جرعه هاي رسالت

سيد حسين اسحاقي

- ۸ -


بخش دوم : سيرى در گلستان نبوى (صلى الله عليه وآله)

فصل اول: خوشه هاى نور

سعدى از تربيت يافتگان و شاگردان مكتب اسلام و از شيفتگان و ارادتمندان خاندان نبوت و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) است. وى بسيارى از پندها و اشعار خود را متأثر از آيه ها و روايت ها سروده است. استاد مطهرى در اين باره مى گويد: «سعدى نصايح بسيار بسيار سودمندى دارد كه از متن اسلام گرفته شده است».(241)

در سالى كه با نور نام محمد (صلى الله عليه وآله) تابيدن آغاز كرده، بسيار شايسته است تا با يادكردى از اين شاعر توانا، اشعارى را كه برگرفته از سخن تابناك و انسان ساز پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) است، زينت بخش اين نوشتار سازيم.(242) باشد كه نور محمد (صلى الله عليه وآله) فرا راهمان را همواره فروزان و دست يابى به راه كمال را بر ما آسان گرداند.

ارزش عمر

پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

كُنْ عَلَى عُمْرِكَ اَشَحَّ مِنْكَ عَلَى دِرْهَمِكَ وَ دِينارِكَ.(243)

بر عمر خويش بخيل تر باش تا بر درهم و دينار خود.

قيمت عمر اگر بداند مرد *** پس بگريد بر آنچه ضايع كرد

طفل را سيبكى دهند به نقش *** بستانند از او نگين بدخش(244)

جوهرى را كه اين بصيرت هست *** ندهد بى بهاى خويش از دست

بريدن سخن ديگران

رسول الله (صلى الله عليه وآله) فرمود:

مَنْ عَرَضَ لاَِخِيهِ الْمُسْلِمِ فِي حَدِيثِهِ فَكَاَنَّما خَدَشَ وَجْهَهُ.(245)

هر كه در ميان سخن برادر مسلمانش بدود، مانند اين است كه چهره اش را خراشيده باشد.

سخن را سر است اى خردمند و بن *** مياور سخن در ميان سخن

خداوند تدبير و فرهنگ(246) و هوش *** نگويد سخن تا نبيد خموش

به دنبال مال حلال

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ اَنْ يَرَى عَبْدَهُ تَعِباً فِي طَلَبِ الْحَلالِ.(247)

خداوند دوست دارد كه بنده اش را در جستوجوى مال حلال، خسته ببيند.

چو خورد شير شرزه در بن غار؟ *** بازِ افتاده را چه قوت بود؟

گر تو در خانه صيد خواهى كرد *** دست و پايت چو عنكبوت بود

تكريم سالمندان

پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

مِنْ اِجْلالِ اللّهِ اِجْلالُ ذِى الشَّيْبَةِ الْمُسْلِمِ.(248)

از جمله تجليل خداوند، بزرگداشت مسلمان سپيد موى است.

دلم مى دهد وقت وقت اين اميد *** كه حق شرم دارد ز موى سپيد

عجب دارم ار شرم دارد ز من *** كه شرمم نمى آيد از خويشتن

توبه در جوانى

حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اَلتَّوْبَةُ حَسَنٌ وَ لكِنْ فِي الشَّبابِ اَحْسَنُ.(249)

توبه نيكوست، ولى در جوانى نيكوتر است.

جوانا! ره طاعت امروز گير *** كه فردا جوانى نيايد ز پير

فراغ دلت هست و نيروى تن *** چون ميدان فراخ است، گويى بزن

قضا روزگارى ز من در ربود *** كه هر روزى از وى شبى قدر بود

من آن روز را قدر نشناختم *** بدانستم اكنون كه در باختم

به غفلت بدادى ز دست، آب پاك *** چه چاره كنون جز تيمم به خاك

چو از چابكان در دويدن گرو *** نبردى هم افتان و خيزان برو

گر آن بادپايان برفتند تيز *** تو بى دست و پاى از نشستن بخيز

خلوت انس

پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

لِي مَعَ اللّهِ وَقتٌ لا يَسَعُني فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ.(250)

براى من با خداوند وقتى است كه در آن وقت، نه فرشته مقربى و نه پيامبر مرسلى مى گنجد.

يكى پرسيد از آن گم كرده فرزند(251) *** كه اى روشن گهر پير خردمند

ز مصرش بوى پيراهن شنيدى *** چرا در چاه كنعانش نديدى؟

بگفت احوال ما برق جهان است *** دمى پيدا و ديگر دم نهان است

گهى بر طارم اعلى نشينم *** گهى در پيش پاى خود نبينم

اگر درويش در حالى بماندى *** سر دست از دو عالم برفشاندى

خودشناسى و خداشناسى

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.(252)

كسى كه خود را بشناسد، خدايش را شناخته است.

