دولت رسول خدا صلى الله عليه و آله

صالح احمد العلى
مترجم : هادى انصارى

- ۷ -


بخش سوم : جهاد و به كاربردن سلاح 
فصل دهم : جهاد و استفاده از سلاح  
آموزش اعراب براى جنگ  
به هنگام ظهور اسلام ، شبه جزيره عرب داراى نيروى برتر متمركزى كه بتواند امتيت و استقرار و تسلط بر قبايل و تسليم نمودن آنان در برابر نظام و نيز حل اختلافاتى كه در ميان آنان به وجود مى آمد را تثبيت نمايد وجود نداشت . از اين رو، وقتى كه مردم در معرض آسيب هاى گوناگونى هم چون قحطى و خشكسالى و گرسنگى قرار مى گرفتند و زندگانى آنان مورد تهديد واقع مى شد، وقوع جنگ و كشتار اجتناب ناپذير بود.
در بين آنها براى به دست آوردن غنايم و يا تسلط به چراگاه ها و چاه هاى آب و زمين هاى حاصل خيز يا دفاع از خويش ، همواره جنگ و شبيخون رخ مى داد. گذشته از آن كه برخى از جنگ ها براى به زير سلطه در آوردن ديگر قبايل و يا كسب شهرت رييس قبيله يا ديگر جنگجويان ، كه به پيكار مى پرداختند، به وقوع مى پيوست .
اين جنگ هاى فراوان ، موجب شده بود كه هر قبيله اى همواره آماده جنگ و كارزار باشد، زيرا شرايط جنگ ، همواره در جزيره العرب برقرار بود. در آن دوران ، هر فرد دشمنى بالقوه براى همه افراد و قبايل ديگرى كه با قبيله اش ارتباط و پيمانى نداشتند به شمار مى آمد. از اين رو، همواره زندگى او در معرض تهديد، املاك و سرزمين او در معرض غارت و زن و فرزندش در معرض هجوم و تجاوز بودند؛ مگر در ماه هاى حرام كه استثنا بود. در اين ماه ها، آتش بس برقرار بود و جنگ جايز به شمار نمى آمد. در آن محيط، تنها قبيله بود كه مى توانست شخص را مورد حمايت خويش قرار دهد. در حقيقت افراد هر قبيله با يكديگر تبادل منافع داشتند، آن گونه كه هر فرد، جزيى از قبيله به شمار مى آمد و قدرت او، همان قدرت قبيله و پشتيبانى او از قبيله اش ، در نهايت ، حمايت از خود به شمار مى رفت . بنابراين ، فرد ناگزير به همبستگى با قبيله اش بود و مى بايست همواره آماده كارزار باشد. همه افراد قبيله ، بايد همواره در حالت جنگ دايمى و آمادگى براى پيكار بودند؛ با اين تفاوت كه جنگ هاى اعراب بدوى ، به هدف تاراج ، دفاع يا خونخواهى بود كه هدفى دنيايى ، مادى و محدود به شمار مى رفت و از شور و شوق كمى برخوردار بود. اين جنگ ها همواره بر سرعت و شتاب ، يعنى جنگ و گريز استوار بود؛ از اين رو، جنگ پايدار و دراز مدت كمتر رخ مى داد.
جهاد اسلامى  
اسلام سعى نمود از جنگ دوستى و مهارت و جنگ آورى اعراب استفاده كرده و آن را براى اعتلاى نام پروردگار و جايگاه والاى دولت اسلامى و حمايت جامعه به خدمت خود درآورد. از اين رو تلاش نمود از اين راه عرب را وحدت و يگانگى بخشيده و به سوى هدف والا و گسترده اى سوق دهد. بنابراين مسلمانان را از جنگ ميان خود منع كرد:
و ان طائفتان من المومنين اقتتلوا فاصلحوا بيتهما فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفى ء الى امر الله فان فاءت فاصلحوا بين اخويكم و اتقوا الله لعلكم ترحمون ؛ يعنى : و هر گاه دو گروه از مومنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهيد، و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند، با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز گردد، و هر گاه بازگشت و زمينه صلح فراهم شد، پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد و تقواى الهى پيشه كنيد، باشد كه مشمول رحمت او شويد (حجرات 10-9).
اما اسلام جنگ در راه خدا، يعنى براى هدفى دينى را مشروع مى دانست . بنابراين ، جنگ جهادى مقدس و فريضه اى مذهبى براى خدمت به پروردگار و در راه مالك جهان ها، و يگانه اى كه دين او دين حق است بود. جهاد در اسلام براى حق و عدالت بود:
الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فى سبيل الطاغوت فقاتلوا اولياءالشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفا ؛ يعنى : كسانى كه ايمان دارند، در راه خدا پيكار مى كنند، و آنها كه كافرند، در راه طاغوت بت و افراد طغيان گر. پس شما با ياران شيطان ، پيكار كنيد و از آنها نهراسيد، زيرا نقشه شيطان ، همانند قدرتش ضعيف است (نساء 76).
هنگامى كه پيكار، در راه خدا باشد، خداوند قادر توانا، كسانى را كه در راه او پيكار مى كنند يارى داده و گام هاى پيكار كننده را استوار مى نمايد و اين به بالا رفتن خصوصيات جنگجويان مى انجامد. خداوند در اين باره در آيات متعددى مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم ؛ يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر آيين خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى كند و گامهايتان را استوار مى دارد (محمد 7). اذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لو اراكهم كثيرا لفشلتم و لتنازعتم فى الامر و لكن الله سلم انه عليم بذات الصدور، و اذ يريكموهم اذ التقيتم فى اعينكم قليلا و يقللكم فى اعينهم ليقضى الله امرا كان مفعولا و الى الله ترجع الامور ؛ يعنى : در آن هنگام كه خداوند تعداد آنها را در خواب به تو كم نشان داد، و اگر فراوان نشان مى داد، مسلما سست مى شديد و درباره شروع جنگ با آنها كارتان به اختلاف مى كشيد، ولى خداوند شما را از شر اينها سالم نگه داشت ، خداوند به آنچه درون سينه هاست ، داناست . و در آن هنگام كه در ميدان نبرد با هم رو به رو شديد، آنها را به چشم شما كم نشان مى داد، و شما را نيز به چشم آنها كم مى نمود، تا خداوند، كارى را كه مى بايست انجام گيرد، صورت بخشد شما نترسيد و اقدام به جنگ كنيد، آنها هم وحشت نكنند و اقدام به جنگ شوند، و سرانجام شكست بخورند و همه كارها به خداوند باز مى گردد (انفال 44-43).
فلم تقتلوهم و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى و ليبلى المومنين منه بلاءحسنا ان الله سميع عليم ، ذلكم و ان الله موهن كيد الكافرين ؛ يعنى : اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد، بلكه خداوند آنها را كشت و اين تو نبودى اى پيامبر كه خاك و سنگ به صورت آنها انداختى ، بلكه خدا انداخت ! و خدا مى خواست مومنان را به اين وسيله امتحان خوبى كند. خداوند شنوا و داناست . سرنوشت مومنان و كافران ، همان بود كه ديديد! و خداوند سست كنند نقشه هاى كافران است (انفال 18-17).
يا ايها النبى حرض المومنين على القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائة يغلبوا الفا من الذين كفروا بانهم قوم لا يفقهون ، الان خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا فان يكن منكم مائة صابرة يغلبوا مائتين و ان يكن منكم الف يغلبوا الفين باذن الله و الله مع الصابرين ؛ يعنى : اى پيامبر! مومنان را به جنگ با دشمن تشويق كن ! هر گاه بيست نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر غلبه مى كنند، و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند، پيروز مى گردند؛ چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند! هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست كه در شما ضعفى است . بنابراين ، هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مى شوند، و اگر يك هزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد، و خدا با صابران است (انفال 66-65).
و لوترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق ؛ يعنى : و اگر ببينى كافران را هنگامى كه فرشتگان مرگ ، جانشان را مى گيرند و بر صورت و پشت آنها مى زنند و مى گويند بچشيد عذاب سوزنده را به حال آنان تاسف خواهى خورد (انفال 50).
قد كان لكم آية فتين التقتا فئة تقاتل فى سبيل الله و اخرى كافرة يرونهم مثليهم راى العين و الله يويد بنصره من يشاءان فى ذلك لعبرة لاولى الابصار ؛ يعنى : در دو گروهى كه در ميدان جنگ بدر، با هم رو به رو شدند، نشانه و درس عبرتى براى شما بود: يك گروه ، در راه خدا نبرد مى كرد، و جمع ديگرى كه كافر بود، در راه شيطان و بت ؛ در حالى كه آنها گروه مومنان را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، مى ديدند و اين خود عاملى براى وحشت و شكست آنها شد و خداوند، هر كس را بخواهد و شايسته بداند، با يارى خود، تاييد مى كند. در اين ، عبرتى است براى بينايان (آل عمران 13).
آن كسى كه در راه خدا كشته شود، شهيد به شمار مى آيد و خداوند از او راضى شود و رزق نيكويى را از آن او كرده و در بهشت برين خود او را وارد مى سازد و فل يقاتل فى سبيل الله الذين يشرون الحياة الدنيا بالاخرة و من يقاتل فى سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نوتيه اجرا عظيما ؛ يعنى : و كيانى كه زندگى دنيا را به آخرت فروخته اند، بايد در راه خدا پيكار كنند! و آن كس كه در راه خدا پيكار كند، و كشته شود يا پيروز گردد، پاداش بزرگى به او خواهيم داد (نساء 74).
و لا تقلوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء ولكن لا تشعرون ؛ يعنى : و به آنها كه در راه خدا كشته مى شدند، مرده نگوييد! بلكه آنان زنده اند، ولى شما نمى فهميد (بقره 154).
