زندگانى سفير حسين عليه السلام مسلم بن عقيل عليه السلام
محمد على حامدين
- پىنوشتها -
- ۲ -
201- طبرى ، ج 4، ص 267. ابن اثير، ج 3، ص 269.
202- طبرى ، ج 4، ص 268.
203- حياه الامام الحسين (ع )، ج 2، ص 360: همين
روش را وى در بصره اندكى قبل از ترك آن به كار گرفت . اين گواه صادقى است بر تجاوز
از حدود دين و حلال دانستن خونها و روانها. به هر حال اين خلاصه منطق مديرانه
جنايتكارانه مى باشد!.
204- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 67.
205- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 67.
206- همان مدرك
207- سوره انعام ، آيه 123.
208- طبرى ، ج 4، ص 270.
209- الارشاد/مفيد، ص 207.
210- طبرى ، ج 4، ص 275.
211- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 281.
212- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 281 و در ص 297 با
الفاظى ديگر
213- طبرى ، ج 4: ص 271. ابن اثير، ج 3، ص 269.
214- الامامه والسياسه ، ج 2، ص 4. به اضافه
مطالى ديگرى درباره اين خانه و سخنان دروبدل شده كه درصدد آن نيستم .
215- مقاتا الطالبين ، ص 98. الاخبار الطوال ،
الفتوح و ديگران با اندك تفاوتى در الفاظ:
ما الانتظار بسلمى ان تحيوها
|
حيوا سليمى و حيوا من يحيها
|
كاءس المنيه بالتعجيل فاسقوها
216- طبرى ، ج 4، ص 271.
217- ابن اثير، ج 13، ص 270.
218- ابن اثير معتقد است : هنگامى كه شريك گفت :
آن را به من بنوشانيد و دچار هذيان شد، مهران (غلام ابن زياد) متوجه مطلب شده به
ابن زياد چشمك زد و او به سرعت از جابلند شد. شريك براى ممانعت از رفتن وى
گفت : اى امير مى خواهم نزد تو وصيت كنم . او نيز گفت : به سويت باز خواهم گشت .
پس از خروج ، مهران به او گفت : شريك مى خواست تو را به قتل برسانند. ابن زياد
برانگيخته شده گفت : چگونه با اين خوبى ها و در خانه هانى و در حالى كه به پدرم دست
بيعت داده است ؟
مهران گفت : همين است كه گفتم (ابن اثير، ج 13، ص 270).
همچنين نقل شده است كه : ابن زياد پس از چند روز متوجه قضيه گشت ؛ زيرا شريك بر اثر
بيمارى سه روز بعد از اين ماجرا در گذشت و ابن زياد بر او نماز خواند. چندين روز
گذشته بود كه تازه او متوجه نقشه شريك گشته خشمگين شد و گفت : به خدا از اين پس بر
جنازه هيچ يك از اهالى عراق (يا اهالى كوفه ) نماز نخواهم خواند. و اگر قبر زياد
ميان آنها نبود شريك را نبش قبر مى كردم (تاريخ طبرى ، ج 4، ص 272).
219- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 73.
220- نهج البلاغه ، شرح شيخ محمد عبده ، ج 2، ص
206.
221- سوره انبياء، آيه 111.
222- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 270.
223- البدايه والنهايه /ابن كثير: ج 8، ص 153.
224- الاخبار الطوال /دينورى ، ص 249.
225- طبرى ، ج 4 ص 270. ابن اعثم ، ج 5، ص 79
80-. ابن اثير، ج 3، ص 269.
226- همان مدرك .
227- همان مدرك .
228- الكامل فى التاريخ / ابن اثير، ج 3، ص 269 و
ديگران .
229- الارشاد/ شيخ مفيد، ص 207، وديگران .
230- انصارالحسين (ع )/ محمد مهدى شمس الدين ، ص
173.
231- ابن اثير: ح 3، ص 269: مرحوم مظفر در كتاب
خود پيرامون اين ماجرا مى گويد: اين حركت ياران مسلم ، ناشى از
سلامت نيت و پاكدلى آنان بود، و دور از غش و كيد و بيرنگ . در حالى كه شيخ
شريف قرشى آنان را بخاطر سهل انگارى در اين مورد و اجازه ورود بر مسلم ، مؤاخذه و
سرزنش مى كند.
232- طبرى ، ح 4، ص 125.
233- سه روز پس از اين ديدار شريك در گذشت .
234- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 272.
235- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 272. الارشاد، ص 208.
236- الارشاد، ص 208. الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص
270.
237- الارشاد، ص 208. الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص
270.
238- همان مدرك .
239- به صفحه 167 همين كتاب رجوع كنيد.
240- تاريخ طبرى ، ح 4، ص 273. الارشاد، ص 209.
الكامل / ابن اثير، ج 3، ص 270.
241- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 82. و سه مدرك
سابق .
242- همان مدرك .
243- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 82 - 83 و منابع
سابق .
244- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 274. و منابع قبلى .
245- مدارك سابق .
246- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 269.
247- مروج الذهب ، ج 2، ص 63.
248- الارشاد/ شيخ مفيد، ص 209 - 210.
249- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 84.
250- الارشاد، ص 210 وديگران .
251- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 275.
252- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 274. الارشاد، ص 210.
253- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 274. الارشاد، ص 210.
254- تاريخ طبرى : ج 4، ص 274.
255- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 269.
256- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 275: قابل ذكر است كه
ابن حازم از كسانى است كه در قيام توابين كه بعدها به رهبرى سليمان بن صرد صورت
گرفت . شركت كرد. از اين مطلت مى فهميم كه وى پس از اين حوادث يا پنهان گشت و يا به
زندان افتاد. (متن سخنان فوق از خود ابن حازم روايت شده است ).
257- تاريخ طبرى : ج 4، ص 275:
يا منصور امت شعار مسلمانان در جنگ بدر بود. رك : مقتل الحسين (ع )/مقرم ،
ص 160 به نقل از سرخسى در: شرخ السير الكبير. در خبر است كه
منصور نام رئيس ملائكه اى است كه در جنگ بدى براى يارى رسول عظيم الشاءن صلى
الله عليه و آله شدند.
258- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 275.
259- همان مدرك .
260- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 85 - 86. و
منابع ديگر با اندكى تفاوت .
261- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 86.
262- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 277.
263- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 86.
264- همان مدرك .
265- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 275.
266- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 276.
267- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 276.
268- طبرى : ج 4: ص 277. ابن اعثم ، ج 5، ص 87.
269- حياه الامام الحسين (ع )/ شيخ شريف قريشى ،
ج 2، ص 384.
270- تاريخ طبرى : ج 4، ص 277.
271- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 87.
272- حياه الامام الحسين (ع )، ج 2، ص 385.
273- البدايه والنهايه ، ج 8، ص 155.
274- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 277.
275- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 277.
276- سوره آل عمران ، آيه 154.
277- سوره روم ، آيه 60.
278- الارشاد/ مفيد، ص 212. تاريخ طبرى ، ج 4، ص
277.
279- مانند پسر عم بزرگوار مسلم ، حضرت امام حسين
عليه السلام كه در شب عاشورا راه را بر تمامى ياران و همراهان پاك نهاد و حتى اهل
بيت خود گشود و فرمود: ... در شهرها و ديارهاى خود پراكنده
شويد تا خداوند گشايشى دهد. دشمنان ، تنها مرا مى خواهند و اگر بر من دست يابند
كارى به ديگران نخواهند داشت . ليكن آن رادمردان جنگ و جهاد از رفتن
خوددارى نمودند؛ زيرا كه شمشيرها و نيزه ها را براى شكافتن تن دشمنان آماده ساخته
بودند. متن سخنان فوق را مورخين مانند طبرى از امام ضبط كرده اند: طبرى ، ج 4، ص
318. ابن اثير، ج 3، ص 285. ابن كثير، ج 8، ص 176 و ديگران .
280- طبرى ، ج 4، ص 277.
281- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278.
282- تاريخ طبرى ، وابن اثير، ج 3، ص 272.
283- دو مدرك سابق .
284- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278. و ابن اثير، ج 3،
ص 272.
285- سوره انفال ، آيه 35.
286- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 90. و طبرى ، ج
4، ص 379 با الفاظى ديگر.
287- الارشاد/ مفيد، ص 213. طبرى ، ج 4، ص 279.
288- سوره روم ، آيه 60.
289- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278.
290- ذخائر العقبى / محب الدين طبرى ، ص 19-18.
291- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 88.
292- تاريخ طبرى / ابن اعثم ، ج 4، ص 277.
293- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278.
294- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 278.
295- سوره زخرف ، آيه 36.
296- سوره نحل ، آيه 127.
297- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 279.
298- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 91-92.
299- الاخبارالطوال ، ص 254.
