ادامه خيانت
پس از اعدام شدن (علي محمد)، (حسين علي بهاء) وهمکارانش چيزي
نمانده بود که به کيفر جنايات خويش برسند، اما تلاش سفارت روس
وکارمندان آن براي نجات آنها، کار خويش را کرد وآنان بدستور جاسوس
روس ومساعدت همه جانبه ي سفارت روس به بغداد شتافتند ودر آنجا بر
اساس آموزشهاي آن جاسوس، (حسين علي) مأموريت يافت که به نفع برادر
خويش (يحيي) وارد عمل شود وادعا کند که او همان کسي است که در
آخرالزمان ظهور خواهد کرد وامکانات گسترده وثروت هنگفتي نيز در
اختيار او براي تعقيب اين دروغ رسوا قرار داد واو نيز دعوت خويش را
آغاز کرد وبه نشر اين مرام ساختگي پرداخت.
در همان شرايط بود که حکومت
(عثماني) اين گروه فاسد را از (بغداد) به (ترکيه) واز آنجا به
(ادرنه)(1)
تبعيد ساخت، اما آموزشهاي اين مسلک منحط همچنان در سفارت روس در
تهران تنظيم وبه (حسين علي بهاء) ارسال مي گرديد واو نيز آنها را
ميان پيروان خويش، نشر وتبليغ مي کرد.
سرانجام کار به اختلاف ميان (حسين علي بهاء) وبرادرش (يحيي) کشيد. (يحيي)
به (قبرس) رفت ودر آنجا ازدواج کرد وخود را (صبح ازل) ناميد. اما
(حسين علي) وپيروانش از ترکيه به (عکا) در فلسطين تبعيد شدند وتلاش
ارتجاعي خويش را براي نشر اين مرام استعماري وخرافي در ايران
وفلسطين از طريق بذل وبخششهاي هنگفت ادامه دادند.
(حسين علي) براي خويش، لقب (بهاء) را برگزيد وبه همين جهت است که
پيروان او را (بهايي) مي نامند، روشن است که مرام بهايي هيچ ربطي
به اسلام واصول وفروع آن ندارد وبهائيان نيز مسلمان نيستند وخود را
پيرو دين ديگر بنام (بهائيت) مي شمارند.
به هر حال اين حزب سياسي -که لباس دين را بر تن کرد- در برخي از
کشورهاي اسلامي وغربي نفوذ کرد وآمريکا وروسيه هر دو در ترويج آن
بر ضد اسلام ومسلمانان، هماهنگ شدند.
به همين جهت است که در هر کشوري که آمريکا حضور ونفوذ بيشتري داشته
باشد بهائيان بدانجا روي مي آورند وهنگامي که نفوذ آمريکا در يکي
از کشورهاي اسلامي فروکش کرد ومتزلزل گرديد، مرام بهائيت نيز نفوذ
خود را در آنجا از دست مي دهد.
اين بود فشرده اي از تاريخ باب ومرام استعماري بهائيت که به مناسبت
بحث از مدعيان دروغين ترسيم گرديد، تاريخ آن بسيار طولاني ولبريز
از رسواييها وزشتيهايي است که عرق شرم وخجالت، چهره وپيشاني
انسانيت را سرخ مي کند.
شماري ديگري از اين دروغ پردازان
شمار ديگري از اين مدعيان رسوا ودروغپرداز هستند که نمي دانم از
کدام يک از سه دسته بايد به حساب آورد. برخي از آنان عبارتند از:
1- (عبيدالله، مهدي بن محمد) از نوادگان امام صادق عليه السلام که
بنيانگذار سلسله ي فاطمي در مصر ومغرب عربي بود.
2- (محمد بن عبدالله بن تومرت علوي حسني) که به (مهدي هرعي) معروف
شد.
او از مغرب عربي برخاست ودولت مهمي را در اوايل قرن ششم هجري پي
ريخت وبه هنگامه ي مرگ خود طبق وصيت او، (عبدالمؤمن) جانشين او
گرديد.
3- (عباس فاطمي) که در صده ي هفتم هجري در مغرب عربي پديدار شد وبه
دروغ ادعاي مهدويت کرد.
4- (سيد احمد) که در هند ظهور کرد ودر سال 1243 هجري ادعاي مهدويت
نمود.
5- (محمد بن علي بن محمد سنوسي) که در الجزائر وحدود سالهاي 1211
هجري بدنيا آمد ومذهبي دروغين تأسيس کرد ودر (ليبي) سکونت گزيد
وپسرش نيز پس از او جانشين پدر شد.
