, و به دسته يا گروه خاصى - مثلا شيعيان يا مسلمين - تقييد نشده است كه اين نشان از مـطـلـبى دارد و آن اينكه حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه نمى خواهد حتى يك نفر در اسارت و زجر باشد,زيرا زمان سختيها به پايان رسيده است .
و از ايـن نـكـتـه لـطـيف تر اين سخن حضرت امام باقر(ع ) است كه جلوه اى زيباتر از رافت بيكران مهدوى را به تصوير مى كشد وديده دل به ساحل اين اقيانوس بى پايان مى نشاند و تشنگان معرفتش را به جرعه اى از اين جام سر مست مى كند و چنين مى فرمايند: او (حـضـرت مـهـدى ارواحـنـا فداه ) حقوقى را كه در اثر كردارهاى ناروا بر عهده مردم است رد خواهدكرد. ((33)) از ايـن سخن حضرت امام باقر(ع ) آنچه گفتيم بخوبى ظاهر مى شود كه آن حضرت براى دوستان خطاكار خودشفاعت خواهد فرمود و حق الناس را نيز خود ادا خواهد كردو اين نيست مگر خروش جـود و كـرم آن عـزيـز كـه حـكايت ازلطف بى حدش دارد و اگر جز اين بود بايد مردم را مجبور بـه پـرداخـت ديون خود مى نمود و محكوم به رد مظلمه هامى فرمود .
البته روايات ديگر نيز به اين مطلب اشاره دارد كه مابه همين مقدار بسنده مى كنيم .

ارمغان صلح
آنچه را كه هزاران سال است بشر در آرزويش نشسته ,هزاران هزار دل در انتظارش لحظه شمارى كـرده , پـدران بـه فـرزنـدان نويدش را داده اند, مادران قصه اش را بر كودكان خوانده اند, عروسان حـجـلـه نشين به حسرتش بودند و گلهاى گريبان دريده باغ در غيرتش , شمعها بسى اشكها در فراقش ريختند و بلبلان غزلها به وصفش سرودند, و پروانگان در آتش هجرانش به خاكستر نشستند و عـاشـقـان آسـتـين به خون ديده شستند هر نامه را كه مى گشودند سخن از او مى گفت , و هر كـه مى رسيد سراغ از او مى جست , پيام آورى نبود كه مژده وصلش را نمى داد, و در كنار راهش به انتظارش نمى نشست ,آدم به عشقش ترك جنان كرد و نوح از هجرش دل به طوفان سپرد, از سوز جـدائيـش خـليل تن به آتش داد و طره اى از زلفش هوش از سر موسى برد نفخه اى از دمش شور عشق به قلب عيسى افكند و بى تاب ظهورش نمود.
آرى هـمـه جـا و هـمـيشه سخن از او بوده , شيعه به انتظارش گريبان دريده و عيسوى چشم به راهـش دوخـته , كليمى نيز به آمدنش لحظه شمرده است , همه و همه مى گويند خواهد آمدآنكه جـهـان را مـالامـال از عدل مى كند و خواهد آمد آنكه صلح به ارمغان مى آورد, صلحى فراگير از قـلـه هـا تـا قـعـر دريـاهـا, كران تاكران را پر خواهد كرد, صحرا و دشت به عطرش رشك فردوس مى شوند, و شور در دل ابرها مى افكند, و زمين مستانه آنچه دارد بر طبق اخلاص مى ريزد.
صـلـحـى كـه از گلها به دلها نفوذ مى كند, صلحى كه دل سنگها رانرم كرده , سنگدلان را ذوب مـى كـنـد, ايـنـهـا هـمـه امـيـد و آمـال بشربوده و هست , اينها همه وعدهائى است كه پبامبران گـذشـتـه داده انـد, و ايـنـهـا نـويدهاى جانبخش امامانى است كه انسانها رابه آينده اى زيبا اميد مى بخشند, بشنويد از حضرت اميرالمؤمنين (ع ) كه از آن دوران چگونه ياد مى كنند: لو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها ولاخرجت الارض نباتها. ((34)) آنـگـاه كـه قـائم مـا قـيام مى كند آسمان قطره هايش رانازل مى كند و زمين گياهانش را بيرون مى ريزد.
