اسوه هاي نظامي صدر اسلام

محمد عباسي

- ۲ -


حـبـاب از اسـوه هاى نظامى عصر نبوى است كه در شجاعت ، دلاورى و گويندگى شهرت داشت و به سبب برخوردارى از دقت راءى ، به (صاحب نظر) ملقب شد.(61) حباب در جنگ هاى پـيـامـبـر(ص )، حـضـور داشـت و در بـرخـى از آنـهـا، مـشـاور نـظـامـى فـرمـانـدهـى كل قوا بود.
حباب در ميدان هاى جهاد
1 ـ غزوه بدر : در اين نبرد، حباب پرچمدار و فرمانده قبيله خزرج بود.(62) و در نقش ‍ مـشـاور نـظـامى فرماندهى كل انجام وظيفه مى كرد. او در پاسخ به نظرخواهى پيامبر(ص ) در مـورد محل استقرار سپاه گفت : (اى رسول خدا! اگر به راهنمايى خداوند در اين منطقه فرود آمده اى ، مستقر شويم ولى اگر در جنگ و چاره انديشى هستيم ، پيشنهاد دهيم !)
پيامبر(ص ) : آرى ! جنگ و چاره انديشى است [پيشنهاد خود را بيان كن ]
حباب : بنابراين ، اينجا اردوگاه مناسبى نيست . ما را به نزديك ترين آب دشمن برسان .
مـن هـمـه چـاه هـاى آن مـنـطقه را مى شناسم . در آنجا چاهى است كه آب شيرين زياد و تمام نشدنى دارد. كنار آن حوضى مى سازيم و به مقدار لازم آب ذخيره مى كنيم و بقيه چاه ها را كور مى كنيم .
جـبـرئيـل بـر پـيـامـبـر(ص ) نـازل شـد و گـفـت : (راءى درسـت همان است كه حباب به آن اشاره كرد.)(63)
2 ـ غـزوه اُحـد: در اين جنگ ، پيامبر اكرم (ص )، ماءموريت هاى مختلفى به حباب واگذار كرد و در سـازمـانـدهـى سپاه او را به فرماندهى ميسره برگزيد.(64) پيش از آغاز نبرد ، به منظور برآورد نيروهاى دشمن ، از او خواست تا به منطقه دشمن نفوذ كند و به طور حفاظت شده ، نـتـايـج مـاءمـوريـت را به آن حضرت گزارش ‍ كند. حباب برابر دستور ماءموريت را انجام داد و اطـلاعـات بـسـيـار مـفـيـدى از : اسـتـعـداد، تـركـيـب و گـسـتـرش دشـمـن تـهـيـه و بـه فرماندهى كل ارائه كرد.(65)
سـردار سـپـاه نبوى ، در اين روز دستار سبزى زير كلاهخود بسته بود و آنچنان به دشمن حمله مى كرد كه گويى به گله گوسفندان حمله مى كند.(66)
3 ـ محافظ پيامبر :پس از نبرد اُحد و بازگشت مسلمانان به مدينه ، حباب به همراه سران اوس و خزرج ، از شبيخون دشمن بيمناك بودند. از اين رو، به منظور محافظت از جان پيامبر، شب را به پاسدارى از خانه و مسجد آن حضرت به صبح رساندند.(67)
4 ـ غـزوه بـنـى نـضـير : در سال چهارم هجرى ، يهوديان نقشه ترور پيامبر اسلام را در جريان غـزوه بـنـى نـضـيـر طـراحـى كـردنـد ، پـس از خـنـثـى شـدن آن ، پـيـامبر(ص ) موقعيت عملياتى محل و استقرار سپاه اسلام را به نظرخواهى گذاشت ، حباب برخاست و گفت :
(بـه نـظـر مـن ! بـايـسـتى بين دژهاى بنى نضير و بنى قريظه نيرو مستقر كنيم و ارتباطات خبرى آنان را قطع نماييم .)
