مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربى

بهروز جندقى

- ۳ -


کتاب شناسى

کوهن، گرسودن(1) نگرشهاى مسيحايى اشکنازيم(2) وکليميان. در مطالعات مؤسسه لئوبک(3)، با ويرايش مکس کروتز برگر(4)، ص. 156 - 115. نيويورک، 1967.

فريدمن، اچ. دى.(5) مسيحان کاذب. در دايرة المعارف يهود. نيويورک. 1925. تاريخچه ى مدعيان مسيحا در طول تاريخ يهوديت.

کلاوزنر، جوزف.(6) ديدگاه مسيحايى در اسراييل، از آغاز تا پايان ميشنا. نيويورک، 1955.

ماوينکل، سيگموند(7) او که مى آيد: مفهوم مسيحاباورى در عهد قديم وآيين بعدى يهود. ترجمه ى جى. دابليو. اندرسون.(8) آکسفورد، 1956.

اسکالم، گرسون(9) ديدگاه مسيحايى در آيين يهود ومقالات ديگر پيرامون معنويت در يهود. نيويورک، 1971.

سيلور، اِى. اچ. اى.(10) تاريخچه ى تفکر مسيحايى در اسراييل. بوستون، 1959.

وربلاوسکى، آر، چى. زوى.(11) مسيحاباورى در تاريخ يهود. در جامعه ى يهود طى اعصار مختلف، وايرسته.

ساموئل اى مينگر، بن - ساسون، اچ. اچ.(12) ص 45 - 30. نيويورک، 1971. بررسى وتحليل کوتاه.

نويسنده: آر. جى. زويى وربلوسکى.(13)

مهدويت در اسلام

شخصيت اسلامى مهدى، به معنى درست هدايت شده يا هدايت شده از سوى خداوند (اين واژه ريشه عربى دارد ووجه مجهول فعل هَدى به معنى هدايت کردن است)، اشتراکات زيادى با تجربه ى مسيحايى يهودى - مسيحى سابق دارد. انتظار پيامبرى معاد شناختى از سوى خداوند در آخر زمان، در تاريخ اسلام به اندازه ى تاريخ اديان نظير آن، نقش مهمى داشته است. اما به عنوان يک پديده ى کلى اسلامى، عقايد مربوط به مهدى را نمى توان صرفاً به لحاظ معادشناختى به طور کامل درک کرد ومقايسه با مسيحاباورى يهود يا مفهوم مربوط به بازگشت مجدد عيسى مسيح در مسيحيت، پيچيدگى آن را در بافت اسلامى حل نمى کند. ضمناً نبايد آن را غيرمتعارف ومتعلق به يک فرقه وصرفاً بازتاب ديدگاههاى افراطى دانست. اميدهاى مسيحايى بخشى از روند نخستين جامعه اسلامى در شکل دهى خود بود ودر تقسيم مسلمانان به دو شاخه بزرگ رقيب، نقش داشت. از آن خود کردن مجموعه اسطوره هاى مسيحايى توسط اسلام نقش مهمى را در محيطهاى مختلف فرهنگى، ايدئولوژيکى ايفا نموده، به عنوان عاملى بنيادى در جنبشهاى اصلاح طلبانه واحياگر، حوزه هاى علميه، وتعاليم فلسفى عمل کرده است.

نخستين نمود اسطوره مهدى

گرايش مسيحايى آشکار در اسلام نو ظهور را مى توان با روحيه پرشور اميد به معاد دريافت، روحيه اى که طى قرون پنجم وششم ميلادى بر خاور نزديک سايه افکنده، تحت هيجان معاد شناختى مذکور در قرآن، به سوى آخرتى آرمانى گرا تقويت شده بود. تأکيد فراوان قرآن بر موضوع روز قيامت، علائم زمان (اشارات الساعة(14) وپاداش صالحان وعذاب بدکاران، باعث برانگيختن وجه ادبى وروانى مکاشفه گرايى مى گردد. در دوره اى که بلافاصله به روز قيامت منتهى مى شود، نشانه هاى تهديدآميزى از بى نظمى در عالم رخ مى دهد که عبارت است از: دود در هم يا تاريک بى شکل، بيرون آمدن چهارپايان (الدابة) از زمين، طلوع آفتاب از غرب واختلالات مختلف مربوط به ستارگان. تمام اينها باعث مى شود که انسانها در نقطه ى نهايى گرد هم آيند، الدجّال (مسيح دروغين) واقوام يأجوج ومأجوج نيز در آنجا جمع مى شوند که بيانگر دوره اى استثنايى خاصى از وحشت وترس است. واژه ى مهدى در هيچ کجاى قرآن به کار نرفته است، اگر چه مفهوم هدايت الهى يکى از بنيادى ترين اصول بديهى اين کتاب را تشکيل مى دهد وبه اين تعليم قرآن مربوط مى شود که هدايت الهى براى مؤمنين با رهنمون شدن غيرمؤمنان به سوى گمراهى توسط خداوند مساوى است. از اين رو در سوره ى 18 آيه ى 17 آمده است: کسى که خداوند او را هدايت کند، تنها هدايت شده ى واقعى است (المهتدى، وجه وصفى صيغه ى هشتم هدى است)، اما کسى که (خداوند) او را به گمراهى رهنمون کند، هيچ پشتيبانى براى هدايت به راه راست نخواهد داشت. هر چند قرآن با بيانى قوى به مسأله نجات بشر اشاره نمى کند، اما توجه عميقى به گرفتارى انسان واينکه چگونه مى توانيم از آن رهايى يابيم، يا در اصطلاح خاص اسلامى، چگونه مى توانيم بر آن فائق شويم، در رديف افراد موفق قرار گيريم ومشمول هدايت نجات بخش (هُدى، هدايه) واقع شده، در نتيجه دچار خسران نگرديم، دارد.

