جرعه هاي رسالت

سيد حسين اسحاقي

- ۴ -


دانش اندوزى

همه كسانى كه به مراتب بالايى از علم و آگاهى رسيده اند، از هر فرصتى براى كسب دانش سود جسته اند. آنان از مطالبى كه ديگران قابل مطالعه نمى دانند و به راحتى از كنار آن مى گذرند، بى اعتنا نمى گذرند و در راه تحصيل علم، مرارت ها و سختى هاى فراوانى را بر خود هموار مى كنند. آنان با چشم پوشيدن از خواب و خوراك، كنار نهادن تكبر و غرور و با فروتنى و احترام در برابر استاد، ساعت ها و ماه ها و سال ها به تعليم و آموختن نشسته اند. در نظر اينان، دانش همانند آب دريا است كه هرچه از آن مى آشامند، همچنان خود را تشنه تر و نيازمندتر مى بينند. پيامبر گرامى اسلام در توصيه به فراگيرى دانش مى فرمايد:

اَعْلَمُ النّاسِ مَنْ جَمَع عِلْمَ النّاسِ اِلى عِلْمِهِ.(111)

دانشمندترين شخص آن است كه علم ديگران را بر علم خود بيافزايد.

دانشجو بايد از تنبلى و بى كارى دورى كند و با پشتكار به كسب دانش بپردازد. دانشجو بايد از هر فرصتى كه پيش مى آيد، بيشترين بهره را ببرد تا موفقيت لازم را به دست آورد. دانش طلبان از شتاب نكردن در بهره گيرى از زمان، بيشترين زيان را مى بينند; زيرا دانشجو بايد در طلب علم همچون تيرى از چله كمان رها شود و از اما و اگرها و امروز و فرداها رها باشد. پيامبر گرامى اسلام كه پى جويى و پى گيرى علم را تا راه هاى دوردست توصيه مى كرد، درباره جد و جهد براى فراگيرى دانش، سخنى نيكو به يادگار گذاشته است:

اُغْدُوا فِى طَلَبِ الْعِلْمِ فَاِنّ الْغُدُوَّ بَرَكَةٌ وَ نَجاحٌ.(112)

در طلب دانش زودخيز باشيد; زيرا در زودخيزى، بركت و كام يابى است.

دانشمندان بى عمل

بعضى از مردم، ديگران را ارشاد و راهنمايى مى كنند و راه خير و سعادت را به آنان نشان مى دهند. آنها را از زشتى گناه آگاه مى كنند و راه خير و سعادت را پيش پاى آنان قرار مى دهند. به طور كلى، مردم در پرتو دانش و فضل اين دانشمندان به رضوان الهى دست مى يابند و سعادتمند و رستگار مى شوند، ولى آن گاه كه نوبت به خودشان مى رسد و بايد به دانستنى هاى خود عمل كنند، درمانده مى شوند و در مقام عمل كم مى آورند. تو گويى اين اندوخته ها را فقط براى راهنمايى ديگران در مخزن ذهن خود بايگانى مى كنند. اين افراد جز حسرت و پشيمانى و گزيدن زبان هاى خويش بهره اى ندارند. پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) درباره وضعيت اين عالمان بى عمل مى فرمايد:

يُطْلِعُ قَوْمٌ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ اِلَى قَوم مِنْ اَهْلِ النّارِ فَيَقُولُونَ مَا اَدْخَلَكُمُ النّارَ وَ قَدْ دَخَلنَا الْجَنَّةَ لِفَضْلِ تَأدِيْبِكُمْ وَ تَعْلِيْمِكُمْ فَيَقُولُونَ اِنّا كُنّا نَأمُرُ بِالْخَيْرِ وَ  لاَ  نَفْعَلُهُ.(113)

گروهى از بهشتيان به عده اى از دوزخيان نظر مى افكنند و مى گويند: چه كارى شما را به آتش كشانيد در صورتى كه ما به بركت تأديب و آموزش شما داخل بهشت شده ايم. آنان در پاسخ مى گويند: ما به نيكى امر مى كرديم، ولى خودمان به آن عمل نمى كرديم.

دانشمند فاسد

اگر دانشمندى از جاده سلامت خارج شود و از دانش خود در مسير نادرست بهره بردارى كند، مى تواند زيان هاى جبران ناپذيرى براى بشريت داشته باشد. عالم چون از ظرايف امور آگاه است، اگر گمراه شود، مى تواند تعداد زيادى را به ورطه نابودى بكشد. عالم، راه گمراه كردن مردم را بهتر مى شناسد و مى داند چگونه حقيقت را وارونه و باطل را حق جلوه دهد. امروزه بسيارى از آسيب ها و زيان هاى جامعه انسانى بر اثر سوءاستفاده دانشمندان از دانششان رخ مى دهد. دانشمند، نه تنها مى تواند فكر مردم را بيمار كند، بلكه از راه دستاوردهاى علمى او، گاهى زيان هاى فراوانى متوجه مردم مى شود. بنابراين، همان گونه كه يك عالم بافضيلت مى تواند افراد زيادى را به سوى رستگارى راهنمايى كند تا جامعه انسانى از دانش او بهره بگيرد، عالم گمراه هم منشأ آسيب هاى بسيارى خواهد شد. از پيامبر گرامى اسلام پرسيدند: «اَىُّ النّاسِ شَرٌّ; كدام يك از مردم بدترند؟» ايشان فرمود: «اَلْعُلَمَاءُ اِذَا فَسَدُوا; دانشمندان هر گاه فاسد شوند».(114)

