چهل داستان و چهل حديث
از حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله

عبداللّه صالحى

- ۳ -


طعامى مختصر وجمعيّتى انبوه از كارگران
مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خرايج خود حكايتى را ايراد نموده است كه از چندين جهت با اهمّيت و ارزنده مى باشد:
جابر بن عبداللّه انصارى گويد: احزاب و قبيله هاى عرب بر عليه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، متّحد شدند و تصميم بر جنگ و مقاتله با آن حضرت را گرفتند، حضرت در اين زمينه با اصحاب و ياران خود مشورت نمود.
در اين لحظه سلمان اظهار داشت : يا رسول اللّه ! هنگامى كه دشمن بر شهرهاى عَجَم هجوم آورد، اطراف شهرهاى خود را خندق حفر مى كنند تا جنگ و ستيز از جوانب مختلف نباشد و دشمن نتواند از هر سو به آن ها هجوم آورد؛ در اين هنگام خداوند متعال وحى فرستاد كه پيشنهاد سلمان اجراء گردد.
سپس حضرت رسول ، اطراف شهر مدينه را جهت حفر خندق خط كشيد و افراد را به گروه هاى دَه نفره ، دسته بندى نمود و به هر گروه دَه ذراع (59) سهميه داد تا خندق را حفر نمايند.
جابر گويد: پس از گذشت يك روز از حفر خندق به سنگ بسيار بزرگ و سختى برخورد كرديم ، كه براى افراد جابجائى و يا شكستن آن امكان پذير نبود، رفتم تا به حضرت اين خبر را گزارش دهم .
ناگاه حضرت را در حالى كه سنگى بر شكم خود بسته و رو به سمت آسمان بر كمر خوابيده بود، مشاهده كردم ؛ و همين كه در جريان پيدايش سنگ قرار گرفت ، حركت نمود و كنار آن سنگ آمد و مقدارى آب ، داخل دهان خود كرد و بر سنگ پاشيد؛ و سپس كلنگ را گرفت و ضربه اى در وسط سنگ نواخت كه جرقّه اى از آن ظاهر گشت و از نور آن ، تمام ساختمان ها و شهرهاى يَمَن مشاهده گرديد.
بعد از آن ضربه اى ديگر كوبيد كه مسلمان ها از نور جرقّه آن ، شهرها و ساختمان هاى عراق و فارس را ديدند؛ و چون سوّمين ضربه را زد، سنگ شكست و متلاشى گرديد؛ پس از آن ، حضرت خطاب به مسلمان ها كرد و فرمود: در هر جرقّه چه ديديد؟
وقتى مسلمانان مشاهدات خود را مطرح كردند، آن حضرت فرمود: آنچه را مشاهده نموديد، خداوند براى شما مى گشايد و در قلمرو مسلمين قرار مى گيرد.
سپس جابر افزود: ما در منزل حدود يك من جو و يك گوسفند مادّه داشتيم ، به خانه آمدم و به همسرم گفتم : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را ديدم كه از گرسنگى ، سنگى بر شكم خويش بسته بود، بر خيز تا جوها را آرد كنيم و نان بپزيم ؛ و گوسفند را سر ببريم و آبگوشتى تهيّه كنيم و ايشان را دعوت نمائيم .
همسرم گفت : برو حضرت را آگاه ساز و چنانچه اجازه فرمود بيا تا تا طعامى را براى ايشان مهيّا سازيم ؛ و چون نزد حضرت آمدم و جريان را بازگو كردم ، فرمود: در منزل چه دارى ؟
عرضه داشتم : حدود يك من جو و يك گوسفند مادّه آماده داريم .
فرمود: آيا با همراهانم بيايم و يا تنها؟
و من چون دوست نداشتم بگويم كه شما تنها تشريف بياوريد، گفتم : با هركس كه دوست داريد تشريف فرما شويد؛ و فكر كردم كه فقط علىّ بن ابى طالب عليه السلام را به همراه مى آورد.
بنابر اين به خانه برگشتم و به همسرم گفتم : رسول خدا صلوات اللّه عليه تشريف مى آورد، تو جوها را آماده كن و من هم گوسفند را؛ همين كه طعام آماده شد، نزد حضرت آمدم و اظهار داشتم : يا رسول اللّه ! غذا آماده است .
سپس پيامبر خدا كنار خندق ايستاد و با صداى بلند فرمود: اى مسلمان ها! جابر بن عبداللّه انصارى را براى صرف غذا اجابت نمائيد.
پس تمام كارگرهاى مهاجر و انصار حركت كردند و در بين راه ، هر مسلمانى را كه مى ديدند، او را نيز همراه خود مى آوردند.
من با خود گفتم : اين جمعيّت انبوه را نه منزل ما گنجايش دارد و نه طعام مختصر كفايت مى كند، لذا سريع به منزل آمدم و خبر حركت آن جمعيّت انبوه را براى همسرم گزارش دادم ؛ همسرم در پاسخ گفت : آيا پيامبر خدا را از مقدار طعام آگاه ساخته اى ؟
گفتم : بلى ، پس همسرم اظهار نمود: هيچ ناراحت نباش و حضرت مى داند كه چه كند.
وقتى آن جمعيّت جلوى منزل رسيدند، حضرت دستور داد تا همه افراد بيرون منزل بنشينند و خود حضرت به همراه علىّ عليهماالسّلام ، وارد شد و نگاهى در تنور نان كرد و آب دهان خود را داخل تنور انداخت و سر ديگ غذا را برداشت و نگاهى در آن نمود.
سپس به همسرم فرمود: نان ها را يكى ، يكى از تنور درآور و به من بده ؛ و چون حضرت يكى از نان ها را گرفت و با حضرت علىّ عليه السلام آن را تكّه تكّه كردند و داخل ظرف ريختند تا پُر شد و مقدارى گوشت و آبگوشت روى آن ريخت و فرمود: افراد ده نفر، ده نفر وارد شوند.
و من در كمال حيرت مشاهده مى كردم كه افراد مى آمدند و از آن طعام ميل مى كردند سير مى شدند و از غذا چيزى كم نمى شد، بعد از آن كه تمامى افراد غذا خوردند و رفتند، فرمود: بيائيد خودمان هم بخوريم ، پس من با حضرت رسول و علىّ، سلام اللّه عليهما از آن غذا خورديم ؛ و چون خواستيم از منزل بيرون رويم به بركت حضرت چيزى از غذا كم نشده بود. (60)