از جمله تصوراتى، که با اين مفاهيم در ارتباط است، آن است که جامعه ى مقدس ذاتاً با خدا وپيامبر او ارتباط دارد. با توجه به اينکه برخى مسيحيان ويهوديان در عربستان پيش بينى کرده بودند که به زودى پيامبرى ظهور خواهد کرد که خبر از معاد وآخرت خواهد داد (سوره ى 2 آيه 89) وجامعه ى خاص آنها را تأييد خواهد نمود وبا توجه به اينکه گونه شناسى مسيحاباورى در خاور نزديک به عنوان پشتيبانى براى مشروعيت امپراطورى يا پادشاهى (به ويژه امپراطور بيزانس، نجاشى حبشه، وپادشاه يهودى ذو نُواس در يمن) به کار رفته بود، اين ادعاى مسلمانان که محمد آخرين حلقه در زنجيره ى نبوت وخاتم پيامبران است، ممکن است در اصل به معناى مسيحايى درک شده باشد. افزون بر اين نکته، موضع ونقشى است که محمد به عنوان راهنماى الهى جامعه ى تازه تشکيل يافته ى خود به عهده گرفته، آن را با نوعى رسالت تاريخى جهان شمول وبا اصرار پرتکاپو بر اهميت جهانى آن القا نموده است. پس از رحلت او، مملکت در حال گسترش اسلامى بايد معضل ماهيت هدايت آمرانه را تحت تأثير وقايع تعيين کننده متوالى حل مى کرد. طى دو قرن نخست (قرن هفتم وهشتم ميلادى) دو گرايش بنيادى به وجود آمد: شيعه که معتقد به ضرورت ادامه ى جاذبه ى رهبرى نبوى در مسير سلاله ى محمد از طريق منصب امامت بود واکثريت سنى که طرفدار منصب خلافت به عنوان جانشين مشروع رهبرى پيامبر بودند ودر عين حال عموماً جاذبه ى رهبرى معنوى ودينى را از خليفه سلب کردند وترجيح دادند که خود قرآن را مرجع وراهنماى خود به عنوان مبناى احکام قضايى ودينى قرار دهند.

شخصيت مهدى در پى تحولات دينى - سياسى ظهور کرد، تحولاتى که در فاصله ى بين قتل عثمان، خليفه ى سوم، در سال 35 پس از هجرت؛ 655 ميلادى، وشهادت حسين (عليه السّلام)، نوه ى محمد (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم) وپسر على بن ابيطالب، پسرعمو وداماد محمد، پس از يک ربع قرن اتفاق افتاد. اعتقاد به مهدى به عنوان منجى منتظَر بايد از ميان گروههاى جاه طلب وناآرام عرب که حامى ادعاهاى علويان در خصوص رهبرى مشروع جامعه بودند برخاسته باشد، همچنين از مجموعه ى خاصى از شرايط اجتماعى - سياسى همراه با تفسيرى متفاوت از وحى اسلامى ناشى شده باشد. اين نوع معنويت فوق العاده که با قديمى ترين اعتقادات در باره ى ظهور مهدى مربوط است، نمى تواند به طور ناگهانى وارد تفکر اسلامى شده باشد، بلکه خود اين واژه، در مفهوم هدايت شده از سوى خداوند، نخستين بار در 686 ميلادى با شورش شيعى مختار در کوفه ظاهر شد، او تبليغاتى را براى محمد بن حنفيه، سومين پسر باز مانده از على به راه انداخت. جنبشى که مختار پايه گذار آن بود وکيسانيه نام داشت، باعث رواج تعدادى از ابعاد دينى نظريه ى شيعه در باره ى امام از قبيل تعيين صريح امام (نصّ) وغيبت وبازگشت امام منتظَر يا مهدى (اصول غيبت ورجعت) بود. (به مدخل امامت وغيبت مراجعه کنيد).

