مهدى منتظر

محمد جواد خراسانى

- ۳۵ -


تقيه وسکوت واعتزال ولزوم بيت يعنى خانه نشينى

اين امور در عصر غيبت تاکيد شده وبيشتر به نظر حفظ دين وايمان وسلامتى از فتنه وفساد وطغيان است، اگر چه قهرا مستلزم حفظ مال وجان نيز هست واين جهت نيز ملحوظ گشته ووجه تاکيدش در عصر غيبت اسباب فساد وارتداد وحيرت وضلال ومخاطره ى جان ومال است.

واما تفسير هر يک: تقيه هم در فعل است وهم در قول:

تقيه ى در فعل آن است که در عمل ورفتار مانند آن که از او تقيه مى کند عمل کند. تقيه ى در قول آن است که بر خلاف او نگويد يا اگر احيانا اقتضاء کند موافق او بگويد. وشرح تقيه وموارد آن وکيفيت آن به حسب موارد مبسوط است وتفصيل آن محول به فقه است، وحد اقتضاى نوعى آن منوط به نظر فقيه است. ولى اجمالا تقيه در مقابل ظلم متسلط است.

سکوت: در قول است. وحد آن هم حد تقيه است تا آن جا که تقيه اقتضا کند، نهايت تقيه در قول، هم به ترک خلاف است وآن سکوت است وهم به موافقت در قول. وسکوت تنها ترک خلاف است با زبان وگاهى هم سکوت بر سکون اطلاق مى شود.

سکون: در مقابل فتنه ها وقيامها ونهضت ها ودعوتها واحزاب ورايات است وآن حرکت نکردن وترک مساعدت وموافقت ومخالطت است.

اعتزال: يعنى کناره گرفتن خواه به ملازمت بيت وخانه نشينى وخواه به محض ترک معاشرت ومخالطت وبه هر دو معنى اعم است از اينکه در برابر ظالم متسلط باشد يا فتنه ها وبدعتها ويا از اهل معصيت وپيروان هوى وعياشان بى پروا.

اما راجع به تقيه: حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(کلما تقارب هذا الأمر کان أشد للتقية).

هر چه اين امر فرج نزديکتر شود تقيه سخت تر خواهد بود).(1)

يعنى بايد بيشتر تقيه کرد زيرا اسباب تقيه بيشتر وظالمين ستمگرتر وبى پرواتر خواهند بود.

ونيز فرمود: (من ترک التقيه قبل خروج قائمنا فليس منا).

هر کس پيش از خروج قائم ما تقيه را ترک کند از ما نيست).(2)

وبه طور کلى اخبار در باب تقيه بسيار است، چند حديث از باب تذکر ذکر مى شود:

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(به خدا قسم که خداوند عبادت نشده به چيزى که نزد او محبوب تر باشد از تقيه).(3)

ونيز فرمود:

(از خدا بپرهيزيد بر دينتان، پس او را محجوب کنيد به تقيه، زيرا که نيست ايمان براى کسى که تقيه براى او نيست، شما در ميان مردم مانند زنبور عسل هستيد در ميان پرندگان اگر پرندگان بدانند که در جوف ايشان چيست، هيچ زنبور عسلى را نگذارند مگر اينکه او را بخورند واگر مردم نيز بدانند آن چه در درون شما است که ما اهلبيت را دوست مى داريد هر آينه با زبان خود شما را مى خورند وعرض شما را مى درند).(4)

ونظير اين حديث در تشبيه به زنبور عسل: امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(شما مانند زنبور عسل باشيد در ميان پرندگان، هيچ پرنده اى نيست مگر اينکه آن را ضعيف وکوچک مى شمارد واگر پرندگان بدانند که در درون آنها چيست وچه برکتى است اين کار را نسبت به او روا نمى دارند، مخالطه وآميزش کنيد با مردم به زبانهاى خود وبدنهاى خود واز ايشان جدا شويد به دلهاى خود وعملهاى خود، پس قسم به آنکس که جان من در دست او است که نخواهيد ديد آنچه را که دوست مى داريد (فرج وظهور) تا اينکه بعضى از شما آب دهن افکند بر روى بعضى وتا اينکه بعضى بعض ديگر را دروغگو بنامد).(5)

واما راجع به سکوت واعتزال وخانه نشينى وترک معاشرت مردم مگر در ظاهر: جابر جعفى از حضرت باقر عليه السلام بعد از شرح علامات پرسيد:

(چه چيز بهترين چيز است که مؤمن در آن زمان استعمال کند؟.

