شخصيت و قيام زيد بن على (ع )

سيد ابوفاضل رضوى اردكانى

- ۱۳ -


گفتگوى مرد زيدى با شيخ مفيد 
مردى از زيديه ، به عنوان امتحان از شيخ مفيد پرسيد: به چه دليل امامت زيد را نفى مى كنى ؟
شيخ مفيد فرمود: تو درباره من گمان بيهوده اى برده اى ، عقيده من را درباره زيد، احدى از زيديه انكار نمى كند و آن را مى پذيرد.
مرد زيدى پرسيد: عقيده ات چيست ؟
مفيد فرمود: (( اثبت فى امامته ما تثبت الزيدية و انفى عنه ما من ذلك ما تنفيه ))، )) آنچه را زيديه درباره زيد اثبات مى كنند، من نيز اثبات مى كنم ، و آنچه را از او نفى مى كنند من نيز نفى مى كنم .
و مى گويم : (( كان اماما فى العلم و الزهد و الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و انفى عنه الامامة الموجبة لصاحبها العصمة ، و النص و المعجزة فهذا مالا يخالفنى احد)). )) (793)
زيد، امام در علم و زهد و امر به معروف و نهى از منكر بود، و امامتى را كه موجب عصمت براى صاحب آن منصب باشد و در آن نص و اعجاز باشد درباره زيد نفى مى كنم ، و اين مطلبى است كه احدى مرا مخالفت نمى كند.
اين كلام شيخ مفيد بسيار صحيح و درست است ، زيرا زيديه در امام نص و اعجاز و عصمت را شرط نمى دانند كه قبلا يادآور شديم .
فصل چهاردهم : بررسى و رد روايات قدح و نكوهش 
مقدمه بحث  
ما در اين فصل ، رواياتى كه مشعر به قدح و يا تصريح در نكوهش حضرت زيد (عليه السلام ) دارد بررسى مى كنيم ، و به يارى خدا و استمداد از روح مقدس حضرتش همه آنها را با ادله محكم و قانع كننده رد مى كنيم ، و براى روشن شدن بحث و مطلب ما عين روايات را با اسناد آن در پاورقى مى آوريم علاوه بر نظر خود، با نقل جملات بعضى از علماى بزرگ شيعه ، گفته خود را تاءييد مى كنيم .
و اين روايات را با ذكر ماءخذ و شماره دقيق صفحات كتبى كه از آن نقل مى كنيم ، در اين فصل مى آوريم .
جالب اينكه : از علماء و دانشمندان طراز اول شيعه ، از قدما تا معاصرين هيچكدام به اين اخبار اعتناء نكرده اند، و همه از آن اعراض نموده اند.
و علاوه بر اين ، اكثر اين روايات و اخبار سندا ضعيف و قابل تمسك و استدلال نيست .
بله ، تنها يك خبر صحيح از نظر سند، كه آن را مؤ من طاق (احول ) نقل كرده كه در اصول كافى به چشم مى خورد كه در دلالت و مضمون آن خدشه وارد است ، و بررسى و جواب همه آنها خواهد آمد.
و ما به نحو خلاصه مى گوييم اين اخبار مردود است به چند دليل :
1 - اكثرا از نظر سند ضعيف اند.
2 - با وجود يك خبر صحيح ، ولى همه معرض عنها مى باشند و كسى به آن عمل نكرده است .
3 - اين اخبار، معارضند با اخبار و روايات كثيره اى كه در مدح و منقبت حضرت زيد (عليه السلام ) رسيده و مى توان ادعاى تواتر معنوى كرد.(794)
و اخبار نكوهش تاب مقاومت در مقابل اخبار مدح را ندارند.
4 - بر فرض ضعف اسناد جميع اخبار مدح ، عمل اصحاب و تمسك علماى بزرگ شيعه از قدما تا متاءخرين و معاصرين ، منجر به ضعف سند آن است .
5 - بر فرض درستى اخبار قدح ، اكثر آنها حمل بر تقيه شده است .
6 - از همه مهمتر بنى اميه و سپس بنى عباس براى لكه دار كردن نهضتهاى اسلامى عصر خويش مخصوصا قيام هاى علويون رواياتى جعلى و ساختگى به نام مشاهير اصحاب ائمه درست مى كردند و در ميان مردم پخش مى كردند، تا مبادا مسلمانان مخصوصا شيعيان تحت تاءثير اين جنبشها قرار گيرند و راه آنان را پيش گيرند و از آن طرف خود را نيز در مقابل اين قيام تبرئه مى كردند.
خبر اول 
روايتى است كه كشى در شرح حال زراره ، از محمّد بن مسعود نقل مى كند.
خبر (795) - زراره گفت : زيد بن على در محضر امام صادق (عليه السلام ) رو به من كرد و گفت : جوان ، اگر مردى از دودمان محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) ترا به يارى خويش طلبد، چه جوابى خواهى داد؟ گفتم : اگر اطاعت او بر من واجب باشد، جواب مثبت مى دهم ، والا اگر امام مفترض الطاعه نباشد من مخيرم كه جواب مثبت يا منفى به او بدهم ، و موقعى زيد از مجلس ‍ بيرون رفت امام صادق به من فرمود: به خدا قسم از جلو و پشت راه را بر او بستى ، و راه فرارى برايش نگذاشتى .
به هيچ وجه اين حديث معتبر نيست ، و به هر دو سند و طريق مردود است . چون كه در سلسله سند افراد (مجهول ) و ناشناس ديده مى شوند.(796)
خبر دوم 
و در رجال كشى در شرح حال ابى جعفر احوال (مؤ من طاق ) از حمدويه . خبر (797) - كه گفت به مومن طاق گفته شد، ماجراى مباحثه خود را با زيد در محضر امام صادق (عليه السلام ) تعريف كن ، مؤ من گفت : روزى زيد بن على به من گفت : به من رسيده كه تو معتقدى كه : در آل محمّد امامى واجب الطاعه هست ؟ گفتم بله ، اين اعتقاد من است ، و پدرت يكى از آنان است ، او گفت : چطور (تو امامت را مى دانى ) امّا پدرم با آن محبت زيادى كه به من داشت به طورى كه لقمه داغ را سرد مى كرد و با دست خويش در دهانم مى گذاشت و راضى نمى شد دهان من بسوزد، آيا با چنين محبتى چطور راضى مى شد آتش جهنم مرا بسوزاند! و (مساءله امامت را از من پنهان دارد.)
