خصوصيات شخصى وعلائم مشخصه
همه اينها مرتبا ومترادفا به نحو جدول شرح داده مى شود.
اسم مبارک آن حضرت: محمد. واين نامى است که پيغمبر اکرم صلى الله
عليه وآله براى او گذارده، فرموده: اسم او اسم من است وکنيه ى او کنيه
ى من است.
کنيه: کنيه ى مسلم آن حضرت ابولقاسم وابوصالح نيز معروف است.
لقب: القاب آن حضرت بسيار است، از جمله: مهدى، منصور، قائم بأمر
الله، حجة الله، ولى الله، صاحب الأمر، صاحب الزمان، المنتقم، بقية
الله.
پدر وسلسله آباء: الحسن العسکرى بن على الهادى بن محمد الجواد بن
على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على
زين العابدين بن الحسين الشهيد بن على بن أبى طالب أمير المؤمنين
عليهم السلام.
مادر: نرجس دختر يشوعا نواده قيصر روم ولقب او مليکه است از آن جهت
که شاهزاده بوده، وبه سوسن وصيقل وحکيمه نيز ملقب شده.
سال تولد: بنابر مشهور سال 256 (ه-ق) موافق عدد کلمه نور وبه قولى
سال 255.
محل تولد: شهر سامراء در منزل ملکى پدرى که الآن صحن وحرم عسکريين
عليهما السلام است.
ساعت وروز تولد وقابله: در سحر نيمه ى شعبان شب جمعه،(1)
قابله اش: عمه ى پدرش حکيمه خاتون.
خصوصيات حمل وولادت: حمل او مخفى بود تا هنگام ولادت، مانند حمل
موسى بن عمران، يعنى به طورى بود که تا ساعت تولد هيچ کس اثر حمل
در نرجس نمى ديد، حتى قابله هاى متخصصى که معتمد گماشته بود که هر
گاه در خانواده امام عسکرى عليه السلام اثر حمل ببينند فورا اطلاع
دهند.
چنانکه فرعون قابله هاى بسيار بر زنان بنى اسرائيل گماشته بود واين
از جهت خوفى که بنى العباس از دوازدهمى داشتند مطابق اخبارى که از
پيغمبر صلى الله عليه وآله وامير المؤمنين وحضرت باقر وحضرت صادق
عليهم السلام شنيده بودند(2)
مانند خوفى که فرعون از موسى عليه السلام داشته بر حسب اخبار
منجمين، چنان مخفى بود که تا آخرين لحظه ى ولادت حکيمه خاتون اثر
حمل در نرجس مشاهده نکرد که گفت: نزديک بود مرا شک عارض شود که ناگاه
صداى برادر زاده ام بلند شد:
(عمه شک مکن، بخوان سوره انا انزلناه را)
حکيمه خاتون گفت:
(شروع کردم به خواندن سوره، ناگاه ديدم از ميان رحم با من هم آواز
شد، چون سوره تمام شد متولد گرديد ودر هنگام تولد نورى از وى ساطع
گرديد که چشمهاى مرا خيره کرد.
ناگاه او را ديدم که به سجده افتاده وشهادتين وشهادت بر وصايت پدران
خود بر زبان جارى کرد وچون به خودش رسيد، گفت:
(اللهم انجزلى وعدى واتمم لى امرى وثبت وطاتى واملأ بى الارض قسطا
وعدلا)
بار خدايا وعده ى مرا سريع ومسلم گردان وامر مرا تمام ساز وقدم مرا
ثابت بدار وزمين را بواسطه من پر از عدل وداد گردان).
بقيه خصوصيات موکول است به کتب مبسوطه.
دوران تربيت: تا سال دويست وشصت که پنج سال يا چهار سال وکسرى از
سن شريفش گذشته بود در کفالت پدر بزرگوارش بود وبه روح القدس سپرده
شده بود ودر اين مدت مخفى از همه مى زيست، مگر بعضى از خواص که از
ولادتش مطلع گشته واو را در ايام کودکى مشاهده کردند.
