اسوه هاي نظامي صدر اسلام

محمد عباسي

- ۷ -


مـعـقـل در نـبـرد بـا قـاسـطـين : يكى از مشكلات نظام علوى در نبرد با قاسطين ، ارتباط پنهانى بعضى از سران قبايل با معاويه بود، آنان افكار منحرف شاميان را در بين رزمندگان منتشر مى سـاخـتـنـد و از عـوامـل ايـجـاد جنگ روانى دشمن به شمار مى رفتند. امام على (ع ) پيش از نبرد با قـاسـطـيـن ديـدگاه هاى ياران خود را جويا شد. آنان كه تحت تاءثير القاءات شاميان بودند و دل به مطامع دنيا دوخته بودند، تحت پوشش خيرخواهى و نصيحت عليه آن حضرت سخن گفتند و افـرادى مـثـل مـعـقـل كـه تـربـيـت يـافـتـه مـكـتـب عـلوى بـودنـد و دل بـه اطـاعـت از خـدا و پـيـروى از امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) داده بـودنـد، به مقابله با افكار مسموم و تـبـليـغـات سـازشـكـارانـه آنـان بـرخـاسـتـنـد و از تـضـعـيـف روحـيـه سـپـاه عـلوى پـيـشـگـيرى كردند.(409)
امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) مـردم مـدائن را بـراى نـبـرد بـا قـاسـطـيـن فـراخـوانـى كـرد. مـعـقـل بـا مـشاهده سستى آنان در اجابت دعوت امام (ع ) ، ماهيت متخلفان از فرمان امام (ع ) را افشاء كرد و موجب شد كه اميرمؤ منان (ع ) يگانى به استعداد سه هزار نفر را تجهيز كند و فرماندهى آنـان را بـه مـعـقـل بـسـپـارد. امـام (ع ) پـيـش از حـركـت ، مـعـقـل را بـه تـقـواى الهـى سفارش كرد و پس از توصيه هاى جنگى به او فرمان داد تا از راه موصل و نصيبين خود را به رقّه برسانند و به آن حضرت ملحق شوند.(410)
نـيـروى سـپـاه عـلوى در نـخيله گرد هم آمدند. امام (ع ) به سازماندهى آنان پرداخت و فرماندهان آنان را تعيين كرد. از جمله : معقل بن قيس را به فرماندهى شش ‍ قبيله بزرگ به نام هاى : تميم ، ضبّه ، رباب ، قريش ، كنانه و اسد منصوب نمود.(411)
يـكـى از اقـدامـات مـؤ ثـر مـعـقل در صحنه نبرد، يورش هاى پى در پى نيروهاى او به صفوف قـاسـطـيـن و ايـجـاد جـنـگ روانـى بـر عليه دشمن و سرودن اشعارى در تشجيع رزمندگان اسلام بود.(412)
مـعـقـل و سـركوبى فتنه جويان :سردار سپاه علوى ، پس از نبرد با قاسطين ، در دو صحنه مهم به سركوبى فتنه جويان پرداخت :
الف ـ سـركـوبى شورش خريت بن راشد : پس از اعلام نتيجه شوم حكميت ، خريت به همراه سى نـفـر، بيعت خود با امام (ع ) را شكستند و شبانه از كوفه فرار كردند. على رغم مراقبت دورادور آنان توسط زياد بن خصفه ، آشوبگران در منطقه نفِّر با مرد تازه مسلمانى به نام زاذان فرّخ روبرو شدند و او را به جرم دوستى با امام على (ع ) كافر دانسته و قطعه قطعه اش كردند و در همان حال مرد يهودى ذمّى دستگير شده اى را آزاد كردند.(413)
امام (ع ) ، با دريافت گزارش نبرد زياد بن خصفه با خِرّيت و پيشنهاد او مبنى بر تعقيب دشمن ، مـعـقـل را بـه فرماندهى دو هزار نفر از كوفه به سوى بصره فرستاد ودر نامه اى از عبدالله بـن عـبـاس اسـتـانـدار بـصـره خـواسـت تـا مـردى را بـه فـرماندهى دو هزار نفر رزمنده به كمك مـعـقـل بـفـرسـتـد تـا پـس از الحـاق ، مـعـقـل فـرمـانـده كـل نـيـروهـا بـاشـد.(414) مـعـقـل بـا دريـافت رهنمودهاى لازم از امام (ع ) پيش از نبرد، خطابه آتشينى در افشاى ماهيت فتنه جـويـان بـراى نـيـروهـا ايـراد كـرد.(415) نبرد را آغاز كرد و بسيارى از آشوبگران كـشـتـه شـدنـد. امّا سركرده آنان از ميدان به سوى قبيله اش فرار كرد و با تبليغات سوء خود توانست عدّه اى از طرفداران عثمان و مسيحيان تازه مسلمان شده را به سوى خود فراخواند .
معقل پس از گزارش پيروزى عمليات براى اميرمؤ منان (ع ) و دريافت اجازه ادامه نبرد، اعلام كرد :
(هـر كـس بـه ايـن پرچم پناه برد، درامان است . مگر خرّيت و اطرافيانش كه نخستين بار پيمان شكستند.)
بـا شـنـيـدن ايـن پـيـام ، بـسـيـارى از فـريب خوردگان امان گرفتند.(416) و پس از ساعتى يكصد و
هـفـتـاد نـفر از اطرافيانش كشته شدند و فراريان دستگير شدند . سردار علوى پانصد اسير را به سوى كوفه حركت داد.
امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) بـا خـوشـحـالى از ايـن پـيـروزى ، بـه معقل فرمود :
آفرين بر تو! خوب و درست به ماءموريت خود عمل كردى و موفق شدى .(417)
ب ـ تـعـقـيـب مـتجاوزان : پس از جنگ صفين ، معاويه در اجراى سياست ايجاد آشوب در قلمرو حكومت علوى ، گروهى را به سركردگى يزيد بن شجره ، به سوى مكه اعزام كرد. حاكم مكه مردم را بـراى مـقـابـله دعوت كرد و لى بجز يك نفر هيچ كس به او پاسخى نداد. وى آماده حركت بسوى كوفه شد كه نامه اميرمؤ منان (ع ) به او رسيد كه در آن آمده بود:
(... گـروهـى از مـسـلمـانـان شـجـاع را بـه هـمـراه رادمـردى دلاور، پـرهـيـزكـار و خـداتـرس ، معقل بن قيس رياحى ، براى سركوبى آنان اعزام كردم .)(418)
با حركت معقل ، شاميان پا به فرار گذاشتند. معقل در تعقيب آنان ، تعدادى را در
وادى القرى دستگير كرد و آنان را در كوفه تسليم اميرمؤ منان (ع ) نمود.(419)
معقل در عصر امام حسن (ع )
پس از شهادت اميرمؤ منان (ع )، مردم دعوت امام حسن (ع ) مجتبى براى نبرد با معاويه را
پـاسـخـى شـايـسـتـه نـگـفـتـنـد، چـنـد تـن از بـزرگـان قـبـايـل ، از جـمـله مـعـقـل بـراى مـردم سـخـنـرانـى كـردنـد و آنـان را بـه اطـاعـت از امـام حـسـن (ع ) و جـهاد در راه خدا فراخواندند، امام (ع ) آنان را دعا كرد.(420)
مـعـقل در همه شرايط مدافع خاندان عصمت و طهارت بود او هميشه براى حضور در جبهه پيشقدم و آمـاده شـهـادت بود. سرانجام در سال 43 هجرى ، به همراه سه هزار تن به نبرد با مستورد بن عـُلفـه خـارجى و مزدورانش شتافت و در جنگى تن به تن ، مستور سركرده خوارج را از پاى در آورد و خود نيز به شهادت رسيد.(421)
زياد بن خصفه
زياد بن خصفه تميمى ، از فرماندهان شايسته سپاه علوى بود كه از خالص ترين ياران اميرمؤ منان (ع ) و امام حسن (ع ) به شمار مى رفت .(422)
نبرد با قاسطين
زياد از فرماندهان لايق و پرچمدار سپاه علوى بود. توان رزمى و موقعيت زياد در
سـپـاه بـه گونه اى بود كه اميرمومنان (ع ) يك بار مالك اشتر و بار ديگر زياد بن خصفه را بـه مـيـدان نـبـرد مـى فـرسـتـاد.(423) او در سـمـت فـرمـانـدهـى قـبـيـله بـكـر بـن وائل ، بـا قـوى تـريـن فـرمـانـده دشـمـن ، يـعـنـى ذوالكـلاع حميرى نبرد كرد كه در نتيجه به قتل حميرى و همقطار او عبيد الله بن عمر انجاميد.(424) دلاورى سردار سپاه و نيروهاى او در قتل دو تن از سركردگان قاسطين ، موجب تحقير و تضعيف نيروهاى دشمن شد.
اميرمؤ منان (ع ) در يكى از مراحل نبرد با قاسطين ، هياءتى را كه زياد عضو آن بود جهت گفتگو نزد معاويه فرستاد. معاويه در صدد تطميع زياد برآمد زياد طى سخنان كوبنده اى به او گفت :
... من از پروردگارم داراى بينشى استوارم و آنچه او به من ارزانى فرموده به آن آگاهم ....
معاويه رو به عمروعاص كرد و گفت :
(نشده است كه مردى از ما با مردى از آنان سخن بگويد و پاسخ خوب نشنود!...
دل هاى همه آنان ، مانند دل يك مرد است .)(425)
پس از اين نبرد، زياد نقش مهمى در اجراى فرمان اميرمؤ منان (ع ) در جذب و
سـازمـانـدهـى نـيـروهـاى رزمـنـده داشـت . بـه طـورى كـه همدوش با ساير سرداران سپاه علوى ، چـهـل هزار رزمنده و شانزده هزار نفر از همپيمانان و بردگان آنان را سازماندهى و آماده اعزام به جبهه كرد.(426)
نبرد با مارقين :
از اقدامات مهم زياد در نبرد با مارقين ، اجراى ماءموريت تعقيب خريت بن راشد
اسـت . او دشـمـن را در مدائن غافلگيركرد. ابتدا با زيركى استعداد دشمن را به دست آورد و پس از بـه نـتـيجه نرسيدن مذاكره ، جنگ سختى بين آنان درگرفت كه تا شب ادامه داشت و منجر به هزيمت بقاياى دشمن از منطقه گرديد.
