مهدى منتظر در نهج البلاغه

مهدى فقيه ايمانى

- ۱ -


وَنُريدُ انْ نَمُنَّ عَلىَ الّذينَ استُضعِفوا فِى الأرضِ وَ نَجعَلهُم أئمَة وَ نَجعلَهُمُ الوارِثينَ

(سوره قصص ـ آيه 5)

اراده و خواست ما براين باشد كه بر مستضعفين در زمين تفضل نموده و آنها را پيشوايان ـ جهان ـ و وارثين ـ همه جانبه در صحنه پهناورـ زمين قرار دهيم.

بِسمِ الله الرَّحمن الرَّحِيمِ

بمناسبت هزار و صد و شصت و يكمين فرخنده سالگرد ميلاد ميمنت اثر بقية الله الأعظم حضرت حجة بن الحسن العسكرى(عج)

اين كتاب تجديد چاپ شد.

پيشگفتار

موضوع امام شناسى ، و التزام به پيروى از مقام امامت ، و ضرورت وجود يك رهبر اسلامى واجد شرائط در هر زمانى ، تنها مربوط به شيعه و يك گروه خاصى نبوده و نيست; بلكه واقعيتى است كه ريشه عميق اسلامى دارد و مسلمانان با انواع فرقه گرائى ها و مذاهب گوناگون عقيدتى و فقهى ، همه و همه معتقد و معترف به آن بوده و هستند.

به ديگر سخن عقيده به وجود امام در هر زمانى يك واجب الهى است كه پيامبر گـرامى اسلام صلَّى الله عليه و آله آنرا اعلام نموده ، و بار مسؤوليت آن را بر دوش همگان نهاده است. آرى ، حضرتش انحراف گرايان از خط عقيده به امامت را ـ كه از شناخت امام راستين عصر خود سر باز مى زنند ـ جاهليت گرا و به عنوان كسى كه به دوران جاهليّت عقب گرد نمايد تعبير كرده ، فرمايد:

« من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية »

كسى كه بميرد و امام زمان خويش را نشناخته باشد مرگ او مانند مرگ افراد دوران جاهليت باشد كه در حال شرك و بت پرستى از دنيا رفتند.

اين حديث را زيد بن ارقم ، عامر بن ربيعه عترى ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر بن خطاب ، عويمر بن مالك ( معروف به ابودرداء ) ، معاذ بن جبل و معاوية بن أبى سفيان از پيامبر اسلام (ص) نقل كرده اند; و گروهى از محدّثين عاليمقام و ديگر دانشمندان اهل تسنن هم آن را در مصادر اسلامى ذكر نموده اند; و در واقع از احاديث متواتر و قطعىّ الصدور محسوب مى شوند; و ما بخشى از مدارك حديث را پس از توضيح مختصرى بنظر خوانندگان مى رسانيم.

اكنون نكته لازم به تذكر در اين زمينه آن باشد كه اين حديث با ديگر احاديثى كه به اين مضمون وارد شده است نشانگر صدور يك فرمان قطعى اسلامى از ناحيه پيامبر است; و با صراحت و تأكيد ، توجه عموم را به دو امر مهم جلب مى نمايد:

1 ــ پيامبر اسلام (ص) با اضافه كردن كلمه « امام » به كلمه « زمان » ضرورت وجود امام جامع الشرائط و قابل شناخت را در هر عصر و زمانى ( هرچند تنها يك نفر مسلمان وجود داشته باشد ) جهت پيروى از او اعلام فرموده ، و چنين امامى جز با امامان معصوم شيعه كه آخرين آنها حضرت حجة بن الحسن العسكرى(ع) است نمى تواند با كسى منطبق گردد.

2 ــ از اينكه پيامبر گرامى(ص) با اضافه كردن كلمه « ميتة » به كلمه « جاهليّة » مرگ بدون شناخت امام زمان هر زمانى را مرگ جاهلى توصيف كرده ، معلوم مى شود كه اين امام نه يك شخص عادى و معمولى ، بلكه همانند پيامبر برخوردار از عالى ترين درجه شخصيت همه جانبه علمى و عملى ، و رابط بين خلق و خالق است كه نشناختن آن عيناً بسان نشناختن پيامبر ، موجب گمراهى خواهد بود.

اكنون كسانيكه بخواهند غير از اين نظريه را بپذيرند ، براى ايشان بيش از دو راه وجود ندارد:

يا اصل حديث را انكار نمايند; در صورتيكه اين حديث ــ به شرحى كه بعداً ايراد مى گردد ــ قابل ترديد و انكار نيست;

يا آنكه بگويند: مقصود هر امام و زمامدارى است كه با هر وسيله اى ، هرچند با قهر و زور ، با كودتا و خونريزى ، و بالاخره با پشت كردن به قرآن و معيارهاى اسلامى و انسانى روى كار آيد.

بنابراين معاويه ها ، يزيدها ، مروان ها ، عبدالملك ها ، منصور دوانيقى ها ، هارون ها ، مأمون ها ، متوكل ها ، امام زمان هاى عصر خود بوده اند ، كه پيامبر(ص) نشناختن آنها را جاهليّت گرائى و عامل گمراهى و حشر و نشر با مردم جاهليّت اعلام كرده است;

و هم اكنون شناختن زمامداران كشورها و مناطق مسلمان نشين را با ويژگيهائى كه دارند ، بايد جهت شناخت اسلام و پيروى از احكام آن ، جزء وظايف اسلامى دانست ، و مرگ بدون شناخت آنان را مرگ جاهلى ناميد.

و اين پنداريست غلط ، باطل ، مغاير با روح اسلام ، و مسخره آميز ، كه هيچ انسان عاقل و آگاهى آن را نمى پذيرد.

بدين ترتيب و بر اساس نظر شيعه ، پيامبر گرامى اسلام(ص) با ايراد اين حديث شريف ، امامت افراد غير معصوم و جايز الخطا در تبليغ و اجراء احكام اسلام را نفى ، و غير قابل قبول و در آخر جاهليت گرائى خوانده; و اين بيان چيزى است كه شيعه در طول قرن ها به آن معتقد بوده است.( [1] )

اكنون بخاطر آنكه خواننده گرامى نسبت به مدارك حديث آگاه و آشنا گردد ، تعدادى از اسناد آن رااز كتاب هاى اهل تسنّن بنظر مى رسانيم:

1 ــ احمد بن حنبل ( در گذشته 241 ) در« مسند » ج 2 ص 83 و ج 3 ص 446 و ج 4 ص 96 .

2 ــ ابوعثمان جاحظ ( 255 ) به نقل ابوجعفر اسكافى در « نقض كتاب العثمانيه » ص 29 .

3 ــ بخارى ( 256 ) در « صحيح » خود ج 5 ص 13 باب فتن.

4 ــ ابوداود طيالسى ( 259 ) در « مسند » ص 259 ، چاپ حيدرآباد هند.

5 ــ مسلم( 261 ) در « صحيح » ج6 ص21 ـ 22 ،شماره 1849.

6 ــ احمد بن عمر بزاز ( 292 ) در زوائد ج 1 ص 144 و ج 2 ص 143 نيز به نقل  « مجمع الزوائد » .

7 ــ دولابى ( 320 ) در « الكنى و الاسماء » ج 2 ص 3 .

8 ــ حاكم نيشابورى ( 405 ) در« مستدرك »ج2 ص 77 ،117.

9 ــ ابوالقاسم طبرانى ( 360 ) در « معجم كبير » ج 10 ص 350 شماره 10687 چاپ بغداد ، و ج 10 ص 10687 چاپ بيروت; و در « معجم اوسط » به نقل « مجمع الزوائد » ج 5 ص 224.

10 ــ حافظ ابونعيم اصفهانى ( 430 ) در « حلية الاولياء » ج 3 ص224.

11 ــ بيهقى ( 458 ) در سنن ج 8 ص 156 ـ 157 نقل از بخارى و مسلم.

12 ــ شمس الدين سرخسى( 490 ) در « مبسوط »ج1 ص 113.

13 ــ ابن اثير جزرى ( 606 ) در « جامع الاصول » ج 4 ص 70.

14 ــ ابن ابى الحديد معتزلى ( 656 ) در « شرح نهج البلاغه » ج 9 ص 155.

15 ــ نووى ( 676 ) در « شرح صحيح مسلم » ج 12 ص 240 ، و در « رياض الصالحين » ص 164 چ مصر.

16 ــ ذهبى ( 748 ) « ذيل مستدرك حاكم » ج 1 ص77 ، 117.

17 ــ ابن كثير دمشقى ( 774 ) در « تفسير » ج 1 ص 517.

18 ــ تفتازانى ( 792 ) در « شرح المقاصد » ج 2 ص 275 و در « شرح عقايد نسفى» چاپ 1302 ، اما چاپ 1313 كه هفت صفحه آن به دست خيانت كاران حذف و ساقط شده ، فاقداين مطلب است.

19 ــ نورالدين هيثمى ( 807 ) در « مجمع الزوائد » ج 5 ص218 ، 219 ، 223 ، 225 و 312.

20 ــ ابن دبيع شيبانى ( 944 ) در « تيسير الوصول » ج2 ص39.

