روزى براى عذرخواهى به او گفتم : اگر گاهى مى بينى كه من حال
خاصى دارم و از تو دورى مى گزينم ، گمان نكنى كه علاقه اى به تو ندارم ؛ بلكه اين
ناراحتى و افسردگى و احساس خلا از دوران دانشجويى در من بوده و تاكنون رفع نشده
است و هر از چندگاه بدان مبتلا مى شوم . همسرم گفت : اتفاقا من نيز چنين حالتى دارم
. پس از گفت و گو، پى بردم كه اين احساس خلا درونى ، درك مشترك هر دوى ما است ؛ در
نتيجه تصميم گرفتيم براى رفع آن ، چاره اى بينديشيم . در آغاز بنا گذاشتيم كه بيشتر
به كليسا رفت و آمد داشته باشيم و به مسائل معنوى بپردازيم تا شايد آن خلا برطرف
شود. ارتباطمان را با كليسا و مسائل معنوى گسترش داديم و در آن زمينه ، كتاب هايى
را نيز مطالعه كرديم ؛ اما آن خلا و عطش معنوى رفع نشد. چون شنيده بوديم كه در
كشورهاى شرقى ، به ويژه چين و هندوستان ، مذاهبى وجود دارند كه مردم را به رياضت و
انجام تمرين هاى ويژه اى براى رسيدن به حقيقت دعوت مى كنند؛ تصميم گرفتيم به آن
كشورها سفر كنيم ، و چون چين ، از ديگر كشورهاى شرقى ، به آمريكا نزديك تر است ،
ابتدا به چين سفر كرديم .
در چين ، از مسوولان سفارت آمريكا خواستيم كسانى را كه در آن كشور در زمينه مسائل
معنوى و رياضت سر آمدند، به ما معرفى كنند و آن ها شخصى را به ما معرفى كردند كه
گفته مى شد رهبر روحانيان مذهبى چين و بزرگ ترين شخصيت معنوى آن كشور است . با كمك
سفارت ، موفق شديم نزد او برويم و با راهنمايى و كمك او مدتى به رياضت مشغول شديم ؛
اما كمبود معنوى و خلا درونى مان برطرف نشد.
از چين به تبت رفتيم . در آن جا و در دامنه هاى كوه هيماليا معبدهايى بود كه عده اى
در آنها به عبادت و رياضت مى پرداختند. به ما اجازه داند كه به يكى از معبدها راه
يابيم و مدتى را به رياضت بپردازيم . رياضت هايى كه آنجا متحمل مى شديم ، بسيار سخت
بود؛ از جمله چهل شب روى تختى كه روى آن ، ميخ هاى تيزى كوبيده بودند مى خوابيديم
. پس از گذراندن مدتى در آنجا و انجام رياضت ها و عبادت ، باز احساس كرديم خلا
درونى ما همچنان باقى است . از آن جا به هندوستان رفتيم و با مرتاضان فراوانى تماس
گرفتيم و مدتى در آنجا به رياضت پرداختيم ؛ اما نتيجه نگرفتيم و ماءيوس شديم .
سرانجام اين تصور در ما پديد آمد كه اصلا در عالم ، واقعيتى وجود ندارد كه بتواند
خلا درونى انسان را اشباع كند.
نااميدانه تصميم گرفتيم از طريق خاورميانه به اروپا و سپس آمريكا رهسپار شويم . از
هندوستان به پاكستان و از طريق افغانستان به ايران آمديم و ابتدا وارد شهر بزرگ
مشهد شديم و آن را شهر عجيبى يافتيم كه نمونه آن را تاكنون مشاهده نكرده بوديم . در
وسط شهر، ساختمانى جالب و باشكوه با گنبد و گلدسته هاى طلا كه پيوسته انبوهى از
مردم به آن رفت و آمد داشتند، ما را به خود جلب كرد. پرسيدم : اينجا چه خبر است و
اين مردم چه دينى دارند؟ گفتند: اين مردم مسلمانند و كتاب مذهبى آنان قرآن است و در
اين شهر و اين ساختمان يكى از رهبران مذهبى آنها كه به او امام مى گويند، دفن شده
است . پرسيدم : امام كيست و چه مى كند؟ گفتند: امام (عليه السلام )، انسان كاملى
است كه به عالى ترين مراحل كمال انسانى رسيده است و او با رسيدن به آن مقام ، ديگر
مرگى ندارد و پس از رخت بربستن از دنيا نيز زنده است . مسلمانان چون چنين اعتقادى
دارند، به زيارت امامشان مى روند و با عرض ادب و احترام حاجت مى خواهند و امام
(عليه السلام ) نياز آنها را بر آورده مى سازد.
گفتم : قسمت هاى برجسته اى از قرآن را براى ما نقل كنيد. گفتند: در يكى از آيات
قرآن آمده است كه هر چيزى خدا را تسبيح مى گويد. آن سخنان براى ما معمايى شد كه
چطور با اين كه امام آنها مرده است ، باز او را زنده مى دانند و افزون بر اين
معتقدند كه همه چيز، حتى كوهها و درختان ، خدا را تسبيح مى گويند! باور نكرديم و
تصميم گرفتيم براى تماشا وارد مشهد رضوى شديم . در صحن ، يكى از خادمان كه وسيله اى
شبيه چماق با روكش نقره در دست داشت . وقتى متوجه شد ما خارجى هستيم ، از ورودمان
به صحن جلوگيرى كرد و گفت : ورود خارجى ها ممنوع است !
