رسول الله (صلي الله عليه و آله) الگوي زندگي

حبيب الله احمدى

- ۲ -


بت پرستى در مكه و عمر بن لحى
بعد از پاك شدن مكه از لوث بت ها توسط ابراهيم بت شكن ، دين ابراهيم در مكه استقرار يافت . ليكن بعد از مدتى در كنار دين الهى بت پرستى نيز به حجاز و حتى مكه دوباره راه پـيـدا كرد. انگيزه هاى گوناگون براى بت پرستى وجود داشته ، اما بازگشت بت پـرسـتـى را بـا مشاهده تاريخى مى توان به زمان (عمر بن لحى ) نسبت داد.(41) عمرو بـه چـنـد واسـطـه بـه (اليـاس ) جـد شـانـزدهـم رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) متصل مى شود. در مسافرت به شام عمالقه را مى بـيـنـد كـه بـت مى پرستيدند. زيبايى هاى بت ها وى را مجذوب نمود، از آنها مى خواهد كه بـه عـنـوان هـديـه بـتـى را بـه هـمـراه خـود بـه حـجـاز آورد. آنـان نـيـز (هـبـل ) را بـه او هديه مى دهند، همراه خود آورده در كنار كعبه قرار مى دهد، كه طواف را از آنـجـا شروع بدان جا ختم مى كردند. آرام آرام بت ها اضافه شده و هر قبيله اى براى خـود بـتى انتخاب مى كند و آنها را به عنوان تقرب به خدا عبادت مى كردند: ما نعبد هم الا ليـقـربـوا الى الله زلفـى (42) (مـا بـت هـا را تـنـهـا بـراى تـقرب به خدا مى پـرسـتـيـم .) بـديـن صـورت بـت پـرسـتـى در مـكه دوباره رونق پيدا كرد.(43) در عين حال برخى قبايل مانند (حمس ) مناسك انجام مى دادند و نماز مى گذاردند و هر قومى تلبيه مـخـصوص داشت كه برخى آلوده به شرك نيز بودند، محرمات احرام را رعايت مى كردند روغـن نمى ماليدند، بوى خوش به كار نمى گرفتند، ناخن نمى گرفتند، با همسر خود هـم بستر نمى شدند، گوشت نمى خوردند، لباس پشمى نمى پوشيدند(44). انحراف از ديـن حـنـيـف ابـراهيمى در برخى روايات به قبل از عمرو نيز مطرح شده است و شايد در زمان عمرو اين انحرافات شديد و رسمى شده اند كه به ايشان نسبت داده مى شود.
انگيزه عمروبن لحى
در مـورد انـگـيـزه عـمـرو كـه چـرا بـه هـمـراه خـود بـت بـه حـجـاز آورد دو تحليل مى توان ارائه داد، نخست اين كه ايشان بت را براى پرستش نيآورد، بلكه چون از زيـبـايـى مـجـسـمـه هـاى بـت هـا خـوشـش آمـد تـنـهـا بـراى تـزئيـن ، بـت هبل را به همراه آورد. آنگاه در اثر جهل و تبرك جويى به بت ، منجر به پرستش بت شد.
دو ديـگـر ايـن كه عمر و فريب بت پرستى عمالقه را خورد و جذب بت پرستى شد و بت راهـم بـراى عـبـادت بـه مـكـه آورد، كـه چـه بـسـا بـا شـواهـد تـاريـخـى بـتوان گفت اين تـحـليـل بـه واقـع نـزديـكـتـر اسـت . زيـرا كه عمرو بن لحى به عنوان بدعت گذارد دين ابـراهـيـم و مـحرف و تغيير دهنده دين توحيد معرفى شده است و حتى بدعت هاى ديگر را هم بـه ايـشان نسبت مى دهند. و به لحاظ همين كارهاى آلوده اش مورد نفرين نيز قرار گرفته اسـت . ايـشـان اوليـن كسى است كه دين ابراهيم را تغيير داد و موجب گمراهى ها شد. ايشان شـرك را وارد تـلبـيه ابراهيمى نمود و بدعت هاى ديگرى هم كه قرآن به آنها اشاره دارد بـه هـم ايشان نسبت داده مى شود:(45)ما جعل الله من بحيرة و لا سائبه و لا وصيلة و لا حـام و لكن الذين كفروا يفترون على الله الكذب و اكثرهم لا يعقلون (46)خداى سبحان بـراى بـحـيـره (شـتـر گـوش ‍ شـكـافـته ) و سائبه شترى كه به نذر مطلق آزاد شود و وصـيـله (بـچـه هـفـتـم گـوسـفند نيز كه نذر بت ها باشد) و حام (شترى كه ده بار وضع حمل نموده و بر آن سوار نشده اند) حكمى (حرمت ) قرار نداده است و(47) خلاصه به سبب هـمـين عمل كرد در برخى آثار مورد لعن و نفرين قرار گرفته ، و خبر از عذاب او داده شده اسـت ، كـه از رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) رسيده كه رايت عمرو بن لحى يجر قصبه فى النار(48)(عمرو را ديدم امعاء او در آتش كشيده مى شد.)