21 ــ متقى هندى ( 975 ) در « كنز العمال » ج 3 ص 200 چاپ حيدر آباد هند; و ج 6 ص 65 شماره 14863 چاپ حلب.

22 ــ ملا على قارى ( 1014 ) در خاتمه « الجواهر المضيئة » ج 2 ص 509 و ص 457 به نقل از مسلم.

23 ــ شاه ولى الله دهلوى ( 1176 ) در « ازالة الخفاء » ج1 ص3.

24 ــ قندوزى حنفى ( 1294 ) در « ينابيع المودة » ص 117 چاپ اسلامبول.

25 ــ قاضى بهلول زنگنه زورى( 1300 )در« تاريخ آل محمّد »كه از تركى اسلامبولى به فارسى ترجمه و مكرر به چاپ رسيده است.

اينهـا مدارك حديث از صحـاح و مسـانيد اهل تسنن است ، به اضافه چهل و پنج مدرك ديگر از علماى سنى كه در كتاب « شناخت امام يا راه رهائى از مرگ جاهلى( ص 28 ـ 44 ) » به قلم اينجانب مفصّلاً ارائه و معرفى شده  ، و همه آنها اين حديث را با ذكر سند و متن هاى مختلف امّا هم مضمون آورده اند.

و اگر مدارك حديث را از كتابهاى شيعه بر اينها بيفزائيم در اين صورت به بالاترين درجه از تواتر خواهد رسيد.


مهدويّت در اسلام

مسأله مهدويّت در اسلام ، آنچنانكه شيعه مطرح مى كند ، يكى از اصيل ترين پايه هاى تداوم اسلام ، و شرط اساسى انقلاب جهانى اسلام و پيروزى و حاكميّت همه جانبه آئين قرآن بر ديگر آئين ها و حكومت هاى جهان است.

زيرا تنها در سايه رهبرى امام واجد شرايط و خليفه معصوم و منبعث از جانب بنيانگذار اسلام است كه اسلام راستين با آزادى كامل و ابعاد گسترده اش در همه شؤون علمى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، عبادى ، اخلاقى ، فرهنگى ، قضائى ، نظامى و . . .  مى تواند در سراسر جهان و در ميان عموم توده هاى بشرى خودنمائى كند; و در همين حال وعده الهى در قرآن مجيد( [2] ) مبنى بر پيروزى مستضعفان بر مستكبران عينيّت و تحقّق پيدا نمايد.

مگر نه اين است كه در طول چهارده قرن گذشته تاريخ اسلام صدها كشور بزرگ و كوچك و جزيره و اميرنشين و شيخ نشين در گوشه و كنار جهان وجود داشته و دارد كه مردمش و هيئت حاكمه اش و صدا و سيمايش و دانشگاه و دادگستريش همه و همه دم از اسلام زده و مى زنند.

و هم اكنون در همه اين مراكز انواع شعارهاى اسلامى از طريق رسانه هاى گروهى و كتاب و مقاله ، با ابعاد گسترده تر از گذشته توجه عموم را به خود جلب كرده ، و اكثراً مدّعى هستند و تا حدّى هم راست مى گويند كه قانون اساسى خود را از روى قرآن تدوين نموده اند.

ولى متأسفانه نمى توانيم يك كشور پهناور حدود چهل ميليون نفرى همچون مصر ، بلكه يك كشور بسيار كوچك يا منطقه شيخ نشينى را معرفى كنيم كه نظام صد در صد اسلامى بر آن حاكميّت داشته ، و از هر جهت مورد عمل بوده باشد.

در صورتيكه اگر رهبرى كشورها را زمامداران لايق و مسلمان ــ كه هم آگاهى از اسلام داشتند و هم آزادى از سرسپردگى اجانب و استعمارگران ـ عهده دار بودند ، اين چنين انواع انحراف گرائى ، كجروى مادى و معنوى ، فقر و عقب افتادگى همه جانبه ، و ظلم و فساد جايگزين اسلام نمى شد.

و اين چنين اختلافات عقيدتى و اخلاقى و سياسى و مسلكى و طبقاتى و اجتماعى ، بيش از يك ميليارد مسلمان را دچار تفرقه و جدائى نمى كرد; و تحت نفوذ دشمنان اسلام و استعمارگران قرار نمى داد; و دست گدائى آنان را در جهت علم و صنعت و خوراك و پوشاك و دارو و درمان پيش شرق و غرب دراز نمى نمود.

بدين ترتيب عدل و مساوات واقعى و جهانى و نجات از يوغ ظلم و جور و جهل و نادانى و فقر و ناأمنى معنا و مفهومى نخواهد داشت ، مگر با روى كار آمدن يك زمامدار لايق و نيرومندى كه با آزادى مطلق و به دور از هرگونه ترس و تقيّه و وابستگى و خودفروختگى ، در صحنه عمل وارد شود; و قبل از هر چيز اسلام اصيل را از چنگال اسارت زمامداران نالايق و خود فروخته ، و مسلمانان فريب خورده آزاد سازد; و آنگاه بر اساس قوانين اصيل اسلامى و روش پيامبر(ص) و على(ع) بر مردم حكومت نمايد.

آرى بـه عقيده شيعه اماميه ، و محقّقـان اهـل تسنّن ، اين لباسى است كه به قامت يكتا فرزند امام حسن عسكرى(ع) ، « مهدى منتظر( عج ) » دوخته شده; و تنها اوست كه مسؤوليّت اين كار به عهده اش واگذار شده; و هم اوست كه در سايه رهبريش مستضعفان جهان بر مستكبران پيروز ، و آنچه را كه قرآن مجيد در رابطه با حكومت جهانى و زمامدارى مطلق به بندگان شايسته خدا نويد داده و گويد:

« وَ لَقد كَتبنا فِى الزَّبور مِن بَعد الذِّكر أنَّ الأرضَ يَرِثُها عِبادىَ الصَّالحُون »( [3] )

به بركت وجود او ، و به دست او تحقّق خواهد يافت.

شناخت كوتاه از حضرت مهدى(عج)

نام: محمّد.

پدر: امام حسن عسكرى(ع).

مادر: نرجس( [4] ).

القاب: حجت ، خاتم ، صاحب الزّمان ، قائم ، منتظَر ، و از همه مشهورتر مهدى.

شكل: چون ستاره درخشان نورانى ، و داراى خالى سياه بر گونه راست .

زاد روز: شب نيمه شعبان 255 ، هنگام طلوع فجر.

زادگاه: شهر سامراء.

غيبت صغرى: از سنّ پنج سالگى به مدّت 69 سال.

نمايندگان: چهار نفر از شخصيّت هاى شيعه به نامهاى:

1 ــ ابو عمرو ، عثمان بن سعيد بن عمرو عمرى اسدى ، وكيل و نماينده پيشين امام هادى و امام عسكرى عليهما السّلام.

2 ــ فرزند او ، ابو جعفر ، محمد بن عثمان بن سعيد ، در گذشته 304.

3 ــ أبوالقاسم ، حسين بن روح بن ابى بحر نوبختى ، در گذشته 326.

4 ــ ابوالحسن على بن محمد سمرى ، در گذشته 329.

محل اقامت نامبردگان بغداد ، و كليّه امور شيعيان و خواسته ها و نامه هاى آنان به وسيله اين چهار نفر انجام و ردّ و بدل مى شد; و آرامگاه آنان نيز در بغداد مشهور است.

غيبت كبرى: با در گذشت چهارمين نماينده و سفير آن حضرت از سال 329 آغاز گرديد; و تا به هنگام فرمان الهى مبنى بر اجازه ظهور و قيام آن بزرگوار ، همچنان ادامه خواهد داشت.

نمـايندگان و وظـيفه مردم در دوران غيبت كبرى: كسيكه فقيه خويشتن دار ، مخالف هواى نفس ، و فرمانبر امر خداوند باشد ، او نماينده امام زمان است; و بر ديگران لازم است از او پيروى كنند; زيرا اينگونه افراد از طرف امام بر مردم حجّت اند ، و امام از طرف خداوند بر آنان حجت باشد( [5] ).

هنگام ظهور: آنگاه كه منادى حقّ از جانب آسمان ندا دهد: حقّ با آل محمّد است. نام مهدى بر سر زبانها افتد; مردم دلباخته او شوند; و از كسى جز او سخن نگويند.

محل ظهور: مكّه معظّمه.

محل بيعت ( تعهّد مردم در پيروى از امام ): مسجدالحرام ، ميان ركن و مقام.

نشانى: فرشته اى از بالاى سر او فرياد مى زند: اين مهدى است ، او را پيروى كنيد.

يادگار أنبياء: انگشتر سليمان در انگشت او ، عصاى موسى در دستش ، و بطور خلاصه آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد.

ياران: سيصد و سيزده نفر ( به عدد اصحاب بدر ) ، افرادى باشند كه هسته مركزى زمامدارى او را تشكيل دهند; و در حقيقت كارگردانان اصلى قيام مهدى(ع) ، و كارگزاران درجه اوّل انقلاب جهانى اسلام خواهند بود كه از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آيند.

روش حكومتى: بر اساس قرآن و سيره پيامبر(ص) و امام اميرمؤمنان(ع).