6- (غلام احمد قادياني) در سال 1249 هجري در قاديان از شهرهاي
پنجاب پاکستان بدنيا آمد وبا همين ادعاي دروغين، انبوهي را در
پنجاب، کشمير، بمبئي، شهرهاي هند، برخي کشورهاي عربي و... به دنبال
خود کشيد.
7- (محمد احمد مهدي سوداني) که به دروغ ودجالگري خود را دوازدهمين
امام نور معرفي کرد. او پيش از اين ادعاي دروغين ورسوا، مرتب به
مردم ستمديده ي سودان، بشارت آمدن حضرت مهدي عليه السلام را براي
نجات آنان از فشار فقر وبيداد وماليات سنگين، دولت وقت مي داد.
بدينگونه نام حضرت مهدي عليه السلام را در نقاط حساس سر زبانها
افکند وپس از آن هنگامي که از او پرسيدند: (پس امام مهدي عليه
السلام کي خواهد آمد، نکند خودت باشي؟)
پاسخ داد: (آري! من همان مهدي نجات بخش هستم!!).
وآنگاه انديشه هاي پوچ خويش را در ميان مردم پراکند وخبر او به
(خرطوم) واطراف آن رسيد وقبيله هاي صحراگرد وگاوداران به امامت او
ايمان آوردند. با انگليسيها پيکار کرد وپيروز شد وپس از پيروزي بر
اثر تب شديدي به سال 1308 هجري مرد.
اين نظري گذرا بر شرح حال اين مدعيان دروغين بود که ما به همين
اندازه، بسنده کرديم. کساني که مايلند مي توانند براي آگاهي بيشتر
به دو کتاب (مفتاح باب الابواب) و(طبقاب المضلين) مراجعه نمايند.
کوتاه سخن اينکه: ادعاي مهدويت در روند تاريخ،: دستاويز قدرت
ووسيله ي شهرت ومقام براي فرصت طلبان گرديد تا هرگاه خواستند در
راه رسيدن به هدفهاي جاه طلبانه ي شخصي واستعماري خويش، از آن بهره
گيرند.
اينان در پرتو اين انديشه وعقيده
ي اصيل وريشه دار وبا سوء استفاده از آن، جنايات غير قابل بخششي را
مرتکب شدند چرا که با عقايد مرم بازي کردند وبراي زنده ساختن باطل
ونابودي حق وزشت جلوه دادن مذهب زيبا وافتخارآفرين تشيع وپراکنده
ساختن پيروان خاندان وحي ورسالت، کمر بستند وراه را براي هر عنصر
حق ستيز ودلقلک وبدخواهي هموار کردند تا هر آنچه خواست بر ضد اسلام
وتشيع بگويد وبنويسد. وعلاوه بر اين جنايات هولناک، انبوهي را
گمراه واز راه راست منحرف ساختند وبسوي مسلکها ومرامهاي ساختگي
وخرافي سوق دادند.(2)
ظهور او چگونه واز کجا خواهد بود؟
چگونه؟:
بنظر نگارنده اين بحث بسيار حساس ودر اوج اهميت است چرا که در
اينجا سخن از چگونگي ظهور آن خورشيد جهان افروز، از پس ابرهاي تيره
ي غيبت است که که اينکه فراتر از هزار سال از آغاز آن مي گذرد.
همانگونه که سخن از چگونگي سرآغاز نهضت بزرگ اصلاحي براي نجات
بشريت است که پرشکوه ترين آرمانها واهداف را تحقق بخشيده ووالاترين
ره آورد وگرانبارترين ميوه ها وثمرات را به انسانيت ارزاني خواهد
داشت. ونيز سخن از بزگترين واساسي ترين حرکت اصلاحي وبهسازي بر روي
اين سياره ي خاکي وسرآغاز شکوهبارترين دگرگوني در حيات انسان
وگسترده ترين وژرفترين تغيير در جلوه هاي زندگي است.