و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يزرقون ، فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون ، يستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا يضيع اجر المومنين ؛ يعنى : اى پيامبر هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است ، خوشحال اند، و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند مجاهدان و شهيدان آينده ، خوشوقت اند زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند، و مى دانند كه نه ترسى به آنهاست ، و نه غمى خواهند داشت (آل عمران 171-169).
والذين قتلوا فى سبيل الله فلن يضل اعمالهم ، سيهديهم و يصلح بالهم و يدخلهم الجنة عرفها لهم ؛ يعنى : و كسانى كه در راه خدا كشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را از بين نمى برد! بزودى آنان را هدايت نموده و كارشان را اصلاح مى كند! و آنها را در بهشت جاودانش كه اوصاف آن را براى آنان بازگو كرده وارد مى كند محمد 6- 4.
روش هاى جنگ در اسلام ، تحت تاثير اهداف و مقاصد نوين قرار گرفت و از آن پس پيكار تنها بر پايه حمله و گريز نبود، بلكه بر پايه نظام ويژه اى قرار داشت كه پايدارى و استوارى و همكارى را طلب مى نمود. در قرآن آياتى وجود دارد كه روش مطلوب و مورد پسند اسلام و برخى تغييراتى را كه در آن به وجود آمده را آشكار مى سازد. اين آيات چنين است :
يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا واذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون ، و اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم و اصبروا ان الله مع الصابرين ؛ يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه در ميدان نبرد با گروهى رو به رو مى شويد، ثابت قدم باشيد! و خدا را فراوان ياد كنيد، تا رستگار شويد! و فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد! و نزاع و كشمكش نكنيد، تا سست نشويد، و قدرت و شوكت شما از ميان نرود! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است انفال 46- 45.
ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص ؛ يعنى : خداوند كسانى را دوست دارد كه در راه او پيكار مى كنند چنان كه گويى بنايى آهنين اند صف 4.
يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الادبار، و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيرا الى فئة فقد باء بغضب من الله و ماواه جهنم و بئس المصير ؛ يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آنها پشت نكنيد وفرار نكنيد. و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند، مگر آن كه هدفش كناره گيرى از ميدان براى حمله مجدد؛ و يا به قصد پيوستن به گروهى از مجاهدان بوده باشد- چنين كسى به غضب خدا گرفتار خواهد شد، و جايگاه او جهنم ، و چه بد جايگاهى است انفال 16- 15.
جنگ هاى اسلامى ، بخشى از سياست عمومى دولت بود و در نتيجه ، متاثر از جريان كلى آن ، كه مان اعتلاى حاكميت پروردگار و قدرت و فرماندهى براى پيامبر كه پيروى و اجراى فرمان هاى او واجب است ، بود. گرچه همواره رسول خدا صلى الله عليه و آله با اصحاب و ياران خود مشورت مى نمود، اما تنها او مسئوليت نخست را عهده دار بود و فرمان ها را صادر مى نمود و بايد از آن اطاعت و فرمانبردارى مى شد. پيامبر، رهبر و فرمانده عالى مقامى كه تنظيم كننده عمليات جنگ و اطاعت از او واجب است ، به شمار مى رفت . از سوى ديگر او رياست امور سياسى را نيز به عهده داشت و با چنين وضعى بود كه هماهنگى ميان جنگ و كشوردارى نيز بر عهد او بود و توانست عوامل برخورد، شكاف و خطر آفرينى را از ميان بردارد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرماندهى تقريبا شصت جنگ را به عهده داشت ؛ اما گاهى نيز به نيابت از خويش ، افرادى را جهت رهبرى برخى لشكركشى ها تعيين مى نمود. اين پيكارها تقريبا به سى و پنج عدد مى رسد. جنگ هايى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله شخصا آن ها را رهبرى مى نمود غزوه و جنگ هايى را كه در آن از سوى خود فرماندهى قرار مى داد؛ سريه نام دارد.
در آن دوره شرايط و اوضاع اقتضا مى نمود كه برخى از سنت هاى مورد احترام عرب ها بى ارزش شود؛ هم چون حرمت ماه هاى حرام كه سلام حرمت آن ها را از ميان برداشت در اين باره در قرآن آمده است : يسالونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عن سبيل الله و كفر به والمسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عندالله و الفتنة اكبر من القتل و لا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوا و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ؛ يعنى : از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام ، سوال مى كنند، بگو: جنگ در آن ، گناهى بزرگ است ، ولى جلوگيرى از راه خدا و گرايش مردم به آيين حق و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام ، و اخراج ساكنان آن نزد خداوند، مهم تر از آن است ، و ايجاد فتنه ، و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و ازايمان باز مى دارد حتى از قتل بالاتر است ، و مشركان ، پيوسته با شما مى جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند، ولى كسى كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك گذشته او در دنيا و آخرت ، بر باد مى رود، و آنان اهل دوزخ اند، و هميشه در آن خواهند بود بقره 217.
از اين آيه آشكار مى شود كه علت شكستن حرمت ماه هاى حرام ، ناشى از عوامل قدرتمندى بود كه مسلمانان را ناگريز به جنگ مى نمود؛ زيرا اين تنها روش براى پى ريزى اسلام و پشتيبانى از هستى آن به شمار مى آمد. بنابراين پشتيبانى از اسلام ، مهم تر از احترام ماه حرام به شمار مى آمد. در واقع ، حرمت ماه هاى حرام در مناسبت هاى ديگرى كه داراى اهميت كمترى از اين مناسبت مهم بود شكسته شده بود. علاوه بر اين شكستن حرمت ماه هاى حرام ، عكس العمل نسبت به رفتار قريش در كفر به خداوند و جلوگيرى از استقرار اسلام و روى گردان از نداى اسلام به يكتا پرستى بود.
افزون بر اين ها، آنان مسلمانان را از مسجد الحرام بيرون رانده و از پناه جستن به آن جلوگيرى نمودند. بنابراين خود آغاز كننده بودند و اقدام به جنگ مسلمانان در ماه حرام ، عكس ‍ العملى بود كه شرايط، آنان را به انجام آن وادار ساخت . پس پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز گر آن به شمار نمى آيد و اين به آن معنى نيست كه اسلام حرمت ماههاى حرام را ناديده مى انگارد؛ زيرا آيات ديگرى وجود دارد كه حرمت آن را در اسلام ياد آورى مى كند. با آگاهى از اين كه اين آيه در سال هاى نخست نازل شده ، مى توان گفت آيات ديگرى كه در آن احترام به ماه هاى حرام تاييد شده ، دليلى بر ادامه اعتبار و حرمت آن ماه ها در اسلام است .
اسلام هم چنين بريدن درختان را روا داشت ؛ در حالى كه اين مسئله نزد اعراب سابقه نداشته است و براى نخستين بار به هنگام جنگ بنى نضير انجام شده است و راهكارى اضطرارى در برابر مقاومت سر سختانه و لجوجانه يهوديان بوده است . خداوند مى فرمايد: ما قطعتم من لينة او تركتموها قائمة قائمة على اصولها فباذن الله و ليخزى الفاسقين ؛ يعنى : هر درخت با ارزش نخل را قطع كرديد يا آن را به حال خود واگذاشتيد، همه به فرمان خدا بود، و براى اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند حشر 5.
در واقع اين كار هرگز تكرار نشد، اما خداوند متعال آن را مباح گردانيد. بنابراين ، عدم تكرار آن گواه آن است كه اين عمل ، از روى ناچارى در جنگ بنى نضير انجام شده است .
واجب شدن جنگ و پيكار، مسئوليت سبك و آسانى براى مردم نبود و براى برخى مردم ، مسئوليت سنگينى داشت ، خداوند مى فرمايد: كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون ؛ يعنى : جهاد در راه خدا بر شما مقرر شد؛ در حالى كه برايتان ناخوشايند است ، چه بسا چيزى نداشته باشيد، حال آنكه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شر شما در آن است و خدا مى داند و شما نمى دانيد بقره 216.
و يقول الذين آمنوا لولا نزلت سورة فاذا انزلت سورة محكمة و ذكر فيها القتال رايت الذين فى قلوبهم مرض ينظرون اليك نظر المغشى عليه من الموت فاولى لهم طاعة وقول معروف فاذا عزم الامر فلو صدقوا الله لكان خيرا لهم ؛ يعنى : كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند: چرا سوره اى نازل نمى شود كه در آن فرمان جهاد باشد؟ اما هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل مى شود كه در آن سخنى از جنگ است ، منافقان بيمار دل را مى بينى كه هم چون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى كنند، پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است . ولى اطاعت و سخن سنجيده براى آنها بهتر است ، و اگر هنگامى كه فرمان جهاد قطعتى مى شود به خدا راست گويند و از در صدق و صفا در آيند براى آنها بهتر است محمد 21- 20.