درهـر صـورت كـار عـمـرو مـنـشـاء بـت پـرسـتـى شـده اسـت ، چـه بـه انـگـيـزه اول بـت آورده بـاشـد و چـه بـه انـگـيـزه دوم و مـردم قـريـش بـه بـت پـرسـتـى تـا زمـان رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) بسى خو گرفتند وقتى حضرت رسالت خويش را از تـوحـيـد شـروع كرد: قولوا لااله الا الله تفلحوا و پيام رهايى از دام بت ها سرداد بـراى آنـهـا بـسـيـار تـعجب آور بود: اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى عجاب (49) (آيـا خدايان متعدد را مى توان كنار و يك خدا را پرستيد اين واقعا چيز عجيبى است !) ايـن بـدعـت هـا تـا سـال هـشـتـم هـجـرى كـه مـكـه بـه دسـت مـنـادى تـوحـيـد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فتح ، و از لوث بت ها تطهير شد ادامه داشت .(50)
فرهنگ و عرب
بـزرگترين مشكل فرهنگى عرب قبل از اسلام ، اعتقاد آلوده به شرك بود. زيرا كه شرك سـرچـشـمـه آلودگى هاى اعتقادى و اخلاقى واجتماعى است ، به همين سبب بزرگترين گناه اسـت . فـرهنگ آلوده به شرك به انواع فسادها آلوده مى شود. و به لحاظ اهميت شرك كه مـنـشـا گناهان ديگر است ، مورد بخشش خداى سبحان قرار نمى گيرد: ان الله لا يغفر ان يـشـرك بـه و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء(51) خدا كسى را كه به شرك بورزد نمى بـخـشـد، گـناه غير از شرك را براى كسيكه صلاح باشد و بخواهد مى بخشد.) عرب بـه لحـاظ آلودگـى بـه شرك از لحاظ نظام حكومتى ، نظام متكى به روز ناامنى و حكومت قـبـايـلى و قـتل وغارت داشت . از جهت اجتماعى انواع بزهكارى هاى اجتماعى و مفاسد اخلاقى دامـن گـيـر بـود. از لحـاظ حـقـوقـى زنـان و يـتـيـمـان و سـايـر آسـيـب پـذيـران پـاى مـال مـى شـد. بـجـاى ارزش هـاى الهـى و انسانى فرهنگ به تمام معنا جاهلى بر آنها حاكم بـود. قـرآن در خـطـاب بـه هـمـسـران رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) از اين فرهنگ بـاعـنـوان نـادانـى و (جـاهـليـت ) يـاد مـى كـنـد: و لاتـبـرجن تبرج الجاهلية الاولى (52) (همانند آشكار شدن زمان جاهليت اول در انظار آشكار شويد.)براى آگاهى بـيـشـتر از فرهنگ عرب چه بهتر از نهج البلاغه امام على (عليه السلام ) بهره ببريم . امام از آن زمان اين گونه ياد مى كند:
ارسله على حين فتره من الرسل وطول هجعة من الامم و اعتزام من الفتن ... و تلظ من الحروب (53) (رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) را در هنگامى برگزيد كه مدتى از پـيـامبران پيشين سپرى شده بود. در هنگامى كه امتها در خواب ، و فتنه ها مصمم بر فرو پـاشـى جـامـعـه بودند. جنگ ها شعله ور بودند. و مى فرمايد: ان الله بعث محمدا نذيرا للعـالمـين و امينا على التنزيل و انتم معشر العرب على شر دين و فى شر دار منيخون بين حـجـارة خـشـن و حـيـات صـم تشربون الكدر و تاكلون الجشب و تسفكون دمائكم و تقطعون ارحـامـكـم الاصـنـام فـيـكـم مـنـصـويـه و الاثـام بـكـم مـعـصـويـة (54) (رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در زمـانـى مـبعوث به رسالت شد كه شما عرب بدترين دين را (شرك و بت پرستى ) داشتيد. در بدترين سرزمين (از لحاظ آب وهوا) به سـرمـى بـرديـد. رحل اقامت شما در بين سنگلاخ ‌هاى خشك و سوزان و در ميان گزندگان و مارهاى سمى و كر بود. نوشيدنى شما آلوده و خوراك شما خشب بود خونريزى و بريدن از خـويـشان رايج بود. بت پرستى شعار شما و همواره آلوده به گناه بوديد.) هر جنبنده مـور و مـار و ملخ و پرنده و چرنده را مى خوردند حتى در سالهاى قحطى كرك هاى شتر را بـا كـنـه و خون مخلوط نموده و خشك مى كردند، طعام فراهم مى آوردند!(55) اينها نمونه هـايـى از فـرهـنـگ جـاهـلى در ابـعـاد گـونـاگـون در مـيـان عـرب مـى بـاشـد كـه تفصيل آن را از كتاب هاى تاريخ بايد جستجو نمود.
نسب رسول الله (صلى الله عليه و آله ).
اسـماعيل گر چه مهاجر غير عرب است كه از (بابل ) به همراه خانواده اش به حجاز هجرت نموده است ، ليكن بر اساس شواهد تاريخى وى اولين كسى است كه به تعليم الهى به عـربـى سـخـن گـفـتـه اسـت و نـسـل اعـراب عـدنـانـى و غـيـر عـدنـانى به ايشان منتهى مى شود.(56)(57) رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از جمله كسانى است كه نسب او از طـريـق اسـمـاعـيـل بـه ابـراهـيـم مـنـتـهـى مـى شـود. نـسـب رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) را بـه سه برهه مى توان تقسيم نمود: از آدم تا ابراهيم . از ابراهيم تا عدنان . از عدنان تا عبدالله عليهم السلام .
گـرچـه بـرخـى نـسـب حـضرت را تا آدم (عليه السلام ) بر شمرده اند، ليكن جزئيات دو مـرحـله اول خـيـلى روشـن نيست . شايد كسى نتواند به طور دقيق نسلها را شناسايى كند و اخـتـلاف هـاى فـراوانـى مـشـاهـده مـى شـود. و شـايـد بـه هـمـيـن جـهـت اسـت كـه در روايـت مـرسـل از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) نـقـل شـده اسـت كـه وقـتـى نـسب من به عدنان رسيد متوقف شويد جلوتر نرويد: لو بلغ نسبى الى عدنان فامسكوا(58) اين بيان رهنمود به اين نكته است كه راه تحقيق هموار نـيـسـت ، نـه ايـن كـه يـك تـكـليـف شـرعـى و حـرام بـاشـد. امـا تـا عـدنـان نـسـب رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) عـبارت است از: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلاب بن مره بن كعب بن لوى بن غالب بن فهر بن مالك بـن نـضـر بـن كـنانه بن خزيمه بن مدركه بن الياس بن مضربن نزار بن معد بن عدنان .(59) و چـون راه تـحـقـيـق از عـدنـان كـه جـد بـيـسـتـم رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) اسـت بـه آن طـرف هـمـوار نمى باشد از اين قسمت صرف نظر نموده ، نكته اى كه اهميت بيشتر دارد مطرح مى نماييم .