توبه نَبيره شيطان و ارتباط با انبياء
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم حكايت فرمايد:
روزى پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در بين كوه هاى مكّه قدم مى زد، چشمش افتاد به مردى بلند قامت ، به او فرمود: تو از جنّيان هستى ، اينجا چه مى كنى ؟
گفت : من هام فرزند هيثم فرزند قيس فرزند ابليس هستم .
حضرت فرمود: بين تو و ابليس دو پدر فاصله است ؟
گفت : آرى ؛ فرمود: چند سال عمر كرده اى ؟
پاسخ داد: به مقدار عمر دنيا، آن روزى كه قابيل ، هابيل را كشت ، من نوجوان بودم و مى شنيدم كه آن دو چه مى گويند؛ و كار من اين بود كه بين افراد تفرقه و دشمنى ايجاد مى كردم ، و بر بام خانه ها و سر ديوارها مى رفتم و شور و شيون به راه مى انداختم ، و سعى داشتم كه افراد صله رحم نكنند، نيز خوراك و طعام انسان ها را فاسد مى گرداندم .
حضرت رسول صلوات اللّه عليه فرمود: كارهاى بسيار زشت و خطرناكى را انجام داده اى .
هام گفت : مدّتها است توبه كرده ام و توسّط حضرت نوح عليه السلام هدايت گشتم و سوار كشتى او شدم ، من همراه حضرت هود عليه السلام ، در مسجد هنگام عبادت با ديگر مؤ منين حضور داشتم ، و با حضرت إ لياس عليه السلام در جريان ريگ هاى بيابان بودم ؛ و آن هنگامى كه خواستند حضرت ابراهيم عليه السلام را در آتش بيندازند حضور داشتم ؛ و چون خواستند حضرت يوسف عليه السلام را به چاه افكنند كنارش بودم ، او را در بغل گرفته و آهسته در چاه نهادم ، هچنين در زندان ، مونس و همدم او بودم .
و نيز مدّتى با حضرت موسى عليه السلام بودم و مقدارى از تورات را به من تعليم نمود و فرمود: چنانچه حضرت عيسى را ملاقات كردى ، سلام مرا به او برسان ، و حضرت عيسى عليه السلام مقدارى از انجيل را به من تعليم داد و سپس فرمود: سلام مرا به حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله برسان .
پس يا رسول اللّه ! سلام حضرت عيسى بر تو باد.
رسول خدا صلوات اللّه عليه فرمود: سلام خدا بر او باد و نيز سلام بر تو كه سلام رسان هستى ، اى هام ! چنانچه خواسته اى دارى ، بگو؟
هام گفت : آرزوى من آن است كه خداوند تو را براى هدايت و نجات امّت نگه دارد و اين كه امّت ، صادقانه مطيع وصىّ و خليفه ات باشند، چون كه امّت هاى گذشته به جهت مخالفت و دشمنى با اوصياى پيغمبرانشان هلاك شدند و تقاضاى ديگر من آن است كه مقدارى از قرآن را به من بياموزى تا در نماز بخوانم .
حضرت رسول به امام علىّ عليهماالسّلام فرمود: يا علىّ! هام راتعليم ده و با او مدارا كن .
هام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! اين شخص كيست ؟ تا همدم او باشم ، چون جنّيان فقط تابع پيغمبر و يا خليفه او هستند.
حضرت فرمود: اى هام ! خليفه ديگر انبياء چه كسانى بودند؟
گفت : خليفه آدم فرزندش شيث بود، خليفه نوح سام ، خليفه هود يوحنّا پسر عموى هود بود و خليفه ابراهيم اسماعيل ، خليفه اسماعيل اسحاق ، خليفه موسى يوشع ، خليفه عيسى شمعون ، و اين ها خليفه پيغمبران خود گشتند، چون زاهدترين افراد نسبت به دنيا و راغب ترين آن ها در آخرت بودند.
پيامبر خدا فرمود: در كتاب هاى آسمانى چه كسى خليفه من معرّفى شده است ؟ گفت : در تورات ، شخصى به نام ((ايلْيا)) ذكر شده ؛ پس حضرت فرمود: اين شخص ، همان ((ايليا)) است ؛ و يكى از نام هاى ديگر او، حيدر است .
سپس هام بر حضرت علىّ عليه السلام سلام كرد.
پس از آن حضرت علىّ عليه السلام بعضى از سوره هاى قرآن را به هام نبيره شيطان تعليم نمود. (61)

صدقه و اَفعى همراه يهودى
حضرت ابا عبداللّه ، امام جعفر صادق صلوات اللّه و سلامه عليه حكايت فرمايد:
روزى پيامبر عالى قدر اسلام ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، در جمع اصحاب و ياران خود نشسته بود، كه يك نفر يهودى از نزديكى حضرت و اصحابش عبور مى كرد، خطاب به رسول خدا كرد و گفت : سام عليك .
رسول خدا، در پاسخ به آن يهودى اظهار نمود: و عليك .
بعضى از اصحاب گفتند: يارسول اللّه ! يهودى آرزوى مرگ براى شما كرد و گفت : سام عليك ، يعنى ؛ مرگ بر تو باد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من نيز همانند او جوابش را پاسخ دادم ؛ و سپس افزود: اين مرد يهودى امروز به وسيله مار سياهى افعى كشته خواهد شد.
و چون عصر همان روز فرا رسيد، يهودى در حالى كه مقدارى هيزم با طناب بسته بود و آن ها را جهت فروش بر پشت خود حمل كرده بود از بيابان بازگشت ، پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز در همان محلّ با عدّه اى از همان افراد نشسته بود كه چشمشان بر آن يهودى افتاد، حضرت به او فرمود: بار هيزم را زمين بگذار، همين كه هيزم ها را زمين نهاد وطناب را باز كرد، مار بزرگى را در بين هيزم ها بى حال وبى حسّ مشاهده كرد.
حضرت به او خطاب كرد و فرمود: امروز چه كار خيرى كرده اى ؟ گفت : كارى نكرده ام ، مگر آن كه دو عدد نان همراه خود داشتم يكى از آنها را خوردم و ديگرى را به فقيرى صدقه دادم .
حضرت رسول فرمود: خداوند متعال ، بلا را به وسيله آن صدقه از تو برطرف كرد و پس از آن اظهار داشت : صدقه انواع بلاها را از انسان برطرف مى گرداند.
سپس يهودى اسلام را پذيرفت و شهادتين را بر زبان خود جارى نمود؛ ومسلمان شد (62).