دانشورى

علم در منطق اسلام، نورى است كه پروردگار آن را در قلب هاى مستعدى پروراند و او را به راه راست و بندگى عاشقانه و عارفانه فرا مى خواند. سعادت و نيك فرجامى آدمى در سايه اين دانش به دست مى آيد. علم، آدمى را از تاريكى و ظلمت مى رهاند و او را به سوى نور و روشنايى رهنمون مى سازد. آدمى چگونه مى تواند از اين منبع درخشان، روى گردان و بى بهره بماند، در
حالى كه در آموزه هاى روايى، پى گيرى آن حتى در دوردست ترين سرزمين ها (يعنى چين) سفارش شده است. اصولاً آدمى براى رسيدن به گوهرى ارزشمند، تا اعماق زمين و درياها را مى كاود و دانش نيز چنين است; گوهرى ارزشمند و عافيت آفرين كه هر رنج و زحمتى براى به دست آوردن آن رواست. بايد كوشيد و لباس زيباى دانش را بر تن كرد و خود را به زيور ارزش ها آراست كه اگر چنين شود، منزلت دنيوى و سعادت اخروى نصيب آدمى مى شود. علم ارزشى، مسير زندگى را به درستى مى نماياند و بهترين يار و ياور آدمى در حل مشكلات و آراستن به فضايل اخلاقى است. انسان دانشمند، بسيار دقيق است و هر چيزى را آن گونه كه بايد، ادا مى كند. پيامبر دانش گستر و دانشمندپرور در فضيلت دانش مى فرمايد:

بِالْعِلْمِ يُطاعُ اللّهُ وَ يُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ يُعْرَفُ اللّهُ وَ يُوَحَّدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الاَْرْحامُ وَ يُعْرَفُ الْحَلالُ وَ الْحَرامُ وَ الْعِلْمُ اِمامُ الْعَقْلِ.(115)

با دانش، اطاعت و پرستش خدا انجام مى گيرد. به واسطه دانش، خداوند شناخته مى شود و عقيده به يگانگى او پيدا مى شود. به وسيله دانش، حق خويشان ادا مى شود و حلال و حرام شناخته مى گردد و دانش، پيشواى عقل است.

دخالت در درگيرى

يكى از بدترين كارها اين است كه انسان بى آنكه درباره موضوعى آگاهى كافى داشته باشد، پيشاپيش درباره آن نزاع كند يا بدون دليل منطقى و تنها براى خودنمايى و غرور بى جا، در دعواى ديگران دخالت كند. در اين صورت، نزاعى كه ممكن است با مصلحت سنجى طرفين، پايان پذيرد، به يك اختلاف ريشه اى و عميق تبديل مى شود. البته اين گونه افراد به زودى از كرده خود پشيمان خواهند شد، ولى «چرا عاقل كند كارى / كه بازآرد پشيمانى؟» پيامبر گرامى اسلام با انتقاد از اين عمل ناسنجيده مى فرمايد:

مَنْ جادَلَ فِى خُصُومَة بِغَيْرِ عِلْم لَمْ يَزَلْ فِى سَخَطِ اللهِ حَتّى يَنْزَعَ.(116)

هر كس بدون آگاهى در خصومتى شركت كند، در خشم خداست تا آن گاه كه از آن دست بردارد.

در انتظار فردا

حقيقت اين است كه هيچ كس نمى تواند به زندگى فرداى خود اعتماد داشته باشد; زيرا هر لحظه در معرض مرگ است و نمى داند چه چيزى برايش اتفاق خواهد افتاد. چگونه انسان مى تواند فردا را جزو عمر خود به حساب آورد، در حالى كه پيرامون خويش، كسانى را مى بيند كه در يك چشم برهم زدن با مرگ طبيعى يا حوادث ناگهانى، به سوى سراى ديگر كوچ مى كنند. پس براى تهيه ره توشه آخرت، با اميد به فردا و فرداها نمى توان زيست. بايد لحظه ها را غنيمت دانست و از آن بهره برد; زيرا جز ذات الهى، كسى نمى داند چه سرنوشتى براى فرادى او رقم خورده است. پيامبر اعظم(صلى الله عليه وآله) درباره اميد داشتن واهى به فرداها مى فرمايد:

مَنْ عَدَّ غَداً مِنْ أَجَلِهِ فَقَدْ أَساءَ صُحْبَةَ الْمَوْتِ.(117)

هر كس، فردا را از عمر خويش شمارد، مرگ را خوب نشناخته است.