گفتم : ما چندين هزار كيلومتر در دنيا سفر كرده ايم و به اماكن گوناگون وارد شده
ايم و هيچ كجا به ما نگفتند كه ورود خارجى ممنوع است . چرا شما از ورود ما جلوگيرى
مى كنيد؟ قصد ما فقط تماشاى اين محل است و نيت بدى نداريم . هر چه اصرار كرديم ،
فايده اى نداشت و از ورود ما جلوگيرى كردند. ما با ناراحتى از آنجا دور شديم و در
آن حوالى روبروى مسافرخانه اى لب جوى آب نشستيم و مدتى من به فكر فرو رفتم كه نكند
در عالم حقيقتى باشد كه در اينجا نهان است و ما نمى شناسيم ؟ اگر در اين جا خبرى
باشد و آنان ما را راه ندهند تا از آن آگاه شويم ، برايمان سخت حسرت آور و رنج آور
است كه با آن همه زحمت ، تلاش و تحمل رنج سفر از رسيدن به آن حقيقت محروم بمانيم .
بى اختيار گريه ام گرفت و مدتى گريستم .
ناگهان اين فكر به ذهنم خطور كرد كه آن شخص مدفون يا امام و انسان كامل است و آنها
راست مى گويند يا دروغ مى گويند و او انسان كامل نيست . اگر آنها راست بگويند و به
واقع او زنده است و به همه جا احاطه دارد، خودش مى داند كه ما به دنبال چه هدفى ،
اين همه راه آمده ايم و بايد ما را دريابد و اگر آنان دروغ مى گويند، ضرورتى ندارد
به تماشاى آنجا برويم . همينطور كه اشك مى ريختم و خود را تسلى مى دادم ، دستفروشى
كه تعدادى آينه ، مهر و تسبيح در دست داشت ، نزدم آمد و به انگليسى و با لهجه شهر
خودمان گفت : چرا ناراحتى ؟ سر بلند كردم و جريان را براى او گفتم كه ما براى كشف
حقيقت به چندين كشور سفر كرده ايم و سالها رياضت كشيده ايم و اكنون كه به اين جا
آمده ايم ، به حرم راهمان نمى دهند. گفت : ناراحت نباش ! برو. راهتان مى دهند! گفتم
: الآن ما به آنجا رفتيم و راهمان ندادند. گفت : آن وقت اجازه نداشتند. من در آن
لحظه ، فكر نكردم كه چطور آن دستفروش به انگليسى آن هم با لهجه محلى با من حرف مى
زند و از كجا خبر دارد كه پيشتر خودمان حرم اجازه نداشتند ما را راه دهند و اكنون
اجازه دارند، و چرا من راز دلم را براى او گفتم .
سرانجام به سوى حرم راه افتاديم و وقتى به در صحن رسيديم ، خادم مانع ورود ما نشد.
پيش خود گفتم : شايد ما را نديده است . برگشتيم و به او نگاه كرديم ؛ اما او عكس
العملى نشان نداد. وارد صحن شديم و به راهرويى رسيديم كه جمعيت انبوهى از آنجا وارد
حرم مى شدند. ما نيز همراه جمعيت وارد راهرو شديم . فشار جمعيت ما را از اين سو به
آن سو مى كشاند تا اين كه به در حرم رسيديم ؛ اما ناگهان من احساس كردم كه اطرافم
خالى است و هر چه جلو رفتيم ، پيرامونم خلوت تر مى شد و بدون مزاحمت و فشار جمعيت
به پنجره هاى ضريح مقدس رسيدم و مشاهده كردم كه درون ضريح شخصى ايستاده است . بى
اختيار تعظيم و سلام كردم . آن حضرت با لبخند جواب سلام مرا داد و فرمود: چه مى
خواهى ؟ من هر چه پيشتر در ذهنم بود، يكباره از ذهنم رفت و هر چه خواستم بگويم كه
چه مى خواهم ، چيزى به ذهنم نيامد. فقط يك مطلب به ذهنم آمد و در محضر حضرت گفتم و
آن اين بود كه من شنيده ام در قرآن آمده است : همه موجودات خدا را تسبيح مى گويند!
وقتى آن مطلب را عرض كردم ، فرمود: به تو نشان مى دهم . بعد بى اختيار از حرم بيرون
آمدم . باز احساس كردم كه پيرامونم خلوت است و كسى مزاحم من نمى شود. خداحافظى كردم
و از حرم خارج شدم ؛ اما مبهوت مانده بودم . وقتى از حرم خارج ، و به صحن وارد شدم
، حالتى به من دست داد كه مى شنيدم هر آن چه پيرامون من هست ، از در و ديوار و درخت
و زمين و آسمان تسبيح مى گويند. با مشاهده اين صحنه ، ديگر چيزى نفهميدم و بى هوش
بر روى زمين افتادم . پس از به هوش آمدن خود را در اتاقى بر روى تختى ديدم كه عده
اى آب به صورتم مى ريختند تا به هوش آيم .