شعاع و دامنه حكومت: سراسر جهان را فرا گيرد; و زمين را از عدل و داد پر كند در حالى كه از جور و ستم پر شده باشد.

مركز حكومت: مسجد كوفه ، ــ  مركز خلافت و حكومت جدّ بزرگوارش على(ع) ــ .

چگونگى پيروزى بر دشمنان: همانند پيروزى جدّ عالى مقامش پيامبر اكـرم(ص) بر كافران و مشركـان ، خداوند او را با گـروههاى منظّم هزار نفرى از فرشتگان( [6] ) يا سه هزار نفرى كه از آسمان فرود آمدند( [7] ) يا پنج هزار نفرى كه داراى نشان مخصوص بودند( [8] ) مدد داد; و نيز در جبهه هاى جنگ ياريش كند ، آنچنان كه مؤمنان را در حال شكست در بدر( [9] ) و ديگر جبهه هاى فراوان و روز تاريخى حنين( [10] ) يارى و پيروز فرمود و در جنگ احزاب ، رعب و وحشت در دل كفار و مشركان فرو ريخت( [11] ).

مدت زمامدارى: روايات كه ـ اكثراً مربوط به اهل تسنّن است ـ در اين باره باختلاف سخن گفته ، امّا به عقيده شيعه خدا آگاه است.

وزير و معاون: عيسى(ع) از آسمان فرود آيد و به عنوان وزير با حضرتش همكارى نمايد.

بركات حكومت و رهبرى او: درهاى خير و بركت از آسمان به روى مردم گشوده شود; عمرها به درازا كشد; مردم همه در رفاه و بى نيازى بسر برند; شهرها همه بر اثر آبادانى و سرسبزى به هم پيوسته گردند ، آنچنان كه مسافران را به برداشتن توشه نيازى نخواهد بود; و اگر زنى يا زنانى تنها از مشرق به مغرب روند كسى را با آنها كارى نباشد.

ولادت حضرت مهدى(ع):

در اينجا توجه خوانندگان ارجمند را به يك موضوع مهم جلب مى نمائيم و آن اينكه:

اصل مسأله مهدويّت در اسلام مانند ـ مسأله امامت كه در پيشگفتار بدان اشاره كرديم ـ يك مسأله اتفاقى بين همه مذاهب عقيدتى و فقهى اسلام است.

چيزى كه در اين رابطه مورد اختلاف مى باشد موضوع ولادت حضرت مهدى است كه گروهى انگشت شمار از اهل تسنّن منكر ، و اكثريّت قريب به اتفاقْ موافق با شيعه ، و در منابع عقيدتى ، حديثى و تاريخى خود صريحاً بدان اعتراف كرده اند.

ناگفته پيداست كه معتقدان به ولادت آن حضرت نيز در انتساب آن بزرگوار به امام عسكرى ، و ديگر ويژگيها و شؤون حياتى او از قبيل غيبتو . . .  با شيعه هم عقيده اند.

با توجه به اينكه ما در اين كتاب در انطباق بخشى از فرازهاى سخنان امام در نهج البلاغه با مسأله مهدى منتظر ، متكى به اعتراف ابن ابى الحديد ، شارح نهج البلاغه ، شده ايم ، و نامبرده در موضوع ولادت آن حضرت با شيعه مخالف ، و آن را موكول به بعد نموده است ، ما در اين مقدمه به اسامى بيش از يكصد نفر از دانشمندان و مورخان اهل تسنن كه با شيعه همعقيده ، و به ولادت حضرت مهدى در نيمه دوم قرن سوم هجرى اعتراف كرده اند اشاره مى كنيم; و براى تفصيل بيشتر ، علاقمندان آشنا به زبان عربى را به كتاب « الامام المهدى عند اهل السنة »( [12] ) و مقدمه آن ارجاع مى دهيم.

1 ــ ابوبكر محمد بن هارون رويانى (  در گذشته 307 ) در « مسند » مخطوط موجود در كتابخانه ظاهريه شام كه بخش ويژه حضرت « مهدى » در جلد سوم « الامام المهدى عند اهل السنة » مندرج ، تا به يارى خدا چاپ و منتشر گردد.

2 ــ ابن ابى ثلج ، ابوبكر ، محمّد بن احمد بن بغدادى ( 238 ـ 322 ) از بزرگان محدثان و مؤلف « تاريخ الأئمة » كه به عنوان « مواليد الأئمة » به پيوست « الفصول العشرة فى الغيبة ـ شيخ مفيد ـ » و « نوادر راوندى » به سال 1370 هجرى در نجف به چاپ رسيده; و در اين كتاب انتساب حضرت مهدى(ع) به امام عسكرى و ولادت آن بزرگوار را صريحاً اعتراف نموده است.

3 ــ ابوالعباس ، احمد بن ابراهيم بن على كندى ، شاگرد ابن جرير طبرى ، استاد حافظ ابونعيم اصفهانى ، مقيم مكه ، و راوى كتاب « مواليد الأئمة ».

4 ــ ابو على ، احمد بن محمد بن على عمادى نسوى ، راوى كتاب « مواليد الأئمة » ابن ابى ثلج به سال 350 از كندى سابق الذكر.

5 ــ ابو مسعود ، احمد بن محمد بن عبدالعزيزبن شاذان بجلى، نويسنده و قارى رساله « مواليد الأئمة » بر ابومنصور شيرازى.

6 ــ ابومنصور ، عبدالرحيم بن محمد بن احمد بن شرابى شيرازى كه رساله مذبور را از ابى مسعود شنيده و نوشته است.

7 ــ ابومحمد ، اسد بن احمد ثقفى كه رساله « مواليد الأئمة » را از ابومنصور گرفته است.

8 ــ ابوماجد ، محمد بن حامد بن عبدالمنعم بن عزيز بن واعظ كه رساله فوق الذكر را به نقل از ثقفى نامبرده ضبط كرده است.

9 ــ ابوعبدالله ، محمد بن عبدالواحد بن فاخر قرشى كه اين رساله را از ابوماجد شنيده و نقل كرده است.

10 ــ محب الدين ، ابو عبدالله ، محمد بن محمود بن حسن نجار بغدادى( 643 ) كه شاگرد ابن جوزى ، مدرس مدرسه « مستنصريه » بغداد ، و مؤلف « ذيل تاريخ بغدادـ شامل40جلد ـ » بوده و محتواى رسـاله « مواليد الأئمة » را از مشايخ سـه گانه پيشين ( ابومحمد ثقفى ، ابوماجد ، ابوعبدالله فاخر قرشى ) شنيده و ضبط نموده است.

11 ــ نسب شناس مشهور ، ابونصر ، سهل بن عبدالله بخارى زيدى ( بعد 341 ) در  « سرُّ السلسة العلويَّـة » پيرامون نام امام حسن عسكرس(ع) چاپ نجف.

12 ــ مورخ شهير على بن حسين مسعودى( 346 ) در « مروج الذهب » جلد 8 ،چاپ ليدنـ به ضميمه ترجمه فرانسوى ـص40.

13 ــ خوارزمى ، محمد بن احمد بن يوسف كاتب( 387 ) در « مفاتيح العلوم » ، چاپ ليدن سنه 1895 ، ص32 ـ 33.

14 ــ حافظ ابوالفتح ، محمد بن احمد بن ابى الفوارس بغدادى ( 388 ـ 412 ) در « اربعين» خود شماره 4 به نقل« كشف الاستار » محدّث نورى ص 29 چاپ اول.

15 ــ جعفر بن محمد بن المعتز مستغفرى سمرقندى ( 432 ) در « دلائل النبوة و المعجزات » ( بنــا به نقل شيخـانى در « الصراط السوى » ).

16 ــ ابوبكر ، احمد بن حسين بيهقى خسروجردى شافعى ( 458 ) در « شعب الايمان » چاپ دائرة المعارف هند.

17 ــ مؤلف « مجمل التواريخ و القصص » فارسى، ( تأليف سال 520 ) ، ص 458 چاپ تهران.

18 ــ احمد بن ابى الحسن نامقى جــامى( 536 ) به نقل « ينابيع المودة » ضمن احوال امير مؤمنان ، باب 87 ص 566.

19 ــ ابن خشاب ، أبومحمد ، عبدالله بن احمد بغدادى ( 567 ) در « تاريخ مواليد الائمة و . . . »( [13] ) به نقل « كشف الأستار » و « أعيان الشيعه » .

20 ــ اخطب خوارزم ، موفق بن احمد حنفى( 484 ـ 568 ) در « مقتل امام حسين » ( كه بعضى با مناقب اميرالمؤمنين از همان نويسنده اشتباه كرده اند ) ج 1 ص 94 ، 96 ضمن دو روايت و به نقل « ينابيع المودة » ص 492 چاپ اسلامبول سنة 1301 و « كشف الاستار » علامه نورى.

21 ــ يحيى بن سلامت خصكفى شافعى ( 568 ) به نقل مؤلفان « تذكرة الخواص » ص 360 چاپ نجف و « ينابيع المودة » باب 87 ص569 بعنوان بعض شافعيه.

22 ــ ابن ازرق ، عبدالله بن محمد بن فارقى ( 590 ) در « تاريخ ميا فارقين » به نقل « وفيات الاعيان » ( ج 3 ص316 ، شماره مسلسل534 ).

