آثار و فوائد وجود امام زمان(عليه السلام) در زمان غيبت
يكى از پرسش هايى كه در مورد امام زمان(عليه السلام) مى شود اين است كه چه آثار و
فوايدى بر وجود امام و رهبرى كه در اختفا و غيبت به سر مى برد، مترتّب است؟ به
عبارت ديگر، چرا امام(عليه السلام) سال ها قبل از ظهور، تولد يافته است و فايده
وجود آن حضرت چيست؟
لازم است قبل از پاسخ نكته اى تذكّر داده شود و آن اين كه سؤال مذكور مسأله جديدى
نيست كه تازه طرح شده باشد، بلكه سال ها قبل از تولد حضرت مهدى(عليه
السلام)مطرح بود. حتّى اين پرسش ها همزمان با عصر نزول وحى نيز وجود داشت
چنانكه از جابر بن عبد اللّه انصارى، صحابى بزرگ پيامبر نقل شده است كه گفت:
هنگامى كه آيه كريمه
«يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولِي
الأَمْرِ مِنْكُمْ»([1])
نازل شد، به رسول گفتم: خدا و رسول را شناختيم; صاحبان امرى را كه خداوند اطاعت
آنان را به اطاعت شما مقرون كرده است، چه كسانى هستند؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند:
«آنان جانشينان من و
پيشوايان امّت بعد از من هستند. اول آن ها على بن ابى طالب است; سپس حسن و حسين
و على بن الحسين
و
محمّد بن على كه در
تورات معروف به باقر است. اى جابر! در آينده نزديك، او را ملاقات خواهى كرد.
هنگامى كه او را ديدى سلام مرا به او برسان. بعد از او جعفر بن محمّد، موسى بن
جعفر، على بن موسى، محمّد بن على، على بن محمّد، حسن بن على و سپس فرزندِ حسن،
هم نام و هم كنيه من و حجت خدا در زمين و ذخيره خدا براى بندگان اوست. همان كسى
كه خداوند، مشرق و مغرب را به دستش فتح مى كند».
آن گاه حضرت فرمودند:
«او همان كسى است كه
از شيعيان و دوستانش غايب مى شود،; دوران غيبتش به حدّى طولانى و دشوار است كه
بر اعتقاد به امامت وى باقى نمى ماند مگركسى كه خدا قلبش را بهوسيله ايمان
آزمايش كرده باشد».
عرض كردم يا رسول اللّه! آيا شيعيان در زمان غيبت از او بهره مند مى گردند؟
حضرتش فرمود:
«آرى! سوگند به كسى كه مرا به نبوت مبعوث داشته است، البته آن ها از نور وجودش
استفاده مى كنند و از بركت ولايتش بهره مند مى گردند، همانطور كه از نور خورشيد
بهره مند مى شوند گر چه در پس ابر باشد. اى جابر! غيبت از اسرار مكتومِ خزانه
علم خداست. پس آن را جز از اهلش پنهان دار».([2])
با توجه به اين حديث مشهور، جواب سؤال مذكور به خوبى روشن مى شود كه بدون ترديد،
بركات خورشيد فروزان امامت و ولايت حضرت مهدى(عليه السلام) آن چنان گسترده و
فراوان است كه ابرهاى تيره و تارى كه به واسطه ستمگرى هاى دشمنان خدا براى
مدّتى نامعلوم بين آن حضرت و مردم حايل گرديده، نمى تواند جلو بركات وجودى
آخرين حجت و ذخيره خدا را بگيرد.
زيرا اگر چه آن حضرت در زمان غم انگيز غيبت، از تصرّف در بعضى از شئونات خويش
ـ مانند حضور در جامعه و به دست گرفتن زمام امور ـ كناره گيرى مى نمايند، لكن
بايد دانست كه اين امر فقط يكى از شئونات آن حضرت است; چرا كه آن حضرت در بقيه
شئونات خويش تصرف مى نمايد و بسيارى از مشكلات جامعه را رفع و از درماندگان
دستگيرى مى كند و امدادهاى غيبى آن بزرگوار در سراسر هستى گسترش دارد. اين
موضوع شواهد فراوانى دارد كه در جاى خودش به آن اشاره خواهيم كرد.
گذشته از اين، بايد دانست كه تمام مصالح و حِكَم و فوايد و آثار وجود امام(عليه
السلام)در زمان غيبت براى ما مكشوف نيست. از سفارش پيامبر به جابر فهميده
مى شود كه همگان استعداد و لياقت فهم و درك بركات وجود امام(عليه السلام) را در
دوران غيبت ندارند; بلكه افرادى همچون آن صحابى بزرگ مى توانند تا حدّى شعاع
بركات وجودى حجّت خدا را درك كنند. زيرا حضرت در پايان گفتارشان به جابر
فرمودند:
«موضوع
غيبت از اسرار خداست و بايد آن را از نااهلان پنهان بدارى».
آثار و بركات وجودى امام(عليه السلام)
احاديث و روايات از پيامبر اكرم و ائمه(عليهم السلام) در جواب و پاسخ اين گونه
پرسش ها فراوان است كه ذكر آن در اين مختصر نمى گنجد، لكن از باب نمونه به
عنوان تيمّن و تبرّك، حديثى را از امام سجّاد(عليه السلام) كه بيانگر پاره اى
از بركات وجودى امام(عليه السلام) است، ذكر مى كنيم:
سليمان از امام صادق(عليه السلام) و آن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر(عليه
السلام)و آن حضرت از امام زين العابدين نقل مى كند كه حضرتش فرمودند:
«نحن أئمّة
المسلمين، و حجج اللّه على العالمين، و سادة المؤمنين وقادة الغرّ المحجّلين، و
موالي المؤمنين، و نحن أمان لأهل الأرض كما أنّ النّجوم أمان لأهل السماء، و
نحن الّذين بنا يمسك اللّه السماء أن تقع على الأرض إلاّ بإذنه، و بنا يمسك
الأرض أن تميد بأهلها، و بنا ينزل الغيث، و تنشر الرحمة، و تخرج بركات الأرض، و
لولا ما في الأرض منّا لساخت بأهلها».
ثمّ قال: و لم تخل
الأرض منذ خلق اللّه آدم من حجّة اللّه فيها ظاهر مشهور أو غائب مستور([3])،
ولا تخلو إلى أن تقوم الساعة من حجّة اللّه فيها، ولولا ذلك لم يعبد الله.
قال سليمان، فقلت
للصادق(عليه السلام): فكيف ينتفع الناس بالحجّة الغائب المستور؟
قال: «كما ينتفعون
بالشمس إذا سترها السحاب».([4])
«ما (اهل بيت
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)) پيشوايان امت اسلام، حجت هاى خدا بر جهانيان،
آقاى اهل ايمان، پيشتواى روسفيدان و سرپرست مؤمنانيم. ما امان براى اهل زمين
هستيم، همچنان كه ستارگان امان براى اهل آسمانند. ما كسانى هستيم كه خدا به
واسطه ما آسمان را بر فراز زمين نگه داشت و اهل زمين را از هلاكت نجات بخشيده
است. به واسطه ما باران مى بارد و رحمت خدا منتشر مى شود و
زمين بركاتش را بيرون مى آورد و اگر نبود در هر عصر و زمانى امامى از ما اهل بيت
در زمين، زمين اهلش را فرو مى برد و هلاك مى كرد.
سپس فرمودند: از
هنگام خلقت آدم تا قيامت، زمين از حجت خدا خالى نبوده و نخواهد بود; خواه حجتش
در ميان مردم آشكار و معروف باشد يا غايب و ناپيدا. خدا در زمين عبادت
نمى گرديد».
سليمان گويد: از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم كه مردم در زمان غيبت چگونه از
امام غايب بهره مند مى شوند؟
آن حضرت فرمود:
«همچنان كه از
خورشيد هنگامى كه در پشت ابرها است، بهره مند مى گردند».
مفاد بيان امام(عليه السلام) در اين حديث، سه بخش است:
بخش اول
درموقعيّت ائمه(عليهم السلام) از جهت مقام ومنصب الهى آن هاست كه پيشوايان راستين
اسلام پس از پيامبر گرامى حجت هاى خدا بر تمام عالميان و سيّد و آقاى اهل ايمان
هستند كه به فرمان خداى سبحان به وسيله پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)
به جامعه اسلامى معرّفى گرديده و براى هدايت و رهبرى همه انسان ها در تمامى
قرون و اعصار تعيين گشته اند.