درخت كارى

اگر نهال كوچكى در زمين بنشانيد، پس از مدتى به درخت بزرگى تبديل خواهد شد كه همگان مى توانند از سايه دل پذير آن و ميوه هاى شيرين و آب دارش بهره گيرند. درخت كارى در پاكيزگى و تلطيف هوا نيز اثرگذار است. البته اين همه فايده، به يك تصميم به ظاهر ساده برمى گردد. هنگامى كه انسان مى تواند با كاشتن يك نهالِ كوچك، اين گونه براى خود و ديگران سودمند باشد، چرا چنين نكند و در سرسبزى و زيبا سازى محيط پيرامون خود نقش نداشته باشد؟ پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) اين عمل را بسيار ستوده است:

مَنْ غَرَسَ غَرْساً لَمْ يَأْكُلْ مِنْهُ آدَمِىٌّ وَلا خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللهِ إِلاّ كانَ لَهُ صَدَقَةٌ.(118)

هركه درختى بكارد، هربار كه انسان يا يكى از مخلوقات خدا از ميوه آن بخورد، براى وى صدقه است.

درخواست

تمنّا كردن از ديگران، از شخصيت و بزرگى آدمى مى كاهد. بر اين اساس، اسلام براى تكريم شخصيت انسانى، دستور داده است تا آنجا كه مى توانيد دست نياز به سوى اين و آن دراز نكنيد. در حقيقت، بى نيازى در پس پرده مناعت طبع قرار دارد. كسى كه عزت نفس و بزرگى دارد، هيچ گاه به خاطر تأمين اندكى از نيازهاى خود، رنج خواهش از ديگران را بر خود هموار نمى كند و خود را پيش ديگران خوار و كوچك نمى سازد. عملكرد معصومين ما در قناعت و درخواست نكردن بسيار آموزنده است. آنان هيچ گاه براى به دست آوردن چيزى از ديگران مطالبه نمى كردند و بردبارى پيشه مى كردند تا در زمان مناسب به خواسته مشروع خود دست پيدا كنند. فقر و غنا به داشتن مال و منال نيست، بلكه چه بسيار فقيرانى كه در حقيقت، استغناى نفس داشته اند و بزرگند و چه دارندگانى كه هنوز هم دست نياز به سوى اين و آن دراز مى كنند. اينان در واقع، خود به نوعى فقر و نيازمندى دچارند كه در ظاهر ديده نمى شود. به راستى ما جزو كدام دسته ايم؟

پيامبر ارجمند اسلام درخواست كردن غير ضرورى را نشانه فقر مى شمارد و مى فرمايد:

قِلَّةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الْغِنَى الْحَاضِرُ وَ كَثْرَةُ الْحَوائِجِ اِلَى النّاسِ مَذَلَّةٌ وَ هُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرُ.(119)

كم خواهش كردن از مردم، بى نيازى حاضر و زياد خواهش كردن از مردم، خوارى و فقر حاضر است.

دروغ گويى

دروغ يكى از انحراف هاى شديد اخلاقى است. دروغ گو پيوسته دچار تشويش و نگرانى است و بيم آن دارد كه حقيقت مطالب آشكار و او رسوا شود. بر اثر كشف حقايق، شرافت ذاتى دروغ گو از دست مى رود و وى نزد ديگران حقير و ناچيز مى شود. دروغ گويى از صفات ناپسندى است كه در همه آيين ها عامل انحطاط شخصيت فرد و آسيب اجتماعى شمرده شده است. هر كس راست گوتر باشد، سخن مردم را زودتر باور مى كند و هر كه دروغ گوتر است، بيشتر مردم را دروغ گو مى شمارد.

از روايات معصومين برمى آيد كه درمان دروغ گويى بر بهسازى روحى و معنوى آدمى تأثير فراوانى دارد. در حقيقت، وقتى آدمى، مادر زشتى ها را ترك مى كند، رفته رفته كاستى هاى اخلاقى ديگر را نيز از خود دور مى سازد. پيامبر بزرگوار اسلام با تأكيد بر پرهيز از دروغ مى فرمايد:

اِيّاكَ وَ الْكِذْبَ فَاِنَّ الْكِذْبَ يُسَوِّدُ الْوَجْهَ، ثُمَّ يُكْتَبُ عِنْدَ اللّهَ كَذّاباً وَ اِنَّ الصِّدْقَ يُبَيِّضُ الْوَجْهَ وَ يُكْتَبُ عِنْدَ اللّهِ صادِقاً وَ اعْلَمْ أَنَّ الصِّدْقَ مُبَارَكٌ وَ الْكِذْبَ مَشْؤُومٌ.(120)

از دروغ بپرهيز; زيرا دروغ، رو را سياه مى كند و سپس مرتكب آن، نزد خداوند دروغ گو نوشته مى شود و راست گويى، رو را سفيد مى كند و نزد خداوند راست گو نوشته مى شود و بدان كه راست گويى، مبارك و دروغ گويى، شوم است.

دعا در غياب ديگران

دعاهايى كه در نبود افراد، در حق آنان انجام مى شود، بسيار به اجابت، نزديك و نشان دهنده كمال اخلاص دعا كننده است; زيرا ممكن است دعاهايى كه در حضور ديگران انجام مى شود، با شايبه ريا و جلب اعتماد و رضايت ذى نفع همراه باشد. به يقين، چنين اعمالى نزد پروردگار متعال، هيچ ارزشى نخواهد داشت. دعا كننده در دعاهاى پنهانى كه تنها براى رضايت الهى است، دعا را حتى پس از اجابت نيز فاش نمى سازد تا ذى نفع متوجه نشود كه با چه واسطه اى، مورد لطف خداوند قرار گرفته است. پيامبر اسلام، عمل خالصانه را گران سنگ ترين و با ارزش ترين اعمال مى داند و مى فرمايد:

اَسْرَعُ الدُّعاءِ اِجابَةً دعاءُ غائِب لِغائِب.(121)

سريع ترين دعا كه اجابت مى شود، دعاى غايب براى ديگرى است.