گفتم : او دوست نداشت اين مساءله را به تو بگويد و (تو قبول نمى كردى ) و كافر مى شدى ، و حتى در محشر هم از شفاعتش محروم مى شدى ، و مشيت حق درباره تو جارى مى شد. مؤ من طاق گويد: موقعى سخن به اينجا كشيد، امام به عنوان تاءييد گفتار من و پيروزيم در بحث رو به من كرد و فرمود: خوب گيرش آوردى تمام راهها را به رويش بستى و هيچ مسير فرارى برايش ‍ باز نگذاشتى . و همين حديث را كشى به طريق ديگر در ذيل (پاورقى ) ملاحظه مى فرمائيد، با مختصر تغييرى در شرح حال احول آورده است .
اين حديث مردود است و روايت به طريق اول مرسله است و به درد نمى خورد، و به طريق دومش جدا ضعيف است چون علماى رجال (اسحاق ) را تضعيف كرده اند و احمد و ابومالك هم مجهولند و كسى آنها را نمى شناسد پس حديث از اعتبار ساقط است (798) (و دلالت آن نيز مخدوش است و با ضعف سند جاى حجت و دلالت نيست .)
خبر سوم 
خبر (799) باز كشى در رجالش از حنان بن سدير نقل مى كند كه گفت : من نزد حسن بن حسن (حسين ) بودم كه ناگهان ، سعيد بن منصور كه از رؤ ساى زيديه بود وارد شد، او پرسيد درباره نبيذ (شراب ) چه مى گويى ؟ چون زيد در محضر ما مى نوشيد، حسن گفت : من تصديق نمى كنم ، كه او شراب مى نوشيد. گفت بله مى نوشيد! حسن بن حسن گفت : اگر هم چنين كارى كرده او كه نه پيغمبر بود و نه جانشين پيغمبر، او مردى از آل محمّد بود، خطا داشت و صواب و معصوم نبود.
در اين حديث كافى است كه بگوييم : اعتمادى به گفته سعيد بن منصور نيست ، چون او (( فاسد المذهب )) بود و هيچگونه توثيق و مدحى درباره او نرسيده است .
و مرحوم مامقانى خريت فن رجال در كتاب رجالش در مقام رد حديث بر مى آيند و رسما آن را مردود مى شمرند و مى فرمايند: زيد بن على گرچه خودش ممدوح و منزه است ، امّا شكى نيست كه فرقه زيديه و پيروان او كه قائل به امامت زدند فسقه و فاجرند، و امام صادق و امام جواد و امام هادى (عليهم السلام ) همه آنان را ناصبى و يا به منزله نصاب خوانده اند.
پس اعتماد به روايتى كه رئيس آنان (زيديه ) سعيد بن منصور نقل كرده است نيست .
و ايشان با حالت تعجب در مقام دفاع از ساحت مقدس حضرت زيد اضافه مى كنند:
چگونه با عقل سازگار است كه امام صادق (عليه السلام ) براى كسى كه شرب مسكر مى كرد شديدا اندوهناك شود و اشك بريزد.
پس قطعا اين خبر دروغ محض است و هيچ شبهه اى نيست (( (تنقيح المقال )) حرف زى ).
خبر چهارم 
خبر (800) - باز كشى در رجالش در شرح حال ابى بكر حضرمى و علقمه آورده كه ، ابوبكر و علقمة وارد بر زيد بن على شدند و سن علقمه از ابوبكر بيشتر بود، يكى طرف راست و ديگرى طرف چپ او نشست ، و اين دو شنيده بودند كه زيد اين جمله را گفته ، كه : (امام از ما كسى نيست كه در خانه اش بنشيند و پرده را بيندازد، بلكه امام كسى است كه با شمشير قيام كند) ابوبكر كه از علقمة جراءت بيشترى داشت رو به زيد كرد و گفت : اى اباالحسين بگو ببينم ، على بن ابى طالب امام بود و خانه نشين شد، يا اينكه امام نبود، بلكه موقعى با شمشير قيام كرد داراى امامت بود؟
مى گويد: زيد در جواب ساكت بود و چيزى نمى گفت ، ابوبكر سه بار سؤ ال خويش را تكرار نمود، و در مقابل زيد جوابى نمى داد.
بعدا ابوبكر گفت : اگر در موقعى كه على ابن ابى طالب خانه نشين بود امام بود، پس اشكال ندارد امامى بعد از او چنين كند، و اگر امام نبود و در خانه نشست پس چه مطلبى تو را به اينجا آورد و سخنت چيست ؟
راوى گويد: زيد از علقمة خواست تا از ابوبكر بخواهد دست از سرش ‍ بردارد و به بحث خاتمه دهد. (كشى اين روايت را به طريق ديگر نيز نقل كرده است ).
جواب : اعتمادى بر اين روايت نيست ، چون محمّد بن جمهور ضعيف است ، و بكار مجهول الحال است .
خبر پنجم 
خبر (801) - كشى در رجالش بنا به نسبت شرح حال ابراهيم بن نعيم ابى الصباح از محمّد بن مسعود به اسنادش از ابى الصباح كنانى نقل مى كند كه وى گفت : به خدمت زيد (عليه السلام ) شرفياب شدم و پس از عرض سلام ، گفتم : يا اباالحسين ، شنيده ام كه گفته اى امام چهار نفرند، سه نفر از آنان گذشته و چهارمى ايشان كسى است كه قيام مى كند، وى در پاسخ گفت : بلى ، اين طور گفته ام ، راوى مى گويد: پس از اين گفتگو به خدمت امام صادق (عليه السلام ) رفتم ، و او را در جريان گفتگويم با زيد قرار دادم ، امام فرمود: چه پيش بينى مى كردى اگر خداوند زيد را مبتلا مى نمود (و هلاك مى شد) و دو شمشير (دو قائم ) از ما خروج مى كرد، به چه وسيله شمشير حق را از باطل تشخيص مى دادى ؟ به خدا قسم ، آنچه او گفته درست نيست و اگر خروج كند حتما كشته خواهد شد.