ابتداى امامت: از سال دويست وشصت که پدر بزرگوارش به زهر معتمد
عباسى شهيد شد امامت به او منتقل گرديد.
سن مبارک آن حضرت: تا کنون که از هجرت هزار وسيصد وهشتاد وسه سال
قمرى مى گذرد، هزار وصد وبيست وهفت سال از عمر شريفش مى رود.
اما هنگامى که ظاهر شود به سيماى جوانى ظاهر خواهد شد، در سن سى يا
چهل نمايش خواهد داد ومرور زمان هيچ در وى تاثير نکرده تا معلوم
شود قدرت خدا، وهم در اين امر امتحانى باشد براى خلق که به همين
علت گروهى از وى برگردند.(3)
قامت: جوان چهار شانه کشيده قامت، نه بلند بالا ونه کوتاه به زمين
چسبيده.(4)
صورت: خوشرو ودرخسنده به طورى که نور روى او بر سياهى موى ريش وسر
غالب است.
خد وخال: دو گونه ى او روان بدون برآمدگى وبرگونه ى راستش خال
سياهى است.
پيشانى: گشاده پيشانى، صاف وروشن.
ابرو: ابرو گشاده وباريک وکشيده ونزديک به هم اما نپيوسته.
چشم ومژه: چشمانش سياه ودرشت وفرو رفته وپلکها درخشنده، شايد
فرورفتگى چشمها در اثر عبادت وبيدارى شب وگريه بسيار باشد.
بينى: بينى کشيده وبالا آمده ومختصر برآمدگى در وسط دارد.
دندان: دندانهايش به خصوص دندانهاى جلو گشاده وبه هم پيوسته.
رنگ چهره: سفيد درخشنده، سرخ گون خالص وسير در سرخى.
رنگ سائر بدن: گندم گون وسبزه مايل به سفيدى نه سياهى.
مو ورنگ مو: رنگ موى ريش وسر سياه، اما نور صورت غالب بر سياهى موى
او است. در کودکى موهاى سرش درخشنده وسياه ومجعد اما نه زياد درهم
پيچيده وتا نرمى گوش از دو طرف آويزان وبر روى دوش ريخته واز وسط
داراى فرق بود.
سر مبارک: سر مبارکش گرد ومدور وعلامت ريختگى مو يا موهاى ريز در
بعضى از مواضع سر پيداست.
سر شانه وما بين دو شانه: استخوان سر شانه نرم وبزرگ وسر دوش پايين
افتاده وما بين دو شانه پهن.
علامتى در پشت شانه: ما بين دو شانه آن حضرت از طرف چپ خالى است بر
خلاف رنگ بدن، ودر زير دو شانه برگى است مانند برگ ياس.
علامتى در پشت: در پشت مبارک دو خال است يکى به رنگ بدن وديگرى
شبيه به خال پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم.(5)
بازو: بر بازوى راستش اين دو آيه نوشته شده:
(جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا
- وتمت کلمة ربک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته وهو السميع العليم).(6)
کف: کف دست آن حضرت پهن وبزرگ.
سينه واز سينه تا ناف: سينه پهن وفراخ واز گودال گلو تا ناف مانند
خطى از مو کشيده شده.
شکم: شکم برآمده وبزرگ.
ران: دو ران او پهن وپر گوشت وبر ران راست خالى است بر خلاف رنگ
بدن.
زانو: دو زانو رو به جلو آمده از بزرگى.
قوت: قوه ى او چنان باشد که اگر اراده کند بزرگترين درخت را از جا
بکند واگر در ميان کوهها صيحه بزند سنگهاى کوهها از جا کنده شود
واز هم بپاشد روحى فداه.