زيـاد گـزارش مـاءمـوريت را براى اميرمؤ منان (ع ) فرستاد وخواستار تعقيب دشمن شد. امام (ع )، مـعـقـل و نـيـروهـايش را به تعقيب دشمن فرستاد و طى نامه اى ، زياد و رزمندگانش را ستود و از نبرد آنان به نيكى ياد كرد.(427)
سـردار سـپـاه ، علاوه بر ابراز رشادت در ميدان نبرد، مشاور امام على (ع ) در بعضى امور بود. هـمـچـنـيـن در عصر امام حسن (ع ) با اعلام آمادگى براى جهاد با دشمن مراتب تعهد و وفادارى اش به امام (ع ) را ابراز كرد و موجب تصديق و دعاى خير آن حضرت شد.(428)
خلاصه درس
احـنـف بـن قـيـس و مـعـقـل بن قيس ، دو تن از سرداران عصر امامت بودند كه در مكتب اميرمؤ منان (ع ) تربيت شدند و كمالات بسيارى را كسب كردند و توانستند در طريق حق استوار بمانند. آن دو، در عـصـر خـلفـا بـه صـلاحديد امام (ع ) در فتوحات اسلامى شركت كردند و پس از استقرار حكومت عـلوى ، بـا نـاكـثـيـن ، قـاسـطـيـن و مـارقـين جنگيدند و در دفاع از نظام اسلامى كمترين ترديدى نداشتند. آن دو از فرماندهان برجسته و ياران برگزيده و شيفتگان اميرمؤ منان (ع ) بودند كه هـر كـدام مـسـؤ وليـت هـاى مهم نظامى در سپاه علوى به عهده داشتند. از ويژگى هاى بارز احنف و مـعـقـل ، شـنـاخـت و آگـاهـى نـسـبـت بـه مـاهـيـت دشـمـنـان عـلوى بـود كـه مـوجـب شـد بـا عوامل آشوب طلب ، با قدرت و صلابت برخورد كنند و در برابر معاويه ، با صراحت و شجاعت از حريم ولايت پاسدارى كنند.
زيـاد بـن خـصـفـه نـيز از فرماندهان شايسته و ياران اميرمؤ منان (ع ) و امام حسن (ع ) بود او در نـبـرد بـا قـاسـطين و مارقين حضور مؤ ثر داشت و در ركاب امام مجتبى (ع ) آماده مبارزه با امويان بود.
پرسش
1 ـ كمالات برجسته احنف را توضيح دهيد.
2 ـ نقش احنف در نبرد با ناكثين را توضيح دهيد.
3 ـ مسؤ وليت هاى نظامى معقل بن قيس را بنويسيد.
4 ـ چرا معقل ماءموريت يافت تا نابودى شورش خريت از پاى ننشيند؟
5 ـ مسؤ وليت هاى نظامى زياد بن خصفه را توضيح دهيد.
عمرو بن حَمِق ، سهل بن حنيف ، مخنف بن سليم
عمرو بن حَمِق
عـمرو از اصحاب برجسته پيامبر اكرم (ص ) است . پس از صلح حديبيه گروهى نظامى كه جهت سريه اى از مدينه اعزام شده بودند راه را گم كردند. آنان با استفاده از رهنمود پيامبر(ص ) در مـوقـع اعـزام ، در بيابان با عمروبن حمق رو به رو شدند. عمرو آنان را به سوى هدف سريه راهنمايى كرد و خود به سوى مدينه رهسپار شد.(429)
ايمان و معرفت او نسبت به پيامبر(ص ) موجب شد كه در مدت كوتاهى از اصحاب نزديك حضرت بـه شـمـار آيـد و بـا ابـراز مـحـبـت بـه آن حـضـرت ، از دعـاى خـيـر او تـا آخـر عـمـر بـهره مند گردد.(430)
عـمـرو پس از رحلت پيامبر(ص ) از مسير حق منحرف نشد، و جزو شيفتگان و پيروان مخلص اميرمؤ منان (ع ) درآمد و از (حواريين ) آن حضرت محسوب شد.(431)
عـمـروبـن حـمـق در مـبـارزه بـا عـمـّال عـثـمـان ، بـه هـمـراه بـزرگـانـى چـون مـالك اشـتـر، كـمـيـل ، صـعـصـعـة بـن صـوحان و... به شام و مصر تبعيد شد. او مدتى در مصر بود. سپس در اعـتـراض بـه ابـن ابـى سـرح ، اسـتـانـدار سـتـمـگـر و پـول پـرست مصر، با جمعى از مصريان به سوى عثمان حركت كرد. نقش عمرو در اين حركت به اندازه اى بود كه نيروها را سپاه عمروبن حمق مى خواندند.(432)
عمرو بن حمق در حكومت علوى
عمرو از فرماندهانى بود كه در شرايط سخت آشوب طلبى فتنه جويان ، با بصيرت و
آگاهى كامل از حاكميت اميرمؤ منان (ع ) حمايت كرد و در آن استوار ماند.(433)
شـاءن و مـوقـعـيـت عـمـرو براى اميرمؤ منان (ع ) ، بسان منزلت سلمان براى پيامبر اسلام (ص ) بود.(434)
او در سـركـوبـى نـاكـثـيـن ، قـاسـطـيـن و مـارقـيـن شـركـت فعال داشت .(435)
و در بعضى آنها، فرماندهى بخشى از سپاه را عهده دار بود و از سران (شرطة الخميس ) حكومت علوى بود.(436) در نبرد با ناكثين ، به همراه جندب ابن زهير، فرمانده نيروهاى كمين بـود.(437) در جـنـگ با قاسطين ، علاوه بر فرماندهى نيروهاى كمين ، قبيله خزاعه را نيز فرماندهى مى كرد.