اين مرد مى گويد: من آهنگ بازگشت نمودم ، تا به قادسيه رسيدم و در آنجا خبر قتل زيد به من رسيد، خدا او را بيامرزد.
و همين خبر به طريق ديگرى نقل شده است .
اين خبر از هر دو طريق به نظر ما مردود است ، چون شاذانى و على بن محمّد كه در طريق سندند هر دو غير موثق اند.
خبر ششم 
خبر (802) نعمانى با سند ذيل از ابى صباح نقل مى كند، كه گفت : خدمت امام صادق (عليه السلام ) شرفياب شدم ، فرمود: چه فهميده اى ؟ عرض ‍ كردم : تعجب مى كنم از عمويت زيد او قيام كرده و گمان مى برد كه خودش ‍ قائم اين امت است و او فرزند خانم اسير شده و فرزند بهترين كنيزكان است امام فرمود: دروغ مى گويد، او آنكه مى گويد نيست ، اگر قيام كند كشته مى شود، قبل از اينكه قائم اين امت كه وى فرزند بهترين كنيزكان است قيام كند.
اين روايت ضعيف است چون قاسم بن محمّد را نمى شناسيم و مجهول است و در وثاقت على بن مغيره نيز حرف داريم .
خبر هفتم 
خبر (803) - در اصول كافى ج 2 كتاب حجت حديث 16 روايتى است كه مى گويد:
روزى زيد بن على (عليه السلام ) بر امام باقر (عليه السلام ) وارد شد، و همراه وى نامه هاى زيادى بود كه مردم كوفه به وى نوشته بودند، و او را براى رهبرى نهضت دعوت كرده بودند، و در آن نامه ها يادآور شده بودند كه مردم همه آماده نهضتند و او را امر به خروج كرده بودند، امام (عليه السلام ) در قبال اين نامه ها از زيد پرسيد: اين نامه از آنها ابتداء و شروع شده است ، يا جواب نامه هاى توست ؟؟ زيد جواب داد: آنها ابتداء نامه نوشته اند، چون حق ما را مى شناسند، و قرابت ما با پيغمبر خدا را مى دانند، و از كتاب خدا وجوب دوستى و فرض طاعت ما را يافته اند، و مى بينند كه چگونه دشمن براى ما خفقان و گرفتارى ايجاد كرده است . امام باقر (عليه السلام ) فرمود: پيروى از ما چيزى است كه از جانب خدا مفروض گشته و روشى است كه در پيشينيان گذشته و حتمى شده و بر آيندگان نيز جارى گشته است ، و اين پيروى و اطاعت يكى از ما واجب است و مودت و دوستى همه ما بر مردم فرض گشته است ، و فرمان حق به حكم قطعى و امرى حتمى و قدرى مقدور و وقتى معين براى اولياى خدا جارى شده است اى زيد كسانى كه خود يقين ندارند تو را از خدا بى نياز كنند ترا سبك نسازند، عجله مكن ، زيرا پروردگار به خاطر شتاب بندگان شتاب نمى كند، و قبل از فرمان خدا در چيزى سبقت مگير كه گرفتارى ها تو را از پاى در مى آورد.
راوى گويد: در اين هنگام زيد خشمگين شد و گفت : امام ، از ما كسى نيست كه در خانه بنشيند و پرده را بيفكند و از جهاد شانه خالى كند بلكه امام از ما، كسى است كه از حوزه اسلام دفاع كند، و سپر رعيت شود و دشمن را از خانه اش دور سازد.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: برادر، آيا تو در خود مى بينى اين صفات كه گفتى به طورى كه بتوانى شاهدى از كتاب خدا يا دليلى از رسول او يا به عنوان مثل نمونه اى بياورى ؟
سپس امام ادامه داد:
برادر، آيا مى خواهى شريعت گروهى را احياء كنى كه به آيات حق كفر ورزيده اند و نافرمانى رسولش را پيش گرفته اند.
برادر، من تو را به خدا پناه مى دهم ، كه فردا همان به دار آويخته كناسه باشى .
سپس چشمان امام پر از اشك شد و سيل قطرات آن بر چهره اش غلتيد آنگاه فرمود:
خدا حاكم است بين ما و بين آنان كه حرمت ما را هتك نمودند و حق ما را ناديده گرفتند، و اسرار ما را فاش ساختند و نسبت ما را به جدمان منكر گشتند، و چيزهايى به ما بستند كه ما آنرا به خود نبستيم .
علماء و رجال اين روايت را هم قبول ندارند، چون اولا مرسله است و ثانيا حسين بن جارود و موسى بن بكير مجهول الحال اند.
آقاى سيد جواد مصطفوى شارح اصول كافى در ذيل ترجمه اين خبر مى گويد: اخبار و روايات در جلالت و مقام و تقديس و تكريم از جناب زيد بن على بن الحسين و دعا و ترحم و گريستن امام باقر و صادق (عليهم السلام ) نسبت به وى بسيار است ، و اين روايت چنانچه پيدا است يك مشاوره و مصاحبه دوستانه و صميمى ميان امام باقر (عليه السلام ) و جناب زيد براى چاره جويى درباره بررسى اوضاع مسلمين و تحقيق از مقتضيات وقت و كسب وظيفه دينى ، و خشمگين شدن جناب زيد از نظر مشاهده اوضاع رقت بار مسلمين و طغيانگرى و لجام گسيختگى خلفاى وقت بوده و از فرمايشات امام باقر هم جز نصيحت و خيرخواهى جناب زيد مطلب ديگرى استفاده نمى شود.(804)
خبر هشتم 
خبر (805) : در اصول كافى ج 1 (( باب اضطرار الى الحجة )) 1 حديث 5 ص 224 چاپ جديد ابان مى گويد: احول (مؤ من طاق ) به من خبر داد كه زيد بن على بن الحسين (عليه السلام ) موقعى كه در پنهانى به سر مى برد، مرا طلبيد، من نزد وى رفتم .
به من گفت : اى ابى جعفر، اگر كسى از ما خانواده تو را به يارى خويش ‍ بخواند، تو چه جواب مى دهى ؟ آيا همراه او خروج و قيام مى كنى ؟
گفتم : اگر پدر و برادرت مرا بخواهند، خواهم رفت .