ظهور اسطوره مهدى در ميان شيعه. ويژگى تفکر خاص مکاشفه اى کيسانيه وگروه بنديهاى مرتبط با آن، گرايش انقلابى وتمايل آن به سوى نوعى آرمان گرايى افراطى بود که در اصل مهدى پنهان شده ومتضمن انتقام جويى وخواسته هاى مشخص سياسى بود. مهدى، شخصيتى معاد شناختى وپيشگويانه تلقى مى شد که از معرض ديد بشرى ناپديد شده وتا زمان ظهور مجدد ومورد انتظار خود به گونه اى معجزه آسا در وضعيتى شبيه به بهشت زندگى مى کند؛ طبق روايتى پيشگويانه، در آن زمان او ارتش صالحان را رهبرى خواهد کرد وماجراى مخوف آخر الزمان را به راه خواهد انداخت، زمين پر از عدل وبرابرى مى شود همان گونه که در حال حاضر پر از بى عدالتى وظلم است. او، هم به عنوان منتقم ظلمهاى وارده بر شيعه عمل مى کند وهم پيام آور حکومت دينى نهايى بر روى زمين خواهد بود. در آن زمان افراد شرور وظالم به مجازات خواهند رسيد وبه دنبال آن دوران حکومت سعادتمند توأم با تکامل اجتماعى ودينى قبل از روز قيامت آغاز مى شود. مهدى را با حوادثى مرتبط مى دانستند که به اعتقاد آنها خداوند قبل از روز قيامت مقرر وپيشگوئى کرده بود ودر قرآن از آنها به عنوان نشانه هاى آخر الزمان تعبير شده بود.

جالب است که کيسانيه قائل به شباهت آشکارى بين شخص امام خود يا مهدى ونقش عيسى به گونه اى که در قرآن ترسيم شده، بودند. عليرغم اين واقعيت که نمى توان گفت قرآن عيسى را مسيح موعود مى داند، در سنت اسلامى بازگشت مجدد او به عنوان يکى از نشانه هاى زمان قيامت پذيرفته شده است (به سوره 4 آيه 159 وسوره 43 آيه 61 مراجعه کنيد) ودر تفاسير اوليه ى اسلامى صعود روحانى(15) جسم او به آسمانها ونهايتاً رحلت او پس از بازگشت کاملاً پذيرفته شده است. بين شخصيت مهدى وماجراى مربوط به آخر الزمان که او به راه مى اندازد وماجراى احيا که از قبل در ارتباط با بازگشت مجدد عيسى مطرح شده بود، نوعى ادغام يا تلفيق آشکار وجود دارد. سوابق مختلف در يهود يا مسيحيت در باره ى شخصيت مهدى که برخى علما مطرح کرده اند همگى فاقد قطعيت هستند (مانند بازگشت الياس نبى، افرايم مسيح، اصطلاح مسيح شناسى نسطورى تحت عنوان مَهدُيا که شايد به محمد اطلاق شده باشد)، با وجود اين تأثير غيرقابل انکار ايده هاى دينى در رابطه با شخصيتهاى معاد شناختى وپيشگويانه اوليه بر جاى مانده است. اين ميراث با حوادث واقعى تلفيق گرديد وباعث شکل گيرى خودآگاهى شيعه ى اوليه وايجاد اين مفاهيم توسط آنها گرديد.

در جنبشهاى گسترده تر شيعى طى سه قرن اول اسلام، عنوان مهدى مکرراً به وسيله ى مدعيان مختلف از علويان به کار مى رفت از قبيل محمد نفس زکيه از خاندان حسن که رهبرى شورشى ناکام عليه منصور، خليفه ى عباسى، در سال 758 را بر عهده داشت، يا مانند عبيداللَّه بنيانگذار سلسله ى اسماعيليه فاطمى در افريقاى شمالى در سال 909؛ اين عنوان به وسيله خليفه عباسى المهدى (دوران حکومت 775 - 785) عنوانى حکومتى پذيرفته شد.