عـمـرو در صحنه نبرد، نهايت عشق و علاقه اش را نسبت به اميرمؤ منان (ع ) ابراز كرد و امام (ع ) او را اين چنين دعا كرد :
(اَللّهـُمَّ نـَوِّرْ قـَلْبـَهُ بـِالتُّقـى وَ اهـْدِهِ اِلى صـِراطٍ مـِسـْتـَقـيـمٍ، لَيـْتَ اَنَّ فـى جـُنـْدى مـِاءَةَ مِثْلُكَ.)(438)
در اين نبرد معاويه هر لحظه شكست خود را به چشم مى ديد. لذا به عمروعاص ‍ و
قبيله اش فرمان حمله داد. اما چون عمروبن حمق براى مقابله با آنان داوطلب شد، آنان توان مقاومت را از دست داده و فرار كردند.(439)
عـمـرو بـن حـمق از سردارانى بود كه خواهان ادامه جنگ تا ريشه كنى بنياد فتنه (معاويه ) بود ولى آنگاه كه از نظر اميرمؤ منان (ع ) آگاه شد، مراتب تسليم و پيروى خود را از تصميم امام (ع ) ابراز كرد.(440)
سردار سپاه علوى شخصيت برجسته و انسان كاملى بود كه اميرمؤ منان (ع ) براى درامان ماندنش از هـجـوم دشـمـن ، بـه او تـوصـيـه كـرد كـه خـانـه اش را بـفـروشـد و در مـحـله قـبـيـله ازد مـنـزل كـنـد تـا از حـمـايـت آنـان بـرخـوردار شـود و نيز از (كرامت ) او در شفا دادن زمين گير و بيناكردن نابينا و دعوت آندو به اسلام ودر نهايت از شهادت او خبر داده بود.(441)
عمرو در عصر امام حسن (ع )
پـس از شـهـادت امـيـرمـؤ مـنان (ع )، عمرو در جرگه ياران امام حسن (ع ) درآمد.(442) و خانه او
در كـوفـه پـايـگـاه شـيـعـيـان شـد. در ايـن زمـان سـلطه سياه امويان بر مسلمانان هر چه بيشتر گسترش يافت . در اين شرايط (شيعه ) بودن و از (اميرمؤ منان (ع )) سخن گفتن جرمى سنگين به شمار مى آمد. علاوه بر آن ، ياران امام (ع ) تحت تعقيب بودند. معاويه ، زياد بن ابيه سفاك را بـا اخـتيارات تام فرماندار شهر شيعه نشين كوفه كرد. او نيز به كمك سرنيزه مردم را به بيزارى از امام على (ع ) و بدگويى او واداشت در اين شرايط، بعضى در خانه ها خزيدند ولى شيعيان حقيقى در برابر جباران اموى مى ايستادند و از امام على (ع ) دفاع مى كردند.
عـمـروبن حمق ، از برجسته ترين اين افراد است كه حجر بن عدى را نيز همراهى مى كرد. پس از شـهـادت حـجـر و يارانش ، عمروبن حمق زندگى مخفى خود را آغاز كرد و همچنان به مبارزات خود ادامه داد.
دسـتـگـيـرى سردار علوى به اندازه اى براى معاويه مهم بود كه آن مكّار از يك سو امان نامه اى بـراى او صـادر كـرد و با او پيمان بست كه كمترين گزندى به او نرسد از سوى ديگر، به هـمـه فـرمـانـداران خـود در عـراق و شـام فـرمـان داد كه هر كجا عمرو را يافتند، بى درنگ او را بـكـشـنـد. هـمـچـنـيـن ، پس از اختفاء عمرو، عوامل معاويه ، آمنه بنت شريد، همسر عمرو را در كوفه دستگير كرده به شام فرستادند و به دستور معاويه زندانى كردند.(443)
عمروبن حمق ، با الهام از پيشگويى اميرمؤ منان (ع ) به همراه رفاعة بن شداد مخفيانه از كوفه خـارج شـدنـد و بـه مـوصـل رسـيـدنـد و در كـوهـى پـنـاه گـرفـتـنـد. جـاسوسان به فرماندار موصل خبردادند با هجوم آنان ، رفاعه به اصرار عمرو، از محاصره نجات يافت ولى عمرو به علت بيمارى توان مقاومت نداشت و دستگير شد.
مـعـاويـه بـه واسـطـه كـيـنـه اى كـه از سـردار وفـادار سـپـاه عـلوى بـه دل داشـت ، هـمـچـنـان از خـونـخـواهـى عـثـمـان بـهـره جـُسـت بـراى فـرمـانـدار موصل نوشت :
(بـه گـمـانـم عـمـرو نـُه ضـربـه نيزه به عثمان زده باشد. شما نيز نه ضربه نيزه به او بزنيد.)(444)
اما سردار با همان دو ضربه اول به شهادت رسيد . سپس سرش را جدا كردند وآن را
بـه نـيـزه زدنـد و به شام نزد معاويه فرستادند.(445) معاويه نيز دستور داد آن را به ارمغان براى همسر او در زندان بفرستند.(446) پيكر بى سر سردار علوى را در موصل به خاك سپردند كه هم اكنون مرقد آن شهيد زيارتگاه مشتاقان است .(447)
سهل بن حنيف
يكى از اصحاب برجسته پيامبر اكرم (ص ) سهل بن حنيف است كه كمالات بى شمارى را در مكتب آن حضرت كسب كرد. بدين جهت ، به ارزش هاى بزرگى دست يافت .
