توتياى ديدگان زندگانى خاتم پيامبران ( صلى الله عليه و آله )

حاج شيخ عباس قمى ( رضوان الله عليه )

- پى‏نوشت‏ها -
- ۱ -


1- به نوشته عالم متتبع شيخ محمد حسين ناصرالشريعه قمى در كتاب (( مختارالبلاد )) .
2- به نوشته عالم بزرگوار مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب (( نقباء البشر )) .
3- مرحوم حاج ملاعلى واعظ خيابانى تبريزى در كتاب (( علماى معاصرين )) ( صفحه 181) به نقل از شرح حال مرحوم محدث بقلم خودش چنين نقل مى كند:
(( در خلال استفاده من از آن بزرگوار، استجاره نمودم كه مرا به روايت مؤلفات اصحاب رضى الله عنهم اجازه مرحمت فرمايد. پس به من منت گذارده ، و در اواخر ايام حياتش مساءلت مرا قبول فرموده اجازه دادند كه مؤلفات اصحاب را قديما و حديثا در تفسير و حديث و فقه و اصولين و غيرها از آنچه اجازه دارد روايت آنها را به طرق معهوده او از مشايخ عظام كه در خاتمه مستدرك مشروحا مذكور است و براى او صحيح است روايت كنم . ))
4- حاج شيخ عباس قمى ، مرد تقوا و فضيلت ، على دوانى ، صص 44 و 45.
5- الفوائد الرضويه ، حاج شيخ عباس قمى ، ج 1، ص 220.
6- طبقات اعلام الشيعه ، نقباء البشر فى القرن الرابع عشر 3: 998 و 999.
7- الفوائد الرضويه ، مقدمه استاد محمود شهابى .
8- الفوائد الرضويه 1: 150 و 151.
9- علماى معاصرين ، حاج ملاعلى واعظ خيابانى تبريزى ، ص 181.
10- فيض العلام فى عمل الشهور و وقايع الايام : 8.
11- طبقات اءعلام الشيعه ، نقباء البشر فى القرن الرابع عشر 3: 999.
12- اين كتابخانه از بزرگترين كتابخانه هاى نجف است . كتابهاى بسيارى در حديث و رجال دارد و تصنيفات ارزنده اى در ديگر علوم . برخى از اصول اربعماءه دانشمندان ما نيز در اين كتابخانه هست كه پيش از محدث نورى كسى آن را كشف نكرده بود.
او ولعى فراوان به جمع آورى كتاب داشت چندانكه در اين مورد داستانها نقل شده ؛ از جمله گويند: روزى در بازار مى گذشت . يكى از اصول اربعمائه را در دست زنى ديد كه مى خواست آن را بفروشد! اتفاقا هيچ پول نداشت . لباسى از لباسهاى خود را در همانجا فروخت و با پول آن كتاب را خريد.
به بركت اين گنجينه ، آثار فراوانى تاءليف كرد كه بيشتر آنها چاپ شده است . ( ترجمه از ماضى النجف و حاضرها، شيخ جعفر آل محبوبة 1: 159 160.)
13- در ابتداى اين رساله آمده است : (( چون اين داعى ، عباس قمى ، در سنه 1340 از ارض اقدس ‍ خراسان به عتبات عاليات مشرف گشتم ، در دامغان به زيارت جناب بكير بن اعين مشرف شدم ؛ ديدم قبرش مهجور و متروك است . با خود قرار دادم كه هر گاه از سفر مراجعت كردم ، مختصرى در حال او بنويسم كه مردم مطلع به حال او شوند و به زيارتش مشرف شوند و چون خواستم شروع در آن كنم ، به خاطرم رسيد كه مختصرى نيز از حال جناب فضل بن شاذان كه قبرش نزديك نيشابور است و هم مختصرى از حال جناب احمد بن اسحاق قمى نگاشته شود كه قبرش در پل ذهاب است كه اين دو بزرگوار نيز قبرشان مهجور است . ))
14- از مقدمه مرحوم ميرزا على اكبر نوغانى بر مفاتيح الجنان . به نقل از حاج شيخ عباس قمى مرد تقوا و فضيلت ، ص 102.
15- شادروان ميرزا محمد على انصارى نيز ماده تاريخ وفات آن مرحوم ( 1319 ش ) را در پايان قصيده اى چنين به نظم آورده است :
سرود منطق (( انصارى )) از پى تاريخ : مهين محدث اسلام شد مكين بجنان
16- از ميان آثار جديد مى توان اشاره كرد به (( الصحيح من سيرة النبى الاعظم )) از سيد جعفر مرتضى عاملى و آثار پژوهشگر رهيافته دكتر محمد تيجانى سماوى تونسى و تاءليفات سيد مرتضى عسكرى ؛ به ويژه براى فارسى زبانان ، دوره (( نقش ائمه عليهم السلام در احياء دين )) مفيد تواند بود.
17- مؤلف (( الجامع الصحيح )) معروف به سنن ، يكى از صحاح معروف حديثى عامه . اين كتاب به (( الشمايل المحمديه )) نيز مشهور است . از اين رو مرحوم حاج شيخ عباس قمى اثر خود را (( مختصر الشمايل المحمديه )) ناميده است .
18- معجم ما كتب عن الرسول و اهل البيت صلوات الله عليهم ، المجلد الاول ، ص 114 و المجلد الثانى ، صص 257 262 و 266 و صص 258 287 و المجلد الثالث ، ص 386. با افزودن چاپ (( موسسة الكتب الثقافية )) در بيروت به تحقيق سيد بن عباس الجليمى تعداد چاپها به 7 مى رسد. عارف نوشاهى در مقدمه رساله حليه رسول الله صلى الله عليه و آله از محمد هاشم كشمى بدخشانى به موارد ديگرى نيز اشاره مى كند. ( رك . نامه شهيدى ، انتشارات طرح نو تهران ، 1374 ش ، صص 586 591)
19- همچون ملا محسن فيض كاشانى كه تفسير صافى خود را خلاصه كرد و آن را (( الاءصفى )) ناميد.
20- به فهرست آثار آن مرحوم در مقدمه همين كتاب ( سخن ناشر) مراجعه فرماييد.
21- و عموم محدثان و مورخان سنى و حتى برخى از تاريخ نويسان شيعى .
22- اصل اين نسخه نزد بزرگترين نواده مؤلف فقيد جناب آقاى حسين محدث زاده و تصوير آن در دفتر تحقيقاتى نشر آفاق موجود است .
23- در نسخه متن (( عمرو )) آمده است كه نادرست مى نمايد. ( رك . اعلام الورى : 15؛ الكامل 1: 566، جمهرة النسب : 29).
24- كنز الفوائد، فصل فى ذكر مولد سيدنا رسول الله صلى الله عليه و آله ... و گنجينه معارف شيعه اماميه ( ترجمه كنز الفوائد) 1: 192.
25- كنز الفوائد، فصل فى ذكر مولد سيدنا رسول الله صلى الله عليه و آله ... و گنجينه معارف شيعه اماميه ( ترجمه كنز الفوائد) 1: 192.
26- از امام رضا عليه السلام در مورد اين حديث سؤال شد. امام عليه السلام پاسخى فرمودند كه خلاصه قسمتى از آن را در زير مى آوريم :
(( دو قربانى ، اسماعيل بن ابراهيم خليل عليهما السلام و عبدالله بن عبدالمطلب مى باشند... اما داستان عبدالله : عبدالمطلب كنار در كعبه ايستاد و از خداوند 10 فرزند پسر درخواست كدر و نذر كرد كه هر گاه دعايش مستجاب شد، يكى را قربانى نمايد. پس از دارا شدن اين تعداد، به اجراى نذر خود تصميم گرفت . فرزندانش را در كعبه جمع نمود و بين آنها قرعه انداخت . سه بار تكرار كرد و هر بار به نام عبدالله كه او را از همه بيشتر دوست مى داشت درآمد. به قربانى كردن او تصميم گرفت . قريش ‍ و زنان او از اين كار مانع شدند. عاتكه دخترش پيشنهاد كرد كه بين عبدالله و شتران قرعه بيندازد. اين كار را پسنديد و از ده شتر آغاز كرد و به صد شتر كه رسيد به نام شتران درآمد. سه بار قرعه را تكرار كرد و هر بار چنين شد. شتران را در حزوره قربانى كرد. )) ( عيون اخبار الرضا عليه السلام 1: باب 18).