گفت : من مى خواهم با اين قوم (بنى اميه ) نبرد كنم ، به من كمك كن .
گفتم : قربانت گردم ، چنين كارى نخواهم كرد.
گفت : جانت را از من دريغ مى كنى ؟
گفتم : من يك جان بيشتر ندارم ، اگر در روى زمين امامى جز تو باشد، هر كس از تو كناره گيرد نجات يافته و هر كس با تو بيايد هلاك شده است و اگر امامى از جانب خدا در روى زمين نباشد، كسى كه از تو كناره گيرد با آنكه همراهيت كند يكسان است .
گفتم اى اباجعفر، من با پدرم سر يك سفره مى نشستيم ، او تكه گوشت چرب را برايم لقمه مى كرد، و لقمه داغ را به خاطر محبت و دلسوزى به من سرد مى كرد، در دهانم مى گذاشت ، آيا او از آتش دوزخ به من دلسوزى نكرده است ؟؟ و از دين (مساءله امامت ) به تو خبر داده و به من چيزى نگفته است ؟
عرض كردم قربانت گردم ، چون ترا دوست داشته و نمى خواسته به آتش ‍ سوخته شوى خبرت نداده است ، زيرا مى ترسيده كه تو از وى نپذيرى و از آن جهت به دوزخ روى ولى به من خبر داد، كه اگر بپذيرم نجات يابم ، و اگر قبول نكردم ، از دوزخ رفتن من باكى بر او نباشد.
سپس به او گفتم : قربانت گردم ، شما بهتريد يا پيامبران خدا؟!
فرمود: پيامبران .
عرض كردم : يعقوب به يوسف مى گويد: (داستان خوابت را به برادرانت نگو، مبادا برايت نيرنگى بريزند) او خوابش را نگفت و پنهان داشت تا از نيرنگ آنان در امان باشد، همچنين پدر تو مطلب امامت را از تو پنهان كرد زيرا بر تو بيم داشت .
زيد فرمود: اكنون كه چنين گويى ، بدانكه مولايت (امام صادق ) در مدينه به من خبر داد كه : من كشته مى شوم و در كناسه كوفه به دارم مى زنند و همانا نزد وى صحيفه و كتابى است كه در آن كشته شدن و به دار آويخته شدن من در آن نوشته شده است .
احول گويد: من به حج رفتم و گفتگوى خود را با زيد به حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم .
فرمود: تو راه پيش و پس و راست و چپ و بالا را بر او بستى و نگذاشتى به راهى قدم بردارد. (هر چه گفته جوابش را داده اى .)
مهمترين حربه مخالفين نسبت به قيام زيد (ع ) 
اين روايت است كه متاءسفانه دستاويزى براى كوبيدن زيد و شبهه در حقانيت نهضت او شده است .
كه ما در اين فصل با ادله متعدد بى پايگى استدلال و تشبث به اين روايت و امثال آن را متذكر شده ايم و در اينجا بد نيست به عنوان نمونه يك مورد از آن ذكر شود اخيرا كتابى به نام (امام شناسى ) تاءليف علامه سيد محمّد حسين حسينى طهرانى منتشر شده كه در جلد اول آن صفحه 204، با تمسك با اين حديث قيام زيد را زير سؤ ال برده و آن را خلاف نظر و بدون رضايت و اذن معصوم مى دانسته است . متاءسفانه مؤ لف بزرگوار بدون توجه به اينكه تاكنون هيچيك از علماى بزرگ شيعه از قدما تا متاءخرين و معاصرين به اين حديث عمل ننموده و آن را معارض احاديث متواتره كه در عظمت و تقوا و مقام علمى زيد و فضائل معنوى اوست دانسته اند، و حتى شخصيتى چون شهيد اول در قواعد و آيت اللّه خوئى در (( معجم الرجال الحديث )) و ديگر بزرگان تصريح به ماءذون بودن زيد از جانب امام (عليه السلام ) نموده اند.
و علاوه بر اينكه اين حديث معرض عنه اصحاب است و مورد تمسك بزرگان علم و حديث واقع شده ، بعضى آن را توجيه و سخنان زيد را حمل بر شرائط خاص نهضت او نموده اند، كه زيد در آن شرائط حساس مايل نبود نام امام معصوم حتى در ميان خواص اصحاب مطرح شود، زيرا احتمال اشاعه آن بو و اين خود بر خلاف تقيه و تاكتيك نهضت حضرتش بود.
ما در اينجا لازم نمى دانيم جملات تند و قضاوتهاى نابجايى كه در آن كتاب شده بازگو كنيم ، اميد است در چاپ هاى بعد اصلاح شود.
اين روايت گرچه از جهت سند خوب است ، امّا دلالت آن بر قدح و نكوهش زيد متوقف بر اين است كه بگوييم زيد به وجود حجت و امامى غير از خودش اعتراف و اقرار نداشته است ، و اگر اقرار داشت پدرش به او گفته بود و احول (مؤ من طاق ) در اين جهت با او بحث كرد و گفته است كه : چون پدرت به تو شفقت و محبت داشته ترا (از مساءله امامت ) با خبر نكرده است به طور جزم اين وجه فاسد و بيهوده اى است .(806)
بيان مطلب : احول خود، از فضلاى مبرز و دانشمند بوده و عارف به مقام امامت و مزاياى آن بوده است ، چطور ممكن است چنين كسى اين نسبت را به امام سجاد (عليه السلام ) بدهد كه حضرتش به خاطر شفقت و محبت به فرزندش زيد وى را از اين مساءله مهم و معرفى امام بعد از خويش با خبر نساخته .
آيا جايز است امام مسئله امامت را به خاطر محبت و شفقت آن هم شفقت نسبى از زيد مخفى دارد، كه اگر به وى مى گفت (( زيد العياذ باللّه ، )) نمى پذيرفت ، كه امام بعد از حضرتش كيست ، و از معاندين مى گشت آن وقت چگونه ممكن بود كه زيد با اين عناد، مورد محبت و شفقت امام قرار گيرد.
