يكصد و بيست درس زندگى از سيره حضرت محمد (ص )

حميد رضا كفاش

- ۱ -


مقدمه
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة ... (1)
زندگينامه رسول مكرم اسلام حضرت محمدبن عبدالله صلى الله عليه و آله كتاب قطور و بزرگى است كه عصاره همه خوبيهاى عالم در آن جمع شده است .
زندگى اين اسوه بزرگ خلقت ، عظمت و اعجازى است كه در تاريخ بشريت نظير ندارد.
جاى جاى اين زندگى نور، سرمايه عظيمى براى پرورش انسانهاى نمونه و ارائه آنها به عنوان الگو و سرمشق به ديگران است . از آنجا كه آموختن راه و رسم زندگى رسول اكرم صلى الله عليه و آله اولين وسيله مطمئن براى شناخت مقاصد و مفاهيم عاليه اسلام به شمار مى رود. از درياى بيكران فضايل آن حضرت 120 درس زندگى (به ياد 120 ماه ايثار براى گسترش ‍ اسلام در مدينه ) از منابع معتبر انتخاب و به ترتيب حروف الفبا مرتب شده ، كه به محضر عاشقان حضرتش تقديم مى شود.
با آرزوى توفيق - مؤ لف

1 - آداب جنگ
هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله تصميم مى گرفت لشگرى را به جنگى بفرستد، آنها را مى طلبيد و در مقابل خود نشانده و مى فرمود: به نام خدا و در راه خدا و بر روش پيامبر او حركت كنيد. به دشمنان خويش خيانت نكنيد، آنها را مثله ننمائيد و با آنها مكر نورزيد. پيرمرد ضعيف و زن و كودك را نكشيد. درختان را قطع ننمائيد، مگر اينكه ناچار شويد. هر كس از مسلمين از كوچك و بزرگ توجهى به يكى از مشركين داشته باشد و او را پناه بدهد، او در امان است تا كلام خدا را بشنود، اگر از شما متابعت كرد از برادران دينى شما محسوب مى شود، و اگر امتناع كرد، او را به منزلگاه خود برسانيد و از خدا استعانت جوئيد. (2)

2 - آداب ديدار
مردى به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و درخواست ديدار نمود، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواست از خانه خارج شود و به ديدار آن مرد برود، جلو آينه يا ظرف بزرگى از آب داخل اتاق ايستاد و سر و صورت خود را مرتب كرد.
عايشه از ديدن اين كار تعجب كرد. پس از بازگشت آن حضرت پرسيد: يا رسول الله ، چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ايستادى و موها و سر و صورت خود را مرتب كردى ؟
فرمود: اى عايشه ، خداوند دوست دارد، هنگامى كه مسلمانى براى ديدار برادرش مى رود، خود را براى ديدار او بيارايد!!(3)

3 - آداب غذا خوردن
حضرت در كنار سفره همانند بنده متواضع مى نشست ، و سنگينى خود را بر روى ران چپ مى افكند. هرگاه در حال صرف غذا بود، تكيه نمى داد. با نام و ياد خدا شروع مى كرد، بين دو لقمه خدا را ياد مى كرد و سپاس ‍ مى گفت . وقتى غذا تناول مى فرمود، نام خدا را مى برد و حمد و سپاس خدا را بين دو لقمه به جا مى آورد. اين نكات حاكى از توجه به ولى نعمت و يا و نام خداى سبحان مى باشد. او هيچ گاه زياده روى در تناول غذا نداشت . وقتى بر طعامى دست مى نهاد، مى فرمود: به نام خدا، خدايا؛ بر ما مبارك قرار ده . او هيچ غذايى را بد نمى شمرد، اگر ميل داشت ، تناول مى كرد و اگر به طعامى تمايل نداشت ، آن را ترك مى كرد. حضرت تنها غذا نمى خورد، دوست داشت دسته جمعى باشد: بهترين طعام براى او طعام دسته جمعى بود. در هنگام غذا از همه زودتر شروع مى كرد و آخر از همه دست مى كشيد، تا ديگران در غذا خوردن شرم نكنند و گرسنه برنخيزند. از جلو خودش غذا مى خورد، غذاى داغ نمى خورد، و غذاى او بسيار ساده ، مانند نان جو بود، هرگز نان گندم نخورد، و به غذاى ساده پرانرژى مانند رطب علاقه داشت . (4)

4 - آداب نشستن
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جاى خاصى براى نشستن در نظر نمى گرفت (5)، و سعى مى كرد در پايين مجلس بنشيند. دوست نداشت در هنگام نشست و برخاست ، كسى به احترام او برخيزد. و در اين رابطه فرمودند: كسى كه دوست دارد ديگران به احترام وى از جا برخيزد، جايگاهش آتش است .