پس از آن واقعه ، من متوجه شدم كه در عالم حقيقتى وجود دارد و آن حقيقت در اين جا
است و انسان مى تواند به مقامى برسد كه مرگ و زندگى براى او يكسان باشد و مرگ
نداشته باشد و همچنين پى بردم كه قرآن راست مى گويد كه همه چيز تسبيح گوى خدا است .
نكته جالب توجه در واقعه پيشين اين است كه با آن رخداد خارق العاده همه حقايق از
طريق شهود براى آن جوان ثابت شد. به طور مسلم از طريق برهان و بررسى هاى علمى ،
فرصت بسيارى لازم بود كه او از همه حقايق آگاه شود؛ چون وقتى خواهان شناخت خدا مى
شد، بايد مدتى را براى اثبات وجود خدا صرف مى كرد و پس از آن ، نوبت به اثبات نبوت
، و پس از آن اثبات امامت و ديگر مسائل مى رسيد؛ اما با يك حادثه ، همه چيز براى او
اثبات شد. او با شناخت امام هشتم (عليه السلام ) و حقانيت حضرت ، حقانيت شيعه و
اعتقادهاى آنان را نيز شناخت و دريافت كه امام (عليه السلام ) مرگ ندارد و مرگ
ظاهرى معصوم در رفتار و تداوم فعاليت ها و تصرفات تكوينى و معنوى او بى تاثير است .
همچنين حقانيت قرآن و ديگر امور مقدس و اصول مذهبى و دينى ما براى او ثابت شد.
ارتباط با امام زمان (عليه السلام )
حال بنگريم كه ارتباط ما با چنين موجود نورانى و عظيمى كه خداوند متعالى
براى امثال ما آخر الزمانى ها ذخيره فرموده ، چگونه است . همه ما شيعيان به همراه
بسيارى از برادران اهل تسنن معتقديم كه اين وجود مقدس حيات دارد؛ اما در پس پرده
غيبت است و روزى ظهور خواهد كرد؛ اما او كجا است ؟ چه ارتباطى با ما دارد؟ چقدر از
حال ما آگاه است ؟ آيا همان گونه كه ما از او بى خبريم ، او نيز از ما بى خبر است
؟! آيا همان طور كه ما در زندگى او نقشى نداريم ، او نيز در زندگى ما نقشى ندارد؟!
1. هنگامه اضطرار و توسل به امام زمان
(عليه السلام )
شايد همه ما هنگام نياز و اضطرار، همان گونه كه به خداوند بزرگ توجه مى
يابيم ، به امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نيز توجه كنيم و از او بخواهيم
كه به حرمت دعاى مستجاب و آبرويى كه در پيشگاه خداوند دارد، از ما رفع اضطرار و
گرفتارى كند؛ چرا كه معتقديم : خداوند درهاى رحمتش را از راه ولى خود به روى ما
گشوده است . اين توجه ناخود آگاه ، بر اثر ايمانى مرتكز در دلهاى ما است كه با شير
مادر اندرون شده است و ان شاء الله با جان به در مى رود.
اين كه هنگام اضطرار به حضرت توجه مى كنيم و يا صاحب الزمان مى گوييم ، به چه معنا
است ؟ اين كه گمشده اى در بيابان ، پس از تحمل چند شبانه روز گرسنگى ، تشنگى و
سرگردانى ، وقتى از همه جا نااميد مى شود، مى گويد:
يا صاحب الزمان
اءغثنى ، و يا ابا صالح المهدى ادركنى ، به چه معنا است ؟!
آيا معناى چنين توجه و توسلى جز اين است كه آقا از ضمير و سرنوشت ما آگاهى دارد؟
آيا جز بدين معنا است كه تمام عالم در اختيار او است و بر دلهاى ما احاطه علمى
دارد؟! اگر عالم در اختيار او نباشد و بر دلها احاطه علمى نداشته باشد، چگونه صداى
گمشده بيابان را مى شنود؟! چگونه خبردار مى شود و با چه وسيله اى به او كمك مى
كند؟! چگونه صداى ضعيف بيمارى را در دل شب ، در بستر بيمارى اش مى شنود يا چگونه
فرياد مظلوميت مظلومى را حتى نگفته مى شنود؟! اين چه مقامى است ؟ آيا اين مقام به
زمانى منحصر است كه ما اضطرار مى يابيم ؟! آيا حضرت فقط هنگام اضطرار صداى ما را مى
شنود و در زمان هاى ديگر، از احوال ما بى خبر است ؟!