اگر چه نخست گروههاى انقلابى که مثل قارچ از کيسانيه بيرون مى آمدند اين اصطلاح را به کار مى بردند، جناح ديگرى از شيعه که کمتر از آن گروهها رسميت نداشتند وعلويان حسينى (خاندان دوازده امام) مظهر آنها بودند، انتظار منجى آينده را محور تعاليم خود قراردادند. اما خاندان امامان حسينى در هيچ جنبش سياسى علناً طرفدار عصر طلايى يا معتقد به ظهور مسيحا شرکت نداشتند وبه نظر مى رسد از کاربرد واژه ى مهدى به عنوان لقبى براى خود، خوددارى مى نمودند ودر عوض به واژه ى امام يا قائم (ايستاده، کسى که قيام خواهد کرد)، يا هادى المهتدين (راهنماى کسانى که به درستى هدايت شده اند) اشاره مى کردند. با توجه به اين واقعيت که هر مدعى امامت که پيروان او اعتقاد به غيبت وبازگشت او داشتند، مى توانست مهدى بالقوه يا بالفعل تلقى گردد. احتمالاً در اين دوره ى اوليه، مفهوم امام ومهدى تا حدودى با هم، هم پوشى داشتند، گروههاى افراطى شيعه در عراق تا اوايل قرن هشتم ميلادى شاهد موجى از فعاليت دينى نظرى بودند؛ ارتباط آنها با سنتهاى قديمى تر عرفانى، رهبانى، وتصوف، مبهم است اما پيامدهاى مهمى براى شناخت آنها از امام ودر نتيجه براى شخصيت مهدى در پى داشت. عقايدى در رابطه با معصوم بودن امام مهدى، دانش فوق طبيعى او، نحوه ى وجود معراجى او، قدرت شفاعت. بخشش گناه او، وعظمت وحقانيت آينده ى او به وجود آمد وسرانجام در بين بزرگترين جمعيت شيعه يعنى شيعه دوازده امامى، به عنوان جزء لازم شخصيت مهدى پذيرفته شد. اين سلسله ى متوالى امامان در برابر تمايل گروههاى رقيب براى توقف بر سر امامى خاص وانتظار ظهور مجدد او به عنوان مهدى ودر برابر شاخه هاى فرعى شيعه که شمارى از مدعيان مسيحايى را در بر مى گرفت که ويژگى پيش گويى گرايى شيعه افراطى بود تا زمان رحلت امام يازدهم، حسن عسکرى، در سال 874، مقاومت نمودند. سپس اعلام کردند که پسر اين امام، زنده اما غايب است وتا زمان بازگشت قريب الوقوع او، ارتباط با او از طريق مجموعه اى از نمايندگان (چهار نائب در زمان غيبت صغرى) امکان پذير بود. پس از سال 941، فقهاى دانشمند وبرجسته ى شيعه ى دوازده امامى غيبت کامل امام دوازدهم يا امام غايب تحت عنوان مهدى را تا زمان بازگشت او در آخر الزمان پذيرفتند، به اين ترتيب دوره ى غيبت کبرى آغاز شد که هنوز هم ادامه دارد. اين تصميم بيانگر انتخاب موضع شيعه افراطى در باره ى مهدى بود که خاندان حسين قبلاً آن را رد کرده بودند، اما هم اکنون بر بسط تصويرى معنوى تر از مهدى بر اساس اعتقاد به يک شخص رهايى بخش تأکيد داشتند. اين اعتقاد با آداب خاص عبادى ودينى که خاص شيعه ى دوازده امامى بود تقويت شد وبا الهيات خاص آنها در مورد عدم توارث، شهادت ورنج صالحين رواج يافت. (به مدخل آيين شيعه مراجعه کنيد).

شخصيت مهدى در تاريخ

ويژگيهاى اصلى اسطوره مهدى از زمان نخستين ظهور آن تغيير محسوسى نکرده است. مهدى در زمان هرج ومرج وآشوب قبل از آخر الزمان ظهور خواهد کرد، زمانى که مشخصه ى آن اغتشاش وتفرقه (در عربى گفته مى شود فتنه، که تحت اللفظى به معنى امتحان، اختلاف است) است که نشانه ى امتحان نهايى انسانها به وسيله ى خداوند است، وشورشها يا فتنه انگيزيها (ملاحم) باعث شقاق واختلاف مى گردد. اين دوره ى طولانى تباهى اجتماعى وسياسى منجر به تسلط شرارت، دروغ وبى عدالتى در حوزه هاى اجتماعى وطبيعى مى شود. اين آشفتگى به عنوان آزمايش خلوص مؤمنينى که باقى مى مانند محسوب مى شود. در مرحله ى نهايى اين فرايند، مهدى بار ديگر ظهور خواهد کرد تا دوره ى جديدى از احيا را به وجود آورد وصحت وحى الهى را بار ديگر اثبات نمايد. اين امر با احياى عدالت سابق از طريق تأسيس مجدد دين وجامعه ى اسلامى انعطاف پذير (يعنى شکلى از حکومت) در يک عصر طلايى کوتاه مدت ميانى، تحقق خواهد يافت. برخى شرح ها بازگشت او را در روز عاشورا، دهم محرم، به مکه مى دانند که از آنجا به کوفه مى رود تا به همراهى ارتشى از مؤمنين خشم وعقاب الهى را تحقق بخشد؛ پيش از رحلت يا کمک سپاهى فرشته خو وبه يارى عيسى که بازگشته است، به مدت هفت يا هفتاد سال حکومت خواهد کرد.