الم تر الى الذين قيل لهم كفوا ايديكم و اقيموا الصلاة و آتوا الزكاة فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية و قالوا ربنا لم كتبت علينا القتال لولا اخرتنا الى اجل قريب قل متاع الدنيا قليل و الاخرة خير لمن اتقى و لا تظلمون فتيلا، اينما تكونوا يدركم الموت و لو كنتم فى بروج مشيدة و ان تصبهم حسنة يقولوا هذه من عند الله و ان تصبهم سيئة يقولوا هذه من عندك قل كل من عند الله فمال هولاء القوم لا يكادون يفقهون حديثا ؛ يعنى : آيا نديدى كسانى را كه در مكه به آنها گفته شد: فعلا دست از جهاد برداريد و نماز را بر پا كنيد و زكات بپردازيد! اما آنها گفته شد: فعلا دست از جهاد برداريد و نماز را بر پا كنيد و زكات بپردازيد! اما آنهااز اين دستور، ناراحت بودند ولى هنگامى كه در مدينه فرمان جهاد و به آنها داده شد، جمعى از آنان ، از مردم مى ترسيدند؛ همان گونه كه در مدينه فرمان جهاد و به آنها داده شد، جمعى از آنان از مردم مى ترسيدند؛ همان گونه كه از خدا مى ترسند، بلكه بيشتر و گفتند: پروردگار! چرا جهاد را بر ما مقرر داشتى ! چرا اين فرمان را تا زمان نزديكى تاخير نينداختى ؟! به آنها بگو: سرمايه زندگى دنيا، ناچيز است و سراى آخرت ، براى كسى كه پرهيزگار باشد، بهتر است و به اندازه رشته شكاف هسته خرمايى ، به شما ستم نخواهد شد. هر جا باشيد، مرگ شما را در مى يابد، هر چند در برج هاى محكم باشيد و اگر به آنها منافقان حسنه و پيروزى برسد، مى گويند: اين ، از ناحيه خداست و اگر سيئه و شكستى برسد، مى گويند: اين ، از ناحيه توست . بگو: همه اينها از ناحيه خود است پس چرا اين گروه حاضر نيستند سخنى را درك كنند (نساء 78-77).
قد يعلم الله المعوقين منكم و القائلين لا خوانهم هلم الينا و لا ياتون الباس الا قليلا، اشحة عليكم فاذا جاءالخوف رايتهم ينظرون اليك تدور اعينهم كالذى يعشى عليه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوكم بالسنة حداد اشحة على الخير الولئك لم يومنوا فاحبط الله اعمالهم و كان ذلك على الله يسيرا، يحسبون الاحزاب لم يذهبوا و ان يات الاحزاب يودوا لو انهم بادون فى الاعراب يسالون عن انبائكم و لو كانوا فيكم ما قاتلوا الا قليلا ؛ يعنى : خداوند كسانى كه مردم را از جنگ باز مى داشتند و كسانى را كه به برادران خود مى گفتند: به سوى ما بياييد و خود را از معركه بيرون كشيد به خوبى مى شناسد، و آنها مردمى شعيف اند و جز اندكى پيكار نمى كنند! آنها در همه چيز نسبت به شما بخيل اند، و هنگامى كه لحظات ترس و بحرانى پيش آيد، مى بينى آنچنان به تو نگاه مى كنند، و چشمهايشان در حدقه مى چرخد كه گويى مى خواهند قالب تهى كنند! اما وقتى حالت خوف و ترس فرو نشست ، زبان هاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيت بر شما مى گشايند و سهم خود را از غنايم مطالبه مى كنند در حالى كه در آن نيز حريص و بخيل اند، آنها هرگز ايمان نياورده اند، از اين رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرد، و اين كار بر خدا آسان است . آنها گمان مى كنند هنوز لشكر احزاب نرفته اند، و اگر برگردند از ترس آنان دوست مى دارند در ميان اعراب باديه نشين پراكنده و پنهان شوند و از اخبار شما جويا گردند. و اگر در ميان شما باشند جز اندك پيكار نمى كنند
(احزاب 20-18).
جهاد و اسلام  
اسلام دينى است كه صلح و صفا را يكى از پايه هاى مهم شريعت خود به شمار مى آورد. لفظ سلام و مشتقات آن ، در قرآن مكرر ياد شده است . خداوند سلام است ، (521) و بهشت جايگاه سلام است ، (522) و دين نامش اسلام است . (523) بنابراين زير بناى اساسى در اسلام ، همان سلام است ، و رسالت دينى بر اساس صلح طلبى و آرامش است : لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى ؛ يعنى : در قبول دين ، اكراهى نيست ، زيرا راه درست از راه انحرافى روشن شده است (بقره 256).
ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة ؛ يعنى : با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است ، استدلال و مناظره كن (نحل 125). اما جنگ شرايط ويژه اى است كه در برخى از زمان هاى خاص به وقوع مى پيوندد. در دوران هاى نخستين ظهور اسلام ، اين شرايط بسيار سخت و دشوار بود، زيرا دشمنان مسلمانان قدرتمند بوده و براى ايجاد فتنه و از ميان برداشتن اسلام در كمين بودند به همين دليل در قرآن آمده است :
و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله فان انتهوا فان الله بما يعملون بصير، و ان تولوا فاعلموا ان الله مولاكم نعم المولى و نعم النصير ؛ يعنى : و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه شرك و سلب آزادى برچيده شود، و دين و پرستش همه مخصوص خدا باشد! و اگر آنها از راه شرك و فساد باز گردند، و از اعمال نادرست خوددارى كنند، خداوند آنها را مى پذيرد خدا به آنچه انجام مى دهند بيناست . و اگر سرپيچى كنند، بدانيد ضررى به شما نمى رسانند خداوند سرپرست شماست ! چه سرپرست خوبى و چه ياور خوبى (انفال 40-39).
و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين لله فان انتهوا فلا عدوان الا على الظاليمن ؛ يعنى : و با آنها پيكار كنيد تا فتنه و بت پرستى ، و سلب آزادى از مردم ، باقى نماند، و دين ، مخصوص خدا گردد، پس اگر از روشن نادرست خود دست برداشتند مزاحم آنها نشويد! زيرا تعدى جز بر ستمكاران روا نيست (بقره 193).
يسالونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عن سبيل الله و كفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عندا الله و الفتنه اكبر من القتل و لا يزالون يقاتلونكم حتى يرودكم عن دينكم ان استطاعوا و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ؛ يعنى : از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام ، سوال مى كنند. بگو جنگ در در آن ، گناهى بزرگ است ، ولى جلوگيرى از راه خدا و گرايش مردم به آيين حق و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام و اخراج ساكنان آن ، نزد خداوند مهم تر از آن است ، و ايجاد فتنه و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان باز مى دارد حتى از قتل بالاتر است . و مشركان ، پيوسته با شما مى جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند، ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك گذشته او، در دنيا و آخرت بر باد مى رود، و آنان اهل دوزخ اند، و هميشه در آن خواهند بود (بقره 217).
فما لكم فى المنافقين فئتين و الله اركسهم بما كسبوا اتريدون ان تهدوا من اضل الله و من الله فلن تجد له سبيلا، و دوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سواءفلا تتخذوا منهم اولياء حتى يهاجروا فى سبيل الله فان تولوا فخذوهم و اقتلوهم حيث وجد تموهم و لا تتخذوا منهم وليا و لا نصيرا ؛ يعنى : چرا درباره منافقين دو دسته شده ايد؟ بعضى جنگ با آنها را ممنوع ، و بعضى مجاز مى دانيد در حالى كه خداوند به خاطر اعمالشان ، افكار آنها را كاملا وارونه كرده است . آيا شما مى خواهيد كسانى را كه خداوند بر اثر اعمال زشتشان گمراه كرده ، هدايت كنيد؟ در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند، راهى براى او نخواهى يافت . آنان آرزو مى كنند كه شما هم مانند ايشان كافر شويد، و مساوى يكديگر باشيد. بنابراين ، از آنها دوستانى انتخاب نكنيد، مگر اين كه توبه كنند، و در راه خدا هجرت نمايند. هر گاه از اين كار سرباز زنند، و به اقدام بر ضد شما ادامه دهند، هر جا آنها را يافتيد، اسير كنيد و در صورت احساس خطر به قتل برسانيد و از ميان آنها، دوست و يار و ياورى اختيار نكنيد (نساء 89-88).
آمادگى پيكار با قريش  
مشركين قريش در امر جهاد داراى وضعيت خاصى بودند. آنان دشمنان سر سخت دعوت اسلامى به شمار مى آمدند كه در برابر آن مقاومت نمودند و سبب هجرت مسلمانان به مدينه شدند. از آن پس ، مشركين قريش هم چنان به عنوان بزرگ ترين دشمنان اسلام باقى ماندند: اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير، الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز ؛ يعنى : به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده ، اجازه جهغاد داده شده است ؛ چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند و خدا بر يارى آنها تواناست .
همانا كه از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اين كه مى گفتند: پروردگار ما، خداى يكتاست ! و اگر خداوند بعضى از مردم را بوسيله بعضى ديگر دفع نكند، ديرها و صومعه ها و معابد يهود و نصارا، و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود، ويران مى شود و خداوند كسانى را كه يارى او كنند و از آيينش دفاع نمايند يارى مى كند. خداوند قوى و شكست ناپذير است
.
و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساءو الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا و اجعل لنا من لدنك وليا و اجعل لنا من لدنك نصيرا ؛ يعنى : چرا در راه خدا، و در راه مردان و زنان و كودكانى كه به دست ستمگران تضعيف شده اند، پيكار نمى كنيد؟ همان افراد ستمديده اى كه مى گويند: پروردگارا! ما را از اين شهر مكه ، كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر! و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود، يار و ياورى براى ما تعيين فرما (نساء75).
لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين ، انما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم و من يتولهم فاولئك هم الظالمون يعنى : خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند؛ چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. تنها شما را از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند يا به بيرون راندند شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است ممته 9 - 8
و قاتلوا فس سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين ، و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم و التنة اشد من التقل و لا تقاتلو هم عند المسجد الحرام حتى يقاتلوكم فيه فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرين ، فان انتهوا فان الله غور رحيم ؛ يعنى : و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى جنگند، نبرد كنيد و از حد تجاوز نكنيد كه خدا تعدى كنندگان را دوست نمى دارد! و آنها را بت پرستانى كه از هيچ گونه جنايتى ابا ندارند هر كجا يافتيد، به قتل برسانيد و از آن جا كه شما را بيرون ساختند مكه ، آنها را بيرون كنيد و بت پرستى از كشتار هم بدتر است و با آنها، در نزد مسجد الحرام در منطقه حرم جنگ نكنيد. مگر اين كه در آن جا با شما بجنگند پس اگر در آن جا با شما پيكار كردند، آنها را به قتل برسانيد. چنين است جزاى كافران و اگر خوددارى كردند، خداوند آمرزنده و مهربان است بقره 192- 190.
يسالونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عن سبيل الله و كفر به والمسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر من القتل و لا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوا و من يرتدد منكم عن دينه قيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ؛ يعنى : از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام ، سوال مى كنند. بگو: جنگ در آن گناهى بزرگ است ، ولى جلوگيرى از راه خدا و گرايش مردم به آيين حق ، و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام و اخراج ساكنان آن ، نزد خداوند مهم تر از آن است ، و ايجاد فتنه و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر تشويق و از ايمان باز مى دارد حتى از قتل بالاتر است . و مشركان ، پيوسته با شما مى جنگند تا شما را از آيينتان برگردانند، ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد تمام اعمال نيك گذشته او؛ در دنيا و آخرت بر باد مى رود؛ و آنان اهل دوزخ اند، و هميشه در آن خواهند بود بقره 217، 194. (524)
قدرت قريش بر عامل مذهبى و نفوذ سياسى آن در ميان قبايل و تجارت ، كه عايدات مالى نه چندان كمى را براى آنان به ارمغان مى آورد، استوار بود؛ اما موقعيت دينى آنان برگرفته از جايگاه خانه خدا بود كه از سوى پدر عرب ها يعنى ابراهيم خليل بنا شده و براى انجام حج به زيارت آن مى رفتند. رسول خدا صلى الله عليه و آله توانست با تغيير قبله به سوى مسجد الحرام و واجب نمودن روزه ماه رمضان ، اثر اين عامل را تضعيف نمايد. هم چنين براى تضعيف جايگاه سياسى آنان ، به عقد پيمان هايى با قبايل هم پيمان خود دست زد. فرآيند اين پيمان ها، جانب دارى قبايل از پيامبر يا پيش گرفتن بيطرفى ميان پيامبر و قريش بود. طبيعى به نظر مى رسيد كه حضرت از قبايل نزديك به مدينه آغاز كند و قبايلى را كه كاروان هاى قريش از آن عبور مى نمود؛ در نظر قرار دهد.
از اين رو، با مجدى بن عمر جهنى قرارداد بست كه هم پيمان دو گروه گرديد. (525) در ماه دوازدهم هجرى ، پيامبر با محشى بن عمرو ضمرى بزرگ ضمره كه در ابواء زندگى مى كردند، قرارداد دوستى بست كه با آنان پيكار نكرده و آنها نيز با او از در جنگ در نيايند. آنان جزء سياهى لشكر دشمنان او در نيامده و هيچ دشمنى را كمك ننمايند. پيامبر اين پيمان را در نوشته اى ثبت نمود. (526) در ماه شانزدهم ، ايشان با بنى مدلج و هم پيمانان آنها از بنى ضمره ، پيمان دوستى برقرار نمود. (527)
قريش به بازرگانى تكيه فراوانى داشت . آنان براى تجارت كلان خود با سرزمين شام ، اهميت خاصى قايل بودند. كاروان هاى تجارتى قريش ، هنگام حركت به سوى سرزمين شام ، مسيرى را طى مى كردند كه از ميان دشت هايى درون كوه هاى رضوى از ميان مدينه و دريا مى گذشت . گذر كاروان ها از مدينه نبود؛ اما از نزديكى آن بود؛ طوريكه پيامبر مى توانست بر كاروان هاى قريشى شبيخون زده و تكيه گاه عمده مادى آنان را كه به آن اعتماد مى نمودند؛ مورد تهديد قرار دهد. بنابراين منطقى به نظر مى رسيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فعاليت خويش را عليه اين راه متمركز نمايد. به اين منظور، ايشان اين گونه تحركات را عملا از ماه هفتم هجرى آغاز نمود و سه سريه را يكى به عيص در كنار ساحل دريا، و ديگرى را به رابغ و سومى را به خرار اختصاص داد. در اين راستا، ايشان خود فرماندهى دو گروه را به عهده گرفته و به بواط و ديگرى به ذى العشيره حمله نمود. تمامى اين حملات ، نخستين بر نيروى مهاجرين تكيه داشت و هيچ يك از انصار در آن شركت نداشتند. اين حملات هم چنين هيچ غنيمتى را به همراه نداشت .
در آغاز هجرت ، جنگ با قريش براى پيامبر كار ساده اى نبود؛ زيرا در آن هنگام ، مهاجرين دچار سختى هاى گوناگون ناشى از استقرار در محيط تازه بودند و با آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى كاستن اين مشكلات ، تدابيرى را اتخاذ نموده بود، به نتيجه رسيدن اين تدابير و پيش بينى ها، نياز به زمان درازى داشت . از سوى ديگر، تعدادى از مردمان مدينه هم چنان مشرك باقى مانده و گروهى ديگر نگران و آشفته بودند و در برابر دستورات پيامبر سر تعظيم فرود نمى آوردند. برخى از آنها نيز از كسانى كه مورد قبولشان بودند؛ اطاعت مى كردند. علاوه بر آن ، مسلمانان انصار نيز كه با گشاده رويى از رسول خدا صلى الله عليه و آله استقبال كرده بودند، هنوز با روش هاى تازه اى كه اسلام بر آن تاكيد داشت و همه را به آن دعوت مى نمود، آشنايى پيدا نكرده بودند. بدون شك ، پيش از استقرار اين نظام در ميان آنان ، مشكلاتى رخ داده بود و روز به روز نيز روابط آنان با يهوديان تيره تر مى شد.
از سوى ديگر، بسنده كردن پيامبر به ماندن در مدينه ، بدون آن كه دست به تعرضى بزند، هيچ گونه پيروزى را بر قريش كه نفوذى بر مدينه نداشت ، به همراه نمى آورد. يعنى تسلط پيامبر بر مدينه ، برخورد و يا ضربه اى به منافع قريش وارد نمى ساخت . از اين رو، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى بايست توجه خود را به بيرون مدينه معطوف كند. اين كار ساده اى به نظر نمى رسيد، زيرا قريش روابط حسنه اى با قبايل حجاز و خارج آن ، از راه قراردادها و پيمان ها و دوستى برقرار ساخته بود. هم چنين وجود مكه به عنوان مركزى براى حج ، جايگاه آنان را در ميان قبايل ارتقاء مى داد.
تكيه گاه زندگى مردم مكه ، بازرگانى بود؛ بنابر اين ، نابودى آن ، نابودى قريش را به همراه داشت و به انجام رسيدن آن كار ساده اى نبود؛ زيرا تجارت مكيان ، تنها محدود به يك جهت و يا يك فصل نبود. آنان با سرزمين شام و عراق و حبشه و يمن و احتمالا با نجد و يمامه و بحرين در ارتباط بازرگانى بودند و اين فعاليت ها در تابستان و زمستان ادامه داشت . بنابراين ، دست يافتن بر تمام آنها كارى بس مشكل بود واستيلا بر بعضى از آنها نيز ضربه كارسازى به شمار نمى رفت .
نخستين برخورد  
رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين راستا دست به سلسله اقداماتى عليه كاروان هاى قريش زد و به اين منظور شخصا فرماندهى بيست و هفت غزوه را به عهده گرفت . ايشان حدود سى و پنج سريه را نيز به فرماندهى يكى از صحابه انجام نمود. هر دو تعبير غزوات و سرايا آشكار مى كند كه اين حمله ها، پيكارهايى جنگى بوده و در آن جنگ صورت گرفته است . اما در مواقع ، تنها در نه مورد به پيكار انجاميد و شركت كنندگان در برخى از آنها، از تعداد كمى بودند و در پايان ، نبرد آنها به عقد قراردادهايى منجر شد.
تمامى اين گفته ها، گواه آن است كه تعداد بسيارى از آنها، در حقيقت هيات هاى سياسى بوده اند و هدف آنان پيكار و جنگ نبوده ، بلكه گفت و گو و بستن قرار داد بين دو طرف را در نظر داشته اند. اين قرار دادها، اهميت فراوانى در جنگ قدرت با مشركين مكه داشت ؛ زيرا قريش نفوذ و جايگاه بلند خويش را از راه دوستى و معاشرت ، يعنى بستن قراردادهايى ميان قبايل كه كاروان هاى تجارتى آن از ميان آنان عبور مى نمود، به دست آورده بودند و وجود مركز دينى در مكه ، تاثير فراوانى در افزايش نفوذ آنها به همراه داشت . اين عوامل موجب مى شد كه كاروان هاى تجارتى آنان به آسانى عبور نمايد و در مقابل باعث مى گرديد فعاليت پيامبر در دست يابى بر قريش و گسترش قدرت اسلام بر حجاز و جزيره محدود و سخت شود.
در اين راستا، طبيعى بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نخست توجه خود را به قبايل ساكن در بخش هاى غربى نزديك به مدينه ، كه كاروان هاى قريش از ميان خانه هاى آنان عبور مى كرد، معطوف نمايد. در حقيقت حضرت اين كار را از روزهاى نخست آغاز نموده بود. او در ماه هفتم هجرت ، پيمانى را با مجدى بن عمرو جهنى بست . وى با قريش ‍ نيز هم پيمان بود. در ماه دوازدهم پيامبر به ابواء قدم گزارد و قرار دادى را با محشى بن عمرو ضمرى بزرگ بنى ضمرة بست كه بر اساس آن متعهد گرديدند با بنى ضمرة پيكار نكرده و آنان نيز با مسلمانان از در جنگ در نيايند و سياهى لشكر دشمنان نشوند و از ديگران عليه آنان پشتيبانى نكنند. در ماه شانزدهم نيز خود پيامبر به ذى العشيره رفت و با بنى مدلج و هم پيمانان آنها از بنى ضميره قرار دادى بست .