نزيبد تو را با چنين سرورى *** كه سر جز به طاعت فرود آورى

به انعام خود، دانه دادت، نه كاه *** نكردت چو اَنعام، سر در گياه

وليكن بدين صورت دل پذير *** فريبا مشو، سيرت خوب گير

ره راست بايد، نه بالاى راست *** كه كافر هم از روى صورت چو ماست

تو را آن كه چشم و دهان داد و گوش *** اگر عاقلى، در خلافش مكوش

گرفتم كه دشمن بكوبى به سنگ *** مكن بارى از جهل، با دوست، جنگ

خردمند طبعان منت شناس *** بدوزند نعمت به ميخ سپاس

دانشورى

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم وَ مُسْلِمَة.(253)

فراگرفتن علم بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.

طلب كردن علم شد بر تو فرض *** اگر واجب است از پِى اَش قطع ارض

برو دامن علم گير استوار *** كه علمت رساند به دارالقرار

دشمن ترين دشمن ها

پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اَعْدى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ.(254)

دشمن ترين دشمنانت، نفس توست.

مبارزان طريقت كه نفس بشكستند *** به زور بازوى تقوا و للحروب رحال

مراد نفس ندادند از اين سراى غرور *** كه صبر پيش گرفتند تا به وقت مجال

قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند *** شب فراق به اميد بامداد وصال

دواى نادانى

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اِنَّما شِفاءُ الْعَمَى السُّؤالُ.(255)

شفاى نادانى، پرسش است.

اميد عافيت آن گه بود موافق عقل *** كه نبض را به طبيعت شناس بنمايى

بپرس هر چه ندانى كه ذُلّ پرسيدن *** دليل راه تو باشد به عِزّ دانايى

راست گويى

رسول اعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اَلصِّدْقُ مَبارَكٌ.(256)

راست گويى، فرخنده است.

دلا راستى گر كنى اختيار *** شود دولتت همدم و بخت يار

نپيچد سر از راستى هوشمند *** كه از راستى نام گردد بلند

دم از راستى گر زنى صبح وار *** ز تاريكى جهل گيرى كنار

مزن دم به جز راستى زينهار *** كه دارد فضيلت يمين بر يسار

به از راستى در جهان كار نيست *** كه در گلبن راستى خار نيست

زن شايسته

حضرت محمد مصطفى (صلى الله عليه وآله) فرمود:

مِنْ سَعَادَةِ الْمَرءِ الزَّوْجَةُ الصّالِحَةُ.(257)

داشتن زن شايسته از خوشبختى مرد است.

زن خوب فرمانبر پارسا *** كند مرد درويش را پادشا

برو پنج نوبت(258) بزن بر درت *** چو يارى موافق بود بر درت

همه روز اگر غم خورى، غم مدار *** چو شب غمگسارت بود در كنار

چو مستور باشد زن و خوبروى *** به ديدار او در بهشت است شوى

كسى بر گرفت از جهان كام دل *** كه يك دل بود با وى آرام دل

سربار جامعه

پيامبر گرامى اسلام فرمود:

مَلْعُونٌ مَنْ اَلْقَىَ كَلَّهُ عَلَى النّاسِ.(259)

از رحمت خدا دور است كسى كه بار زندگى خود را بر دوش ديگران  مى نهد.

به چنك آر و با ديگران نوش كن *** نه بر فضله ديگران گوش كن

بخور تا توانى به بازوى خويش *** كه سعى ات بود در ترازوى خويش

چون مردان ببر رنج و راحت رسان *** مخنث(260) خورد دسترنج كسان

بگير اى جوان دست درويش پير *** نه خود را بيفكن كه دستم بگير

خدا را بر آن بنده بخشايش است *** كه خلق از وجودش در آسايش است

كرم ورزد آن سر، كه مغزى در اوست *** كه دون همتانند بى مغز و پوست

كسى نيك بيند به هر دو سراى *** كه نيكى رساند به خلق خداى

سودمندترين مردم

پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

خَيْرُ النّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النّاسُ.(261)

بهترين مردم كسى است كه مردم از او بهره مند گردند.

اگر نفع كس در نهاد تو نيست *** چنين گوهر و سنگ خارا يكى است

غلط گفتم اى يار شايسته خوى *** كه نفع است در آهن و سنگ و روى

چنين آدمى مرده به ننگ را *** كه بر وى فضيلت بود سنگ را

نه هر آدمى زاده از دد به است *** كه دد ز آدمى زاده بد به است

به است دد، از انسان صاحب خرد *** نه انسان كه در مردم افتد چو دد

طمع ورزى

رسول الله (صلى الله عليه وآله) فرمود:

عَزَّ مَنْ قَنَعَ وَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ.(262)

عزيز كسى است كه قناعت كند و خوار است كسى كه طمع ورزد.

قناعت سرافرازد اى مرد هوش *** سر پر طمع برنيايد ز دوش

طمع، آبروى توقّر بريخت *** براى دو جو، دامنى دُر بريخت

چو سيراب خواهى شدن ز آب جوى *** چرا ريزى از بهر برف، آبروى؟

مگر از تنعم شكيبا شوى *** وگرنه ضرورت به درها شوى

برو خواجه كوتاه كن دست آز *** چه مى بايدت ز آستين دراز

كسى را كه درج طمع در نوشت *** نبايد به كس عبد و خادم نبشت

توقع براند ز هر مجلست *** بران از خودش تا نراند كست

عزت مؤمن

پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

عِزُّ الْمُؤمِنِ اِسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ وَ فِي الْقَناعَةِ الْحُرِّيَّةُ وَ الْعِزُّ.(263)

عزت مؤمن در بى نيازى از مردم است و آزادگى و عزت در قناعت نهفته  است.