در بخش
دوم
از فرمايش امام سجاد(عليه السلام) پاره اى از بركات وجودى ائمه اطهار(عليهم
السلام)بيان شده است كه اختصاص به زمان حضور امام(عليه السلام) ندارد. زيرا
آثار و بركات آن حضرت چنان گسترده است كه شامل زمان حضور و غيبت مى شود.
در بخش
سوم
از فرمايش امام سجاد(عليه السلام)، به چند نكته اساسى اشاره شده است:
الف)
اگر امامى از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در زمين نباشد، زمين اهلش
را نابود مى كند.
ب)
اين كه خالى نبودن زمين از حجت خدا، يك سنّت الهى است كه از زمان حضرت آدم(عليه
السلام) تا قيامت جريان دارد.
ج)
اين كه عبادت خدا در زمين بستگى به وجود حجّت خدا دارد.
د)
در كلام حضرت به بهره مند شدن مردم از وجود امام(عليه السلام) در ايام غيبت تصريح
شده است.
امام(عليه السلام)
نگهبان اهل زمين
اينك نسبت به بعضى از فرازهاى فرمايش امام سجاد(عليه السلام)توضيحاتى ارائه
مى دهيم:
«نحن أمان لأهل
الأرض كما أنّ النجوم أمان لأهل السماء».([5])
در اين فراز از سخنان امام(عليه السلام) به نقش حياتى و پر اهميت ائمه
اطهار(عليهم السلام) نسبت به امنيت و آرامش اهل زمين اشاره گرديده و وجود
امامان و رهبران معصوم ـ كه از سوى خدا عهده دار مسئوليتِ هدايت و ارشاد و
رهبرى جامعه گرديده اند ـ براى اهل زمين، موجب امنيت و آرامش دانسته شده و اين
بسان ستارگان آسمان است كه موجب آرامش اهل آسمانند.
توضيح سخن
امام(عليه السلام)
ما هنگامى مى توانيم مفاد و منظور كلام جامع و بلند امام سجاد(عليه السلام)را خوب
درك كنيم كه نسبت به خداوند متعال و اهداف وى از خلقت انسان ها و ساير موجودات،
شناخت صحيح داشته باشيم. زيرا شناخت صحيح خداوند متعال است كه به انسان امكان
شناخت پيامبر و امامان را مى دهد.
به طور حتم اگر شناخت و برداشت انسان نسبت به معارف الهى ضعيف و ناچيز باشد و
خصوصيات و صفات خداوند را در حدّ لزوم نشناسد، در معرفت پيامبر و امام نيز
ناتوان خواهد بود; تاجايى كه ممكن است كسانى را به عنوان پيامبر يا امام و
خليفه بشناسد كه اساساً لياقت اين مَناصب سه گانه را نداشته باشند. پس شناخت
صحيح خداوند است كه به انسان، اين بينش و فهم را مى دهد كه دنبال هر كس كه
ادّعاى نبوّت يا خلافت و امامت را بنمايد، نرود و بدون دليل و برهانِ قاطع، سخن
كسى را نپذيرد.
با توجه به اين مقدّمه كوتاه، چنين نتيجه مى گيريم كه تمام انحرافاتى كه در امم
گذشته و صدر اسلام در امّت اسلام رخ داد و مردم را به انحراف و ضلالت كشاند،
معمولا به واسطه كسانى بود كه شناخت آن ها نسبت به خدا و پيامبران، ضعيف و
نادرست بود; امت حضرت موسى(عليه السلام) به واسطه عدم شناخت صحيح و كافى از خدا
و پيامبر، در آزمايش كوتاه و چهل روزه، شكست خورد و به دنبال
سامرى و گوساله اش
راه افتاده و دست از بندگى خداوند عالم كشيده و گوساله را به عنوان معبود خود
پذيرفتند.([6])
لذا در دعاهاى رسيده از ائمه اطهار(عليهم السلام) اين نكته خاطر نشان گرديده است
كه در هر حال، انسان بايد شناخت خود را نسبت به خدا افزايش دهد و با دعا و
درخواست از خداوند متعال كمك بگيرد. زيرا شناخت صحيح معارف دينى، اعم از شناخت
پيامبر و امام، بستگى به شناخت خداوند دارد. لذا سفارش شده است كه در هنگام دعا
و كمك خواستن از خداوند چنين بگوييم:
«اللّهُمَّ عرِّفني
نفسك فإنّك إن لم تُعرِّفنى نفسك لم أعرف نبيّك، اللّهُمَّ عرّفني رسولك فإنَّك
إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجّتك، اللّهمَّ عرّفني حجّتك فإنّك إن لم تعرّفنى
حجّتك ضللت عن دينى».([7])
«خداوندا! خودت را
به من بشناسان. زيرا اگر خودت را به من نشناساندى، فرستاده ات را نخواهم شناخت.
خداوندا! فرستاده ات را به من بشناسان. زيرا اگر فرستاده ات را معرّفى ننمودى،
حجّت تو را نخواهم شناخت. خداوندا! حجّت خود را به من بشناسان. زيرا اگر حجّتت
را به من نشناساندى، از دينم منحرف خواهم گشت».
مضمون اين دعاى شريف شاهد گفتار ماست كه گفتيم اگر خدا را خوب بشناسيم، رسول خدا
را نيز خواهيم شناخت و اگر پيامبر را شناختيم، امام و حجت خدا، بعد از وى را
نيز خواهيم شناخت.
آنچه در توضيح جملات اين دعا بايد گفت اين كه معرفت خداوند متعال داراى مراتب و
درجاتى است كه انسان تا حدّى به بركت فطرت و عقل مى تواند به آن دست يابد; لكن
معرفت صحيح و كامل را بايد به كمك پيامبران الهى و خلفاى راستين آنان كه بيانگر
معارف دينى هستند، كسب كرد.
در اين موضوع از ائمه اطهار(عليهم السلام) روايات فراوان رسيده است كه به يك
نمونه از آن اشاره مى كنيم:
ابى حمزه ثمالى از امام باقر(عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند:
«إنّما يعبداللّه من
يعرف اللّه فأمّا من لايعرف اللّه فإنّما يعبده هكذا ضُلالا.([8])
قلت: جعلت فداك فما
معرفة اللّه؟
قال: تصديق اللّه
عزّوجلّ و تصديق رسوله و موالاة على(عليه السلام)والإئتمام به وبالائمّة
الهدى(عليهم السلام) والبرائة إلى اللّه عزّوجلّ من عدوّهم، هكذا يعرف اللّه
عزّوجلّ».([9])
«همانا كسى خدا را عبادت مى كند كه او را شناخته باشد; امّا كسى كه خدا را
نشناسد، عبادت او از روى ضلالت و گمراهى انجام مى گيرد».
ابو حمزه با شنيدن اين سخن از امام باقر(عليه السلام)، عرض كرد: معرفت خدا چيست؟
حضرت فرمود:
«معرفت خدا، تصديق
خدا و تصديق رسول خدا و دوستى على بن ابى طالب و پيروى نمودن از او و ائمه
هدى(عليهم السلام) و بيزارى جستن از دشمنان آن ها است. اين است معرفت صحيح
خداوند عزّوجلّ».
وجود امام معصوم
موجب آرامش اهل زمين است
اگر شناخت صحيح نسبت به خداوند متعال از راه نزول وحى به وسيله حجت و امام بعد از
پيامبر انجام گيرد، به خوبى روشن مى شود كه وجود امام معصوم در ميان جامعه بشرى
از جهات گوناگون موجب آرامش و امنيت براى ساكنان زمين است.
اينك به گوشه اى از آن جهات اشاره مى كنيم.
1 ـ امنيت فكرى و
روحى
امام و حجت بر اساس اين كه مسئوليت هدايت و ارشاد جامعه را بر عهده دارد، از
مرزهاى اعتقادى و فكرى جامعه اسلامى نگهبانى مى كند تا مورد هجوم افكار غلط و
اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدايت و ارشاد حجت خداست كه
انحرافات فكرى و عقيدتى كه موجب تزلزل فكرى و روحى جامعه است، از بين رفته و
امنيت فكرى و روحى به وجود مى آيد.