ايمان نسب رسول الله (صلى الله عليه و آله )
ايـمـان نـسب رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از جمله موضوعاتى است كه مورد توجه اسـت ، كـه اهل قلم به آن پرداخته و نظرات متفاوتى و برخى مغرضانه ابراز نموده اند. بـرخـى هـمـانند شيعه معتقدند كه آباء و اجداد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همگى مـوحـد بـوده ، هيچ گونه آلودگى به شرك و بت پرستى نداشتند. برخى ديگر از جمله گـروهـى يـا اكـثـرى از اهـل سـنـت نـمـى پـذيـرنـد كـه اجـداد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همگى موحد باشند. به برخى از آنها نسبت شرك مى دهند.(60)
شـيـعه معتقد است نسبت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همواره انسان هاى پاك و بدور از هـر گـونـه آلودگـى و از خانواده رفيع و خداپرست مى باشد. چنين شخص با عظمت از نـسـل كـفـر و شـرك پديد نمى آيد. سرچشمه اين اعتقاد والاى شيعه همانند ساير باورهاى محورى و كليدى كوثر معارف ، قرآن و عترت است كه منزه از هر گونه آلودگى و شائبه مى باشد.
صـدوق رحـمـه الله مـى فـرمـايـد: عـقـيـده شيعه در مورد آباء پيامبر اين است كه از آدم تا عبدالله همگى مسلمان بودند.(61)
امـين الاسلام رحمه الله مى فرمايد: در نزد شيعه اين عقيده صحيح است كه آباء پيامبر تا آدم موحد بودند.(62)
مـجـلسـى رحمه الله مى فرمايد: شيعه بر اين اعتقاد متفق است كه پدر و مادر اجداد حضرت تـا آدم (عـليـه السـلام ) مـسـلمـان بـوده اند.(63) چون آثار دينى و شواهد تاريخى همين ديدگاه را تاييد مى كند، با بيان اين ادله اين ديدگاه نيازى به طرح ديدگاه هاى ديگر نمى باشد. زيرا با طرح اين شواهد بسيارى از شبهات و اتهامات زدوده خواهد شد. بيشتر اتـهـامات هم به زمان بعد از عدنان مربوط مى شود. پيش از آن سخن از انحرافات از دين حـنـيـف ابـراهـيـمـى نـيـسـت . چـنـانـكـه در روايـت صـحـيـح از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقـل شده كه بنى اسماعيل تا زمان عدنان بر دين الهى بودند. از زمان عدنان به بعد در اثـر فـاصـله طـولانـى بـيـن انـبـيـا انـحـرافـات پـديـد آمـد. فـرزنـدان اسـمـاعـيـل تـا زمان عدنان همواره مديريت خانه خدا را به عهده داشته اند. حج برگزار مى كـردنـد...(64) در هـر صـورت اگـر بـتـوان بـه اسـلام و تـوحـيـد اجـداد رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) از عـدنـان تـا عـبـدالله دليـل عـنـوان نـمـود، اعـتقاد زلال شيعه به خوبى جلوه گر مى شود. بر اين مهم مى توان چندين گواه قرآنى ، روايى و تاريخى بيان كرد.
1 - ابـتـدا ايـن نـكـتـه را مـى تـوان طـرح كـرد كـه ابـراهـيـم خليل (عليه السلام ) بعد از باز سازى كعبه خواسته هايى را در پيشگاه خداى سبحان در مـيـان گذاشت ، از جمله در خواست كرد كه فرزندانش از بت پرستى دور باشند. درخواست ديـگرش كه در مورد برخى از خانواده اش مى باشد، اين است كه از بين آنان افرادى بر پـا دارنـده نـمـاز بـاشـند، و از بين آنان پيشوايان مردم انتخاب شوند. خداى سبحان دعاى ابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) را مـسـتـجـاب كـرد هـم از نـسـل او انبيا و رهبران الهى قرارداد، هم از نسل او پيامبرى به رسالت جهانى انبيا مبعوث كـرد و هـم سـايـر دعـاهـا را تـوجـه نـمـود. اگـر دعـاى اجـتـنـاب از بـت پـرسـتـى حـداقـل در مورد برخى از فرزندان او مستجاب شده ، و نيز اقامه نماز مورد استجابت خداى سـبـحـان قـرار گـرفـتـه بـاشـد، چـه كـسـانـى شـايـسـتـه تـر بـه ايـن امـر از اجـداد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى باشند؟ آيا استجابت دعاهاى اين منادى توحيد اين نـكـته را تاييد نمى كند كه اجداد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از اين خطر مصون بـودنـد. بـخـصـوص ايـن كه بت پرستى براى مردم مكه يك مرام و ارادتى است و اين امر عـارضـى در هـيـچ سـنـد مـعتبر به اجداد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ثابت نيست . زنـدگـى طبيعى اهالى مكه بر دين ابراهيم خليل بوده است . كسى را از دايره دين حنيف جدا دانـستن دليل مى خواهد. همان طورى كه اشاره شد، بت پرستى به صورت رسمى از زمان عـمـر و بـن لحـى پـديـد آمـد. و عـمـر و بـن لحـى نـوه اليـاس جـد شـانـزدهـم رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـى بـاشـد. از لحـاظ نـسـبـت ارتـبـاطـى بـا رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ندارد، زيرا الياس سه پسر به نام هاى : مدركه ، طـابـخـه ، قـمـعـه داشـت (65) عـمـر و از فـرزنـدان قـمـعـه اسـت ، رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) از نـسـل مـدركـه مـى بـاشـد. و اجـداد رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) افـرادى گـمـنـامـى نـبـودند كه دين آنها بر كسى پـوشـيـده بـاشـد. فـرضا بت پرست باشند، ولى مردم متوجه نشوند! نقاط قوت و ضعف افـراد سـرشـناس بر همگان آشكار مى شود. چگونه ممكن است كه چنين شخصى معروف بت پرستى باشد، آنگاه در هيچ سند معتبر ثبت نشود. گرچه اتهام ها در اين راستا مطرح است . ايـن نـكـتـه مـضـمـون ايـن آيـه را تـثـبـيـت مـى كـنـد كـه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همواره از صلب سجده گذارى به صلب سجده گذار ديگر منتقل شده است : (و تقلبك فس الساجدين .(66))
2 - شـواهـد روايى بسيارى بر پاكى اجداد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) گواهى مـى دهـد. (بـا تـوجـه بـه ايـن كه روايات و شواهد تاريخى بسيار است شايد نيازى به تـحـقـيـق سـنـد آنـهـا نـبـاشـد). مـعـاذ بـن جـبـل از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) نـقـل مـى كـنـد: خـداى سـبـحـان مـن و عـلى و فـاطـمـه و حـسـن و حـسـيـن را هـفـت هـزار سـال قـبـل از پـديـد آوردن دنيا خلق كرد، آنگاه ما را در صلب آدم و اصلاح ديگر پدران و ارحام مادران قرار داد و هيچ گاه آلودگى شرك و كفر بر ما اصابت نكرد.(67)
3 - ابـوذر غـفـارى از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) چـنـيـن نقل مى كند: هنگامى كه ابراهيم را در آتش انداخته شد، ما در صلب ابراهيم بوديم و همواره از صـلب و رحـم پاكى به ديگرى منتقل مى شديم ، تا به عبدالمطلب رسيديم ، آنگاه دو قـسـمـت شـده يـكـى در صـلب عـبـدالله (عليه السلام ) و ديگرى در صلب ابوطالب قرار گـرفـتيم .(68) به طور قطع از رحم و صلب مشرك نمى توان به عنوان صلب و رحم پاك ياد كرد.