5 - آزار همسايه
مردى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت از آزار همسايه اش شكايت كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: صبر كن . دوباره آمد و شكايت كرد. فرمود: صبر كن . سپس بار سوم باز آمد و شكايت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به مرد شاكى فرمودند: روز جمعه كه مردم به نماز جمعه روند، اثاث منزل خود را بر سر راه بنه تا هر كس به نماز جمعه مى رود آن را ببيند و چون از تو سؤ ال كردند، موضوع را به آنها گزارش كن . آن مرد: چنين كرد و همسايه آزاردهنده اش آمد و گفت : اثاث خانه ات را برگردان ، براى تو با خدا عهد كنم كه به آزارت برنگردم . (6)

6 - آموختن علم و دانش
مردى از انصار به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله ! اگر جنازه اى حاضر باشد و مجلس ‍ عالمى ، كداميك را دوست تر دارى كه من حضور يابم ؟ رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر براى تشييع و دفن ، كسانى باشند كه عهده دار انجام آن شوند، حضور يافتن در مجلس دانشمند، از حاضر شدن در تشييع هزار جنازه و عيادت هزار بيمار و از نماز شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه به مستمندان دادن و از هزار حج مستحب و از هزار جنگ مستحب در راه خدا با مال و جان برتر است ، كجا اينها با فضيلت حضور در محضر عالم برابرى مى كند؟! آيا ندانسته اى كه اطاعت و عبادت خدا وابسته به علم و دانش ‍ است و خير دنيا و آخرت با علم مى باشد و بدى دنيا و آخرت با نادانى است ؟! (7)

7 - احترام به ديگران
حضرت على عليه السلام فرمود:
رسول اكرم صلى الله عليه و آله هرگز با احدى دست نداد كه دست خود را از دست او جدا كند، تا اينكه طرف دست خود را جدا مى ساخت و احدى كارى به او نمى سپرد كه آن را رها كند، تا زمانى كه طرف از حاجت خود صرفنظر مى كرد. و با احدى به گفتگو نپرداخت كه سكوت كند، تا وقتى كه طرف ساكت مى شد، و بالاخره هرگز ديده نشد كه آن حضرت پا مبارك را در برابر همنشينى دراز نمايد.

8 - احترام به كودكان
روزى پيامبر نشسته بود، امام حسن و امام حسين عليه السلام وارد شدند. حضرت به احترام آنان از جاى برخاست و به انتظار ايستاد. چون كودكان در راه رفتن ضعيف بودند، لحظاتى چند طول كشيد. بدين جهت پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى آنان رفت و استقبال كرد. آغوش خود را گشود و هر دو را بر دوش خويش سوار كرد و به راه افتاد و مى فرمود: فرزندان عزيز، مركب شما چه خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستيد. (8)

9 - احترام پدر و مادر
مردى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و پرسيد، اى رسول خدا! من سوگند خورده ام كه آستانه در بهشت و پيشانى حورالعين را ببوسم . اكنون چه كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پاى مادر و پيشانى پدر را ببوس . (يعنى اگر چنين كنى ، به آرزوى خود در مورد بوسيدن پيشانى حورالعين و آستانه در بهشت مى رسى .)
او پرسيد: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: قبر آنها را ببوس . (9)

10 - احترام مؤ من
رسول خدا صلى الله عليه و آله به خانه خدا نگاهى كردند و فرمودند: خوشا به حال تو خانه اى كه چقدر بزرگت داشته و احترامت را برافراشته است ! به خدا قسم كه مؤ من نزد خداوند از تو محترم تر است ، زيرا خداوند بزرگ بر تو يك چيز را حرام كرده و آن قتل و كشتار پيرامون تست ، ولى از براى مؤ من سه چيز را حرام و ناروا فرموده است ؛ خون ، مالش و گمان بد به او بردن . (10)

11 - ارزش كار
ابن عباس (ره ) گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله چون به مردى مى نگريست و از ديدن او خوشوقت مى شد، مى پرسيدند: كارش چيست ؟ اگر مى گفتند: بيكار است ، مى فرمودند: از نظر من افتاد. عرض مى شد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله ! چرا بى ارزش گرديد؟ مى فرمودند: چون مؤ من بيكار بماند، ناچار با دين خود بايد معيشت كند. (11)

12 - اشتغال
حضرت محمد صلى الله عليه و آله همين كه به مردى نگاه مى كرد و از وى خوشش مى آمد، مى فرمود: آيا شغلى دارى ؟ اگر مى گفتند، بيكار است ، مى فرمود: از چشم من ساقط شد، عرض مى كردند: يا رسول الله براى چه از چشم شما افتاد؟ مى فرمود: زيرا مؤ من بيكار بود، دين خود را اسباب معيشت قرار مى دهد! (12)

13 - اصولگرايى
عبدالله بن ابى ، سردسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونيت يافته بود، در باطن امر از اينكه با هجرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به مدينه ، بساط رياست او برچيده شده بود، عداوت آن حضرت را در دل مى پرورانيد و ضمن همكارى با يهوديان مخالف اسلام ، از كارشكنى و كينه توزى و شايعه سازى بر ضد او فروگذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمى داد يارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مى كرد و در حال بيمارى به عيادتش مى رفت !
در مراجعت از غزوه تبوك ، جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه ، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه سقوط كند و با اين كه همگى صورت خود را پوشانيده بودند، آنها را شناخت و با همه اصرار يارانش ، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد. (13)

14 - الگوى جامع
پيامبر صلى الله عليه و آله لباسش را خودش مى دوخت ، و كفشش را خودش وصله مى كرد، و گوسفندش را خود مى دوشيد. و با بردگان غذا مى خورد. روى زمين مى نشست و سوار بر الاغ مى شد، و كسى را همرديف خود قرار مى داد، و شرم آن نداشت كه خودش به بازار برود و نيازهاى خانه را خريدارى كرده و حمل كند. با همه افراد دست مى داد، و تا طرف ، دستش را رها نمى كرد، او رها نمى كرد، به همگان سلام مى كرد و اگر به چيزى دعوت مى شد، هر چند به خرماى خشك ، دعوت را رد نمى نمود. كم خرج و بزرگ طبع و خوش برخورد بود. چهره اش گشوده و خندان بود، اندوهش آميخته مهربان با خشم نبود، و در تواضعش ذلت نبود، اشراف در بخشش داشت ، قلبى مهربان داشت ، و همه مسلمانان مهربان بود. هرگز سر سفره اى سير بر نخاست و هرگز دست طمع به چيزى دراز نكرد. (14)