ايـن سـخن اشاره به آن دارد كه قبل از قيام آن بزرگوارآسمان از بارش قطراتش دريغ مى كند و زمـيـن از بـيرون ريختن بركاتش بخل مى ورزد و اگر چه نزول بركات از آسمان و زمين به خاطر قـدوم مـسـعود آن ولى اللّه الاعظم است الا اينكه مردم نيز دست از كردار سابق خود برمى دارند و فرامين حضرت را به جان قبول مى كنند, در نتيجه صلح و آرامش بر روى زمين سايه مى افكند, و او نـيـز بـركـاتـش را از مردم دريغ نمى كند و آسمان نيزرحمتش را نازل مى نمايد, و رواياتى بر اين مضمون هست كه گناه و معصيت موجب حبس بركات مى گردد.
حضرت امير المؤمنين (ع ) در دعاى كميل به اين مهم اشاره مى فرمايند و باب رحمت الهى را پيش روى بندگان گنهكارمى گشايند و راه و رسم توبه را اينگونه تعليم مى كنند: الـلـهـم اغـفـر لـي الـذنوب التي تنزل النقم , اللهم اغفرلي الذنوب التي تغير النعم , اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعاء, اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء. ((35)) پروردگارا, ببخش بر من گناهانى كه عذاب را نازل مى كند, پروردگارا, ببخش بر من گناهانى كـه نـعـمـتـهـارا تـغـيـير مى دهد, پروردگارا, ببخش بر من گناهانى كه دعا را حبس مى كند, پروردگارا, ببخش بر من گناهانى كه بلا را نازل مى كند.
پـس بعضى گناهان موجب نزول بلا و عذاب , و بعضى موجب از بين رفتن نعمتهاى الهى و حبس دعـاهـا مـى گردند, درنهايت آن زمانى كه تمام زمين از انواع گناه مالامال شده , هرگناهى اثر خود را مى گذارد و به همين جهت زمين از خارج نمودن بركت خود امتناع مى ورزد و آسمان نيز از بـارش رحـمـتـش دريغ مى كند, اما وقتى كه زمين از لوث گناهان پاك گرديد و گناهكاران اصـلاح شـدنـد و آنـچه مانع بركات بوده برداشته شد, زمين و آسمان رحمت خود را نازل مى كند وگوئى دوران صلح زمين با زمينيان فرا مى رسد.

نفوذ در قلبها
صـلـح و آرامـش از نـفوذ خود باز نمى ايستد و تا قلب درندگان پيش مى رود و خوى درندگى را تـغـيير مى دهد يعنى آن توحش كه در ماهيتها رسوخ كرده است از بين مى رود ودرندگان چنان تغيير مى كنند كه غريزه خونريزى را از يادمى برند, گوئى در روزگارى كه صلح و دوستى از همه چـيز وهمه كس هويداست حيوانات نيز شرم از كار خود مى كنند, تاحدى كه ابن عباس (رض ) در ذيل آيه شريفه (ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ) ((36)) نقل مى كند: .
. .
حتى يامن الشاة والذئب والبقرة والاسد والانسان والحية وحتى لاتقرض فارة جرابا .
. .
وذلك يكون عندقيام القائم .
((37)) .
. .
تـا آنجا كه گوسفند و گرگ , و گاو و شير, و انسان ومار در كنار هم آرامش مى يابند و تا حدى كه موش كيسه ها را نمى جود .
. .
و آن در وقت قيام قائم است .
و بـاز بـشـنويد اين حديث زيبا را كه از صحف ادريس على نبينا وآله وعليه السلام يكى از پيامبران پيشين نقل شده است كه درباره آرامش و امنيت در آن زمان سخن مى گويد: والقى في تلك الزمان الامانة على الارض فلايضرشي ء شيئا, ولايخاف شي ء عن شي ء, ثم تكون الهوام والمواشي بين الناس فلايؤذي بعضهم بعضا,وانزع حمة كل ذي حمة من الهوام وغيرها, واذهب سم كـل ما يلدغ ولنزل بركات من السماء والارض ,وتزهر الارض بحسن نباتها, وتخرج كل ثمارهاوانواع طيبها, والقى الرافة والرحمة بينهم .