در رهبرى جاذبه مند آيين شيعه، هويت مهدى (اگر چه غايب است) شناخته شده است، وفقط زمان بازگشت او معلوم نيست، زيرا اعتقاد به مهدى عبارت است از بازگشت امام غايب يا صاحب الزمان، اما برخى مسلمانان سنى مى گويند هيچ کس نمى تواند هويت مهدى را بشناسد تا اينکه او عملاً ظهور نمايد ومطالبات خود را اعلام نمايد، حال آنکه ديگران نقش مهدى را فقط تا حد عيسى محدود مى کنند. او مانند انسانى عادى ظهور مى کند که کار او مانند يک اصلاح گر يا فاتح است. اگر چه برخى از سنّى ها قبول دارند که مهدى در خفاست، اما اين غيبت را فوق طبيعى نمى دانند. گاه متکلمين سنى کل اعتقاد به مهدى را با چنان احتياط وترديدى مورد توجه قرار مى دهند که عنوان يا نقش او را ناديده مى گيرند واين روند، امروز جريان تجديد شده اى به خود گرفته است. دو مجموعه از چهار مجموعه اصلى روايى سنى، يعنى مجموعه ى بخارى ومسلم، هيچ اشاره اى به مهدى نکرده اند وغزالى (متوفى: 1111) متکلم بر جسته، در اثر ممتاز خود تحت عنوان احياء علوم الدين هيچ بحثى از او به ميان نياورده، فقط به علائم الساعة در قرآن اشاره کرده است. اما سنى ها اعتقاد کلى مسلمانان به تجديد کننده يا اصلاح گر (مجدّد) را که در هر قرن در گوشه اى از جهان اسلام ظهور مى کند ونقش او به عنوان احياگر دين وتقويت جامعه تا حدودى مانند نقشى است که به مهدى واگذار شده است قبول دارند. اعتقاد به مهدى در قلوب توده هاى مسلمان زنده نگاه داشته شده است، به طورى که هنگام بروز مشکلى خاص بخاطر سلطه ى بيگانه يا بى ثباتى اجتماعى، اين اعتقاد بلافاصله فعال مى شود ومردم بازگشت قريب الوقوع او را براى اصلاح تاريخ انتظار مى کشند. گرايش ديرينه وريشه دار به تصور نبوت به عنوان تاريخ پيشگوئى شده وتصور تاريخ به عنوان نبوت تحقق يافته، ومجموعه اسطوره هاى انباشته شده پيرامون مهدى، توأم با آرمانى ساختن تاريخ آغازين جامعه اسلامى به عنوان الگوى نخستين براى ماجراى مقدس آخر الزمان که در وجدان مسلمانان جاى داده شده است، باعث شد مفهوم مهدى که در بين سنى ها به طور ناقص تعريف شده بود، با موقعيت موجود هماهنگ گردد، يا طورى تنظيم گردد که يک داوطلب مناسب بتواند خود را مهدى منتظَر اعلام کند.

موارد بسيارى در تاريخ اسلام در خصوص مدعيان مهدى وجود دارد که بر آن بوده اند تا نظم سياسى موجود را به چالش کشيده، به زور سلاح آن را سرنگون کنند. جنبش هاى مهدى به ندرت توانسته اند به موفقيت سياسى واقعى دست يابند، جز آنکه توانسته اند پايه اى را براساس وفاداريهاى قبيله اى موجود، بر اساس مفهوم روستايى يا اندکى شهرى از خلع يد يا واگذارى، يا بر اساس الگوهايى از مخالفت اجتماعى - سياسى بنيان نهند. چند عامل در ظهور شخصيتهاى الهام گرفته از مسيحا دخالت داشته است. سنت اعتقاد به عصر طلائى به عنوان ابزارى مناسب براى مخالفت اجتماعى ومخالفت دينى از همان ابتدا در تاريخ اسلام وجود داشته است. عامل ديگر که هنوز نيز بسيار مؤثر است، وضعيت پويا وبه لحاظ معنوى ستيزه جوى آگاهى وايدئولوژى اسلامى توأم با تعريف خود به عنوان نظام نجات بخش جهان شمول ونهايى است. به طور کلى، جنبشهاى موفق، سه مرحله ى متوالى را پشت سر مى گذارند: (1) ابتدا، تبليغ وسيع نوعى احياگرى اسلامى با هدف کسب حمايت در ميان افراد ناراضى ومحروم؛ (2) ايجاد سازمانى نظامى براى انجام تبليغات مربوط به مطالبات آن وريسکهاى نظامى به وسيله ى افزايش طرفداران؛ و(3) ظهور يک دولت سرزمينى که آرمانهاى دينى آن به تدريج کهنه مى شود.