دلا گر قناعت به دست آورى *** در اقليم راحت كنى سرورى

اگر تنگ دستى، ز سختى منال *** كه پيش خردمند هيچ است مال

ندارد خردمند از فقر عار *** كه باشد نبى را ز فقر افتخار

غنى را ز سيم و زر آرايش است *** وليكن فقير اندر آسايش است

قناعت به هر حال اولى تر است *** قناعت كند هر كه نيك اختر است

ز نور قناعت برافروز جان *** اگر دارى از نيك بختى نشان

مسافرت

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

سافِرُوا فَاِنَّكُم اِنْ لَمْ تَغْنَمُوا مالاً اَفَدْتُم عَقْلاً.(264)

مسافرت كنيد; زيرا اگر مالى هم به دست نياوريد، بر عقلتان افزوده  مى شود.

تا به دكان و خانه در گروى *** هرگز اى خام، آدمى نشوى

برو اندر جهان تفرج كن *** پيش از آن روز كز جهان بروى

هديه نيكو

پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

خَيْرُ اِخوانِكُمْ مَنْ اَهْدى اِلَيْكُم عُيُوبَكُم.(265)

بهترين برادر شما كسى است كه عيبت هايتان را به شما هديه كند.

از صحبت دوستى برنجم *** كه اخلاق بدم، حَسَن نمايد

عيبم، هنر و كمال بيند *** خارم، گل و ياسمن نمايد

گو دشمن شوخ چشم(266) ناپاك *** تا عيب مرا به من نمايد؟

* * *

آيين برادرى و شرط يارى *** آن نيست كه عيب من هنر پندارى

آن است كه گر خلاف، شايسته روم *** از غايت دوستى ام، دشمن دارى ام

فصل دوم: 85 مرواريد محمدى (صلى الله عليه وآله)

1. اداى حق

اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْجَوادَ فِي حَقِّهِ.(267)

همانا خداوند كسى را كه در پرداخت حقش سخاوتمند باشد، دوست دارد.

2. امانت دارى

اَلاَْمانَةُ تَجْلِبُ الرِّزْقَ وَالْخِيانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ.(268)

امانت دارى، روزى مى آورد و خيانت كارى، ندارى.

3. انتظار فرج

اَفْضَلُ جِهادِ اُمَّتِي اِنْتِظارُ الْفَرَجِ.(269)

بهترين كوشش امت من، انتظار فرج است.

4. بخشندگى

اَلاَيْدِى ثَلاثَةٌ: سَائِلَةٌ وَ مُنْفِقَةٌ وَ مُمْسِكَةٌ وَ خَيْرُ الاَيْدي الْمُنْفِقَةُ.(270)

دست ها سه گونه اند: خواهنده، دهنده و بازدارنده و بهترين دست ها، دهنده است.

5. بخل و بدزبانى

اَبْعَدُكُم بِي شِبْهاً الْبَخِيلُ الْبَذِىُّ الْفاحِشُ.(271)

بخيل، بد زبان و ناسزاگو، دورترين (بيگانه ترين) شما از من است.

6. بدگمانى

اِحْتَرِسُوا مِنَ النّاسِ بِسُوءِ الظَّنِّ.(272)

بپرهيزيد از بدگمانى نسبت به مردم.

7. بهترين اخلاق

اَلا اَدُلُّكُم عَلَى خَيْرِ اَخْلاقِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ؟ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ وَ تُعْطى مَنْ حَرَمَكَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَكَ.(273)

آيا شما را به بهترين اخلاق در اين جهان و آن جهان راهنمايى نكنم؟ بپيوندى با كسى كه از تو ببرد و ببخشى به كسى كه از تو دريغ دارد و بگذرى از كسى كه به تو ستم كرده است.

8. پرسشگرى

اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مَفاتِيحُهُ السُّؤالُ، فَاسْأَلُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ، فَاِنَّهُ تُؤجَرُ اَرْبَعَةٌ: اَلسَّائِلُ وَ الْمُتِكَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُم.(274)

دانش، گنجينه ها است و كليدهايش، پرسش است. خداوند شما را رحمت كند، بپرسيد; زيرا چهار كس مزد دارند: پرسشگر، سخن گو، شنوده و دوست دار آنان.

9. پرهيزگارى

فَضْلُ الْعِلْمِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ فَضْلِ الْعِبادَةِ وَ اَفْضَلُ دِينِكُم الْوَرَعُ.(275)

فضيلت علم نزد من از فضليت عبادت محبوب تر است و برترين [عمل] در دين شما پرهيزگارى است.

10. پستى دنيا

وَ لَوْ كانَتِ الدُّنْيا تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الْخَيْرِ جَناحَ بَعُوْضَة مَا سَقى فيها كافِراً شَرْبَةَ ماء.(276)

اگر دنيا نزد پروردگار به اندازه بال مگسى ارزش داشت، جرعه اى آب به كافر نمى نوشانيد.

11. پشيمانى از گناه

اَلنَّدَمُ تَوْبَةٌ.(277)

پشيمانى، خود توبه است.