پيامبر نظر پيشنهادى حباب را به اجرا گذاشت .(68)
5 ـ غـزوه بـنـى قـريـظـه :در سـال پـنـجم هجرى ، پيامبر اكرم (ص )، در جنگ با يهوديان بنى قريظه ، آنان را به مدت پانزده روز در محاصره قرار داد. حباب از جمله اسب سوارانى بود كه در كنار پيامبر حضور داشت .(69)
6 ـ غـزوه خـيـبر : در محرم سال هفتم هجرى ، سپاه اسلام با هدف تسخير دژهاى مستحكم يهوديان ، در منطقه خيبر استقرار يافت . حباب در مقام مشورت با پيامبر(ص ) عرض كرد:
بـا تـوجه به ديد و تير دشمن ، و نيز احتمال شبيخون يهوديان و روحيه آزمندى و تجاوزگرى اهـل قـلعـه نـطـاة ، بـهـتـر اسـت از ايـن مـنـطـقـه مـرطـوب بـه محل مناسبى منتقل شويم .)
پـيـرو ايـن پـيـشـنـهـاد ، پـيـامـبـر(ص )، در روز دوم جـنـگ ، سـپـاه را در مـنـطـقـه رجـيـع مـسـتـقـر كـرد.(70) در ايـن نـبـرد، مـسلمانان شاهد دلاورى هاى حباب بودند كه از جمله مى توان به : هم ركابى او با امام على (ع ) در فتح دژ صعب بن معاذ و اهتزاز پرچم سپاه اسلام برفراز آن (71) و نيز نبرد با غزّال از دژ ابىّ و كشتن او اشاره كرد.(72)
7 ـ جـنـگ حـنـيـن : در شـوال سـال هـشـتـم هجرى ، پيامبر اكرم (ص )، سپاه اسلام را براى سركوبى قبيله هوازن اعزام كرد و پـرچـم خـزرجـيـان را به او سپرد.(73) وى همچنين در اين نبرد به عنوان مشاور نظامى پيامبر انجام وظيفه مى كرد.(74)
8 ـ سـريـه فُلس : حباب يكى از همراهان امام على (ع ) در سريه فلس است كه به همراه دو تن ديـگـر از رزمـنـدگـان ، مـاءمـور جـمـع آورى اطـلاعـات بـود. آنـان به هنگام گشت زنى ، يكى از عـوامـل دشـمـن را دسـتـگير كردند و با بهره بردارى از اطلاعات به دست آمده ، بر دشمن پيروز شدند و غنائم بسيارى به دست سپاه اسلام افتاد.(75)
9 ـ غـزوه تـبـوك : در سـال نـهـم هجرى ، حباب در ركاب پيامبر(ص ) عازم تبوك شد و به نقلى پيامبر(ص ) پرچم خزرجيان را به حباب سپرد.(76)
وفات :
پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) ، حباب با گردانندگان سقيفه بنى ساعده ، به خصوص با
عـمـر، بـه مـشـاجـره و درگـيـرى لفـظـى پـرداخـت و مـبـغـوض دستگاه خلافت شد و سرانجام در سال بيستم هجرى به سراى جاويد شتافت .(77)
عبداللّه بن جُبَيْر
عـبـداللّه بـن جـبـير انصارى ، از سرداران عصر نبوى و از اصحاب فداكار پيامبر در غزوه بدر بـود. عـلاوه بـر آن در جنگ اُحد حضور يافت و پيامبر اكرم (ص ) فرماندهى تنگه حسّاس را به وى سـپـرد و پنجاه تيرانداز را در اختيار او گذاشت و به آنان فرمان داد تا از تنگه پاسدارى كنند و در هيچ شرايطى آن را ترك ننمايند.(78)
پـس از پـيـروزى مـسـلمـانـان طـمـع بـه جـمـع آورى غـنـائم بـيـن تـيـرانـدازان در مـورد تـرك مـحـل خـدمـت و يـا ادامـه مـاءمـوريـت اخـتلاف انداخت و بر خلاف فرمان پيامبر و دستورات عبدالله ، بيشتر آنان تنگه را ترك كردند و كمتر از ده نفر در كنار فرمانده تنگه باقى ماندند.