23 ــ خليفه عباسى ، الناصرلدين الله ، احمد بن مستضيىء ( 622 ) روى درب مُنبَّت كارى صفه سرداب سامراء كه به دستور او تهيه و نصب گرديده.

24 ــ شهاب الدين ، ياقوت بن عبدالله حموى رومى بغدادى ( 626 ) در « معجم البلدان » ( ج 3 ص 173 ) پيرامون كلمه « سامراء ».

25 ــ شيخ فريد الدين عطار ، محمد بن ابراهيم نيشابورى همدانى ( 627 ) در ديوانش به نام « مظهر الصفات » به نقل « ينابيع المودة » باب87.

26 ــ ابن اثير جزرى ، عزالدين على بن محمد شيبانى موصلى ( 555 ـ 630 ) در « الكامل » ذيل سنه 260.

27 ــ شيخ محى الدين محمد بن على معروف به ابن عربى طائى اندلسى ( 638 ) به نقل شعرانى ــ در « اليواقيت و الجواهر » مبحث 65 ــ از باب 366 « فتوحات مكيه » او كه متأسفانه در چاپهاى متعدد مصر از روى خيانت اين مطلب ساقط شده.

          نيز حمزاوى در « مشارق الانوار » و صبان در « اسعاف الراغبـين» اين مطلب را از محى الدين نقل كرده اند.

28 ــ شيخ سعد الدين ، محمد بن مؤيد حمويه ، معروف به سعد الدين حموى ( 650 ) در رساله « مهدى منتظر » به نقل جامى در « مرآة الاسرار ».

29 ــ شيخ كمال الدين محمد بن طلحه شافعى نصيبى ( 582 ـ652 ) در « مطالب السئول فى مناقب آل الرسول » باب 12 و نيز در « الدر المنظم » كه بخشى از آن در باب 68 « ينابيع المودة » ( ص 493 ـ 494 ) درج و به چاپ رسيده است( [14] ).

30 ــ شمس الدين ، يوسف بن قزاوغلى ، سبط ابى الفرج بن جوزى( 654 ) در« تذكرة خواص الامةـ فصلويژه حضرت مهدى ـ » كه در تهران و نجف به چاپ رسيده است.

31 ــ حافظ ابوعبدالله محمد بن يوسف گنجى شافعى( 658 ) در « كفاية الطالب » ـ پيرو نام امام عسكرى(ع) ـ و در « البيان فى أخبار صاحب الزمان » ـ باب 25 ـ كه مكرر در ايران و نجف و بيروت چاپ شده است.

32ــ جلال الدين بلخى رومى( 672 ) در « مثنوى » ، ضمن قصيده « اى سرور مردان على مستان سلامت مى كنند ».

] « ينابيع الموده » ،باب 87 [

33 ــ صدرالدين قونوى از بزرگان عرفا و فلاسفه( 673 ) در قصيده « رائيه » خود به نقل « كشف الاستار » محدث نورى شماره مسلسل 31.

34 ــ ابن خلكان ( 681 ) در « وفيات الاعيان » ج 1 ص 571 چاپ بولاق مصر ، و در چاپ ديگر ج 3 ص 316 شماره 534.

35 ــ عزيزالدين ، عبدالعزيز بن محمد نسفى صوفى( 686 ) در رساله خود به نقل « ينابيع المودة » پايان باب 87.

و او غير از عزيزالدين عمر بن محمد بن احمد نسفى مؤلف « عقايد النسفيه » و در گذشته 538 است كه مؤلفان « كشف الاستار » و « منتخب الاثر » با يكديگر اشتباه نموده اند ، و مؤلف « دانشمندان عامه و مهدى موعود » تاريخ فوتش را 616 نگاشته است.

36 ــ حكيم اديب ، عامر بن بصرى نزيل سواين روم ( 696 ) در « تائيه » خود كه ـ به نقل « معجم المؤلفين » 5/54 ـ بنام « ذات الانوار » با مقدمه عبدالقادر مغربى و به اعانت ماسينيون به چاپ رسيده ، و علامه نورى در صفحه 55 « كشف الاستار » اين بخش از اشعار او را ذكر نموده است.

37 ــ مورخ نامى ، حمدالله بن ابى بكر مستوفى قزوينى ( 730 ) در « تاريخ گزيده فارسى » ص 206 ـ 207 چاپ 1339 تهران.

38 ــ شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد بن مؤيد جوينى حموئى شافعى ( 644 ـ 732 ) در « فرائد السمطين » ج 2 ص 337 چاپ بيروت.

39 ــ مورخ شهير ، ابوالفداء ، عمادالدين اسماعيل بن على ، حاكم حماة از بلاد سوريه( 732 ) در « المختصر فى اخبار البشر » ذيل سنه 254 ج 2 ص45.

40 ــ كمال الدين عبدالرزاق بن احمد كاشانى صوفى ( 730 يا 735 ) در « تحفة الاخوان فى خصايص الفتيان » به نقل سعيد نفيسى در « سر چشمه تصوف در ايران » ص216.

41 ــ عارف شهير علاءالدوله سمنانى ، احمد بن محمد شافعى ( 659 ـ 736 ) به نقل خواجه پارسا در « فصل الخطاب پيرامون ذكر ابدال و اقطاب » كه مورد عقيده متصوفه اهل سنت است.

42 ــ مورخ شهير ، شمس الدين محمد ذهبى ( 673 ـ 748 ) كه اصلش تركمانى و در دمشق اقامت گزيده ، در تاريخ « دول الاسلام » ج 1 ص 158 ذيل سنه 260; نيز در « العبر فى خبر من غبر » ج 2 ص 20 ذيل حوادث سنه 260.

43 ــ ابن وردى ، زين الدين عمر بن مظفر بن ابى الفوارس ( 691 ـ 749 ) در « تتمة المختصر » معروف به تاريخ ابنوردى ، چاپ مصر ج 1 ص 318 ذيل حوادث سنه 254 پيرامون وفات امام هادى(ع).

44 ــ شيخ شمس الدين محمد بن يوسف زرندى حنفى انصارى ( 693 ـ 747 يا 748 يا 750 ) در « معراج الوصـول الى معرفة فضيلة آل الرسول » كه عكس نسخه خطى آن از كتابخانه ناصريه لكهنو در مكتبه اينجانب موجود است.

45 ــ صلاح الدين صفدى خليل بن ايبك ( 764 ) مؤلف « الوافى بالوفيات » و « شرح لامية العجم » و « شرح الدائرة » به نقل « ينابيع المودة » باب 86.

46 ــ حافظ محدث ، عبدالله بن محمد مطيرى مدنى شافعى نقشبندى ( 765 ) در « الرياض الزاهرة فى فضل آل بيت النبى و عترته الطاهره »  به نقل « كشف الاستار » علامه نورى ، ص 93 و 215 ـ 216 چاپ قديم.

47 ــ مورخ شهير ، عبدالله بن على يافعى يمنى شافعى ( 700ــ768 ) در « مرآة الجنان » ج 2 ص172 ذيل حوادث سنه 260.

48 ــ سيد على بن شهاب بن محمد همدانى مقيم هند ( 714 ـ 786 ) در « مودة القربى » و « اهـل العباء » كه نسخه عكسـى آن از كتابخانه ناصريه هند نزد اينجانب موجود است ، و متن كامل آن ضمن باب 56 « ينابيع المودّة » ص 288 ـ 317 چاپ نجف مندرج است.

49 ــ ابو وليد ، محب الدين ، محمّد بن شحنه حلبى حنفى ( 749 ـ 815 ) در « روضة المناظر فى اخبار الاوائل و الاواخر » ـ كه مختصر « تاريخ ابوالفداء » است و در حاشيه « مروج الذهب » به سال 1303 در مصر به چاپ رسيده است ـ ج 1 ص 294.

50 ــ عارف شهير و مورخ نامى ، محمد بن محمد بن محمود بخارى معروف به خواجه پارسا حنفى نقشبندى ( 822 ) در « فصل الخطاب » كه نسخه اش در كتابخانه مجلس و فتوكپى آن نزد اينجانب موجود مى باشد; و گويا در هند به چاپ رسيده است; و بخش ويژه ائمه اثناعشر آن مندرج در باب 65 « ينابيع المودة » مى باشد.

51 ــ مورخ شهير ، احمد بن جلال الدين محمد فصيح خوافى ( 777 ـ 845 ) در « مجمل فصيحى » چاپ مشهد سنه 1341 ، ج 1 ص 231 ، ضمن رويدادهاى 255.

52 ــ شهاب الدين بن شمس الدين بن عمر هندى ، معروف به ملك العلماء زاولى دولت آبادى ( 849 ) در « هداية السعداء فى مناقب السادات » به نقل « كشف الاستار » علامه نورى ص 73 و « البرهان » علامه سيد محسن عاملى شامى چاپ دمشق.

53 ــ خواجه أفضل الدين بن صدرالدين تركه خجندى اصفهانى( 850 ) در « تنقيح الادلة و العلل » ترجمه « مللو نحل » شهرستانى ، ص 18 و 183 و 187.