2 ـ به
دست گرفتن زمام امور جامعه
مسئوليت ديگر امام به دست گرفتن زمام امور جامعه است كه در صورت فراهم شدن شرايط
و امكانات كافى، امام زمام امور را به دست گرفته و قسط و عدالت همگانى را
جايگزين بى عدالتى ها ـ كه نظم و آرامش اجتماعى را بر هم مى زند ـ مى نمايد; در
نتيجه اهل زمين از آرامش و ثبات برخوردار مى گردند.
اگر مى بينيم كه امام از تصرف ظاهرى در اداره امور جهان خوددارى مى كند، به واسطه
عدم وجود شرايط و مقدمات لازم است و خوددارى از تصرف ظاهرى در امور، چيزى نيست
كه منحصر به حضرت حجت(عليه السلام)باشد، بلكه امامان پيشين نيز چنين بودند،
چنانكه در تاريخ زندگانى حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى بينيم كه آن حضرت
بيش از بيست و پنج سال در امور اجرايى دخالت و تصرف نكردند; در عين حال كه از
اولين لحظه ارتحال پيامبر گرامى اسلام واجد تمام شرايط زعامت جهان بشريت بودند
و علاوه بر آن، از طرف خدا و پيامبر نيز به مقام ولايت و امامت بر مردم انتخاب
شده بودند، لكن وقتى موضوع غصب خلافت پيش آمد، جامعه اسلامى به واسطه
كوتاهى و سهل انگارى
عده اى و
نفاق و دشمنى
عده اى ديگر از بركات وجود امام و رهبرى معصوم، محروم ماند.
اگر امروز اجتماع ما از بركات تصرف مستقيم امام و حجت خدا محروم است، نه تنها
مربوط به كوتاهى مسلمين صدر اسلام، بلكه به خاطر غفلت هاى جامعه خود ما نيز
مى باشد.
توضيح اين كه مسئول دخالت نكردن و تصرف ننمودن ائمه اطهار(عليهم السلام)در گذشته
و حال، مردمى هستند كه از اطاعت پيشوايان راستين اسلام سرباز زدند و به مخالفت
با آنان برخاستند. اميد است روزى فرا رسد كه جامعه اسلامى و مردم جهان به اين
حقيقت پى ببرند كه براى دست يافتن به عالى ترين مدارج تكامل انسانى، ناگزيرند
ازانسانى كامل ومعصوم كه واجد تمام شرايط رهبرى در ابعاد مختلف زندگى انسان
است، اطاعت و پيروى كنند; در اين صورت است كه زمينه و شرايط براى تصرف مستقيم
حجت و ولىّ خدا فراهم مى گردد وامام با اذن خداوندمتعال ظاهر خواهدگشت وزمين را
از عدل وقسط پر كند و ظلم و بيداد را از بين ببرد، چنانكه اميرالمؤمنين(عليه
السلام)پس از بيست و پنج سال كناره گيرى از تصرف در امور مسلمانان، بعد از
فراهم شدن شرايط، رسماً زمام امور را به دست گرفت و موفق گرديد كه در اين مدّت
كوتاهِ زعامت و رهبرى خود نمونه اى از حكومت قرآن و اسلام را براى همه مسلمانان
و حتى براى جهان بشريّت ترسيم كند.
در پايان اين بحث، فرمايش
مرحوم محقّق طوسى
در «تجريد
الاعتقاد»
را مى آوريم. او مى گويد:
«وجوده لطف و تصرّفه
لطف آخر وعدمه منّا».([10])
وجود امام لطف و اتمام حجت بر بندگان است. خداوند به مقتضاى حكمت خويش به وسيله
انتخاب و نصب امام براى هدايت جامعه بشرى، حجت را بر همگان تمام نمود; به طورى
كه آن را نعمت دانسته و اكمال دين را مربوط به آن مى داند. لذا درباره روز غدير
ـ روز نصب امام(عليه السلام) ـ مى فرمايد:
(اليَوْمَ
أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي).([11])
امّا اگر مردم از اين نعمت خداوند منتفع نمى شوند و امام در امور اجرايى تصرّف
نمى كند، به واسطه سهل انگارى و كوتاهى خود آن ها است. لذا بر تمام امت اسلام
است كه از خواب غفلت بيدار شوند و مقدّمات حضور امام معصوم را در ميان خود به
وجود آورند تا از بركات كامل الهى برخوردار گردند. به اميد آن روز.
وجود
امام، منشأ خير و بركت
بر حسب روايات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بين مردم، منشأ خير و بركت و موجب
نزول باران و جلب منافع و دفع بسيارى از بلاها و خطرها از جامعه است، چنانكه در
تفسير آيه 251 سوره بقره([12])
از امام صادق(عليه السلام)نقل شده كه فرمودند:
«إنّ اللّه ليدفع
بمن يصلّي من شيعتنا عمّن لا يصلّي ولو اجتمعوا على ترك الصلاة لهلكوا; به
درستى كه خداوند به واسطه نمازگزاران شيعه، بلا را از كسانى كه نماز
نمى خوانند، دفع مى كند. زيرا اگر همه شيعيان نماز را ترك كنند، هلاك
مى گردند».([13])
آنگاه حضرت نسبت به ساير احكام، مانند پرداخت زكات و حجّ گزاردن همين مطلب را
مى فرمايد.
واضح است كه وقتى وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنين بركتى را به همراه داشته باشد،
بركات وجود امام معصوم كه ولىّ و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بيشتر خواهد
بود. زيرا امام و حجت خدا واسطه رسيدن فيض و بركت خداوند متعال به مردم و برطرف
كننده بلاها از آنان است. چنانكه امام سجاد(عليه السلام)درباره بركات وجودى
ائمه اطهار(عليهم السلام)مى فرمايد:
«ما كسانى هستيم كه
به واسطه ما آسمان برفراز زمين نگهدارى شده و زمين از هلاك نمودن اهلش منع
گرديده است».
حضرت در ادامه مى فرمايد:
«وبنا ينزّل الغيث و
تنشر الرحمة و تخرج بركات الأرض».([14])
دراين فراز از بيان امام، به بركاتى ديگر اشاره گرديده ونزول باران وانتشار رحمت
خدا و خروج بركات زمين، از آثار وجودى ائمه اطهار(عليهم السلام)شمرده شده است.
اين موضوع يك اصل قرآنى است; زيرا قرآن كريم مى فرمايد:
(وَلَوْ
أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتّقَوا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنَ
السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُم بِمَا كَانُوا
يَكْسِبُونَ)([15])
«اگر اهل شهرها و
آبادى ها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنان
مى گشوديم; لكن (آن ها حق را) تكذيب كردند. ما هم آنان رابه كيفر اعمالشان
مجازات كرديم».
نكته اى كه از اين آيه مى توان استفاده نمود اين است كه اهل شهرها و آبادى ها،
تقوا را رعايت نكردند و حق را نيز انكار و تكذيب نمودند و سزاوار تنبيه و
مجازات الهى گرديدند; لكن در عين حال مشاهده مى كنيم كه باران رحمت الهى ريزش
مى كند و بركات زمين از دل آن خارج مى گردد و اهل زمين از آن بهره مند مى شوند
و اين نمى شود مگر به واسطه وجود ائمه اطهار(عليهم السلام) كه مظهر قدس و تقوا
و پرهيز كارى در زمين هستند. خداوند نه تنها به خاطر آنان بركاتش را از اهل
زمين دريغ نمى كند، بلكه بلاها و آفات را نيز به واسطه كرامت و عظمت ائمه
اطهار(عليهم السلام) در پيشگاهش، از اهل زمين برطرف مى كند و به انسان هاى
گنهكار مهلت مى دهد تا شايد به وسيله توبه و انابه به سوى خدا بازگردند; زيرا
وجود ائمه معصومين همچون وجود پيامبر سبب خير و بركت و رفع عذاب از امت است
چنانكه قرآن كريم مى فرمايد:
(وَمَا
كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فيِهمْ).([16])
«اى پيامبر! تا تو
در ميان امت هستى خداوند آنان را عذاب نمى كند».
علّت
نياز مردم به پيامبر و امام
در تفسير آيه 33 سوره انفال از امام باقر(عليه السلام) روايتى نقل شده، كه ذكر آن
در اينجا مناسب است.