دعوت به گمراهى

هر كس مسئول رفتار و گفتار خويش است، ولى گاهى انسان با گفتار يا رفتار خويش در گناه يا ثواب ديگران شريك مى شود و آن در صورتى است كه فرد، ديگران را به انحراف بكشاند. برعكس، چنانچه انسان، ديگران را به كار و سنت نيكو فرا بخواند تا به سعادت دنيا و آخرت برسند، در ثواب عمل كنندگان نيز شريك خواهند بود. پس مبادا كه با گفتار و كردار خويش، ديگران را گمراه كنيم; زيرا در آن صورت، عذابى دردناك در انتظارمان خواهد بود. رسول گرامى اسلام در اين باره مى فرمايد:

اَيَّما داع دَعا اِلى ضَلالَة فَاتُّبِعَ فَاِنَّ عَلَيْهِ مِثْلَ اَوْزارِ مَنِ اتَّبَعَهُ... .(122)

هر كس كه مردم را به گمراهى بخواند و از او پيروى كنند، گناهى مثل گناه عمل كنندگان به آن خواهد داشت... .

دگرگونى هاى زندگى

زندگى هميشه يكنواخت نيست، بلكه هميشه تغيير، دگرگونى و فراز و نشيب هايى دارد. انسان انديشمند از تحول هاى مثبت و منفى روزگار، درس زندگى مى آموزد و درمى يابد كه چه عواملى در شكست يا پيروزى اثرگذار است. از طبيعت بى جان كه با رويش جوانه ها و دميدن روح بهار، طراوت و سرزندگى مى يابد و از پايدار نبودن جاه و مقام ها، به ماهيت اين سراى گذر، پى مى برد. در نتيجه، از خواب غفلت برمى خيزد و خود را براى روزى آماده مى كند كه مال و فرزند به يارى انسان نمى شتابند. بلكه قلب سليم و پرهيزگارى، دستگير انسان است. پيامبر اسلام، كسانى را كه از گذر زمان و فراز و فرودهاى روزگار پند نمى گيرند، نكوهش مى كند و مى فرمايد:

اَغْفَلُ النّاسُ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ الدُّنْيا مِنْ حال إِلى حال.(123)

غافل ترين مردم كسى است كه از دگرگونى هاى دنيا پند نگيرد.

دنياگرايى

مردم دنيا پرست بسيارند و افراد دنيادار هم بى شمار. تمام فكر اين افراد در دايره ماديات سير مى كند و انديشه آنان از شهوت ها فراتر نمى رود. اگر از دين سخن مى گويند، بسيار سطحى و گذرا است. آنان دين را هم وسيله دست يابى به اهداف دنيوى خويش قرار داده اند. اگر ميان دين و دنيايشان تزاحمى پيش آيد و مجبور شوند يكى را برگزينند، حتماً در پى دنيا خواهند رفت. در صورت به مخاطره افتادن دينشان، هيچ حساسيتى نشان نمى دهند و بى اعتنا از كنار آن مى گذرند، ولى شتابان به دور دنيا مى چرخند و تمام نيروى خود را به كار مى گيرند تا توشه دنيايى را به دست آورند. حتى در اين راه از ستمگرى و حق كشى، نيرنگ و مانند آن هم روى گردان نيستند. آنان نمى دانند كه چه گوهرهاى ارزشمندى را در راه به دست آوردن مال ناچيز دنيا هدر داده اند. پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) براى پيش گيرى از اين وضعيت اجتماعى و بر حذر بودن از اين گونه افراد مى فرمايد:

يَأتِي عَلَى النّاسِ زَمانٌ لاَ يُبَالِي الرَّجُلُ مَا تَلِفَ مِنْ دِيْنِهِ اِذَا سَلِمَتْ لَهُ دُنْيَاهُ.(124)

زمانى براى مردم پيش خواهد آمد كه مردم به تلف شدن دين اهميتى نمى دهند، هنگامى كه دنياى آنها محفوظ و سالم باشد.

دورانديشى

شتاب زدگى در كارها، نتيجه اى جز زيان و پشيمانى به همراه ندارد. براى انجام هر كارى بايد جنبه هاى آن را خوب سنجيد و پيش بينى هاى لازم را انجام داد و به عاقبت كار نيز توجه داشت. بى شك، با چنين مقدمه چينى هايى، درصد موفقيت كارها بالا مى رود و بيشتر مى توان به نتيجه كار خوش بين بود. بايد گفت مشورت و مراجعه به افراد شايسته، خردمند و كارشناس، كارگشا خواهد بود. هرگونه راى زنى با ناآگاهان نه تنها مشكلى را نمى گشايد، بلكه مشكلى بر مشكلات خواهد افزود.

در آموزه هاى دينى، درباره پيمودن مسير صحيح براى دست يابى به نتايج كار توصيه هاى مؤكدى بيان شده است. براى مثال، مردى از پيامبر اسلام پرسيد: حزم چيست؟ پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در پاسخ فرمود:

تَشاوَرْ امْرَءً ذارَأْى ثُمَّ تُطِيعُهُ.(125)

حزم آن است كه با مردى كه داراى انديشه صحيح و رأى عاقلانه باشد، مشورت و از او پيروى كنى.