فرمود: (حفظ اللسان ولزوم البيت): حفظ زبان وخانه نشينى).(6)

ونيز فرمود:

(زبانهاى خود را ببنديد وملازم خانه هاى خود باشيد، پس اگر چنين کنيد امرى (بلائى) که مخصوص شما باشد وبه عامه مردم نرسد به شما نخواهد رسيد هرگز وهمواره زيديه فدائى شما خواهند بود).(7)

(چون ايشان صاحب داعيه هستند قهرا در مخالفت وايجاد فتنه پيش هستند، پس آنها هدف هر بلا مى شوند واين اختصاص به زيديه ندارد بلکه مطلق داعيه داران را همين حال هست، نهايت چون در آن زمان دولت اسلامى يک دولت بود وزيديه در آن موقع ظهور وبروز داشتند وهر روز بناى مخالفت مى گذاشتند وقيام مى کردند لهذا ايشان تخصيص به ذکر داده شدند).

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(خالطوهم بالبرانية وخالفوهم بالجوانية اذا کانت الأمرة صبيانية)

(برانية) خانه ى بيرونى و(جوانية) خانه ى اندرونى ومراد اين است با مردم مخالطت ومعاشرت کنيد ودر ظاهر ومخالف ايشان ورفتارشان باشيد در خلوت وباطن ودر داخله ى خود در آن وقتى که امارت وحکومت کودکانه باشد.(8) (يا اينکه اميرها وکودک ونوسال باشند ويا نحوه ى حکمفرمائى وقوانينشان کودکانه باشد).

حضرت صادق عليه السلام از امير المؤمنين عليه السلام بر منبر کوفه فرمود:

(در پشت سر شما فتنه اى است تاريک وکور ودر هم فرو رفته، از او نجات نخواهد يافت مگر نومة (يعنى خواب).

گفتند: يا امير المؤمنين نومة کدام است؟.

فرمود: آن کس که مردم را بشناسد ومردم او را نشناسند).(9)

حضرت رضا عليه السلام فرمود:

(زود است بيايد بر مردم زمانى که عافيت (رستگى در دين واز بلا) در آن زمان ده جزء باشد، نه جزء آن در اعتزال از مردم ويک جزء از آن در سکوت باشد).(10)

امير المؤمنين عليه السلام در وصيت خود به حسين عليه السلام فرمود:

(اى پسرک من عافيت ده جزء است، نه تاى از آن در سکوت است مگر به ذکر خدا ويکى از آن در ترک مجالست سفيهان).

وجه اختلاف اين دو حديث آن است که در زمان امير المؤمنين عليه السلام ظواهر اسلام محفوظ بود، بيشتر عافيت در سکوت از اهل جور بود ودر عصر غيبت که مورد نظر حضرت رضا عليه السلام است فساد عمومى است، پس بيشتر عافيت در اعتزال از مردم است ويکى در سکوت از اهل جور.

واما سکون: پس مقصود سکون از فتنه است مطلقا تابعا ومتبوعا يعنى نه قيام ونهضت کند ونه قيام کننده اى را مساعدت يا متابعت کند، مگر اينکه قيام کننده مجتهد جامع الشرائط باشد که حکم او بر مقلدينش نافذ است به شرط اينکه قيام او بر وجه دفاع از ناموس شرع يا از بيضه ى اسلام باشد با تحقق شرائط دفاع، نه اينکه قيام او بر وجه دعوت به نفس باشد که در اين صورت در جوازش تابعا ومتبوعا نظر است، بلکه اقوى منع است وبيشتر وجه امر به سکون مطلقا پيش نرفتن وبه مقصود نائل نشدن است.