54 ــ ابن صباغ ، نورالدين ، على بن محمد مالكى ( 734ـ855 ) در « الفصول المهمة فى معرفة الائمه » ضمن فصل ويژه حضرت مهدى(ع) ، ص 274 چاپ غرى.

55 ــ شيخ عبدالرحمن بسطامى ( 858 ) در « درة المعارف » به نقل « ينابيع المودة » باب 84.

56 ــ ابوالمعالى ، سراج الدين ، محمد بن عبدالله حسينى رفاعى مخزومى بغدادى ( 793 ـ 885 ) در « صحاح الاخبار فى نسب السادة الفاطمية الاخيار » ص 143 ، چاپ 1306 مصر.

57 ــ نورالدين ، عبدالرحمن بن احمد بن قوام الدين دشتى جامى حنفى شاعر( 898 ) صاحب « شرح كافيه » در « شواهد النبوة » كه در لكهنو و بمبئى در 44 صفحه بچاپ رسيده است و فتوكپى نسخه خطى مجلس شوراى اسلامى نزد اينجانب موجود است.

58 ــ محمد بن داود نسيمى منزلاوى صوفى ( 901 ) به نقل قندوزى در « ينابيع المودة » باب 86 ص 566 چاپ نجف.

59 ــ مورخ نامى ، ميرخواند ، محمد بن خاوند شاه ( 903 ) در « روضة الصفا » ج 3 ص 59 ـ 62 فصل ويژه حضرت مهدى(ع) ، كه در كتابخانه مسجد اعظم قم موجود مى باشد.

60 ــ قاضى فضل بن روزبهان خنجى شيرازى ( درگذشته بعد 909 ) كه از سرسخت ترين مخالفان شيعه بوده ، در قصيده خود كه شامل سلام بر يك يك انوار مقدسه چهارده معصوم است و در مسأله پنجم از بخش سوم « ابطال الباطل » آنرا ذكر نموده ، و نگارنده عين آن را در مقدمه « الامام المهدى عند اهل السنة » بخش مخطوطات آورده است.

61 ــ ملاحسين بن على كاشفى بيهقى سبزوارى هروى( 910 ) در « روضة الشهداء » فصل هشتم چاپهاى دهلى و غيره.

62 ــ قاضى حسين بن معين الدين ميبدى يزدى حكيم ( 911 ) ـ از شاگردان ملا جلال الدين دوانى ـ در شرح ديوان منسوب به اميرمؤمنان على(ع) ص 123 و ص 371 چاپ تهران.

63 ــ فيلسوف شهير جلال الدين محمد بن اسعد صديقى دوانى شافعى ( 907 يا 918 يا 928 ) در  « نور الهداية فى اثبات الولاية » كه بار اول ضميمه « خصايص » ابن بطريق بسال 1211 قمرى ، و بعداً به سال 1375 در تهران بچاپ رسيده است.

64 ــ ابوالحسن ، على بن محمد شاذلى ( 857ـ939 ) بنا به نقل شعرانى در « اليواقيت و الجواهر » باب 56.

65 ــ مورخ نامى ، خواند مير ( 942 ) ، سبط ميرخواند مؤلف « روضة الصفا » در تاريخ « حبيب السّير » ج 2 ص 100 ـ 113.

66 ــ شمس الدين محمد بن طولون دمشقى حنفى ( 953 ) در « الأئمة إثنى عشر » ص 117 چاپ دارالصادر بيروت.

67 ــ شيخ حسن عراقى ( بعد 958 ) مدفون بالاى كوم الريش در مصر ، به نقل شعرانى در « اليواقيت و الجواهر » مبحث 60 و در « لواقح الانوار » چاپ 1374 مصر ج 2 ص 139 ، ملاقات و اجتماع او را با حضرت مهدى(ع) ذكر نموده است.

68 ــ شيخ على خواص ، استاد عارف شهير شيخ عبدالوهاب شعرانى ( بعد 958 ) به نقل شاگردش « لواقح الانوار » ج 2 ص150 و « اليواقيت و الجواهر » مبحث 65.

69 ــ تقى الدين ابن ابى منصور ( تاريخ فوت او بدست نيامد ) شعرانى در « اليواقيت و الجواهر » آغاز باب 65 از كتاب « عقيده » او نقل كرده است.

70 ــ مورخ شهير ، قاضى حسين بن محمد ديار بكرى ( 966 ) در « تاريخ الخميس » ج 2 ص 343 پيرامون حوادث 260 و رويدادهاىـ ايام معتمد عباسى.

71 ــ عارف شهير ، شيخ عبدالوهاب بن احمد شعرانى شافعى ( 898 ـ 973 ) در « اليواقيت و الجواهر » مبحث 65.

72 ــ شهاب الدين ، شيخ الاسلام ، احمد بن حجر هيثمى شافعى ( 909 ـ 974 ) در « صواعق المحرقة » ص 100 و 124 چاپ 1313 هجرى مصر ،

73 ــ سيد جمال الدين ، عطاء الله بن سيد غياث الدين فضل الله شيرازى نيشابورى ( 1000 ) در « روضة الاحباب » فارسى ، چاپ 1297 لكهنو و 1310 هند ، در فصل ويژه حضرت مهدى(ع).

74 ــ محدث شهير ، ملاعلى بن سلطان هروى قارى ( 1014 ) در « المرقاة فى شرح المشكاة » كه بخش ويژه حضرت مهدى(ع) از آن در جلد دوم « الامام المهدى عند اهل السنة » به چاپ رسيده است.

75 ــ مورخ شهير و فاضل ، ابى العباس ، احمد بن يوسف بن احمد دمشقى قرمانى ( 939 ـ 1019 ) در تاريخ « اخبار الدول و آثار الاول » ص 117 ، ضمن باب ويژه خلفاء و ائمه.

76 ــ امام ربانى ، احمد بن عبدالاحد فاروقى سرهندى نقشبندى حنفى ( 971 ـ 1031 ) ، كه از بزرگان صوفيه هند بوده ، و از وى به مجدِّد هزاره دوم تعبير كرده اند ، در « مكتوبات » ج 3 مكتوب آخر.

77 ــ عارف شهير ، عبدالرحمن چشتى بن عبدالرسول بن قاسم بن عباسى علوى صوفى ( بعد 1045 ) در « مرآة الاسرار » ، فارسى ، شامل شرح حال مشايخ صوفيه ( كه نسخه آن در كتابخانه آصفيه لكهنو به شماره 167 و كتاب 1309 موجود است ، و نسخه ديگرى از آن در كتابخانه مجلس تهران موجود مى باشد ) و شاه ولى الله دهلوى نيز در كتاب « الانتباه فى سلاسل اولياء الله و اساتيد و ارثى رسول الله » از آن نقل كرده است.

78 ــ عارف شهير ، بديع الزمان قطب مدار ، كسى كه عبد الرحمن صوفى كتاب « مرآة الاسرار » را به خاطر او نوشت و او معاصر وى بود ، و از اعلام نيمه اول سده يازدهم به شمار مى رود; و به نقل « كشف الاستار » علامه نورى ، ص 51 تحت شماره 27 ، عبدالرحمن داستان ديدار او را با آن حضرت در كتاب نامبرده آورده است.

79 ــ ابوالمجد ، عبدالحق بن سيف الدين دهلوى بخارى حنفى ( 959 ـ 1052 ) در رساله ويژه مناقب ائمه و احوال آنها به نقل « كشف الاستار » تحت شماره 12.

80 ــ مورخ شهير ، عبدالحى بن احمد ، معروف به ابن عماد دمشقى حنبلى ( 1032 ـ 1089 ) در « شذرات الذهب » ضمن حوادث 260 هجرى ، ص142 ، چاپ 1350.

81 ــ شيخ محمود بن محمد شيخانى قادرى ( بعد 1094 ) در « الصراط السوى فى مناقب آل النبى(ص) » .

82 ــ عبدالملك بن حسين بن عبدالملك بن عصامى مكى ( 1049 ـ 1111 ) در كتاب « سمط النجوم العوالى » ج 4 ص 137 ـ پيرامون نام حضرت امام حسن عسكرى(ع) ـ و ص 138.

83 ــ ميرزا محمد خان بن رستم بدخشى ( 1122 ) در « مفتاح النجا فى مناقب آل العبا » ص 181 ، مخطوط كتابخانه آيت الله مرعشى قم.                ] ملحقات احقاق الحق 13/95 [

84 ــ سيد عباس بن على مكى ( بعد 1148 ) در « نزهة الجليس » ج 2 ص 128 ، چاپ قاهره.

85 ــ شيخ عبدالله بن محمد شبراوى شافعى مصرى ( 1172 ) ، شيخ جامع ازهر ، در « الاتحاف بحب الاشراف » ص 68 ـ 69 ، چاپ قاهره.

86 ــ احمد بن على بن عمر ، شهاب الدين ، ابوالنجاح منينى حنفى دمشقى ( 1089 ـ 1173 ) در كتاب « فتح المنان » در شرح منظومه « الفوز و الامان » شيخ بهائى ، ص 3 ، چاپ قاهره;

متن اين كتاب در « الامام المهدى عند اهل السنة » اينجانب عيناً به چاپ رسيده است.