خـالد بـن وليـد بـا اطـلاع از خـالى شـدن تـنـگـه ، بـهـمـراه نـيـروهـاى عـكـرمـة بـن ابـى جهل به آنجا حمله كردند.
عـبـدالله و نـيـروهـايـش شروع به تيراندازى كردند تا تيرهايشان تمام شد . سپس با نيزه و شـمـشـير با آنان جنگيدند تا آنها نيز شكسته شد و در اين نبرد نابرابر، در راه اجراى فرمان پيامبر به شهادت رسيدند. دشمن به تلافى مقاومت دليرانه عبدالله ، پيكر پاك آن سردار را با وضع دلخراشى قطعه قطعه كرد.(79)
ابودجانه انصارى
سـمـاك بـن خرشه انصارى ، مكنّى به ابودجانه از صحابه و سرداران عصر نبوى است كه در مكتب اسلام به كمالات بيشمارى دست يافت و مورد اعتماد پيامبر اكرم قرار گرفت . بطورى كه در سال دهم هجرى ، كه پيامبر و مسلمانان عازم حجة الوداع شدند، ابودجانه را به جانشينى خود در مدينه منصوب فرمود.(80)
و نـيـز ابـودجـانـه مـثـل : سـلمـان ، مـقـداد و مالك اشتر، از كسانى است كه در ركاب حضرت ولى عـصـر(عـج ) قـيـام مـى كـنـد و آن حـضـرت وى را بـه فـرمـانـروايـى كـشـورى مـنـصـوب مـى نمايد.(81)
ابودجانه در ميدان نبرد
ابـودجـانه از رزم آورانى است كه با دو شمشير جنگ مى كرد : يكى با شمشير خودش ‍ و ديگرى بـا شـمـشـيـر پـيـامـبـر(ص ). از ايـن رو ، بـه او (ذوالسيفين ) گويند. و نيز با پوشيدن زره خـاصـى موسوم به (مشهره ) ، او را (ذوالمشهره ) نامند.(82) وى در بيشتر جنگ هاى اسلام حضور فعال داشت كه بطور خلاصه به آنها اشاره مى شود.
الف ـ حـضـور در اوليـن سـريـه تـاريـخ اسـلام بـه فـرمـانـدهـى حـمـزة بـن عـب +++دالمـطلب .++(83)
ب ـ ابودجانه به همراه يك صد و هفتاد نفر از خزرجيان در جنگ بدر شركت كرد و سربند سرخى را به پيشانى بست و تعدادى از دشمنان را به هلاكت رساند.
امية بن خلف ، يكى از سران مشركان قريش ، درباره دلاورى حمزه و ابودجانه گويد:
حمزه روزگار ما را سياه كرد و ابودجانه نيز ما را درو كرد و قربانى شديم .(84)
ج ـ در نبرد اُحد، پيش از آغاز درگيرى درگير، پيامبر اكرم (ص ) خطاب به رزمندگان فرمود:
چه كسى مى تواند حق اين شمشير را ادا كند؟
مردانى گفتند : ما مى توانيم . ولى حضرت شمشير را به آنان نداد. ابودجانه برخاست و گفت :
ـ اى رسول خدا ! حق آن چيست ؟
ـ حق آن ، اين است كه تا خم نشده ، دشمن را از دم تيغ بگذرانى !
ـ اى رسول خدا! من حق آن را به جا مى آورم .