27- اءزهار بستان الناظرين ( نسخه خطى كتابخانه ملك )، صص 354 و 357 - 358 به نقل از (( الخميس فى اءنفس نفيس )) ؛ الخرائج و الجرائح 1: 129.
28- الكامل 1: 548.
29- در مناقب آل ابى طالب 1: 154 آمده : عبدالمطلب ، اسمه : شيبة الحمل بن هاشم ، لبياض كان فى شعره بعد ما تولد شاب : مويش سپيد شد.
30- شهرى بوده است در دورترين نقطه شام آن روزگار.
31- (( سقايت )) وظيفه آب دادن به حاجيان بود و (( رفادت )) رسيدگى به ايشان و پذيرايى از آنها.
32- مؤلف محترم در همين كتاب در بخش (( ويرانى و بازسازى كعبه به دست قريشيان )) توضيحات مفصلى بيان مى دارند.
33- نام اين بت را اساف نيز گفته اند.
34- در الكامل ( ص 551)، به جاى اعظم ، اءعصم آمده است ؛ يعنى كلاغى كه در بالهايش سپيدى دارد.
35- ايرانيان اموال و جواهراتى را براى كعبه هديه مى فرستادند. ساسان فرزند بابك و به قولى اسفنديار دو آهوى طلايى و جواهرات و زره ها و شمشيرها و طلاهاى زيادى را هديه كرد و عمرو بن حارث بن مضاض ، بزرگ جرهميان در آن زمان ، آنها را در زمزم دفن نمود. زمانى كه فرزندان اسماعيل عليه السلام جرهميان را از مكه بيرون كردند سر چاه زمزم را نيز بستند... عبدالمطلب چاه زمزم را حفر و دفينه هاى آن را بيرون آورد و دو آهو را در چاه داخل كعبه قرار داد هر چه براى كعبه هديه آورده مى شد در اين چاه مى گذاردند تا اينكه اين دو آهو به سرقت رفت . داستان آن چنين بود كه : جماعتى از قريش همراه با آوازه خوانان در يكى از شبها باده خوارى مى كردند. يك شب پس از به پايان رسيدن اسباب عيش و خوشى ، به كعبه روى آورده دو آهو را دزديدند و آنها را به بازرگانانى كه شراب و غيره به مكه آورده بودند فروخته همه سرمايه آنها را خريدند و دوباره به مدت يك ماه سرگرم خوشى خود شدند. كسى نمى دانست كه اين دو آهو را چه كسى دزديده است تا اينكه عباس ‍ بن عبدالمطلب شبى از شبها از نزديك آن خانه گذر كرد و شنيد كه آوازه خوانان داستان سرقت دو آهو و فروختن آنها را به غنا مى خوانند. قريشيان را خبر كرد. آنان را دستگير نمودند. سارق دو آهو (( دويك جندل )) نام داشت كه غلام بنى مليح بود. قريش دست او را ( به كيفر) بريدند. ( مؤ لف به نقل از ازهار بستان الناظرين : 457 458). نيز رك . بحارالاءنوار 15: 411؛ السيرة النبوية ابن كثير 1: 276؛ جمهرة النسب : 200 201).
36- السيرة النبوية 1: 131 136.
37- گياهى است شبيه (( مورد )) كه پس از رسيدن سياه مى گردد و براى خضاب مورد استفاده قرار مى گيرد. ( لغتنامه فارسى ، دهخدا).
38- در جاهليت مرسوم بود كه چيزى را به وسيله تير انداختن قسمت مى كردند. در قرآن هم آمده : حرمت عليكم ... و اءن تستقسموا بالاءزلام ، ذلكم فسق ( مائده : 4) ( حرام شد بر شما... كه چيزى را با تيرها قسمت كنيد و آن فسق است ) ( براى اطلاع بيشتر به تفاسير مراجعه شود.)
39- الخصال ، باب پنجم ، ح 90.
40- هشم به معناى خرد كردن چيز خشك است . او را چون در ايام قحطى نان خرد مى كرد و با آبگوشت مخلوط كرده به مردم مى داد هاشم گفتند. ( به مخلوط آبگوشت و نان (( ثريد )) گفته مى شد. در فارسى آن را (( تريد )) مى گويند.)
41- اين سخن را احمد بن على مقريزى مورخ قرن نهم در (( التنازع و التخاصم : 18 )) آورده ، اما ظاهرا اسطوره اى است كه دست خيانتكار سياست در دوران بنى اميه وضع كرد تا عذرى باشد براى خصومت و دشمنى واقع بين بنى هاشم و بنى اميه . بعضى از مورخان مى گويند بنى اميه اين شجره ملعونه در قرآن از عرب نبودند. اميه جوانى از جوانان رومى بود كه عبد شمس بر عادت اعراب كه اسرا را به فرزندى مى گرفتند او را به فرزندى گرفت . اين سخن را گفتار پيشواى پرهيزگاران و امير مؤ منان عليه السلام تاءييد مى نمايد كه در نامه اى ( نهج البلاغه ، كتاب 17) به معاويه نوشت :
و لا ابوسفيان كاءبى طالب و لا المهاجر كالطليق و لا الصريح كاللصيق .
(( ابوسفيان چون ابوطالب ، و مهاجران چون آزادشدگان ، و فرزندان صحيح النسب چون فرزندان منسوب به پدر نيستند. ))
براى اطلاع بيشتر رك . (( رد على رد السقيفة )) : 140 و (( تفسير لوامع التنزيل )) 15: 211 و (( نهج البلاغه )) ترجمه فيض الاسلام : 866 و ترجمه ميرزا حبيب الله خويى : 686 و (( هاشم و اميه فى التاريخ . ))
42- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 15: 210.
43- مطرود خزاعى با اين اشعار براى هاشم مرثيه خوانده :

مات الندى بالشام لما ان ثوى   اودى بغزة هاشم لا يبعد
آنگاه كه هاشم در (( غزه )) درگذشت ، كرم و سخاوت در شام مرد؛ و دور مباد.
فجفانه رذم لمن ينتابه   و النصر ادنى باللسان و باليد
ظرفهاى او براى آنكس كه بر او وراد شود لبالب است . ساده ترين ( مرحله ) يارى ، يارى كردن با دست و زبان است ( مؤلف ).
قافيه بيت آخر در متن ( عجاف ) مرفوع است در صورتى كه بر اساس قوافى ابيات پيشين مى بايست مجرور مى شد. اين در شعر اقواء نام دارد كه از عيوب شعر شمرده مى شود. بخارى اين بيت را بدينگونه آورده :
عمرو العلى هشم الثريد لقومه و قريش فى سنة و فى اعجاف
و به شاعر ديگرى نسبت داده است ( رك . التاريخ الكبير 1: 4 5).
44- شرح نهج البلاغه 15: 210.
45- شرح نهج البلاغه 15: 211.
46- ثبير كوهى است در مكه ( مجمع البحرين 3: 235).
47- در نسخه اصل ، به جاى ردمان در يمن ، رومان در عراق آمده است كه به استناد (( معجم البلدان )) تصحيح شد.
48- حبشى نام كوهى در مكه بود. گروههايى با قريش پيمان بستند كه تا دنيا باقى است و تا حبشى برپاست ما با هم متحديم . از اين رو به احابيش شهرت يافتند. احابيش را جمع احبوش و احبوشه دانسته اند؛ به معنى گروهى از قبايل گوناگون . تصور حبشى بودن گروه يا پيمان با حبشيان نادرست است . در ضمن بتى به نام مناف شناخته نشده است . ( رك . ترجمه كتاب الاصنام : 127).