15 - امتياز
روايت شده ، رسول مكرم اسلام صلى الله عليه و آله در سفرى بود. براى طعام ، امر فرمود گوسفندى را ذبح نمايند. شخصى عرض كرد: يا رسول الله ! ذبح گوسفند به عهده من ، و ديگرى گفت كه پوست كندن آن با من ، و شخص ديگر گفت كه پختن آن با من . آن حضرت فرمود: جمع كردن هيزم هم با من باشد. گفتند: يا رسول الله ، ما هستيم و هيزم جمع مى كنيم . نياز به زحمت شما نيست . فرمود: اين را مى دانم ، ليكن خوش ندارم كه خود را بر شما امتيازى دهم . پس به درستى كه حق تعالى كراهت دارد از بنده اش كه ببيند او خود را بر دوستانش امتياز داده است .(15)

16 - انصاف
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هفت ساله بود، روزى از دايه اش (حليمه سعديه ) پرسيد، برادرانم كجا هستند؟ (چون در خانه حليمه بود، فرزندان او را برادر خطاب مى كرد). حليمه جواب داد: فرزندان عزيز، آنان گوسفندانى را كه خداوند به بركت وجود تو به ما مرحمت كرده است ، به چرا برده اند. طفل گفت : مادر: درباره من به انصاف رفتار ننمودى . مادر پرسيد: چرا؟ گفت : آيا سزاوار است كه من در سايه خيمه بمانم و شير بنوشم ، ولى برادرانم در بيابان ، زير آفتاب سوزان باشند؟ (16)

17 - اوايل زندگى
از همان اوائل زندگانى كه در سرزمينى به نام اجياد در اطراف مكه به شبانى مى پرداخت ، با عزلت و تنهائى ماءنوس بود و در آن سكوت صحرا، ساعتها به فكر فرو مى رفت و در امر وجود و حيات غور مى نمود. او در دنيايى ، غير دنياى قوم خود مى زيست ، و هيچ گاه در مجالس لهو و تفريح آنها حضور نمى يافت ، و در جشنها و مراسمى كه به نام بتها برپا مى داشتند، شركت نمى كرد، و با گوشت قربانى كه تقديم بتها مى شد، دست و دهان آلوده نمى ساخت . (17) او سير و تفكر خود را در جزء كلمه توحيد و نفى ماسوا خيلى زود به پايان رسانده بود. از بتها تنفر داشت و مى گفت : هيچ چيز را به قدر اين بتها دشمن نمى دارم . (18)

18 - اهميت كودك
امام صادق عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله با مسلمانان خواندن نماز ظهر را با جماعت شروع كردند، ولى بر خلاف معمول ، ديدند آن حضرت دو ركعت آخر نماز ظهر را با شتاب به پايان رسانيد. بعد از نماز، مردم از آن حضرت پرسيدند: چه شده ؟ مگر حادثه اى رخ داده كه شما نماز را با عجله تمام كرديد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اما سمعتم صراخ الصبى . يعنى : آيا شما فرياد گريه كودك را نشنيديد؟ (19)

19 - بخل
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به طواف كعبه مشغول بود، مردى را ديد كه پرده مكه را گرفته و مى گويد: خدايا به حرمت اين خانه مرا بيامرز.
حضرت پرسيد: گناهت چيست ؟
او گفت : من مردى ثروتمند هستم . هر وقت فقيرى به سوى من مى آيد و چيزى از من مى خواهد، گويا شعله آتشى به من رو مى آورد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: از من دور شو! و مرا به آتش خود نسوزان .
سپس فرمود: اگر تو بين ركن و مقام (كنار كعبه ) دو هزار ركعت نماز بگزارى و آن قدر گريه كنى كه از اشكهايت نهارها جارى گردد، ولى با خصلت بخل بميرى ، اهل دوزخ خواهى بود. (20)

20 - بدهكارى
جنازه مردى را آوردند تا رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آن نماز گزارد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانيد، اما من نمى خوانم .
اصحاب گفتند: يا رسول الله ! چرا بر او نماز نمى گزارى ؟
حضرت فرمود: زيرا بدهكار مردم است .
ابو قتاده گفت : من ضامن مى شوم كه قرض او را ادا كنم .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به طور كامل ادا خواهى كرد؟
ابو قتاده : بله ، بطور كامل خواهم كرد. آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله بر او نماز گزارد.
ابو قتاده گويد: بدهكارى آن مرد هفده يا هجده درهم بود.(21)

21 - برخورد يكسان با فرزندان
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله مردى را ديدند كه روى يكى از فرزندانش ‍ را بوسه زد به ديگرى توجهى نكرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله با ناراحتى فرمود:
چرا ميان دو فرزندت فرق گذاشتى و برابر رفتار نكردى ؟ (22)

22 - بردبارى در مقابل دشنام
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر گروهى از مردم فرمودند كه پيرامون مردى كه سخت ترين و سنگين ترين سنگ را بلند مى كرد حلقه زده بودند حضرت فرمودند: چه خبر است ؟ عرض كردند: اين مرد سنگى را كه وزنه بزرگ براى سنجش زورمندان است ، بر مى دارد. فرمودند: آيا ميل داريد به كسى كه زورمندتر از او باشد، به شما خبر دهم ؟ و آن مردى است كه ديگرى دشنامش گويد و او بردبارى به خرج دهد و بر نفس و خشم خود و شيطان خويش حريف پيروز گردد.(23)