از جمله :
# سهل يكى از(نقباء) يا (ياران برگزيده ) پيامبر اكرم (ص ) بود.(448)
# پـيـامـبـر (ص ) يـكـبار سهل را برادر خود خواند و بار ديگر بين او و امام على (ع ) عقد اخوت بست .(449)
# سهل ، يكى از دوست داشتنى ترين مردم نزد اميرمؤ منان (ع ) بود.(450)
# سهل از نخستين كسانى است كه ولايت اميرمؤ منان (ع ) را پذيرفت .(451)
# در بيعت عقبه شركت داشت .(452)
# راوى حديث بود.(453)
در ايـن بـخـش ، بـه حـضـور سـهـل در مـاءمـوريت ها و نبردهاى نظامى حكومت هاى نبوى و علوى مى پردازيم .
سهل در حكومت نبوى (ص )
سهل بن حنيف همگام با اصحاب بزرگى چون : سلمان ، مقداد و عمار و... به
عضويت در تشكيلات (شرطة الخميس ) درآمد.(454)
در جـنـگ بـدر شـركـت فـعـال داشـت و شـاهـد امـدادهـاى غـيـبـى و نـصرت الهى توسط فرشتگان بود.(455) در شرايط بحرانى جنگ احد، هشت تن با پيامبر اكرم (ص ) پيمان شهادت بستند كه يكى از آنان (سهل ) است . او در اين نبرد با مهارت خاصى تيراندازى مى كرد و در پيشاپيش آن حضرت ، از وجود مبارك او دفاع مى نمود. پيامبر(ص ) با مشاهده آن فرمود :
(به سهل تير برسانيد كه او تيرانداز ماهرى است .)(456)
سهل در غزوه بنى نضير شركت فعال داشت . در ايامى كه قلعه يهوديان در محاصره سپاه نبوى بـود، پـس از آنـكـه امام على (ع ) ، شبى به تنهايى ودر يك اقدام غافلگيرانه ، تك تيرانداز زبـردسـت دشـمـن بـه نـام (عـَزْوَك ) را كـه پـيـامـبـر را هـدف مـى گـرفـت ، بـه هلاكت رساند، پـيـامبر(ص ) ابودجانه و سهل را در يك گروه ده نفرى به فرماندهى امام على (ع ) اعزام كرد و پـيـش از آنـكـه يـهـوديـان بـه قـلعـه نـظـامـى شـان بـازگـردنـد، آنـان را بـه هـلاكـت رساندند.(457)
سـردار سـپـاه نـبـوى (ص ) ، در ربـيـع الاخـر سـال نـهـم هـجـرى ، پرچمدار سريه اى بود كه پيامبر(ص ) طى آن يكصد و پنجاه نفر سواره نظام از انصار را به فرماندهى امام على (ع ) جهت انهدام بت (فُلس ) به منطقه بنى طىّ اعزام كرد.(458)
سهل در حكومت علوى
پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) سهل بن حنيف ، يكى از دوازده نفر صحابى برجسته اى
بـود كـه در مـسـجد حضور يافتند و يكى پس از ديگرى ، از امامت و خلافت اميرمؤ منان (ع ) دفاع كردند وبه امامت و خلافت آن حضرت شهادت دادند.(459)
پـس از آنـكـه مـنـزل عـثـمـان بـه مـحـاصـره درآمـد، امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) سـهـل بـن حـنـيـف را مـاءمـور اقـامـه نـمـاز جـمـاعـت در مـسـجـد پـيـامـبـر(ص ) كـرد كـه تـا روز قتل عثمان ادامه يافت .(460)
امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) ابـتـدا بـه مـوضـوع كـارگـزاران حـكـومـت پـرداخـت و عوامل عثمان را عزل كرد و افراد لايق و با تقوا را به جاى آنان معرفى كرد. از جمله : معاويه را از حـاكـمـيـت شـام عـزل كـرد و سـهـل بـن حـنـيـف را بـه جـاى او مـعـرفـى كـرد. سـهـل روانـه شام شد وقتى به تبوك رسيد، با نيروهاى معاويه برخورد كرد و به ناچار به سوى امام (ع ) بازگشت .(461)
بـا آغـازفـتـنـه نـاكـثـيـن ، امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) بـه هـمـراه سـپـاهـيـان عـازم عـراق شـد و سـهـل بـن حنيف را به جانشينى خود در مدينه برگزيد.(462) با انهدام ناكثين ، فتنه قـاسـطـيـن شـعـله ور شـد. امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) كـارگـزاران خود را جهت شركت در ستاد فرماندهى فـراخـوانـد و از آنـان خـواسـت افـراد مـورد اعـتـمـادى را جـايـگـزيـن خـود كـنـنـد. سهل ، قثم بن عباس بن عبدالمطلب را به جانشينى خود در مدينه منصوب كرد.(463) و بـه هـمـراه قـيـس بـن سـعـد كـه از مصر آمده بود. به سوى امام (ع ) رهسپار شدند. در اين نبرد، سـهـل بـه دسـتـور امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) فـرمـانـدهـى سـواره نظام مردم بصره را بر عهده گرفت .(464)
پـيـش از آغـاز نـبـرد، يـاران امـام (ع ) هـر كـدام نـظـراتـى را اظـهـار كـردنـد. سهل به نمايندگى از انصار به سخن ايستاد و پس از حمد و ستايش خداوند گفت :
اى اميرمؤ منان ! ما با كسانى كه با شما صلح كنند، در صلح هستيم و با ستيزگران با شما مى جنگيم . راءى ما راءى شماست و ما به عنوان بازوى راست شما هستيم ....