87 ــ شاه ولى الله ، احمد بن عبدالرحيم فاروقى دهلوى حنفى ( 1110 ـ 1176 ) در « المسلسلات » معروف به « الفضل المبين » قضيه ملاقات بلاذرى با آن حضرت را آورده ، و با سكوت موجب رضا از اظهار نظر خوددارى كرده است.

نيز ( به نقل « كشف الاستار » شماره 26 ) در « الانتباه فى سلاسل اولياء الله » در اين زمينه شرح مفصّلى از جامى آورده است.

88 ــ شيخ سراج الدين ، عثمان دده عثمانى ( 1200 ) در « تاريخ الاسلام و الرجال » ص 370 ، نسخه مخطوط كتابخانه آيت الله مرعشى.                ] ملحقات احقاق الحق 13/92 [

89 ــ شيخ محمد بن على صبان مصرى شافعى ( 1206 ) در « اسعاف الراغبين فى سيرة المصطفىوفضائل اهل بيته الطاهرين»( [15] ) ذكر نموده است.

90 ــ مولوى على اكبر بن اسدالله مودودى ( 1210 ) از مشاهير علماى هند و متعصبين سر سخت عليه شيعه در « مكاشفات » ـ كه حواشى بر « نفحات الانس » جامى است ـ ( ج 7 ، ص327 ) پيرامون شرح حال على بن سهل اصفهانى و بحث از عصمت انبياء و امام مهدى موعود.

91 ــ مولوى محمد مبين هندى لكهنوى ( 1220 ) در « وسيلة النجاة » چاپ گلشن فيض ، ص 316.

92 ــ شيخ عبدالعزيز بن شاه ولى الله دهلوى ( 1159 ـ 1239 ) ، مؤلف « تحفة اثناعشرية » بنا به نقل « استقصاء الافهام » ص 119 در « النزهة » روايت ابن عقله ، مربوط به ملاقات بلاذرى را از « فضل المبين » پدر خود نقل كرده ، و اين خود گواه بر عقيده او به حيات حضرت مهدى(ع) مى باشد.

93 ــ خالد بن احمد بن حسين ، ابوالبهاء ، ضياءالدين نقشبندى شهرزورى ( 1190 ـ 1242 ) از بزرگان صوفيه ، در « ديوان فارسى » خود به نقل « مجمع الفصحاء » رضا قلى هدايت ، ج 2 ، ص 11 ، چاپ 1329.

94 ــ رشيدالدين دهلوى هندى (1243) در « ايضاح لطافة المقال » بنقل « الامام الثانى عشر » علامه عبقانى ، ص 47 ، چاپ نجف.

95 ــ نسب شناس شهير ، ابوالفوز ، محمد امين سويدى بغدادى ( 1246 ) در « سبائك الذهب فى معرفة قبائل العرب » ص 87 در خط عسكرى ذكر نموده است.

96 ــ قاضى جواد بن ابراهيم بن محمد ساباط هجرى بصرى حنفى ( 12501188 ) ، كه نخست مسيحى بود و از آن پس گرايش به اسلام پيدا كرد ، در « البراهين الساباطيه فيما يستقيم به دعائم الملة المحمدية » چاپ عراق ، به نقل « كشف الاستار ».

97 ــ شيخ عبدالكريم يمانى ( قبل 1291 ) ضمن اشعاريكه پيرامون حضرت مهدى(ع) سروده و در « ينابيع المودة » عيناً آنها را آورده است.

98 ــ محدث عاليقدر ، سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى معروف به خواجه كلان ( 1220 ـ 1294 ) در « ينابيع المودة » آخر باب 56 و آخر باب 79 ، كه بارها در تركيه ، هند ، عراق ، ايران ، و در هفتمين بار به سال 1384 در نجف به چاپ رسيده است.

99 ــ شيخ حسن عـدوى حمزاوى شافعى مصرى ( 1303 ) در « مشارق الانوار فى فوز اهل الاعتبار » ص 153 ، چاپ مصر.

100 ــ عبدالهادى بن رضوان بن محمد بن الابيارى ( 1305 ) در « جالية الكدر » ـ شرح منظومه سبزوارى ـ ص 207 چاپ مصر.

101 ــ مؤلف « تشييد المبانى » ( 1306 ) به نقل علامه محقق مير حامد حسين نيشابورى هندى در « استقصاء الافهام » ص 103 ، چاپ لكهنو.

102 ــ  سيد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجى مصرى ( 1252 ـ بعد1308 ) در فصل ويژه حضرت مهدى(ع) در « نور الابصار » ص 150 ، چاپ 1322 مصر.

103 ــ عبدالرحمن بن محمد بن باعلوى حضرمى ( 1320 ) ، مفتى حضرم يمن ، در « بغية المسترشدين » ص 296 ، چاپ مصر ، به نقل از جلال الدين سيوطى.

104 ــ محمود بـن وهيب قراغـولى بغدادى حنفى در كتاب « جوهرة الكلام » مطبوع ، ص 157 ، در فصلى كه تحت عنوان « المجلس الثلاثون فى فضائل محمد المهدى رضى الله عنه » ويژه حضرت مهدى(ع) گشوده ، به ولادت و غيبت آن بزرگوار اعتراف كرده است.

105 ــ عماد الدين حنفى ، به نقل علامه نورى از بعضى اصحاب خود در « كشف الأستار » ص 60 ، اعتراف به ولادت حضرت مهدى(ع) نموده ، ولى علامه نورى از نصّ كلام او اظهار بى اطلاعى كرده است.

106 ــ فاضل محقق قاضى بهلول بهجت افندى قندوزى زنگنه زورى ( 1350 ) در « محاكمه در تاريخ آل محمّد] ص [ » كه از تركى آذربايجانى به فارسى ترجمه ، و بالغ بر ده مرتبه در ايران به چاپ رسيده ، و نمايشگر عالى ترين و محققانه ترين بحث در باره امامت است.

107 ــ شيخ عبيدالله امرتسرى حنفى ، معاصر ، در كتاب « ارجح المطالب فى عدّ مناقب اسدالله الغالب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب] ع [ » كه به زبان اردو نگارش و در لاهور به چاپ رسيده است ، ص 377.

108 ــ  سيد عبدالرزاق بن شاكر بدرى شافعى ، معاصر ، در كتاب خود « سيرة الامام العاشر على الهادى] ع [ » ص 131.

109 ــ محمد شفيق غربال( 1311 ـ 1381 ) ، مورخ شهير و عضو مجمع لغوى در قاهره ، در « دائرة المعارف » كه به قلم گروهى از متخصصين در 2000 صفحه نگارش يافته ، و به سال 1965 در قاهره به چاپ رسيده ، زيرعنوان « الأئمة الإثنى عشرية » نوشته است كه حضرت مهدى(ع) در سنه 873 ميلادى ( كه همزمان با 260 هجرى، آغاز غيبت صغرى مى باشد )غايب گرديده.

110 ــ خيرالدين بن محمود بن محمد زركلى دمشقى ( 1310 ـ 1396 ) در « الأعلام » ج 6 ص 80 چاپ سوم ، ضمن فصلى كه به نام « محمد بن الحسن العسكرى » باز نموده ، اعتراف به ولادت آن حضرت كرده است.

111 ــيونس احمد سامرائى در كتاب « سامراء فى ادب القرن الثالث الهجرى » كه با همكارى دانشگاه بغداد به سال 1968 ميلادى به چاپ رسيده ، در ص 46 پيرامون واژه « عسكرى » مى گويد:

« گروهى از شخصيّت ها حامل نسبت اين كلمه اند ، از جمله ابوالحسن على بن محمد الجواد العسكرى و فرزندش حسن بن على و ابوالقاسم محمد بن الحسن العسكرى ، و او مهدى منتظر است. »

و در پـاورقى همين صفحه تصريح به قبّـه و سـرداب غيبت نموده و مى گويد:

« همانجاست كه پندارند مهدى منتظر در آن غيبت نموده. »

آنگاه مى نويسد:

« اين سرداب را كثيرى از مسلمين در دوره سال زيارت مى كنند. »

بدين ترتيب گرچه نامبرده تصريح به تاريخ ولادت آن حضرت نكرده است لكن همانرا كه ديگران درباره حضرت مهدى(ع) نوشته اند صريحاً و بدون هيچگونه ترديدى نوشته و ولادت آن حضرت را امر مسلّمى دانسته است.

112 ــ مستشار عبدالحليم جندى مصرى ، معاصر ، در كتاب « الامام جعفر الصادق » ص 238 چاپ مجلس اعلاى شؤون اسلامى مصر ، 1397.

آرى ، اين شخصيت هاى بزرگ از اهل تسنن بر ولادت حضرت مهدى(ع) تصريح كرده اند; و از اينجا مى توان گفت كه مسأله تولد امام مهدى(ع) از مسلمات گروه عظيمى از علماء اهل تسنن مى باشد; و كسانيكه قائل به تولد او نيستند و مى گويند در آينده متولد خواهد شد در اقليت مى باشند.

اكنون با اين شناخت فشرده از امام مهدى(ع) ، لازم است به اصل مطلب كه « مهدى منتظر در نهج البلاغه » باشد بپردازيم.  



[1] ــ [1] ــ و از آن منقصتها ده خصوصيت مهمه است كه اشاره بآنها ميشود.