علامات امامت
نوع ديگر از نشانه هاى آن حضرت علامات امامت است، به طور کلى هر کس
امام باشد بايد داراى اين خصوصيات باشد که نشانه وعلامت امامت او
است، اين علامات در اخبار متعدده ذکر شده که هر حديثى متعرض قسمتى
از آن گشته واکثر آن اخبار در مجلد هفتم بحار الانوار باب جامع در
صفات امام وشرائط او ص 200 مسطور است.
حديثى که از همه بيشتر ذکر علامات کرده حديثى است که از حضرت رضا
عليه السلام روايت شده که مشتمل بر سى علامت است در (من لا يحضره
الفقيه) و(معانى الاخبار) و(خصال) و(عيون اخبار الرضا عليه السلام)
و(احتجاج) طبرسى ومجلد هفتم (بحار) ودر (اثبات الهداة) ج 7 از همه
نقل کرده مجموع علامات به طور تلخيص از آن حديث وغير او نقل مى شود:
1- متولد مى شود پاک وپاکيزه.
2- ختنه شده.
3- چون از شکم مادر به زمين آيد بر دو کف خود قرار گيرد وصدا به
شهادتين بلند کند.
4- محتلم نشود.
5- چشم او بخوابد ودل او بيدار باشد.
6- او را سايه نباشد.(7)
7- از پشت سر ببيند چنانچه از پيش رو مى بيند.
8- او را خميازه ودهن دره نباشد.
9- بول وغائط او ديده نشود، زمين او را ببلعد.
10- بوى(8)
بول وغائط او از مشک خوشبوتر باشد - يعنى در حال قضاى حاجت اگر چه
عينش ديده نمى شود -.
11- از همه مردم عامل تر باشد.
12- از همه حليم تر.
13- از همه عابدتر.
14- از همه حاکم تر يعنى حکمش از همه بهتر باشد.
15- از همه پرهيزگارتر باشد.
16- از همه شجاع تر.
17- از همه سخى تر.
18- از همه عامل تر به کتاب خدا باشد.
19- از همه تواضعش براى خدا بيشتر باشد.
20- از همه عالم تر باشد به آن چه امر مى کند.
21- از همه ترک کننده تر باشد از آن چه نهى مى کند.
22- مهربان تر است به مردم از خود ايشان.
23- داراى معجزه باشد.
24- محدث باشد تا هنگامى که از دنيا برود، يعنى ملائکه با وى حديث
گويند.
25- مستجاب الدعوه باشد حتى اينکه اگر بر سنگى دعا کند دو نيم
گردد.
26- سلاح وشمشير پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم يعنى ذوالفقار نزد
او باشد.
27- زره پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بر تن او راست آيد وچون ديگرى
بپوشد خواه بلند وخواه کوتاه قدر يک وجب زياد آيد.
28- مصحف فاطمه عليها السلام نزد او باشد.
29- جامعه نزد او باشد وآن صحيفه اى است که طولش هفتاد ذراع است
ودر وى آنچه بنى آدم محتاج است مضبوط است.
30- جفر اکبر اصغر نزد او است، يکى پوست قوچ وديگرى پوست بز است که
همه ى علوم در اين دو هست حتى ديه خراشى که در صورت وبدن واقع شود،
حتى خراش تمام پوست ونصف پوست وثلث پوست.
31- نزد او صحيفه اى است که در وى اسامى شيعيان او تا روز قيامت
ثبت است.
علائم تشريفى وتکريمى قائميت
نوع ديگر از علائم آن حضرت ونشانه هائى که معرف شخصيت آن حضرت است
امورى است که جنبه تشريفى وتکريمى براى او دارد از جهت خصوصيت
قائميت او، يعنى چون او قائم آل محمد صلى الله عليه واله وسلم است
وبه امر خدا قيام مى کند، پس از جهت سمت قائميت به خصوصيات فوق
العاده اى مکرم ومشرف گرديده، از اين جهت اين امور را به علائم
تشريفيه قائميت ناميدم ومنافاتى ندارد که ائمه ديگر واجد بعضى يا
جميع اين امور باشند ومع ذلک در اخبار به طور اختصاص به آن حضرت
توصيف شده زيرا که مقصود از اختصاص مامور بودن به اظهار ونماياندن
به مردم است ويا جارى شدن بر دست او وظاهر شدن براى اوست.