سـپـس شـمـشير را گرفت و سربند سرخ رنگ را بر پيشانى بست و با رجزخوانى ، به دشمن حـمـله كـرد. بـه هـر يـك از آنـان كـه مـى رسـيـد، او را مـى كـشت . از جمله : يكى از دشمنان را كه رزمـندگان مجروح را سر مى بريد، به هلاكت رساند. ونيز با هند، زن ابوسفيان روبرو شد و شمشير را بالاى سر او گرفت ولى او را نكشت .(85)
ابودجانه ، در دفاع از جان مقدس پيامبر فداكارى و استقامت شايانى از خود نشان داد. همه ياران آن حـضـرت فـرار كـردنـد و جـز امـام عـلى (ع ) و ابـودجـانـه ، كـسى نماند. وى حتى با اصرار پـيـامـبـر، صـحـنـه را تـرك نـكـرد و هـمـچـنـان بـه دفـاع از حـضـرت پـرداخـت . در هـمـان حال ، رسول خدا(ص ) وى را چنين دعا فرمود :
خدا تو را پاداش نيكو دهد.(86)
در اوج نـبـرد، پـيـامبر(ص ) مجروح شد و خون بر چهره اش جارى گشت . ابودجانه خود را سپر پيامبر(ص ) قرار داد و تيرها بر پشت او مى نشست .(87)
در ايـن نـبرد، ابودجانه با تعدادى از جنگاوران دشمن همچون : عبيد بن حاجز و ابن زهير جنگيد و آنان را به هلاكت رساند. پيامبر(ص ) با مشاهده آن صحنه ها او را دعا كرد كه :
خدايا! از ابودجانه راضى باش . من از او راضى هستم .(88)
د ـ ابـودجـانه در غزوه بنى نضير حضور داشت و در ركاب امام على (ع ) ماءموريت يافت منطقه را از عـوامـل (عـَزْوَك ) ـ كـه از شـجـاعـان دشـمـن بـود و بـه دسـت امـام عـلى (ع ) بـه قـتـل رسـيـده بـود ـ پـاكـسازى نمايد. ابودجانه و يارانش پس از كشتن آنان ، سرهايشان را نزد پـيـامـبـر(ص ) آوردنـد و حـضـرت دسـتـور داد آنـهـا را در يـكـى از چـاه هـاى (بـنـى خـطـمـه )، بيفكنند.(89)
ه‍ ـ در فـتـح خـيبر ، يكى از يهوديان از دژ بيرون آمد و هماورد طلبيد. مسلمانى به جنگ او رفت و بـه شـهـادت رسـيـد. آن يهودى همچنان هماورد مى خواست . ابودجانه پيشانى بند خود را بست و به نبرد او شتافت و پس از قطع پاهاى يهودى ، سرش را بريد و زره و شمشيرش را برداشت و نزد پيامبر(ص ) آورد. حضرت آنها را به ابودجانه بخشيد. سپس مسلمانان تكبيرگويان وارد دژ شدند.(90)
و ـ در نـبـرد وادى القـرى ؛ هـنـگام بازگشت مسلمانان به مدينه ، يهوديان متعرض ‍ سپاه پيروز پيامبر شدند كه در نتيجه يازده نفر از يهوديان كشته شدند. ابودجانه دو تن از جنگاوران آنان را به هلاكت رساند.(91)
ز ـ در جنگ حنين ، ابودجانه با كمك امام على (ع ) توانست يكى از جنگاوران مشركان را كه تعدادى از مسلمانان را به شهادت رسانده بود، به هلاكت برساند.(92)
ح ـ در نـبـرد تـبـوك ، پـيـامـبـر اكـرم (ص ) ، پـرچـم قـبـيـله خـزرج را بـه ابـودجـانـه سپرد.(93)
ط ـ در سـال دوازدهم هجرى ، جنگ يمامه با هدف انهدام فتنه مسيلمه كذاب رخ داد. در اين جنگ دشمن در بـاغـى سـنـگر گرفته بود كه مسلمانان نمى توانستند در آن نفوذ كنند و در نتيجه مسلمانان كـشته هاى زيادى دادند.(94) ابودجانه با اجراى طرحى ، به مواضع دشمن نفوذ كرد و پـس از درگـيـرى بـا آنان ، توانست در باغ را به روى رزمندگان باز كند و به اين ترتيب به فتنه انگيزى پيامبر دروغين خاتمه دهد.(95)
شهادت ابودجانه