پس سخن صحيح اين است كه : اين روايت ناظر به اين جهت نيست بلكه مراد از اين خبر اين است كه موقعى زيد از احول دعوت مى كند كه به كمك او خروج كند و احول هم از شخصيت هاى معروف بود و همراهى او با زيد، تقويت كار زيد مى شد، او از خروج با زيد عذر آورد به اينكه خروج بايد با امام واجب الطاعه باشد و الا كسى كه با تو خروج كند خود را به هلاكت كشانده و كسى كه تخلف ورزد نجات يافته است .
در اين هنگام براى زيد ممكن نبود و صلاحش در اين نبود كه به احول بفهماند قيام و خروج وى به اذن امام است (چون احول از اين مطلب خبر نداشته و الا اين طور با زيد سخن نمى گفت ) چون اين از اسرارى بود كه كشف آن به هيچ وجه جايز و صلاح نبود، روى اين جهت زيد (عليه السلام ) ناچار مى شود به نحو ديگرى به احول پاسخ گويد، با اينكه او وظيفه خودش را مى شناسد و احكام دينش را مى داند، و براى احول دليل آورد، كه چگونه ممكن است پدرم تو را به معالم دين خبر دهد، ولى مرا بى خبر گذارد با آن شفقت و علاقه اى كه به من داشت و زيد به طور اشاره به احول فهماند كه : من كارى را كه برايم جايز نباشد مرتكب نمى شوم ، البته زيد نمى توانست اين مطلب را فاش كند كه : وى در خروجش از جانب امام ماءذون است ، چون انتشار اين مطلب ، براى وجود امام (عليه السلام ) خطرناك بود، ليكن احول از جواب زيد سر در نياورد و مقصود او را نفهميد، لذا در جواب زيد گفت :
چون امام (عليه السلام ) به تو شفقت داشته خبرت نداده است ، و احول مى خواست بگويد: خروج تو بدون اذن امام جايز نيست ، و امام اين مطلب را به من گفته ، امّا به تو روى علاقه اش نگفته است . زيد متوجه شد كه احول مقصود او را درك نكرده متحير بود كه چگونه جوابى به او بدهد كه با مصلحت و احتياط موافق باشد، ناچار خواست بطور ديگرى او را قانع سازد به او گفت : تو كه اين طور مى گويى بدان كه صاحب و مولايت (امام صادق (عليه السلام )) در مدينه به من خبر داد كه : من كشته خواهم شد و در كناسه كوفه به دارم خواهند زد، غرض زيد از اين جواب رفع شبهه احول بود، با اينكه قيام او روى هوا و هوس و رياست طلبى و رهبرى مردم نيست و خودش هم مى داند كه كشته مى شود و به دارش مى زنند، و خروجش ‍ روى امر و جهتى است كه نمى خواهد آن را بازگو كند.
با وجود اين احول متوجه منظور زيد نشد، و بعد كه به زيارت خانه كعبه رفته بود، خدمت امام رسيده و جريان گفتگويش را با زيد براى امام بازگو كرده است .
و امّا قول امام كه در جوابش فرمود: (تو راه جلو و عقب و چپ و راست و بالا و پائين را بر او گرفتى و هيچ راه فرارى برايش نگذاشتى )، اين جمله دلالت به نكوهش زيد ندارد، بلكه امام خواسته به احول بفرمايد، كه خوب مناظره كرده است و روى فهم خودش جوابهاى مستدل به زيد داده و دليلهايى كه براى اجابت نكردن در خروج با او آورده ، موقعى كه زيد (عليه السلام ) از جانب امام ماءذون است .
فصل پانزدهم : زيد از ديدگاه علماى اسلام 
علماى شيعه و شخصيت زيد 
بزرگانى از علماى شيعه كه در عظمت زيد (ع ) و حقانيت نهضت او سخن گفته اند:
1 - شيخ مفيد در ارشاد.
2 - شهيد اول در قواعد.
3 - شيخ محمّد بن شيخ صاحب معالم در شرح استبصار.
4 - علامه مجلسى در (( مرآة العقول . و بحارالانوار. )) 5 - شيخ حر عاملى در خاتمه وسائل (جلد 20) طبع جديد.
6 - شيخ نورى در خاتمه مستدرك .
7 - مامقانى در (( تنقيح المقال . )) 8 - خزاز قمى در (( كفاية الاثر. )) 9 - نسابه عمرى در (( المجدى . )) 10 - ابن داوود در رجالش .
11 - استرآبادى در رجالش .
12 - ابن ابى جامع در رجالش .
13 - ميرزا عبداللّه اصفهانى در (( رياض العلماء. )) 14 - شيخ عبدالنبى كاظمينى در (( تكملة الرجال . )) 15 - سيد محمّد جدّ آية اللّه بحرالعلوم در رساله اش .
16 - شيخ ابى على در رجالش .
17 - طبرسى در (( اعلام الورى . )) 18 - سيد بن طاووس در (( ربيع الشيعه . )) 19 - علامه سيد محسن امين در (( اعيان الشيعه . )) 20 - علامه امينى در (( الغدير. )) 21 - آيت اللّه سيد ابوالقاسم خوئى در (( معجم رجال الحديث . )) 22 - آيت اللّه منتظرى در درس خارج فقه مبحث ولايت فقيه .
و افراد زيادى از بزرگان اماميه در فضيلت زيد (عليه السلام ) كتاب و رساله نوشته اند:
عده اى از آنها عبارتند از:
1 - ابراهيم بن سعيد بن هلالى ثقفى متوفاى 283 ه‍ ق .
2 - حافظ احمد بن عقده متوفى 333.
3 - محمّد بن زكريا متوفى 298.
4 - عبدالعزيز بن يحيى علوى جلودى متوفاى 368.
5 - محمّد بن عبداللّه شيبانى متوفى 372.
6 - شيخ صدوق ابوجعفر قمى متوفى 381 كتابى دارد در اخبار زيد.
7 - ميرزا محمّد استرآبادى صاحب رجال كبير.