مسابقه و كُشتى با چوپان
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله مدّتى پس از آن كه به رسالت و نبوّت مبعوث شد، روزى از شهر مكّه به سوى ابطح خارج گشت ، در بين راه چوپانى بيابان نشين را ديد كه مشغول چرانيدن گوسفندان خود مى باشد.
و اين چوپان در بين افراد آن منطقه از جهت زور و نيروى جسمى مشهور بود، همين كه آن حضرت نزديك او رسيد، چوپان عرضه داشت : آيا حاضرى با من كشتى بگيرى و زور آزمائى كنيم ؟
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله اظهار نمود: تو قدرت وتوان مسابقه با مرا ندارى ، چوپان اظهار داشت : قول مى دهم اگر من برنده نشدم يك گوسفند براى تو باشد.
حضرت پذيرفت و چون با يكديگر كشتى گرفتند پيامبر خدا صلوات اللّه عليه ، چوپان را بر زمين زد و در مسابقه كشتى برنده گرديد، چوپان از جاى خود برخاست و گفت : آيا حاضر هستى يك بار ديگر با هم كشتى بگيريم ؟
حضرت فرمود: مطمئن باش كه تو برنده نمى شوى .
چوپان با غرور تمام گفت : اگر تو برنده شدى ، يك گوسفند ديگر از گوسفندان من براى تو باشد.
پس يك بار ديگر آن دو نفر مشغول كشتى گرفتن شدند؛ و چوپان تمام نيرو و توان خود را به كار گرفت ولى در مقابل آن حضرت نتوانست هيچ كارى انجام دهد ورسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دوباره او را بر زمين انداخت .
هنگامى كه از جاى خود برخاستند، چوپان عرضه داشت : يا رسول اللّه ! تا كنون كسى نتوانسته بود در مقابل قدرت من دوام بياورد مگر تو، پس حقّ با تو است ، اكنون اسلام خويش را بر من اعلان نما.
و چوپان ، قهرمانِ شكست خورده ، مسلمان شد حضرت دو گوسفند خود را به او بخشيد و رفت . (63)

هيزم ها و مقدار گناهان
محدّثين و موّرخين به نقل از امام جعفر صادق عليه السلام حكايت كرده اند:
روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله به همراه عدّه اى از اصحاب خود به بيابان كويرى بدون گياه و درخت رهسپار شدند.
هنگامى كه به آن جا رسيدند، رسول خدا به همراهان خود دستور داد هر كدام مقدارى هيزم بياوريد.
اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! در اين بيابان كوير كه چوب و هيزم پيدا نمى شود.
حضرت فرمود: هر يك از شما به هر مقدار كه مى تواند بايد هيزم بياورد.
امام صادق عليه السلام افزود: اصحاب حضرت رسول همه پراكنده شدند، بعد از گذشت ساعتى ، هر يك مقدارى هيزم پيدا كرده ، آوردند و در حضور حضرت ختمى مرتبت روى هم ريختند؛ و در نتيجه مقدار بسيار زيادى هيزم روى هم انباشته گرديد.
حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله نگاهى نمود و اظهار داشت : بدانيد كه گناهان نيز به همين شكل زياد و روى هم انباشته مى گردد، سپس آن حضرت به عنوان موعظه و نصيحت ، خطاب به حاضرين نمود و فرمود:
مواظب حركات خويش باشيد و حتّى از گناهان كوچك نيز خود را برهانيد، (چون ذرّه ، ذرّه جمع گردد و انسان را روسياه مى گرداند).
و سپس افزود: بدانيد كه تمام حركات شما چه كوچك و چه بزرگ مورد توجّه خداوند متعال است و همه آن ها در نامه اعمال ثبت مى گردد، همان طورى كه خداوند در قرآن حكيم فرموده است : ما تمامى اعمال و كارهاى شما را محاسبه خواهيم كرد. (64)

عبادت همراه با ولايت
سلمان فارسى حكايت مى نمايد:
روزى در حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نشسته بوديم كه ناگاه شخصى بيابان نشين از طايفه بنى عامر وارد شد؛ و پس از سلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! ماءمورى از سوى حضرتعالى آمد و ما را به اسلام و نماز، روزه و جهاد در راه خدا دعوت كرد و چون ديديم كارهاى خوب وپسنديده اى است پذيرفتيم .
سپس آن مأ مور، ما را از زنا، دزدى ، غيبت ، تهمت و ديگر كارهاى زشت نهى كرد و ما نيز اجتناب كرديم .
پس از آن گفت : واجب است كه دوستدار دامادت - و پسر عمويت علىّ بن ابى طالب باشيم ، علّت آن چيست ؟
آيا آن هم عبادت است ؟!
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، فرمود : به پنج علّت واجب است دوستدار و تابع او باشيد:
اوّل آن كه بعد از جنگ بدر نشسته بودم كه جبرئيل امين نازل شد و اظهار داشت : خداوند، سلام مى رساند و مى فرمايد: كسى را دوست ندارم ، مگر آن كه دوستدار علىّ باشد و كسى را دشمن ندارم مگر آن كه دشمن او باشد.
دوّم آن كه در جنگ اُحد بعد از دفن عمويم حمزه نشسته بودم كه جبرئيل آمد و گفت : خداوند مى فرمايد: نماز را جز بر بيماران ؛ وروزه را جز بر بيماران مريض و مسافران ؛ و حجّ را جز بر فقراء ومستمندان ، و زكات را جز بر تهى دستان واجب كردم .
وليكن دوستى علىّ بن ابى طالب را بر تمامى افراد مكلّف ، در هر حالى كه باشند، واجب نموده ام .
سوّم آن كه خداوند متعال براى هر چيزى سيّد و سرورى قرار داد، مانند آن كه قرآن را سرور تمامى كتاب هاى آسمانى ؛ و جبرئيل را سرور ملائك ؛ و مرا سرور تمامى پيامبران ؛ و علىّ را سرور همه اوصياء قرار داد، پس دوستى من و دوستى علىّ، سرور تمامى عبادات و طاعات خواهد بود.
چهارم آن كه خداوند محبّت علىّ را در قلب مؤ منين مستقرّ نموده است .
پنجم آن كه جبرئيل خبر داد كه روز قيامت ، جايگاه من و علىّ كنار عرش الهى خواهد بود. (65)