از کجا؟:
اين حرکت بزرگ اصلاحي چگونه آغاز مي شود؟
وآن گرامي مرد عصرها ونسلها، امام مهدي عليه السلام حرکت رهايي بخش
جهاني خود را از کجا آغاز مي کند؟
روشن است که عقلها وانديشه هاي محدود ونارساي ما، نمي تواند در
مورد اين موضوع والا وبلندمرتبه که از آينده ي شکوهمند جامعه
وتاريخ، پيام دارد، پيشگويي کند واز آن روزگار ونجات ونيکبختي خبر
دهد، چرا که اين پيشگوييها واخبار از آينده که بجاي کشف درست از
نادرست، واقعيت از پندار باطل وراست از دروغ، بيشتر با خطا واشتباه
ودروغ ونادرستي آميخته است، چه ارزشي مي تواند در روشن ساختن
موضوع، داشته باشد؟
به علاوه، رواياتي که از پيامبر وامامان راستين عليهم السلام در
اين موضوع حساس وسرنوشت ساز رسيده است، ما را از هر گونه پيشگويي
وپيش داوري بي نياز مي سازد، زيرا اين رويات، ظهور امام مهدي عليه
السلام وقيام پرشکوه او را آنگونه که هست به وصف مي کشد وهيچ
ترديدي نيست که آن گرامي، راه خويش را، از آغاز تا پايان همه ي
مراحل را بر اساس همان برنامه آسماني والهي -که تضمينگر پيروزي همه
جانبه وکامل حرکت بزرگ اصلاحي وعادلانه ونجاتبخش او است وآن قيام
شکوهبار را از هر آفت وانحراف وشکست وارتجاعي، براستي حفظ مي کند-
پي خواهد گرفت.
اين نکته نيز نبايد فراموش شود که ظهور وطلوع آن خورشيد جهان
افروز، يک واقعيت است وقيام ونهضت وحرکت دگرگونساز اصلاحيش واقعيتي
ديگر واين دو با هم فرق دارند واز نظر زماني ومکاني دو واقعيتند.
هنگامي که در مورد دو بحث فوق به مجموعه هاي حديثي مراجعه مي کنيم
با ناهماهنگي در برخي واژه ها، اختلاف در نامها، حذف در آغاز يا
وسط يا آخر برخي روايات واز همه بدتر با اغلاط واشتباهات چاپي
بسياري روبرو مي گرديم که متأسفانه برخي روايات را از نظر لفظ
ومعنا متزلزل مي کند ومحقق را در دريافت درست بحث، با مشکل روبرو
مي سازد، به همين جهت ما در اين بحث ناگزير، فشرده ي برخي روايات
ومفهوم برخي ديگر را به گونه اي که خود دريافت کرده ايم مي آوريم
تا بحث از هماهنگي ونظم بايسته اي برخوردار باشد.
از مدينه
در رواياتي که سخن از نشانه هاي ظهور داشتيم، به يک نشانه تصريح
گرديد که پيش از ظهور خواهد يافت وآن عبارت از نداي آسماني بود که
در ماه مبارک رمضان، طنين افکن خواهد گشت، از اين دسته روايات اين
نکته دريافت مي گردد که ظهور امام مهدي عليه السلام مقارن اين خروش
ونداي آسماني خواهد بود.
از روايات دريافت مي گردد که آن حضرت در مدينه ي منوره ظهور مي کند
گر چه از ارزيابي فاصله ي ظهور تا قيام ونهضت آن حضرت از نظر زماني
ناتوانيم، اما مي توانيم بگوييم که ظهور آن حضرت در سطح محدودي
خواهد بود. واينکه رژيم حاکم ونيروهايش در مدينه، در برابر ظهور
امام مهدي عليه السلام چه موضعي خواهند گرفت، براي ما روشن نيست.
اما اين مطلب آمده ست که: خبر ظهور آن گرامي به سرعت در منطقه پخش
مي گردد وبه سفياني -که هنگامه ي ظهور بر منطقه ي وسيعي چون
(سوريه)، (اردن) و(فلسطين) سلطه دارد- مي رسد.
او سپاه گراني را براي دستيابي به امام مهدي عليه السلام به مدينه
گسيل مي دارد اما آن گرامي براي پرهيز از قيام زودرس، طبق فرمان
خدا به مکه مي رود. سپاه سفياني براي دستگيري آن حضرت وارد مدينه
مي شود اما آن گرامي را نمي يابد به همين دليل روي به مکه مي آورد
که بين راه، زمين آنان را مي بلعد.
امام عليه السلام به مکه وارد مي
گردد ودر نقطه اي نزديک به کوه صفا يا نقطه اي در اطراف مکه فرود
مي آيد.(3)
روزها سپري مي گردد وهنگامه ي قيام نزديک مي شود. ياران خاص او که
313 ابرمرد هستند از شرق وغرب گيتي به خواست خدا، خود را به مکه مي
رسانند وپروانه وار بر گرد وجود او حلقه مي زنند وبه تدريج مقدمات
قيام فراهم مي گردد.
اينک، نخست از ياران خاص او سخن خواهيم داشت وآنگاه به بحث باز مي
گرديم.