جابر بن يزيد جعفى مى گويد: به امام باقر(عليه السلام) عرض كردم:
«لأيّ شيء يحتاج إلى
النبي والإمام؟
فقال: لبقاء العالم
على صلاحه، و ذلك إنّ اللّه عزّوجلّ يرفع العذاب عن أهل الأرض إذاكان فيها نبىّ
أوإمام، قال اللّه عزّوجلّ: «وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ
فِيهِمْ»([17])
و قال النبىّ(صلى الله عليه وآله وسلم): النجوم أمان لأهل السماء و أهل بيتي أمان
لأهل الأرض.
ثمّ قال(عليه
السلام): يعني بأهل بيته الأئمّة(عليهم السلام) الّذين قرن اللّه عزّوجلّ
طاعتهم بطاعته».([18])
«علت نياز به پيامبر و امام چيست؟
حضرت فرمودند:
استوار ماندن جهان و
تباه نشدن آن. زيرا خداوند، عذاب را از اهل زمين بر مى دارد مادامى كه پيامبر و
امام در آن باشد. چنانكه خداوند مى فرمايد: «تا تو در ميان آنها هستى، خداوند
آنها را عذاب نخواهد كرد». و پيامبر نيز فرموده است: ستارگان موجب امنيّت براى
اهل آسمان هستند و اهل بيت من موجب امنيّت و امان براى اهل زمين.
سپس امام باقر(عليه السلام) فرمودند:
منظور پيامبر(صلى
الله عليه وآله وسلم) از اهل بيت، كسانى هستند كه خداوند اطاعت آنان را مقرون
به اطاعت خودش فرموده است».([19])
احساس
آرامش در سايه امام
يكى ديگر از ثمرات و فوايد مهمّى كه بر وجود امام در ميان بندگان خدا مترتّب است،
اين است كه وجود شخصيّتى بزرگ و ملكوتى و معصوم كه آگاه از حال مردم است، در
ميان افرادى كه اعتقاد به امامت و رهبرى وى دارند و او را از هر كس ديگر نسبت
به خود مهربان تر و دلسوزتر مى دانند، موجب دلگرمى و قوّت روحى براى آنها است،
و هر نوع يأس و نوميدى را از ايشان دور مى كند و آنان را به آينده اى روشن و
ارزشمند اميدوار مى سازد; اميدى كه در انتظار دميدن صبح دولت كريمه و عدالت
گستر وى لحظه شمارى مى كنند و توفيق درك حضور حضرتش را از خداوند متعال درخواست
مى نمايند.
به عبارت ديگر، وجود امام، نقطه اتّكايى است براى بندگان خدا كه در هنگام مواجه
شدن با حوادث هولناك، به وى پناه برند و به عنوان پناهگاهى چاره ساز و آرام بخش
از وجود امام منتفع گردند و به تلاش وكوشش خويش در راستاى نيل به اهداف الهى و
اسلامى ادامه دهند.
از اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل شده است كه فرمودند:
«كنّا إذا احمرّ
البأس اتّقينا برسول اللّه، فلم يكن أحدٌ منّا أقرب إلى العدوّ منه; ما در
هنگام شدايد و سختى هاى جنگ و محاربه با دشمنان خدا، به پيامبر پناه مى برديم.
آن حضرت از همه ما به دشمن نزديك تر بود».([20])
امدادهاى غيبى امام زمان(عليه السلام)
رواياتى كه از پيامبر اكرم و ائمه اطهار(عليهم السلام) درباره غيبت حضرت
مهدى(عليه السلام)رسيده، امكان بهره مندى از وجود آن حضرت را در عصر غيبت،
مانند بهره مندى از نور خورشيد، هنگامى كه در پشت ابرها نهان است، دانسته است([21])
و حتّى اين معنى را خود حضرت نيز در پاسخ به بعضى از افراد فرموده اند:
«وأمّا وجه الانتفاع
بي في غيبتي فكالانتفاع بالشمس إذا غيّبتها عن الأبصار السحاب([22]);
اما چگونگى بهره مندى از من در ايّام غيبتم، مانند بهره مندى از نور خورشيد است
زمانى كه ابرها آن را از چشمان مردم پوشيده باشند».
از جمله امدادهاى غيبى حضرت به جامعه شيعه، عنايت خاصّ آن بزرگوار به شيعيان است
چنانكه در توقيعى از حضرتش براى
شيخ مفيد(رحمه الله)،
چنين آمده است:
«إنّا غير مهملين
لمراعاتكم ولا ناسين لذكركم ولولا ذلك لنزل بكم اللأواء واصطلمكم الأعداء([23]);
«ما هميشه مراعات شما را مى نماييم و به ياد شما هستيم و گر نه، دشوارى ها و
گرفتارى ها بر شما فرو مى ريخت و دشمنان، شما را لگدمال مى كردند».
از اين جملات محبّت آميز حضرت استفاده مى شود كه پيوسته امدادهايى پر بركت از
ناحيه آن بزرگوار به ما مى رسد.
امكان تشرف به حضور امام(عليه السلام) در زمان غيبت
بحث امكان تشرّف در زمان غيبت را با حديثى از امام صادق(عليه السلام)آغاز
مى كنيم:
«قال أبو
عبد اللّه(عليه السلام): للقائم غيبتان: إحداهما قصيرة، والاُخرى طويلة، الغيبة
الاُولى لا يعلم بمكانه فيها إلاّ خاصّة شيعته، والاُخرى لا يعلم بمكانه فيها
إلاّ خاصّة مواليه».([24])
«امام صادق(عليه
السلام) فرمود: براى قائم(عليه السلام) دو گونه غيبت وجود داد: يكى از آن دو
كوتاه و ديگرى طولانى مى باشد.
ويژگى غيبت اول آن
است كه مكانِ آن حضرت را جز خواصّ شيعيان كسى نمى داند. ويژگى غيبت دوم آن است
كه مكانِ آن حضرت را جز خواص موالى و دوستان وى كسى نمى داند».
از اين روايت نكاتى استفاده مى شود كه شايان ذكر و متناسب با موضوع بحث است.
البتّه قبل از بيان نكات، لازم است بگوييم:
اولا:
اين روايت از نظر سند صحيح است و تمام راويان آن از افراد موثّق هستند.([25])
ثانياً:
روايات به اين مضمون متعدّد است كه به خاطر رعايت اختصار به ذكر يكى از آن ها
اكتفا كرديم.
اينك به طور اختصار نكات را بيان مى نماييم:
نكته اوّل:
از جمله
«للقائم غيبتان إحداهما قصيرة»
استفاده مى شود كه حضرت قائم(عليه السلام) داراى دو گونه غيبت است; يكى از آن دو
كوتاه و ديگرى طولانى است كه جمله
«الاُخرى طويلة»
اشاره به آن است.
غيبت
صغرى
با توجه به رواياتى كه ولادت حضرت مهدى(عليه السلام) را مانند ولادت موسى(عليه
السلام) در خفا دانسته، مى توان گفت كه آغاز غيبت صغرى همزمان با ولادت آن حضرت
در نيمه شعبان سال 255 هـ .ق بوده است. اين غيبت كوتاه مدّت، در نيمه شعبان سال
329 هـ .ق با وفات على بن محمّد سمرى(رحمه الله) ـ نايب چهارم حضرت ـ پايان
پذيرفت.
البته بعضى از علما و دانشمندان شيعه آغاز غيبت صغرى را همزمان با شهادت امام حسن
عسكرى(عليه السلام) به سال 260 هـ .ق دانسته اند.
بنابر اين، غيبت اوّل را اگر همزمان با تولّد حضرت دانستيم، مدّت آن 74 سال و اگر
آغاز آن را از زمان شهادت امام حسن عسكرى(عليه السلام)بدانيم، مدّت آن 69 سال
خواهد بود. اين مقدار نسبت به غيبت دوم حضرت كه هنوز ادامه دارد، بسيار كوتاه
است.
نكته دوّم:
از جمله
«الغيبة الاُولى لا يعلم بمكانه فيها إلاّ خاصّة شيعته»
استفاده مى شود كه غيبت صغرى نه تنها از جهت زمان محدود بود، بلكه از نظر شعاع و
گستردگى نيز محدوديت داشته است. زيرا به دليل اين روايت، در غيبت صغرى فقط
شيعيان خاص مانند نُوّاب خاصّ و بعضى از وكلاى آن حضرت، مكان و محل ايشان را
مى دانستند و با وى در ارتباط بودند.