از ماه هفتم هجرى ، پيامبر حملاتى را عليه كاروان هاى قريش آغاز نمود و در اين راستا سه سريه را يكى پس از ديگرى انجام نمود كه يكى از آنها، در عيص در كنار ساحل درياو دومى در رابغ و سومى در خرار بود. ايشان شخصا دو حمله را، يكى به بواط و ديگرى به ذى العشيره ، رهبرى نمود. تمامى اين جايگاه ها در بخش غربى مدينه در حد فاصل ميان شهر و دريا كه محل عبور كاروان هاى قريش بود قرار داشت . تمامى اين حملات نخستين ، بر مهاجرين تكيه داشت و هيچ يك از انصار در آن شركتى نداشتند. اين حملات در تابستان و زمستان انجام مى شد و هيچ گونه غنيمتى به همراه نداشت .
غزوه ها و سريه ها(528)  
تاريخ غزوه به ماه موقعيت فرمانده
8 بطن رابغ عبيدة بن حارث بن عبد المطلب
9 فرار سعد بن ابى وقاص
12 ابواء شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
13 بواط شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
13 طلب كرز شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
16 ذى العشيره شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
17 بطن نخل عبد الله بن جحش
19 بدر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
19 عصماء عمير بن عدى
19 ابى عفك سالم بن عمير
20 قينقاع شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
22 سويق شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
23 قرقرة الكت شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
25 كعب بن الاشرف ؟
25 غطفان ؟
27 سليم ؟
27 قرده زيد بن حارثه
28 ربذه ؟
32 حمراء الاسد شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
35 قطن ابو سلمة بن عبد الاسد مخزومى
36 قارة مرثد بن ابى مرثد غنوى
37 نضير شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
45 بدر الموعد شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
47 ذات الرقاع شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
49 دومة الجندل ؟
58 خندق شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
58 قريظه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
59 قرطاء محمد بن مسلمة
63 لحيان شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
63 غابه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
63 غمر عكاشة بن محصن اسدى
64 سليم زيد بن حارثه
65 عيص زيد بن حارثه
66 طرف زيد بن حارثه
66 حسمى زيد بن حارثه
66 وادى القرى زيد بن حارثه
67 دومة الجندل عبد الرحمن بن عوف
68 فدك على بن ابيطالب عليه السلام
68 ابن ابى رافع عبد الله بن عتيك
69 اسير بن رزام عبد الله بن رواح
69 عرنيين كرز بن جابر فهرى
؟ ابو سفيان عمرو بن امية غمرى
68 حديبيه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
80 خيبر شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
80 تربه عمر بن خطاب
80 ضرية بنى كلاب ، ابوبكر
80 فدك بشير بن سعد انصارى
81 ميفعه غالب بن عبد الله ليثى
82 يمن و جبار بشير بن سعد انصارى
84 عمرة القضيه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
84 سليم ابن ابى العوجاء سليمى
84 قديد بنى الملوح غالب بن عبد الله ليثى
85 لسى بنى عامر شجاع بن وهب انصارى
85 ذات اطلاع كعب بن عمير غفارى
87 موته زيد بن حارثه
88 ذات السلاسل عمرو بن عاص
88 بطن اضم ابو قتادة بن ربعى انصارى
88 فتح مكه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
89 حنين هوازن شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
89 ذى الكفين طفيل بن عمرو دوس
89 طائف شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
97 سقيا تميم عينيه بن حصن
98 خثعم قطبة بن عامر
99 كلاب ، ضحاك بن قيس كلابى
100 حبشه علقمة بن مجزز مدلجى
100 فلس : طى على بن ابيطالب عليه السلام
100 جناب عذرة و بلى عكاشة بن محصن اسدى
101 تبوك شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
111 نجران عبد المدان خالد بن وليد
117 يمن على بن ابيطالب عليه السلام
118 عمرة شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
119 حجة الوداع شخص پيامبر صلى الله عليه و آله
121 بلقاء اسامة بن زيد
سريه نخله  
در روزهاى پايانى ماه رجب ، هفدهمين ماه پس از هجرت ، رسول خدا صلى الله عليه و آله عبد الله بن جحش بن رئاب اسدى را به سركردگى گروهى جنگجو گسيل داشت . پيامبر نامه اى را به دست او داد و به او امر كرد تا دو روز پس از حركت ، آن را نخواند؛ آنگاه نامه را خوانده و فرمان را به اجرا در آورد و هيچ يك از همراهان خويش را وادار به همراهى نكند. عبد الله بن جحش دو روز حركت كرد و سپس نامه را گشود، در آن نوشته شده بود: در صورتى كه نوشته مرا خواندى همچنان حركت نما تا به نخله ميان مكه و طائف برسى و در آن جا در كمين قريش نشسته و آگاهى هايى از آنها براى ما بدست آورد. عبد الله بن جحش فرمان رسول خدا را به انجام رساند و تمامى ياران به جز دو نفر كه از همراهى با او بازماندند به همراه او به حركت در آمدند. هنگامى كه به نخله رسيدند، كاروان شتران قريش در حالى كه بار مويز و جو و كالاهاى تجارتى ديگرى كه از آن بازرگانان قريش از جمله عمرو بن حضرمى بود، به همراه داشت ، از آن عبور نمود. كاروانيان كه در نزديكى آنان منزل كرده بودند، از ديدن آنان به هراس افتادند و دراين هنگام عكاشة بن محصن كه سر خويش را تراشيده بود، خود را بر آنها آشكار ساخت .
كاروانيان هنگامى كه او را ديدند خيال كردند كه او از افرادى است كه قصد به جا آوردن عمره دارد. پس آسوده شدند و اين هنگام ، آخرين روز ماه رجب بود. سپس مسلمانان درباره اقدام خود با يكديگر به مشورت پرداختند. اگر آنان را رها كنند؛ كاروان نجات يافته و به سلامت به مكه مى رسيد، و اگر با آنان پيكار مى كردند، حرمت ماه حرام را شكسته بودند و از اقدام اين عمل وحشت داشتند. پس به دل هاى خويش اميدوارى دادند و به كاروان حمله نمودند و همه آنان را به جز دو نفر كشته و بارهاى آن را به همراه دو اسير برداشته و به مدينه بازگشتند.
هنگامى كه در مدينه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شدند، حضرت فرمود: شما را به جنگ در ماه حرام فرمان نداده بودم . پس آنها كاروان و دو اسير را كنارى نهاده و از دست زدن به مال التجاره خوددارى نمودند. هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها گفته را فرمودند، آنان سرافكنده شدند و تصور نمودند كه به گمراهى پاى نهاده اند. در اين ميان ، آنها از سوى برادران مسلمان خود نيز در برابر كارى كه انجام داده بودند، مورد عتاب و بى مهرى قرار گرفتند.
قريش نيز در اين باره گفتند: محمد و يارانش ماه حرام را حلال كرده ، در آن خون ريزى كرده اند و اموال را به تاراج برده ، مردان را اسير نموده اند.
فرستادن گروهى به نخله ، با در نظر گرفتن دورى آن از مدينه و قرار گرفتن آن در منطقه اى كه ساكنان آن كافران مرتبط با اهل مكه بودند؛ اقدام مهم و غافلگيرانه اى به شمار مى رفت . گذشته از آن كه سامان دهى و اعزام آن در روزهاى پايانى ماه حرام نيز بسيار حساس بود. از سوى ديگر، اعتراض مردم بر اقدام سريه نشان دهنده باقى بودن سنت هاى كهن و جاهلى در دل مسلمانان بود كه تنها نزول آيه اى از قرآن و تاييد كار آنان از سوى پروردگار آنان را نجات داد خداوند فرمود: يسالونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير و صد عن سبيل اله و كفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اكبر عند الله و الفتنة اكبر من القتل و لا يزالون يقاتلونكم حتى يردوكم عن دينكم ان استطاعوا ؛ يعنى : از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام ، سوال مى كنند؛ بگو: جنگ در آن گناهى بزرگ است و ولى جلوگيرى از راه خدا و گرايش مردم به آيين حق و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام ، اخراج ساكنان آن ، نزد خداوند مهم تر از آن است ، و ايجاد فتنه و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان باز مى دارد حتى از قتل بالاتر است . و مشركان ، پيوسته با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند بقره 217. اين آيه موجب از ميان رفتن غم و اندوه آنان و دست يافتن مسلمانان به غنايم جنگى شد و آنان را به شركت در جهادى كه آيات قرآن مشروعيت آن را تاييد نمود، بيشتر تشويق كرد.