ابن تومارت(16) (متوفى 1130) که کار خود را به عنوان يک اصلاح گر اخلاقى آغاز کرد، امپراطورى المُهاد(17) را بنيان نهاد که در اوج خود در سراسر افريقاى شمالى گسترش يافت، يعنى از منطقه اى که هم اکنون مراکش وفز(18) در مغرب تا تونس وترى پوليتانيا را در بر مى گيرد. ادعاى مهدى بودن او علاوه بر ادعاى برخوردارى از اصل ونسب علوى ودارا بودن نشانه هاى مشروعيت علويان از قبيل شمشير پيامبر،با اعتقادات کلامى سرسختانه سنى ورياضت شديد همراه بود. برداشت او از مهدى وخليفه حاکى از تأکيد بر معصوم بودن حاکم بود، خصوصيتى که معمولاً در ديدگاههاى سنى پيرامون خلافت وجود ندارد اما در امامت شيعى ضرورت دارد.

با آغاز قرن قبل از هزاره ى اول در اسلام، پيشگويى ها در باره ى مهدى اهميت خاصى يافت. از جمله شخصيتهاى مختلفى که در اين زمينه اهميت يافته اند مى توان به معلم صوفى، سيد محمد نوربخش، اشاره کرد که رهبرى جنبش مهدى گرا دربدخشان (ايران) وسپس عراق را به عهده داشت، همچنين چند مبلغ اصلاح گر برجسته در هند مسلمان، از جمله ميرسيد محمد جانپورى (متوفى: 1505 در بلوچستان)، و(جنبش ) مهدويت هندوستان که در اصل گروهى رعيت سنى بسيار مقدس مآب متشکل از زاهدان ستيزه جو بودند که با رهبران دينى رسمى دربارها مخالف بودند. رهبر آنها شيخ علائى به خاطر خوددارى از رها کردن ادعاى مهدى گرائى تا حد مرگ مورد شکنجه قرار گرفت. در حوزه ى ترکيه - ايران، اين منطقه شاهد آشوبهاى عمده اى بود که منجر به اختصاص موفقيت آميز ايدئولوژى مهدى به رهبران قبيله به ويژه ظهور سلسله ى صفوى در ايران در آغاز قرن شانزدهم، تحت حکومت شاه اسماعيل گرديد که خود را مهدى اعلام نموده بود.

سرزندگى وقدرت ميراث مهدى در اسلام با مهدى سودان، محمد احمد ابن عبد اللّه، نمود بسيار چشمگيرى يافت. جنبش او به نام مهديه، در دو دهه ى آخر قرن نوزدهم به سرعت سودان وابسته به ساکنان دره ى نيل را فرا گرفت وبه ميزان زيادى باعث شد که سودان به عنوان يک دولت - ملت در قرن بيستم ظاهر شود. در ماه ژوئن 1881 اين مرد مقدس وبرجسته ى سودانى مهدى بودن خود را علناً در جزيره ى آبا  (19) اعلام کرد وطى مدت نسبتاً کوتاهى جنبش او سودان را به حکومتى اسلامى وسپس پادشاهى اسلامى تبديل کرد که از زمان فوت مهدى در سال 1885 تا زمان فروپاشى آن در سال 1898 - 1899، تحت حکومت قائم مقام ارشد وجانشين موقت او، خليفه عبد اللّه، بوده است. مهديه آخرين طغيان در ميان مجموعه جنبشهاى بزرگ معنوى با ماهيت احياگرايانه سنى بود که به حکومتهاى پادشاهى دينى تبديل شد: وهابيه در عربستان، جنبش فالبه(20) توسط شهّو عثمان دان فوديو(21) در سوکوتو(22)، وسنوسيه(23) در سيرنايکا.(24) انجمن صوفى سنوسى از پيوندهاى ميراث مهدى بهره بردارى کرد وعنوان مهدى به رهبر آن اطلاق گرديد؛ با اين حال، مهدى سودانى که به طور کامل داراى شخصيت مهدى گرا بود، آگاهانه کوشيد شرايط فرضى جامعه ى اصيل محمدى وهمچنين رسالت پيامبر اسلام را باز آفرينى کند. ويژگى تا حدودى زاهدانه وتا حدودى کمونيستى جنبش او با اشاراتى به مجموعه اسطوره هاى عصر طلايى تقويت گرديد، از قبيل ادعاى او مبنى برداشتن شمشير پيامبر، موضوعى که شيعه اوليه آن را نماد مسيحايى مشروعيت واقتدار دانسته است. (به مدخل وهابيه؛ جهاد؛ وزندگينامه هاى دان فوديو ومحمد احمد مراجعه کنيد).