خود حضرت مى فرمايد:
ما از تمام حوادثى كه برايتان اتفاق مى افتد آگاهيم ، و هيچ خبرى از اخبار شما بر
ما پوشيده نيست .(99)
ما هرگز از سرپرستى و رسيدگى به امورتان كوتاهى نكرده و يادتان را از خاطر نبرده
ايم و اگر جز اين بود، دردها و دشوارى ها از هر سو بر شما فرود مى آمد و دشمنان ،
شما را ريشه كن مى كردند؛ پس ، از خدا بترسيد و ما را پشتيبانى كنيد.(100)
توجه و توسل مداوم به امام زمان (عليه السلام )
اگر در اين باره بينديشيم ، از دو جهت براى ما آموزنده خواهد بود: يكى اين كه فقط
هنگام اضطرار سراغ خدا و اهل بيت (عليهم السلام ) نرويم ؛ چرا كه هميشه و در همه
حال نيازمند خدا و اولياى خداييم و بسيارى از اوقات نيازمندى خويش را درك نمى كنيم
. هنگامى كه خداوند، از راه هاى عادى نيازهاى ما را رفع مى كند، از نيازمندى و فقر
خويش غافل مى شويم ؛ اما هرگاه مشكلى در اسباب عادى پيش بيايد، نياز خويش را در
مى يابيم و احساس اضطرار مى كنيم غافل از اين كه اين نياز و اضطرار ما، حقيقتى
هميشگى است ؛ بنابراين ، در همه حال ، چه در حال رفاه و چه در حال شدت ، بايد به
خدا و اولياى خدا توجه داشته باشيم .
در حديثى آمده است : كسى كه خدا را فقط در حالات سختى و شدت مى خواند، وقتى صدايش
به دعا بلند مى شود، ملائكه مى گويند: ما صاحب اين دعا را نمى شناسيم ؛ اما كسى كه
در همه حال به ياد خدا است ، وقتى هنگام سختى خدا را مى خواند، ملائكه مى گويند:
صدايش آشنا است . حال تفسير و تعبير اين بيان چيست . خدا مى داند؛ اما آنچه ما از
اين روايت مى فهميم ، تشويق به اين است كه هميشه به ياد خدا باشيد تا هنگام سختى و
گرفتارى نيز دعايتان زودتر مستجاب و گرفتاريتان زودتر حل شود.
عين اين مطلب ، در توجه و توسل به اولياى خود نيز وجود دارد. اصولا ما نبايد دو
حساب جداگانه اى براى خدا و اوليايش باز كنيم و بگوييم : يكى راه خدا، و يكى هم راه
توسل است . راه توسل ، همان راه خدا است : ان ذكرنا من ذكر الله ؛(101)
همانا ذكر ما، ذكر خدا است .
مگر مى شود ياد اهل بيت از ياد خدا جدا باشد؟! از آن جهت اهل بيت (عليهم السلام )
را ياد مى كنيم و بدانها توسل مى جوييم كه بندگان شايسته خدا هستند؛ از اين رو، ياد
خدا در بطن ياد آنها وجود دارد. راه توسل به اولياى خدا، همان راه دعا و خواستن از
خدا است منتها راهى مستقيم تر و نزديك تر كه زودتر به نتيجه مى رسد. نتيجه اين مى
شود كه بايد در همه حال ، به اولياى خدا، به ويژه وجود مقدس ولى عصر (ارواح
العالمين لتراب مقدمه الفداء) توجه داشته باشيم . توجه ما به آن وجود مقدس ، به حال
اضطرار مختص نشود؛ بلكه هر صبح و شام به ياد او باشيم ؛ هر شب به ياد او بخوابيم و
هر صبح به ياد او بيدار شويم . در طول شبانه روز هر چه بيشتر به او توجه كنيم ، به
مركز نور و علم و رحمت نزديكتر شده ايم ؛ چرا كه او مجراى فيض خدا است : اءين باب
الله الذى منه يؤ تى ؛(102)
كجا است آن درگاه خدا كه از آن به وادى نور و علم و ايمان وارد مى شوند؟ او وجه خدا
است : اءين وجه
الله الذى اليه يتوجه الاءولياء؛(103)
كجا است آن وجه خدا(104)
كه اولياى خدا به او روى آورند و رويش را آيينه خدا بينند. وقتى با كسى موجه مى
شويم ، بهترين توجه ها، توجه و نگاه به صورت او است . وقتى با خدا مواجه مى شويم ،
بهترين حالت اين است كه گويا به صورت خدا نگاه مى كنيم ؛ پس نزديك ترين راه و
بهترين حالت توجه به خدا، توجه به ولى عصر (عليه السلام ) است ؛ آن ولى نعمتى كه
وجه خدا است و همگى ما به طفيل وجود او آفريده شده ايم .
در پرتو توجه مداوم به ساحت نورانى مولايمان حضرت حجت بن الحسن ارواحنا لتراب مقدمه
الفداء مى توانيم مشمول ولايت و عنايت خاص حضرت و دعاهاى ويژه و خالصانه اش شويم .
توجه حقيقى به آن وجه خدا در واقع پيوند قطره اى ناچيز به اقيانوس عظمت و نورانيت
است كه احساس تاريكى و تنهايى ما را به روشنى و يگانگى مبدل مى سازد. توسل واقعى به
آن منبع قدرت و معنويت ، سد محكمى است كه ما را در مقابل جميع وسوسه هاى شيطانى و
آفت هاى دنيايى و آخرتى مصون و محفوظ نگاه مى دارد.