12. تراشيدن شارب (سبيل)

لا يُطَوِّلَنَّ اَحَدُكُمْ شارِبَهُ فَاِنَّ الشَّيْطانَ يَتَّخِذُهُ مَخْبَأً يَسْتَتِرُ بِهِ.(278)

شارب (سبيل) خود را بلند نكنيد; چون شيطان آن را پناه گاه خود قرار مى دهد و در آن پنهان مى شود.

13. ترك ازدواج

شَرارُ اُمَّتي عُزّابُها.(279)

بدترين افراد امتم، كسانى هستند كه تجرد را برمى گزينند.

14. ترك جهاد

فَمَنْ تَرَكَ الْجِهادَ اَلْبَسَهُ اللّهُ ذُلاًّ وَ فَقْراً فِي مَعِيشَتِهِ.(280)

كسى كه جهاد را ترك كند، خداوند لباس خوارى به او مى پوشاند و او را در زندگى تهى دست مى گرداند.

15. ترويج فساد

مَنْ اَذاعَ فَاحِشَةً كانَ كَمُبْتَدِيها وَ مَنْ عَيَّرَ مُؤمِناً بِشَىء لَمْ يَمُتْ حَتّى يَرْكَبُهُ.(281)

كسى كه فحشا و منكرات را منتشر كند، مانند كسى است كه آن را آغاز كرده است و كسى كه مؤمنى را به چيز ناشايستى سرزنش كند، نمى ميرد تا اينكه خودش نيز به آن گرفتار شود.

16. تقويت حافظه

يا عَلِىُّ ثَلاثٌ يَزِدْنَ فِي الْحِفْظِ وَ يُذْهِبْنَ السُّقْمَ اَلِلِّبانُ وَ السِّواكُ وَ قِرائَةُ الْقُرْآنِ.(282)

اى على! سه چيز سبب زيادى حافظه و از ميان رفتن بيمارى مى شود: استفاده از كندر، مسواك كردن و قرآن خواندن.

17. تفرقه افكنى ميان زن و شوهر

مَنْ عَمِلَ فِي فُرْقَة بَيْنَ امْرَئَة وَ زَوْجِها عَلَيْهِ غَضَبُ اللّهِ وَ لَعْنَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ.(283)

هر كس براى جدايى زن و شوهرى قدمى بردارد، مورد غضب و نفرين خداوند در دنيا و آخرت قرار مى گيرد.

18. تنبلى

مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ اَلْقَىَ كَلَّهُ عَلَى النّاسِ.(284)

نفرين شده است كسى كه بار زندگى خود را بر عهده ديگران مى گذارد.

19. توبه كار

عَلامَةُ التّائِبِ اَرْبَعَةٌ: اَلنَّصِيحَةٌ لِلّهِ فِي عَمَلِهِ وَ تَرْكُ الْباطِلِ وَ لُزُومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلى الْخَيْرِ.(285)

نشانه توبه كننده چهار چيز است: كردار براى رضاى خدا، ترك باطل، پيروى از حق و شوق به انجام دادن كار خير.

20. توكل

مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَكُونَ اَقْوَى النّاسِ فَلْيَتَوَكَّل عَلَى اللّهِ.(286)

هر كس مى خواهد نيرومندترين مردم باشد، بايد بر خدا توكل كند.

21. تهمت

لا يَزالُ الْمَسْرُوقُ مِنْهُ فِي تُهْمَةِ مَنْ هُوَ بَرىءٌ حَتّى يَكُونَ اَعْظَمَ جُرْماً مِنَ السّارِقِ.(287)

دزدزده، پيوسته در حال تهمت زدن به بى گناهان است تا جرمش از دزد بزرگ تر شود.

22. ثروت طلبى

اَلدِّينارُ وَ الدِّرْهَمُ اَهْلَكَا مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ وَ هُما مُهْلِكاكُم.(288)

دينار و درهم، انسان هاى پيش از شما را به هلاكت رساند و با شما نيز چنين خواهد كرد.

23. حب و بغض

اِنَّ اللّهَ جَعَلَ قُلُوبَ عِبادِهِ عَلَى حُبِّ مَنْ اَحْسَنَ اِلَيْها وَ بُغْضِ مَنْ اَساءَ  اِلَيْها.(289)

به راستى كه خدا، دل بنده هاى خود را به دوستى كسى كه به آن ها احسان كند و به دشمنى كسى كه بدان ها بد كند، سرشته است.

24. حقيقت بى نيازى

لَيْسَ الْغِنى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرَضِ وَ لكِنَّ الْغِنى غِنى النَّفْسِ.(290)

توانگرى به داشتن كالاى بسيار نيست، بلكه توانگرى، بى نيازى دل است.

25. حيا

اَلْحَياءُ مِنَ الاِْيمانِ.(291)

حيا از ايمان است.

26. خدمت رسانى

دَخَلَ عَبْدٌ الجَنَّةَ بِغُصْن مِنْ شَوْك كانَ عَلَى طَريقِ الْمُسْلِمينَ فَاَماطَهُ بِهِ.(292)

بنده اى داخل بهشت مى شود; چون شاخه چوبى را از سر راه مسلمانان برمى دارد تا افراد به راحتى بتوانند رفت و آمد كنند.