... مـا [انـصار] كسانى هستيم كه هيچ مخالفتى با شما نداريم . هر گاه ما را فراخوانى ، اجابت مى كنيم و زمانى كه به ما فرمان دهى ، اطاعت مى كنيم .(465)
سـردار سـپاه علوى ، در همه صحنه هاى جنگ و صلح ، مطيع و پيرو راستين اميرمؤ منان (ع ) بود. در روز شهادت عبدالله بن بديل كه فرمانده جناح راست بود، حملات شاميان شدت يافت و جناح راسـت سـپـاه شـكـست خورد. اميرمؤ منان به سهل فرمان داد تا به آن جناح بشتابد. همچنين با عقب نـشـينى ميمنه سپاه و نفوذ آنان به منطقه جايگاه فرماندهى ، امام (ع ) تغيير موضع داد و جايگاه خود را در جناح چپ و نيروهاى تحت امر سهل بن حنيف قرار داد كه اين موضوع نشان دهنده شجاعت و اعتماد به سردارى است كه فرماندهى آنان را به عهده دا+++رد.++(466)
وفات سهل
سردار سپاه علوى ، به همراه اميرمؤ منان (ع ) از نبرد با قاسطين به كوفه بازگشت و پس
از عـمـرى تـلاش و فـداكـارى در كـوفـه رحـلت كـرد. امـام (ع ) در سـوگ سهل سخت گريست زيرا او از دوست داشتنى ترين مردم در نزد آن حضرت بود.(467) امام صادق (ع ) فرمود :
عـلى (ع ) بـر جـنـازه سـهـل در پـنـج نـوبـت ، 25 تـكـبـيـر گـفـت . در طـول مـسـيـر تـشـيـيـع ، هـر بـار كـه گـروه جـديـدى مـى آمـدنـد و مـى گـفـتـنـد : نـمـاز بـر سـهـل را درك نـكـرده ايـم ، امـام (ع ) جـنـازه را بـر زمـيـن مـى گـذاشـت و پـنـج تـكـبـيـر مـى گـفت ...(468)
مخنف بن سليم
مـخنف بن سليم ازدى ، از اصحاب پيامبر اكرم (ص ) است كه با بزرگان قبيله اش در محضر آن حـضـرت ايـمـان آورد.(469) مـخـنـف در نـظام علوى ، ساكن كوفه و رئيس قبيله ازد و از اعتماد و اطمينان لازم در نزد اميرمؤ منان (ع ) برخوردار بود. در اين بخش ، به فعاليت هاى او در نبرد با ناكثين و قاسطين آشنا مى شويم .
مـخـنـف در نـبـرد بـا نـاكـثـيـن : مخنف در جنگ با ناكثين ، فرماندهى قبيله (ازد) را بر عهده داشت و پـرچـمـدار آنـان نـيـز بـود. در ايـن نـبـرد ، عـلاوه بـر ازديـان بـسـيـارى از نـيـروهـاى قبايل بحيله ، خثعم و انمار نيز از او اطاعت مى كردند.(470)
پـس از مـتـلاشـى شـدن نـاكثين ، اميرمؤ منان (ع ) در جمع بزرگان كوفه حضور يافت و از آنان تـجـليـل كـرد و بـعضى اشراف را به خاطر تعلّل و كوتاهى در يارى رساندن به آن حضرت سرزنش كرد سپس از مخنف و نيروهايش تقدير نمود اين قدردانى نشانه ميزان ايمان ، بصيرت و تعهد عملى مخنف به امامت آن حضرت است .