4 - روايـت ديـگـر عـنـوان هـمان روايت سوم است كه وقتى آدم (عليه السلام ) خلق شد خداى سـبـحـان مـا را رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) در صلب او قرار داد. آنگاه همواره از صـلب مـطـهـر بـه صـلب ديـگـر و رحـم مـطـهـر بـه رحـم ديـگـر منتقل مى شديم تا به عبدالمطلب رسيديم .(69)
5 - در روايـت ديـگـر از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقـل مـى كـنـد كـه مـحـمـد و عـلى هـمـواره در اصـلاب طـاهـره بـودنـد تـا بـه عـبـدالمـطـلب رسيدند.(70)
6 - از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) نـقـل مـى كـنـد كـه : خـداى سـبـحـان مـرا رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هـمـواره از اصـلاب طـاهـر و ارحـام مـطـهـر مـنـتـقـل كـرد تـا بـه ايـن دنـيـا آمدم و هيچ آلودگى جاهليت مرا آلوده نكرده است .(71) كدام آلودگى جاهليت بدتر از شرك است ؟!
7 - روايات ديگرى به مفهوم همين روايات قبلى وارد شده مانند اين كه از امام صادق (عليه السـلام ) نـقـل مـى كـنـد خـداى سبحان بر پيامبر درود فرستاد آنگاه فرمود من آتش را بر صـلبـى كـه تـو را نـازل كـرده و رحـمـى كـه تـو را حـمـل نـمـوده و دامـنـى كـه تـو را تـربيت كرده است ، حرام نموده ام .(72) و مسلم آتش بر انسان مشرك حرام نيست .
8 - خـداى سـبـحان به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) خبر داد كه آتش را بر پشتى كـه تـو را نـازل كرده و رحمى كه تو را حمل نموده و پستانى كه تو را شير داده و دامنى كه تو را پرورش داده است ، حرام نموده ام ،(73) و شواهد ديگر روايى به همين مضمون كه آوردن همه آنها بحث را طولانى مى كند.
9 - بـرخـى شـواهـد روايـى در خـصـوص بـعـضـى اجـداد رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـى بـاشـد. مـانـنـد ايـن كـه از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در مـورد ربـيـعه و مضر آمده : لا تسبوا ربيعه و مـضـر فـانـهـمـا كـانا مسلمين در روايت ديگر آمده : (كانا على دين ابراهيم )(74) (ربـيـعـه و مـضـر را دشـنـام نـدهـيـد زيرا آنها مسلمان و بر دين ابراهيم (عليه السلام ) بودند.)
10 - و نيز در مورد الياس آمده : لاتسبوا الياس فانه كان مومنا(75)
(اليـاس را كـه مـومـن بـود دشـنـام نـدهـيـد). اليـاس در مـقـابـل بـدعـت هـايـى كه در دين ابراهيم (عليه السلام ) وارد كرده بودند مقابله نمود. وى اوليـن كـسـى بـوده اسـت كـه در مـقـابـل بـدعـت هـاى بـنـى اسماعيل نسبت به سنت هاى پدرانشان ايستاد.(76)
عبد المطلب
11 - شـواهـد بـسـيـار ديـگـرى در مورد توحيد عبدالمطلب آمده است . كه هر گونه شرك و آلودگـى را از دامن ايشان مى زدايد. و شايد انگيزه اصرار در مورد وى بيشتر بدين خاطر اسـت كـه ايـشـان بـيـش از ديـگـران مـورد تـهـمـت آلودگـى بـه شـرك و امـثـال آن قـرار گـرفـتـه اسـت . از عـلى (عـليـه السـلام ) نـقـل مـى كـند كه : پدرم و جدم عبد المطلب و نيز هاشم و عبد مناف هيچ گاه بت نپرستيدند، آنـهـا بـه سـوى كـعـبـه نـمـاز مى خواندند و بر دين ابراهيم بودند.(77) عبدالمطلب از مـوحـدان عـرب بـه شـمـار مـى رود.(78) ايـن هـمـان اسـتـجـابـت دعـاى خليل الرحمان در حق فرزندان خويش است .
12 - رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه عـلى (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـايد كه عـبـدالمـطـلب بـا (ازلام ) (نـوعـى قـرعـه و بـرد و بـاخـت زمـان جـاهـليـت ) مـال تـقـسـيم نمى كرد و بت ها را عبادت نمى كرد و از گوشت حيوانى كه به نام بت ذبح مى شد تناول نمى نمود. وى بر دين ابراهيم (عليه السلام ) بود.(79)
13 - و نـيـز در مـورد اعتقاد عبدالمطلب به عالم آخرت آمده كه وى مى گويد: ان وراء هذا الدار دار يجزى فيها
المـحـسن و المسى ء(80)
(بعد از اين دنيا دنيايى است كه نيكوكاران و بد كاران را پاداش مى دهند).
14 - از امـام رضا (عليه السلام ) رسيده كه : عبدالمطلب حلقه در خانه خدا را گرفته و از خدا مى خواهد كه به او ده پسر عطا كند.(81)
15 - در هـمـيـن رابـطـه چـنـين رسيد كه : تعلق باستار الكعبه و نادى اللهم رب البلد الحـرام و الركـن و المـقام (82) كه پرده هاى خانه خدا را گرفته و خدا را به حرم و ركن و مقام سوگند مى دهد، كه حكايت از تدين او به دين و مناسك ابراهيمى دارد.