دورويان

ظاهر و باطن بعضى از انسان ها با هم متفاوت است. آنان در ظاهر، ادعاى دوستى مى كنند، ولى در پنهان بر طبل دشمنى مى كوبند; در جمع، به تعريف و تمجيد مى پردازند و در پنهان، هزار و يك عيب درست و نادرست را برجسته مى سازند و مى كوشند تا از قدر و قيمت افراد بكاهند. اين افراد اگر به كسى هم احترام بگذارند، از روى صداقت نيست، بلكه براى رفع نيازهاى خود، نزد ديگران كرنش مى كنند. در ظاهر براى او هزاران دعاى خير مى كنند، ولى اگر غمى به ديگران روى آورد، شادمان مى شوند. در حقيقت، اعتماد كردن به اين انسان هاى دورنگ و در دام آنها گرفتار آمدن، آسيب هاى جدى به روح و روان آدمى و دين و ايمان او وارد مى كند. چه بسا با تعريف هاى او غرور و بزرگى در خود احساس كند و از جاده بندگى خارج شود. پس شايسته است با آشنايى با ويژگى هاى اين افراد كه به وسيله پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) بازگو شده است، از دوستى با آنان پرهيز كنيم. رسول حقيقت مى فرمايد:

اِنَّ لِلْمُتَكَلِّفِ مِنَ الرِّجالِ ثَلاثَ عَلامات: يَتَمَلَّقُ اِذَا شَهِدَ وَ يَغْتَابُ اِذَا غَابَ وَ يَشْمَتُ بِالْمُصِيبَةِ.(126)

مردمان ظاهرساز و حيله گر سه نشانه دارند: رودرروى اشخاص، چاپلوسى مى كنند; پشت سرشان، غيبت و بدگويى مى كنند و به خاطر مصيبتى كه به ديگران رسيده است، شادى مى كنند.

دورى از مواضع اتهام

گاهى انسان، خود، شخص محترم و آبرومندى است، ولى به دليل نشست و برخاست با كسانى كه مورد اتهام هستند، در معرض تهمت قرار مى گيرد. مردم مى پندارند او نيز در سلك و پيشه آنان است; چون اگر با آنان مخالف بود، به هم نشينى با آنان ادامه نمى داد. چه بسا ممكن است او فرد درست كارى باشد، ولى به دليل رفت و آمد با بدان، به تدريج خوى و خصلت آنان را بگيرد و رنگ الهى خويش را از دست بدهد. بنابراين، بسيار شايسته است كه انسان، براى سلامت روح و روان و دورى از اتهام، دوستى با چنين افرادى را ترك كند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اَوْلَى النّاسِ بِالتُّهْمَةِ مَنْ جالَسَ اَهْلَ التُّهْمَةِ.(127)

هر كه با متهمان هم نشينى كند، بيش از همه سزاوار تهمت است.

دوستى خدا

آفرينش انسان به گونه اى است كه حب به ذات دارد، هرچند به ديگر انسان ها نيز علاقه نشان مى دهد. حب به ذات سبب مى شود انسان براى حفظ جان خويش تلاش كند و براى پايدارى دوستى ها به فداكارى و جانبازى دست بزند. برترين گونه عشق و محبت كه به آن عشق واقعى مى گويند، حب به ذاتلايزال الهى است. عاشق خداوند، دوستى او را بر هر چيزى مقدم مى دارد و همه هستى خويش را براى محبت او فدا مى كند. محبت به خدا در زندگى دنيوى، با كمك به نيازمندان، انجام خدمات خداپسندانه و اصلاح امور هم نوعان تجلى مى يابد. پيامبر گرامى اسلام در توصيه به علاقه مُحبِّ و محبوب مى فرمايد:

مَنْ اثَرَ مَحَبَّةَ اللهِ عَلى مَحَبَّةِ النّاسِ كَفاهُ اللهُ مَؤُنَةَ النّاسِ.(128)

هر كه محبت خدا را بر محبت مردم ترجيح دهد، خداوند، گرفتارى مردم را از او كفايت مى كند.

دين دارى

هرچند سرپرست خانواده در برابر تأمين مخارج زندگى مسئول است، ولى اين به آن معنا نيست كه در تأمين نيازمندى ها، از دين و شرف و انسانيت بگذرد. منظور آن است كه او بكوشد از راه هاى پسنديده و مقبول، امرار معاش كند. سرپرستى كه به هر شيوه اى دست مى يازد تا رفاه و امكانات زندگى را فراهم كند، افزون بر اينكه در مسير ديانت حركت نمى كند، به گونه اى، افراد خانواده را نيز در دام چنين روش هاى نادرستى خواهد افكند. چنين شخصى بايد بداند كه به زودى، همه اندوخته هاى مادى او به دست وارثان مى افتد و تنها اعمال او مى تواند او را از عذاب آخرت نجات دهد. چرا انسان بايد ديانت خود را فداى كسانى كند كه نمى توانند در سختى ها و تنگناهاى حساب رسى، اندك كمكى به او كنند؟ بر اين اساس، پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) هشدار مى دهد:

الَوْيلُ لِمَنْ تَرَكَ عيالَهُ بِخَير وَ قَدِمَ عَلى رَبِّهِ بِشَرّ.(129)

واى بر آن كسى كه خير براى اهل خود نهد و با شر نزد خدا برود.