تكاپو براى جلب رضايت امام زمان (عليه السلام )
نتيجه دوم اين كه وقتى باور كرديم آگاهى مولايمان از رفتار و گفتار و ضمير ما
هميشگى است و به حال اضطرار منحصر نمى شود، مى كوشيم كارى نكنيم كه از ما برنجد و
دل آزرده شود.
آن بزرگوار فرموده است كه وقتى شيعيان ما مرتكب گناه مى شوند، ما آزرده و غمگين مى
شويم . در جايى ديگر فرموده است :
گاهى نادانان و بى خردان شيعه و آنان و آنان كه ديندارى شان از بال پشه اى سست تر
است ، ما را آزرده خاطر مى كنند.(105)
اگر توجه داشته باشيم كه حضرت در هر لحظه از حال ما آگاه است ، هنگام وسوسه شيطان
شرم خواهيم كرد كه مرتكب گناهى شويم . محبت او مانع خواهد شد كه آزرده اش سازيم .
ان شاء الله كه در ادعا محبت حضرت ، صادق باشيم و خداوند توفيقمان دهد كه اين
ارتباط را قوى تر كنيم .
ولايت تشريعى امام زمان (عليه السلام
)
ارتباط با وجود مقدس ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) فقط از زاويه
مسائل شخصى مطرح نيست . در عالم تكوين ، او واسطه فيض الاهى و باب خدا است . دعا و
عنايت خاص حضرت به شيعيان ، چه در رفع مشكلات ، چه در رفع بلايا و چه در قضاى حوايج
، گره گشا است و...؛ اما همه اين ها در قلمرو ولايت تكوينى حضرت قرار دارد. براى
حضرت افزون بر مقام ولايت تكوينى ، ولايت تشريعى نيز ثابت است . او در مقام ولى امر
جامعه اسلامى است . هر چند در اين زمينه نيز مثل بسيارى از زمينه هاى ديگر كم كار
كرده و حقش را ادا نكرده ايم ، در هر حال ، اعتقاد اجمالى خامى داريم كه بر اساس
نظر اسلام ، به ويژه در دستگاه فكرى شيعه ، خداوند متعالى همان گونه كه رب تكوينى
است ، رب تشريعى نيز هست و قانون و مجرى قانون را نيز بايد همو تعيين كند.
خداوند متعالى ، امر قانونگذارى و تعيين مجريان قانون را در جامعه بر عهده گرفته
است . قوانين اجتماعى اسلام را وضع كرده و مجريان آن را نيز پيامبر اكرم و امامان
(عليهم السلام ) قرار داده و كسى كه هم اكنون از سوى خداوند، متصدى اصلى براى اداره
جامعه اسلامى است ، وجود مقدس ولى عصر (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) است .
همه ما به ولايت تشريعى امام زمان (عليه السلام ) به طور كلى تا اين اندازه اعتقاد
داريم ؛ اما پرسش اين است كه آيا در طول زمان غيبت ظاهرى حضرت ، مقام سرپرستى جامعه
اسلامى و ولايت تشريعى او لغو شده است . آيا خداوند چنين خواسته است كه جامعه
اسلامى در آن دوران 255 ساله كه جمعيت تمام مسلمانان به يك ميليون هم نمى رسيد، ولى
امر و سرپرست داشته باشد، ولى در اين زمان كه جمعيت مسلمانان از يك ميليارد هم
گذشته است ، سرپرستى نداشته باشد؟! آيا خداوند در زمانه غيبت ، مجرى دستورهاى خود
را تعيين نكرده است ؟! آيا در اين دوران ، مسلمانان و به ويژه شيعيان كه شمارشان
بيش از صد ميليون نفر شده ، به سرپرست ولى امر نيازى ندارند؟! آيا در زمان غيبت
كبرا، هيچ راه ارتباطى بين شيعيان و امام غايبشان نيست ؟!
اين مطالب ، به طور اجمالى و ارتكازى در باور تمام شيعيان وجود دارد كه زمان غيبت
امام زمان (عليه السلام )، اطاعت از دستورهاى مجتهد جامع شرايط واجب است . امام
زمان ارواحنا فداه وظيفه شيعيان را در زمانه غيبت ، رجوع به عالمان و راويان حديث
جامع شرايط تعيين فرموده است :
و اما در حوادثى كه برايتان واقع مى شود، به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ همانا كه
ايشان حجت من بر شمايند و من ، حجت خدا بر ايشانم . بنابراين حديث شريف ، در دوران
غيبت ، فقيهان جامعه شرايط و در صدر آنها ولى فقيه كه شبيه ترين مردم به امام معصوم
(عليه السلام ) هستند، حجت هاى امام زمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) بر
ما شمرده مى شوند.(106)
حكومت اسلامى ايران ، جلوه اى از
ولايت امام زمان (عليه السلام )
خداوند رحمان ، پس از هزار و اندى سال ، به ما شيعيان ايران توفيق داد تا در
لواى رهبرى مردى از تبار اهل بيت (عليهم السلام ) اين فكر مرتكز در اذهان عموم
شيعيان را عينيت بخشيم و حكومتى اسلامى را به نيابت از امام عصر ارواحنا فدا بنيان
گذاريم . بندگانى خالص و از جان گذشته ، آن رهبر الاهى را يارى كردند و با نثار جان
و تمام هستى خويش ، زمينه اى را فراهم آوردند تا پس از قرنهاى متمادى ، اين اصل
اصيل شيعى تحقق يابد.