49- (( قاموس )) فيروزآبادى و (( العقد الفريد )) 3: 326. (( معجم قبائل العرب )) رزاح آورده است . اين ضبط و نيز زراح ( نسخه متن ) درست به نظر نمى آيد.
50- الكامل و به دنبال او مؤلف فقيد، بنابر غلط مشهور عبد بن قصى آورده است .
51- درباره تحريف شدن اين داستان رك . سردار كربلا، سيد عبدالرزاق موسوى مقرم : 52 53.
52- الكامل 1: 557.
53- در ماءخذ آمده است : تاكنون در فرزندان اوست . علت تغيير مؤلف دانسته نشد. عثمان پدر شيبه روز احد در سپاه مشركان بود و كشته شد ( جمهرة النسب : 64) بنابراين فرزندان شيبه ( نوادگان عثمان ) هنوز به دنيا نيامده بودند!
54- مؤلف ، تيم را نسخه بدل تميم آورده اند. اما چون صحيحتر است در متن ثبت گرديد.
55- الكامل 1: 557 558.
56- الكامل 1: 558.
57- مكانى است بين عرفات و منى كه حاجيان پس از كوچ از عرفات در آنجا بيتوته مى كنند. نام اصلى آن (( المشعر الحرام )) است ( مجمع البحرين ، ماده (( ز ل ف )) ).
58- در نسخه خطى ، جاريه آمده است كه با مراجعه به مدارك تغيير داده شد.
59- مجشيه و محشيه و وحشيه نيز آورده اند.
60- ماويه نيز گفته اند.
61- مؤلف (( من غير امه )) الكامل را، (( من غير اءبيه )) نوشته اند كه نادرست و تناقض آور است .
62- الكامل 1: 560.
63- الكامل 1: 559 560.
64- در سلسله نسب رسول خدا صلى الله عليه و آله دوازده (( ( عاتكه ))) نام وجود دارند. براى اطلاع بيشتر رك . الكامل 1: 565.
65- اين قصه را ابن الجوزى در (( الاذكياء )) و دمير در (( حياة الحيوان )) ( در الافعى ) و ابن اثير در (( الكامل 1: 563 564 )) نقل نموده اند. اءفعى ، ظاهرا داناى مردم نجران بود كه براى حل مشكلات به او مراجعه مى كردند.
66- قال صلى الله عليه و آله :
لا تسبوا مضر و ربيعة فانهما مسلمان .
(( مضر و ربيعه را ناسزا نگوييد؛ چرا كه آنها مسلمان بودند. )) ( الكامل 1: 565).
67- گفته اند نزار نامى فارسى است و چون مردى لاغر اندام بوده به اين نام ناميده شده است . ( مؤلف )
68- مؤلف محترم به نقل از الكامل چنين آورده اند. ظاهرا درست آن ، مهدد دختر لهم بوده است . ( تاريخ طبرى 2: 270؛ جمهرة النسب : 18)
69- در كتب تاريخ و انساب نامهاى ديگرى نيز آمده است . عك را برادر زاده او نيز دانسته اند. گفته اند كه در حمله نبوكد نصر ( بخت نصر) به عرب ، خداوند ارمياى پيامبر را به يارى او فرستاد. ( رك . السيرة الحلبية : 17 18).
70- مناقب آل ابى طالب 1: 155.
71- در نسخه متن استطال آمده است .
72- در نسخه متن تبق آمده است .
73- امالى صدوق : 235 239 ( مجلس 48، ح 1)؛ بحارالاءنوار 15: 257 259؛ الخرائج و الجرائح 1: 69 70.
74- محلى بين كوفه و شام .
75- مؤبدان يا مؤبذان ( معرب موبد)، پيشواى آيين زرتشتى و موبدان موبد يا موبد موبدان بزرگترين رهبر دينى ايشان است .
76- طريق به دست آوردن علم بوسيله پيشگويان ( كاهنان ) مختلف بود؛ گروهى از افعال و احوال اشخاص استفاده مى كردند و برخى از عوامل خارجى بهره مى بردند. اكثريت آنان رابطهايى از جن كه به آنان (( راءى )) ( بر وزن غنى ) گفته مى شد داشتند و از آنان كسب اخبار مى نمودند. ظاهرا مراد روايت از بريده شدن از (( يار و صاحبش )) ، اينان باشند. والله العالم .
77- ابليس نام شيطانى است كه تكبر نموده بر آدم سجده نكرد. اما لفظ شيطان اسم عامى است كه بر هر متمردى اطلاق مى گردد؛ اعم از جن و انس . ظاهرا اطلاق اءبالسه در روايت به علت آن باشد كه آنان پيروان ابليس هستند و در تحت اطاعت او قرار دارند كه گاه افراد گروه را به نام فرمانده آنان مى خوانند. و الله العالم .
78- صر : مرغى است زرد رنگ كوچك مثل گنجشك ( منتهى الارب ، لغتنامه دهخدا)
79- اسراء: 82.
80- مناقب آل ابى طالب 1: 31 32.
81- مناقب آل ابى طالب 1: 31 32.
82- در نسخه متن ، اءبو دخرة خوانده مى شود. نامش را تميم گفته اند.
83- شهرى است در شام كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى تجارت به آنجا سفر كردند.
84- در مصدر به جاى (( مضر )) لفظ (( مصر )) مى باشد و معنا چنين خواهد شد: (( او به شهر خود خواهد تاخت )) . ظاهرا سخن او بر سبيل تمسخر و انكار بوده يعنى چگونه قادر است كه بر شهر خود بتازد؟! يا چگونه بر قوم و بستگانش مى تازد؟!
85- روضه كافى ، حديث 300 301 ( ح 459)؛ امالى شيخ ، جزء پنجم ، ح 52 با اختلاف جزئى . اين روايت به شكل ديگر در كشف الغمه 1: 21 آمده است .
86- مرفوع ، حديثى است كه از وسط سلسله يا آخر آن يك يا چند نفر از راويان افتاده باشد و راوى به رفع آن تصريح كند.
87- جن : 9 10.
88- تهامه سرزمينى است در حجاز كه مكه بخشى از آن است . معمولا مكه مكرمه را از باب تسميه جزء به كل بدين نام مى نامند.
89- علم اليقين 1: 435 437.
90- اصول كافى 1: 448.
91- الكامل 1: 356.
92- مغلطاى بن قليچ مورخ و محدث ترك مصرى در قرن هشتم هجرى . از آثار اوست الزهر الباسم فى سيرة اءبى القاسم صلى الله عليه و آله كه آن را با نام (( الاشاره )) خلاصه كرده است . ( الاءعلام )
93- ازهار بستان الناظرين : 320 321 با اندكى اختلاف .
94- حديث مرسل حديثى است كه يك راوى از سند اول يا وسط يا آخر آن ساقط شده باشد يا كسى كه معصوم عليه السلام را درك نكرده ، بدون واسطه يا با واسطه مبهمى مانند (( عن رجل )) يا (( عن بعض اصحابنا )) از معصوم عليه السلام حديث نقل كند و به عبارت ديگر سند حديث متصل نباشد.
95- در نسخه متن حفلاء است .
96- الخرائج و الجرائح 1: 81 82 با كمى اختلاف ؛ بحارالاءنوار 15: 331 332؛ السيرة النبوية 1: 150؛ الكامل 1: 356 357؛ سيره ابن اسحاق : 49 50؛ الوفا باءحوال المصطفى صلى الله عليه و آله 1: 108.
97- بحارالاءنوار 15: 401.
98- رك . اعلام الورى : 126 127.
99- ظاهرا عاصم بن عمر است .
100- اين ابيات طولانى است لكن نظر به وضع اين كتاب مختصرا آورده شد. ( مؤلف )
101- الحدائق لاهل الحقايق .
102- احتمالا منظور (( المنتقى فى اءخبار اءم القرى )) از محمد بن اسحاق فاكهى ( درگذشته به سال 272) است يا (( المنتقى فى مولد المصطفى صلى الله عليه و آله )) از محمد بن مسعود كازرونى ( درگذشته به سال 758).