عبد المطلب و دفاع از توحيد
16 - هـنـگـامـى كـه ابـرهـه ابـله بـراى ويـران نـمـودن كـعـبـه بـا لشـكـريـان فـيـل سـوار خـود عازم مكه شد، عبدالمطلب مسووليت سقايه الحاج و توليت و عمارت مسجد الحـرام و ريـاسـت قـوم قـريـش را بـه عـهده داشت . لشكريان كفر تهديد كردند كه تمام مـردانـى كـه در صـدد مـقـابـله بـر آيـند كشته و زن و فرزندان را اسير و كعبه را ويران خـواهـنـد نـمـود! مـردم مـكـه بـا شنيدن تهديد ابرهه با هراس تمام مكه را خالى كرده ، با خـانـواده هـاى خـويـش به كوههاى اطراف پناه بردند. اما عبدالمطلب كه از يك طرف خالى شـدن كـعبه را مشاهده كرد و از طرفى مواجه بود با لشكر قدرتمند ابرهه كه اين زمينه ايـجـاد شـده بـود كـه عـبدالمطلب نيز بگويد چون ما توان دفاع نداريم و جنگ با ابرهه كـاملا نابرابر است ، به فكر نجات خود و خانواده خويش باشيم ؛ همانند مردم به كوهها فـرار كـنـيـم . ليـكـن وى نـه تـنـهـا از مـكـه خـارج نـشـد بـلكـه بـا كـمـال قـدرت در حـرم مـانـد و اصـحـاب خـود را دعـوت بـه اسـتـقـامـت در مـقـابـل ابـرهـه نمود. وقتى به او پيشنهاد ترك مكه شد اين مدافع نستوه فرمود: من شرم دارم از ايـن كـه خـانـه خدا و حرم را رها كنم و به غير حرم پناه ببرم : و الله ما اخرج من حـرم الله و لا ابـتغى العز من غيره (83) (به خدا سوگند كه من از حرم الهى خارج نـخـواهـم شد و عزت را در غير حرم جستجو نخواهم كرد.) اين موضع گيرى عمق اعتقاد و خـلوص و شـجـاعـت وى را در راه حـق مـى رسـاند. در اين لحظات حساس خطر، اين مجاهد فى سبيل الله به پرده هاى كعبه چنگ مى زند و اين چنين دعا مى كند: اللهم انيس المستوحشين و لا وحشه معك اى خداى مونس تنهايى هيچ وحشت و هراسى با وجود تو نخواهد بود.) ايـن سـخنان هنگامى از ايشان ابراز مى شود كه عبدالمطلب و ياران و وفادارش تنها مانده اند.(84)
ايـن سـخـن : (كـسـى كـه خـدا بـا او بـاشـد از هيچ قدرتى هراس نخواهد داشت .) عمق تـوحـيـد عـبـدالمـطلب را مى رساند كه وى از اولياء الله بود كه تنها تكيه گاهش خداى لايـزال كـه مـنـشاء همه قدرتهاست ، مى باشد همانگونه كه قرآن ستايش مى كند: الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (85) (اولياء خدا از هيچ قدرتى هراس نـدارنـد و فـقدان هيچ چيزى آنان را اندوهناك نمى كند.) زيرا كه آنان با خدا كه منشاء هـمـه فـضـايل و بركات است ، پيوند خورده اند:(ماذا فقد من وجدك )(86) (آنكه تـو را يـافـت چـه چـيـز از دست داده است ! آنگاه در پايان اين جمله را اضافه مى كند كه : رب الدار اولى بالدار (صاحب خانه نسبت به دفاع از خانه اولويت دارد).
ايـن جـمـله بـديـن مـعـنا نيست كه ما مسووليت دفاع از خانه خدا را نداريم ، خود صاحب خانه دفـاع خـواهـد كـرد! ايـن سـخن ، سخن بنى اسرائيل است كه به موسى (عليه السلام ) مى گفتند: اذهب انت و ربك فقاتلا انا ههنا قاعدون (87) تو با خداى خويش برويد به جنگ فراعنه ما اينجا نشستيم .) به شما احسن خواهيم گفت ! بلكه مضمون آن اين است كه مـا بـا كـمـال قـدرت از مـركز توحيد و سنبل ايمان خويش (كعبه ) دفاع خواهيم كرد، البته نصرت صاحب خانه چاره ساز است با اين جمله در واقع طلب نصرت از صاحب خانه در مـيـدان نـبـرد مـى كـنـد. اين مضمون همان است كه به تغيير ديگر از عبدالمطلب در هنگام مـلاقـات بـا ابـرهـه نـقـل شـده اسـت كـه ايـشـان اظـهـار كـردنـد: انـا رب الابل و للبيت رب يمنعه (88) (من صاحب شتر هستم خانه هم صاحب دارد از آن دفاع خـواهـد كـرد.) كـه مـضمون آن اين نيست كه من نسبت به كعبه بى تفاوت هستم . چگونه اگـر ايـن مدافع توحيد بى تفاوتى بود با كمال استقامت در حرم مى ماند و آن چنان طلب يـارى از خـدا مـى نمود؟ اين سخن همان طلب يارى از خداى سبحان در ميدان نبرد و دفاع مى بـاشـد. گـرچـه بـرخـى از قـلم هـاى تـقـليـد در ايـن زمـيـنـه فـعـال شـده و قـلم فـرسـايـى هم مى نمايند، به اين موضوع هم افتخار مى كنند. و مرتب نـوشـته هاى خود را به اشكال و عناوين گوناگون برف انبار نموده و نشر مى دهند، كه عـبـدالمـطـلب نـسـبـت بـه كـعـبـه بـى تـفـاوت بـود! و حـتـى بـه نـوعـى از ايـن قـضـايـا تـحـليـل هـاى غـلط ارائه مـى دهند كه چهره هاى موحدانى چون عبدالمطلب را مخدوش معرفى كـنـنـد. كـه ابـرهه حتى عبدالمطلب را سبك شمرده كه من براى انهدام عزت و عظمت و مركز دينى شما آمده ام ، شما به فكر آزادى چند شتر خود هستيد! البته در پيش گفتار اشاره شد خـطـر قـلم تـقليد نيز همانند قلم تحريف كم نيست . كه اين چنين شخصيت هايى را غبار آلود معرفى مى نمايد. و نقش قلم تحقق در اين گونه موارد به خوبى روشن مى شود، با درك و تحليل صحيح حقايق را از بين غبارها و شبهات آشكار مى سازد.