فصل يازدهم : پيكارهاى گسترده  
جنگ بدر  
در رمضان سال دوم ، پيامبر آگاهى يافت كه كاروانى از قريش با مال التجاره اى از كالاهاى گوناگون به سركردگى ابوسفيان ، از سوى شام حركت كرده است . حضرت تصميم گرفت كه شخصا به سوى آن حركت نمايند. به اين منظور، ايشان به همراه هفتاد و شش نفر از مهاجرين ،، يعنى تمامى مهاجرين به جز هشت نفر از آنان ، و دويست و هفتاد نفر از مهاجرين ، يعنى تمامى مهاجرين به جز هشت نفر از آنان ، و دويست و هفتاد نفر از انصار، از مدينه بيرون آمد. اين گروه ، داراى دو راس اسب و هفتاد نفر شتر (529) بودند. اين نخستين غزوه اى بود كه انصار در آن شركت مى نمودند و به همراه پيامبر، بيرون از مدينه پيكار مى كردند. (530) آنان در راه بازگشت كاروان قريش از شام به كمين نشستند. اهل مكه از بسيج مسلمانان آگاه شدند و در ميان آنان شايع شد كه مسلمانان بر كاروان دست يافته اند. پس تصميم بر بسيج و پيكار با مسلمانان براى دست يابى به كاروان ، آگاه يافت و كاروان را شتابان از بيراهه اى جز راه عمومى هدايت نمود و خود و كاروان ، آگاهى يافت و كاروان را شتابان از بيراهه اى جز راه عمومى هدايت نمود و خود و كاروان را نجات داد.
هنگامى كه مكيان از نجات كاروان آگاهى يافتند، در ميان آنان گفت و گو و نزاع پديد آمد. گروهى از آنان نظر دادند كه ديگر حمله آنان توجيهى ندارد، زيرا رهايى كاروان ، موضوع را پايان داده است . برخى نيز بر اين عقيده ودند كه قريش بر مسلمانان ظلم و تعدى فراوانى نموده و انجام اين حمله ، موجب افزايش ظلم به آنان خواهد شد و در نتيجه خون ريزى اى كه صورت خواهد گرفت ، بر دشمنى و كينه مسلمانان افزوده شده و آنان را به اقدامات ديگرى عليه قريش تحريك خواهد نمود. اين انديشه ها به ذهن برخى از دانايان مكه به ويژه گروهى از كافران كه نزديكانى در ميان مهاجرين داشتند؛ گذشت . در اين باره ، عتبة بن ربيعه به اهل مكه چنين خطاب نمود: هرگاه جنگ رخ دهد، تا دير زمانى هر مرد در چهره مرد ديگر، كشنده پسر عمو يا پسر خاله يا يكى از مردان عشيره خود را خواهد ديد. پس بازگرديد و محمد را به ديگر عرب ها واگذاريد، و هر گاه بر او غلبه جويند، خواسته شما برآورده خواهد شد؛ و اگر جز آن باشد، از ديدار شما روى نخواهد گردانيد. (531)
گروهى نيز راى به انجام حمله و اقدامات نظامى پر قدرتى با به هدف حفظ جايگاه قريش و نگهدارى شهرت و آوازه و بزرگى آن در ميان قبايل دادند. آنان تاكيد داشتند كه با اين كار، مى توانند مسلمانان را از تكرار حمله و تهديدهاى ديگر عليه كاروان هاى قريش بازدارند. راى اين گروه بر ديگران غالب شد و نيروهاى مشركين پس از جدا شدن بنى زهره و بنى عدى از آنان و بازگشتشان به مكه و شركت نكردن آنها در جنگ (532) ، به 8 حركت درآمد. نيروى نظامى قريش از 950 نفر مرد، هفتصد شتر و يكصد اسب (533) تشكيل شده بود. ابن اسحاق نام تعدادى از افراد را كه وادار به شركت در اين جنگ شدند، آورده است . كه در ميان آنان ، نام تعدادى افراد به چشم مى خورد، كه مسلمانان را به هنگام سختى در مكه ، كمك نموده بودند. (534) هم چنين نام بعضى از افراد كه مسلمان شده بودند، اما اهل مكه آنان را از هجرت منع كرده و آنها را فريفته بودند. (535) طبيعى است كه اين گروه با روحيه بالايى در برابر اسلام نمى جنگيدند.
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از رهايى كاروان و پيشروى قريش آگاهى يافت ، تصميم به حركت و رويارويى با مشركين گرفت ، اما از موضع گيرى انصار كه بيشتر سپاه همراه او را تشكيل مى دادند، اطمينان نداشت . ابن اسحاق مى گويد پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم ، نظر خود را به من بگوييد. در اصل ، رسول خدا صلى الله عليه و آله خطايش به انصار بود، زيرا اكثريت را آنان تشكيل مى دادند و در همان عقبه گفته بودند: يا رسول الله صلى الله عليه و آله خطايش به انصار بود، زيرا اكثريت را آنان تشكيل مى دادند و در همان عقبه گفته بودند: يا رسول الله ، دفاع از تو را بر عهده نمى گيريم ، مگر اين كه به خانه هاى ما قدم نهى و در صورتى كه به ما رسيدى ، بر عهده ما هستى و از تو همچون فرزندان و زنان خود حمايت مى كنيم . رسول خدا صلى الله عليه و آله بيم آن داشت كه عهد و پيمان انصار، شامل هنگامى باشد كه دشمن به او در درون مدينه حمله ور شود، نه آن كه آنان را به همراه خود براى پيكار با دشمنان سرزمين خود بيرون برد. پس سعد بن معاذ گفت : به خدا سوگند كه مقصودت ما هستيم يا رسول الله ، حضرت فرمود بلى سعد گفت : ما به تو ايمان آورده و تو را راست گو دانستيم و شهادت داديم كه آنچه را كه با خود آوردى ، حق است ؛ بر آن با تو عهد بستيم كه هر آنچه از شما شنيديم اطاعت و فرمانبرى بكنيم . پس يا رسول الله آنچه را كه مى خواهى انجام ده ، ما با تو هستيم . (536)
در حقيقت اين پاسخ عاقلانه و درستى بود، زيرا رها نمودن پيامبر در چنين موقعيتى ، به معناى از دست دادن تمام چيزهايى بود كه از هنگام ورود رسول خدا صلى الله عليه و آله براى آنان به دست آمده بود.
رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از اين موضع گيرى تشويق كننده انصار، براى رويارويى با سپاه مشركين حركت نمود. پيش روى ، وى را به بدر، كه از دشت يليل سرچشمه گرفته از ينبع درياى سرخ در منطقه صفراء كه در آن تعدادى چشمه و تپه قرار داشت ، رسانيد. پيامبر در بدر منزل نمود تا خود را آماده پيكار سازد. در آن هنگام ، بدر، (537) جايگاهى براى گردهمايى عرب به شمار مى آمد و داراى بازارى بود كه از آغاز ماه ذى القعده تا هشت روز پس از آن بر پا مى شد و مردم پس از آن به سرزمين هاى خود باز مى گشتند.
مسلمانان جايگاه خويش را حاشيه قليب (538) انتخاب نمودند كه نزديك ترين چاه به مكانى بود كه احتمالا مشركين در آن گرد مى آمدند. (539) مسلمانان با اين جايگزينى ، بر همه آب هاى گواراى منطقه تسلط يافتند و مشركين را از آن محروم ساختند. پيامبر سايبانى را در كنار قليب بر پا ساخت و آن را مركزى براى فرماندهى خويش قرار داد. (540)
حضرت در زير اين سايبان ، بر صحنه پيكار مسلط بود و اداره آن را از آن نقطه به عهده داشت .
نبرد آغاز شد. ابتدا به صورت تن به تن و سپس به صورت جنگى تمام عيار ميان دو سپاه . مسلمانان با شور و هيجان و توانايى ، جنگ را آغاز نمودند و به برترى و پيروزى دست يافتند. در اين هنگام ، سپاه مشركين پس از به جاى گذاشتن بيش از هفتاد كشته و حدود هفتاد اسير، صحنه نبرد را ترك كرده و گريخت . در اين جنگ مسلمانان چهارده كشته داند و رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاه شكست خورده مشركين را دنبال نكرد. ايشان دستور داد كشته ها را دفع كرده و غنيمت ها را جمع آورى نمايند. پيامبر سه روز در آن منطقه باقى مانده تا پيروزى خود را جشن گيرد و سپس به مدينه مراجعت نمود. حضرت با اسيران مشركين رفتار نيكويى داشت و به جز دو نفر از آنان ، كه سعى فراوان در اذيت و آزار (541) ايشان نموده بود، هيچ يك را به قتل نرسانيد. در اين ميان ، بر تعدادى از آنان منت نهاد و آزادشان ساخت ، و مقرر نمود از باقى مانده ها هر اسير در ازاى جان خود، مبلغ چهار صد تا هزار درهم پرداخته و آزاد شود و در غير اين صورت ، دو نفر از كودكان انصار را خواندن و نوشتن آموزد. (542)
اهميت جنگ بدر  
جنگ بدر نخستين برخورد مسلحانه با نيروى نسبتا گسترده نظامى قريش بود كه به عزم جنگ و پيكار با مسلمانان حركت كرده بودند. بنابر اين ، جنگى بود كه قريش از قبل براى آن آماده شده بودند. از اين رو، براى مسلمانان بسيار حساس و سرنوشت ساز بود، زيرا براى نخستين بار، مهاجرين تمام قدرت جنگى خويش براى پيكار با قريش را به معرض نمايش ‍ قرار مى دادند. آنان قدرتى بودند كه در آن هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آنها تكيه داشت . آنها اساس اسلام بودند و با درك پيامبر، بالاترين و قوى ترين همبستگى را با ايشان داشته و عميق ترين كينه و دشمنى را نسبت به قريش كه آنها را از خانه و سرزمينشان رانده بودند، پس شكست مهاجرين ، قدرت پيامبر را در معرض خطر فراوانى قرار مى داد كه به نابودى اسلام منتهى مى شد. از اين رو، شگفت نيست كه پيامبر فرمود: بارالها، اگر اين گروه را امروز هلاك گردانى ، هيچ گاه عبادت نخواهى شد. (543)
از سوى ديگر، جنگ بدر، نخستين پيكارى بود كه در آن دست يابى به غنيمت مورد نظر نبود و چون در بيرون از مدينه صورت مى گرفت ، جزيى از بندهاى پيمان عقبه نبود. بنابراين ، انصار قانونا ملزم به شركت در جنگ نبودند. علاوه بر آنكه اين جنگ ، فاقد هر گونه توجيهى براى قريش بود، زيرا آنان در حقيقت براى نجات كاروان خود و پيكار با اسلام بسيج شدند. در پايان نيز ميان آنان و اهل مدينه ، دشمنى گسترده اى وجود نداشت . انصارى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله خارج شده بودند، هم با قبايل خود همبستگى داشتند و اين واقعه آزمايش بود كه پشتيبانى آنان از اسلام و آمادگى آنها بر جنگ و پيكار براى گسترش آن را نشان مى داد. بنابراين ، سزاوار است جنگ بدر را جنگى سرنوشت ساز كه در آن آينده اسلام آشكار شد، بناميم و شگفت انگيز نيست كه مسلمانان همواره در سال روز اين جنگ ، جشن گرفته و خشنودى كنند و قرآن نيز آشكارا از آن به عنوان تنها جنگ ياد نمايد. (544)
جنگ بدر، تاثير فراوانى بر روحيه و معنويات مسلمانان گذاشت . اين جنگ ، اعتماد به نفس آنان را نسبت به خود و پيامبر صلى الله عليه و آله افزايش داده و موجبات يكپارچگى و همبستگى و بالا رفتن اميدوارى و حماسه و آمادگى آنان براى جنگ شد و اين توانايى را به پيامبر داد كه بتواند موقعيت خود را در مدينه مستحكم نموده و در برابر يهوديان ، موضع گيرى كرده ، سياستهاى مناسب شرايط را اعمال كند و نظام نامه اى را كه در آن به حدود و اختيارات او اشاره دارد، صادر نمايد. جنگ بدر، قدرت نظامى را به عنوان يك فرمانده نظامى آشكار ساخت . ايشان در اين جنگ فرمانده كل بود و اقدامات پيشين ايشان ، تنها اقداماتى سياسى و ادارى به شمار مى رفت . رسول خدا صلى الله عليه و آله پيش از اين ، دو حمله را رهبرى كرده بود، اما در آن ها برخوردى جنگى ، به وجود نيامده بود و اگر هم به وجود مى آمد، به اين اندازه قدرت ايشان در اداره نظامى لشگر، مانند آنچه را كه در اين پيكار در مقياسى گسترده پيش آمد، آشكار نمى ساخت .