اما آن چه مطلقا امر به سکون ونهى از فتنه ودخول در فتنه دارد اين است: حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(کونوا أحلاس بيوتکم فان الفتنة على من اثارها)

گليم هاى خانه هاى خود باشيد، زيرا که فتنه بر کسى است که او را برانگيزاند (يعنى وزرو وبالش بر اوست)).(11)

سپس فرمود:

(ايشان (يعنى جباران وستمگران) هيچ قصد سوئى نسبت به شما نمى کنند مگر اينکه خداوند ايشان را مشغول کند به امرى که بر ايشان عارض شود تا از شما منصرف شوند).(12)

(يعنى؛ اگر شما فتنه انگيزى نکنيد وداخل در فتنه نشويد خداوند ايشان را از شما دفع مى کند که هر گاه اراده ى سوئى به شما کنند ايشان را مشغول وسرگرم مى کند به عارضه اى بر خودشان).

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(ملازم زمين باشيد، دست خود وشمشير خود وهواهاى خود را حرکت مدهيد وعجله مکنيد به چيزى که خداوند عجله نکرده براى شما (يعنى: دعوت به دولت حقه وقيام به طلب حق) زيرا که هر کس از شما در رختخواب خود بميرد با معرفت پروردگار ومعرفت حق رسول صلى الله عليه واله وسلم واهلبيت عليهم السلام شهيد مرده).(13)

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(اسکنوا ما سکنت السماوات والأرض):

ساکن باشيد تا آنگاه که آسمان از صيحه ساکت وزمين از خسف ساکن است).(14)

ونيز به جابر جعفى فرمود:

(ملازم زمين باش ودست وپا حرکت مده تا علاماتى را که ذکر مى کنم ببينى).(15)

حضرت صادق عليه السلام به سدير صيرفى فرمود:

(يا سدير! الزم بيتک وکن حلسا من احلاسه واسکن ما سکن الليل والنهار فاذا بلغ ان السفيانى قد خرج فارحل الينا ولو على رجلک):

ملازم خانه ى خود باش وگليمى از گليم هاى آن باش وساکن باش تا آنگاه که شب وروز (از صيحه ى آسمان) ساکن هستند، پس هر گاه خبر رسيد که سفيانى خروج کرده کوچ کن به سوى ما اگر چه با پاى خود).(16)

عمار ياسر گفت:

(براى اهلبيت نبى شما دولتى است ودعوت اهل بيت نبى شما در آخر زمان خواهد بود، پس ملازم زمين باشيد وخوددارى کنيد تا علاماتش بيايد وقائدش را ببينيد).(17)

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(کن فى الفتنة کابن اللبون لا ظهر فيرکب ولا وبر فيسلب ولا ضرع فيحلب).

ودر وصيت به حضرت حسن عليه السلام بعد از آن که فساد اخلاق واعمال وسيره ى مردم زمان را فرمود، نيز فرمود: (کن کابن اللبون..).:

در فتنه مطلقا از مردم فاسد زمان مانند بچه شتر دو ساله باش که نه پشتى دارد تا سوارش شوند ونه پشمى دارد که پشمش بکنند ونه شيرى دارد که دوشيده شود).(18)

سکون از قيام ونهضت ولو به داعى اقامه وتشکيل دولت حق

خواه از سادات وخواه از غير سادات: حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(مثل کسى که خروج کند از ما اهلبيت پيش از قيام قائم عليه السلام مثل جوجه ى پرنده است که در روزنه وپنجره افتد، پس در دست بچه ها افتد وبا او بازى کنند).(19)

ونظير اين حديث زين العابدين عليه السلام فرمود، الا اينکه فرمود:

(مثل جوجه ى پرنده است که از آشيانه ى خود خارج شود پيش از آن که بالهاى او برآمده باشد پس بچه ها او را بگيرند وبا او بازى کنند).(20)

ونيز حضرت باقر عليه السلام به ابى الجارود فرمود:

(بدان که هيچ جمعيتى قيام نمى کند که رفع ظلمى کنند يا دين را عزت دهند (يعنى اگر چه به اين قصد باشند) مگر اينکه بليه ايشان را به زمين افکند تا اينکه جمعيتى قيام کنند که در جنگ بدر حضور داشتند، نه کشته هاى ايشان دفن مى شوند ونه به خاک افتاده هاى ايشان برداشته مى شود ونه مجروحين ايشان مداوا مى شود).

عرض کرد: آنها کيانند؟.