23 - بلند شدن به احترام مؤ من
رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته بودند كه مردى وارد شد و آن حضرت به احترام او از جاى خويش برخاست . مرد گفت : اى رسول خدا! جاى گسترده و وسيع است . آن حضرت فرمود: اين از حقوق مسلمان بر مسلمان ديگر است كه چون وى را براى نشستن نزديك خويش ديد، براى او جابجا شود. (24)

24 - بوسيدن دست كارگر
وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله از غزوه تبوك برگشتند. سعد انصارى به استقبال آن حضرت رفت و نبى اكرم صلى الله عليه و آله با او مصافحه كرد و چون دست در دست سعد گذاشت ، فرمود، اين زبرى چيست كه در دستهاى توست ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! با بيل و كلنگ كار مى كنم و براى خانواده ام روزى فراهم مى نمايم . رسول خدا صلى الله عليه و آله دست سعد را ببوسيد و فرمود: اين ، دستى است كه حرارت آتش دوزخ به آن نرسد. (25)

25 - بى اعتنايى به دنيا
سهل بن سعد ساعدى گفت : مردى به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : اى رسول خدا! مرا به عملى راهنمايى فرماى كه وقتى آن عمل را انجام دهم ، محبوب خدا و خلق گردم . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: به دنيا بى رغبت باش تا خداوند تو را دوست بدارد و به آنچه از دنيا در اختيار مردم است ، چشم پوش و بى اعتنا باش ، تا مردم تو را دوست داشته باشند. (26)

26 - پاداش زنان
پيامبر صلى الله عليه و آله در باب جهاد و پاداش مجاهدان سخن مى گفت . در اين بين ، زنى بپاخاست و پرسيد: آيا براى زنان هم از اين فضيلت ها بهره اى هست ؟
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: آرى ، از هنگامى كه زنان باردار مى شوند، تا لحظه اى كه كودكان خود را از شير باز مى گيرند، همانند مجاهدان در راه خدا پاداش مى برند. و اگر در اين فاصله ، اجل آنان فرا رسد و مرگ ايشان را دريابد، اجر و منزلت شهيد را دريافت خواهند كرد.(27)

27 - پاداش نماز مؤ من
پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه تبسمى داشتند، به آسمان نگاه مى كردند. شخصى علت را سؤ ال كرد. حضرت فرمودند: به آسمان نگاه كردم ، ديدم دو فرشته به زمين آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ايمانى را كه هر روز در محل نماز خود، به عبادت و نماز مشغول مى شدند، بنويسند. اما او را در محل نماز خود نيافتند، بلكه در بستر بيمارى يافتند . آنها به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند عرضه داشتند: ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده باايمان ، به محل نماز او رفتيم ، ولى او را در محل نمازش نيافتيم ، بلكه او در بستر بيمارى آرميده بود.
خداوند به آن فرشتگان فرمود: تا او در بستر بيمارى است ، همان پاداش را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتيد، بنويسيد، و بر من است كه پاداش اعمال نيك او را تا آن هنگام كه در بستر بيمارى است ، برايش بنويسم . (28)

28 -پيوند با مادر مشرك
اسماء، دختر ابى بكر گويد: بر من وارد شد. من به عرض رسول خدا صلى الله عليه و آله رساندم ، مادرم كه زنى مشرك است ، بر من وارد مى شود، آيا با او پيوند برقرار كنم ؟ فرمودند؟: آرى . (29)

29 - تاءثير نماز
حضرت على عليه السلام فرمودند: با رسول خدا صلى الله عليه و آله به انتظار وقت نماز در مسجد نشسته بوديم ، در اين بين ، مردى برخاست و گفت : اى رسول خدا! من گناهى كرده ام ، براى آمرزش آن چه بايد بكنم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله روى از او برگرداند. هنگامى كه نماز تمام شد، همان مرد برخاست و سخن خود را تكرار كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود: آيا هم اينك با ما نماز نگزاردى ، و براى آن به خوبى وضو نگرفتى ؟ عرض كرد: بلى ، چنين كردم . فرمود: همين نماز، كفاره و سبب آمرزش گناه تو خواهد بود.(30)

30 - تحفه
ابن عباس روزى در محضر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله شرفياب بود و عده اى از مهاجرين و انصار حاضر در مجلس بودند. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس با بازار برود و براى خانواده اش ‍ تحفه اى بخرد، مانند كسى است كه براى محتاجها صدقه حمل نموده است . و نيز فرمودند: بايد وقت قسمت ميوه يا غذا و يا هر تحفه ديگر، اول به دخترها بدهد، بعد به پسرها.
به درستى كه هر كس دختر خود را شاد كند، مثل اين است كه غلامى از اولاد اسماعيل را آزاد كرده است و هر كس پسرش را ساكت كند. نگذارد چشمش در دست ديگران باشد و به اين سبب او را شاد كند، مانند اين است كه از ترس خدا گريه كرده است ، و هر كس از ترس خدا گريه كند، خداوند او را داخل بهشت مى نمايد. (31)

31 - تعليم و تعلم
در مدينه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام صلى الله عليه و آله وارد مسجد گرديد، چشمش به دو اجتماع افتاد كه در دو دسته تشكيل شده بودند و هر دسته اى حلقه اى تشكيل داده و سرگرم بودند؛ يك دسته به عبادت و ذكر خدا، و دسته اى به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از ديدن هر دو دسته مسرور و خرسند گرديد و به همراهانش فرمود:
اين هر دو دسته كار نيك نموده و بر خير و سعادتند. لكن من براى دانا كردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام . پس خودش به طرف همان دسته كه به تعليم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان (32) نشست .