همچنين افرادى در زمان حيات و زندگانى امام حسن عسكرى(عليه السلام)كه آغاز غيبت
صغرى بود، به محضر حضرت مى رسيدند، مانند نُوّاب خاص، و احياناً افراد ديگرى
بعد از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نيز با حضرت در ارتباط بودند و گاهى به فيض
درك حضورش نايل مى شدند كه اين موضوع با مراجعه به تاريخ غيبت صغرى روشن
مى شود.
البتّه تشرّف به حضور امام زمان(عليه السلام) در زمان حيات و زندگى امام حسن
عسكرى(عليه السلام) بيشتر بود. زيرا آن حضرت عنايت داشتند كه با تدبيرهاى
ويژه اى ـ كه مزاحتمى از طرف حكومت براى ايشان فراهم نشود ـ فرزند عزيزشان را
به خواصّ اصحاب و شيعيان خود نشان دهند و بر امامت وى بعد از خود تأكيد نمايند،
تا در آينده شيعيان نسبت به شناخت امام در حيرت و سرگردانى نمانند.
لذا امام حسن عسكرى(عليه السلام) به هنگام لزوم، در مواردى، به افراد متعدّدى
حضرت مهدى(عليه السلام) را نشان مى دادند و بر امامت وى تأكيد مى كردند. زيرا
حضرت مى دانستند كه اگر ولادت آن حضرت به طور كلى در خفا بماند، موجب حيرت و
سرگردانى شيعيان خواهد شد.
از سوى ديگر شيعيان نيز در شرايطى بودند كه با مشاهده آثار و علايم وقوع غيبت در
آينده نزديك، نسبت به شناسايى امام دوازدهم(عليه السلام)حساس شده بودند و
پيوسته از امام عسكرى(عليه السلام) در مورد وى پرسش مى كردند. اين امر نيز سبب
مى شد كه حضرت، بيشتر در شناساندن فرزندشان به عنوان آخرين وصىّ و جانشين معصوم
پيامبر اهتمام بورزد. در اين مورد شواهد تاريخى فراوان وجود دارد كه نمونه اى
از آن را ذكر مى كنيم:
مرحوم صدوق
با سند صحيح از
احمد بن اسحاق
نقل مى كند كه گفت: «خدمت حضرت امام عسكرى(عليه السلام)شرفياب شدم و خواستم
درباره امام بعد از وى پرسش كنم. آن حضرت قبل از آن كه من سؤال كنم فرمود:
«احمد بن اسحاق! خداوند از هنگام خلقت آدم تاكنون زمين را ازحجّت خالى نگذاشته و
تا قيامت نيز زمين را از كسى كه به وسيله او بلاها را از اهل زمين دفع كند
وباران رحمتش رافروفرستد وبركات زمين را بروياند، خالى نخواهدگذاشت.
عرض كردم: يابن رسول اللّه! امام و خليفه بعد از شما كيست؟
حضرت از جاى برخاستند و با سرعت وارد اطاق شدند. وقتى بيرون آمدند، كودك سه
ساله اى مانند ماه شب چهارده، بر دوش وى بود. آن گاه فرمود:
اى احمد بن اسحاق!
اگر تو نزد خدا و حجت هاى وى گرامى نبودى، فرزندم را به تو نشان نمى دادم. او
همنام و هم كنيه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)است و همان كسى است كه زمين
را از قسط و عدالت پر كند، همان طورى كه از جور و ستم پر شده باشد. اى احمد بن
اسحاق! مَثَل او در اُمّت اسلام، مثل حضرت خضر(عليه السلام)و ذى القرنين است.
به خدا سوگند او را غيبتى است كه در آن، كسى بر اعتقاد به امامت او نخواهد ماند
مگر فردى كه خدا او را ثابت نگه دارد و او را به دعا نمودن براى تعجيل ظهور
امام عصر(عليه السلام) توفيق دهد.
عرض كردم: اى آقاى من! آيا معجزه و علامتى هست كه قلب من به واسطه آن مطمئن
گردد؟.
فنطق الغلام(عليه
السلام) بلسان عربيّ فصيح فقال: أنا بقيّة اللّه في أرضه والمنتقم من أعدائه،
ولاتطلب أثراً بعد عين يا أحمد بن اسحاق; در اين هنگام آن فرزند خردسال به زبان
عربى فصيح فرمود: «من ذخيره خدا در روى زمين و انتقام گيرنده از دشمنان او
هستم. اى احمد بن اسحاق! بعد از آن كه خودم را مشاهده كردى، ديگر دنبال علامت و
نشانه من مگرد».
احمد بن اسحاق گويد: خوشحال و مسرور، از حضور حضرت امام حسن عسكرى و حضرت
مهدى(عليهما السلام) بيرون رفتم.
روز بعد به حضور حضرت برگشتم و عرض كردم: يابن رسول اللّه! به سبب احسانى كه
ديروز به من كرديد (و امام بعد از خودتان را به من نشان داديد) سُرورم فراوان
شد; لكن بفرماييد كه چه سنّتى از خضر و ذى القرنين در آن حضرت است؟
حضرت فرمودند:
طولانى شدن غيبت او،
اى احمد!
عرض كردم: آيا غيبت او به درازا مى كشد؟
حضرت فرمود:
آرى به خدا سوگند!
تا جايى كه بسيارى از معتقدان به امامت او به واسطه طولانى شدن غيبتش از
اعتقادشان بر گردند، و ثابت نماند مگر كسى كه خدا از او عهد و پيمان گرفته و
ايمان به او را در قلبش جا داده و او را مؤيَّد فرموده باشد.
آن گاه امام عسكرى(عليه السلام) فرمودند:
يا أحمد بن إسحاق،
هذا أمر من أمر اللّه و سرّ من سرّ اللّه وغيب من غيب اللّه، فخذ ما آتيتك
واكتمه وكن من الشاكرين، تكن معنا غداً في علّيين; اى احمد بن اسحاق! غيبت امرى
است الهى و سرّى است از اسرار خدا و رازى است از رازهاى خدا. آنچه به تو گفتم،
بگير و آن را پوشيده دار و از سپاسگزاران باش، تا فرداى قيامت در درجات عالى با
ما باشى».([26])
با توجّه به اين روايت، روشن گرديد كه در ايّام پر بركت زندگانى امام عسكرى(عليه
السلام) عدّه اى از خواصّ شيعه شرفياب حضور حضرت بقية اللّه(عليه السلام)شده و
امام خويش و حجت خدا بعد از امام عسكرى(عليه السلام) را شناخته بودند.
نكته سوم:
از جمله
«والاُخرى لا يعلم بمكانه فيها إلاّ خاصّة مواليه»
استفاده مى شود كه در دوران غيبت طولانى حضرت مهدى(عليه السلام) نيز مواليان و
خدمت كارانى براى حضرت وجود دارند كه جا و مكان وى را مى دانند. با توجّه به
اين نكته كه از فرمايش امام صادق(عليه السلام) استفاده كرديم، بحث امكان تشرّف
به حضور امام زمان(عليه السلام)در غيبت كبرى را ادامه مى دهيم. در دعاى شريف
ندبه مى خوانيم:
«هل إليك يابن أحمد
سبيل فتلقى؟»([27])
«آيا راهى به سويت
اى فرزند احمد هست تا ملاقات شوى؟»
سؤالى كه با خواندن اين جمله، در ذهن مشتاقان حضرت مهدى(عليه السلام)خطور مى كند
اين است كه: آيا در عصر غيبت كبرى راهى براى شرفيابى به حضور امام زمان(عليه
السلام) هست؟
در جواب پرسش فوق به طور اجمال مى توان گفت: آرى! در زمان غيبت كبرى امكان تشرف
به حضور امام زمان(عليه السلام)هست. زيرا افراد زيادى در طول غيبت كبرى به
سعادت ديدار حضرت بقية اللّه الأعظم(عليه السلام) دست يافته اند.([28])
امّا براى اين كه پرسش فوق را به صورت مفصّل جواب دهيم، لازم است موضوع سؤال را
از دو جهت بحث نماييم:
1. از جهت امكان
عقلى.