تاثير جنگ بدر بر قريش تنها آشكار شدن نيروى نظامى و همبستگى مخالفين در دشمنى با آنان نبود؛ زيرا در پى حملات پيشين ، اين حقايق براى آنان آشكار شده بود. هم چنين اين تاثير نه محدود به كاروان نجات يافته و تجارت آنان بود و نه زيان هاى جسمى آن ، كه نسبتا فراوان نبود؛ با آنكه افراد بزرگى از آنان هم چون ابوجهل به هلاكت رسيدند. هم چنين خون هاى ريخته شده و در نتيجه بالا گرفتن روحيه كشتار و انتقام هم اثر اصلى اين جنگ نبود. مهم ترين تاثير جنگ بدر بر قريش ، از ناحيه معنوى صورت گرفت و درنتيجه ، هيبت و بزرگى آنان را در برابر عشاير ديگر تضعيف كرد. از اين پس بود كه بسيارى از عشاير سعى در نزديكى به رسول خدا صلى الله عليه و آله نمودند.
هنگاميكه پيامبر به مدينه بازگشت ، پاكسازى جبهه داخلى را در مدينه آغاز نمود. ايشان براى اين كار، ابتدا از افرادى كه در استقرار امنيت تاثير سوء زبان هاى زيان آور آنان موجب گسترش شايعات و به وجود آمدن آشوب مى شد، آغاز نمود. ابتدا عصماء دختر مروان را كه با اسلام دهن كجى كرده و رسول خدا صلى الله عليه و آله را اذيت و آزار نموده و افراد را بر عليه ايشان مى شورانيد به وسيله شخصى به قتل رساندند. به دنبال او، ابو عفك را كه مردى يهودى بود و اشعارى را بر عليه پيامبر به نظم در مى آورد، كشته و سپس به دنبال كعب بن الاشرف كه اشعارى را در هجو پيامبر و ياران او سروده و آنان را آزار و اذيت مى نمود، فرستاده ، او را نيز به قتل رساند. (545)
اين تدابير موجب شد يهوديان بترسند و روابط خويش را با پيامبر، بر پايه هاى روشن و واضحى تنظيم نمايند. ابن سعد مى گويد: پيامبر پس از كشته شدن كعب بن الاشراف ، از يهوديان خواست ميان پيمان صلحى امضا كنند. پيمان نامه نيز نزد على بن ابيطالب عليه السلام نگاه داشته شد. (546)
سپس پيامبر لشكركشى هايى را عليه برخى از قبايل ساكن در شرق و جنوب مدينه آغاز نمود. از آن جمله ، حمله بر محارب و ثعلبه در ذى امر، بنى سليم در بحران و هلال در ذات عمق (547) را مى توان نام برد. بيشتر اين قبايل ، از هم پيمانان مشركين قريش به شمار آمده و بعضى از كاروان هاى قريش ، از ميان سرزمين آنان عبور مى كرد.
جنگ احد  
جنگ بدر، ضربه سهمگين و جبران ناپذيرى بر قريش وارد ساخت .پس از آن ، ابو سفيان سعى نمود اثر اين شكست را كاهش دهد و اعتماد به نفس قريشيان را مجددا بازگرداند. به اين منظور فرمان ممنوعيت گريستن بر كشته هاى قريشيان را صادر نمود و تا هنگام گرفتن انتقام ، كشتگان ، زينت و شادى را بهمه حرام كرد. (548) سپس در اواخر سال دوم سپاهى را براى حمله به مدينه آماده ساخت . سپاهيان به اطراف جنوب شرقى مدينه حمله برده و شبى را در بنى نضير ماند و سپس شتابان بازگشتند. هدف اين لشكركشى ، رساندن اين پيام به پيامبر بود كه جنگ بدر، قريش را از ميان نبرده و پيكار ميان آنان و پيامبر پايان نيافته است . اما ابو سفيان با وجود رسيدن به مدينه ، هيچ گونه پشتيبانى را از منافقين ويهوديان مدينه دريافت نكرد.
در شوال سال سوم ، يعنى پس از گذشت شانزده ماه از جنگ بدر، ابوسفيان سپاهى گرانسنگ را با سه هزار مرد جنگجو به همراه سه هزار شتر و دويست اسب كه در ميان آنان نيز زنانى براى ايجاد شور و هيجان در جنگجويان وجود داشتند، براى حمله به مدينه فرماندهى كرد. تكيه گاه اين سپاه ، مشركين قريش بودند؛ اما در ميان آنان ، هم پيمانانى از كنانه و ثقيف (549)نيز به چشم مى خورد. ابو عامر راهب نيز كه پيامبر پيش از اين او را از مدينه رانده بود، به همراه پنجاه نفر از پيروانش در ميان آنان بود. (550) هدف اين حمله ، گرفتن انتقام شكست قريش در جنگ بدر بود.
سپاه به ذى الحليفه در جنوب غربى مدينه ، كه نخستين ايستگاه در راه مكه به شمار مى آيد، رسيد. بنابراين مشخص شد كه آنان راه معمول را انتخاب كرده بودند.
آنان مدينه را دور زدند و به احد كه كوهى است در سه مايلى شمال مدينه رسيدند. چهارپايان آنها در كشتزارهاى آن منطقه به چرا مشغول شدند.
موضع گيرى مسلمانان در جلوگيرى از ورود مشركين به مدينه و چيره شدن آنان بر مسلمانان ، واحد بود و همه ، دفاع را ضرورى و واجب مى شمردند. اما بحث و گفت و گوى فراوانى درباره بهترين راه نبرد در جريان بود. برخى راى به پايدارى در داخل مدينه و دفاع از آن دادند. آنان استحكامات مدينه كشتزارها و باغ ها در نظر گرفته بودند كه همگى موانعى در برابر پيشرفت مهاجمين به شمار مى آمد؛ علاوه بر آن كه اين دفاع ، شور و هيجان بيشترى به انصار در راه دفاع ، از خانه ها و كاشانه و كشتزارهاى خويش مى داد و هيجان بيشترى به انصار در راه دفاع ، از خانه ها و كاشانه و كشتزارهاى خويش مى داد و همبستگى ساكنين آن را در پيشگيرى از خطر قريش مى افزود و اجازه نمى داد ستون پنجم كه تهديدى براى مدافعين درون مدينه به شمار مى آمد، فعاليتى داشته باشد. اين ها مواردى بود كه با تكيه بر آنها، عده تصميم به جنگ در درون مدينه داشتند. اين راى از سوى كهنسالانى از انصار و مهاجرين صادر شد و مقرر شد زنان و فرزندان در اطم ها باقى بمانند و جنگجويان در كوچه هاى مدينه با مهاجمين بجنگند. در مقابل اين گروه ، گروه ديگرى بود كه موضع گيرى نظام داشت . گروه دوم ، شور پيكار با قريش را داشت و معتقد بود مسلمانان در صورت پيروزى در اين جنگ ، به معنويت بزرگى دست مى يابند. اين گروه ، داراى تاثير قوى ترى بودند و بر اين اساس ، رسول خدا صلى الله عليه و آله نظر آنان را عملى ساخت و تصميم به بيرون رفتن از مدينه و جنگ با مشركين گرفت . (551)
لله بن ابى به همراه يك سوم از مردم ، يعنى در حدود سيصد نفر، (552)
بدون شك ، اين عقب نشينى ، نيروى جنگاورى سپاه مسلمانان را تضعيف كرد، اما اين تضعيف به آن حد نبود كه به پيروزى قريش بيانجامد و شور و هيجان شركت كنندگان در جنگ و وابستگى آنان به پيامبر را بكاهد.