خيانت يك زن
پس از آن كه قضيّه جنگ خيبر پايان يافت و اموال خيبر به عنوان غنيمت ، طبق دستور پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بين مسلمين تقسيم گرديد، يك زن يهودى به نام زينب دختر حارث كه دختر برادر مَرْحَب باشد برّه اى كباب شده را به عنوان هديه تقديم آن حضرت و همراهانش كرد.
زن يهودى پيش از آن كه برّه را تحويل دهد از اصحاب سؤ ال كرد كه پيغمبر خدا كجاى گوسفند را بهتر دوست دارد؟
اصحاب در جواب آن زن ، اظهار داشتند: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ، دست آن را بهتر از ديگر اعضايش دوست دارد.
پس آن زن يهودى تمامى برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصا دست آن را بيشتر به زهر آلوده كرد و جلوى حضرت و يارانش نهاد.
حضرت مقدارى از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بكشيد، زيرا كه گوشت اين برّه مسموم است .
پس از آن حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله آن زن يهودى را احضار كرد و به او فرمود: چرا چنين كردى ؟
او در جواب گفت : براى آن كه من با خود گفتم : اگر اين شخص پيغمبر باشد به او آسيبى نمى رسد وگرنه از شرّ او راحت مى شويم .
و چون حضرت سخنان او را شنيد، او را بخشيد،. ولى پس از آن جريان ، حضرت به طور مكرّر مى فرمود: غذاى خيبر مرا هلاك ؛ و درونم را متلاشى كرده است . (66)
روايات در چگونگى شهادت و مسموم شدن آن حضرت متفاوت است ، ليكن آنچه در تاريخ و احاديث آمده است و به طور قطعى از آن استفاده مى شود اين است كه حضرت به وسيله زهر مسموم و به شهادت رسيد.
در برخى از كتب وارد شده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: آن دو نفر زن حفصه و عايشه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله را مسموم و شهيد كردند. (67)

قبول وصاياى رسول خدا
حضرت باقر العلوم عليه السلام حكايت فرمايد:
در آخرين روزهاى عمر پر بركت پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، در همان بيمارى و ناراحتى كه در اثر زهر وارد شده بود و منجر به شهادت حضرتش گشت ، امام علىّ عليه السلام كنار بستر رسول خدا حضور داشت و سر مبارك آن حضرت را بر زانوان خود نهاده بود.
و مهاجرين و انصار در منزل آن حضرت حضور داشتند و برخى از ايشان اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند كه ناگهان چشم هاى نازنين خويش را گشود و خطاب به جانشين خود اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام كرد و فرمود: برادرم ! آيا وصيّت مرا مى پذيرى ؟
و وعده ها و توصيه هاى مرا انجام مى دهى ؟
اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در پاسخ ، اظهار داشت : بلى ، يا رسول اللّه ! و شروع به گريستن كرد به طورى كه از شدّت گريه و غم و اندوه نزديك بود بيهوش گردد.
پس از آن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به بلال فرمود: اى بلال ! شمشير و كلاه خود و زره و اسب و شتر و پارچه اى كه در هنگام عبادت بر شكم خود مى بستم بياور.
پس بلال حبشى دستور حضرت را اطاعت كرد و آن وسايل را به حضور ايشان آورد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: يا علىّ! اين وسايل و اسباب ، مختصّ تو است ، آن ها را بردار و به خانه ات بِبَر، كه پس از من بر تو مضايقه نكنند.
لذا اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام آن وسايل را برداشت ؛ و در حضور حاضران بر چشم و سر خود ماليد و سپس آن ها را به خانه خود برد. (68)

چگونگى وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
محدّثين و موّرخين به نقل از حضرت باقر العلوم عليه السلام حكايت كرده اند:
هنگامى كه بيمارى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شدّت يافت ، شخصى اجازه ورود بر آن حضرت را خواست ؛ و امام علىّ عليه السلام از منزل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بيرون آمد و به آن شخص فرمود: چه حاجتى دارى ؟
آن شخص عرض كرد: مى خواهم به حضور رسول خدا وارد شوم .
امام علىّ عليه السلام اظهار نمود: چون حضرت سخت بيمار مى باشد، اكنون نمى توانى به حضور حضرتش برسى ، خواسته ات را به من بگو؟
آن شخص عرض كرد: چاره اى نيست مگر آن كه بر ايشان وارد شوم ، علىّ عليه السلام به درون منزل مراجعت نمود و از پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله براى ورود آن شخص ، اجازه خواست وحضرت رسول اجازه فرمود.
هنگامى كه آن شخص وارد منزل گرديد و كنار بستر حضرت نشست اظهار داشت : اى پيامبر خدا! من ماءمور الهى براى شما هستم .
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: از كدام دسته اى ؟
آن شخص پاسخ داد: من ملك الموت مى باشم ، خداوند تو را مخيّر ساخته است بين اين كه ملاقات خدا و مرگ را بپذيرى و يا آن كه در دنيا باقى بمانى .
حضرت رسول صلوات اللّه عليه فرمود: مرا مهلت بده تا جبرئيل نازل گردد و با او مشورت نمايم ؛ چون جبرئيل نازل شد، عرض كرد: اى محمّد! آخرت براى تو بهتر خواهد بود.
و لذا حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ملاقات با خدا و ترك دنيا را برگزيد.
جبرئيل از عزرائيل تقاضا نمود: عجله نكن و اندكى صبر نما تا من به سوى پروردگارم بروم و مراجعت نمايم .
عزرائيل اظهار داشت : خير، اجازه ندارم و در همان لحظه روح مقدّس آن حضرت به ملكوت اءعلى پرواز نمود. (69)