دين گريزى

عمل به مفاهيم دينى جز خوش بختى و پيروزى مادى و معنوى به بار نمى آورد، همچنان كه سرنوشت كسانى كه به اين گنج عظيم پشت مى كنند، جز پشيمانى نخواهد بود. هر آن كس كه خواهان سعادت جاودانه است، بايد هم پاى دستورهاى دينى حركت كند; زيرا دين دارى، انسان را از حالت سرگردانى مى رهاند و راه هدايت را فرا روى او مى نماياند. بعضى دين گريزان مى كوشند چهره دين را ترسناك نشان دهند و رشته انس و الفت دينى را در جامعه بگسلند. در حالى كه بهترين انسان ها، دين داران هستند كه با دين دارى، محبوب قلب ها شده اند. پيامبر محبوب اسلام مى فرمايد:

لا تُخيفُوا أَنْفُسَكُمْ بِالدِّينِ.(130)

خويشتن را از دين مترسانيد.

راز دارى

اگر شخصى، رازى نزد شما دارد، نبايد آن را آشكار سازيد; زيرا گناه آن كمتر از خيانت در امانت نيست. در حقيقت، هنگامى كه كسى، رازى را با شما در ميان مى گذارد، به شما اعتماد كرده و امانتى سپرده است. اگر اين راز آشكار شود، نه تنها در امانت او خيانت شده است، بلكه ضربه هاى شديد روحى و روانى بر او وارد مى شود كه جبران ناپذير است. آشكار كردن راز ديگران، مايه آبروريزى برادر مسلمان و زمينه ساز جدال و بدبينى است. پيامبر بزرگواردرباره حفظ اسرار ديگران مى فرمايد:

إذا حَدَّثَ الرَّجُلُ بِحَديث ثُمَّ الْتَفَتَ فهي أَمانَةٌ.(131)

وقتى كسى حرفى زد و اطرافش را نگاه كرد (كه ديگران نفهمند)، آن حرف امانت است.

راست گويان دروغين

ظاهر و باطن برخى افراد يكسان است و به دليل اين ويژگى، همواره مورد احترام مردم هستند و ديگران به آنان اعتماد دارند. در مقابل، با افرادى روبه رو مى شويم كه با ظاهرسازى و رياكارى هاى حساب شده، خود را به عنوان انسان هاى راست گو معرفى مى كنند، ولى در مواقع مقتضى، برخلاف انتظار ظاهر مى شوند. در اين حالت، افرادى كه به آنان اطمينان كرده اند، پشيمان مى شوند و اعتماد آنان به طور كامل از بين مى رود. رسول الله (صلى الله عليه وآله) ، اين راست گويان دروغين را به شدت مورد انتقاد قرار مى دهد و مى فرمايد:

كَبُرَتْ خِيانَةً أَنْ تُحَدِّثَ أَخاكَ حَديثاً هُوَ لَكَ بِهِ مُصَدِّقٌ وَ أَنْتَ لَهُ كاذِبٌ.(132)

خيانتى بس بزرگ است كه تو به برادر خويش سخنى بگويى كه او تو را راست گو شمارد، در حالى كه دروغ گفته باشى.

راه نجات و رستگارى

انسان در مسير زندگى، همواره در دو راهى انتخاب قرار دارد; راه شقاوت يا راه سعادت. آدمى بر اساس فطرت خدادادى و آموزه هاى وحيانى راه را از بى راه مى شناسد، ولى مانعى به نام هواى نفس هم بر سر راهش قرار دارد كه او را از رسيدن به كمال باز مى دارد. در نتيجه، عاقبتى جز ناكامى و بدفرجامى بهره اش نمى گردد. چه نيكوست كه آدمى در مسير هدايت و صراط مستقيم، آموزه هاى نورانى نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) را چراغ راهش سازد كه راه نجات و رستگارى را در ملكه كردن فضيلت هاى انسانى مى شمارند و مى فرمايد اگر اين اخلاق پسنديده و ارزش ها در وجود آدمى ريشه گيرد; چه در حالت رضا و چه در حال نگرانى و خشم، رويه اى واحد در پيش مى گيرد و از جاده اعتدال خارج نمى شود.

اگر بر خلاف اين راه حركت كند، مانند كسى است كه خلاف جريان آب شنا مى كند. در نتيجه، جز خستگى چيزى برايش به همراه ندارد و او را از مسير كمال و سعادت دور مى سازد. توصيه هاى رسول اعظم (صلى الله عليه وآله) چنين است:

وَ اَمّا الْمُنْجِياتُ: فَالْعَدْلُ فِي الرِّضا وَ الْغَضَبِ وَ الْقَصْدُ فِي الْغِنى وَ الْفَقْرِ وَ خَوْفُ اللّهِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِيَّةِ كَأنَّكَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ.(133)

عوامل نجات و رستگارى عبارتند از: عدالت و ميانه روى در حال خشنودى و غضب; ميانه روى در بى نيازى و نيازمندى; بيم از خدا در نهان و آشكار، به گونه اى كه گويى او را مى بينى و اگر تو او را نبينى، او تو را مى بيند.