امـيـرمؤ منان (ع ) در اولين مرحله از اقدامات حكومتى خود، مخنف بن سليم را به استاندارى : رى ، اصفهان و همدان برگزيد.(471)
مـخـنـف در نـبـرد بـا قـاسـطـيـن : آنـگـاه كـه امـيرمؤ منان (ع ) آماده نبرد با قاسطين مى شد. براى اسـتـانداران نامه نوشت و ضمن تبيين اهداف جنگ ، آنان را به جهاد دعوت كرد. در بخشى از نامه اى كه براى مخنف نوشت ، آمده است :
جـهـاد بـا آنان كه از حق روگردانند و در كوردلى و گمراهى غوطه ورند، بر عارفان واجب است ... مـا بـه جـنـگ كـسـانـى كـمـر هـمـت بـسـتـه ايـم كـه در مـيـان بـنـدگـان خـدا بـه كـتـاب او عمل نمى كنند... پس با دريافت نامه ام ، يكى از دوستان مورد اعتماد را به جانشينى برگزين و بـه سـوى ما بيا! بدين اميد كه با اين دشمن بى پروا رو به رو شويم . ما و شما هيچ كدام از پاداش ‍ جهاد بى نياز نيستيم ...(472)
سـردار عـلوى ، حـارث بـن ربـيـع را در اصـفـهـان و سـعـيـد بن وهب را در همدان به جانشينى خود برگزيد و خود به سوى مولايش شتافت .(473)
اميرمؤ منان (ع ) در اين نبرد مخنف بن سليم را به پرچمدارى و فرماندهى قبيله هاى : ازد، بجيله ، خثعم ، انصار و خزاعه منصوب كرد.(474)
ساير ويژگى ها: مخنف ، فرزند سلحشورى به نام محمد داشت كه در اين نبرد شركت داشت و در جـريـان آزادسـازى حـريـم آب در منطقه زير نفوذ نيروهاى معاويه ، در ركاب پدرش به حماسه آفـريـنـى پـرداخـت و در صـحـنـه هـاى مـخـتـلف ، دلاورى تـحـسـيـن بـرانـگـيـزى از خـود نـشـان داد.(475)
در زمـانى كه مخنف كارگزارى (هيت ) و (انبار) را به عهده داشت ، نعمان بن بشير به دستور مـعـاويـه بـه مـنطقه (عين التمر) در قلمرو حكومت نوپاى علوى يورش ‍ آورد تا مردم را مرعوب شـامـيـان كـند. كارگزار منطقه ، مالك بن كعب ارحبى ، از كارگزاران همجوار درخواست كمك كرد. مـخـنـف بـن سـليـم بـا اعـزام 50 نـفـر از رزمـندگان و فرزند دليرش موجب نجات منطقه و فرار مـزدوران مـعـاويـه شد. مالك در نامه اى به اميرمؤ منان (ع ) ضمن گزارش وضعيت درگيرى ، از جوانمردى و فداكارى نيروهاى مخنف به خوبى ياد كرد.(476)
مـخنف از ويژگى (حميّت قسمتى ) به خوبى برخوردار بود. و از حقوق نيروهاى تحت امر خود به خوبى دفاع مى كرد. در جريان مقابله با شورش مزدور معاويه ، عبدالله حضرمى در بصره ، كـه عـاقـبـت بـه دست جارية بن قدامه سركوب شد، شبث بن ربعى منافق كه عاقبت به خوارج پـيـوسـت ، بـه امـيـرمؤ منان پيشنهاد كرد كه گروهى از بنى تميم را براى سركوبى شورش بـفـرسـت و مـردم ازد (نيروهاى مخنف ) را كه مورد غضب خدا هستند، اعزام نكن ، زيرا يك نفر از آنان بهتر از ده نفر از ديگران هستند. سردار علوى ، مخنف بن سليم ، بشدت غضبناك شد و بر اساس بنيادهاى اعتقادى مكتب اسلام در دفاع از نيروهايش خطاب به شبث گفت :
كـسـانـى از رحـمـت خـدا دورنـد كـه مـعـصـيـت كـردنـد و بـر خـلاف امـر خـداونـد عمل كردند و دستورات اميرمؤ منان (ع ) را زير پا نهادند. اينان (كه گفتم ) قوم تو هستند. ولى نيروهاى محبوب و نزديك به رحمت خداوند كسانى هستند كه خدا را اطاعت كردند و اميرمؤ منان (ع ) را حـمايت و يارى نمودند. آنان قوم من هستند و يك نفر از آنان براى اميرمؤ منان (ع )، از ده نفر از قوم تو بهترند.(477)
خلاصه درس
عـمـروبـن حـمـق از اصـحـاب بـرجـسـتـه پـيامبراكرم (ص ) است كه پس از رحلت آن حضرت ، با بـصـيـرت و آگـاهـى كـامـل ، از امـامـت اميرمؤ منان (ع ) دفاع كرد. او از پيروان مخلص ‍ امام (ع ) و اهـل بـيـت پـيـامـبـر(ص ) بـود. حـضـور او در صـحنه هاى دفاع از حق ، بويژه در ميدان مبارزه با انـحرافات ، عضويت در شرطة الخميس و فرماندهى نيروهاى اسلام در نبرد با ناكثين و قاسطين از او انـسـانـى وارسته و اهل كرامت ساخته بود كه حتى پس ‍ از شهادت امام على (ع ) به مبارزات خود ادامه داد وعاقبت به شهادت رسيد.
سـهل بن حنيف ، از اصحاب بزرگوار پيامبر اسلام (ص ) است كه كمالات بى شمارى از محضر آن حـضـرت كـسـب كـرد. از اعـضـاء شـرطـة الخـمـيـس بـود و در نـبـرد بـا دشـمـنـان اسلام حضور فـعـال داشـت . سهل از ياران بصير، مخلص و دوست داشتنى اميرمؤ منان (ع ) بود كه در نبرد با ناكثين و قاسطين شركت مؤ ثر داشت و يكى از استانداران نظام علوى بود.
مـخـنـف بـن سـليـم ، از اصـحـاب پـيـامـبـر(ص ) و يـاران مـورد اعـتـماد اميرمؤ منان (ع ) است . او از فرماندهان سپاه اسلام در نبرد با ناكثين و قاسطين مى باشد. و استاندار نظام علوى در اصفهان ، رى ، هـمدان ، هيت و انبار بود. همچنين فرزند سلحشورى داشت كه در ميدان هاى نبرد به حماسه آفرينى مى پرداخت .
پرسش
1 ـ فعاليت هاى نظامى عمرو بن حمق را در سپاه علوى شرح دهيد.