واين علائم تکريمى بر دو نوع است: نوعى از آن عبارت است از آثار
انبياء ومواريث ايشان، قسمتى آثار انبياء سابق وقسمتى آثار پيغمبر
خاتم صلى الله عليه واله وسلم وهمچنين از امير المؤمنين عليه
السلام، ونوع ديگر کراماتى است که خاصه ى خود آن حضرت است که براى
او ظاهر مى شود ويا از او ظاهر مى شود.
آثار ومواريث انبياء
تابوت آدم: آن حضرت او را از درياچه طبريه بيرون خواهد آورد به
طورى که نه پوسيده ونه متغير گشته.
عصاى موسى عليه السلام: او را نيز از درياچه طبريه ودر روايتى از
غار انطاکيه بيرون آورد وبا آن عصا چنان کند که موسى عليه السلام
با فرعون کرد.
حجر موسى عليه السلام: سنگى است به اندازه ى بار يک شتر، آن حضرت
او را از مکه که حرکت کند به همراه خود خواهد داشت وتا کوفه به هر
جا رسد بر او بزند، چشمه اى از آب ظاهر شود، اصحاب او بنوشند، هر
کس تشنه باشد سيراب وهر که گرسنه باشد سير گردد.
تورات وانجيل وساير کتب سماويه: حضرت باقر عليه السلام فرمود: او
را مهدى مى نامند، از آن جهت که راهنمائى خواهد کرد به توراة
وانجيل وکتب سماويه، آنها را از غارى در انطاکيه بيرون خواهد آورد
وبين اهل توراة به توراة واهل انجيل به انجيل واهل زبور به زبور
حکم خواهد کرد.
الواح موسى عليه السلام: آن را از دره اى در راه يمن از زير سنگ
بزرگى بيرون خواهد آورد.
پيراهن يوسف: پيراهنى است که جيرئيل در تن ابراهيم عليه السلام کرد
هنگامى که او را در آتش افکندند، سپس او را بازوبند ساخت وبه بازوى
اسحق بست واسحق به يعقوب ويعقوب به يوسف.(9)
خاتم سليمان: اين انگشتر نيز با اوست.
- علامت آن که همان پيراهن است، آن است که: آتش در وى نگيرد، هم
چنين علامت عصاى موسى آنکه اژدها شود وهمچنين انگشتر سليمان علامتش
آن است که چون در انگشت کند جن وطيور بر دور او جمع شوند -.
نشانه هايى که از جدش پيغمبر وامير المؤمنين دارد
1- بيرقى که جبرئيل عليه السلام در روز بدر آورد.
2- پيراهنى که در روز احد پوشيده بود وعلامت خون هنوز در وى هست.
3- عمامه ى سحاب.
4- زره پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم وچنان بر تن او راست آيد که
بر تن پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم بود، يعنى کمى از ساق بيرون
باشد وبر تن ائمه ديگر بدانسان نبود.
5- انگشتر پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم.
6- عصاى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم.
7- اسب يربوع.
8- اسب نجيب عربى: براق.
9- ناقه عضباء.
10- استر دلدل.
11- الاغ يعفور.
12- ذوالفقار.
13- مصحف امير المؤمنين عليه السلام يعنى قرآنى که جمع آورى فرموده.
14- عهدنامه از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم که چون مردم را
بسيار بکشد بعضى از اصحاب بگويد که اين عهدى است از پيغمبر صلى
الله عليه واله وسلم يا به سبب ديگر وآن چيست؟ پس آن حضرت عهدنامه
را بيرون آورد.