فرمود: ملائکه).(21) (يعنى نه کشته مى شوند ونه به خاک مى افتند ونه مجروح مى شوند) يعنى، فتح وپيروزى فقط براى آن کسى است که ياران او ملائکه بدر باشند وآن مهدى عليه السلام است).

پيروى از فتنه ها ورايات

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(بپرهيز از خروج کنندگان از ما پس به تحقيق که ايشان نه بر چيزى هستند ونه به سوى چيزى).(22)

يعنى: نه برحقند ونه بر رخصت از ما ونه به مقصود نائل مى شوند وکارى انجام مى دهند ونيز به بريد، فرمود:

(بپرهيز از شذاذ آل محمد صلى الله عليه واله وسلم(23) (يعنى، از پاره هاى متفرق ومنفرد)).

وهمين را نيز به جابر جعفى فرمود، سپس اضافه کرده فرمود:

(به تحقيق که براى آل محمد صلى الله عليه واله وسلم وعلى عليه السلام يک رايت است وبراى ديگران رايات است (يعنى اميد پيشرفت ونيل به مقصود براى احدى از علويين نداشته باش، زيرا که براى ايشان در تقدير خدا يک رايت بيش نيست وآن رايت فتح مهدى عليه السلام است) پس ملازم زمين باش وپيروى مکن از ايشان احدى را ابدا تا اينکه مردى از اولاد حسين عليه السلام را ببينى که با او است عهد پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم ورايت او وسلاح او، زيرا که عهد پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم منتقل شد به على بن الحسين عليه السلام وبعد از آن در نزد محمد بن على است (خود آن حضرت) وپس از آن آنچه خداوند بخواهد خواهد کرد، پس هميشه ملازم آنان باش که عهد ورايت وسلاح پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم نزد ايشان است وبپرهيز از آن پراکنده ها از آل محمد که به تو گفتم).(24)

عمر بن حنظله به حضرت صادق عليه السلام بعد از ذکر پنج علامت حتمى عرض کرد:

(فداى تو شوم اگر يکى از اهل بيت تو پيش از اين علامات خروج کند با او خارج شوم؟

فرمود: نه).(25)

ونيز از آن حضرت در وقتى که رايات سياه از خراسان حرکت کرده بود با اينکه عليه بنى اميه بود پرسيدند: چه مى فرمائى در همراهى با اينها؟

فرمود:

(در خانه هاى خود بنشيند، پس هر گاه ببينيد ما را که بر يک نفر اجتماع کرديم، با سلاح به سوى ما سرعت کنيد).(26)

ونيز فرمود:

(بر شما باد به تقواى خداى وحده لا شريک له وبراى جان خود نظر کنيد وبا نظر باشيد، تا اينکه فرمود: به خدا قسم اگر هر يک از شما را دو جان مى بود که با يکى مقاتله مى کرديد وتجربه مى آموختيد وبا ديگرى عمل مى کرديد باکى نبود وليکن هر يک از شما را يک جان بيش نيست، هر گاه آن يک جان برود پس به خدا قسم که توبه از دست شما رفته، پس شما سزاوارتر هستيد به اينکه براى جان خود خير بينى وخير انديشى کنيد، پس اگر قيام کننده ودعوت کننده اى بر شما بيايد نظر کنيد که بر چه وبراى چه خروج مى کنيد؟ ونگوئيد زيد بن على بن الحسين عليه السلام خروج کرد، زيرا که زيد مردى بود عالم وراستگو وبا صداقت وهم شما را دعوت به نفس خود وپيشوائى خود نکرد، بلکه او شما را دعوت به رضاى آل محمد نمود (يعنى هر که را آل محمد صلى الله عليه واله وسلم راضى شوند) واگر او غالب مى شد هر آينه وفا مى کرد به آنچه دعوت کرده بود - تا اينکه فرمود: - کسانى که از ما خروج مى کنند به چه چيز دعوت مى کنند جز به رضائى آل محمد صلى الله عليه واله وسلم؟ وما اکنون شما را شاهد مى گيريم که راضى به خروج ايشان نيستيم، آن خروج کنندگان الآن که هنوز هيچکس با او نيست نافرمانى ما مى کند وقتى که بيرقها وعلمها با او باشد، سزاوارتر خواهد بود که از ما نشنود ونپذيرد).(27)

از اين حديث شريف ظاهر شد که اگر قيام کننده عالم وصدوق باشد ودعوت به نفس نکند بلکه دعوت به اقامه ى حق ودفع باطل باشد اتباع او جائز است واين همان متابعت مجتهد جامع الشرائط است در عصر غيبت که گفته شد.