8 - سيد عبدالرزاق مقرم (807) اين مرد بزرگ كتابهاى ارزنده اى از جمله كتابى در حالات امام مجتبى (عليه السلام ) و زندگانى امام شهيد اباعبداللّه الحسين (عليه السلام ) و حالات حضرت سكينه (عليهاالسلام ) و رساله اى در حالات على اكبر فرزند امام حسين (عليه السلام ) و كتاب زيد شهيد، كه به ضميمه كتابى در فضيلت مختار بن ابى عبيده ثقفى نوشته است ، و كتابى در عظمت ابى الفضل عباس بن على (عليهماالسلام ) و كتب ارزنده ديگرى تاءليف كرده اند.(808)
علامه بزرگ امينى پس از ذكر نام عده زيادى از بزرگان شيعه مى فرمايد اينها همه و بسيارى ديگر از اعاظم علماى شيعه بر اين مطلب اتفاق دارند كه ساحت مقدس زيد (عليه السلام ) از هر عيبى و ناشايسته اى منزه است و دعوت او الهى و جهادش در راه خدا بود، و سپس اضافه مى كنند: مى توان به عنوان نمونه راءى شيعه را درباره زيد (عليه السلام ) از سخن شيخ بزرگشان بهاء الدين عاملى در رساله اثبات وجود امام منتظر (عليه السلام ) به دست آورد كه مى فرمايد: ما گروه اماميه جز خوبى چيزى درباره زيد (عليه السلام ) نمى گوييم و روايات در اين زمينه از ائمه مان زياد در دست داريم و نيز علامه كاظمينى در (( (تكمله ) )) مى فرمايد: علماى اسلام بر عظمت و جلالت و پرهيزكارى و فضيلت زيد اتفاق نظر دارند.(809)
1 - شهيد اول قيام زيد را به اذن امام مى داند 
(( او جاز ان يكون خروجهم باذن امام واجب الطاعة كخروج زيد بن على و غيره من بنى على )) (810) يا جايز باشد كه خروج و قيام آنان به اذن امام واجب الطاعه باشد. مانند خروج زيد بن على و غير او از فرزندان على (عليه السلام ).
2 - شيخ مفيد زيد را ستايش مى كند 
(( و كان زيد بن على بن الحسين عليهم السلام عين (811) اخوته بعد ابى جعفر عليه السلام و افضلهم و كان عابدا و رعا، فقيها، سخيا، شجاعا، و ظهر بالسيف ياءمر بالمعروف و ينهى عن المنكر و يطلب بثارات الحسين (عليه السلام ))) (812)
او بعد از امام باقر (عليه السلام ) شريفترين و بزرگوارترين و افضل از برادرانش بود، او مردى عابد و پرهيزگار و فقيهى دانشمند و با سخاوت و شجاع بود قيام مسلحانه او براى امر به معروف و نهى از منكر و خون خواهى امام شهيد حسين بن على (عليهماالسلام ) بود.
3 - شيخ طوسى و شهادت به فضيلت و كمالات زيد: 
(( زيد بن على ، هذا هو المجاهد المعروف ، الذى تنسب اليه الزيدية ، اخو الامام الباقر عليه السلام ، و جلالة قدره اشهر من ان يعرف ، و قد الفت مؤ لفات فى حياته ، و سيرته فراجعها)). )) (813)
ترجمه : زيد بن على ، اين همان مجاهد معروف است ، كه زيديه را به او نسبت مى دهند، و او برادر امام باقر (عليه السلام ) است .
جلالت و مقام او، احتياج به تعريف ندارد كتابهاى متعددى درباره زندگانى و روش او نوشته شده است ، به آن مراجعه كنيد.
4 - نظر شيح بهاء الدين عاملى درباره مقام و مرتبه زيد 
(( انا معشر الامامية ، لا نقول فى زيد بن على الاخيرا)). )) (814)
ترجمه : ما گروه شيعيان دوازده امامى درباره زيد جز خوبى چيز ديگر نگوييم .
5 - كلام بحرالعلوم در عظمت زيد (عليه السلام )
او در رساله در حالات فرزندان امام سجاد مى گويد:
بدانكه روايات در مدح و ذم زيد متعارضند، و روايات مدح بيشتر است .
6 - محدث نورى در رجال مستدرك الوسائل مى فرمايد
زيد، داراى قدر و منزلت و مقام بزرگى است و آن دسته از رواياتى كه مشعر به نكوهش زيد است از درجه اعتبار ساقط است ، و بر فرض اعتبار حمل بر تقيه مى شود.
7 - كلام اردبيلى درباره عظمت زيد (عليه السلام ) 
(( هو جليل القدر عظيم المنزلة قتل فى سبيل اللّه و طاعته ورد فى علو قدره روايات يضيق المقام عن ايراده )) (815)
او ((زيد بن على (عليهماالسلام ))) جليل القدر و عظيم المنزله است ، در راه خدا و اطاعت حق به مقام شهادت رسيد، درباره بلندى مرتبه اش ‍ روايات زيادى رسيده است كه مجال گفتن آن نيست .
8 - سخن شيخ حر عاملى
(( زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ) ذكره الشيخ فى اصحاب الباقر و الصادق (عليهماالسلام ) و المفيد فى ارشاده مدحه مدحا جليلا، و فى الاحاديث له مدائح كثيرة )). )) (816)
ترجمه : زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ):
شيخ (طوسى ) او را از جمله اصحاب امام باقر و امام صادق ياد نموده است و (مفيد) در (ارشاد) او را به نحو شايسته اى ستايش كرده است و در احاديث ، مدح و ستايش فراوانى دارد.
9 - نظريه علامه مجلسى راجع به مقام و منزلت زيد (عليه السلام )
(( ثم اعلم ان الاخبار اختلفت و تعارضت فى احوال زيد و اضرابه كما عرفت .
لكن الاخبار الدالة على جلالة زيد و مدحه ، و عدم كونه مدعيا لغير الحق اكثر، و قد حكم اكثر الاصحاب بعلو شاءنه . فالمناسب حسن الظن به ، و عدم القدح فيه بل عدم التعرض لامثاله من اولاد المعصومين عليهم السلام الا من ثبت من قبل الائمة عليهم السلام الحكم بكفرهم ، و لزوم التبرى عنهم .(817)
ثم اعلم ان الاخبار اختلفت فى حال زيد، فمنها ما يدل على ذمه بل كفره (نعوذ باللّه ) لدلالتها على انه ادعى الامامة و جحد امامة ائمة الحق و هو يوجب الكفر كهذا الخبر.(818)
و اكثر ما يدل على كونه مشكورا و انه لم يدع الامامة و انه كان قائلا بامامة الباقر و الصادق (عليهماالسلام ) و انما خرج لطلب ثار الحسين (عليه السلام ) و للامر بالمعروف و النهى عن المنكر)). )) پس بدان كه اخبار در حالات زيد (عليه السلام ) مختلف است .