شمار امتيازات ياران امام مهدي
براستي نمي دانم که در عدد 313 چه راز ورمزي است؟
ياران پيامبر گرامي در روز (بدر) 313 نفر بودند، ياران پيشواي
شهيدان امام حسين عليه السلام نيز که افتخار همراهي وشهادت او را
در روز عاشورا، داشتند، طبق برخي روايات 313 نفر بودند وشگفتا که
شمار ياران اين اصلاحگر بزرگ جهاني نيز، 313 نفر خواهند بود.
روشن است که اين وارستگان وشايستگان از بهترين انسانهاي روي زمين،
در هنگامه ي ظهور وقيام آن گرامي هستند. وتمامي شايستگيها،
ويژگيها، لياقتها، کفايتها، کارآييها وتواناييهاي لازم براي اداره
گيتي وتدبير امور جامعه بزرگ جهاني تحت رهبري آسماني ورهنمودها
وتعاليم نجات بخش امام مهدي عليه السلام در وجود آنان متبلور است.
خداوند، اين برگزيدگان متفکر وشايسته کردار را، از سرزمينها
ونژادها وقاره هاي مختلف جهان برگزيده است.
در خطبه ي (بيان) که منسوب به اميرمؤمنان عليه السلام است نام آنان
وشهر وديارشان آمده است، در اين ليست نام برخي شهرها وسرزمينهايي
که آن شايستگان از آنجا برمي خيزند براي ما ناشناخته وگاه نامهاي
آنها مشترک است که ممکن است به يکي از جهات ذيل باشد:
1- برخي از شهرهاي نامبرده، در گذر روزگار تغيير نام يافته است.
2- برخي در آينده ساخته مي شود.
3- يا اينکه در ثبت وضبط اين نامها، اشتباه واغلاط چاپي رخ داده
است به هر صورت ما در اينجا به اندازه ي توان وامکان خويش، نام
جاودانه ي ياران امام عصر عليه السلام ونام شهر وديار وقبيله ي
آنان را طبق حروف الفبا در جدولي مي آوريم:
1- ابان،(4)
از شهر (سنجار) در شمال عراق.
2- ابراهيم، اتيوپي از شمال شرقي قاره آفريقا.
3- ابراهيم، از جده در عربستان سعودي.
4- ابراهيم، از سيراف در ايران ونزديک خليج فارس.
5- ابراهيم، از شيراز.
6- ابراهيم، از (کوره) در لبنان.
7- ابراهيم، از مدينه.
8- ابراهيم، از مکه.
9- احمد، از آبادان.
10- احمد، از ارمنستان.
11- احمد، از بغداد.
12- احمد، از جعاره که گويا نام روستايي است در اطراف نجف اشرف.
13- احمد، از شوشتر.
14- احمد، از (عقر)(5)
در عراق.
15- احمد، از فرانسه يا قاره ي اروپا.
16- احمد، از (فسطاط) در مصر.
17- احمد، از (معاذه).(6)
18- احمد، از منطقه (سعداوه).
19- احمد، از (نصيبين) که نام شهري در ترکيه وروستايي در (حلب).
20- احمد، از (يمن).
21- ايوب، از (طالقان) در منطقه ي قزوين.
22- بشر، از بيت المقدس.
23- بشر، از (مرقيه) در سوريه.
24- بکير، از بحرين.
25- تغلب، از (معاذه).(7)
26-تکيه، از خرشان.(8)
27- جابر، از تبار صحرانشينان (قسين).
28- جابر، از (طالقان) در منطقه ي قزوين.
29- جابر، از (يمن).
30- جبرئيل، از (صنعا) در يمن.
31- جبير، از (يمن).
32- جعفر، از (آبادان).
33- جعفر، از (بحرين).
34- جعفر، از خلاط شهري در منطقه ارمنستان.
35- جعفر، از (سهم).
36- جعفر، از سيلان در هندوستان.
37- جعفر، از شيراز.
38- جعفر، از (قزوين) در ايران.
39- جعفر، از مدينه.
40- جعفر، از نجف.
41- جميل، از (طالقان) در منطقه ي قزوين.
42- جميل، از منطقه (يمامه) در حجاز.
43- حجر، از (يمن).
44- حذيفه، از (مرو) خراسان يا شوروي سابق.
45- حسن، از اسکندريه مصر.
46- حسن، از بلخ که از شهرهاي افغانستان است.
47- حسن، که از زيد از منطقه (بالس) در سوريه.
48- حسن، از سيلان هندوستان.
49- حسن، از کربلاء.
50- حسن، از مدينه.
51- حسن، از (معاذه).(9)
52- حسين، از (ارمنستان) که در آن روزگار به بخش گسترده اي از
ايران، ترکيه وآذربايجان شوروي گفته مي شد.
53- حسين، از ذهاب منطقه کرمانشاه.