27. جاودانه ها

اَرْبَعَةٌ لا تَبْلَى: اَلاَْنْبِياءُ وَ الشُّهَداءُ وَ الْعُلَماءُ وَ حَمَلَةُ الْقُرْانِ.(293)

چهار دسته اند كه از بين نمى روند (هميشه جاويدند): پيامبران، شهيدان، دانشمندان و حاملان قرآن.

28. جايگاه عقل

اِنَّما يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لا ديْنَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ.(294)

همانا هر كار نيك و خيرى با عقل سنجيده مى شود و آن كه عقل ندارد، دين ندارد.

29. خشم

وَ قالَ رَجُلٌ: اَوْصِنِي، فَقالَ: لا تَغْضَبْ، ثُمَّ اَعادَ عَلَيْهِ فَقالَ: لا تَغْضَبْ ثُمَّ قالَ: لَيْسَ الشَّدِيدُ بِالصَّرْعَةِ، اِنَّمَا الشَّدِيدُ الَّذِي يَمْلِكُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ.(295)

مردى به پيامبر گفت: به من سفارشى كن. فرمود: خشم مكن. باز درخواست كرد، فرمود: خشم مكن. سپس فرمود: پهلوانى، به زمين زدن حريف نيست، بلكه پهلوان كسى است كه هنگام خشم، خوددار باشد.

30. خودنمايى

لا تَعْمَلْ شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ رِئاءً وَ لا تَدَعْهُ حَياءً.(296)

هيچ كار خيرى را براى خودنمايى مكن و از انجام آن به خاطر شرم و حيا دست مكش.

31. خوش خلقى

اِنَّ اَكْمَلَ الْمُؤمِنينَ اِيْماناً اَحْسَنُهُمْ اَخْلاقاً.(297)

كامل ترين مؤمنان در ايمان، خوش اخلاق ترين آنان است.

32. خويشتن دارى

مَنْ كَفَّ نَفْسَهُ عَنْ اَعْراضِ النّاسِ اَقالَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.(298)

هر كس خود را از آبرو و ناموس مردم دور نگاه دارد، خداوند، او را در قيامت در پناه خود مى گيرد.

33. دانشورى

سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُكَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.(299)

از دانشمندان بپرسيد و با حاكمان گفتوگو كنيد و با فقيران هم نشين شويد.

34. دروغ و خيانت

يَطْبَعُ الْمُؤمِنُ عَلَى كُلِّ خِصْلَة وَ لا يَطْبَعُ عَلَى الْكِذْبِ وَ لا عَلَى الْخِيانَةِ.(300)

مؤمن به هر خصلتى خو كند و بر دروغ و خيانت خو نكند.

35. درهاى نيكى

ثَلاثٌ مِنْ اَبْوابِ الْبِرِّ: سَخاءُ النَّفْسِ وَ طِيبُ الْكَلامِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الاَْذىَ.(301)

سه چيز از دروازه هاى نيكى است: سخاوتمندى دل، شيرين سخنى و شكيبايى بر آزار.

36. ذكر

ذِكْرُ اللّهِ اَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ.(302)

ذكر خداوند از صدقه بهتر است.

37. رحمت الهى

مَنْ وَعَدَهُ اللّهُ عَلى عَمَل ثَواباً فَهُو مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ اَوْعَدَهُ عَلى عَمَل عِقاباً فَهُوَ بِالْخِيارِ.(303)

خدا به هركه وعده ثواب در كارى داده است، بدان وفا مى كند و به هر كه تهديد كيفر در كارى كرده است، اختيار دارد.

38. رضايت همسر

وَيْلٌ لاِمْرَئَة اَغْضَبَتْ زَوْجَها وَ طُوبى لاِمْرَئَة رَضِىَ عَنْها زَوْجُها.(304)

واى بر زنى كه شوهرش را خشمگين كند و خوشا به حال زنى كه موجب شادى و خشنودى شوهرش شود.

39. روزى

لا تَهْتَمَّ لِرِزْقِ غَد فَاِنَّ كُلَّ غَد يَأتِى رِزْقُهِ.(305)

غم روزى فردا مخور; زيرا روزى هر فردايى مى رسد.

40. زهد

اَلزُّهْدُ فِي الدُّنْيا قَصْرُ الاَْمَلِ وَ شُكْرُ كُلِّ نِعْمَة وَ الْوَرَعُ عَنْ كُلِّ ما حَرَّمَ اللّهُ.(306)

زهد در دنيا، كوتاه كردن آرزو است و شكر هر نعمت و خوددارى از آنچه خدا حرام كرده است.

41. سخن چينى

اِحْذَرِ الْغيبَةَ وَ النَّمِيمَةَ، فَاِنَّ الْغيبةَ تُفْطِرُ وَ النَّمِيْمَةَ تُوجِبُ عَذابَ الْقَبْرِ.(307)

از غيبت و سخن چينى بر حذر باش; زيرا غيبت، روزه را بشكند و سخن چينى مايه شكنجه در گور است.