دسته اى از آن بر نكوهش او بلكه بر كفرش دلالت دارد. چون دلالت بر اين دارد كه وى ادعاى امامت كرد و ائمه حق را انكار نمود و اين موجب كفر است ، مانند اين خبر:
امّا اكثر اين روايات دلالت دارد كه وى مورد مدح و ثناء است و او مدعى امامت براى خويش نبود، و به امامت امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام ) اعتراف داشت و همانا، قيام او به خاطر خونخواهى حسين (عليه السلام ) و امر به معروف و نهى از منكر بود.
10 - خزاز قمى در (( كفاية الاثر ))
(( فاقول فى ذلك و باللّه التوفيق ، ان زيد بن على عليهماالسلام خرج على سبيل الامر بالمعروف ، والنهى عن المنكر، لا على سبيل المخالفة لابن اخيه جعفر بن محمّد عليهماالسلام ، و انما وقع الخلاف من جهه الناس ، و ذلك ان زيد بن على (عليهماالسلام ) لما خرج و لم يخرج جعفر بن محمّد (عليهماالسلام ) توهم قوم من الشيعة ان امتناع جعفر (عليه السلام ) كان للمخالفة ، و انما كان لضرب من التدبير. )) ترجمه : پس به يارى خداوند مى گويم : كه زيد بن على (عليهماالسلام ) در راه امر به معروف و نهى از منكر قيام كرد نه از راه مخالفت با فرزند برادرش ‍ امام باقر (عليه السلام ).
و اختلاف نظر از ناحيه مردم پيدا شد و علت آن اين بود كه هنگامى زيد (عليه السلام ) قيام كرد امام صادق با او همگام نشد، لذا جمعى از شيعيان خيال كردند كه شركت نكردن علنى امام در نهضت بعلت مخالفت حضرت با زيد بوده است .
و حال آنكه ، اين سياست خود، يك نوع تدبير و تاكتيك سياسى و نقشه جالبى بوده است .
11 - مامقانى : 
پس از نقل روايات زيادى در مدح زيد (عليه السلام ) مى گويد: (( ... وسياءتى ثمة ذكر ما هو اصرح فى المدح منها، و هى من الكثرة و وضوح الدلالة بحيث لايبقى شك فى تواترها سندا و القطع يصدورها مضمونا. )) (819)
بعد روايات ديگرى خواهد آمد، كه در ستايش زيد صراحت بيشترى دارد و آن روايات آنقدر زياد و دلالتشان روشن است كه هيچگونه جاى شك و ترديدى براى انسان در تواتر سند و يقين و به صدور آن از ناحيه امام (عليه السلام ) از نظر معنا و مضمون باقى نمى ماند.
12 - مرحوم سيد عليخان شيرازى در (( (رياض المساكين ) )) مى فرمايد: ((كان زيد بن
على (عليه السلام ) جم الفضائل ، عظيم المناقب ، و كان يقال له حليف القرآن ))، )) (820)
زيد بن على (عليهماالسلام ) مردى پر فضيلت و بزرگوار بود و او را لقب (( (حليف القرآن ) )) همنشين و همراز قرآن داده بودند.
13 - شعبى گويد: 
(( واللّه ما ولدت النساء افضل من زيد بن على و لا افقه و لا اشجع و لا ازهد منه )). )) به خدا سوگند، زنى در عالم فرزندى برتر و عالم تر و دليرتر و پارساتر از زيد بن على (عليهماالسلام ) نزائيد.
14 - ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 315 گويد: (( و ممن تقيل
مذاهب الاسلاف فى اباءة الضيم و كراهية الذل و اختار القتل على ذلك و ان يموت كريما، ابوالحسن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام )). )) و از جمله آزاد مردانى كه ذلت را ننگ دانست و مرگ سرخ را بر آن برگزيد و شهادت را اختيار كرد ابوالحسن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ) است .
15 - صاحب (( رياض العلماء )) گويد 
(( و الروايات فى فضله كثير و قد الف جماعة من متاءخرى علماء الشيعة و متقدميم كتبا عديدة مقصورة على ذكر اخبار فضائله كما يظهر من مطاوى كتب الرجال و من غيرها ايضا. )) روايات در فضيلت او زياد است و عده اى از متاءخرين و متقدمين علماى شيعه كتابهايى در ذكر احوال و فضائل او نوشته اند همانگونه كه كتابهاى رجال (شرح حال بزرگان ) و كتب غير رجالى فضائل او را يادآور شده اند و صاحب (( عمدة الطالب )) گويد: زيد شهيد فرزند زين العابدين (عليه السلام ) مناقب او بيش از آن است كه به شمارش آيد، و فضيلتش ‍ بيشتر از آن است كه به وصف گنجد.
16 - ناصرى در جلد پنجم نامه دانشوران گويد 
زيد بن على مكنى به ابى الحسين است ، ظهور كمالات نفسانى و فضائل صورى و معنوى آن جناب مستغنى از بيان است ، صيت فضل و شجاعت زيد مشهور و ماءثر سيف و سنان او بر السنه مذكور...
17 - مرحوم سيد عليخان در (( نكت البيان )) گويد 
(( ... ان زيدا رحمه اللّه فى اعلى المراتب من رضى الائمة الطاهرين و انه من الخلص المؤ منين و انه من الاعزة عند المعصومين و كذلك ماورد فى حقه و مدحه و التحزن عليه و على ما اصابه فى غير هذا الحديث عن اهل البيت عليهم السلام من احاديث كثير و لا شك انه لم يحصل له من الامام نهى صريح عن الخروج كما ينبى ء عن ذلك مدحهم و اظهار الرضا عنه و هو لم يخرج الالماناله من الضيم من عتاة و لا ريب ان قصده و نيته ان استقام له الامر ارجاع الحق الى اهله و يدل علتى ذلك رضاهم عنه و انما لم يمنعه ابوعبداللّه الصادق (عليه السلام ) من الخروج مع علمه بان هذا الامر لايتم له و انه يقتل لانهم عليهم السلام يعلمون ما يقع بهم و بذريتهم و ما قدر عليهم لان عندهم علم ما كان و ما يكون و يعلم ان لا مفر مما قدر، فلا وجه للمنع . )) (821)
ترجمه : همانا زيد (رحمت خدا بر او باد) در عاليترين مرتبه خشنودى ائمه طاهرين (عليهم السلام ) قرار دارد.