2. از جهت دليل
نقلى.
امكان
تشرف
به حضور امام زمان(عليه السلام) از نظر عقل
اگر از ديدگاه عقل به اين مسئله بنگريم، هيچ گونه مانعى در اين باره وجود ندارد و
عقل آن را ممكن مى داند. زيرا تحقق آن نه امرى محال است و نه مستلزم امر محال
مى باشد. بنابر اين، همانگونه كه خداوند به پيامبر مى فرمايد:
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ([29]);
به مردم بگو، من نيز مانند شما انسانم».
امام عصر(عليه السلام) نيز همچون پيامبر هستند و گرچه از انظار عموم غايب
مى باشند، ولى عقل، ديدن و مشاهده آن حضرت را ممكن مى داند.
علاوه بر اين، ـ طبق شواهد متقن تاريخى، افراد بسيارى در دروه غيبت كبرى به حضور
حضرتش رسيده اند كه اين دليل قاطعى بر امكان تشرّف است. زيرا بهترين دليل بر
امكانِ چيزى، وقوع آن است.
در اين جهتِ از بحث به همين مقدار بسنده مى كنيم. زيرا هدف اساسى ما اين است كه
اين موضوع را از نظر روايات و براهين نقلى بررسى كنيم.
امكان
تشرّف به حضور امام زمان(عليه السلام) از نظر نقل
روايات ائمه اطهار(عليهم السلام) در مورد زندگانى حضرت مهدى(عليه السلام)در عصر
غيبت، از نظر دلالت به طور كلى به سه دسته تقسيم مى شود:
دسته اول:
رواياتى است كه از آن ها استفاده مى شود كه امام زمان(عليه السلام)به طور طبيعى و
معمولى، امّا به صورت ناشناس و با «خفاى عنوان» در ميان مردم و اجتماع مى باشند
و مردم را مى بينند و مى شناسند و مردم نيز حضرت را مشاهده مى كنند، لكن آن
حضرت را نمى شناسند.
اينك نمونه هايى از آن روايات را متذكّر مى شويم:
1 ـ سدير مى گويد: «از امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود:
«به تحقيق در صاحب
اين امر شباهتى از يوسف خواهد بود».
عرض كردم: گويا شما از غيبت وى سخن مى گوييد؟
حضرت فرمود:
چرا اين مردم خوك
صفت، موضوع غيبت را انكار مى كنند. ـ مگر نمى دانند كه ـ برادران يوسف كه عاقل
و با خرد و فرزندان پيامبران بودند، هنگام ورود بر وى با او به گفتگو و داد و
ستد پرداختند، امّا او را نشناختند تا اين كه خود را به آنان معرفى فرمود.
آن گاه يوسف را شناختند. پس چرا اين امت حيران، انكار مى كنند كه خداوند در
پاره اى از اوقات، حجتش را از آنان مستور بدارد؟»
. . . فما تنكر هذه
الأمّة أن يكون اللّه يفعل بحجّته ما فعل بيوسف وأن يكون صاحبكم المظلوم،
المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر يتردّد بينهم، و يمشي في أسواقهم، و يطأ فرشهم
ولايعرفونه حتّى يأذن اللّه له أن يعرّفهم نفسه كما اذن ليوسف حين قال له
إخوته: «أءِنَّكَ لأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ»([30])
پس چرا اين امت انكار مى كند كه خداوند با حجت خويش همان كند كه با يوسف كرد؟
يعنى صاحب شما كه مظلوم است و حقش را انكار مى كنند، در بين امت رفت و آمد كند
و در بازارشان راه رود و بر فرش هايشان قدم نهد. ولى او را نشناسند تا خدا به
وى اجازه دهد كه خود را به آنان معرّفى كند همچنان كه به يوسف اجازه داد در آن
هنگام كه برادرانش به وى گفتند: آيا تو يوسفى؟! فرمود بلى، من يوسف هستم».([31])
2 ـ در حديثى امام صادق(عليه السلام) شباهت آن حضرت را با يوسف پيامبر چنين بيان
مى فرمايد:
«وأمّا سنّة من يوسف
فالستر يجعل اللّه بينه و بين الخلق حجاباً يرونه ولايعرفونه».([32])
«اما سنّتى كه از
يوسف(عليه السلام) در صاحب اين امر مى باشد اين است كه خداوند بين او و ساير
خلق، حجابى قرار مى دهد كه او را مى بينند، ولى نمى شناسند».
3 ـ جناب محمّد بن عثمان ـ نايب خاصّ حضرت در غيبت صغرى ـ كه از ديگران به حال
امام(عليه السلام) آگاه تر است، مى فرمايد:
«واللّه إنّ صاحب
هذا الأمر ليحضر الموسم كلّ سنة فيرى الناس و يعرفهم ويرونه ولايعرفونه».([33])
«سوگند به خدا!
همانا صاحب اين امر همه ساله در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مشاهده مى كند و
مى شناسد و مردم نيز او را مى بينند، امّا نمى شناسند».
از اين دسته روايات كه از نظر تعداد قابل ملاحظه است، نكاتى استفاده مى شود:
نكته
اول: امكان مشاهده حضرت مهدى(عليه السلام)
اين روايات بيانگر امكان مشاهده حضرت مهدى(عليه السلام) در غيبت كبرى است. زيرا
در آن ها تصريح شده است:
«همان طور كه
امام(عليه السلام)مردم را مشاهده مى كند، مردم نيز آن حضرت را مى بينند، امّا
نمى شناسند».
نكته
دوم: چگونگى ارتباط با امام زمان(عليه السلام) در غيبت كبرى
از اين دسته روايات استفاده مى شود كه امام صادق(عليه السلام)مدّت ها قبل از تولد
حضرت مهدى(عليه السلام) با بهره گيرى از قصّه حضرت يوسف، مسئله امكان تشرّف و
ارتباط با آن حضرت را در عصر غيبت كبرى، ممكن دانسته و كيفيّت و چگونگى آن را
نيز بيان فرموده اند; آن جا كه حضرت در بيان سنّتى از يوسف در حضرت مهدى(عليه
السلام)، فرمود:
«خداوند بين او و
خلق حجابى قرار مى دهد كه در عين حالى كه وى را مشاهده مى كنند، نمى شناسند».
از جمله اى كه در چند حديث آمده است، استفاده مى شود كه همان طور كه برادران
يوسف(عليه السلام) در هنگام مواجه شدن با وى، او را نشناختند و به عنوان عزيز و
پادشاه مصر او را صدا زدند و از حضرتش تقاضاى كمك بيشتر كردند، حضرت مهدى(عليه
السلام) نيز چنين حالتى دارند كه در عصر غيبت كبرى، امكان دارد افرادى با حضرت
برخورد و مراوده داشته باشند و با وى گفتگو نمايند، امّا او را نشناسند; همانند
يوسف(عليه السلام) كه حتّى برادران وى بعد از آن همه برخوردهاى متعدد كه همراه
با گفتگو و داد و ستدهاى تجارى بود، يوسف(عليه السلام) را نشناختند، تا اين كه
يوسف(عليه السلام)كه به خوبى برادران را مى شناخت، خطاب به آنان فرمود:
«آيا دانستيد كه
شما از روى جهالت با يوسف و برادرش چه كرديد؟!»
در اين هنگام برادران يوسف متوجه شدند و گفتند:
«آيا تو يوسفى؟!»
فرمود:
«من يوسفم و اين هم برادرم».([34])
نتيجه
اين كه، اگر چه تشرّف به حضور امام زمان(عليه السلام) در عصر غيبت كبرى، امرى است
ممكن، لكن بايد دانست غالب كسانى كه به اين سعادت بزرگ دست يافته اند، در آن
هنگام، حضرت را نشناخته اند، بلكه بعد از ملاقات با حضرت، طبق نشانه ها و
شواهد، فهميده اند كه مورد عنايت خداوند قرار گرفته اند و لحظاتى را در حضور
ولىّ خدا گذرانده اند.
شاهد بر اين موضوع، حكايات و قضاياى فراوانى است كه توسط افراد موثّق و مورد
اعتماد نقل گرديده است و به هيچ وجه قابل خدشه نيست.