بـيـشـتر تاريخ نويسان ، شهادت ابودجانه را در جنگ يمامه ذكر كرده اند. ولى در روايتى آمده است كه ابودجانه در نبرد صفين حضور داشت و در آن به شهادت رسيد.(96)
خلاصه درس
حـبـاب بن منذر ، عبدالله بن جبير و ابودجانه ، از صحابه و تربيت يافتگان پيامبر گرامى و سـرداران عـصـر نـبـوى بـودند كه هر كدام در ميدان هاى رزم ، دلاورى ها و رشادت هاى درخشانى نـشـان دادنـد. آنـان ، حتى در سخت ترين صحنه هاى نبرد، كمترين ترديدى در حقانيت و دفاع از پـيـامـبـر(ص ) بـه خـود راه نـدادنـد. حـباب از مشاوران سپاه نبوى بود كه پيامبر به نظرات او تـوجـه مـى كـرد. او عـلاوه بـر فـرمـانـدهـى و پرچمدارى سپاه ، به ماءموريتهاى مهم جمع آورى اطلاعات نيز اعزام مى شد. عبدالله بن جبير فرمانده تيراندازان بود كه با دلاورى در تنگه احد جـنـگيد و شهيد شد. ابودجانه از چهره هاى مورد اعتماد و سرداران دليرى بود كه در صحنه هاى مـخـتـلف از پـيـامـبـر(ص ) دفـاع كـرد ودر حـفـاظـت از آن حـضـرت ، در مقابل تيرهاى دشمن خود را سپر كرد.
پرسش
1 ـ نقش حباب را در جنگ احد بنويسيد.
2 ـ نظرات مشورتى حباب را در جنگ هاى بدر و خيبر توضيح دهيد.
3 ـ مقاومت دليرانه فرمانده تنگه عينين علت و خشم دشمن را توضيح دهيد.
4 ـ نقش ابودجانه در جنگ احد را بنويسيد.
5 ـ مسؤ وليت هاى نظامى ابودجانه را در جنگ ها برشماريد.
حمزه سيّد الشهداء
يـكـى از عوامل مؤ ثر در تسريع و گسترش دعوت پيامبر اكرم (ص ) در مكه ، وجود شخصيت با نـفـوذ حـمـزة بـن عـبـدالمـطلب بود.شجاعت و موقعيت اجتماعى حمزه از يك سو مانع تشديد اقدامات ايـذايـى دشـمـن نـسـبـت بـه پـيامبر(ص ) و مسلمانان گرديد. از سوى ديگر زمينه ساز گسترش تبليغات و فعاليت هاى حضرت شد. حمزه از نخستين ياران پيامبر بود كه حتى پيش از پذيرش اسلام ، در برابر مخالفان آن حضرت مى ايستاد و مانع اذيت و آزارهاى آنان مى شد. حضرت نيز حـمـزه را از مـحـبـوب تـريـن شـخصيت هايى مى دانست كه بيشترين محبت را به او ابراز مى كرد. پيامبر(ص ) مى فرمود :
بهترين مردم ، حمزه ، جعفر و على (ع )، هستند.(97)
و نيز در نامگذارى يكى از فرزندان اصحاب فرمود :
محبوب ترين نامِ نزد مرا ، بر او بگذاريد : نامش را (حمزه ) بنهيد.)(98)
حـمـزه در سـال شـشـم بـعـثـت ، پـس از يـك درگـيـرى شـديـد بـا ابـوجـهـل ، اسـلام آورد. اسـلامِ حـمـزه ، پيروزى درخشانى براى مسلمانان بود و آنان را از مرحله فـعاليت هاى مخفى به سطح بالاترى ارتقاء بخشيد. از آن پس ، در پايگاه مركزى خود، خانه ارقـم ، اجـتـمـاع مـى كردند و به تلاوت قرآن و برپايى نماز جماعت مى پرداختند. با گرايش حمزه به اسلام ، پيامبر قدرتمند شد و از اذيت و آزارهاى قريش كاسته گرديد.(99) لحن برخورد سران قريش با پيامبر(ص ) و مسلمانان تغيير يافت . هتاكى ، شكنجه و آزار ، جاى خـود را بـه نـصـيـحـت ، تـطـمـيـع و تـهـديد داد. گفت گوى عتبة بن ربيعه ، از سران قريش با پـيـامـبـر، گـويـاى مـواضـع انـفـعـالى قـريـش و عـقـب نـشـيـنـى آنـان در مـقـابـله بـا اسـلام بود.(100) در اين درس ، با نقش تعيين كننده حمزه در نبردهاى اسلام آشنا مى شويم .