300- نفس النهموم ، ص 108، ط تحقيقى .
301- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 279.
302- مروج الذهب ، ج 3، ص 68.
303- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 93.
304- بحارالانوار، ج 44، ص 354.
305- الفتوح / ابن اعثم ، ج 4، ص 93.
306- الفتوح /ابن اعثم ، ج 4، ص 93-94.
307- سوره صافات ، آيه 93:
فراغ عليهم ضربا باليمين .
308- حياه الشعر فى الكوفه /دكتر يوسف خليفه .
309- حياه الشعر فى الكوفه /دكتر يوسف خليفه .
310- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 280.
311- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 94.
312- همان مدرك .
313- الفتوح ، ج 5، ص 95.
314- همان مدرك ج 5، ص 95.
315- الفتوح ، ج 5، ص 95،
316- الفتوح ، ج 5، ص 95.
317- الفتوح ، ج 5، ص 96.
318- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 280.
319- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 280.
320- طبرى ، ج 4، ص 281. الارشاد، ص 215. الفتوح
پاسخ حضرت را چنين نقل مى كند: واى بر تو اى شخص ! چقدر سخت دل
، كينه توز، و حشت هستى ؟! شهادت مى دهم كه اگر از قريش باشى از گروه طلقاء- آزاد
شدگان فتح مكه - هستى و اگر از غير قريشى تو را به جز پدرت نسبت مى دهند. اى دشمن
خدا كيستى ؟!.
321- طبرى ، ج 4، ص 281-282.
322- الفتوح ، ج 4، ص 282. الارشاد، ص 215.
323- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 97: در اين مورد
دو روايت نيز از طبرى و طريحى نقل شده است . دومى روايت مى كند كه : مسلم گفت :
سلام بر پوينده راه هدايت و ترسنده عواقب شوم و مطيع ملك اعلى و پادشاه گيتى
.
ليكن طبرى روايتى دارد كه قطعا بر ساخته ديگران است و به حضرت به ناحق نسبت داده
شده است وى نقل مى كند كه حضرت گفت : اگر خواهان كشتن من باشد
پس چرا بايد سلام كنم ! و اگر نخواهد مرا بكشد به جان خودم سوگند كه سلامهاى من بر
او فراوان خواهد شد!.
اين سادگى محض است ؛ زيرا مسلم از درون ابن زياد و انديشه وى همانطور كه در گفتگوى
آنان هويداست آگاه بود.
324- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 97و98.
325- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 98و99. طبرى
چنين نقل مى كند: ... آن كه خون مسلمانان را مى آشامد و جانبى
را كه خدا نابود ساختنش را حرام كرده مى كشد، و به ناحق آدم مى كشد و به حرام ،
خونريزى مى كند... (طبرى ، ج 4، ص 283).
326- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 283.
327- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 282، الارشاد، ص 215.
328- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 282.
329- الفتوح ، ج 5، ص 102.
330- الفتوح ، ج 5، ص 101.
331- الفتوح /، ج 5، ص 102.
332- الاعيان /امين ، ج 4، ق 1، ص 174.
333- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 283.
334- سوره محمد، آيه 20.
335- الفتوح /ابن اعثم ، ج 5، ص 111.
336- اين مطلى را در بحثى مستقل درباره پديده
عذاب وجدان در ميان دشمنان آل محمد صلى الله عليه و آله طرح كرده ايم ؛ زيرا اين
حالت در طول تاريخ بارها تكرار شده است و اهميت زيادى دارد.
337- سوره توبه ، آيه 85.
338- سوره سجده ، آيه 21.
339- سوره بقره ، آيه 165و166.
340- مروج الذهب
341- الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 104.
342- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 284.
343- الاخبار الطول ، ص 254.
344- مدرك سابق .
345- مروج الذهب / مسعودى ، ج 3، ص 68.انساب
الاشراف /بلاذرى ، ج 2، ص 86: يغماگرى از كارهاى روزمره ابن اشعث و خاندان وى بود.
و بر ايشان معمولى به شمار مى آمد. فرزندش عبدالرحمن همان است كه در كربلا
قطيفه امام عليه السلام را به يغما برد و كوفيان او را
عبدالرحمن قطيفه نام گذاشته . (مختصر البلدان /ابن فقيه ) ص 172، ط ليدن ).
346- ابن اشعث همچون هانى از قبايل يمنى بشمار مى
رود. در روايت ديگرى شاعر مى گويد: پسر عمويت را بدون اين كه
از او دفاع كنى ترك كردى ....