103- اءزهار بستان الناظرين : 3 332.
104- بداء در لغت به معناى حدوث و ظهور امر يا حكمى است ؛ مثلا: بدالهم سيئات ما كسبوا اى ظهر لهم و گاه به علم يا ظنى كه قبلا موجود بوده سپس تغيير داده مى شود نيز اطلاق مى شود. اگر اين لفظ به خداى تعالى اضافه گردد از آنجا كه از افعال الاهى محسوب مى شود نشانگر قدرت و اختيار كامل و مطلق پروردگار است . او به عنوان ذات قادر مختار فعلى را به فعلى ديگر تبديل مى كند؛ بى آنكه تغيير در علم الاهى صورت گيرد؛ زيرا حصول علم براى مكلفين است و وقتى امرى نسخ مى شود امرى ظاهر مى گردد كه قبلا مكلفين علم آن را نداشته اند و لذا تغيير در علم آنان صورت گرفته است و امرى بر ايشان ظاهر گشته كه قبلا علمى بدان نداشته اند.
105- رك . اصول كافى 1: 447 ( كتاب الحجة ، باب مولد النبى صلى الله عليه و آله ، ح 23 و 24).
106- چون در زمان خودش تنها خداپرست بوده در قيامت زمانى كه مردم گروه گروه مى آيند او به تنهايى برانگيخته مى شود.
107- رك . اصول كافى 1: 446 447.
108- كمال الدين 1: 5 174.
109- براى آگاهى بيشتر در اين مورد، رك . بحارالاءنوار 15: 130 153 و كمال الدين 1: 177 180.
110- كمال الدين 1: 2 171. قسمتى از آن را ابن هشام در السيرة النبوية 1: 156 آورده است و نيز ابن اسحاق در سيره : 66.
111- ( مسيب ) فرزند حزن بن ابى وهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بود. ( مؤ لف ).
112- السيرة النبوية 1: 156 160.
113- شرح نهج البلاغه 15: 218.
114- ظاهرا حذافة بن نصر بن غانم عدوى درست است . ابن ابى الحديد عذرى آورده است . در بالا ضبط مرحوم مؤلف ثبت گرديد.
115- شرح نهج البلاغه 15: 214 و 215.
116- شرح نهج البلاغه 15: 214 و 200 و 201.
117- مقصود زبير بن بكار است كه با پنج واسطه به زبير بن عوام نسب مى رساند. به سال 256 درگذشت ( كشف الظنون 5: 372 و سير اءعلام النبلاء 12: 311 312).
118- شرح نهج البلاغه 15: 218.
119- ابوطالب رضى الله عنه زمانى كه عبد شمس و نوفل در برابر او و پيامبر صلى الله عليه و آله متحد شده ايشان را در شعب ابى طالب محاصره نمودند به اين بندگى اشاره كرده است :
توالى علينا موليانا كلاهما   اذا سئلا قالا الى غيرنا الامر
غلامان ما به جنگ ما همداستان شدند ( حال آنكه ) هر گاه از آنان سوال شود، گويند كار به دست ديگران است .
تا آنجا كه گويد: قديما ابوهم كان عبدا لجدنا بنى اءمة شهلاء جاش بها البحر
پدرشان در گذشته بنده جد ما بود؛ زادگان كنيزى سرخ چشم كه دريا را مى آشفت .
لقد سفهوا احلامهم فى محمد فكانوا كجعر بئس ما ضفطت جعر
در مورد حضرت محمد صلى الله عليه و آله بى خردانه پندارها كردند. آنان چون پليدى خشك شده بودند و سرين بد چيزى از خود بيرون مى آورد! ( شرح نهج البلاغه 15: 233 و 234. پاورقى از مؤلف )
120- شرح نهج البلاغه 15: 231 229.
121- دغفل بن حنظلة بن زيد ذهلى ( درگذشته به سال 65) به نسب شناسى در عرب مشهور بود. در متن به اشتباه دعبل آمده است . ( رك . الاعلام )
122- شرح نهج البلاغه : 15: 229 - 231 نقل از الاغانى 1: 15 ( خبر اءبى قطيفة و نسبه ).
123- عبدالرحمان بن عبدالله بن احمد اندلسى سهيلى ، محدث و لغوى و مفسر قرن ششم ( الكنى و الالقاب ).
124- حجل به معناى خلخال پاست . برخى او را حجل دانسته اند.( مؤلف )
125- نتيله دختر جناب بن كليب درست تر است . ( رك . جمهرة النسب : 28 و السيرة النبوية 1: 100 و تاريخ يعقوبى ، ترجمه آيتى 1: 326). الاعلام خباب آورده است . در تراجم اعلام النساء و اعلام النساء يافت نشد.
126- ازهار بستان الناظرين : 361 362.
127- جمهرة النسب مغيرة را نام ابوسفيان دانسته و عبدالله و اميه را افزوده است .
128- گويند نام و كنيه او يكى بوده است . برخى اين را كنيه و نامش را مغيرة دانسته اند. ( مؤلف ).
129- مجمع البيان ، تفسير سوره نصر. اين روايت در تفسير قمى ( ذيل آيه اسراء 82) به عبارت ديگرى نقل شده است و نيز در بحارالاءنوار 21: 115.
130- اسراء: 91.
131- يوسف : 92.
132- يوسف : 93.
133- الاستيعاب : ابوسفيان ؛ با اندكى تغيير.
134- ازهار بستان الناظرين : 362.
135- ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى تاءليف احمد بن عبدالله طبرى ( 615 694) عالم شافعى مكه . ( رك . الذريعة ، الاعلام 1: 159)
136- به جاى عبد نوفل ، عبد يزيد و به جاى عبدالمطلب ، مطلب گفته اند كه درست تر است . رك . جمهرة النسب : 61 و تاريخ يعقوبى ، ترجمه آيتى 1: 515. نامهاى ديگرى نيز گفته شده است .
137- ازهار بستان الناظرين : 362 363.
138- در فلاح السائل آمده است : (( در جزء چهارم كتاب (( استيعاب )) ديدم كه سفيان بن الحارث بن عبدالمطلب سه روز پيش از مرگش گور خودش را حفر كرد. او برادر رضاعى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود. )) ( مؤلف رك . فلاح السائل : 74.)
139- ازهار بستان الناظرين : 363 با اندكى اختلاف . محمد بن سعد، كاتب واقدى فرزندان ابوسفيان را دو پسر و پنج دختر آورده و ابوالهياج را كنيه عبدالله دانسته است . ( رك . الطبقات الكبرى 4: 49)
140- ببه را لقب عبدالله بن حارث فرزند او گفته اند اين اشتباه از صاحب ازهار است . رك . القاموس ‍ المحيط، واژه ببه و جمهرة النسب : 35 و الاصابه فى تمييز الصحابه 1: 292 و 3: 58.
141- محمد بن اشعث بن قيس .
142- عَمان يا عُمان (؟) روشن نشد.
143- اين لقب و سرگذشت را براى فرزند او عبدالله بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب آورده اند نه خودش . (براى نمونه رك . الطبقات الكبرى 5: 24 26 و 7: 100 101)
144- از عبدالله بن عمر روايت شده كه سوره ( اذا جاء نصر الله و الفتح ) در اواسط ايام تشريق بر پيامبر نازل گرديد. دانست كه اين آخرين سال زندگى مى باشد پس بر مركب غضباء خود سوار شد و خداوند را حمد گفت و بر او ثنا فرستاد. سپس فرمود: (( اى مردم ، هر خونى كه در جاهليت ريخته شده هدر است ؛ اولين خونى كه هدر است خون حارث بن ربيعة بن حارث است . او كودكى شيرخوار در هذيل بود كه بنوليث او را كشتند )) ؛ يا فرمود: (( كودكى شيرخوار در بنوليث بود كه هذيل او را كشتند. )) ( مؤلف )
145- ابوالفرج اصفهانى اين بيت را با كمى تغيير نقل كرده و آن را به اعشى شاعر جاهلى نسبت داده است . ( الاغانى 9: 131 132 = اخبار الاعشى و نسبه )
146- توبه : 14 15.