پاداش ها و ثواب ها سلسله مراتبى دارند و بعضى كارها، ثواب فراوان و بعضى ديگر ثواب كمتر دارند. ما انسان ها به معاملات دنيوى اهميت بسيارى مى دهيم و همه چيز را به خوبى مى سنجيم. در نهايت، وارد معامله اى مى شويم كه امكان دست يابى به سود سرشارى براى ما فراهم باشد. شايسته است همين دورانديشى را براى فضيلت هاى اخلاقى نيز به كار بنديم تا از گنج بى پايان الهى، بهره لازم را به دست آوريم. تا آنجا كه از كلمات نورانى رسول مكرم برمى آيد، اخلاق خوب، خوش برخوردى و معاشرت نيك، از جمله كارهايى است كه مقام بالايى براى انسان به همراه مى آورد. در ترازوى عمل كسى در روز قيامت، چيزى بهتر از خوش خلقى گذاشته نشده است و خوش اخلاق، نزديك ترين هم نشين رسول الله (صلى الله عليه وآله) در روز رستاخيز است. رسول اخلاق مى فرمايد:

اَحْسِنْ خُلْقَكَ مَعَ اَهْلِكَ وَ جِيْرانِكَ وَ مَنْ تُعاشِرُ وَ تُصاحِبُ مِنَ النّاسِ، تُكْتَبْ عِنْدَ اللّهِ فِي الدَّرَجاتِ الْعُلى.(134)

با اهل خانه، همسايه ها و كسانى كه با آنان معاشرت دارى، خوش اخلاق باش تا نزد خداوند در شمار اشخاصى نوشته شوى كه درجات عالى دارند.

راهنمايى

از كارهاى پسنديده آن است كه ره گم كردگان را به راه راست هدايت كنيم تا به مقصد برسند. در يك قياس كوچك مى توان گفت گاهى به افرادى كه مسافر و غريبه اند، برمى خوريم كه كوچه ها و خيابان هاى شهر ما را نمى شناسند. ما وظيفه داريم تا آنان را به مقصد راهنمايى كنيم; زيرا كارى پسنديده و ارزشمند است. همچنين گاهى افرادى هستند كه راه را از چاه باز نمى شناسند و گمراهند. در اينجا نيز انسان مشفق و خيرخواه مى كوشد تا راه راست را به او باز شناساند و وى را به سوى جاده سلامت و سعادت رهنمون شود. پيامبر گرامى اسلام درباره هدايت ره جويان مى فرمايد:

 ... اِرْشادُكَ الرَّجُلَ فى أَرْضِ الضَّلالِ لَكَ صَدَقَةٌ... .(135)

 ... راهنمايى كسى كه راه را گم كرده است، صدقه است... .

رسوايى آخرت

بى شك، انسان پس از مرگ با نتيجه اعمال خود روبه رو خواهد شد و روز حساب بيش از هر چيز ديگرى به انسان نزديك تر است. راست گوترين افراد; يعنى پيامبران و امامان، با تصديق اين امر، مردم را از انجام كارهاى زشت برحذر داشته و فرموده اند كه نتيجه هر كار خوب يا بدى به انسان بازمى گردد. روزى فرامى رسد كه پرده ها فرو مى افتد و باطن و حقايق انسان آشكار مى شود و انسان هاى بدكار، رسواى عام و خاص خواهند شد. پس اى عزيز! ما كه حاضريم براى حفظ آبروى خود در دنيا، هزينه هاى گزاف بپردازيم، چگونه در برابر حفظ آبروى خود در زندگى جاويد بى توجهيم. آيا نبايد براى حفظ آبروى خود در دنياى ديگر چاره اى بيانديشيم؟ پيامبر راستين اسلام در اين باره مى فرمايد:

فُضُوحُ الدُّنْيا أَهْوَنُ مِنْ فُضُوحِ اْلآخِرَةِ.(136)

رسوايى دنيا آسان تر از رسوايى آخرت است.

رسيدگى به خانواده

در اسلام، تأمين نفقه و مخارج زندگى بر عهده مرد نهاده شده و از او خواسته شده است تا در اين راه، از هيچ كوششى كوتاهى نورزد. اسلام، پدر را در مقابل همسر و فرزند، مسئول مى داند و از او مى خواهد تا براى فراهم آوردن خواسته هاى معقول آنان بكوشد. حتى سفارش مى كند كه شوهر بايد وضعيت بهترى از خانه پدرى همسر را براى او ايجاد كند. بى ترديد، تنبلى و كسالت در تأمين مخارج و سخت گيرى در اداى حقوق خانواده، در پيش گاه وجدان انسانى و خداوند بزرگ محكوم است و آتش بى مهرى و نزاع را در محيط آرام خانواده شعلهور مى سازد. پيامبر اسلام در تشويق كسى كه مسئوليت حفظ و بقاى خانواده را به عهده گرفته است، مى فرمايد:

اَوَّلُ ما يُوضَعُ فى ميزانِ الْعَبْدِ نَفَقَتُهُ عَلى اَهْلِهِ.(137)

نخستين چيزى كه در ترازوى بنده مى گذارند، خرجى است كه براى خانواده كرده است.