((38)) در زمان ظهور آن حضرت امنيت بر زمين نازل مى شود و ديگر هيچ چيز ديگرى را ضررنمى رساند و هيچ كس از چيزى نمى هراسد تابدانجا كه درندگان و چهارپايان در بين مردمند و به هم آزارى نمى رسانند و جسارت از درندگان گرفته مى شود و زهر حيوانات گزنده از بين مى رود وبركات از آسـمـان و زمـيـن ظـاهـر مـى شـود و زمـيـن ازحسن گياهانش زيبا مى شود و همه گلها و ميوه هاى معطر را ظاهر مى گردد و رافت و رحمت در قلب مردم قرار مى گيرد.
اينها همه از بركت آن پيك صلح و امنيت است كه چون قدم به عرصه ظهور مى گذارد درندگان از كـار خود خجل مى شوند و گزندگان زهر كينه از ياد مى برند و چنين است كه كسى از ديگرى نـمـى تـرسـد و از لطف آن كيمياى رافت دلهاى مالامال از كينه و بغض , لبريز از رحمت و شفقت مى شود و تاآنجا مهر و عطوفت به پيكار خشم و نفرت مى رود كه قفل سينه هاى كينه توز را شكسته و عـفـريت عناد و دشمنى را ازتخت بر زمين كوفته و ملكه رافت تاج بر سر نهاده بر سرير دل تكيه مى زند.

هدف نهائى
ايـن اسـت مـعـنـى كـلام حضرت امير المؤمنين (ع ) كه فرمودند: دشمنيها از دل بندگان رخت مـى بـنـدد و يـا آنـكه رحمت و رافت بر قلب مردم وارد مى گردد و اساسا هدف آن حضرت از قيام چـيـزى جـز ايـن مهم نيست و انبياء عظام نيز براين بعد قيام آن حضرت بيشتر تاكيد نموده اند و خداوند نيزآخرين ولى خود را ذخيره فرموده است تا با دست تواناى اوبزرگترين آرزو و آمال اولياء و اوصـيـاء, صـالـحـان و شـهـيـدان ومؤمنين و متقين را جامه عمل بپوشد كه نمونه آن فراگير شـدن رافـت در تـمـام عالم چه عوالم ظاهرى مثل برخوردهاى فردى واجتماعى بين مردم و چه عوالم باطنى مثل تحول در قلبها وانسانها و حيوانات و...
و تـحـقـق آن را بايد علت غائى و هدف نهائى از خلقت اين جهان دانست , زيرا خداوند وقتى اسماء خمسه طيبه (ع ) را به حضرت آدم (ع ) بر ساق عرش نشان داد, حضرت آدم (ع )سئوال كرد: يا رب من هؤلاء؟ فقال عزوجل : من ذريتك وهم خير منك ومن جميع خلقي , ولولاهم ما خلقتك , ولاخلقت الجنة والنار, ولا السماء والارض .
((39)) اى خـدا, ايـنـهـا كـيستند؟ خداوند عزوجل فرمود:اينها از فرزندان تو هستند و از تو نيز افضلند و ازجـمـيـع خلق من نيز برتر و اگر نبودند آنها, تو را خلق نمى كردم و نه بهشت و نه جهنم را و نه آسمان و نه زمين را.
و در روايتى ديگر خداوند انوار بقيه اهل بيت (ع ) تا نورمقدس حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه را نشان حـضرت آدم (ع )مى دهد, آخرين نور از انوار ائمه هدى (ع ) نور مردى كهنسال است كه در ميان آن انوار مثل ستاره صبح مى درخشد كه آن نوروجود مقدس قائم بحق حضرت امام زمان ارواحنا فداه مى باشد,پس خداوند مى فرمايد: وبـعبدي هذا السعيد افك عن عبادي الاغلال , واضع عنهم الاصار, واملا الارض حنانا ورافة وعدلا كماملئت من قبله قسوة وشقوة وجورا. ((40)) و بـه ايـن بـنـده بـاسـعـادتـم زنـجـيـرهـا را از پـاى بندگانم بازمى كنم و بارهاى سنگين را از گـرده هـايـشان برمى دارم و زمين را از شفقت و رافت و عدل پرخواهم ساخت همان گونه كه از سنگدلى و شقاوت و جور پر شده باشد.