32 - تنبيه بدنى
ابومسعود انصارى گويد: من غلامى داشتم كه را كتك مى زدم . از پشت سر خود صدايى شنيدم مى فرمود: ابومسعود، خداوند تو را بر او توانايى داده است (او را بنده تو ساخته )، برگشتم ، نگاه كردم . ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله است .
به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردم : من او را در راه خدا آزاد كردم !!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر اين كار را انجام نمى دادى ، زبانه آتش ‍ تو را فرا مى گرفت .(33)

33 - توجه به ديگران
پيامبر اكرم وقتى به كسى رو مى كرد، نيم رخ برنمى گشت ، و با تمام بدن به طرف او روبه رو مى شد. به كسى جفا نمى كرد و عذر طرف را زود مى پذيرفت . (34)

34 - ثواب كار
در يكى از سفرها بعضى از اصحاب ، روزه دار بودند، از شدت گرما هر يك به گوشه اى افتاده و از حال رفتند. سايرين به نصب چادرها، سيراب نمودن چارپايان و خدمات ديگر مى كوشيدند. حضرت فرمود: همه اجر و ثواب متعلق به كسانى است اين كارها را انجام مى دهند. (35)

35 - جواب سلام
مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله (السلام عليك ) گفت ، حضرت در جواب فرمودند: (و عليك السلام و رحمة الله ). ديگرى آمد و گفت : (السلام عليك و رحمة الله و بركاته ). سومى آمد و عرض كرد: (السلام عليك و رحمة الله و بركاته ). حضرت فرمودند: (عليك ). آن مرد عرض كرد: جواب مرا كم فرمودى ، مگر دستور خداى تعالى نيست ، و اگر به شما درود گفتند به بهترين وجه پاسخ دهيد؟ حضرت فرمودند: تو براى من جاى پاسخ بهتر گفتن باقى نگذاشتى ، ناگزير من همانند سلام تو جواب گفتم . (36)

36 - جوانان
رسول الله صلى الله عليه و آله مسئوليت هاى بزرگ فرهنگى ، اجتماعى و نظامى را به جوانان واگذار مى كرد. پيش از هجرت به مدينه ، مصعب بن عمير كه نوجوانى بيش نبود، از سوى رسول الله صلى الله عليه و آله براى انجام رسالت فرهنگى و تبليغى به مدينه اعزام مى شود: و قال رسول الله صلى الله عليه و آله لمصعب و كان فتا حدثا و امره رسول الله صلى الله عليه و آله بالخروج .(37) همين جوان در جنگ هاى بدر و احد فرمانده و پرچمدار سپاه حق است ، كه با حماسه آفرينى در جنگ احد به شهادت مى رسد.

37 - حب على عليه السلام
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در شب معراج هنگامى كه مرا به آسمان مى بردند، به هر جا مى رسيدم ، دسته هايى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به ديدارم مى آمدند، تا اينكه به جايى رسيدم كه جبرئيل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئيل سخنى شنيدنى گفت : اگر امت تو بر دوستى و مهر على عليه السلام اجتماع مى كردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمى آفريد.(38)

38 - حسن معاشرت
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله لباس و كفش خود را مى دوخت ، گوسفندان خود را مى دوشيد، با بردگان هم غذا مى شد، بر زمين مى نشست ، بدون اينكه خجالت بكشد، مايحتاج خانه اش را از بازار تهيه مى كرد و هنگام مصافحه دست خود را نمى كشيد تا طرف دست خود را بكشد. به هر كسى مى رسيد سلام مى كرد، چه توانگر و چه درويش ، چه كوچك و چه بزرگ ، و اگر به مهمانى و خوردن چيزى دعوت مى شد، آن را كوچك نمى شمرد، هر چند خرمايى پوسيده باشد.
... و مخارج زندگى آن حضرت سبك ، داراى طبع بزرگ و خوش معاشرت و خوشرو بود. بدون اينكه بخندد، هميشه تبسمى بر لب داشت ، و بدون اينكه چهره اش در هم كشيده باشد، اندوهگين به نظر مى رسيد. بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد، همواره متواضع بود. بدون اينكه اسراف بورزد، سخى بود، دل نازك و با همه مسلمانان مهربان بود... (39)

39 - حضرت خديجه عليهماالسلام
حضرت خديجه عليهماالسلام پانزده سال از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بزرگتر بود. پس از وفاتش هر وقت نام او برده مى شد، پيامبر صلى الله عليه و آله با عظمت از وى ياد مى فرمودند و گاهى اشكشان جارى مى شد، كه عايشه ناراحت مى شد. (40) به درستى كه من خديجه را بر زنان امتم برترى مى دهم . همانگونه كه مريم عليهماالسلام بر زنان عالم برترى داده شد. قسم به خدا كه بهتر از خديجه پس از او براى من جايگزين نكرد.