مـوضـع گيرى عبدالمطلب در مقابل ابرهه از سخنان و دعاهاى وى به خوبى آشكار است . وى در بـرابـر لشـكـر عظيم ابرهه جاخالى نمى كند، با اندك اصحاب خويش استوار مى ايـسـتـد. هـمـان روحـيه توحيدى : كم من فئه قليله غلبت فئه كثيرة باذن الله (89) (چـه بـسـيـار نـيـروى انـدك كـه بـايـارى خدا بر نيروى بى شمارى فائق آمدند.) گـرچـه لشـكـر ابـرهـه قـبـل از رسـيـدن به كعبه در پشت كوههاى منا در وادى محشر (بين مـزدلفـه و مـنـا) مـورد هـجـوم نـيـروهـاى غـيـبـى و طـيـر ابـابـيـل قرار گرفت و مفتحضانه منهدم شد. ليكن اگر فرصت حمله به كعبه را پيدا مى كـرد، عـبدالمطلب و يارانش تا پاى جان از دين و كعبه دفاع مى كردند. قلم خيلى مغرض و يـا سـاده انـديـش بـايـد بـاشد كه موحد چنينى و مجاهد نستوه و شجاعى چون عبدالمطلب را مشرك و يا فرد بى تفاوتى نسبت به آرمان توحيد معرفى كند! تاريخ يك معجون آميخته از حـق و بـاطـل اسـت ، نـمـى تـوان بـر هـر چـيـزى كه نگاشته شد اعتماد كرد. بسيارى از نـگـاشته ها غير معتبر و يا قابل تاءويل مى باشند، كه بايد اطراف آن پژوهش نمود، تا مطلب صحيح را بدست آورد.
17 - اعـتـقـاد تـوحيدى اجداد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آن قدر زبان زد خاص و عـام بـود كـه شـعـرا بـه نام و متعهد درباره اين موضوع شعر مى سرودند، كه به عنوان نـمـونـه يـك بيت از قصيده طولانى ابولصلت بن ابى ربيعه ثقفى را مورد توجه قرار مى دهيم . وى در پايان قصيده مى گويد:
كل دين يوم القيمه عند الا ـــــ ه الا دين الحنيفه بور(90)
(در قـيـامـت هـر ديـنـى غـير از اين حنيف ابراهيمى تباه است ، مورد پذيرش ‍ حق نمى باشد.) مـعـلوم مـى شـود كـه ديـن ابـراهـيـم چـگـونـه ديـن رسـمـى آسـمـانـى قـريـش قبل از اسلام بوده است كه تنها دين مورد پذيرش خدا دين حق حنيف ابراهيم تلقى شده است .
18 - آخـريـن نكته اى كه در اين موضوع به عنوان شاهد ذكر مى شود، روايتى است كه از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در مـورد عـبـدالمطلب رسيده است ، عبدالمطلب را در رديـف انـبـيـاء قـرار مـى دهد: ان الله بعث جدى عبدالمطلب امة واحدة فى هيئة الانبياء و زى المـلوك )(91) (خـداى سـبـحـان جـد مـن عبدالمطلب را در رديف انبيا و هيبت ملوك محشور مى كـنـد.) ايـن هـا بـرخـى از شـواهـد اسـت كـه بـه خـوبى دلالت مى كند كه آباء و اجداد رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) و هـم چـنـيـن مـادران وى هـمه از لحاظ اعتقادى موحد و خـداشـنـاس ، از لحـاظ اخـلاقـى سـخـى ، مـهمان نواز و شجاع و مدافع حق و مسوليت پذير بـودنـد. و تـصـدى امـور ديـنـى و شـئون اجـتـمـاعـى قـريـش را نـسـل بـه نـسـل بـه عـهـده داشـتـنـد. و هـيـچ گـونه آلودگى به شرك و بى تفاوتى در قـبـال ديـن نـسـبـت بـه آنـها روا نمى باشد البته شواهد به اين مقدار خلاصه نمى شود. بـرسـى هـمـه آنـها وقت و حوصله بيشترى مى طلبد. اميد است اين مقدار از شواهد توانسته باشد شبهات مطرح شده را پاسخ دهد. كه چهره تك تك آبا حضرت به پاكى و تقوا مى درخـشـد نـيـازى بـه بـررسـى جداگانه درباره همه آنها نمى باشد. در پايان اين بخش نـگـاهـى بـه زنـدگـى پـدر و مـادر حـضـرت مـى نـمـايـيـم . بعد از ذكر اين نكته كه دين رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) قـبـل از بـعـثـت هـمـان ديـن ابـراهـيـم خليل (صلى الله عليه و آله ) بوده است .
دين رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قبل از بعثت
اين كه گفته شود پيش از بعثت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دين آسمانى رايج و رسـمـى و حـلال و حـرام در حجاز مطرح نبود، سخنى ناصواب است .(92) زيرا هم شواهد قـرآنـى و روايـى و هـم تـاريـخـى گواهى مى دهد كه در كنار بت پرستى وبا اين كه در حجاز برخى به دين مسيحيت يا يهوديت معتقد بودند،(93)دين رايج و رسمى به خصوص در مـكـه ديـن ابـراهـيم خليل (عليه السلام ) بود. قرآن دين اسلام را تداوم دين ابراهيم مى دانـد:مـلة ابـيـكـم ابـراهـيـم هـو سـمـاكـم المـسـليـن مـن قـبـل (مـرام شـما مرام پدرم شما ابراهيم كه شما را مسلمان ناميد مى باشد.) و در موارد متعدد اين نكته را گوشزد مى كند كه پيامبر اسلام تداوم بخش دين حنيف ابراهيم است : ثم اوحينا اليك ان اتبع ملة ابراهيم حنيفا (آنگاه بر تو وحى كرديم كه دين مستقيم ابـراهـيـم را پـيـروى كـن . قـالوا كـونـوا هـودا او نـصـارى تـهـتـدوا قـل بـل ملة ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين (94) (گفتند يهودى يا مسيحى باشيد تـا رهـنـمـود شـويـد، بـه آنـهـا بگو رهنمود در دين مستقيم و بدون پيرايه ابراهيم (عليه السـلام ) كـه هـرگـز مـشـرك نـبـود مـى بـاشـد.) بـسيارى از فروعات و مناسك اسلام بـخـصـوص حـج تـثـبـيـت مـنـاسـك ابـراهـيم است ، كه روايات بسيارى به اين نكات اشاره دارند.(95)
تـاريـخ نـيـزگـواه اسـت كـه عـده فـراوانـى از مـردم عـرب مـتـديـن بـه ديـن ابـراهـيـم خليل (عليه السلام ) بودند و حج و نماز مى گذارند. چنانكه يعقوبى مى گويد: قريش ، عـمـوم فـرزنـدان عدنان بر برخى مناسك دين ابراهيم بودند. مناسك را برپا مى داشتند. مهمان را گرامى مى داشتند. حرمت ماه هاى حرام را پاس مى نهادند و از فساد و ظلم و تباهى پـرهـيـز مـى نـمـودنـد. و مـجـرمـان را مـجـازات مـى كـردنـد و مـديريت خانه خدا را به عهده داشتند.(96)
با توجه به موضع قرآن و روايات و با شواهد تاريخى چگونه ممكن است قرآن دينى را تثبيت كند كه متروك و مجهور جامعه بوده است و مردم از مناسك آن اطلاعى ندارند؟بر اساس ايـن شـواهـد مـتـقـن ديـن رسـمـى مـردم حـجـاز ديـن حـنـيـف ابـراهـيـم خليل (عليه السلام ) بود گرچه بت پرستى وسيع بيشترين رواج داشته است .