خداوند رحيم ، چه نعمت بزرگى را به شيعيان ايران عطا كرده است ! من خود را حتى از
شمارش بركات انقلاب اسلامى ايران ناتوان مى دانم ! ما اين نعمت بزرگ را خيلى دست كم
گرفته ، و از بركات بى شمار آن غافل مانده ايم ! يكى از هزاران هزار بركات انقلاب ،
رواج قرآن در جامعه است . اكنون در ايران اسلامى ، صدها و هزاران نونهال ، حافظ كل
يا حافظ چندين جزء قرآنند. بسيارى از نونهالان خواندن و نوشتن نمى دانند؛ اما معانى
آيات قرآن را مى دانند و كلمه به كلمه به معانى آن اشاره مى كنند. اين وضعيت
افتخارآميز را با زمانى مقايسه كنيد كه در كل كشورمان ، جز تعداد معدودى قارى كه
بتوانند قرآن را با لحن عربى صحيح بخوانند، وجود نداشت . امروز به لطف خدا و در
پرتو حكومت اسلامى ، در هر شهر و ديارى ده ها حافظ قرآن داريم .
حكومت اسلامى ما با اين همه بركت و نعمت ، فقط تابش پرتوى از نور ولايت تشريعى وجود
مقدس حجت بن الحسن العسكرى (عليه السلام ) است . حال اگر اين خورشيد درخشان طلوع
كند و به طور كامل بر پهنه گيتى بتابد، چه بهشتى بر روى زمين ايجاد خواهد شد؟! ان
شاء الله آن روز به زودى خواهد آمد! از خدا مى خواهيم كه ما را زنده بدارد تا آن
روز را درك كنيم و يا اگر از دنيا نيز رفتيم ، بار ديگر ما را زنده كند تا چند روزى
هم كه شده ، آن دولت كريمه را مشاهده كرده ، و به چشم خويش ، عزت و اقتدار آن را
ببينيم .
اين آرزويى است كه تمام مسلمانان و به ويژه شيعيان دارند. در دعاى عهدى كه مستحب
است هر روز صبح بخوانند، به اين مطلب اشاره شده است كه خدايا! اگر مرا تا پيش از
ظهور حضرت از دنيا بردى ، در آن ايام مرا زنده كن تا با همان كفنم بيايم و در ركاب
مولايم جانبازى كنم و آن دوران صفا و نورانيت را با تمام وجودم دريابم :
اللهم ان حال
بينى و بينه الموت الذى جعلته على عبادك حتما مقضيا فاءخرجنى من قبرى مؤ تزرا كفنى
شاهرا سيفى مجردا قناتى ملبيا دعوة الداعى فى الحاضر و البادى ؛(107)
پروردگارا! اگر ميان من و او مرگى كه بر تمام بندگانت قضاى حتمى كرده اى ، جدايى
افكند، مرا از قبر برانگيزان ، در حالى كه كفنم را در بر كرده ام ؛ شمشيرم را از
نيام بركشيده ام و دعوتش را كه بر تمام مردم شهر و ديار عالم واجب است ، لبيك گفته
ام .
منظومه ولايت 4
مهر بيكران امام زمان (عليه السلام ) به شيعيان
همه ما بحمد الله اين معرفت را داريم كه وجود مقدس ولى عصر (ارواح العالمين
لتراب مقدمه الفداء) سايه رحمت خدا بر بندگان است و هر چه داريم ، به طفيل وجود آن
بزرگوار است . اگر محبت مهربان ترين مادرهاى دنيا، حتى محبت مادرهايى را كه هستى
خودشان را براى بچه هايشان فدا كرده اند، يك جا جمع كنند، به اندازه محبت امام زمان
به دوستان و پيروانش نخواهد شد؛ چرا كه محبت او پرتوى از محبت بى نهايت خدا به
آفريدگان است . خودش فرمود كه اگر دعا كنيد، براى دعايتان آمين مى گويم و چنانچه
دعا نكنيد، من برايتان دعا مى كنم . براى لغزش هايتان استغفار مى كنم و حتى بوى شما
را دوست دارم .