رسيدگى به فرزندان

بسيارى از خانواده ها در رسيدگى به فرزندان، راه افراط و تفريط را در پيش مى گيرند. برخى، چنان بر فرزندان خود سخت مى گيرند كه آنان به عقده هاى روانى دچار و به راه ناصواب كشانده مى شوند. بعضى ديگر نيز چنان امكانات بى حساب در اختيار فرزند خويش قرار مى دهند كه او را نازپرورده بار مى آورد. چنين فرزندى در رويارويى با كوچك ترين مشكل، روحيه خود را از دست مى دهد يا اينكه به همه قوانين و مقررات شرعى و اخلاقى دهن كجى مى كند. اين ثمره افراط گرى خانواده هاست. اگر خانواده ها، راه اعتدال و ميانه روى را در پيش بگيرند، فرزندانى سالم به جامعه تحويل مى دهند، نه فرزندانى اسرافگر و بى مبالات يا عقده اى و سهل انگار. حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

اِنَّكَ إِنْ تَتْرُكْ اَوْلادَكَ أَغنِياءَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَتْرُكَهُمْ عالَّةً.(138)

اگر پس از تو، فرزندانت بى نياز باشند، بهتر است از اينكه نيازمند رهايشان سازى.

رضايت خلق

اگر آدمى، علت العلل و سبب الاسباب را فراموش كند، دچار سردرگمى مى شود. علت ها را اشتباه مى گيرد و تصور مى كند كه گره مشكلات او به دست بندگان گشوده مى شود. ازاين رو، دست نياز به سوى آنان دراز مى كند و براى جلب رضايتشان به هر كارى دست مى زند تا به اهداف دنيوى خود دست يابد. چنين تفكرى، جز فروتنى در برابر دارندگان مقام و ثروت، چيزى به همراه ندارد. در اين حال، انسان ارزشمند و اشرف مخلوقات براى به دست آوردن زر و زيور و مال و مقام، به خواسته انسان هاى صاحب ثروت و مكنت تن مى دهد و چه بسا كه درخواست هاى اين افراد، مخالف دين بوده و غضب و روى گردانى خداوند را نيز در پى داشته باشد. انسان مادى گرا و مقام طلب به تنها چيزى كه توجه ندارد، رضوان الهى است; چون راه را گم كرده و پناه گاه را اشتباه گرفته است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) درباره اين افراد مى فرمايد:

مَنْ طَلَبَ رِضَى الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ سَلَّطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَيْهِ ذَلِكَ الْمَخْلُوقَ.(139)

كسى كه به سبب خشنود ساختن شخصى، كارى را انجام دهد كه خدا از آن كار ناراضى و خشمگين باشد، خداوند، همان شخص را بر آن كس مسلط مى گرداند.

رفع نيازمندى ها

بعضى افراد به دليل پاكدلى و خدمت خالصانه به مردم، از لطف خاص الهى برخوردار شده اند و همواره شوق خدمت به مردم در قلب آنان فروزان تر مى شود. اين توفيق بزرگى است كه تنها نصيب انسان هاى بلند همت مى شود. اينان در راه خدمت به مردم، از لذت هاى روحانى سرشار مى شوند و در پى رفع نياز حاجت مندان، سر از پا نمى شناسند. به راستى، چه زيباست كه انسان هاى توان مند در پى شادمان ساختن بندگان خدايند. اينان بندگان خاص خدا هستند كه پاداشى بى حساب در انتظارشان خواهد بود. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:

إِذا أَرادَ اللهُ بِعَبْد خَيْراً صَيَّرَ حَوائجَ النّاسِ إِلَيْهِ.(140)

وقتى خدا بخواهد به بنده اى نيكى رساند، حاجت هاى مردم را در دست او قرار مى دهد.

روش تبليغ

يكى از عوامل موفقيت در تبليغ، سخن گفتن به اندازه درك مخاطبان است. سخنان پرمغز و پرمعنا براى كسانى كه ظرفيت هاى بالايى ندارند، نامفهوم خواهد بود، همان گونه كه سخنان سبك و ساده براى افراد زيرك خسته كننده است. در صورتى كه مبلّغ به اندازه درك مخاطب سخن نگويد، آنان از دور او پراكنده مى شوند و مقصود نهايى به دست نمى آيد. مبلّغ آن گاه كه دل هاى مردم را مستعد و آماده مى بيند، بايد با ظرافت و زيركى، بذر دانش را در آن بپاشد تا بهترين محصول كه همانا رسيدن به قرب و كمال است، به دست آيد. پيامبران الهى كاملا به اين مهم توجه داشتند و آن را در برخورد با مخاطبان خويش به كار مى بستند. پيامبر گرامى اسلام نيز با هر كسى به اندازه عقلش سخن مى گفت. انسان هاى مختلف، خوشه چين كرامت انسانى حضرت بودند و همه از سخن گفتن با رسول الله (صلى الله عليه وآله) توشه برمى گرفتند و از محضر مبارك ايشان راضى برمى خاستند. پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

اِنّا مَعاشِرَ الاَْنْبِياءِ اُمِرْنَا اَنْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم.(141)

ما جماعت پيغمبران مأموريم كه با مردم، به اندازه عقل آنان سخن  بگوييم.