بـا تـوجـه بـه ايـن كـه مـردم حـجـاز به مناسك دين ابراهيم پاى بند و نفوذ دين مسيحيت و يـهـوديـت در آن مـنـطـقـه بـه خـصـوص مـكـه بـسـيـار ضـعـيـف بـود(97) رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) نـيـز هـمـانـنـد اجـداد خـود به دين آسمانى ابراهيم خـليـل (صـلى الله عـليـه و آله ) مـعـتـقـد بـودنـد. زيـرا نه مسيحيت در مكه مطرح بود و نه يـهـوديـت و ايـن كـه گـفـتـه شـود حـضـرت بـه ديـن خـودش مـعـتـقـد بـود، ايـن سـخـن قبل از رسالت و بعثت حضرت سخن مستند نمى تواند باشد.
عبدالله
عـبدالمطلب نه پسر داشت در هنگام حفر چاه زمزم نذر كرد اگر خدا ده پسر به او عطا كند، يـكـى از آنها را در راه خدا قربانى نمايد(98) دعاى او مستجاب شد و خداى سبحان پسر دهـم را بـه او عطا كرد. پسران او عبارتند از: حارث بزرگترين پسر ايشان ، زبير، عبد مـنـاف (مـعـروف بـه ابـوطالب پدر على بن ابى طالب (عليه السلام ) حمزه معروف به (سـيـد الشـهـداء) غـيـداق ، ضـرار، مـقـوم ، عـبـد العـزى (مـعـروف به ابوالهب )، عباس كه عـمـوزادگـان حـضـرت مـعـروف بـه بـنـى عـبـاس از نـسـل ايـشـانند. و عبدالله كه پدر بزرگوار رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آخرين پسر عبدالمطلب مى باشد.
بـعـد از تـولد عـبـدالله ، عـبـدالمـطلب در صدد اداء نذر خود برآمد. در بين فرزندان خود قـرعـه كـشـيـد، قـرعه به نام عبدالله اصابت كرد. دست عبدالله را گرفت به قربانگاه بـرد. اقـربـا و مـردم جمع شدند از قربانى نمودن عبدالله مانع شدند: كه اگر اين كار انجام گيرد در بين همه سنت خواهد شد. پيش نهاد شد بين ده شتر و عبدالله قرعه كشيدند، باز قرعه به نام عبدالله درآمد. شترها را ده ، اضافه كردند باز قرعه به نام عبدالله اصـابـت كـرد. شـتـرهـا را هـمـواره اضـافه كردند تا به صد رسيد، آنگاه قرعه به نام شـتـرهـا در آمـد.(99) صـد شـتـر فديه عبدالله شد، همان طور كه گوسفند غيبى فديه اسـمـاعيل قرار گرفت . و از آن زمان صد شتر ديه انسان قرار گرفت و يكى از سنت هاى عـبـدالمـلب بـود، كـه در اسـلام هـم مـورد تـايـيـد شـد. و بـه هـمـيـن خـاطـر از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رسيده كه : (انا ابن الذبيحين (100)) (من فرزند دو قربانى هستم .) كه منظور اسماعيل و پدر بزرگوارش عبدالله مى باشد.
عـبـدالله از لحـاظ زيـبـايـى انـدام و نـيـز كـمال ، در بين عرب معروف بود. او برگزيده فرزندان عبدالمطلب و از همه بيشتر مورد توجه بود. عبدالله عمر طولانى نداشت بعد از ازدواج بـا آمـنـه هـنـگـام بازگشت از سفر شام بيمار شد، در مدينه در نزد اقرباى پدرى خويش (بنى نجار) ماند. وى در سن 25 سالگى همانجا رحلت كرد و در محله (دار النابغه ) بـه خـاك سـپـرده شـد.(101) و قـبـر او سـال هـا مـزار زائران بـود، ليـكـن در عـهـد آل صعود به بهانه توسعه حرم تخريب شده است . در مورد تاريخ رحلت ايشان اختلاف است معروف اين است كه وى قبل از ولادت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رحلت كرده اسـت . ليـكـن يـعـقـوبـى ايـن ديـدگـاه را رد نـمـوده و از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نقل مى كند كه رحلت ايشان دو ماه بعد از ولادت حضرت بوده است .(102) در هر صورت عبدالله همانند ساير اجداد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) موحد و خداشناس بود و در حالى رحلت نمود كه بهترين و كامل ترين انسان روى زمين از خود به يادگار نهاد.
آمنه
آمـنـه دخـتـر وهـب بـن عـبـد مـنـاف از طـريـق مـادر، در قـصـى بـه نـسـب رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـتـصـل مى شود.(103) آمنه نسب شريف و خانواده اصـيـل و اعـتـقـاد تـوحـيـدى مـوقعيت ممتاز دارد. و در بين همگان به بزرگوارى معروف است .(104) آمـنـه زن پـاك و مـوحـد و جـز ارحـام مـطـهـرات مـى بـاشـد كه درباره آن روايات بـررسـى شـد. وى از زمـره آنـان اسـت كـه آتـش بـر او حـرام شـده اسـت : ان الله عـز و جـل حـرم النار على ظهر انزلك و بطن حملك وثدى ارضعك (105) (خدا آتش را بر آن پـشـتـى كـه تـو را(رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) را نـازل كرد و رحمى كه تو را حمل كرد و پستانى كه تو را شير داد، حرام كرده است .) كه دو محور آخر حديث شامل آمنه است .