علائم تشريفى خاصه آن حضرت در هنگام قيام
ماه وخورشيد در فرمان او باشد: مانند سليمان ماه وخورشيد را بخواند
واجابت او کنند.
باد وابرهاى شديد در تسخير او باشد: خداوند ابرهاى رام را در
اختيار ذوالقرنين گذارد وابرهاى سخت رعد وبرق دار را براى قائم
عليه السلام ذخيره فرمود. ودر کيفيت ظهور خواهد آمد، که اصحاب او
برابر سوار شوند.
ابر بر وى سايه افکند: چون از مکه خارج شود در سايه ابر حرکت کند
وبه زمين فصيح که جن وانس بشنوند ندائى از ابر برآيد که اين است
مهدى آل محمد صلى الله عليه واله وسلم.
به نام او از آسمان ندا شود: پيش از قيام ودر وقت قيام وبيعت گرفتن
به نام او از آسمان ندا خواهد شد. ذکر نداهاى متعدد در تشريفات
ظهور خواهد شد.
به رعب نصرت شود: به هر طرف حرکت کند ومتوجه شود پيشاپيش او به
اندازه يک ماه راه رعب حرکت کند از طرف راست وچپ وجلو.
شمشيرها براى جنگ نازل شود: شمشيرها از آسمان به عدد اصحاب او نازل
شود وبر هر شمشير نام صاحب او وخصوصيات او نوشته باشد.
ملائکه وجبرئيل وميکائيل واسرافيل: در تشريفات ظهور خواهد آمد که
ملائکه به نصرت او نازل شوند وجبرئيل وميکائيل واسرافيل همراه او
باشند واو را مدد کنند.
نزول عيسى بن مريم: نيز خواهد آمد که عيسى بن مريم به مدد او نازل
شود وپشت سر او نماز بگزارد.
اصحاب کهف ورجعت عده اى از گذشتگان به دنيا: ونيز خواهد آمد که
اصحاب کهف وعده اى از قوم موسى وعده اى از اصحاب پيغمبر صلى الله
عليه واله وسلم وامير المؤمنين عليه السلام وعده اى از ارواح
مؤمنين به نصرت حاضر شوند.
طى الارض: او را طى الارض باشد، زمين در زير پاى او پيچيده شود.
همه جاى دنيا را ببيند، بلنديهاى زمين براى او پست وزمين براى او
به منزله ى کف دستش باشد.
هر مشکل براى او آسان باشد، هر سخت ودشوار براى او رام گردد.
نور او از خورشيد بى نياز کند، زمين را به نور خود روشن کند به
طورى که بندگان به نور او از نور آفتاب مستغنى گردند.
دوست ودشمن را مى شناسد، دوست ودشمن، صالح وطالح را مى شناسد وآنچه
هر کس پنهان کرده مى داند.
کور مادرزاد ومريض را شفا بخشد، در شب معراج خداوند به پيغمبر صلى
الله عليه وآله وسلم فرمود به او اعمى را بينا کنم ومريض را شفا
بخشم.
در خصوصيات غيبت وزمان غيبت
در زمان پدر بزرگوارش اگرچه از مردم مخفى بود اما از بعضى خواص
اصحاب مخفى نبود ولى بعد از پدر بزرگوارش به طور کلى از همه مخفى گشت
وابتداى غيبت از همان وقت شروع شد ليکن چنانچه نزد شيعه معروف است
آن است که آن حضرت را دو غيبت است يکى را غيبت صغرى يعنى کوچک تر
وديگرى غيبت کبرى يعنى بزرگتر گويند وبه همين دو غيبت در اخبار پيش
از تولدش اشاره شده چنانچه از حضرت زين العابدين عليه السلام است
که فرمود قائم ما را دو غيبت است يکى از آن دو درازتر از ديگريست.