در ايران، جنبش مهم باب، زمينه ساز مهدى، به رهبرى سيد على محمد شيرازى (که در سال 1850 اعلام شد) با نشان دادن اينکه ميراث مهدى، على رغم سکوت سياسى حاکم بر مقامات بلند پايه دينى شيعه، هنوز براى برخى شيعيان راه حل معتبرى است، آسودگى خاطر شيعه ى دوازده امامى را به هم ريخت. جنبش بابى تا اوائل قرن بيستم منجر به ايجاد دين بهايى به عنوان يک دين جداگانه گرديد. (به مدخل باب ها وبهائى ها مراجعه کنيد). اگر بيشتر به طرف شرق برويم، در پنجاب، ميرزا غلام احمد قاديانى (متوفى 1908) را مى بينم که جنبش احمديه را بنيان نهاد ومدعى شد که نقش مهدى را بر عهده دارد وپيروان او در پاکستان وغرب اروپا، حتى در اواخر قرن بيستم به تبليغ او ادامه مى دادند. آموزه هاى احمد در اصل يا اصول اسلام سنى مطابقت دارد اما ابزار خشونت يا هر گونه ادعاى سياسى را نفى مى کند. خود مهدى تجسم عيسى ومحمد تلقى مى شود، ودر عين حال تجسم کريشنا، دومين مسيح يا مسيح موعود است. (به مدخل احمديه نيز مراجعه کنيد).

ميراث مهدى

بيشتر آنچه که در باره ى مهدى گفته مى شود در مقولاتى بجز ايده هاى انتزاعى واقع مى شود. افسانه هاى مربوط به نقش، شخصيت، اعمال وقدرت او گفتمانى عينى واغلب روايى است که بايد آن را در بافت حيات دينى ومعنوى مسلمانان درک کرد. در عين حال، حوزه هاى اجتماعى وسياسى جامعه را نمى توان از مجموعه اسطوره هاى مربوط به مهدى تفکيک نمود. جريانهاى احياگر وآرمانگراى افراطى در مسيحاگرايى اسلامى يکديگر را تقويت مى کنند وکشمکشى که اسطوره مهدى بين اين دو جهت ايجاد مى کند، تبيين مى کند که چگونه مى تواند يا طغيانى فجيع وپيامبرگونه در تاريخ ايجاد کند يا باعث خنثى سازى نظرى وحتى عرفانى آرمانهاى مربوط به عصر طلايى گردد.

شخصيت مهدى در احياى رهبرى متعصب يا نا بهنگام، در بسيج توده هايى که به خاطر مصادره اموالشان يا بى توجهى اجتماعى سرکوب شده يا تحت فشار سلطه ى بيگانه بوده اند ودر ارائه پشتوانه ى ايدئولوژيکى ودينى براى کمک به مؤمنين در مقابله ى خلاق با واقعيتهاى تاريخى خود، نقشى اسطوره اى داشته است. شکلهاى ديگر اين اسطوره که بيشتر پيامبر گونه وستيزه جو بوده است به سمت تحول انقلابى تاريخى گرايش داشته، به لحاظ تاريخى اهميت بيشترى دارد. سازگارى بدعت ومهدويت در اسلام تصادفى نيست وايده هاى ظاهراً بدعت گذارانه به عنوان عوامل ذاتى، در واقع نقشى معقول وموجه در تاريخ اسلام داشته اند. نيروهاى حياتى که در شخصيت مهدى نهفته است، حتى زمانى که حافظ کشمکش سازنده ى موجود در تفاسير متناقض از وحى هستند، به طور بالقوه آشفته وويرانگرند. امروزه استفاده از اين ميراث همچنان ادامه دارد وهنوز به بيم ها واميدهاى مسلمانان دامن مى زند، چه در احياى عظيم شيعه که هم اکنون در ايران ولبنان جريان دارد چه در بين رهبران بنيادگراى عرب که بر اصلاح واسلامى کردن حکومت وجامعه پافشارى مى کنند.

(به معادشناسى، مقاله اى پيرامون معادشناسى اسلامى؛ نبوت؛ ومدرنيسم، مقاله اى پيرامون مدرنيسم اسلامى مراجعه کنيد).

کتاب شناسى

هيچ مطالعه ى جامعى در خصوص کل موضعات مربوط به مهدى ونهضتهاى تاريخى وجود ندارد. يک آشنايى کلى در مهدى اثر کريستين اسنوک هارگرونژه در

Versprede Geschriften (بُن 1923)(25) جلد 1، ص 81 - 147 ارايه شده است؛ نظر يک مسلمان آگاه در سده هاى ميانى نيز در مقدمه ى ابن خلدون به نام درآمدى بر تاريخ، ترجمه ى فرانز روزنتال(26) (لندن، 1985)، جلد 2، ص 232 - 156 آمده است.