و او از با اخلاص ترين مؤ منان بود و به درستى كه وى از عزيزان و كم نظيران نزد ائمه معصومين (عليهم السلام ) به شمار مى آمد.
و او از با اخلاص ترين مؤ منان بود و به درستى كه وى از عزيزان و كم نظيران نزد ائمه معصومين (عليهم السلام ) به شمار مى آمد.
و همچنين در حق و مدح او و اندوه بر وى و بر آنچه برايش پيش آمد (در غير اين حديث ) از ناحيه اهل بيت پيامبر (عليهم السلام ) احاديث فراوانى كه رسيده است .
و شكى نيست كه از ناحيه امام (عليه السلام ) نهى صريح از قيام او نبوده است همانگونه كه اخبارى دلالت دارد كه وى مورد ستايش و خشنودى آنان بوده است .
و او قيام نكرد مگر به خاطر ستم ها و زورگوئيهايى كه از جنايتكاران بنى اميه به او رسيد.
ترديدى نيست كه قصد و نيت او در نهضتش اين بود كه اگر پيروز مى شد. حق را به صاحبان واقعى آن بر مى گرداند (و حكومت را به امام معصوم مى سپرد).
و اخبارى در اين زمينه دلالت دارد كه كار وى مورد خشنودى ائمه (عليهم السلام ) بود.
و همانا امام صادق (عليه السلام ) او را از قيام منع نكرد، با وجود آنكه امام مى دانست كه كار او به اتمام نمى رسد و كشته مى شود چون ائمه (عليهم السلام ) آنچه براى آنان و فرزندان پيش آيد و مقدر شده باشد مى دانند.
زيرا علم (( ما كان و ما يكون )) (گذشته و آينده ) نزد آنهاست و به اين مطلب واقفند كه از مقدرات الهى كه برايشان معين شده راه گريزى نيست ، پس در اين امور منع و جلوگيرى بى فايده است و اضافه مى فرمايد:
(( كان زيد بن على بن الحسين عليه الرحمة من خيرة اولاد الائمة المعصومين و كان ما به من الفضل و التقى و الزهد و الورع ما يتفوق به على غيره و لم يكن يفضله الا الائمة المعصومون و امّا شجاعته و كرمه فهما اظهر من ان يوصفا و هو من رؤ س اباة الضيم فكانه سلك طريق جده الحسين (عليه السلام )، و اختار قتلة الكرام على ميتة اللئام و احتساب المنية على طيب العيش فى ركوب الدنية )).
شربوا الموت فى الكريهة حلوا
خوف ان يشربوا من الذل مرا )) (822)
زيد بن على بن الحسين (رحمت خدا بر او باد) از بهترين فرزندان ائمه معصومين (عليهم السلام ) است .
و به خاطر فضيلت و پرهيزگارى و پارسايى و ورعى كه دارا بود بر سايرين (از فرزندان ائمه ) برترى داشت . و جز ائمه معصومين (عليهم السلام ) كسى به پاى فضيلت او نمى رسيد.
امّا شجاعت زيد، روشن تر از آن است كه به زبان آيد، و او از سران و آزاديخواهان و از مردانى بود كه زير بار ظلم نرفت . او راه جدش حسين (عليه السلام ) را پيمود. وى مرگ با شرافت را از زندگى با خوارى و مذلت ترجيح داد، اين شعر به خوبى نمايانگر روحيه او بود:
جام مرگ را با تلخى و سختى اش به شيرينى نوشيدند.
مبادا آنكه جام ذلت و زبونى را با تلخى بنوشند.
18 - علامه امينى 
(( هو احد اباة الضيم و من مقدمى علماء اهل البيت ، قد اكتنفته الفضائل من شتى جوانبه ، علم متدفق و ورع موصوف ، و بسالة معلومة و شدة فى الباس ، و شمم يخضع له كل جامع ، و اباء يكسح عنه اى ضيم ، كل ذلك موصول بشرف نبوى و مجد علوى و سؤ دد فاطمى و روح حسينى . )) (823)
او يكى از آزادمردان و بارزترين چهره هاى علمى آل محمّد (صلى اللّه عليه و آله ) بود، فضائل از هر طرف او را در بر گرفته بود، او داراى علمى سرشار، پارسايى زبانزد همه شجاعتى معلوم ، پايدارى در حوادث ، و بزرگمنشى كه هر كس در مقابلش خاضع مى شد و آزادمنشى كه هر گونه ننگ ظلمى را نپذيرد و منشاء تمام اين صفات عاليه شرافت نبوى و عظمت علوى و سيادت فاطمى و روح حسينى او بود.
19 - علامه سيد محسن امين در (( اعيان الشيعه )) 
(( ... و مجمل القول فيه : انه كان عالما عابدا، تقيا، آبيا، جامعا لصفات الكمال و هو احد اباة الضيم البارزين ...
و اتفق علماء الاسلام على فضله و نبله و سمو مقامه كما اتفقت معظم الروايات على ذلك سوى روايات قليلة لا تصلح للمعارضة و سياتى نقل الجميع ان شاء اللّه تعالى ...)). )) ترجمه : خلاصه كلام درباره او (زيد بن على (عليه السلام )): اينكه او عالم و عابد متقى و آزاده بود، وى داراى همه صفات كمال و از آزادگان مبارز بود...
ايشان اضافه مى كنند كه : همه علماء اسلام ، بر فضل و بزرگوارى و بلندى مرتبه اش اتفاق نظر دارند، همان گونه كه معظم روايات به آن دلالت دارند، مگر چند حديثى اندك كه قدرت معارضه با آن همه احاديث مدح را ندارند كه ان شاء اللّه خواهد آمد.(824)

next page

fehrest page

back page