عقب نشينى اين افراد، ناشى از عدم پذيرش راى آنان در روش رويارويى با دشمن بود. آنان پس از عقب نشينى ، به هيچ گونه اقدامى كه عقبه لشكر مسلمانان را تهديد نمايد و يا خطرى را درون مدينه به وجود آورد، دست نزدند. ابن اسحاق روايت مى كند كه عبد الله بن ابى در جمعه بعد، بر پشتيبانى خود از پيامبر و اسلام تاكيد نمود.
از سوى ديگر، ابن اسحاق مى گويد: به همراه عبد الله بن ابى گروهى از قوم او كه از اهل نفاق به شمار مى آمدند، عقب نشينى كردند. (553) اين سخنى كلى است و منابع به شرح و تفصيل آن نپرداخته اند؛ اما مى توان با بررسى نسبت كشته شدگان احد درميان عشاير، بر آن استدلال هايى نمود. كشته شدگان احد هفتاد نفر بودند. ابن اسحاق آنها را بر اساس عشاير وابسته به آنها، طبقه بندى نموده است . نامبرده از عشاير اوس ، دوازده نفر شهيد را از عبد الاشهل ، سه نفر را از ساكنين راتج بنى زعورا، دو نفر را از ظفر و عبيد، و يك نفر را از سلم و معاويه بن مالك (554) نام برده است . از خزرج نيز پنج نفر از بنى عوف ، چهار نفر از بنى نجار و سلمه ، سه نفر بنى سواد، و حرث ، و ابجر، و دو نفر از بنى دينار، زريق ، مبذول ، ساعده ، طريف و سواد و يك نفر از عمرو بن مالك ، و عدى ، و مازن و حبلى ، ذكر شده اند.
از اين گفته آشكار شود كه تعداد عشاير خزرجى شركت كننده در پيكار و شهداى آنان 38 نفر بسيار بوده است و اين خود گواهى بر فزونى تعداد شركت كنندگان آنان در جنگ است . تعداد كم كشته شدگان اوس نيز، نشان دهنده اين واقعيت است كه شركت كنندگان آنان در جنگ ، كمتر از خزرجيان بوده است . نكته قابل توجه آن است كه نام برده از كشته شدگان بنى حارثه و بنى عمرو بن عوف كه از اوس به شمار مى آمدند، يادى نكرده است ؛ در حالى كه شهيدى از بنى حبلى از پيروان عبد الله بن ابى را ياد نموده است . تمامى اين مطالب ، نشان دهنده اين حقيقت است كه گروهى كه هنگام پيشروى به احد، عقب نشينين كردند، تنها از قوم عبد الله بن ابى نبوده و شايد اكثريت آنان از اوس به شمار مى آمدند. در هر صورت ، عقب نشينى آنان ، تنها به علت چگونگى رويارويى در جنگ بود و هيچ گونه جنبه مخالفت يا رويارويى با اسلام را نداشت .
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به كوه احد رسيد، در پشت آن موضع گرفت و تعدادى از تيراندازان را به هدف حمايت از عقبه لشكر در آن مستقر نمود و آنان را به پايدارى و استقامت ، بدون در نظر گرفتن وضعيت صحنه پيكار و تغييرات آن فرمان داد. سپس پايگاه خويش را در دشتى كه از ميان آن مى گذشت بر پا نمود. مشركين نيز خالد بن وليد را فرمانده سمت راست سپاه و عكرمة بن ابوجهل را فرمانده سمت چپ آن قرار دادند دو سوى لشكر خويش را به وسيله دويست اسب تقويت كردند.
جنگ با حمله ابو عامر راهب و پيروانش آغاز شد و آنگاه ساير مشركين از قلب سپاه حمله ور شدند. مسلمانان پايدارى و استقامت كردند و مشركين شكست خورده و صفوف آنان به هم ريخت . در اين هنگام ، تيراندازان مسلمان مسئول نگهدارى كوه ، اين وضع را پايان جنگ تلقى نموده و براى شركت در صحنه جنگ به حركت در آمدند. بنابراين جايگاه خويش را رها ساخته و بدين ترتيب عقبه سپاه مسلمانان را خالى كردند. خالد بن وليد كه نظاره گر اين صحنه بود، بى درنگ با تعدادى از اسب سواران مشركين ، سپاه مسلمانان را دور زد و جايگاه تيراندازان آنها را اشغال نمود. سپس از پشت به سپاه اسلام حمله ور شد و صفوف آنان را از هم پاشيده و صفوف سپاه آنان را متزلزل كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه گروهى از ياران ، هم چنان در مقابل مشركين پايدارى مى نمود؛ طورى كه بعضى از مشركين به ايشان نزديك شده و زخمى بر صورت ايشان وارد ساختند. در اين هنگام ميان مسلمانان شايعه كشته شدند پيامبر منتشر شد. اين خبر، اضطراب و بيم را در ميان صفوف مسلمانان افزايش داد و آنان پس از به جاى گذاشتن هفتاد شهيد، تن به شكست دادند. تاريكى شب دو لشكر را از جنگ بازداشت و اين گونه ، جنگ پايان يافت . مشركين اين پيروزى را به عنوان انتقام جنگ بدر كافى دانسته و ابوسفيان ، فرمانده مشركين فرياد زد: يك روز در برابر روز بدر، و پيكار هم چنان ادامه خواهد يافت . (555) سپس ميدان جنگ را ترك كرد و سپاه آنان بدون آنكه از اين فرصت براى حمله به مدينه استفاده نمايد، به سوى مكه بازگشت . شايد آنان بيم آن داشتند كه اگر مسلمانان را تا درون مدينه تعقيب نمايند، ساكنين آن دست به دست هم داده و به جنگ با مشركين در آيند و پيروزى را به شكست مبدل سازند؛ به ويژه آنكه آنان تعدادى كشته و اسب هاى فراوانى را از دست داده بودند. در روز بعد، پيامبر سپاه مشركين را تعقيب نمود تا اين كه به حمرا الاسد در ده مايلى مدينه و درسمت چپ راه عمومى كه مشركين (556) انتخاب كرده بودند رسيد. هدف از اين تعقيب ، ترسانيدن دشمن و آگاه ساختن آنان از اين بود كه مسلمانان به دنبال آنان آمده اند. هم چنين پيامبر مى خواست نشان دهد كه ضربه آنان موجب از هم پاشيدگى مسلمانان نشده است . ابوسفيان نيز سعى كرد برخورد مجددى با مسلمانان پيدا نكند، زيرا بيم آن داشت كه پيروزى به دست آمده را از دست بدهد.
قرآن كريم خبر جنگ را به تفصيل آورده است : هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين ، و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين ، ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس و ليلعم الله الذين آمنوا و يتخذ منكم شهداء و الله لا يحب الظالمين ، و ليمحص الله الذين آمنوا و يمحق الكافرين ، ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و يعلم الصابرين ، و لقد كنتم تتمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد رايتموه و انتم تنظرون ، و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاين مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين ، و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا موجلا و من يرد ثواب الدنيا نوته منها و من يرد ثواب الاخرة نوته منها و سنجزى الشاكرين ، و كاين من نبى قاتل معه ربيون كثير فما و هنوا لما اصابهم فى سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصابرين ؛ يعنى : اين ، بيانى است براى مردم ، و هدايت و اندرزى است براى پرهيزگاران . و سست نشويد و غمگين نگرديد. و شما هدايت و اندرزى است براى پرهيزگاران . و سست نشويد و غمگين نگرديد. و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد! اگر در ميدن احد به شما جراحتى رسيد و ضربه اى وارد شد، به آن جمعيت نيز در ميدان بدر ، جراحتى همانند آن وارد شد. و ما اين روزهاى ى پيروزى و شكست را در ميان مردم مى گردانيم و اين خاصيت زندگى شماست تا خدا، افرادى را كه ايمان آورده اند، بداند و شناخته شوند، و خداوند از ميان شما شاهدانى بگيرد. و خدا ظالمان را دوست نمى دارد. و تا خداوند، افراد با ايمان را خالص گرداند و ورزيده شوند، و كافران را به تدريج نابود سازد. آيا چنين پنداشتيد كه تنها با ادعاى ايمان وارد بهشت خواهيد شد، در حالى كه خداوند هنوز مجاهدان از شما صابران را مشخص نساخته است ؟! و شما مرگ و شهادت در راه خدا را، پيش از آنكه با آن رو به رو شويد، آرزو مى كرديد. سپس آن را با چشم خود ديديد، در حالى كه به آن نگاه مى كرديد و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد! چقدر ميان گفتار و كردار شما فاصله است ؟! محمد صلى الله عليه و آله فقط فرستاده خداست ، و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند. آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به عقب بر مى گرديد؟ و اسلام را رها كرده به دوران جاهليت و كفر بازگشت خواهيد نمود؟ و هر كس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضررى نمى زند، و خداوند به زودى شاكران و استقامت كنندگان را پاداش خواهد داد. هيچ كس ، جز به فرمان خدا، نمى ميرد، سرنوشتى است تعيين شده ، بنابراين ، مرگ پيامبر يا ديگران ، يك سنت الهى است . هر كس پاداش دنيا را بخواهد و در زندگى خود، در اين را گام بردارد؛ چيزى از آن به او خواهيم داد، و هر كس پاداش آخرت را بخواهد، از آن به او مى دهيم ، و بزودى سپاس ‍ گزارن را پاداش خواهيم داد. چه بسيار پيامبران كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند! آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى رسيد، سست و ناتوان نشدند و تن به تسليم نداند، و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد. آل عمران 146- 138.