147- اين عباس فرزند ربيعة بن الحارث بن عبدالمطلب و ربيعه عموزاده آن حضرت بود. عموزاده از نظر نسب و همسالى تقريبى ، برادر خوانده مى شود. مرحوم مؤلف در حاشيه (( هذا ابن اخيكم )) ، (( هذا ابن شيخكم )) را نيز آورده اند. در اين عبارت نيز مراد از شيخ ( = بزرگ ) حضرت عبدالمطلب مى نمايد.
148- تفسير عياشى : ذيل آيه ياد شده .
149- در نسخه شرح نهج البلاغه به جاى مبلغ جايزه ، كذا ( = چنين و چنان ) آمده است .
150- توبه : 32. در متن و در شرح نهج البلاغه (( المشركون )) آمده است .
151- حج : 40.
152- بقره : 195.
153- از محمد بن طلحه نصيبى شافعى ( رك . معجم ما كتب ... 3: 249 و الاعلام 6: 175).
154- ترجمه (( قبح الله اللجاج ! )) اينكه لجاج را نام شترى دانسته اند بى اساس است . اين يك استعاره است كه در عربى معمول است . مولا عليه السلام در نامه بلند وصيتى خود به حضرت مجتبى عليه السلام مى فرمايند و اياك اءن تجمح بك مطية اللجاج . ( نهج البلاغه : نامه 31).
155- ابن ابى الحديد جمله اخير را كه حاكى از حقانيت امام على عليه السلام از زبان دشمن ايشان است حذف كرده و نقل ننموده ؛ چرا كه با اعتقاد او منافات دارد يا بهتر بگوييم : رشادت بيان اينگونه حقايق تاريخى را ندارد. آنان براى هدم و نابودى مواردى كه به مصلحت خود نمى بينند كمر همت بسته اند ولى چه باك ؟! كه شرق و غرب از ذكر مكارم ايشان و مثالب پيشوايان آنان انباشته است و چه زيباست فرموده پيشواى پرهيزگاران عليه السلام : (( حب الشى ء يعمى و يصم : محبت به چيزى انسان را كور و كر مى كند. ))
156- شرح نهج البلاغه 5: 219 221. عيون الاخبار 1: 179 181 ( الجزء الثانى ، كتاب الحرب ، باب من اءخبار الشجعاء و الفرسان و اءشعارهم ).
157- مروج الذهب 3: 27 29.
158- حقى كه از آن او نبود خلافت و امارت بود كه همچون پيشينيانش آن را ستانده بود و نيز نام و سمت فرمانروايى اهل ايمان را كه به قول صائب تبريزى :
چون لباس كعبه بر اندام بت زيبنده نيست جز تو بر شخص دگر نام (( اميرالمؤ منين ))
159- ابن ابى الحديد عراق گفته است .
160- آزادشدگان اصطلاحى است كه به افرادى گفته مى شود كه در فتح مكه با آنكه دشمن پيامبر صلى الله عليه و آله بودند حضرتش آنان را بخشود و فرمود: (( اذهبوا؛ انتم الطلقاء )) زينب كبرى سلام الله عليها نيز در مجلس يزيد او را با اين عنوان مخاطب قرار داد.
161- شرح نهج البلاغه 2: 118 119.
162- شرح نهج البلاغه 2: 120.
163- شرح نهج البلاغه 11: 250 251.
164- پيامبر صلى الله عليه و آله در بازگشت از غزوه تبوك به مدينه به محلى رسيدند. گروهى از منافقان با هم شور كردند و تصميم گرفتند شتر پيامبر را رم داده ايشان را به قتل برسانند. حضرت به وسيله وحى از ماجرا باخبر شد. بدين جهت فرمود: (( هر كه مى خواهد از پايين كوه برود و هر كه مايل است از بالاى كوه به همراه من بيايد. )) منافقين براى اجراى مقصد شوم خود به همراه حضرت رفتند و در محلى كمين نمودند. زمام شتر حضرت به دست عمار بود. حذيفه نيز شتر را مى راند. قبل از رسيدن به محل ، رسول خدا صلى الله عليه و آله به حذيفه فرمود: گروهى در آنجا كمين كرده اند. او به آنجا رفت . آنها كه چهره هاى خود را پوشانده بودند فرار كردند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حذيفه را از نامهاى ايشان آگاه ساخت .
165- جزار، كسى است كه پس از كشتن حيوانات به قطعه قطعه كردن گوشت آنها مى پردازد. اين لقب و شغل عاص بن وائل بود كه نابغه ( مادر عمرو) او را بر ديگر مدعيان پدر بودن براى عمرو ترجيح داد. ( رك . الغارات 2: 513 و شرح نهج البلاغه 6: 283 285)
166- در شرح نهج البلاغه به جاى (( خسيس النفس )) ، (( لعسب التيوس )) و در الغارات (( لعسب التيس )) آمده است ؛ يعنى در آميزش دادن حيوان نر با ماده مهارت داشت .
167- مرحوم مؤلف (( المراقه )) را بر اساس متن الغارات اصل آورده است كه معنايى براى آن يافت نشد. عبارت فوق ترجمه (( السراقه )) است .
168- شرح نهج البلاغه 2: 125 به نقل از الغارات ( صص 64 و 65). در دنباله خبر آمده است : معاويه به اطرافيان گفت : من هم مثل شما شدم و از شما هم بيشتر؛ پس خشمگين نشويد!!
169- بحارالاءنوار 42: 114 115 و شرح نهج البلاغة 4: 93. بخشى از آن در 11: 252.
170- تفصيل آن در بحارالاءنوار 42: 116 و شرح نهج البلاغه 11: 251 252 آمده است . با توجه به سال وفات عقيل و شهادت حضرت مسلم ، داستان على بن محمد مدائنى بصرى ( 135 225) نادرست به نظر مى رسد. ( رك . جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ترجمه و تحشيه دكتر محمود مهدوى دامغانى ، ج 5، پاورقى صص 179 180)
171- شرح نهج البلاغه 11: 253 و بحارالاءنوار 42: 117.
172- بحارالاءنوار 22: 228 و المجدى : 8.
173- مؤلف گرانقدر در مورد جنگ مؤته سخنى ابراز نفرموده اند؛ شايد بخاطر رعايت اختصار. ما در اين خصوص توضيحاتى بعد از جنگ خيبر مى آوريم .
174- الارشاد 1: 137.
175- ازهار بستان الناظرين : 368 با تغيير.
176- الكنى و الالقاب ، و الاعلام ( 4: 314) و كشف الظنون ( 683 684) اين كتاب را در شمار تاءليفات على بن عمر بن احمد دار قطنى ( 306 385 ق ) نياورده اند.
177- در تاريخ يعقوبى ، ابوطاهر آمده است ( ترجمه آيتى ، ج 1، ص 364. و همچنين السيرة النبوية ج 1، ص 99، پاورقى ).
178- در متن : ضياعه . در فرزندان زبير، عموى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نامهاى ديگر نيز گفته اند. رك . جمهرة النسب : 34.
179- عاتكه درست تر مى نمايد. رك . جمهرة النسب : 34.
180- در متن : ضياعه .
181- ازهار بستان الناظرين : 369.
182- جمهرة النسب ، قيس بن قهد آورده است ( ص 34) و تراجم اءعلام النساء، قيس بن فهد ( ج 2، ص ‍ 65).
183- رك . امالى شيخ طوسى : 407 ( ج 14، ح 22)، بحارالاءنوار 22: 285 286.
184- حاشيه بر (( الشمايل المحمديه )) محمد بن عيساى ترمذى است از ابراهيم بن محمد باجورى ( 1198 1277 ق ).
185- مرحوم مؤلف حرب آورده اند.