مى بينيد كه اولا نور آن حضرت در ميان انوار ائمه اطهار(ع ) چون ستاره صبح مى درخشد و علاوه كه نور آن حضرت كامل كننده آن انوار الهى است و اما آنچه نظرها را به خود جلب مى كند اين كلام خداوند عزوجل است كه مى فرمايد:در آن هنگام كه همه جا را شقاوت و ظلم پر كرده است زمين رااز ترحم و رافت به وسيله اين نور مقدس پر خواهم كرد.
و براى اين مهم خداوند او را برمى گزيند و تاج رافت بر سر اومى نهد تا او با بيكران رافت خود عالم سراسر آلوده قساوت وشقاوت را تطهير كند و رحمت و شفقت را در تمام موجودات جريان دهد, از حيوانات درنده گرفته تا اژدرهاى گزنده و درآخر دلهاى سياه و تاريك .
بـه هـر حال ريشه اين تحول را در كجا مى توان يافت آنهم دگرگونى در ماهيت افرادى خونخوار كـه نسل به نسل كينه ها رابه ارث برده اند و انتقامجوئى اولين درس مكتب آنها بوده است و هرگز رنگ و بوى عفو و بخشش را نشناخته اند و در ازاى صدق و امانت , جفا و خيانت روا داشته اند, حال اينچنين تغيير و تبديل را چگونه توجيه مى توان كرد جز تربيت قلبها به دست آن امام همام و يا آنكه عـكس العمل حركات و سكنات امام (ع ) كه اساس كار را بر احسان و محبت گذارده و مردم نيزدر پـيـروى از او راه او را مى پويند, و اين سيره در روايات زمان ظهور به خوبى مشهود است همانگونه كه طاووس يمانى ((41)) به آن تصريح مى كند: وودت انـي لا امـوت حـتـى ادرك زمـان الـمـهـدي يـزداد الـمحسن في احسانه ويتاب فيه على المسي ء. ((42)) دوست دارم نميرم تا آنكه دوران مهدى (ع ) را درك كنم , دورانى كه بر احسان محسن مى افزايد و از گنهكار عفو مى نمايد.
و هر گاه اين گونه روش و منش را مردم از او ببينند قطعاخود نيز به آن عمل مى كنند و اسوه و الـگـويـش قـرار مـى دهـند واين سخن مشهور است كه : [الناس على دين ملوكهم ] مردم به روش حاكمان خود عمل مى كنند.
با اين مقدمه حديثى را كه مى خوانيد به خوبى سرش سرش روشن مى شود.
حضرت امام حسن مجتبى (ع ) از پدر بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين (ع ) نقل فرموده اند: .
. .
يـديـن لـه عـرض الـبـلاد وطـولـهـا حتى لايبقى كافر الاامن , ولا طالح الا صلح , ويصطلح في ملكه السباع .
((43)) سـرتـاسـر كـشـورهـا بـه حـكومت او گردن مى نهد وكافرى نمى ماند مگر آنكه ايمان مى آورد و فاسقى نمى ماند مگر آنكه راه صلاح پى مى گيرد و درحكومت او درندگان صلح خواهند كرد.
زيبائى كلام حضرت امير المؤمنين (ع ) در تعبير ايشان است كه از سيطره حكومت حضرت بر تمام دنيا اين گونه يادمى كنند كه : [يدين له عرض البلاد وطولها], اگر چه اين كلام به همان معناست لـكـن در آن اشـاره به ظرافتى و كنايه از لطافتى است كه بر اهل دقت و فهم پوشيده نيست و آن گسترش حكومت به نحوى است كه خود مردم خواهان آن هستند و به آن گردن مى نهند و مانند ديـن و آئيـنى محبوب , آن رامى پذيرند, و در نتيجه اين پذيرش است كه كافران به ميل خودايمان مـى آورنـد و بـدكـاران در زمره نيكوكاران درمى آيند, نه آنكه او به اجبار كافران را به ايمان داخل مى كند و فاسقان را برصلاح و درستى ملزم مى دارد.