كمك دهنده هاى نورانى
آخرين سفير و رسول الهى ، حضرت محمّد بن عبداللّه صلّى اللّه عليه و آله ، در آخرين روزهاى عمر پر بركت خود، خليفه اش اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام را كنار بستر خويش خواند و پس از توصيه هائى پيرامون مسائل مهمّ در امور مختلف ، فرمود: يا علىّ! تنها كسى كه مرا غسل مى دهد تو هستى .
حضرت علىّ بن ابى طالب عليه السلام اظهار داشت : فدايت گردم ! آيا من به تنهائى توان غسل دادن جسد مطهّر شما را دارم ؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: جبرئيل عليه السلام مرا به اين موضوع دستور داد و او هم از خداوند متعال چنين دستورى را گرفته بود.
حضرت علىّ عليه السلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! چنانچه به تنهائى توان غسل شما را نداشتم ، آيا مجاز هستم كه از شخص ديگرى كمك بگيرم ؟
در اين موقع جبرئيل عليه السلام به پيامبر خاتم خطاب كرد: اى محمّد! به علىّ بفرما: كه خدايت تو را سلام مى رساند و دستور مى دهد: خودت بايد پسر عمويت رسول خدا را غسل دهى .
و اين سنّت الهى است كه پيغمبر را فقط خليفه او غسل مى دهد.
پس از آن پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى علىّ! توجّه داشته باش كه تو تنها نخواهى بود؛ زيرا كمك دهندگانى از طرف خداوند رحمان خواهند آمد تا تو را در غسل من يارى نمايند و آن ها بهترين يار و ياور مى باشند.
حضرت علىّ عليه السلام سؤ ال نمود: يا رسول اللّه ! فدايت گردم ! آن نيروهائى كه مرا در اين امر كمك مى نمايند، چه كسانى هستند؟
پاسخ داد: جبرئيل ، ميكائيل ، اسرافيل ، ملك الموت ، اسماعيلِ ماءمور بر آسمان دنيا، ايشان در غسل من ، تو را كمك خواهند نمود.
پس در اين هنگام ، حضرت علىّ عليه السلام جهت تواضع در پيشگاه مقدّس الهى ، سر به سجده نهاد و عرضه داشت :
((الحمد للّه الّذى جعل لى اءعوانا و إ خوانا، هم امناء اللّه تعالى ))
يعنى ، شكر و سپاس خداوندى را كه براى من در غسل پيامبرش يارانى مى فرستد كه اءمينان عرش اويند. (70)

رثاء در رحلت رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه وآله وسلّم

اى دل بيا كه موسم آه و فغان رسيد يعنى عزاى خاتم پيغمبران رسيد
اسلام ، خوار و عزّت ايمان به باد رفت از اين مصيبتى كه به اسلاميان رسيد
عالَم به چشم مادر گيتى چو شام شد چون روز رحلت پدر اُمّتان رسيد
دودى ز آه مردم يثرب بلند شد بر صورت منوّر كرّوبيان رسيد
ز افلاكيان گذشته مگر گرد اين ملال بر دامن جلال خداى جهان رسيد
واحسرتا كه حضرت زهرا يتيم شد از ماتم پدر به لبش نيمه جان رسيد (71)

 

يا رحمةً للعالمين دل ها براى تو غمين
بستى تو چشم از ما سوى گوئى كه نازل شد بلا
بقيّة اللّه ، آجرك اللّه
رفتى و امّت شد يتيم زهراء ز ماتم دل دو نيم
بودى تو در رنج و الم تا دين نگردد بيش و كم
بقيّة اللّه ، آجرك اللّه
حقِّ ممثَّلْ مرتضى خانه نشين شد از جفا
ببين علىّ تنها شده هم راز او زهرا شده
بقيّة اللّه ، آجرك اللّه
كرده سكوتى جانگداز در آن زمانِ فتنه ساز
جز اين علىّ راهى نداشت جز فاطمه يارى نداشت
بقيّة اللّه ، آجرك اللّه
بشكسته سنگرِ علىّ پهلوى همسر علىّ
صبرى نما يا مصطفى بينى ، حسين و كربلا
بقيّة اللّه ، آجرك اللّه(72)

 