پس اين حديث که نيز آن حضرت فرمود:

(کل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عز وجل):

هر رايتى که پيش از قيام قائم بلند شود صاحب او طاغوت است که پرستش مى شود از غير خداى عز وجل).(28)

بايد حمل شود بر آن کس که دعوت به خود وپيشوائى خود کند وقيام او براى دنيا باشد نه براى دين، چنانکه شان قيام کنندگان نوعا اين است، بلکه رايت در حقيقت گفته مى شود بر آنکه قيام براى نفس خود ودعوت به نفس خود باشد (نه صرفا براى دفع ظلم يا دفع باطل) در آن صورت اگر دعوت کننده عالم هم باشد اتباع او جائز نيست.

زيرا که اولا: او موفق به مقصود نمى شود وثانيا: اگر هم به مقصود برسد باز هم با اهواء مختلفه ى ناس موفق به تمام مقصود نخواهد شد وثالثا: چون معصوم نيست پس در هر مرتبه از علم وعمل که باشد چون به رياست رسد باز هم در بسيارى از امور از جهت حفظ مقام وسياست ناچار است از ارتکاب بعضى وچشم پوشى از بعضى وحبس بعضى وزجر بعضى وهمچنين.

پس از اين اخبار حکم مطلق رايات معلوم شد واما راياتى که در سال ظهور پيدا مى شود حکم يک يک در محل خود معلوم شد ومعلوم شد که پيروى خراسانى وحسنى ويمانى جائز است ويمانى از همه بهتر است. والسلام على من اتبع الهدى.

تکليف در زمان حضور

در اين باب آنچه بر ما است بيان تکليف اجمالى است واما تکليف تفصيلى، پس آن بسته است به امر خود آن حضرت ونظر آن حضرت زيرا که او امام است، وظيفه ى ما تعيين تکليف براى او وپيروان او نيست وبه همين لحاظ در اخبار چيزى به تفصيل ذکر نشده.

اما وظيفه اجمالى: پس آن اطاعت کردن او است در هر امر وجهاد کردن در رکاب او واجابت کردن نداى آسمانى ونداى او به حضور در مکه يا الحاق به او در طريق به هر وسيله باشد، چنانکه پيش گذشت.

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(هر گاه قايم کند قائم ما اهل بيت، تقسيم کند بالسويه وعدالت کند در رعيت، پس هر کس اطاعت او کند اطاعت خدا کرده وهر کس معصيت او کند معصيت خدا کرده).(29)

ونيز فرمود:

(هر کس قائم را درک کند وتسليم نکند براى او آنچه براى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم وعلى عليه السلام تسليم کرده خداوند بهشت را بر وى حرام کند وجايگاه او در آتش خواهد بود وبد جايگاهى است جايگاه ظالمين).(30)

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(اگر ببينى که قائم عليه السلام به شخصى صد هزار بدهد وبه ديگرى يک درهم در سينه ى تو بزرگ نيايد، زيرا که امر به او تفويض شده).(31)

ودر فضل جهاد وکشته شدن در راه او در فصل انتظار فرج ومردن در انتظار گذشت.

(اللهم اجعلنا من اولياء القائم وأعوانه وأنصاره قبل ظهوره وبعد ظهوره).

وقد وقع الفراغ من التبييض والتخليص صبيحة الجمعة 22 شهر رمضان سنة 1383 وانا العبد: المولف جواد بن المحسن المحولاتى الخراسانى.