خصوصيت اول آنكه: در قصد بهشت و حور العين و قصور و اشجار و انهار اين منقصت است كه در هر عملى در ثواب و جزاء آن حد معينى از آنها يعنى بهشت و قصور مقرر است كه در اخبار اهلبيت اطهار عليهم السّلام كه اختصاص دارد علم اين امر بآنها مذكور است ،

 و مقتضاى آن تحديد وتعيين آن است كه بنده بايد عامل بآن عمل بشود تا آنكه استحقاق آن حدّ معين را پيدا نمايد و عامل بودن هم موقوف است بآنكه انسان عمل را بتمامه بكيفيت صحيحه با جمله شرايط ظاهريه و باطنيه آن بجا آورد بوجهى كه ثابت شده باشد از فرمايش اهلبيت اطهارعليهم السّلام پس در هر درجه از اجزاء يا شرايط عمل نقصانى حاصل شود نقصان باصل عمل حاصل ميشود و باين سبب بنده از اهل آن عمل محسوب نمى شود و بر فرض وقوع عمل هم از بنده بر وجه تمام نيست بشرايط قبول آن ، پس در هر عملى كه بجا آورد استحقاق اجر مقرر همان عمل را پيدا ميكند و اما آنچه را كه بجا نياورد مستحق اجر آن نميشود.

و لكن در قصد نمودن طلب رضاى خداوند متعال را در عبادات خصوصا بعنوان محبت وانس پيدا كردن با او و لاسيما عنوان موالات بااولياء اطيبين او ، پس اولا بنده از همان بدو شروع در عمل و بهر سعيى كه نمايد يا حركتى كند يا نفسى بكشد عامل بآن شده است نهاية تا ختم آن عمل هر چه بيشتر سعى نمايد عمل او اكمل ميشود بواسطه آنكه چون غرض اصلى در عمل محبت و درستى نمودن است با خداوند متعال.

پس هر درجه سعى او جداگانه محبتى است از او نسبت بخداوند عزوجل و در اين حال مادامى كه خللى باين قصد خاص وارد نشود هيچ امرى ديگر مخل باصل عمل او نيست هر چند آن عمل بتمام اجزائه و شرائطه تحقق پيدا نكند در خارج ، پس بنده بهر درجه از آن كه موفق شد از اهل محبت است كاملا.

پس نماز مثلا از براى اهل آن درجات عالياتى مقرر است در بهشت و لكن موقوف است بآنكه مجتمع باشد در آن آداب و احكام و شرايطى كه از جمله است خضوع و خشوع قلب در ان بتوجه تامّ بجانب ملك علام جل شأنه كه اگر اين توجه نباشد در ان بنده ، در زمره اهل نماز محسوب نيست ، ولكن هر گاه عمده قصد و غرض در ان محبّت و دوستى با خداوند متعال باشد و طلب رضاى او باين عمل كه محبوب اوست ، پس نماز بهر درجه كه از او واقع شود عنوان محبّت از او بعمل آمده وداخل ميشود در زمره محبّين خصوصا با ملاحضه آنكه از دوست هر چه باشد قليل آن هم در نظر دوست پسنديده وكبيراست و باين ملاحضه نماز با همان درجه نقصان ان وسيله قرب بنده و معراج او ميشود ، پس اخلاص نيت باين عنوان محبت اعظم مكملات نقصان نماز است ، پس چنين است امر در باب توسل بحضرت ابى عبداللّه عليه السّلام بهر عنوان از زيارت و اقامه تعزيه و نصرت و مودت كه اگر فى الحقيقه قصد و نيت بنده در ان حبّا للّه و لرسوله و لاوليائه عليهم السّلام باشد پس از آن وسيله فوز بدرجات عاليات قرب خداوند متعال است هر چند بظاهر قليل و حقير باشد.

خصوصيت دوم آنكه: در قصد بهشت و حور وقصور چون او غرض اصلى بنده است پس بر فرض وقوع عمل هم صحيحا و مقبولا ، جزاء همان است و ديگر جزاء و ثواب فعلى ندارد ، جز بعضى از خصوصيات دنيويّه چون فرج در شدائد ، ولكن در قصد محبّت خالصه با خداوند متعال و طلب رضاى او ، پس چون تمام توجّه بنده در جمله جهات عبادت قبلا و بعدا و مقارا بجانب خداوند متعال است ، پس جزاء فعلى اين توجه بنده ، توجه خداوند است بسوى او ، در هر حال بنظر تلطّف و مرحمت ، و در اين توجّه الهى حاصل است اكمل مراتب لذائذ از براى اهل آن ، و در اين توجّه الهى است نور قلب از براى بنده ، و شرح صدر و اطمينان نفس است كه بنده ، در هر حال احساس ميكند در قلب خود آثار قبولى عمل را بهمان تكميل مرتبه نورانيت.

و باين سبب شديد ميشود ميل و رغبت و رجاء او در عبادات و عمل ، و هيچ حال يأس از براى او حاصل نميشود ، و امادر قسم اول ، پس استحقاق اين مرتبه از نورانيّت قلب ،61ص كه آثار آن توجه خاص الهى است از براى بنده نيست ، از جهت آنكه ان توجه مخصوص از او بجانب خداوند نيست ، بلكه تمام توجه او به بهشت و حور و قصور ميباشد ، و آن بموقع خود در آخرت باو خواهد عطا شود ، بر فرض سلامت او از جمله فتنها تا حين موت.

خصوصيت سوم آنكه: در قصد بهشت و حور و قصور چون تمام هم بنده توجه او بآنهاست و حقيقت سعيش از براى وصول بآنجاست و لذا از جانب خداوند استحقاق نصرت فعلى از جهت جزاء اين عمل خود ندارد و اگر هم بشود محض تفضل است بلكه با فرض سلامت عملش استحقاق همان حور و قصور را دارد بر حسب وعده الهى چونكه بقصد همان عبادت كرده و با اين حال بنده بسيار در معرض گرفتار شدن بفتنه هاى شياطين از جن و انس و هواهاى نفسانيه و زينتهاى دنيويه ميباشد ، چنانچه بسيارى از عباد و زهاد با كثرت زهد و عبادت مبتلا به بعض از اينها شدند و لكن در قصد محبت خداوند و طلب رضاى او پس چون تمام همّ بنده وسعى او از براى حصول رضا و دوستى خداست پس مجازات اين محبت ، محبت خالصه خداوند متعال است با بنده و لازمه محبت او نصرت و يارى او است بنده را و لازمه نصرت و يارى او محافظت او است بنده اش را از هر نوع فتنه و حطر و هلاكت در هر جهت كه فرض شود ظاهرا و باطنا ازجانب شياطين جنى و انسى و از هواهاى نفسانيه و زينتهاى دنيويه.

پس در قسم اول هر چند بنده از جهت كمال معرفتش بخداوند بآنكه بهشت ونعم بى پايانش از او است و او است خالق آن و بدست او است عطا نمودن آن پس از اين جهت محبت باو پيدا نموده و رجاء و اميد عطاء بهشت و نعم آن را از او دارد و خداوند متعال هم بواسطه همين مقدار معرفت و محبت و رجاء او مقصد او را از بهشت بوسيله عبادت عطا مى فرمايد و لكن حقيقت مقصد اين بنده و ذى المقدمه او همان فوز به بهشت ونعم او است و آن مرتبه محبت و رجائش بخداوند متعال در واقع مقدمه است از براى آن.

و اما در قسم ثانى واقع غرض بنده و مقصد اصلى محبت با خداوند و انس باو و طلب رضاى او است و عمده قصدش در هر عملى مقدمه فوز باين امر است و اگر بهشت و نعيم آن را هم دوست بدارد از جهت آن است كه عطاى او است و محل نظر و رحمت اوست.

خصوصيت چهارم آنكه: در قصد بهشت وحور و قصور چون غرض بنده همان رسيدن بآن است و ان هم بعد از موت است پس طول انتظار دارد غايت مشقت و سختى دارد و اين در معرض سستى حال بنده است در عبادات و اما در قصد محبت و انس با خداوند متعال پس آن امرى است كه در همين عالم از براى بنده مرتبه اى از آن ميسر است مستدام تا منتهى شود بآن عالم بحد اكمل آن ظاهرا و باطنا پس بنده قلب و روح او دائم در لذائذ انس اشتغال دارد و باين سبب هيچ آنّى فتور و سستى براى او حاصل نمى شود.