پنج درس آموزنده و ارزنده
1 - روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در جمع عدّه اى از اصحاب خود فرمود:
خداوند متعال ، هفت هزار سال پيش از آن كه دنيا را بيافريند، من وعلىّ و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام -، را آفريده است .
يكى از اصحاب به نام معاذ بن جبل سؤ ال كرد: در اين مدّت زمان طولانى كجا و در چه حالى بوديد؟
حضرت فرمود: در پيشگاه عرش الهى ، مشغول تسبيح و حمد وثناى خداوند سبحان بوديم . (73)
2 روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بر گروهى از انصار كه در يكى از خانه هايشان اجتماع كرده بودند، وارد شد و پس از سلام بر آن ها، فرمود:
در چه حالتى هستيد؟
پاسخ دادند: مؤ من هستيم ، حضرت فرمود: آيا بر ادّعاى خود دليل و برهانى هم داريد؟
گفتند: بلى ، در حال رفاه و نعمت ، شكر و سپاس خدا گوئيم و در حال سختى و مصيبت ، صبور و شكيبا هستيم ، و به آنچه از طرف خداوند به ما مى رسد، راضى و خوشنود مى باشيم .
حضرت فرمود: بلى ، شما درست گفتيد، ثابت قدم باشيد. (74)
3 امام علىّ صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
هنگامى كه جنازه برادرم حمزه را آوردند، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله به همسران خود دستور داد كه براى خانواده اش طعام تهيّه كنند و براى ايشان بفرستند؛ چون آن ها مصيبت ديده اند و حوصله تهيّه غذا را ندارند.
همچنين دستور فرمود: در همين غذائى كه براى صاحبان عزا مى فرستيد؛ شما نيز با آنان ، هم غذا شويد. (75)
4 امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
روزى عمّار ياسر نزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله حاضر شد و عرض كرد: يا رسول اللّه ! من شب گذشته ، جُنب شدم و چون آب براى غسل نداشتم ، لباس هاى خود را در آوردم و سپس روى خاك ها افتادم و در خاك ها غلتيدم تا تمام بدنم خاك مال شود.
حضرت تبسمّى نمود واظهار داشت : اين كار صحيح نبود و سپس كف دست هاى خود را بر زمين زد و كف دست راست خود را بر پشت دست چپ و نيز دست چپ را بر پشت دست راست كشيد.
و بعد از آن با دو كف دست بر پيشانى خود مسح نمود و افزود: اين چنين تيمّم كنيد كه خداوند دستور داده است . (76)
5 عبداللّه بن عبّاس حكايت كند:
روزى عدّه اى از فقراء و مساكين نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمدند و اظهار داشتند: يا رسول اللّه ! ثروتمندان ، همانند ما نماز و روزه انجام مى دهند و نيز چون ثروت دارند صدقه مى دهند و انفاق مى كنند؛ ولى ما محروم هستيم و توان انجام اين خيرات را نداريم .
حضرت رسول فرمود: هنگامى كه سلام نماز را گفتيد، 33 مرتبه بگوئيد: سبحان اللّه ، و 33 مرتبه الحمد للّه ، و 34 مرتبه اللّه اكبر، وبعد از آن 30 مرتبه لااله الاّ اللّه بگوئيد تا تمامى آنچه را كه ثروتمندان انجام مى دهند، شما هم ثواب آن را دريابيد. (77)

چهل حديث منتخب
1 قال رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ:
لاتُضَيِّعُواصَلوتَكُمْ، فَإ نَّ مَنْ ضَيَّعَ صَلوتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ كانَ حَقّاً عَلىِ اللّهِ اءنْ يُدْخِلَهُ النّارَمَعَ الْمُنافِقينَ. (78)
ترجمه :
فرمود: نماز را سبك و ناچيز مشماريد، هر كس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبك و ضايع گرداند همنشين قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است كه او را همراه منافقين در آتش داخل نمايد.

2 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ مَشى إ لى مَسْجِدٍ مِنْ مَساجِدِاللّهِ، فَلَهُ بِكُّلِ خُطْوَةٍ خَطاها حَتّى يَرْجِعَ إ لى مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَناتٍ، وَ مَحى عَنْهُ عَشْرُ سَيِّئاتٍ، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجاتٍ. (79)
فرمود: هر كس قدمى به سوى يكى از مساجد خداوند بردارد، براى هر قدم ثواب ده حسنه مى باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هايش پاك مى شود، همچنين در پيشگاه خداوند ده درجه ترفيع مى يابد.

3 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : اَلْجُلُوسُ فِى الْمَسْجِدِ لاِنْتِظارِ الصَّلوةِ عِبادَةٌ مالَمْ يَحْدُثْ، قيلَ: يا رَسُولَ اللّهِ وَ مَا الْحَدَثُ؟ قالَ: الْغِيْبَةُ. (80)
ترجمه :
فرمود: نشستن در مسجد جهت انتظار وقت نماز عبادت است تا موقعى كه حَدَثى از او صادر نگردد.
سؤ ال شد: يا رسول اللّه ، منظور از حدث چيست ؟
ترجمه :
فرمود: غيبت و پشت سر ديگران سخن گفتن .

4 ... بَيْنَما رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ جا لِسٌ فِى الْمَسْجِدِ، إ ذْدَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ يُصَلّى ، فَلَمْ يُتِمَّ رُكُوعَهُ وَ لاسُجُودَهُ، فَقالَ: نَقَرَ كَنَقْرِ الْغُرابِ، لَئِنْ ماتَ هذا وَ هكَذا صَلوتُهُ لَيَمُوتُنَّ عَلى غَيْرِ ديني . (81)
ترجمه :
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مسجد نشسته بود كه شخصى وارد شد و مشغول نماز گشت و ركوع و سجودش را كامل انجام نداد و عجله و شتاب كرد.
حضرت فرمود: كار اين شخص همانند كلاغى است كه منقار بر زمين مى زند، اگر با اين حالت از دنيا برود بر دين من نمرده است .

5 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : يا اءباذَر، اَلدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤْمِن وَ جَنَّةُ الْكافِرِ، وَ ما اءصْبَحَ فيها مُؤْمِنٌ إ لاّ وَ هُوَ حَزينٌ، وَ كَيْفَ لايَحْزُنُ الْمُؤْمِنُ وَ قَدْ اءوَعَدَهُ اللّهُ اءنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ. (82)
ترجمه :
فرمود: اى ابوذر، دنيا زندان مؤ من و بهشت كافران است ، مؤ من هميشه محزون و غمگين مى باشد، چرا چنين نباشد و حال آن كه خداوند به او - در مقابل گناهان و خطاهايش - وعده مجازات و دخول جهنّم را داده است .

6 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ، وَ شَرُّ مِنْ ذلِكَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيا غَيْرِهِ. (83)
ترجمه :
فرمود: بدترين افراد كسى است كه آخرت خود را به دنيايش بفروشد و بدتر از او آن كسى خواهد بود كه آخرت خود را براى دنياى ديگرى بفروشد.

7 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : ثَلاثَةٌ اءخافُهُنَّ عَلى اُمتَّى : اءلضَّلالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ. (84)
ترجمه :
فرمود: سه چيز است كه از آن ها براى امّت خود احساس خطر مى كنم :
1 گمراهى ، بعد از آن كه هدايت و معرفت پيدا كرده باشند.
2 گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها.
3 مشتهيات شكم ، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى .

8 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إ لى الاخِرَةِ: عُقُوقُ الْوالِدَيْنِ، وَ الْبَغْيُ عَلَى النّاسِ، وَ كُفْرُ الاْ حْسانِ. (85)
ترجمه :
فرمود : عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس مى باشد و به قيامت كشانده نمى شود: ايجاد ناراحتى براى پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم ، ناسپاسى در مقابل كارهاى نيك ديگران .

9 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : إ نَّ اءعْجَزَ النّاسِ مَنْ عَجَزَعَنِ الدُّعاءِ، وَ إ نَّ اءبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ. (86)
ترجمه :
فرمود: عاجز و ناتوان ترين افراد كسى است كه از دعا و مناجات با خداوند ناتوان و محروم باشد، و بخيل ترين اشخاص كسى خواهد بود كه از سلام كردن خوددارى نمايد.

10 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : إ ذا تَلاقَيْتُمْ فَتَلاقُوا بِالتَّسْليمِ وَ التَّصافُحِ، وَ إ ذا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِإ لاسْتِغْفارِ. (87)
ترجمه :
فرمود: هنگام بر خورد و ملاقات با يكديگر سلام و مصافحه نمائيد و موقع جدا شدن براى همديگر طلب آمرزش كنيد.

11 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : بَكِرُّوا بِالصَّدَّقَةِ، فَإ نَّ الْبَلاءَ لايَتَخَطاّها. (88)
ترجمه :
فرمود: صبحگاهان حركت و كار خود را با دادن صدقه شروع نمائيد چون كه بلاها و آفت ها را بر طرف مى گرداند.

12 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : يُؤْتَى الرَّجُلُ في قَبْرِهِ بِالْعَذابِ، فَإ ذا اُتِيَ مِنْ قِبَلِ رَاءسِهِ دَفَعَتْهُ تِلاوَةُ الْقُرْآنِ، وَ إ ذا اُتِيَ مِنْ قِبَلِ يَدَيْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَةُ، وَ إ ذا اُتِيَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَيْهِ دَفَعَهُ مَشْيُهُ إ لىَ الْمَسْجِدِ. (89)
ترجمه :
فرمود: هنگامى كه بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود تلاوت قرآنش مانع عذاب مى گردد و چنانچه از مقابل وارد شود صدقه و كارهاى نيك مانع آن مى باشد.
و چنانچه از پائين پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت .

13 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الاْ خْلاقِ، فَإ نَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَني بِها، وَ إ نَّ مِنْ مَكارِمِ الاْ خْلاقِ: اءنْ يَعْفُوَالرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطِيَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ يَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ اءنْ يَعُودَ مَنْ لايَعُودُهُ. (90)
ترجمه :
فرمود: بر شما باد رعايت مكارم اخلاق ، كه خداوند مرا بر آن ها مبعوث نمود، و بعضى از آن ها عبارتند از:
كسى كه بر تو ظلم كند به جهت غرض شخصى او را ببخش ، كسى كه تو را نسبت به چيزى محروم گرداند كمكش نما، با شخصى كه با تو قطع دوستى كند رابطه دوستى داشته باش ، شخصى كه به ديدار تو نيايد به ديدارش برو.

14 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ وَجَدَ كَسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَاءكَلَهَا لَمْ يُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى يَغْفِرَاللّهُ لَهُ. (91)
ترجمه :
فرمود: هر كس تكّه اى نان يا دانه اى خرما در جائى ببيند، و آن را بردارد و ميل كند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مى گيرد.

15 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : ما تَواضَعَ اءحَدٌ إ لاّ رَفَعَهُ اللّهُ. (92)
ترجمه :
فرمود: كسى اظهار تواضع و فروتنى نكرده ، مگر آن كه خداوند متعال او را رفعت و عزّت بخشيده است .

16 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ اءنْظَرَ مُعْسِرا، كانَ لَهُ بِكُلِّ يَوْمٍ صَدَقَةٌ. (93)
ترجمه :
فرمود: هر كس بدهكار ناتوانى را مهلت دهد براى هر روزش ثواب صدقه در راه خدا ميباشد.

17 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : ما مِنْ هُدْهُدٍ إ لاّ وَ في جِناحِهِ مَكْتُوبٌ بِالِسّرْيانيَّةِ ((آلُ مُحَمَّدٍ خَيْرُ الْبَريَّةِ)). (94)
ترجمه :
فرمود: هيچ پرنده اى به نام هدهد وجود ندارد مگر آن كه روى بال هايش به لغت سريانى نوشته شده است : آل محمّد (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) بهترين مخلوق روى زمين مى باشند.

18 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : يَاءتي عَلىَ النّاسِ زَمانٌ، الصّابِرُ مِنْهُمْ عَلى دينِهِ كَالْقابِضِ عَلىَ الْجَمَرِ. (95)
ترجمه :
فرمود: زمانى بر مردم خواهد آمد كه صبر نمودن در برابر مسائل دين و عمل به دستورات آن همانند در دست گرفتن آتش گداخته است .

19 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : سَيَاءتي زَمانٌ عَلى اُمتَّي يَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَماءِ كَما يَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ، إ بْتَلاهُمُ اللّهُ بِثَلاثَةِ اءشْياء: الاْ وَّلُ: يَرَفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ اءمْوالِهِمْ، وَ الثّاني : سَلَّط اللّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطانا جائِرا، وَ الثّالِثُ: يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيا بِلا إ يمانٍ. (96)
ترجمه :
فرمود: زمانى بر امّت من خواهد آمد كه مردم از علماء گريزان شوند همان طورى كه گوسفند از گرگ گريزان است ، خداوند چنين جامعه اى را به سه نوع عذاب مبتلا مى گرداند:
1 بركت و رحمت خود را از اموال ايشان برمى دارد.
2 حكمفرمائى ظالم و بى مروّت را بر آن ها مسلّط مى گرداند.
3 هنگام مرگ و جان دادن ، بى ايمان از اين دنيا خواهند رفت .