دوران غيبت صغرى
پس از انتقال امامت به آن حضرت وخواندن نماز بر جنازه ى پدر
بزرگوارش در اثر تعقيب کردن محمد عباسى براى دستگير کردن وى غيبت
فرمود حتى بر خواص هم رسما ظاهر نمى شد اما نائب خاص براى خود
انتخاب فرمود تا مرجع شيعيان باشد حوائج وسؤالات خود را به وسيله ى
او به آن حضرت برسانند ودريافت جواب کنند.
وخود گاه گاه مخفيانه بر نائب خاص ظاهر مى شد ودستورات خاصه مى داد
وسؤالات دوستان را توقيع مى فرمود وبسيارى از اوقات بر نائب هم
ظاهر نمى شد وکتبا يا به وجه ديگر به روى القاء مى فرمود تا اينکه
بر همين منوال چار نائب هر يک پس از ديگرى تعيين فرمود وبعد از آن
غيبت صغرى مبدل به غيبت کبرى گرديد وامر مراجعه ى شيعه محول به
عموم فقهاى جامع الشرائط شد واز اين جهت آن چهار نائب را نائب خاص
گفتند زيرا که نيابت ايشان به طور خصوصى يعنى به نصب خاص وتعيين
خاص آن حضرت بود، وفقهاى عظام را نائب عام گفتند زيرا که نيابت
ايشان را به طور کلى امضاء فرموده چنانچه در توقيع اسحق بن يعقوب
که بر دست نائب دوم فرمود:
وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة شيعتنا (حديثنا خ ل)
فانهم حجتى عليکم وانا حجة الله.
اما حادثه ها وامورى که بر شما رخ مى دهد در آنها مراجعه کنيد
براويان احاديث ما زيرا که ايشان حجت منند بر شما ومن حجت خدايم
وحضرت صادق عليه السلام فرمود:
وأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهاه مطيعا
لأمر موالاه فللعو ام ان يقلدوه.
هر کس از فقهاء نفس خود را از معاصى ومحرمات نگهدارى کند ودين خود
را حفظ نمايد ومخالف هواى خود وفرمانبر مولاى خود باشد پس براى
عوام رواست که او را تقليد کنند.(10)
غيبت صغرى بر غيبت کبرى دو امتياز دارد يکى آنکه مدت او کوتاه که
مجموعا هفتاد سال تقريبا مى شود ومدت اين دراز وهنوز غير معلوم است
دوم آنکه در دوران غيبت صغرى چون نائب خاص وجود داشت مراجعه ى مردم
به خود امام عليه السلام تا حدى سهل بود زيرا که اگر از فيض مشاهده
ى حضورى محروم بودند از فيض مراجعه ى کتبى به وسيله ى نائب خاص
محروم نبودند، حوائج وسوالات خود را از خود امام عليه السلام شخصا
مى توانستند استعلام کنند واين فيض نيز در غيبت کبرى برداشته شد
يعنى از هر دو فيض محروم گشتند پس اين غيبت از دو جهت کبرى وبزرگتر
است هم از جهت طول مدت وهم از جهت دو محروميت.(11)
پاورقى:
(1)
اثبات الهداة ج 7 ص 162 چنين گفته به خط شهيد ديده شده که
حضرت صادق عليه السلام فرمود هر مولودى که در شب تولد قائم
عليه السلام متولد شود به برکت آن حضرت مؤمن خواهد شد واگر
در بلاد شرک باشد خداوند او را به بلاد ايمان منتقل خواهد
کرد.
(2)
اثبات الهداة ج 7 ص 139 از حضرت عسکرى عليه السلام فرمود
بنى اميه وبنى العباس شمشيرهاى خود را بر ما نهادند به
خاطر دو علت يکى اينکه مى دانستند خلافت حق آنها نيست ومى
ترسيدند که مبادا ما ادعا کنيم وحق در مرکز خود قرار گيرد
دوم اينکه از اخبار متواتره مطلع شده بودند که زوال ملک
جبابرأ وظلم بر دست قائم از ماست وشک نداشتند که خود از
جبابره وظلمه هستند پس سعى وکوشش کردند در کشتن اهل بيت پيغمبر
صلى الله عليه وآله وبرداشتن نسل او به طمع اينکه شايد دست
بيابند به منع تولد قائم يا قتل او وخداوند ابا فرمود که
امر او براى يکى از ايشان کشف شود (
الا
ان يتم نوره ولو کره المشرکون).