186- ابوالقاسم عبدالله ( يا عبيدالله ) بن محمد بغوى ( 213 317 ق ) صاحب المعجم الكبير للصحابه .
187- شعب بنى هاشم يا شعب ابى طالب تنگه اى بود واقع در بخشى از شهر مكه كه خانه هاى بنى هاشم در آن قرار داشت . تولد رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين محله بوده است . بنى هاشم در حدود سه سال و نيم ( اول محرم سال هفتم بعثت تا نيمه رجب سال دهم گفته شده ) در اين منطقه در محاصره شديد بودند.
188- تَرجمان يا تُرجمان به معناى مترجم است .
189- رك . تاريخ بغداد 1: 61. اگر اين روايت درست باشد و نه ساخته يا پرداخته دوره عباسيان ! تنها بيانگر يك پيشگويى است و نه تاءييد درستى كار.
190- ازهار بستان الناظرين : 372.
191- ازهار بستان الناظرين : 373. حديث عطا در بحارالاءنوار ( 36: 287 288) به نقل از كفاية الاثر آمده است . عطا ظاهرا عطاء بن اءسلم اءبى رباح ( 27 114 يا 115) مفتى مكه است ( رك . تنقيح المقال و سير اءعلام النبلاء 5: 78 88 و معجم رجال الحديث 11: 143 144 و الاعلام ).
192- ازهار بستان الناظرين : 373. حديث عطا در بحارالاءنوار ( 36: 287 288) به نقل از كفاية الاثر آمده است . عطا ظاهرا عطاء بن اءسلم اءبى رباح ( 27 114 يا 115) مفتى مكه است ( رك . تنقيح المقال و سير اءعلام النبلاء 5: 78 88 و معجم رجال الحديث 11: 143 144 و الاعلام ).
193- يا اءبى اءرطاة .
194- در نسخه خطى فارط آمده است كه درست نمى نمايد.
195- بر اساس ضبط مروج الذهب . در تاريخ طبرى ( 5: 140) و الكامل ( 3: 251) و تاريخ يعقوبى ( ترجمه آيتى 2: 106 و 109) جاريه آمده است .
196- مروج الذهب 3: 30 31؛ الكامل 3: 251 252.
197- مروج الذهب 3: 172. بحارالاءنوار 44: 138.
198- كنيه جويريه ياد شده . الكامل ام حكم آورده است . در نسخه خطى : دختر فارط.
199- در نسخه اصل ، حرى مولهة آمده است .
200- ابيات در الكامل 3: 251 و بحارالاءنوار 44: 128 و مروج الذهب 3: 31 با اختلافاتى آمده است .
201- اوطاس سرزمين قبيله هوازن بود كه جنگ حنين در آن اتفاق افتاد.
202- براى آگاهى از جنايات تكان دهنده بسر، اين كارگزار خلافت ، رك . ترجمه فارسى الغارات : 207 و 215 237 و تاريخ يعقوبى ( ترجمه آيتى ) 2: 104 108 و الفتوح ( ترجمه طباطبايى ): 717 731.
203- ابو تراب كنيه حضرت مولى الموحدين امير مؤمنان عليه السلام است .
204- مروج الذهب 3: 171.
205- آل عمران : 170. نقل با اندكى تصرف از ازهار بستان الناظرين : 373 374.
206- در اصل : سعيد.
207- الاستيعاب ، عبدالرحمان بن العباس . عبدالله برادر رضاعى عثمان بود كه در فتح مكه بر خلاف فرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله عثمان او را پناه داد و بعدها به حكومت مصر و فرماندهى فتوحات گماشت . او تا زمان امير مؤمنان عليه السلام بود ولى آن حضرت را يارى نكرد. ياد شده ابن عبدالبر را نقل هاى ديگر نقض مى كند ( رك . سير اءعلام النبلاء، الاصابه ، اسد الغابه ).
208- شرح نهج البلاغه : رحمه الله تعالى .
209- شرح نهج البلاغه 1: 341.
210- مناقب آل ابى طالب 2: 280 281. الطبقات الكبرى 4: 6.
211- ازهار بستان الناظرين : 374. به نظر مى آيد اين سخن از ابن عبدالبر در الاستيعاب آمده است كه ظاهرا درست نيست . چنانكه ابن حجر در الاصابه گويد: ثابت نشده است كه كثير در سال 10 زاده شده باشد و همو در تهذيب التهذيب نقل مى كند كه : وى از طبقه اول اصحاب در مدينه شناخته مى شود؛ در شمار كسانى كه در زمان آن حضرت به دنيا آمده اند. بنابراين سخن صاحب تهذيب و الاصابه پس ‍ از چهار قرن نقل صاحب الاستيعاب را تصحيح مى كند.
212- اين روايت را علامه مجلسى به نقل از مصباح الاءنوار آورده است ( بحار الاءنوار 81: 335). در صورت درستى نقل تاءييد ديگرى است بر نادرستى سخن صاحب الاستيعاب ؛ چه كثير، بنابر نقل وى ، در آن هنگام حداكثر يكساله بوده است .
213- الاستيعاب ، تمام بن العباس . نيم نخست اين حديث در ماءخذ آمده است و نيز در بحارالاءنوار 76: 132. نيم ديگر حديث نيز از طريق شيعه در روايات مختلف آمده است ؛ براى نمونه بحارالاءنوار: 80: 340.
214- الاستيعاب ، تمام بن العباس . نيم نخست اين حديث در ماءخذ آمده است و نيز در بحارالاءنوار 76: 132. نيم ديگر حديث نيز از طريق شيعه در روايات مختلف آمده است ؛ براى نمونه بحارالاءنوار: 80: 340.
215- الاستيعاب ، هفت آورده است ؛ شش پسر و يك دختر.
216- لبابه كبرى . مؤلف فقيد، امامة آورده اند.
217- مؤلف (( الاستيعاب )) .
218- الاستيعاب ، تمام بن العباس ؛ با اختلاف ثمره به جاى شجره .
219- پيشتر ديديم كه كثير پيش از تولد حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به دنيا آمد و تمام از آن حضرت روايت نقل كرده است يعنى از او بزرگتر بوده است . پس چگونه كوچكترين تواند بود؟!
220- اين روايت را احمد بن حنبل در مسند خود آورده است .
221- علامه قطب راوندى ، عتبه گفته است . رك . الخرائج و الجرائح ، الباب الرابع عشر، فصل فى اءعلام رسول الله صلى الله عليه و آله ، ح 29 ( ج 2، صص 521 522).
222- تاريخ طبرى 4: 264.
223- نام ابو اميه را حذيفة يا سهل يا سهيل گفته اند ( الاصابة ، عبدالله بن ابى اميه ، ام سلمه ).
224- اسراء: 91.
225- غلام فاخته بنت عمرو بن عائذ بن عمران ، خاله رسول اكرم صلى الله عليه و آله ( كتاب المغازى 3: 933).
226- الاستيعاب ، عبدالله بن ابى اميه . عبارت اخير كنايه از فربهى و پرگوشت بودن است كه حسن زن دانسته مى شده است . اين روايت را تفاسير عامه آورده اند؛ از جمله : جامع البيان فى تفسير القرآن ، ابن جرير طبرى و غرائب القرآن و رغائب الفرقان ، نظام الدين نيشابورى ذيل آيه نور: 32 و فتح البارى 9: 274 276.
227- يكى از گروههايى است كه به آنان زكات تعلق مى گيرد. آنان انگيزه معنوى نيرومندى براى پيشبرد اهداف اسلامى ندارند و با تشويق مالى مى توان محبت آنان را جلب كرد تا بدين وسيله ايمانشان تقويت گردد. ( رك . توبه : 60)
228- بيعتى است كه مردم مدينه در محل عقبه با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم انجام دادند و شرط كردند كه اگر آن حضرت به آنجا بيايد مانند تن و جان خويش ايشان را حفظ و حراست نمايند و... هجرت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم پس از اين بيعت انجام گرفت .