42. سرمايه عمر

كُنْ عَلَى عُمْرِكَ اَشَحَّ مِنْكَ عَلى دِرْهَمِكَ وَ دِيْنارِكَ.(308)

بر عمر خود، بخيل تر از درهم و دينارت باش.

43. سلام

سَلِّمْ عَلَى مَنْ لَقيتَ يَزِيدُ اللّهُ فِي حَسَناتِكَ وَ سَلِّمْ فِي بَيْتِكَ يَزِيدُ اللّهُ فِي بَرَكَتِكَ.(309)

به هر مسلمانى برخورد كردى، سلام كن; چون خداوند بر حسنات تو مى افزايد و به اهل منزلت سلام كن; زيرا خداوند بركت هايش را به تو افزايش مى دهد.

44. شكرگزارى

اَلطّاعِمُ الشّاكِرُ اَفْضَلُ مِنَ الصّائِمِ الصّامِتِ.(310)

آنكه بخورد و شكر كند، بهتر است از روزه دار خاموش.

45. صبر و شكر

اَلاِْيمانُ نِصْفانِ: نِصْفٌ فِي الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِي الشُّكْرِ.(311)

ايمان دو نيم است; نيمى صبر است و نيمى شكر.

46. صلوات

مَنْ نَسِىَ الصَّلاةَ عَلَىَّ اَخْطَأ طَرِيقَ الْجَنَّةِ.(312)

هركس صلوات فرستادن بر من را فراموش كند، راه بهشت را گم خواهد كرد.

47. صله رحم

صِلَةُ الرَّحِمِ تَزِيدُ فِي الْعُمْرِ.(313)

صله رحم، عمر را طولانى مى كند.

48. عامل كورى و كرى

اِيّاكُم وَ الْهَوى فَاِنَّ الْهَوَى يُعْمى وَ يُصِمُّ.(314)

از هواى نفس خود بر حذر باشيد; زيرا آدمى را نابينا و ناشنوا مى سازد.

49. عبرت

كَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً وَ كَفى بِالتُّقى غَنِىًّ.(315)

مرگ براى پندآموزى و پرهيزگارى براى توانگرى بس است.

50. عطابخشى

مُرُوءَتُنا اَهْلَ الْبَيْتِ الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمنا وَ اِعْطاءُ مَنْ حَرَمَنا.(316)

جوان مردى خاندان ما، گذشت از كسى است كه به ما ستم كند و عطابخشى به كسى است كه از ما دريغ دارد.

51. عفو و گذشت

اَوْصانِي رَبِّي بِاَنْ اَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنِي.(317)

پروردگارم به من سفارش كرده است كه از كسى كه به من ستم كند، درگذرم.

52. عيب پوشى

مَنْ سَتَرَ عَوْرَةَ اَخِيهِ سَتَرَهُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ.(318)

كسى كه عيب برادرش را بپوشاند، خداوند در دنيا و آخرت، عيب هايش را پنهان مى دارد.

53. غفلت

عَلامَةُ الْغَافِلِ اَرْبَعَةٌ: اَلْعَمى وْ السَّهْوُ وَ اللَّهْوُ وَ النِّسْيانُ.(319)

نشانه غافل چهار چيز است: كورى، سهو، لهو و فراموشى.

54. فال بد

اِذَا تَطَيَّرْتَ فَامضِ وَ اِذَا ظَنَنْتَ فَلاَ تَقْضِ وَ اِذَا حَسَدْتَ فَلاَ تَبْغِ.(320)

چون فال بد زدى، پيش برو; چون گمانى بردى، داورى مكن و چون حسد بردى، تجاوز نكن.

55. فضيلت امام على، امام حسن و امام حسين (عليهم السلام)

اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدا شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ اَبُوهُما خَيْرٌ مِنْهُما.(321)

حسن و حسين(عليهما السلام) دو سرور اهل بهشت هستند و پدر ايشان على ( عليه السلام ) بهتر از آنها است.

56. كسب حلال

اَلْعِبادَةُ سَبْعَةُ اَجْزاء اَفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ.(322)

عبادت هفت بخش است و برتر از همه كسب حلال است.

57. كمال دين

يا عَلِىُّ! اَرْبَعٌ مَنْ يَكُنْ فِيهِ كَمُلَ اِسْلامُهُ:اَلصِّدْقُ وَ الشُّكْرُ وَ الْحَياءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ.(323)

يا على! چهار چيز در هر كس باشد، اسلامش كامل است: راستى، شكرگزارى، شرم و خوش رفتارى.

58. كمال عقل

قَسَّمَ اللّهُ الْعَقْلَ ثَلاثَةَ اَجْزاء فَمَنْ كُنَّ فِيهِ كَمُلَ عَقْلُهُ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فَلا عَقْلَ لَهُ: حُسْنُ الْمَعْرِفَةِ لِلّهِ وَ حُسْنُ الطّاعَةِ لِلّهِ وَ حُسْنُ الصَّبْرِ عَلَى اَمْرِ اللّهِ.(324)

خداوند خرد را سه بخش كرده است. هر كه همه را دارد، خردش تمام است و هر كه هيچ از آنها ندارد، خردى ندارد: خوب شناختن خدا، خوب طاعت كردن براى خدا و خوب صبر كردن بر كار خدا.