(3)
بحار ج 13 از حضرت مجتبى عليه السلام وحضرت صادق عليه
السلام وحضرت رضا عليه السلام ص 173 - 174 - 175 حضرت رضا
عليه السلام فرمود، واز علامات او اينکه پير نمى شود تا
اجل او برسد.
(4)
علامات سر وصورت واندام يا از توصيفات پيغمبر صلى الله
عليه وآله واميرالمؤمنين عليه السلام وحضرت باقر وصادق
عليهما السلام است ويا از کسانى که آن حضرت را در کودکى
ديده اند مانند سعد بن عبد الله قمى واسمعيل بن على نوبختى
ويعقوب بن منفوس وابو هرون ومردى از اهل فارس ويا در بزرگى
ديده اند مانند على بن ابراهيم مهزيار وابن هشام که به
نيابت ابن قولويه به حج رفته وآن حضرت را مشاهده کرده وابو
محمد ودعلجى، بحار ج 13 ص 8 - 9 - 11 - 109 - 110- 112 -
115 - 118 - 119 - 125 - 167.
(5)
اين علامت از امير المؤمنين عليه السلام است وعلامت قبل از
حضرت باقر وصادق عليهما السلام ممکن است هر دو يکى باشد
تعبير مختلف باشد وممکن است دو تا باشد، واين نيز بدان که
اکثر اين علامات شبيه به علامات پيغمبر صلى الله عليه وآله
است چنانچه از ابن عباس نقل شده که گفت از پيغمبر صلى الله
عليه وآله شنيدم که فرمود شبيه ترين مردم است به من در
شمائل ودر اقوال ودر افعال بحار ج 13 ص 197.
(6)
آيه اول را حکيمه خواتون نقل کرده، بحار ج 13 ص 4 - 6 دوم
از امامين عسکريين عليهما السلام ص 6.
(7)
بحار ج 13 از حضرت رضا عليه السلام به خصوصه آن حضرت را
توصيف فرموده (لا يکون له ظل) او را سايه نباشد.
(8)
يعنى در حال قضاى حاجت اگر چه عينش ديده نمى شود.
(9)
علامت آنکه همان پيراهن است آنست که آتش در وى نگيرد
همچنين علامت عصاى موسى آنکه اژدها شود وهمچنين انگشتر
سليمان علامتش آنست که چون در انگشت کند جن وطيور بر دور
او جمع شوند.
(10)
نواب خاصه دو امتياز بر فقهاء دارند يکى آنکه به اسم
وشخصيت بخصوص به نيابت انتصاب گشته اند ديگر آنکه ايشان
سمت رسالت د ررسانيدن حوائج وسوالات به آن حضرت داشتند
فقهاء فقط سمت مرجعيت در احکام را دارند پس شيعيان بايد
گول صوفى وشيخى بلکه مطلق کسانى را که ادعاى مرشديت دارند
نخورند زيرا که دعوى ايشان اگر ولايت مطلقه بالاستقلال
نباشد لااقل برگشت به دعوى نيابت خاصه مى کند.
(11)
اين منافات ندارد که در غيبت کبرى احيانا بر وجه ندرت شخصى
به طور خصوصى به خدمت آن حضرت برسد يا آن حضرت به وسائلى
به کسى چيزى القاء کند زيرا که در غيبت کبرى فيض رؤيت
ووساطت به طور عمومى منقطع است به خلاف غيبت صغرى که فيض
وساطت به طور عمومى جارى بود. وممکن است گفته شود در غيبت
صغرى غيبت از دشمنان بود ودر غيبت کبرى از دوستان ودشمنان.