پاورقى:‌


(1) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 423:3 ح 979، اصول کافى: 249:2 باب التقيه ح 17:2249، جامع الاخبار: ص 255 ف 53 ح 27:673، بحار: 399:75 ب 87 ح 37-ص 434 ب 87 ح 97.
(2) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 423:3 ح 978، جامع الاخبار: ص 253 ف 53 ح 10:656، بحار: 411:75 ب 87 ح 61.
(3) اصول کافى: 248:2 باب التقيه ح 11:2243، بحار: 396:72 ح 17- ص 431 ح 91.
(4) اصول کافى: 246:2 باب التقيه ح 5:2237، معجم الملاحم والفتن: 305:1، بحار: 112:24 ب 38 ح 426:72 ،4 ب 87 ح 95.
(5) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 30:3 ح 585، غيبت نعمانى ص 15-ص 140، بحار: 115:52 ب 21 ح 37.
(6) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 230:3 ح 754، کمال الدين: 330:1 ب 32 ح 15، بحار: 145:52 ب 22 ح 66.
(7) اصول کافى: 254:2 باب الکتمان ح 13:2268، معجم الملاحم والفتن: 1: 55-54، غيبت نعمانى: ص 131، بحار: 139:52 ب 22 ح 45.
(8) اصول کافى: 249:2 باب التقيه ح 20:2252.
(9) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 366:5 ح 1804، غيبت طوسى: ص 465 ف 7 ح 481، غيبت نعمانى: ص 92، بحار: 112:51 ب 2 ح 8.
(10) خصال: 509:2 باب العشرة ح 24، بحار: 279:71 ح 18، معجم الملاحم والفتن: 35:3 ح 24 (بحار ايران 339:78 باب مواعظ الرضا عليه السلام ح 35)..
(11) تحف العقول: ص 91.
(12) غيبت نعمانى: ص 134، بحار: 138:52 ب 22 ح 43.
(13) نهج البلاغه صبحى صالح: ص 379 خطبه 190.
(14) غيبت نعمانى: ص 134، بحار: 139:52 ب 22 ح 49 (امام باقر عليه السلام) - ص 189 ب 25 ح 17 (امام صادق عليه السلام).
(15) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 20:5 ح 1452، غيبت طوسى: ص 441 ف 7 ح 434، الزام الناصب: 147:2، ارشاد مفيد: 348:2 ب 40 ح 6، بحار: 212:52 ب 25 ح 62.
(16) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 466:3 ح 1030، روضه کافى: ص 211 ح 383، بحار: 270:52 ب 25 ح 160.
(17) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 327:1 ذيل حديث 212، غيبت طوسى: ص 463 ف 7 ح 479، بحار: 52: 208-207 ب 25 ح 45.
(18) نهج البلاغه صبحى صالح: ص 651 باب حکم امير المؤمنين عليه السلام ح 1.
(19) غيبت نعمانى: ص 133، بحار: 139:52 ب 22 ح 48.
(20) روضه کافى: ص 211 ح 382، بحار: 303:52 ب 26 ح 68.
(21) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 266:3 ح 792-ح 793، غيبت نعمانى: ص 130، بحار: 136:52 ب 22 ح 41.
(22) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 267:3 ح 793، غيبت نعمانى: ص 129، بحار: 136:52 ب 22 ح 41.
(23) بحار: 269:52 ب 25 ح 160 به نقل از کتاب (سرور اهل الايمان).
(24) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 21:5 ح 1452، الزام الناصب: 117:2، تفسير عياشى: 84:1 ح 117.
(25) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 298:5 ح 1729، روضه کافى: ص 245 ح 483، بحار: 304:52 ب 26 ح 74.
(26) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 465:3 ح 1028، غيبت نعمانى: ص 131، بحار: 52: 139-138 ب 22 ح 44.
(27) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 438:3 ح 993، روضه کافى: ص 210 ح 381، بحار: 52: 302-301 ب 26 ح 67.
(28) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 431:3 ح 988، روضه کافى: ص 234 ح 452، بحار: 143:52 ب 22 ح 58، وسائل الشيعه: 37:11 ب 13 ح 6، اثباة الهداة: 532:3 ب 32 ف 27 ح 461.
(29) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 322:3 ح 866، اثباة الهداة: 540:3 ب 32 ف 27 ح 507، بحار: 29:51 ب 2 ح 2-350:52-351 ب 27 ح 103.
(30) بحار: 241:24 ب 60 ح 139:51-4 ب 5 ح 3.
(31) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 380:3 ح 933، اثباة الهداة: 521:3 ب 32 ف 15 ح 401، بحار: 336:25 ب 9 ح 15.