حمزه در نبردها
حـمـزه پس از هجرت به مدينه ، خدمات ارزنده اى به امور نظامى حكومت نوپاى نبوى كرد. او از همان ابتدا به امور دفاعىِ حكومت پرداخت و با تشكيل گروه هاى رزمى ، امنيت شهر را تاءمين كرد. حـمـزه فـرمـاندهى اولين سريه را به عهده داشت و تا زمان شهادت ، در پنج عمليات به شرح ذيل شركت كرد.
1 ـ فـرمـانـدهـى نـخـسـتـيـن سـريـه : پيامبر اكرم (ص ) اولين سريه را در هفتمين ماه هجرت به فـرمـانـدهى حمزه سازماندهى و اعزام كرد. عظمت حمزه در اين سريه را بايد نقطه آغازين دوران نـويـنـى دانست كه در آن ، (سياست دفاع )، جاى خود را به (سياست ستيز) داده است و از آنجا كـه آغـاز حـركـت هـر پديده ، حساس ترين دوران آن محسوب مى شود، اين عمليات نشانگر روحيه دشمن ستيزى حمزه به عنوان نخستين فرمانده نظامى اسلام است .
كاروان عظيم قريش ، با قطارى از شتران سرخ ‌مو و گرانبهاترين كالاهاى جزيرة العرب به سـرپـرسـتـى مـغـرورتـريـن فـرد قـريـش ، و بـه قـول پـيـامـبـر (فـرعـون امـت ) يـعـنـى (ابـوجـهـل ) از شام رهسپار مكه شد. سرپرستى يك كاروان ، كه شتران آن ناقه مشك بر پشت دارنـد، بـى گـزاف مـسـؤ وليـت درجـه اول در مـيان ساير وظايف موجود در جامعه قريش است . در نتيجه ، اقدام حمزه براى مقابله با چنين كاروانى از اهميت بسزايى برخوردار است .
اگر چه پس از متوقف كردن كاروان در كناره درياى سرخ و ميانجيگرى (مجدى بن عمرو جهنى ) درگـيـرى رخ نـداد ولى در حـقيقت ، ابوجهل و كاروان او، با وساطت مجدى از رويارويى با حمزه گريختند.(101)
2 ـ نـخـسـتين غزوه : پس از انجام چند تحرك نظامى توسط مسلمانان ، پيامبر اكرم (ص ) نخستين عـمـليـات را خـود فـرمـاندهى كرد كه به نام غزوه ابواء يا ودّان مشهور است . حمزه پرچم سفيد نـبـرد را در دست فشرد.(102) و در ركاب پيامبر(ص )، پانزده شب در آن منطقه توقف كرد و آنگاه به مدينه بازگشت .(103)
3 ـ دوّمـيـن غزوه : خبر حركت كاروان قريش از مكه به سوى شام ، به پيامبر اسلام (ص ) رسيد. حضرت در راءس گروهى از نيروهاى مهاجر، با پرچمدارى حمزه ، به قصد تعقيب كاروان قريش از مـديـنـه خـارج شـد، حضرت در جمادى الاخر سال دوم هجرت از ينبع در حوالى مدينه به قصد عـشـيره حركت كرد و در آنجا با قبيله هاى بنى مدلج و هم پيمانان ايشان از بنى ضمره قرار داد هـمـزيـسـتـى و تـرك خـصـومـت مـنـعـقـد كـرد و بـدون رويـارويـى بـا قريش به مدينه بازگشت .(104)
4 ـ غـزوه بـدر: در آغـاز نـبـرد، دشـمـنـان بـا هـدف ايـجـاد تـزلزل در روحـيه مسلمانان و ناشناخته ماندن ابوجهل ، با اجراى اين توطئه توافق كردند كه زره ابـوجـهـل را بر تن فرد ديگرى بپوشانند. ابتدا بر تن عبدالله بن منذر كردند و امام على (ع ) با شعار : (بگير كه من از فرزندان عبدالمطلب هستم ) او را كشت .