40 - حفظ ارتباط
شخصى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: يا رسول الله ! بستگانم با من قطع رابطه كرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار داده اند، آيا من هم با آنها قطع رابطه كنم ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: با اين وضع ، خداوند نظر رحمتش را از همه شما بر مى دارد.
آن مرد گفت : پس چه كنم ؟
حضرت فرمود: ايجاد رابطه كن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده است ، و ببخش به كسى كه تو را محروم ساخته است ، و عفو كن كسى را كه به تو ظلم كرده است ؛ در اين صورت ، از سوى خداوند پشتيبانى در برابر آنها خواهى داشت . (41)

41 - حق پياده
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هنگامى كه سواره بودند، نمى گذاشتند كسى پياده با آن حضرت حركت كند، يا او را با خود سوار مى كردند و چنانچه طرف قبول نمى كرد، مى فرمودند: جلوتر و در فلان جا منتظر باش .(42)

42 - حق فرزند
حق فرزند من چيست ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اسم نيكو برايش انتخاب كنى ، و به خوبى او را ادب كنى ، و به كار مناسب و پسنديده اى بگمارى . (43)

43 - حلال و حرام
عربى شرفياب محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله گرديد و عرض كرد: يا رسول الله ، از خداوند بخواه دعاى مرا مستجاب گرداند.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: اگر مى خواهى دعاى تو مستجاب شود، كسبت را از حلال بگير و مالت را پاك كن و از حرام به شكمت داخل نكن .(44)

44 - حلم
انس بن مالك مى گويد: ده سالم تمام خدمتگذار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بودم . هرگز نفرمود: چرا چنين و چنان كردى ؟ يا چرا چنين و چنان نكردى ؟ (45)
نيز از انس نقل شده كه : ساليانى به رسول اكرم صلى الله عليه و آله خدمت كردم ، هرگز مرا ناسزا نفرمود. هرگز مرا كتك نزد. هرگز مرا از خود نراند. هرگز به من پرخاش نكرد. هرگز در برابر سستى و سهل انگارى من نسبت به كارى ، با من تندى و درشتى ننمودى . هرگاه كسى از خاندانش با من خشونت به خرج مى داد، حضرت مى فرمود: بازش گزار! هر چه باشد، پيش ‍ خواهد آمد.

45 - حمد شكر
در مواقعى كه خبر خوشى براى آن حضرت مى آوردند و شاد بود، مى گفت : الحمد لله على كل نعمة . وقتى گرفتار مصيبت و اندوه مى شد، مى گفت : الحمد لله على كل حال . خلاصه شكر و حمد از زبان حضرتش ‍ نمى افتاد. (46)

46 - خشم
مردى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: يا رسول الله ! چيزى به من بياموز تا خدا سودم بخشد و سخن را كوتاه بگير، شايد من آن را حفظ كنم ، فرمودند: خشم مگير، عرض كرد: يا رسول الله ! چيزى به من بياموز تا مرا سود دهد، و هر چقدر اين تقاضا را تكرار مى كرد، حضرت نبى اكرم صلى الله عليه و آله به او مى فرمودند: خشم مگير. (47)

47 - خوابيدن
حضرت محمد صلى الله عليه و آله بعد از بيدار شدن از خواب به سجده مى رفتند، و اين دعا را مى خواندند: الحمدلله بعثى مرقدى هذا و لوشاء لجعله الى يوم القيمة : سپاس خدايى را كه مرا از خوابگاهم برانگيخت ، اگر مى خواست تا قيامت مرقد من قرار مى داد. و نيز هنگام خوابيدن و بعد از بيدار شدن مسواك مى زدند.(48)

48 - خود برتربينى
نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله از شخصى تعريف شد. روزى او به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ، اين همان كسى است كه از او به خوبى تعريف كرديم .
حضرت فرمود: من در چهره او نوعى سياهى از شيطان مى بينم . او نزديك شد و بر پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خدا سوگند، آيا در پيش خود نگفتى كسى بهتر از من در ميان مردم نيست ؟
او در پاسخ گفت : بله ، همين طور است كه فرموديد.(49)

49 - خوردن غذا
عمربن ابى سلمة ، فرزند ام سلمة همسر نبى اكرم صلى الله عليه و آله گفت : روزى با رسول خدا صلى الله عليه و آله غذا مى خوردم و من از اطراف ظرف غذا بر مى داشتم ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله به من فرمودند: از آنچه در پيش دست توست ، بخور.(50)

50 - دارالنصرة
عبدالله جزعان كه پيرمرد فقيرى بود، خانه اى مى ساخت ، حضرت محمد صلى الله عليه و آله در آن هنگام هفت ساله بود. بچه ها را گرد آورد و به عبدالله كمك كرد تا خانه او ساخته شود. حتى خانه او را در دارالنصرة نام نهاد و افرادى را براى كمك به مظلومان تعيين كرد.(51)

51 - در كنار مادر
مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت :
من مردى بانشاط و جوان هستم و جهاد در راه خدا را دوست دارم ، اما مادرى دارم كه اين كار را خوش ندارد
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
برگرد و در كنار مادرت باش . سوگند به خدائى كه به حق مرا به پيامبرى برگزيده است ، انس يك شب او با تو از جهاد يكساله تو در راه خدا بهتر است . (52)

52 - دستبوسى
مردى خواست تا بر دست رسول خدا صلى الله عليه و آله بوسه زند، پيامبر دست خود را كشيد و فرمود: اين كارى است كه عجم ها با پادشاهان خود مى كنند و من شاه نيستم ، من مردى از خودتان هستم . (53)

53 - دعا براى ميزبان
جابربن عبدالله گفت : ابوالهيثم غذايى پخت و رسول خدا صلى الله عليه و آله و يارانش را به خوردن آن دعوت كرد و چون اصحاب از خوردن غذا فارغ گشتند. رسول خدا صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: به برادر ميزبانتان ثواب برسانيد. عرض كردند: ثواب رسانيدن به او چگونه است ؟ فرمودند: هنگامى كه كسانى به خانه مردى داخل شدند و غذايش را خورده و نوشيدنى هايش نوشيده شد و براى او دعاى خير كردند. همين كار موجب ثواب رسانيدن به او خواهد شد.(54)