347- تاريخ طبرى ، ج 4ت ص 583.
348- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 585، الارشاد، ص
217.الفتوح / ابن اعثم ، ج 5، ص 108 با تفاوت اندكى در الفاظ.
349- الارشاد، ص 217-218.
350- الفتوح ، ج 5، ص 109.
351- انتساب الاشراف ، ج 2، ص 84.
352- همان مدرك .
353- وى فقط نام اسماء بن
خارجه زا مى برد؛ زيرا مى خواهر قبيله را براى انتقام بر انگيزاند. ليكن از
نام بردن ابن اشعث و ابن حجاج كه در كشاندن هانى به قصر و فريب وى دست داشتند نامى
نمى برد؛ زيرا كه نظر شاعر خونخوار اشاره به اين دو تن ممكن است وحدت مذحجيان و
يمينيان را به هم بزند و نقض غرض شود.
354- مقتل الحسين (ع ) / خوارزمى ، ج 1، ص 215:
اين ابيات با اختلافات قابل ملاحظه اى در منابع تاريخى آمده است . همچنانكه درباره
گوينده آنها نيز اختلات است . رك : طبرى ، مفيد، ابن اعثم ، مسعودى ، دينورى ، ابن
كثير، و ابن اثير كه ابيات فوق را به فرزدق ؛شاعر معروف نسبت مى دهد.
355- تاريخ طبرى ، ج 4، ص 284.
356- انساب الاشراف / بلاذرى ، ج 2، ص 83.
357- رك : تاريخ طبرى ، جزء ثامن ، صله تاريخ
طبرى ، حوادث سال 304 هجرى .
358- الارشاد، ص 171. نفس المهموم ، ص 80.
359- الارشاد، ص 171. نفس المهموم ، ص 80. همچنين
براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به كتاب : ميثم التمار؛شهيد العقيده و الايمان ، تاءليف
: شيخ محمد حسين مظفر.
360- طبرى ، ج 4، ص 300
361- بحار الانوار، ج 44، ص 370. و اعيان الشيعه
، ج 4، ق 1، ص 181-182.
362- طبرى ، ج 4، ص 297.
363- ابناء الرسول فى كربلا / خالد محمد خالد.
364- تمانى مخفى شدگان را در كتاب : الدوافع
لانصار الحسين / قسمت سوم ، ط دارالكتاب لبنانى ، معرفى كرده ايم .
365- الدوافع الذاتيه لانصار الحسين (ع ).
366- سوره احزاب ، آيه 23.
367- سوره احزاب ، آيه 23.
368- مروج الذهب ، ج 2، ص 10 و تذكره الخواص /سبط
ابن جوزى ، ص 219.
369- همان مدرك .
370- تهيه تصاويرى چند از بالاى اين مرقد و
ويرانه هاى كاخ ، تنها در توانايى مؤسسات بزرگ ب باستانشناسى و كاوشهاى باستانى است
و همين اواخر كمى قبل از خروج از عراق ، در صدد بر آمديم تا با تهيه چند عكس از
آنها در پايان همين كتاب قرار دهيم ، ليكن با تمام كوشش خود، موفق به اينكار نگشتيم
... سازمانها دولتى مغرضانه تحت پوشش يازيابى و كاوش سابقه تاريخى و باستانى عراق
! دست به عملياتى در جهت احياى تمدن از ميان رفته اموى در كوفه زده اند و قصر
ابن زياد مركز اين بازى جديد قرار گرفته است !.
سازمانهاى تحقيقات باستانى آنجا را مقر خود ساخته و از عكسبردارى ممانعت مى كنند.
اين توقف طولانى و استقرار در آنجا چيزى است كه قبل از دهه هفتاد، براى مردم سابقه
نداشته است . در اين دهه است كه حزب فراماسونى بعث در تلاش ستمگرانه ، مى كوشد تا
روح اموى را در عراق زنده سازد و دين و آيين مردم و ملت را دگرگون ساخته ، باطل
پليد اموى را به جاى حق ريشه دار محمدى ؛ جايگزين كند!.
371- سوره سجده ، آيه 26.
372- سوره قصص ، آيه 58.
373- سوره عنكبوت ، آيه 35.
374- سوره عنكبوت ، آيه 38.
375- سوره صافات ، آيه 137-138.
376- سوره نمل ، آيه 52.
377- سوره نور، آيه 36.
|