مـشـركـان زره را بـر تـن ابـوقـيـس بـن الفـاكـه كـردنـد. حـمـزه بـه گـمـان ايـنـكـه او ابـوجـهـل اسـت ، بـا فـريـاد : ( بـگـيـر كـه مـن فـرزنـد عـبـدالمـطـلب هـسـتـم ) او را از پـا در آورد.(105)
مـسـلمـانـان در كـنـار چـاه بـدر، حـوضـى سـاخـته بودند تا براى مصرف آب از آن استفاده كنند. تـنـدخـويـى به نام اسود بن عبدالاسد مخزومى سوگند ياد كرد كه از آن حوض بنوشد و آن را ويران كند ويا در اين راه جان دهد. حمزه به سوى او حمله ور شد و با يك ضربت ساق پاى او را دو نـيـم كـرد. مـخـزومـى بـا صـورت بـر زمـيـن افـتـاد و خـود را كـشـان كـشـان بـه داخـل حـوض انـداخـت ولى بـا ضـربـت دوم حـمـزه ، در داخل حوض كشته شد.(106)
دلاورى و شـجـاعـت حـمـزه در مـيـدان هـاى رزم بـى نـظـير بود. او همواره احاطه لازم را بر جريان عـمـليـات در مـيدان نبرد داشت و به موقع ، به يارى همرزمان خود مى شتافت . جريان دفع حمله يكى از مشركان كه با امام على (ع ) درگير بود، گوياى اين موضوع است .(107)
در مـيـان هـفـتاد تن از كشته هاى كفار، افرادى چون : عتبة بن ربيعه ، شيبة بن ربيعه ، طعيمة بن عدى ، ابوقيس بن الفاكه ، عمارة بن مخزوم ، عقيل بن الاسود و اسود بن عبدالاسد، توسط حمزه كشته شدند.(108)
5 ـ غـزوه بـنـى قينقاع : پيروزى مسلمانان در جنگ بدر ، حسادت دشمنان اسلام ، از جمله يهوديان مـديـنه را برانگيخت و دست به پيمان شكنى و اقدامات تحريك آميز عليه مسلمانان زدند. پيامبر اكرم (ص ) آنان را از كارهاى ناروا بر حذر داشت ولى آنان توجهى نكردند.
در ايـن مـيـان ، يـك بـانـوى مـسـلمـان در بـازار زرگـران يـهـوديـان مـورد اهـانـت قـرار گرفت و عامل آن توسط يك مسلمان به قتل رسيد. يهوديان نيز شخص مسلمان را به انتقام از پا درآوردند. درنـتـيـجـه يـهـوديان با اين پيمان شكنى ، با مسلمانان وارد جنگ شدند و در دژ خود موضعگيرى كردند.