54- حسين، از کربلا.
55- حسين، از کربلا.
56- حسين، از مدينه.
57- حسين، از (معاذه).(10)
58- حصين، از (قادسيه) در عراق.
59- حعفر، از (حمص) از شهرهاي سوريه.
60- حعفر، از رهاط از اطراف مکه.
61- حعفر، از (طالقان) در منطقه ي قزوين.
62- حفص، از سرخس در اطراف مشهد.
63- حمدان، اتيوپي از شمال شرقي قاره ي آفريقا.
64- حمزه، از آبادان.
65- حمزه، از (صنعا) در يمن.
66- حمزه، از مدينه.
67- حوقل، از سيراف در ايران ونزديک خليج فارس.
68- حويش، از (يمن).
69- خالد، از سيراف در ايران ونزديک خليج فارس.
70- خالد، از (طالقان) در منطقه ي قزوين.
71- داود، از بيت المقدس.
72- داود، از (طالقان) در منطقه ي قزوين.
73- داود، از عمان.
74- داود، از منطقه طائف.
75- داوود، از دمشق.
76- دراج، از تبار صحرانشينان (مصر).
77- ريان، از تبار ونژاد تميم که يکي از تيره هاي عرب بشمار مي
رود.
78- زکريا، از طائف.
79- زيد، از منطقه (ضيعة).
80- سبا، از طائف.
81- سعد، از (بيضا).(11)
82- سعد، از (طالقان) در منطقه ي قزوين.
83- سعدان، از ساده در منطقه ي يمامه.
84- سعيد، از (بيضا).
85- سعيد، از (عکا) يا (عکه) از فلسطين.
86- سميع، از (صنعا) در يمن.
87- سويد، از (معاذه).(12)
88- سهيل، از منطقه (ضيف).(13)
89- شبيب، از ساده در منطقه ي يمامه.
90- شبيل، از اسکندريه مصر.
91- شعيب، از (مرقيه) در سوريه.
92- شعيب، از منطقه ديار.
93- شيبان، از آبادان.
94- شيبان، از اسکندريه مصر.
95- شيبان، از سوس (شوشتر) در خوزستان ايران.
96- شيبان، از (يمن).
97- صادق، از (بلقا) از شهرهاي اردن.
98- صالح، از شيراز.
99- صالح، از (طالقان) در منطقه ي قزوين.
100- صالح، از عمان.
پاورقى:
(1)ولايتي
از ولايات عثمانيه (ترکيه جديد).
(2)به
يادداشتهاي (دالگورکي) جاسوس روس در کشورهاي اسلامي، صفحه
ي 61، مراجعه گردد.
(3)غيبت
نعماني، ص 182، باب 10، روايت 30 وعقدالدرر، ص 133.
(4)
لازم به ذکر است که مؤلف بر طبق الفباي شهرها آورده است
ولي ما طبق الفباي نام ياران حضرت آورديم.
(5)
نام قريه اي است نزديکي کربلاء وهمچنين نام روستايي است
ميان تکريت وموصل.
(6)
ظاهرا (معاذ) باشد که نام منطقه اي است در نيشابور که در
مراصدالاطلاع آمده ويا (معاذي) است که نام خاندان بزرگي
است در مرو که لباب الانساب آمده.
(7)
ظاهرا (معاذ) باشد که نام منطقه اي است در نيشابور که در
مراصدالاطلاع آمده ويا (معاذي) است که نام خاندان بزرگي
است در مرو که لباب الانساب آمده.
(8)
نام شهري است بر ساحل بحرين. رجوع شود به: لغت نامه ي
دهخدا، ج 6، ص 8505.
(9)
ظاهرا (معاذ) باشد که نام منطقه اي است در نيشابور که در
مراصدالاطلاع آمده ويا (معاذي) است که نام خاندان بزرگي
است در مرو که لباب الانسان آمده.
(10)
ظاهرا (معاذ) مي باشد که نام منطقه اي است در نيشابور که
در مراصدالاطلاع آمده ويا (معاذي) است که نام خاندان بزرگي
است در مرو که لباب الانسان آمده.
(11)
که در ايران، ليبي وجنوب يمن هم روستايي به اين نام آمده
است. خدا مي داند که منظور کدام است.
(12)
ظاهرا (معاذ) باشد که نام منطقه اي است در نيشابور که در
مراصدالاطلاع آمده ويا (معاذي) است که نام خاندان بزرگي
است در مرو که لباب الانساب آمده.
(13)
شايد صحيح (ضيق) باشد که نام منطقه اي در نجد وشبه جزيره ي
عربي است.