بـلـكه مردم دنيا به لحاظ رافت و عطوفتى پدرانه كه از حضرت مهدى ارواحنا فداه مى بينند به او مى گروند و اين سيره عملى اوست كه انسانها را دگرگون نموده تا جائى كه كافر نمى تواندسر از فـرمان فطرت بيدار شده برتابد, و فاسق كه زيبائى درستى را مشاهده كرده بى اختيار راه نيكى را طى مى كند وشايد اين سخن كه از امام رضا(ع ) نقل كرديم اينجا بيشتر معنى شود كه فرمود: لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا.
اگر حسن كلام ما را مردم بيابند تبعيت از ما مى كنند.
پس هر گاه حسن كلام آن عزيزان مردم را به راه و صلاح هدايت و به تبعيت ائمه هدى (ع ) بكشاند رفتار و كردار آن معلمان حقيقى به طور قطع اين نتيجه را چندين برابر خواهدداشت .
پـس نـتـيجتا در حركت جهانى امام عصر ارواحنا فداه مهمترين ابزارپيشرفت آن حضرت بر آبها و خـاكـهـا و نـفـوذ او بـر دلها و جانهاهمان صفات حسنايى است كه پرده از آن برگرفته و همگان رامـجـذوب مـى كند نه شمشير و آتش كه اينها ابزاريست براى مواردى خاص نه براى همه مردم , بـنـابراين او به مردم مى آموزدچگونه خوب بودن و صالح شدن و صالح باقى ماندن را و اگركسى هم نپذيرفت براى آنكه جامعه سالم بماند اين انگل را ازبين خواهد برد.

نوش عشق
ديـگـر كـلامـى كـه مهر تاييد بر اين گفتار مى نهد و آنچه را بيان شد تصديق مى كند و اثبات اين مـدعى است كه مردم دربرخورد با امام (ع ) شيفته سخنش و مجذوب عملش مى شوندو آنچه از او ظـاهـر مـى شـود مـردم را به ارادت به او وامى دارد,اين سخن است كه حضرت اميرالمؤمنين (ع ) مى فرمايند: اذا نادى مناد من السماء ان الحق في آل محمد فعندذلك يظهر المهدي على افواه الناس ويشربون حبه فلايكون لهم ذكر غيره .
((44)) آن زمـان كـه منادى از آسمان فرياد مى كند كه هماناحق در آل محمد است , در اين هنگام مهدى برزبانهاى مردم ظاهر مى شود و محبتش را بر جان نوش مى كنند, پس ديگر ياد و صحبتى از غير او برزبان ندارند.
حـضـرت امـيـر الـمؤمنين (ع ) ابتداء خبر از ظهور نام آن حضرت بر زبانها مى دهند و بعد از آن كه حضرتش اينگونه ظاهر مى گردد مردم محبتش را چون شراب بهشتى نوش جان مى كنند - كه اين حاكى از گرويدن مردم به آن جناب است - ومثل ابر رحمت بى امان به سايه اش پناه مى برند و در برابرآفتاب كرم و احسانش , جسم رنجور خود را گرما مى دهند و به همين خاطر مردم نام ديگرى را بـر زبـان نـمـى آورنـد و هر چه هست صحبت از صدق و صفاى اوست , و نقل مجلسشان خاطره لطفش و رونق محفلشان شهد محبتش مى باشد.
هـمـانـگونه كه از كلام حضرت اميرالمؤمنين (ع ) نيز برداشت مى شود كه نام آن امام غائب قبل از ظـهور متروك است , پس چه علتى را براى شايع شدن نام او و محبت و ياد او مى توان بيان كرد؟ آيا ايـن گـسترش ياد حضرت به خاطر قتل وخونريزيهاى است كه به او نسبت مى دهند و يا ناشى از آن سيماى خشم و نفرتى است كه از چنگيزان و سفاكان عالم نيزديده نشده است .