شرط وفا در برابر محبت امام زمان
(عليه السلام )
چنين دوستى و محبت والايى ، در مقابل ، محبت مى طلبد. چه خوش بى مهربانى هر
دو سر بى . ما هر چه داريم ، به واسطه فيض و لطف و محبت اهل بيت (عليهم السلام )
است ؛ اما ايشان در برابر محبت بيكرانشان چيزى از ما نمى خواهند؛ چرا كه محبت ايشان
خداگونه است ؛ ولى شرط محبت اين است كه ما نيز شرط وفا را نگه داريم . هر قدر ما در
برابر عنايتهاى مولايمان سپاسگزارترين و قدردان تر باشيم ، از محبت هاى ويژه حضرت
بيشتر استفاده خواهيم كرد و اگر خداى ناكرده ، محبتهاى الاهى مولايمان را ناسپاسى و
فراموش كنيم ، بر خلاف مقتضاى محبت و وفادارى عمل كرده و در نتيجه ، خودمان را
محروم ساخته ايم .
جوانى ، بهترين دوران عشق ورزى به
امام زمان (عليه السلام )
از بهترين اوقات عمر كه انسان طعم محبت را به خوبى مى چشد، دوران جوانى است
. آدمى در دوران كودكى و خردسالى ، محبت را با نوعى ادراك ناآگاهانه درك مى كند.
كودك محبت مادر، پدر و نزديكان خود را مى فهمد؛ ولى لذت آن را آگاهانه درك نمى كند
و در نتيجه ، قدرش را نمى داند؛ اما از آغاز دوران بلوغ به بعد، مزه محبت را خيلى
خوب مى چشد.
اين ويژگى ، مخصوص دوران جوانى است و بعد، شيرينى محبت در اين سطح باقى نمى ماند؛
به اين جهت به شما عزيزانى كه در اين دوران طلايى و پربها زندگى مى كنيد، يادآورى
مى كنم كه قدر اين دوران را بدانيد و از محبتى كه در دلهايتان موج مى زند، به
نيكوترين شكل استفاده كنيد. بدانيد كه چه كسى را بايد دوست بداريد و به چه كسى بايد
دل بدهيد. كسى شايسته دلدادگى است كه هيچ چشم داشتى از ما نداشته باشد؛ هيچ گاه ما
را از ياد نبرد، و به هر مقدار ما لياقت و ظرفيت محبت او را داشته باشيم ، او
مضايقه نكند. آدمى وقتى كسى را دوست مى دارد، دلش مى خواهد محبوبش نيز به ياد او
باشد. اگر شخصى بداند كه رفيقش در عين دورى ظاهرى ، دلش همواره متوجه او است ، به
وفادارى چنين رفيقى افتخار خواهد كرد. حال اگر بدانيم محبوبى داريم كه هيچ وقت
فراموشمان نمى كند و به محض اين كه به او توجه قلبى بيابيم ، پاسخمان مى گويد،
بهترين يار و رفيق خويش را يافته ايم . او همان امام رؤ وفى است كه اگر در دلت هم
صدايش كنى و بگويى : السلام عليك يا اباصالح ، پاسخت را مى دهد. با اين اوصاف ، آيا
كسى بهتر از او پيدا مى شود تا آدمى دوستى اش را به او هديه بدهد؟ هرچه خوبى وجود
دارد، در وجود مقدس حضرت جمع است ؛ هر صفت و خصلت دوست داشتنى را كه فرض كنيد،
بهترينش را داراست ؛ پس قدر اين دلهاى پاكتان را بدانيد و بكوشيد دلهايتان را به او
بدهيد كه او شايسته دلدادگى است . هر چه مى توانيد به ياد او باشيد تا او بيشتر به
ياد شما باشد.
شرط رسيدن به ولايت خاص امام زمان
(عليه السلام )
رابطه بين ما با محبوب هاى حقيقى فقط گزاره ادبى و شاعرانه نيست ؛ بلكه
حقيقت ثابت است . آدمى آن گاه كه كسى را دوست مى دارد، دلش مى خواهد محبوبش نيز به
ياد او باشد. اين فقط آرمانى شاعرانه نيست . قرآن مى فرمايد:
فاذكرونى اءذكركم ؛(108)
به ياد من باشيد تا به يادتان باشم .
گاهى يك شعر حكيمانه آن قدر زيبا است كه هيچ چيز ديگرى جاى آن را نمى گيرد:
ان من الشعر لحكمة ؛ همانا بعضى از اشعار، در بر دارنده حكمتى عميق است . حافظ
(رحمه الله عليه ) در بيتى مى گويد:
گرت
هواست كه معشوق نگسلد پيوند |
|
نگاه
دار سر رشته تا نگه دارد
|
يكى از اصحاب امامان (عليهم السلام ) خدمت امامش مشرف شد و گفت : آقا! مى خواهم
بدانم موقعيت من نزد شما چگونه است ؟ فرمود: ببين موقعيت و منزلت ما نزد تو چه
اندازه است . به همان اندازه اى كه تو به ما اهميت مى دهى ، ما هم به تو اهميت مى
دهيم . به همان اندازه كه تو به ياد ما باشى ، ما هم به ياد تو هستيم . اين رابطه
اى واقعى است . نمى شود آدمى به ياد خدا نباشد؛ اما توقع داشته باشد كه خدا مثل
اولياى خاص خودش به او توجه كند. رابطه اى طرفينى است . سر رشته را كه تكان مى دهد،
آن طرف هم تكان مى خورد. اگر مى خواهى ارتباط محفوظ باشد، كليد ارتباط دست تو است .