229- در نسخه متن ريان آمده است . بنابر تاريخ يعقوبى ( ترجمه آيتى ) 1: 453 و الاعلام 3: 66 رئاب درست است . الاصابة و الاستيعاب ، رياب آورده اند.
230- در نسخه متن آمده است : تميم بن داود كه درست نيست ( رك . جمهرة النسب : 186 و معجم قبائل العرب 3: 894 و الاستيعاب ، عبدالله بن جحش ).
231- در نسخه متن قارعه آمده است .
232- مؤلف محترم عبدرى را احتمالا به اشتباه عدرى آورده اند. عبدرى منسوب به عبدالدار است و آوردن آن در اين جمله با ذكر نام عبدالدار ضرورى نمى باشد. واضح است كه هاشم بن عبد مناف ياد شده در اينجا فرزند برادرزاده جناب هاشم بن عبد مناف بن قصى نياى رسول گرامى خدا صلى الله عليه و آله مى باشد نه خود او.
233- نام درست نيست . الاصابة ، عمير ( يا عمرو) بن وهب بن اءبى كثير بن عبد بن قصى و جمهرة النسب ، عمير بن وهب بن عبد قصى آورده اند كه درست تر و ظاهرا هر دو يكى است .
234- عمرو بن جرموز بن ذيال از بنى تميم .
235 - رك . سيرة ابن اسحاق : 73 75 و السيرة النبوية 1: 165 167 و الكامل 1: 567 568 و نيز بحار الاءنوار 15: 408 410. صومعه در پناه ابر نوشته سعيد آل رسول بيان داستانى اين ديدار است .
236- عمر آن بانوى بزرگ را از 25 تا 45 سال گفته اند. برخى از محققان نظر اول را ترجيح مى دهند. ( رك . الصحيح من سيرة النبى الاعظم 1: 126 و 127 و نيز صص 121 123).
237- در نسخه متن ابو عبدالله بن غنم آمده است . در هر صورت شناخته نشد.
238- در نسخه متن ، تزوجت من خير آمده است .
239- فروع كافى 5: 374 375.
240- الخرائج و الجرائح ، باب اول ، معجزه 226.
241- الخصال 1: 206.
242- بحار الاءنوار 16: 12.
243- بحار الاءنوار 16: 18.
244- تفسير عياشى ، سوره اسراء، ح 12؛ بحارالاءنوار 16: 7.
245- بحار الاءنوار 16: 2 1 و 7 و 10 و 13.
246- نهج البلاغه ، خطبه 192؛ بحار الاءنوار 16: 16.
247- رك . بحار الاءنوار 21: 350 352.
248- الكامل 1: 571.
249- ظاهرا عمرو درست است .
250- حجون كوهى است نزديك مكه كه اهل مكه كنار آن دفن مى شدند ( معجم البلدان 2: 225).
251- ياقوت حموى ابيات را به مضاض بن عمرو نسبت داده است ( معجم البلدان 2: 225) و ابوالفرج اصفهانى يك جا به عمرو نسبت مى دهد و در جاى ديگر به مضاض ( رك . الاغانى 15: به ترتيب 19 و 16).
252- در وجه نامگذارى به صوفه گفته اند كه مادرش به هنگام ولادت او تكه اى پشمين بر سر نوزادش ‍ بست . ( رك . القاموس المحيط).
253- در نسخه متن مقلس آمده است .
254- توبه : 37.
انما النسى ء زيادة فى الكفر يضل به الذين كفروا...
( تغيير دادن ماههاى حرام فزونى كفر است ؛ كافران بدان گمراه مى شوند...)
255- اين جنگ كه به فجار چهارم يا فجار براض معروف است بين قريش و كنانه با قيس و هوازن روى داد. رهبر قريش و كنانة حرب امية بن عبد شمس بود. جنگهاى فجار ( كه چهار تا بوده است ) جنگهايى بوده كه در ماههاى حرام ( رجب ذى القعده ذى الحجه محرم ) روى مى داده است و اين را گناه و فجور مى شمردند. رك . تاريخ پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله : 58 59 ( پاورقى ) و تاريخ يعقوبى ( ترجمه آيتى ) 1: 370 371.
256- الكامل 1: 571 573. و نيز رك . بحار الاءنوار 15: 170 71 و سيرت رسول الله صلى الله عليه و آله 1: 173 176 و تاريخ طبرى ( ترجمه پاينده ) 3: 835 841.
257- ( بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.) ( علق : 2)
258- ( و به انسان آنچه را نمى دانست آموخت .) ( علق : 6)
259- مروج الذهب 2: 282.
260- در نهج البلاغه : ابتعثه .
261- در بعضى نسخه ها: منها.
262- در نسخه متن : ضوؤ ه .
263- نهج البلاغه : خطبه 160.
264- اشاره به آيه اسراء: 89: لا ياءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا، ( همانندى براى آن نمى توانند آورد؛ اگر چه به يارى هم برخيزند) ( مروج الذهب 2: 299)
265- مؤلف فقيد به اين حادثه اشاره اى ندارند. رك . بحار الاءنوار 18: 120 و 19: 1 - 27 و 35: 94 و در منابع غير شيعى براى نمونه : سيرت رسول الله صلى الله عليه و آله : 359 - 368 ( حكايت نقض ‍ عهدنامه كه قريش نوشته بودند.)
266- از حكيمان عرب در دوره جاهليت كه عمر درازى داشت . دوران اسلام را درك كرد اما گفته اند كه مسلمان نشد ( الاستيعاب ؛ جمهرة النسب : 269؛ الاعلام 2: 6).
267- بحارالاءنوار 53: 114.
268- اصول كافى : 1: 448؛ شرح نهج البلاغه 14: 70.
269- اصول كافى : 1: 445.
270- الحجه على الذاهب الى تكفير ابى طالب : 15.
271- الحجه على الذاهب الى تكفير ابى طالب : 16.
272- الحجه على الذاهب الى تكفير ابى طالب : 17. شرح نهج البلاغه 14: 68 به نقل از امام باقر عليه السلام .
273- الحجه على ...: 25.
274- ديوان امام على عليه السلام : 536؛ با اندكى تغيير.
275- شرح نهج البلاغه 1: 29.
276- در نسخه متن : ذاك .
277- شرح نهج البلاغه 14: 84.
278- سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام ... ( اسراء: 2)
279- بوصيرى مى گويد:

سريت من حرم ليلا الى حرم   كما سرى البرق ( البدر) فى داج من الظلم
شبانه از يك حرم ( مكه ) به حرمى ديگر سير كردى ؛ همچنانكه برق ( يا ماه شب چهارده ) در تاريكى سير مى نمايد.
فظلت ترقى الى ان نلت منزلة   من قاب قوسين لم تدرك و لم ترم
همچنان بالا و بالا مى رفتى تا به قاب قوسين - كه درك كرده نمى شود و هدف كسى قرار نمى گيرد - رسيدى .
و قدمتك جميع الانبياء بها   و الرسل ؛ تقديم مخدوم على خدم
همه رسولان و پيامبران تو را بر خويش مقدم داشتند؛ چنانكه مخدومى بر خادمان پيش افتد.
و انت تخترق السبع الطباق بهم   فى موكب كنت فيه صاحب العلم
و تو از آسمانهاى هفتگانه با آنان - در كاروانى كه تو پرچمدارش بودى - گذر كردى .
حتى اذا لم تدع شاءوا لمستبق   من الدنو و لا مرقى لمستنم
تا اينكه براى سبقت گيرنده امكانى براى نزديك شدن و براى بالا رونده جايى براى بالا رفتن نگذاشتى .
خفضت كل مقام بالاضافة   اذ نوديت بالرفع مثل المفرد العلم
هر مقامى را در مقايسه با خود پايين آوردى آن هنگام كه ( به خطاب : يا محمد، ارفع ) چونان علم مفرد براى معراج خوانده شدى . ( در نحو، منادى مفرد، اعراب رفع مى گيرد و مضاف اليه نيز مجرور مى شود. بيت به اين دو قاعده تلميح دارد.)