خصوصيت پنجم آنكه: بر حسب فرمايش نبوى صلى اللّه عليه وآله: « الجنة حفت بالمكاره »

پس لابدا در اين عالم دنيا از براى اهل بهشت مكاره و ابتلاءات و آلام جسمانى و روحانى فراهم ميشود نهايت در هر كسى بوجهى در بعضى بواسطه فقر و در بعضى بواسطه مرض و در بعضى بواسطه خوف اعداء يا جهات ديگر ، پس در مقام عبادت هر گاه غرض همان مجرد وصول به بهشت و حور و قصور باشد و با آنكه آنهم بعد از موت است پس چنين بنده در اين دنيا درمقام مكاره و ابتلاءات ، غايت مشقت از براى او فراهم ميشود ، طول انتظار در نظر اويك طرف و آلام مكاره يك طرف و نبودن مقابل فرجى روحانى جز هر گاه متذكر آيات و اخبارى كه در وصف بهشت و اهل اوست شود و گاه لطفى از خداوند تفضلا بواسطه كثرت دعا و تضرع او در طلب فرج ، پس در اين حال اگر مستقيم در طريق بندگى بماند تا حال موت كه بسيار بصعوبت ميگذراند ، با آنكه حال شكوى و جزع او هم بسيار ميشود و آنهم محل است بكمال اجر عبادت و اگر هم چنين استقامتى 62صنداشته باشد كه لابدا در معرض بعض ابتلاءات حالش فاسد و از عبادات بكلى معرض ميگردد ، چونكه استحقاق نصرت كامله الهيه را هم ندارد از جهت همان كه عمده توجهش در عمل بجانب مزد است نه بجانب خداوند واگر هم با خداوند توجه و انس پيداكند مقدمه وصول بمزد است چنانچه ذكر شد.

خصوصيت ششم آنكه: درقصد بهشت و حور و قصور چونكه بنده بعد از فرض تحقق عمل از او بر وجه صحيح ومقبول در آن جزائى جز همان بهشت امر ديگر نيست و آنهم محدود بحّد معين و درجات معينه است ، و چونكه از اين بابت كه قصد جز بهشت چيزى نبوده استحقاق نصرت دائميه كامله خداوند رانداشته باشد ، پس در معرض فتنه بسيار واقع ميشود و خطاء او از اين بابت بسيار واقع ميشود و خطا او از اين بابت بسيار و بى شمار ميشود ، و حقوق و مظالم بسيار بر او تعلق ميگيرد از جانب قلب او كه خيال فاسد در حق كسى كند يا زبان او كه كلامى كه مخل بجان يامال يا عرض و حرمت كسى باشد بگويد و هكذا از دست و پا و چشم و گوش.

پس بسا بنحوى باشد كه در قيامت آز عمل صحيح و مقبول بعوض داده شود چنانچه در اخبار بسيار است ذكر اين امر پس بى عمل شود در قيامت و محتاج بماند و اما در قصد محبت و دوستى داشتن حقيقتا پس با آنكه در اين حال خطا و لغزش چنين بنده بسيار كم است بملاحضه آنكه حفظ و نصرت دائميه خداوند متعال نسبت باو ، و اگر هم چيزى بر عهده او تعلق گيرد خطا و سهوا پس لازمه جزاء محبت الهيه در حق او آن است كه اصلاح جمله جهات منقصتهاى او را در دنيا و آخرت بفرمايد و لهذا صاحب حقّ او را بفضل خود راضى فرمايد چنانچه در اخبار بسيار است كه ائمه اطهار عليهم السّلام خود تكفل ميفرمايند حقوقى كه از ناس بر عهده شيعيانشان باقى مانده و اداء ميفرمايند ، و اين شيعيان اند عمده آن عباد اللّه كه در جهت محبت خداوند موالات با اين اولياء اطهرين او ائمه معصومين نموده اند.

خصوصيت هفتم آنكه: در قسم اول كه قصد مجرد بهشت و حور و قصور است ، بعد از سلامتى از جمله فتنه ها اگر به بهشت رفت سالما پس استحقاق بيش از مزد عمل ندارد بحد محدود و معين در آن و لكن در قسم ثانى كه قصد محبت الهيه باشد خاصه در عنوان موالات با اولياء او پس مصداق عمل ندارد:

(و لدينا فيه مزيد ) و مصداق: (لذين احسنوا الحسنى و زيادة)

واقع ميشوند و اين زياده استدامه دارد در آنجا الى ماشاء اللّه.

خصوصيت هشتم آنكه: در قسم اول چونكه قصد همان حور و قصور بوده است ، پس از لذائذ كامله روحانيه در بهشت بى بهره است 63ص، چونكه نه طالب آن بوده و نه عملى براى آن نموده و نه اهليت آنرا پيدا كرده:

( و ليس للانسان الا ما سعى )

اما در قسم ثانى پس فائز به هر دو ميشوند چونكه طالب هر دو بوده است بعنوان آنكه هر دو جهت محبوب او است هر چند جهت روحانى احب است نزد او و هم عمل براى هر دو نموده از جهت آنكه غرض اصلى او طلب رضاى خداوند و فوز بمقام رضوان او بوده در هر چه حاصل شود و بهر درجه واصل گردد و هم اهليت هر دو را پيدا نموده چونكه بعد از اهليت مقام نعم روحانى نعم جسمانى دون او است بمراتبى.

خصوصيت نهم آنكه: در قسم اول كه قصد محض بهشت و حور و قصور باشد بنده اهليت و استحقاق مجالست و مؤانست با اولياء اطهرين اكرمين معصومين خداوند متعال و متنعم گرديدن بطيبات خاصه از نعم جسمانيه آنها از مأكول و مشروب و ملبوس و مركوب و غيرها در درجات خاصه عاليه آنها را ندارد و در قسم ثانى چون محبت و دوستى خداوند موالات حقيقيه با آن اولياء الهى نموده است پس اهليت و استحقاق آنرا پيدا نموده.

خصوصيت دهم آنكه: در روايت است كه در مقامات عاليات الهيه در قيامت از براى خداوند وعده گاهى است از مواقع خاصه كرامت او كه عباد مكرمين خود را در موعد هر جمعه دعوت در آن ميفرمايد و از جمله كرامات الهيه در آن نسبت بآنها اين است كه با آنها بنداء خود كه خلق ميفرمايد بلاواسطه تكلم ميفرمايد و اظهار لطف و مرحمت ربانيّه شاهانه ميفرمايد كه در اين مكالمه لذتى است فوق آنچه بشود تعقل نمود قبل از احساس آن در آن مقام.

و ديگر از آنجمله كرامات خاصه الهيه در انمقام افاضه نورى است بهريك بوجهى كه چون برميگردند بدرجات خود در جنان حوريان تاب ديدن آنرا نمى آورند و آنها را از شدت ضياء نمى شناسند كه ازواج آنهايند تا پس از مكالمه و كمال تأمل و از سبب آن نور مى پرسند پس بآنها ميگويند كه اين نور از كجا است ودر حديث است آنكه اين مقام خاص كسانى است كه در دنيا رابطه آنها با خداوند متعال بعنوان كمال معرفت و حقيقت محبت بوده است خصوصا در عنوان موالات با اولياء اطهرين او عليهم السّلام.

[2] ــ « و نُريد أن نمنّ على الذين استُضعِفوا فِى الأرضِ و نَجعلهم أئمةً و نَجعلهُمُ الوَارِثين» ; قصص 28/5 .

[3] ــ  « ما در زبور ، پس از ذكر ( تورات ) نوشته ايم كه زمين را بندگان شايسته خدا به ارث خواهند برد » ; أنبياء 21/105 .

[4] ــ و به نقلى مليكه دختر يشوعا پسر قيصر روم ( كه نسب وى به وصى مسيح ، شمعون الصفا ، مى رسيد ) بود; و در جنگ اعراب و روم بر اثر شكست روميان اسير ، و طبق معمول آن روز به عنوان كنيز در بغداد به معرض فروش درآمد; و نماينده حضرت هادى(ع) وى را براى امام عسكرى(ع) خريدارى ، و در اختيار آن حضرت قرار داد.

[5] ــ « من كان من الفقهاء حافظاً لدينه ، مخالفاً لهواه ، مطيعاً لأمر مولاه ، فللعوام أن يقلّدوه ، فانهم حجّتى و أنا حجة الله عليهم ».

[6] ــ « فاستجاب لكم أنى مُمدُّكم بألف من الملائكة مُردفين » ،أنفال 8/9.

[7] ــ « ألن يكفـيكم أن يمدكم ربكم بثلاثة آلاف من الملائكة منزلين »، آل عمران 3/124.

[8] ــ « بلى . . . يمددكم ربكم بخمسة آلاف من الملائكة مسوِّمين » ، آل عمران 3/125.

[9] ــ « و لقد نصركم الله ببدر و أنتم أذلة » ، آل عمران 3/123.

[10] ــ « و لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة و يوم حنين » ، توبه 9/25.

[11] ــ « و قذف فى قلوبكم الرعب فريقاً تقتلون و تأسرون فريقاً » ، أحزاب 33/26.

[12] ــ اين كتاب تأليف اين ضعيف ، شامل 56 متن حديثى ، تاريخى ، كلامى و ادبى اختصاصى يا ضمنى اهل تسنن است درباره حضـرت مهدى(عج) ، كه براى دومين بار بسال 1402 در دو جلد بزرگ در بيروت چاپ و منتشر شده است.

[13] ــ جهت آگاهى بر مصادر شرح حال او و نسخه كتابش مراجعه شود به « الذريعه » 23/233 ، و « معجم المؤلفين » 6/20.

[14] ــ نسخه مخطوط « الدر المنظم » در كتابخانه حسين باشا در آستانه تركيه بشماره 346 موجود است.  ] الغدير 5/414 [

[15] ــ اين كتاب كراراً در حاشيه « نورالابصار » شبلنجى ، ويكبارهم در حاشيه « مشارق الانوار » حمزاوى در مصر به چاپ رسيده است.