دكمه توجه را فشار بده تا بى درنگ ارتباط برقرار شود. راه دورى در پيش نيست . بلكه
توجهى خالصانه كافى است .
بهره جويى از شادابى جوانى
دوران جوانى ، بهترين وقتى است كه انسان مى تواند معانى و مفاهيم عاشقانه را
درك كند؛ نه زودتر از دوران جوانى مى تواند اين مفاهيم را درك كند، نه در وقتى پيرى
؛ چرا كه در اين دو دوران ، قدرت درك اين معانى در آدمى وجود ندارد. تا جوان هستيد،
بكوشيد خدا و اولياى او را در دلهايتان زنده كنيد. اگر درخت عشق را در جوانى در
دلهايتان بارور كرديد، تا پايان عمر، بلكه تا ابد، سرمايه اى تمام نشدنى خواهيد
داشت ؛(109)
سرمايه اى عظيم كه همه جا گره گشا خواهد بود؛ هم براى رفع مشكلات و دور شدن از فتنه
ها و بلاهاى دنيايى ، و هم براى توفيق هاى معنوى و آخرتى مفيد است .
آدمى سراپا نياز است ؛ اما همه نيازهاى او با اين وسيله ، يعنى با عشق محبت اهل بيت
(عليهم السلام ) برطرف مى شود. شما جوانان مى توانيد در سايه عشق ورزى به خدا و
اولياى خدا به مقامى برسيد كه خداوند متعالى و همچنين اوليائش ، با اذن و اراده
خدا، شما را در دست خودشان بچرخانند. چه خوب است كه مولا و محبوب ما، سررشته امور
ما را در دست بگيرد و آن گونه كه دلش مى خواهد، تدبير فرمايد. اگر شما اختيارتان را
به دست او بدهيد، او اين كار را خواهد كرد و ولايت خاص شما را به عهده خواهد گرفت .
چنين سخنانى را كمتر به زبان مى آورم : بلبل از فيض گل آموخت سخن . دلهاى پاك شما
را كه ديدم ، به ياد اين حرف ها افتادم . شما جوانهاى عزيز با دلهاى پاكتان شايسته
اين حرفهاييد. مواظب باشيد دلى را كه اين قدر ارزش دارد، به رايگان از دست ندهيد.
دلهايتان را به كسانى كه ارزش محبت ندارند، نسپاريد. اين دل پاك را به كسى بدهيد كه
دلدار واقعى باشد و قدر دلتان را بداند؛ دلدارى كه هيچ طمعى در شما نداشته باشد، و
در همه جا نيز يار شما باشد؛ رفيق شفيقى كه هر گاه صدايش بزنيد، پاسخ دهد و هر كارى
از دستش بر آيد، براى سعادت شما انجام دهد؛ ياورى در اوج وفادارى كه همه خوبى ها را
يكجا داشته باشد. آرى ، از بزرگترين نعمت هاى خدا اين است كه چنين كسانى را به ما
معرفى كرده است .
عهد و پيمان خاص با امام زمان (عليه
السلام )
امروز، قافله سالار عالم انسانيت و عالم هستى ، امام غايبى است كه همه فضيلت
ها و خوبى ها را يكجا دارد؛ ولى متاءسفانه دست ما از دامن او كوتاه است :
امروز
امير در ميخانه تويى تو
مرغ دل ما را كه به كس رام نگردد |
|
فريادرس
ناله مستانه تويى تو
آرام تويى ، دام تويى ، دانه تويى تو(110)
|
با همه اين احوال ، برقرارى ارتباط با حضرت ، هيچ گاه ممنوع نيست . او را نمى بينيم
؛ ولى او ما را مى بيند. مى توانيم با او ارتباط برقرار كنيم ؛ به ويژه در روزهاى
جمعه كه تعلق خاصى به آن عزيز دارد. جا دارد كه دلهاى خودمان را متوجه قلب مقدس آقا
امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) كنيم و با آن حضرت پيمان ببنديم كه هر آن
چه در توان داريم ، در راه رضاى خدا و رضاى حضرتش كه چيز جز رضاى خدا نيست ، صرف
كنيم . و مطمئن باشيم كه آن بزرگوار هم از هيچ كمكى به ما دريغ نخواهد كرد.
بكوشيم صبح ها دعاى شريف عهد را بخوانيم ؛ چرا كه دعاى عهد، تجديد پيمان با محبوب
است .(111)
دعاى اللهم كن لوليك را دست كم روزى يك بار بخوانيم ؛ به ويژه روزهاى جمعه اگر ميسر
باشد، دعاى ندبه و نماز امام زمان سلام الله عليه را كه به طور معمول در مسجد
جمكران خوانده مى شود، بخوانيم .
توجه قلبى خالصانه به ساحت مقدس امام
زمان (عليه السلام )
آن چه هميشه و همه جا امكان دارد، توجه قلبى به ساحت مقدس مولايمان است .
اين را تمرين كنيد و مطمئن باشيد كه همه خوبى ها را براى شما به ارمغان مى آورد و
حفظ مى كند.