مطالعات مهم پيرامون ظهور اوليه، سابقه، وتوسعه ى ايده ى مهدى در نهضتهاى شيعه عبارتند از اثر ژان اولاف بليچ فلدت(27) تحت عنوان آغاز مهدويت (ليدن 1985)،(28) واثر اِى.اِى. ساشادينا (29) تحت عنوان مهدويت در اسلام: ايده مهدى در شيعه ى دوازده امامى (آبانى، 1981). جهت اطلاع از آغاز انقلاب عباسى مى توان به اثر موسى شارون تحت عنوان عناوين سياه شرق: دوره ى تکوين يک شورش (بيت المقدس؛ 1983) مراجعه کرد. تحقيق ادگارد بلوکه(30) تحت عنوان

Le messiarusme dans l heterodoxie musulmane (پاريس، 1903) نيز در رابطه با نهضتهاى افراطى شيعه مفيد است، اگر چه بايد با دقت آن را مطالعه کرد.

روند کلى سنت دوازده امامى در خصوص مهدى وآثار عرفانى آن را مى توان در اثر شيخ مفيد تحت عنوان کتاب الارشاد: کتاب راهنماى زندگى دوازده امام، ترجمه ى آى. کى. اِى. هاوارد (لندن، 1981)، ص. 554 - 524؛ در اثر هانرى کوربن(31) تحت عنوان پيرامون اسلام ايرانى: ابعاد معنويات در فلسفه، جلد 1،

Shi isme duode cimain (پاريس، 1971)، فصل 2، 6 و7؛ ودر مقلات کوربن در شماره 28 (1959) وشماره 32 (1968) يافت. تجربه ى مهدويت در شيعه ى اسماعيليه به وسيله ى پى. جى. واتيکيوتيس(32) نظريه فاطميون در باب دولت (لاهور، 1975)، ديويد براير(33) در ريشه هاى دين دروز، در اسلام 52 (1975): 85 - 47، 262 - 239، و53 (1976): 27 - 5؛ ومارشال جى. اس هاجسون(34) در نظام حشاشين (فدائيان حسن صباح ) نزاع اسماعيليان نزارى الويه در برابر جهان اسلام (1955؛ چاپ مجدد، نيويورک، 1980) بررسى شده است. در خصوص مدعيان مهدويت در هند در قرون شانزدهم وهفدهم ارزيابى مختصرى به وسيله ى اس. اى. اِ رزوى(35) در نهضتهاى احياگر مسلمان در شمال هند ارائه شده است (آگرا، 1965)؛ در خصوص احمديه، به اثر اسپنسر لاوان(36) تحت عنوان نهضت احمديه: تاريخ ودورنما (دهلى نو، 1974) مراجعه کنيد.

تحقيق خوبى در خصوص ابعاد مختلف مهدويت وائتلافهاى صوفى - شيعه پس از دوره ى مغول به وسيله ى ميشل ام. مازوئى(37)، تحت عنوان ريشه هاى صفويه: شيعه، صوفى گرى وغُلات(38) ويزبادان.(39) (1972) انجام شده است. در خصوص باب وايران در قرن نوزدهم، به اثر ادوارد جى. براون(40) تحت عنوان مطالبى در خصوص مطالعه ى دين بابيه (کمبريج، 1918) واثر اى. اِل. اِم. نيکولاس(41) تحت عنوان سيد على محمد، ملقب به باب (پاريس، 1905) مراجعه کنيد.

پاورقى:‌


(1) Cohen, Gerson D.
(2) لقب عقاب يهوديان مناطق شرقى ومرکزى اروپا (مترجم).
(3) Leo Baeck.
(4) Max Kreutzberger.
(5) Friedmann, H.G.
(6) Klausner, Joseph.
(7) Mowinckel, Sigmund.
(8) G. W. Ahderson.
(9) Scholem, Gershom.
(10) Silver, A. H. A.
(11) WerblowsKy, R. J. Zwi.
(12) Samuel EMinger, Ben-Sasson H.H.
(13) R. J. ZWI WERBLOWSKY.
(14) در متن انگليسى اَشرات الساعة (ashrat alsaah) آمده است. (مترجم ).
(15) Docetic.
(16) Ibn Tumart.
(17) Almohad.
(18) Fez.
(19) Aba.
(20) Fulbe.
(21) Shehu usuman Dan Fodio.
(22) کشورى در شمال غربى نيجريه (مترجم) =Sokoto.
(23) Sanusiyah.
(24) کشورى در شمال شرقى کشور ليبى (مترجم) = Cyrenaica.
(25) Bonn.
(26) Franz Rosenthal.
(27) Christiaan Snouck Hurgronje.
(28) Leiden.
(29) A. A. Sachedina.
(30) Edgard Bloche.
(31) Henry Corbin.Le.
(32) P. J. Vatikiotis.
(33) David Bryer.
(34) Marshall G.S. Hodgson.
(35) S. A. A. Rizvi.
(36) Spencer Lavan.
(37) Michel M. Mazzoui.
(38) Gulat.
(39) Wiesbaden.
(40) Edward G.Browne.
(41) A. L. M Nicolas.