54 - دفاع از آبروى مؤ من
ابوالدرداء گويد: مردى در محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آبروى كسى را دستخوش بدگويى قرار داد، ديگرى در مقام دفاع برآمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كس از آبروى برادر دينى خود دفاع كند، حجاب و پرده اى از آتش براى او خواهد بود.(55)

55 - دنياطلبى
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
در روز قيامت گروهى را براى محاسبه مى آورند كه اعمال نيك آنان مانند كوههاى تهامه بر روى هم انباشته است ! اما فرمان مى رسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: يا رسول الله ! آيا اينان نماز مى خواندند؟ فرمود: بلى ، نماز مى خواندند و روزه مى گرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مى بردند! اما همين كه چيزى از دنيا به آنها عرضه مى شد، پرش و جهش ‍ مى كردند تا خود را به آن برسانند. (56)

56 - دورى از مجادله
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اصحاب خود در آمد و ديد كه : آنان با يكديگر مجادله و مخاصمه مى كنند. نبى اكرم صلى الله عليه و آله سخت خشمگين شد كه از شدت غضب چهره مباركش چنان سرخ گشت ، تو گويى دانه هاى انار بر رخسار مبارك شكسته شده است ، و فرمود: آيا براى همين كارها خلق و به خاطر اين مسائل ماءمور شده ايد كه بعضى از كتاب خدا را با بعضى ديگر بياميزيد؟ بنگريد به چه ماءموريد، به آن عمل كنيد و از چه چيزهايى نهى شده ايد، از ارتكاب آنها اجتناب ورزيد. (57)

57 - دوستى اهلبيت
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده ، جاى گيرد، بايد بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پيشوايان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طينتم آفريده شده اند و از درك و دانش برخوردار گرديده اند، و واى بر آن گروه از امت من كه برترى آنان را انكار كنند و پيوندشان را با من قطع نمايند، كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد. (58)

58 - ديدار مؤ من
از انس بن مالك نقل شده كه گفت : رسول اكرم صلى الله عليه و آله چنان بود كه هرگاه يكى از برادران مؤ من خود را به مدت سه روز نمى ديد. از حال او جويا مى شد. چنانچه به مسافرت رفته بود. در حقش دعا مى فرمود. اگر در وطن حضور داست ، به ديدارش مى رفت . و هرگاه ، خبر بيماريش را مى شنيد، از وى عيادت مى كرد. (59)

59 - ديوانه واقعى
امير المؤ منين عليه السلام فرمود: با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر جمعى گذشتيم ، نبى حق فرمود: براى چه گرد هم جمع شديد؟ عرض ‍ كردند: يا رسول الله ، اين مرد ديوانه است كه غش مى كند و ما بر گرد او جمع شديم . پيامبر فرمود: اين ديوانه نيست ، بلكه بيمار است . سپس ‍ فرمود: دوست داريد ديوانه حقيقى را بشناسيد؟ عرض كردند: بلى يا رسول الله ، پيامبر اسلام فرمود: ديوانه آن كس است كه از روى تكبر و غرور راه مى رود، و با گوشه چشمش نگاه مى كند، و شانه هاى خود را از سر بزرگى مى جنباند، و با آنكه گناه خدا را مى ورزد، آرزوى بهشت از خدا دارد.
مردم از شرش آسوده نيستند، و به خيرش اميدى نيست . ديوانه اين است ، ولى اين مرد بيمار و گرفتار است . (60)

60 - ذكر و دعا
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بلند كردن صدا را به ذكر و دعا، كه غالبا شيوه مردم متظاهر و رياكار است ، خوش نمى داشت . در يكى از سفرها، يارانش هرگاه كه مشرف به دره مى شدند، صدا با تكبير و تهليل بلند مى كردند، فرمود: آرام بگيريد، كسى كه او را مى خوانيد نه گوشش كر است و نه جاى دورى رفته است . او همه جا با شماست و شنوا و نزديك است .. (61)

61 - راه رفتن
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وقتى سواره مى رفتند، اجازه نمى دادند كسى پياده همراه او برود. هنگام راه رفتن متواضع ، محكم ، باوقار و سريع مى رفتند، و خود را عاجز و سست و كسل نمايان نمى ساختند. (62)

62 - راءفت با حيوانات
عبدالرحمان بن عبدالله ، اظهار مى دارد: در حال مسافرت ، در خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم . چشم به حمره اى (پرنده اى همانند گنجشك ) افتاد كه دو جوجه با خود داشت . ما جوجه هايش را برداشتيم . حمره آمده ، در اطراف ما بال و پر مى زد. هنگامى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مطلع گرديد فرمود: چه كسى نسبت به فرزند اين پرنده ، مرتكب خلاف شده ، فرزندش را به وى برگردانيد. (63)

63 - رعايت حال مردم
از معازبن جبل روايت شده است كه گفت : رسول اكرم صلى الله عليه و آله مرا به يمن فرستاد. و به من فرمود: اى معاذ! هرگاه فصل زمستان فرا رسد، نماز صبح را در آغاز طلوع صبح بجا آور، و قرائت را به اندازه طاقت و حوصله مردم ، طول بده و آنان را خسته مكن . و در موسم تابستان ، نماز صبح را در روشنايى فجر، اقامه كن . چه اينكه شب ، كوتاه است . و مردم نياز به استراحت دارند. آنان را واگذار تا نياز خود را برطرف نمايند. (64)