2 ـ چـرا امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) آرزو كـرد كـه كـاش در سـپـاه مـن صـد نـفـر مثل عمرو بن حمق بود؟
3 ـ مسؤ وليت هاى نظامى و سياسى سهل بن حنيف در نظام علوى را توضيح دهيد.
4 ـ ديدگاههاى سهل در مورد نبرد با قاسطين را بنويسيد.
5 ـ فعاليت هاى نظامى مخنف بن سليم در سپاه اميرمؤ منان (ع ) را شرح دهيد.
6 ـ معيار (حميت قسمتى ) مخنف را توضيح دهيد.
ابوايّوب انصارى ، عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن هاشم
ابوايّوب انصارى
يـكـى از سـرداران و اسـوه هـاى نـظـامـى عـصر نبوّت و امامت ، خالد بن زيد مشهور به ابوايّوب انـصـارى اسـت كه داراى كمالات و ارزش هاى بزرگ مى باشد. از جمله اين امتيازات و كمالات مى تـوان بـه ايـن مـوارد اشـاره كـرد : صـحـابـى پـيـامـبـر و راوى حـديث بود، جزو بيعت كنندگان بـود(478) مـيـزبـان رسـول خـدا در مـديـنه شد.(479) و در تمامى جنگ هاى پـيـامـبـر شـركـت داشـت .(480) هـمـچنين سركوبى منافقين در موارد مختلف و مصاف با سـركـرده آنـان پـس از جـنـگ اُ+++حـد++(481) حـفـاظـت از جـان پـيـامـبـر اكـرم در مقابل سوء قصد احتمالى نيز از افتخارات وى به شمار مى رود.(482)
ابـوايّوب انصارى ، يا دوران حكومت اميرمؤ منان (ع ) در مدينه سكونت داشت . پس از آن به عراق و سپس به شام رفت و تا ايام خلافت بنى اميه زنده بود.(483)
ابوايوب در حكومت علوى
ابـوايـوب پـس از رحـلت پـيـامـبـر(ص ) از مـسـيـر حـق مـنـحـرف نـشـد و بـا قتل عثمان ، مردم را به
بـيـعـت بـا امـيـرمـؤ مـنـان (ع ) دعـوت كرد.(484) او در حكومت علوى به مقابله با فتنه جويان پرداخت و مسؤ وليت هاى مهم نظامى پذيرفت . او در حمايت از تصميم اميرمؤ منان (ع ) مبنى بر نبرد با ناكثين ، سخنانى به اين شرح ايراد كرد كه مانع از تضعيف احتمالى
جبهه حق شد:
اى اميرمؤ منان ! اينان پيمانشان را شكستند و از عهد با شما سرباز زدند و بطور
پـنـهـانـى مـا را دعوت كردند كه از شما دست برداريم . زيرا آنان از ايثار به دور بودند و از هـمـگامى با ديگران خوددارى مى كردند و زمانى كه بين عرب و عجم برابرى برقرار كردى ، آنان را خوش نيامد و در نتيجه با دشمن تو [معاويه ] همصدا شدند و اظهار خونخواهى كردند تا وحـدت مـسـلمـانان را بر هم زنند و به وحدت گمراهان تحقق بخشند. بنابراين ، نظر شما مبنى بر جنگ با پيمان شكنان مورد اطاعت ماست .(485)
امام (ع ) ابوايوب را به فرماندهى يگان هزار نفرى انصار منصوب كرد . پس از متلاشى شدن نـاكـثـيـن ، سپاه علوى پيروزمندانه وارد بصره شد. در پيشاپيش ‍ انصار، سوار نيرومندى حركت مـى كـرد كـه كـلاه و لبـاس سـفـيـدى بـر تـن داشـت . شـمـشـيـرش را حـمـايـل كـرده بـود و پـرچـمـى در دسـت داشـت . ابـهـّت او چـشـمـان مـردم شهر را خيره كرده بود. پرسيدند : او كيست ؟ پاسخ داده شد : ابوايوب انصارى و نيروهايش .(486)
ابـوايوب انصارى در ركاب امام (ع ) براى نبرد با قاسطين در حركت بود. قبيله (ازد) درباره نبرد با قاسطين از او سؤ ال كردند. پاسخ داد :
پـيـامـبـر بـه مـا سـفـارش كـرد هـمراه على (ع ) با ناكثين بجنگيم ، با آنان جنگيديم . و سفارش فـرمـود بـا قـاسـطـيـن بـجـنـگـيـم كـه هـم اكـنـون بـا آنـان در حال جنگيم . و نيز به ما سفارش ‍ كرد با مارقين هم بجنگيم . البته من هنوز آنان را نديده ام .امّا با آنان نيز خواهم جنگيد.(487)
سـردار عـلوى در جـنـگ بـا مـارقـيـن ، فـرمـانـدهـى سـواره نـظـام سـپـاهـيـان را بـه عـهـده داشـت .(488)
پيش از حركت در تشويق و تهييج نيروها گفت :
... شمشيرها را تيز كنيد. وسايل جنگى را فراهم كنيد و آماده جهاد باشيد.
پس هر گاه فرمان داده شد، اطاعت كنيد تا در گفتار خود صادق باشيد.(489)
پيش از شروع نبرد، اميرمؤ منان (ع ) به ياران خود فرمود كه دست نگهداريد تا آنان