59. كم خورى

مَنْ اَجاعَ بَطْنَهُ عَظُمَتْ فِكْرَتُهُ وَ فَطِنَ قَلْبُهُ.(325)

كسى كه شكمش را خالى نگه دارد، زيرك و هوشيار و خوش استعداد خواهد شد.

60. كنترل زبان

اَفْضَلُ الصَّدَقَةِ حِفْظُ اللِّسانِ.(327)

بهترين صدقه، كنترل زبان است.

61. گناهان كوچك

اِنَّ اِبْلِيسَ رَضِىَ مِنْكُم بِالْمُحَقَّراتِ.(327)

چه بسا شيطان به انجام دادن گناهى كوچك از شما راضى شود.

62. گشاده رويى

حُسْنُ الْبِشْرِ يَذْهَبُ بِالسَّخِيمَةِ.(328)

خوش رويى، كينه را از بين مى برد.

63. لج بازى

اِيّاكَ وَ اللَّجاجَةَ فَاِنَّ اَوَّلَها جَهْلٌ وَ آخِرَها نَدامَةٌ.(329)

از لج بازى بپرهيز; كه آغازش، نادانى و پايانش، پشيمانى است.

64. مبارزه با هواى نفس

جاهِدُوا اَهْوائَكُمْ تَمَلِكُوا اَنْفُسَكُم.(330)

با هواهاى نفسانى خود مبارزه كنيد; چون مالك نفستان خواهيد شد.

65. مصلحت انديشى در گفتار

ثَلاثٌ يَقْبَحُ فِيهِنَّ الصِّدْقُ: اَلنَّمِيمَةُ وَ اِخْبارُكَ الرَّجُلَ عَنْ اَهْلِهِ بِما يَكْرَهُ وَ تَكْذِيبُكَ الرَّجُلَ عَنِ الْخَيْرِ.(331)

راستى در سه چيز، زشت است: سخن چينى، خبر ناراحت كننده دادن به مردى از زنش و تكذيب مردى كه دعوى نيكوكارى مى كند.

66. مهريه

اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتِي اَصَحُّهُنَّ وَجْهًا وَ اَقَلُّهُنَّ مَهْراً.(332)

بهترين زنان امتم، كسانى هستند كه از همه زيباتر و مهريه شان از ديگران كمتر باشد.

67. ميانجى گرى

اِصْلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ اَفْضَلُ مِنْ عامَةِ الصَّلوةِ وَ الصَّوْمِ.(333)

برقرارى صلح و سازش بين افراد بهتر از يك سال نماز و روزه (مستحبى)  است.

68. ناسزاگويى

اِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَاحِش بَذِىٍّ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لاَيُبالِي مَا قَالَ وَ لا مَا قِيلَ لَهُ.(334)

همانا خداوند بهشت را حرام گردانده است بر هر ناسزاگويى كه كم حيا باشد و بى باكانه هر چه از دهانش در آمد، بگويد و هر چه شنيد، ناراحت نشود.

69. نشان منافق

عَلامَةُ الْمُنافِقِ اَرْبَعَةٌ: فاجِرٌ دَخْلُهُ يُخالِفُ لِسانُهُ قَلْبَهُ وَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ وَ سَرِيرَتُهُ عَلانِيَتَهُ، فَوَيْلٌ لِلْمُنافِقِ مِنَ النّارِ.(335)

نشانه منافق چهار چيز است: نهادش هرزه است; زبان و دلش دو تا است; گفتارش جز كردارش است و باطنش جز ظاهر او است. واى بر منافق از آتش دوزخ.

70. نشانه اخلاص

عَلامَةُ الْمُخْلِصِ اَرْبَعَةٌ: يَسْلَمُ قَلْبُهُ وَ تَسْلَمُ جَوارِحُهُ وَ بَذَلَ خَيْرَهُ وَ كَفَّ شَرَّهُ.(336)

نشانه مخلص چهار چيز است: دلش درست است; اعضايش بى آزار است; خيرش به ديگران مى رسد و از بدكردن خوددارى مى كند.

71. نشانه بدبختى

اَرْبَعُ خِصال مِنَ الشَّقاء: جُمُودُ الْعَيْنِ وَ قَساوَةُ الْقَلْبِ وَ بُعْدُ الاَْمَلِ وَ حُبُّ الدُّنْيا مِنَ الشَّقاءِ.(337)

چهار خصلت از بدبختى است: خشك چشمى، سخت دلى، درازى آرزو و دوست داشتن دنيا.

72. نشانه راست گويان

عَلامَةُ الصّادِقِ فَاَرْبَعَةٌ: يَصْدُقُ فِي قَوْلِهِ وَ يُصَدِّقُ وَعْدَ اللّهِ وَ وَعيدَهُ وَ يُوفِي بِالْعَهْدِ وَ يَجْتَنِبُ الغَدْرَ.(338)

صادق چهار نشانه دارد: راست گويى، باور داشتن خوف و رجا، وفاى به عهد و كناره گيرى از مكر.

73. نشانه فاسق

عَلامَةُ الْفاسِقِ اَرْبَعَةٌ: اَللَّهْوُ وَ اللَّغْوُ وَ الْعُدْوانُ وَ الْبُهْتانُ.(339)

نشانه فاسق چهار چيز است: بازيگرى، بيهوده گويى، تجاوزگرى و تهمت و بهتان زدن.