آمنه هنگامى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را به دنيا آورد، بعد از مدتى براى او دايـه (شـيـرده ) فراهم كرد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تا چهار سالگى در نـزد دايـه بـودنـد، بـعـد از آن بـه دامـن پـر مـهـر مـادر بـازگـشـت . آمـنـه بـعـد از دو سـال بـه هـمراه كودك فرشته روى خويش به مدينه براى ديدار خويشان عزيمت كرد. در هـنـگام مراجعت از مدينه بيمار شد در سن سى سالگى بين راه در گذشت . و در مكانى به نـام (ابـوا) كـه كـنـار جـاده قـديـم مـديـنـه و مـكـه قـرار دارد بـه خاك سپرده شد.(106) رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هـنـگـام عـزيـمـت بـه حـج در سـال حـجـة الوداع بـر سـر مـزار مـادر حـاضر شدند و گريه كردند و ديگران را هم به گريه آوردند.(107) اين اصلاب شامخه و اين ارحام مطهره شايستگى تربيت فرزندى چـون رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) را پيدا كردند و از خود به يادگار گذاشتند كه افتخار بشريت مى باشند.
طلوع خورشيد بى غروب
از پـدرى پاك و مطهر و مادرى پاكدامن فرزندى كه از همه انسان ها برتر است متولد مى شـود. شـخـصـى كـه جامعه را دگرگون مى سازد و بيشترين تاثير را در هويت اعتقادى و سـاخـتـار اجـتـمـاعـى و سـيـاسـى جـامـعـه دارد. ولادت رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) از بـزرگـتـريـن تـحـول و ولادت هـا اسـت كـه نـظـيـر آن را در تـاريـخ بـشـر نـمـى تـوان يـافـت . كـه سـال (عـام الفيل ) يعنى سالى كه ابرهه براى انهدام كعبه آمده بود مى باشد. اما در مورد روز ماه ولايت بين نويسندگان اختلاف است كه دو ديدگاه عمده وجود دارد. نخست اين كـه ولادت حـضـرت در روز دوازدهـم ربـيـع الاول بـوده اسـت ، كـه مـورد پـذيـرش ‍ اكـثـر اهل سنت و برخى از بزرگان شيعه چون كلينى (108) قرار گرفته است . ديدگاه دوم كـه ولادت حـضـرت و طـلوع خـورشـيـد بـى غـروب در هـفـدهـم ربـيـع الاول مـى بـاشـد.(109) و مـعـروف ايـن اسـت كـه ولادت در روز جـمـعـه بـوده اسـت . محل تولد شهر مكه در محله (سوق اليل ) شعب ابوطالب خانه محمدبن يوسف كه در مـيـان كـوه مـروه و كـوه ابـوقـيـس قـرار دارد مـى بـاشد. كه در اين مكان خيزران مادر هارون الرشـيـد مـسـجـد احـداث نـمـود. اين محل مورد توجه مسلمانان و يكى از اماكن متبركه مكه به شمار مى آيد. كه زائران براى تبرك و بهره گيرى از معنويات آن به اين مكان روى مى آورنـد.(110) مـتـاسـفـانـه آن مـسـجـد در زمـان حـكـومـت آل صـعـود تـخـريـب شـده اسـت و بـه جاى آن ساختمانى احداث شده است كه كتابخانه نام گـرفـتـه و اكنون هم بر روى تابلوى آن نوشته شده : (مكتبه المكه المكرمه ) كه در كـنـار مـيـدان اتـوبـوسـهـاى شـهـرى بـيـن دو كـوه ابـوقـيـس و مـروه در نـزديـك تونل قرار گرفته است .
حوادث ولادت
ولادت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) يك روى داد بزرگ تاريخ بشريت است . مسلم چـنـيـن روى دادى بـه صورت طبيعى رخ نمى دهد و همراه با حوادث خارق العاده اى است كه نـظرها را به سوى خود جلب مى نمايد. اگر ولادت افرادى كه موثر در سرنوشت جامعه بـشـرى مـى بـاشـد بـركـت و مـيـمـون بـراى انـسـان هـا بـه حـسـاب آيـد، ولادت رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـابركت ترين حادثه اى است كه رخ داده است . و حادثه عظيم تر از آن در اين رابطه نمى توان براى بشر سراغ گرفت . به برخى از حوادث خارق العاده اشاره مى كنيم .
صدوق نقل مى كند شيطان در هفت آسمان رفت آمد داشت ، وقتى حضرت مسيح (عليه السلام ) مـتـولد شـد از سـه آسـمـان مـمـنـوع شـد. و هـنـگـامـى كـه رسـول خـدا (صـلى الله عليه و آله ) متولد شد از هفت آسمان ممنوع شده و مورد تيراندازى قـرار گرفت . و اضافه مى كند: ليس منها صنم الاو هو منكوب على وجهه و ارتجس فى تلك اليله ايوان كسرى وسقطت منه اربعه عشر شرفة و غاضت بحيره ساوة و فاض وادى السـمـاوة و خـدمـت نـيـران فـارس (در شـب ولادت رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) تـمام بت ها به روافتادند، ايوان كسرى در ايران بـه لرزه آمـد از وسـط شـكـسـت و 14 كنگره از آن شكست خورد. درياچه ساوه خشكيد و وادى سـمـاوه (بـيـابـانـى بـيـن كـوفـه و شـام ) پـر آب شـد. آتـشـكـده فـارس بـعـد از هـزار سـال خـاموش شد. مويدان عالم زرتشتيان در خواب ديد كه فارس شترهاى بختى اسب هاى عربى را يدك مى كشند و از دجله عبور كرده وارد بلاعجم شدند. در اين شب نورى از آسمان حجاز ساطع شد كه مشرق زمين را روشن كرد. و تخت پادشاهان واژگون شد. شاهان ممالك لال شـدنـد و عـلم كـهـانـت و سـحـر مـتـوقـف شـد. قـريـش عـظـمـت پـيـدا كـرد و آل الله نام گرفت .

 

next page

fehrest page

back page