البته دانستن اين مطلب نيز لازم است كه در مواردى هم ممكن است بعضى از افراد در
هنگام تشرّف، التفات به آن داشته باشند; لكن اين موارد بستگى به اجازه خداوند
دارد كه حضرت كسى را مورد عنايت خاصّ خودشان قرار دهند، امّا در عين حال كه
الطاف و عنايات حضرت مهدى(عليه السلام) به شيعيان و ارادتمندانش فراوان است،
لكن به جهت مصالح مهم ترى كه در كار است، در چنين مواردى كه انسان هنگام برخورد
و ملاقات با حضرت، ايشان را بشناسد اندك است.
نكته
سوّم: امام زمان(عليه السلام) در دوران غيبت با مردم هستند
اين روايات ما را متوجّه اين امر مى كند كه بودن آن حضرت در بين مردم، تأثير عميق
اخلاقى و معنوى در روحيّه افراد متديّن و مؤمن مى گذارد. زيرا وقتى توجّه داشته
باشيم كه حجّت و ولىّ خدا بر اساس مصالح و حكمت هايى كه بر ما پوشيده است از
انظار غايب مى باشد لكن غيبت آن حضرت به گونه اى نيست كه به كلّى از ما بيگانه
و دور باشند، بيشتر به فكر خود سازى و اصلاح نفس خواهيم بود چنانكه در دعاى
شريف
ندبه
مى خوانيم:
«بنفسي أنت من مغيّب
لم يخل منّا، بنفسي أنت من نازح ما نزح عنّا; جانم به فداى غايبى كه از ميان ما
بيرون نيست! جانم به فداى دور از وطنى كه از ما بر كنار نيست!»
اين عبارت به خوبى دلالت دارد كه امام زمان(عليه السلام) در بين مردم حضور دارند;
نه اين كه از ميان مردم، خارج و دور باشند. بديهى است اعتقاد به ظهور ولىّ
عصر(عليه السلام)با اين باور كه وى در زمان غيبت نيز در ميان مردم است و از ما
كنار نيست تأثيرات مثبت و سازنده اى دارد كه به برخى از آن ها اشاره خواهد شد.
آثار
سازنده انتظار
از آثار مثبت و سازنده باور دينىِ انتظار در مورد ولى و حجّت خدا اين است كه اين
اعتقاد ـ كه ريشه در اعماق فرهنگ اصيل اسلامى دارد و از «قرآن و سنّت» گرفته
شده است ـ سبب اتّحاد و قوّت قلب و تصميم گيرى و اهتمام شديد افراد نسبت به
انجام تكاليف و وظايف شرعى مى شود و از سوى ديگر موجب خلوص نيّت و تهذيب نفس و
رشد اخلاقى در فرد و اجتماع مى گردد. چنين اعتقادى با اين نظريه كه «غيبت، باعث
تفرقه و ضعف و سستى در مردم مى شود»([35])
مغايرت اساسى دارد. زيرا اين اعتقاد و باور دينى بهترين وسيله انذار نسبت به
كارهاى منفى و خلاف اخلاق است و مردم را از ارتكاب معاصى و گناهان باز مى دارد.
از سوى ديگر، اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)بهترين عامل تشويق و ترغيب
به كارهاى خير و اعمال صالح است.
به همين جهت است كه در روايات منقول از پيامبر اكرم و ائمه اطهار(عليهم السلام)،
انتظار از برترين اعمال شمرده شده است چنانكه پيامبر اكرم مى فرمايد:
«أفضل أعمال اُمّتي
انتظار الفرج من اللّه عزّوجلّ».([36])
«بهترين اعمال امّت من، انتظار فرج از سوى خداوند عزّوجلّ است».
بدون شك، انتظار فرج هنگامى از برترين عمل هاى امّت خواهد بود كه شخص منتظر سعى
كند تمام اعمال و كردار خود را بر اساس موازين اسلام و بدون سهل انگارى انجام
دهد.
اين جا است كه بايد گفت: كسانى كه اسلام را طبق سفارش پيامبر از اهل بيت آن حضرت
گرفته اند، هيچ مشكل فكرى و عقيدتى نسبت به اعتقادات اسلامى ندارند. زيرا ائمه
اطهار(عليهم السلام) در طول دويست و پنجاه سال بعد از پيامبر، تمام مسايل
اسلامى را با بهترين شيوه بيان فرموده اند و چيزى را ناگفته نگذاشته اند; امّا
كسانى كه دنبال بيگانگان رفته و بر كشتى نجات ننشسته اند، هيچ وقت نخواهند
توانست طعم شيرين معارف اسلام و قرآن را بچشند. زيرا از پيامبر اكرم نقل شده
است كه فرمودند:
«مثل أهل بيتي كمثل
سفينة نوح من توسّل بهم نجى و من تخلّف عنهم هلك».([37])
«مَثَل اهل بيت من،
مَثَل كشتى نوح است; هر كه متوسّل به آن شد، نجات يافت و هر كه از آن تخلف
ورزيد، هلاك گرديد».
آرى! اگر
طنطاوى
و
ابن خلدون
و امثال آن ها، موضوع انتظار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) را از ديدگاه مبارك
امام صادق(عليه السلام) مى نگريستند، هيچ وقت مرتكب اشتباهاتى كه آنان را بدنام
ساخته است، نمى شدند و
انتظار را عامل ركود
نمى دانستند; بلكه منتظران را افرادى پر تلاش و فعال مى دانستند همانگونه كه امام
صادق(عليه السلام)مى فرمايند:
«المنتظر للثّاني
عشر كالشاهر سيفه بين يدي رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)يذبّ عنه».([38])
«منتظر امام دوازدهم
ـ حضرت مهدى(عليه السلام) ـ مانند كسى است كه در ركاب پيامبر گرامى اسلام(صلى
الله عليه وآله وسلم)شمشير كشيده، از آن حضرت دفاع مى كند».
از مفهوم اين حديث و احاديث ديگر به اين مضمون، روشن مى شود كه اعتقاد به ظهور
حضرت مهدى(عليه السلام) نه تنها ايجاد ضعف در افراد نمى كند، بلكه موجب تحرّك و
آمادگى زياد در آن ها مى شود. زيرا كسى كه بخواهد در حضور شخصيّتى مانند پيامبر
گرامى، از اسلام و ارزش هاى والاى آن دفاع كند و در راه خدا شمشير بزند، بايد
آمادگى كافى داشته باشد.
در روايت ديگرى اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد:
«المنتظر لأمرنا
كالمتشحّط بدمه في سبيل اللّه».([39])
«كسى كه منتظر امر
ما (قيام حضرت مهدى(عليه السلام)) باشد، مانند كسى است كه در راه خدا در خون
خويش بغلطد».
از اين حديث نيز به خوبى استفاده مى شود كه منتظرين واقعى امام زمان(عليه
السلام)لحظه اى از تحرّك و تكاپو در پيشبرد اهداف دين، باز نمى ايستند، بلكه
هميشه سعى و كوشش مى كنند كه خود را بر اساس اسلام اصيل و مكتب اهل بيت(عليهم
السلام)آن چنان پرورش دهند كه صلاحيّت و شايستگى درك حضور حضرت را در زمان ظهور
وى داشته باشند تا از مصاديق آيه كريمه زير باشند:
(وَلَقَدْ
كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُها
عِبادِيَ الصَّالِحُونَ)([40])
«ما در زبور بعد از
ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند گرديد».
اين جا است كه بايد گفت: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) آن چنان كه در
روايات اهل بيت(عليهم السلام) بيان گرديده است،
رمز عدالت خواهى و
وحدت كلمه
در ميان همه مردمان جهان در حكومت الهى آن بزرگوار است چنانكه امام صادق(عليه
السلام)در پاسخ به سؤال
عمّار ساباطى
فرمود.
عمار از آن حضرت سؤال كرد يابن رسول اللّه! در اين صورت كه عبادت در زمان
دولت هاى باطل با ترس، برتر از عبادت در زمان ظهور دولت حق است، چرا ما آرزو
كنيم كه از اصحاب قائم(عليه السلام) در ظهور حقّ باشيم؟
حضرت صادق در جواب فرمود:
«سبحان اللّه! آيا
دوست نداريد كه خداوند ـ به واسطه آن حضرت ـ دين حقّ و عدالت را در تمام بلاد
دنيا آشكار گرداند و حال همه مردم بهبود يابد؟!