74. نفاق

اِيّاكُمْ وَ تَخَشُّعَ النِّفاقِ وَ هُوَ اَنْ يُرى الْجَسَدُ خاشِعاً وَ الْقَلْبُ لَيْسَ بِخاشِع.(340)

مبادا خشوع منافقانه كنيد و آن اين است كه تن، خاشع باشد و دل، خاشع نباشد.

75. نگارش

قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتابِ.(341)

دانش را در بند نگارش كشيد.

76. نگاه مهربانانه فرزند

نَظَرُ الْوَلَدِ اِلَى وَالِدَيْهِ حُبّاً لَهُما عِبادَةٌ.(342)

نگاه فرزند به پدر و مادرش از روى محبت و دوستى، عبادت است.

77. نماز جماعت

مَنْ مَشى اِلَى مَسْجِد يَطلُبُ فِيهِ الْجَمَاعَةَ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَة سَبْعُونَ اَلْفَ حَسَنَة وَ يُرْفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مِثْلُ ذَلِكَ.(343)

كسى كه براى اقامه نماز جماعت به سوى مسجد حركت كند، براى هر قدمى، هفتاد هزار حسنه و هفتاد هزار درجه و مقام برايش خواهد بود.

78. نماز جمعه

فَما مِنْ مُؤمِن مَشَى اِلَى الْجُمُعَةِ اِلاّ خَفَّفَ اللّهُ عَلَيْهِ اَهْوالَ يَوْمِ الْقِيمَةِ ثُمَّ يَأمُرُ بِهِ اِلَى الْجَنَّةِ.(344)

هر مؤمنى به سوى نماز جمعه حركت كند، خداوند، سختى هاى قيامت را از او برطرف مى گرداند و آن گاه به بهشت راهنمايى مى شود.

79. نيرنگ

اِيّاكَ وَ الْمَكْرَ فَاِنَّ اللّهَ قَضى «لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِىءُ اِلاّ بِاَهْلِهِ».(345)

مبادا نيرنگ ببازى كه خدا حكم كرد نيرنگ بد، جز به نيرنگ باز، برنمى گردد.

80. نيرنگ

لَيْسَ مِنّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً اَوْ ضَرَّهُ اَوْ ما كَرَهُ.(346)

از ما نيست كسى كه به مسلمانى دغلى و دورنگى كند يا زيان رساند يا نيرنگش زند.

81. وفاى به عهد

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَفِ اِذا وَعَدَ.(347)

هر كه به خدا و روز جزا عقيده دارد، بايد به وعده خود وفا كند.

82. ولايت محورى

يا عَلِىُّ! لا يُبْغِضُكَ مُؤمِنٌ وَ لا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ.(348)

اى على! هيچ مؤمنى تو را دشمن ندارد و هيچ منافقى تو را دوست ندارد.

83. هديه

اَلْهَدِيَّةُ عَلى ثَلاثَةِ وُجُوه: هَدِيَّةُ مُكافَاة وَ هَدِيَّةُ مُصانَعَة وَ هَدِيَّةٌ لِلّهِ.(349)

هديه بر سه گونه است: هديه با عوض، هديه ساخت و ساز (كار راه اندازى) و هديه براى خدا.

84. هم نشينى

مُجالَسَةُ اَهْلِ الدِّينِ شَرَفُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ.(350)

دوستى و هم نشينى با افراد دين دار سبب شرافت دنيا و آخرت است.

85. ياد خدا

وَ مَنْ اَكْثَرَ ذِكْرَ اللّهِ اجَرَهُ اللّهُ.(351)

و هركه بسيار خدا را ياد كند، خدا جزايش مى دهد.

كتاب نامه

1. اصفهانى، رضا، اخلاق براى همه (جلد 1)، تهران، مؤسسه اطلاعات، چاپ دوم، 1374.

2. پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، انتشارات جاويدان.

3. حرانى، ابومحمد حسن، تحف العقول، تهران، مكتبة الصدوق، 1376 هـ .ق.

4. حكيم، سيد محمد تقى، پيام پيامبر، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374.

5. سجادى، محمد صادق و مرتضى فريد، اخلاق از ديدگاه قرآن و عترت، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، چاپ ششم، 1368.

6. صالحى، عبدالله، زندگى و سخنان چهارده معصوم(عليهم السلام)، قم، دارالنشر، چاپ سوم، 1370.

7. صبحى، صالح، نهج البلاغه، بيروت، چاپ اول، 1387 هـ . ق.

8. صدوق، خصال، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1403 هـ .ق.

9. طباطبايى، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، مؤسسه اسماعيليان، 1392 هـ .ق.

10. فيض كاشانى، ملا محسن، المحجة البيضاء، تهران، چاپ خانه حيدرى، 1340.

11. ـــــــــــــــــــــــــــ ، وافى، اصفهان، 1324 هـ .ق.

12. قمى، شيخ عباس، سفينة البحار، تهران، چاپ افست مروى، بى تا.

13. كلينى، اصول كافى، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1388 هـ .ق.