64 - رعايت حقوق ديگران
ابو ايوب انصارى ، ميزبان پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه مى گويد: شبى براى پيامبر صلى الله عليه و آله غذايى همراه پياز و سير آماده كرديم و به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله برديم . آن حضرت از غذا نخورد، و آن را رد كرد. ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا نديديم . من بى تابانه به حضور آن حضرت رفتم و عرض كردم : پدر و مادرم به فدايت ! چرا از غذا نخوردى ، و جاى دست شما در آن غذا نبود، تا با خوردن آن قسمت ، طلب بركت كنيم ؟
در پاسخ فرمود: آرى ، غذاى امروز سير داشت و چون من در اجتماع شركت مى كنم و مردم از نزديك با من تماس مى گيرند و با من سخن مى گويند، از خوردن غذا، معذورم .
ما آن غذا را خورديم ، و از آن پس چنان غذايى براى پيامبر صلى الله عليه و آله آماده نكرديم . (65)

65 - رفتار با مردم
در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ميدان جنگ بود، عربى به محضر او رسيد و ركاب شترش را گرفت و گفت : يا رسول الله ، عملى را به من بياموز كه سبب رفتنم به بهشت گردد.
حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند، و از رفتار با آنها كه خوشايند تو نيست ، بپرهيز.(66)

66 - رفع مشكلات
حذيفه گويد: شيوه رسول خدا صلى الله عليه و آله چنان بود كه چون مشكلى براى او پيش مى آمد، به نماز پناه مى برد و از آن استعانت مى جست .(67)

67 - روزه
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله علاوه بر ماه رمضان و قسمت مهمى از شعبان ، در ساير ايام سال ، يك روز در ميان روزه دار بود. (68) دهه آخر ماه رمضان را در مسجد به عبادت معتكف مى شد (69)، ولى نسبت به ديگران تسهيل مى نمود و مى فرمود: كافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد، هميشه به اندازه وسع خودتان به عبادت بپردازيد. عمل مداوم نزد خدا، محبوبتر از عمل بسيار و خسته كننده است . (70)

68 - ريا
شداد بن اوس گفت : بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم و چهره مباركش را بدان گونه افسرده ديدم كه مرا ناراحت ساخت . عرض كردم : چه پيش آمده است ؟ فرمودند: بر امتم از شرك مى ترسم . عرض كردم : آيا پس از شما مشرك مى شوند؟ فرمودند: آنان خورشيد و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ريا مى كنند و ريا خود شرك است . (71) و سپس آيه 110 سوره كهف را تلاوت فرمودند: فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا
هر كس اميد ديدار پروردگار خود دارد، بايد كار شايسته كند و در پرستش ‍ پروردگار خويش ، كسى از شريك نگيرد.

69 - ريزش گناهان
سلمان مى گويد: در محضر حضرت رسول صلى الله عليه و آله در سايه درختى به سر مى برديم . آن حضرت شاخه اى از آن درخت را گرفت و آن را تكان داد، برگهاى آن ريخته شد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله به حاضران فرمودند: آيا از من نمى پرسيد اين چه كارى بود كه كردم ؟ گفتم : اى رسول خدا، علت اين كار را به ما خبر بده ، فرمودند: ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة تحتاتت عنه خطاياه كما تحتاتت ورق هذه الشجرة . يعنى همانا بنده مسلمان هرگاه به نماز ايستاد، گناهان او مى ريزد، همان گونه كه برگهاى اين درخت مى ريزد. (72)

70 - ساده زيستى
عده اى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: ما وضعمان خيلى ساده است . ما هم زر و زيور مى خواهيم ، از غنايم به ما هم بدهيد. حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمودند:
زندگى من ، زندگى ساده است . من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق دستور قرآن كه زن مطلقه را بايد مجهز كرد، حاضرم چيزى هم به شما بدهم . اگر به زندگى ساده من مى سازيد، بسازيد، و اگر مى خواهيد رهايتان كنم ، زهايتان بكنم .
البته همه شان گفتند: خير، ما به زندگى ساده مى سازيم . (73)

71 - سر آغاز دانش
مردى به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! شگفتى ها و مسائل غريب علم را به من بياموز، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از آغاز دانش چه آموخته اى ، كه از انتهايش سؤ ال مى كنى ؟ عرض ‍ كرد: يا رسول الله ! آغاز دانش چيست ؟ فرمود: خداى را به حق شناختن . اعرابى گفت : حق معرفت خداوند چيست ؟ فرمود: خداى بدون مثل و مانند و ضد و شريك را بشناسى ، و نيز بدانى كه خداى يكتا و يگانه ، ظاهر و باطن و اول و آخر است و همتايى ندارد و چيزى نظير او نمى باشد. اين حق معرفت خداوند و سر آغاز دانش است . (74)

72 - سلام
وقتى يكى از مسلمانان به حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله سلام مى كرد و مى گفت : سلام عليك ، در جوابش مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و اگر مى گفت : السلام عليك و رحمة الله ، مى فرمود: و عليك السلام و رحمة الله و بركاته . و به اين كيفيت رسول الله صلى الله عليه و آله در پاسخ سلام اضافه مى نمود.(75)

73 - سلام به كودكان
از انس بن مالك نقل شده كه گفت : همانا رسول اكرم صلى الله عليه و آله بر گروهى از كودكان گذشت و به ايشان سلام داد. (76)