ويجمع اللّه الكلمة
و يؤلّف بين قلوب مختلفة ولايعصي اللّه عزّوجلّ في أرضه و يقام حدود اللّه في
خلقه، ويردّ اللّه الحقّ إلى أهله فيظهروه حتّى لايستخفى بشيء من الحقّ مخافة
أحد من الخلق.([41])
و خداوند ـ به واسطه
حضرت مهدى(عليه السلام) ـ همه مردم را زير پرچم توحيد و كلمه «لا اله الا
اللّه» جمع كند و بين قلب هاى پراكنده و مختلف، دوستى و اتحاد ايجاد كند و گناه
را از روى زمين بر دارد و حدود و احكام خدا در ميان خلق خدا اجرا گردد و حق به
صاحبانش رسد تا آن را ظاهر كنند و چيزى از حق را به جهت ترس از مردم مخفى
نكنند».
به جرأت مى توان گفت كه ايمان و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)ـ تنها
منجى عالم بشريت ـ با توجه به شناختى كه روايات اهل بيت و ائمّه اطهار(عليهم
السلام) به ما مى دهد، نه تنها موجب تفرقه و ضعف و سستى در مسلمانان نمى شود;
بلكه رمز اتحاد و قدرت و شوكت مسلمانان در آن نهفته است. زيرا اعتقاد به آن،
يعنى اعتقاد به حاكميّت تمام ارزش هاى اسلامى در سطح دنيا و آرزوى غلبه دين حق
بر تمام اديان باطل; اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)، يعنى اعتقاد به
تحقق وعده هاى الهى در پيروزى كامل اسلام بر تمام اديان عالم همانطور كه خداوند
متعال مى فرمايد:
(هَوَ
الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى
الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشرِكُونَ)([42])
خدا كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر تمام اديان غلبه
وپيروزى بخشد، هرچند مشركان كراهت داشته باشند.
اينك از تمام كسانى كه مى خواهند با مسئله غيبت و ظهور و اهداف الهى آخرين ذخيره
خدا، حضرت بقية اللّه(عليه السلام)آشنا شوند، مى خواهيم كه سعى كنند اين معرفت
را از طريق قرآن كريم و روايات ائمه اطهار(عليهم السلام) ـ كه معدن علوم پيامبر
اسلام و تمامى انبياى الهى هستند ـ فراگيرند تا به حقيقت دست يابند و طعمِ
شيرين ايمان را بچشند.
نتيجه
از آنچه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و
مسئله انتظار، در صورتى باعث ركود است كه مفهوم آن تحريف شود همان طورى كه بعضى
از مخالفان و دشمنان اسلام آن را تحريف كرده و مى كنند; امّا اگر اين اعتقاد و
باور دينى ـ كه از مهم ترين مسايل اسلامى به شمار مى رود ـ به مفهوم واقعى آن
به جامعه اسلامى و بشريّت تفهيم شود، بزرگ ترين عامل تربيت و خود سازى و تحرك و
اميد به آينده نورانى و روشن خواهد بود و از مدارك معتبرى كه اين موضوع را
تأييد مى كند، روايتى است كه در ذيل آيه كريمه زير ذكر شده است:
(وَعَدَ
اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
لَيَسْتَخْلِفَنّهُمْ)([43])
«خدا به كسانى از
شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را
در اين سرزمين جانشين ]خود
[قرار
دهد; همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين
]خود[
قرار داد، و آن دينى را كه بر ايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند، و بيمشان
را به ايمنى مبدل گرداند، ]تا
[مرا
عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند، و هر سك پس از آن به كفر گرايد;
آنانند كه نافرمانند».
از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه اطهار(عليهم السلام) نقل شده است
كه فرموده اند:
«اين آيه درباره
امام مهدى(عليه السلام) و اصحاب آن حضرت نازل شده است».([44])
لذا تمام كسانى كه منتظر چنين برنامه اصلاح گرانه به دست توانمند حضرت مهدى(عليه
السلام) هستند، بايد خودشان در عالى ترين سطح از حيث ايمان به خدا و رسول و
انجام فرامين و دستورات اسلامى باشند.
حال بايد به بد انديشان گفت كه اين اعتقاد و باور دينى چگونه موجب سستى و تفرقه
در ميان مسلمانان مى شود؟ و بايد گفت كه آنچه موجب تفرقه و سستى در بين
مسلمانان مى گردد، برداشت غلط و مغرضانه اى است كه از سوى بى خبران از حقايق
اسلام اظهار مى گردد.
پى نوشتها
[1]
ـ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود
را ]نيز[
اطاعت كنيد». سوره نسا، آيه 59.
[2]
ـ كمال الدين، ص 253، ح 3.
[3]
ـ در بعضى از نسخه ها «خائف مغمور» ذكر شده است.
[4]
ـ كمال الدين، ص 207، ح 22.
[5]
ـ اين جمله در توقيع امام زمان(عليه السلام) نيز آمده كه حضرت فرموده اند:
«إنّي لأمان لأهل
الأرض كما أنّ النجوم أمان لأهل السماء».
احتجاج طبرسى، ج 2، ص 545.
[6]
ـ در آياتى از قرآن كريم، مانند آيه 51 سوره بقره به اين مطلب اشاره شده است.
[7]
ـ اصول كافى، ج 1، ص 337، ح 5.
[8]
ـ با توجه به ذيل روايت، «هكذا» اشاره به عبارت منحرفين از خطّ مستقيم ولايت
ائمه اطهار(عليهم السلام) است.
[9]
ـ اصول كافى، ج 1، ص 180.
[10]
ـ كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 285.
[11]
ـ «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم». سوره
مائده آيه 3.
[12]
ـ (ولولا دفع اللّهِ
الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولكنّ اللّه ذوفضل على العالمين).
[13]
ـ اصول كافى، ج 2، ص 451.
[14]
ـ كمال الدين، ص 207.
[15]
ـ سوره اعراف، آيه 96.
[16]
ـ سوره انفال، آيه 33.
[17]
ـ سوره انفال، آيه 33.
[18]
ـ تفسير نور الثقلين، ج 2، ص 152.
[19]
ـ اين كلام اشاره به آيه 59 سوره نساء دارد.
[20]
ـ نهج البلاغه، جمله نهم از كلمات غريبه.
[21]
ـ روايت جابر از پيامبر اكرم، كمال الدين، ص 253 و 484.
[22]
ـ كمال الدين، ص 485.
[23]
ـ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 598.
[24]
ـ كافى، ج 1، ص 340; غيبت نعمانى، ص 170، با اندكى اختلاف.
[25]
ـ راويان حديث عبارتند از: مرحوم كلينى، محمّد بن يحيى، محمّد بن حسين
(ابو جعفر زيّات)، حسن بن محبوب و اسحاق بن عمّار.
[26]
ـ كمال الدين، ص 385، ح 1.
[27]
ـ مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.
[28]
ـ براى اطلاع بيشتر در اين زمينه به كتاب هايى مانند: نجم الثاقب، العبقرى
الحسان، جنة المأوى و بغية الطالب فيمن رأى الإمام الغائب مراجعه شود.
[30]
ـ سوره يوسف، آيه 90.
[31]
ـ غيبت نعمانى، ص 163; بحارالانوار، ج 52، ص 154.
[32]
ـ كمال الدين، ص 351، ح 46.
[33]
ـ كمال الدين، ص 440، ح 8.
[34]
ـ سوره يوسف، آيات 89 و 90.
[35]
ـ چنانكه بعضى از ناآگاهان از اهل سنت ـ مانند طنطاوى در تفسيرش ـ نسبت به
عقايد حقّه شيعه اماميه پنداشته اند. به نقل از امامت و مهدويت، ص 432.
[36]
ـ كمال الدين، ص 644.
[37]
ـ اين حديث را بيش از صد نفر از علماء اهل سنّت در كتب معتبره خود نقل
كرده اند. به نقل از شبهاى پيشاور، ص 226.
[38]
ـ كمال الدين، ص 647.
[40]
ـ سوره انبيا، آيه 105.
[41]
ـ اكمال الدين، ص 646 و 647.
[44]
ـ به كتاب المحجّة فيما نزل في القائم(عليه السلام)، ص 148 مراجعه شود.