20 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : اَلْعالِمُ بَيْنَ الْجُهّالِ كَالْحَىّ بَيْنَ الاْ مْواتِ، وَ إ نَّ طالِبَ الْعِلْمِ يَسْتَغْفِرُلَهُ كُلُّ شَى ءٍ حَتّى حيتانِ الْبَحْرِ وَ هَوامُّهُ، وَ سُباعُ الْبَرِّ وَ اءنْعامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإ نّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ إ نَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِ مُسْلِمٍ. (97)
ترجمه :
فرمود: دانشمندى كه بين گروهى نادان قرار گيرد همانند انسان زنده اى است بين مردگان ، و كسى كه در حال تحصيل علم باشد تمام موجودات برايش طلب مغفرت و آمرزش مى كنند، پس علم را فرا گيريد چون علم وسيله قرب و نزديكى شما به خداوند است ، و فراگيرى علم ، بر هر فرد مسلمانى فريضه است .

21 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ زارَ عالِما فَكَاءنَّما زارَني ، وَ مَنْ صافَحَ عالِما فَكاءنَّما صافَحَني ، وَ مَنْ جالَسَ عالِماً فَكَاءنَّما جالَسَني ، وَ مَنْ جالَسَني فِى الدُّنْيا اءجْلَسْتُهُ مَعى يَوْمَ الْقِيامَةِ. (98)
ترجمه :
فرمود: هر كس به ديدار و زيارت عالم و دانشمندى برود مثل آن است كه مرا زيارت كرده ، هر كه با دانشمندى دست دهد و مصافحه كند مثل آن كه با من مصافحه نموده ، هر شخصى همنشين دانشمندى گردد مثل آن است كه با من مجالست كرده ، و هر كه در دنيا با من همنشين شود، در آخرت همنشين من خواهد گشت .

22 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ اَصابَ مِنْ إ مْرَاءةٍ نَظْرَةً حَراما، مَلاَ اللّهُ عَيْنَيْهِ نارا. (99)
ترجمه :
فرمود: هركس نگاه حرامى به زن نامحرمى بيفكند، خداوند چشم هاى او را پر از آتش مى گرداند.

23 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ تَزَوَّجَ إ مْرَاءةً لِمالِها وَ كَلَهُ اللّهُ إ لَيْهِ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِجَمالِها رَاءى فيها ما يَكَرَهُ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِدينِها جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِكَ. (100)
ترجمه :
فرمود: هر كس زنى را به جهت ثروتش ازدواج كند خداوند او را به همان واگذار مى نمايد، و هر كه با زنى به جهت زيبائى و جمالش ازدواج كند خوشى نخواهد ديد، و كسى كه با زنى به جهت دين و ايمانش تزويج نمايد خداوند خواسته هاى او را تاءمين مى گرداند.

24 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ قَلَّ طَعامُهُ، صَحَّ بَدَنُهُ، وَ صَفاقَلْبُهُ، وَ مَنْ كَثُرَ طَعامُهُ سَقُمَ بَدَنُهَ وَ قَساقَلْبُهُ. (101)
ترجمه :
فرمود: هر كه خوراكش كمتر باشد بدنش سالم و قلبش با صفا خواهد بود، و هر كس خوراكش زياد باشد امراض جسمى بدنش و كدورت ، قلبش را فرا خواهد گرفت .

25 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : لاتُشْبِعُوا، فَيُطْفاء نُورُ الْمَعْرِفَةِ مِنْ قُلُوبِكُمْ. (102)
ترجمه :
فرمود: شكم خود را از خوراك سير و پر مگردانيد، چون كه سبب خاموشى نور عرفان و معرفت در افكار و قلب هايتان مى گردد.

26 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : مَنْ تَوَلّى عَمَلا وَ هُوَيَعْلَمُ اءنَّهُ لَيْسَ لَهُ بِاءهْلٍ، فَلْيتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ. (103)
ترجمه :
فرمود: هر كه رياست و مسئوليتى را بپذيرد و بداند كه أ هليّت آن را ندارد، در قبر و قيامت جايگاه او پر از آتش خواهد شد.

27 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : إ نَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعيفِ الَّذي لادينَ لَهُ، فَقيلَ: وَ ما الْمُؤْمِنُ الضَّعيفُ الَّذي لادينَ لَهُ؟
قالَ: اَلذّي لايَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ. (104)
ترجمه :
فرمود: همانا خداوند دشمن دارد آن مؤ منى را كه ضعيف و بى دين است ، سؤ ال شد:
مؤ من ضعيف و بى دين كيست ؟ پاسخ داد: كسى كه نهى از منكر و جلوگيرى از كارهاى زشت نمى كند.

28 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِى ءُ الْخَطيئَةَ، كَما تُطْفِى ءُ الماءُ النّارَ، وَ تَدْفَعُ سَبْعينَ بابا مِنَ الْبَلاءِ. (105)
ترجمه :
فرمود: صدقه اى كه محرمانه و پنهانى داده شود سبب پاكى گناهان مى باشد، همان طورى كه آب ، آتش را خاموش مى كند، همچنين صدقه هفتاد نوع بلا و آفت را بر طرف مى نمايد.

29 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمى مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ، كَيْفَ لايَحْتمى مِنَ الذُّنُوبِ، مَخافَةَ النّارِ. (106)
ترجمه :
فرمود: تعجّب دارم از كسانى كه نسبت به خورد و خوراك خود اهميّت مى دهند تا مبادا مريض شوند وليكن اهميّتى نسبت به گناهان نمى دهند و باكى از آتش سوزان جهنم ندارند.

30 قالَ صلّى اللّه عليه و آله : حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ يُنْبِتُ النِّفاقَ فِى الْقَلْبِ، كَما يُنْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ. (107)
ترجمه :
فرمود: علاقه نسبت به رياست و ثروت سبب روئيدن نفاق در قلب و درون خواهد شد، همان طورى كه آب و باران سبب روئيدن سبزيجات مى باشند.