280- در روايات ما (( المسجد الاقصى )) ( = مسجد دورتر) در آسمان معرفى شده است نه مسجدى به اين نام كه بعدها در بخش شرقى شهر بيت المقدس ( البيت المقدس ) ساخته شده و مدتى قبله گاه نماز بوده است . براى نمونه رك . تفسير العياشى ، سوره بنى اسرائيل ، ح 13.
281- الخصال 2: 600؛ با اين اختلاف : (( عرج النبى صلى الله عليه و آله و سلم )) .
282- ظاهرا منظور، مولد النبى صلى الله عليه و آله يا قصة المولد النبوى از زين العابدين جعفر بن حسن بن عبدالكريم برزنجى شافعى مفتى مدينه منوره درگذشته به سال 1177 است و نه جعفر بن اسماعيل بن زين العابدين درگذشته به سال 1317 مؤلف (( الكوكب الانور على عقد الجوهر )) ( شرح كتاب ياد شده ) كه ممكن است نواده او باشد. ( رك . الكنى و الالقاب و الاعلام و كشف الظنون 5: 255 - 257 و معجم ما كتب عن ... 30: 96 و 405)).
283- سراقه بن مالك بن جعشم مدلجى كه در قديد منزل داشت .
284- قبا، آباديى نزديك مدينه بوده است . گفته اند: رسول خدا صلى الله عليه و آله دوشنبه تا چهارشنبه در قبا اقامت فرمودند و روز جمعه به خود شهر در آمدند. ( رك . معجم البلدان ، قبا) انتظار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از دوازدهم تا پانزدهم ربيع الاول با رسيدن امير مؤمنان و فاطمه زهرا سلام الله عليهما به پايان رسيد. براى دانستن جزئيات بيشتر رك . فروغ ابديت 1: 446 - 447.
285- قلم : 2 - 5.
286- اعراف : 200.
287- نحل : 91.
288- لقمان : 18.
289- مائده : 14.
290- فصلت : 34.
291- قلم : 5.
292- رك . بحار الاءنوار 75: 137 و 92: 184.
293- اين حديث به طور مرسل در منابع مختلف آمده است . از جمله : بحار الاءنوار 16: 210 و 70: 372 و 71: 373 و 383.
294- المحجه البيضاء 4: 119 - 121.
295- اعراف : 200.
296- عياض بن موسى بن عياض ( 476 - 554 ق ) عالم مغربى .
297- نوح : 29.
298- يوسف : 93.
299- در متن فتيله آمده است .
300- اصول كافى ، كتاب الايمان و الكفر، باب العفو، ح 9.
301- مكارم الاخلاق ، فى وصف النبى ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى جوده صلى الله عليه و آله ، ح 1.
302- مكارم الاخلاق ، فى وصف النبى ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى جوده صلى الله عليه و آله ، ح 1. با اين اختلاف : (( كما يفسد الخل العسل )) .
303- در كسر اول جعرانه اختلافى نيست ؛ اصحاب حديث آن را جِعِرانه مى خوانند، ولى اهل ادب آن را اشتباه دانسته و عين را ساكن و را را بدون تشديد مى خوانند ( جعرانه ). مكانى است ميان مكه و طائف كه به مكه نزديكتر است . ( توضيح مؤلف محترم در متن كه به پاورقى منتقل شد.)
304- بحار الاءنوار 16: 226.
305- الارشاد 1: 185 ( ايصاء رسول الله صلى الله عليه و آله ...)
306- بحارالاءنوار 16: 231.
307- بحار الاءنوار 16: 232.
308- از بوصيرى .
309- احمد بن محمد بن زيد ( ابى نصر) بزنطى از اصحاب مورد وثوق دو يا سه امام . او هفت امامى بود اما هدايت شد و نزد حضرت رضا و امام جواد عليهما السلام جايگاه بلندى يافت . ( رك معجم رجال الحديث 2: 231 - 244 و الكنى و الاءلقاب 2: 80 - 81) مرحوم مؤ لف در كتاب اخير و دو كتاب هديه الاحباب و تحفه الاحباب خود نسبت او را به شهرى به بزنط دانسته كه جامه هايش معروف است . اما به نظر مى رسد بزنطى و منسوب به بزنطيه معرب بيزانس ( byzance فر.) يا بيزانشيوم ( byantiom انگ .) شهر روم قديم است كه بعدها به نام كنستانتين اول قسطنطنيه ناميده شد. ( رك .111 :5 Americana Encyclopedia) و بعدها با فتح سلطان محمد بن مراد هشتمين حاكم عثمانى ( 20 جمادى الثانى 857 = 1453 م ) استانبول يا اسلامبول .
310- در نسخه متن : انما اريد.
311- عيون اخبار الرضا عليه السلام ، باب 30، ح 20.
312- مروج الذهب 3: 170 - 171.
313- مقصود از براء بن عازب بن الحارث است كه از اصحاب آن حضرت و نيز مولا اميرالمؤمنين عليه السلام بود ( رك . رجال طوسى ، اسد الغابه و الاصابه ) با توجه به اينكه مشهور آن است كه پيامبر مى فرمود: (( من شعر نمى گويم )) ، ممكن است اين اشكال براى برخى پيش آيد كه چگونه اين قطعه از ايشان نقل شده است ؟ محققان در پاسخ مى گويند كه (( رجز )) مشطور و منهوك از انواع شعر عرب شمرده نمى شود. ( رك . توضيحات علامه مجلسى در بحار الاءنوار 16: 205 به نقل از خليل بن احمد فراهيدى در العين 6: 64 - 66.)
314- السيرة النبوية ، ابن كثير 3: 627 با كمى اختلاف .
315- مكارم الاخلاق ، الفصل الثانى ، فى شجاعته صلى الله عليه و آله ، ح 1؛ نهج البلاغه من غريب كلامه ، ح 9؛ تاريخ طبرى 2: 426؛ المحجه البيضاء 4: 150 با كمى اختلاف .
316- بهم ، بره و بزغاله و گوساله است و بهم ( كصرد) جمع بهمه يعنى : دلاورى و سنگ بزرگ و لشكر ( حاشيه در نسخه اصل ).
317- از برده بوصيرى .
318- دو قبيله از بزرگترين قبايل عرب كه جمعيت زياد به آنها مثال زده مى شود.
319- رك . سيرت رسول الله صلى الله عليه و آله 2: 935. اين ابيات در الاصابة با كمى اختلاف آمده است .
320- احزاب : 54.
321- مكارم الاخلاق ، الفصل الثانى ، فى تواضعه و حيائه ، ح 14؛ المحجة البيضاء 4: 150.
322- مكارم الاخلاق ، الفصل الثانى ، فى تواضعه و حيائه ، ح 15.
323- رك . المحجة البيضاء 4: 148.
324- المحجه البيضاء، ح 2.
325- بوصيرى در برده .
326- ليلى و مجنون .
327- رك . مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى جمل من اءحواله و...، ح 8.
328- آل عمران : 160.
329- فصلت : 35.
330- بحار الاءنوار 16: 216.
331- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى تواضعه و حيائه ، ح 11؛ با مقدارى اختلاف .
332- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الرابع .
333- الاصابة فى تمييز الصحابة ، جرير بن عبدالله بن جابر بجلى ( در گذشته به سال 51 يا 54).
334- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى الرفق باءمته ، ح 1.
335- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى مشيه ، ح 5.
336- مكارم الاخلاق ، الباب الاول ، الفصل الثانى ، فى الرفق بامته ، ح 8.
337- روضه كافى : 268 ( ح 393) و اصول كافى 2: 671 ( كتاب العشرة ، باب النوادر، ح 1).
338- روضه كافى : 268 ( ح 393) و اصول كافى 2: 671 ( كتاب العشرة ، باب النوادر، ح 1).
339- بحار الاءنوار 16: 240 به نقل از مكارم الاخلاق ، الفصل الثانى ، فى جلوسه ...
340- قرب الاسناد: 7.