پـيـامبر اكرم (ص ) نيروها را سازماندهى كرد و با پرچمدارى حمزه به آنان يورش برد و پس از مصادره اموال ، آنان را از مدينه تبعيد كرد.(109)
6 ـ نـبـرد احـد : كـفـار قريش ، پس از تحمل شكست سنگين در جنگ بدر، با هدف انتقامجويى ، به طرحريزى نبردى براى انهدام حكومت نوپاى نبوى پرداختند و آهنگ مدينه كردند، پيامبر اكرم با دريـافـت خـبـر، از يـاران نـظـرخـواهـى كـرد. در حـالى كـه عـده اى مـعـتـقـد بـه جـنـگ دفـاعـى در داخل مدينه بودند، گروهى چون : حمزه ، سعد بن عباده و نعمان بن مالك و برخى از قبيله اوس و خزرج عرض كردند :
(يـا رسـول الله ! مـا از آن تـرس داريـم كـه دشـمن تصور كند ما از بيم روبرو شدن با آنان بـيـرون نـرفـتـه ايـم و ايـن سبب گستاخى آنان در برابر ما گردد. در روز بدر سيصد رزمنده داشـتـى ... و امـروز نـيروى بسيارى هستيم . ما آرزوى چنين روزى را داشتيم ... اكنون خداوند آن را به ما ارزانى داشته است .)
حمزه با زبان روزه گفت :
(سوگند به آنكه قرآن را بر تو نازل كرد! امروز دست به غذا نخواهم زد ، مگر آنكه بيرون از مدينه با شمشير خود بر دشمن بتازم .)(110)
جـنگ در دامنه كوه اُحد درگرفت و تعدادى از پرچمداران و نيروهاى دشمن به دست امام على (ع ) و حـمـزه بـه هـلاكـت رسـيـدنـد. حـمـزه نـقـش تـعـيـين كننده اى در صحنه هاى نبرد داشت . او از معدود قـهـرمانانى بود كه در جنگ نشان بر خود مى نهاد. در اين جنگ ، پر عقابى را بر كلاهخود زد و به ميدان آمد.(111)
در ميدان رزم ، به چيزى جُز خدا و انجام امر او توجه نداشت و كفار را ، هر چند از خويشاوندان او بودند، از دم تيغ مى گذراند. صفوان بن اميه با مشاهده نبرد شير خدا، حمزه گفت :
(تا به امروز مردى را اين چنين نديده بودم كه بر خويشان خود بتازد.)(112)
حـمزه شجاعانه به جلو مى تاخت و به پيش روى خود توجهى نداشت . در نتيجه ، هنگامى كه در گرماگرم نبرد پاى او لغزيد، توسط دشمنِ حاضر در كمين ، به شهادت رسيد.
مـشـركـان كـه دل پـركـيـنـه اى از سـردار بزرگ سپاه نبوى (ص ) داشتند، پيكر مطهرش را مثله كـردنـد و هـنـد، مـادر مـعـاويـه ، جـگـرش را بـه دنـدان گـرفـت و بـه (آكـلة الاكباد) لقب يافت .(113)
شـهـادت حـمـزه ، نـقـطـه اوج شـادى دشـمـن بـود و غـم جـانـكـاهـى بـر دل پـيـامـبـر خدا(ص ) نشاند. حضرت (ص ) با مشاهده پيكر مثله شده حمزه ، ناله اش بلند شد و گفت :
(بزرگ تر از اين مصيبت نخواهم ديد.)
پـيـامـبـر خـدا قـصـد انـتـقـام و مـقـابـله بـه مـثـل كـرد ولى آيـه نازل شد كه :
... اگـر صـبـر كـنـيـد، براى صابران بهتر خواهد بود. پيامبر(ص ) اظهار كرد: (صبر خواهم كرد.)(114)و(115)
بـا شـهـادت حـمـزه سـيـد الشـهـداء و سـايـر هـمـرزمـان آن سـردار ايـن آيـه بـر پـيـامـبـر(ص ) نازل شد:
( وَ لا تـَحـْسـَبـَنَّ الَّذيـنَ قـُتـِلوُا فـى سـَبـيـلِ اللّهِ اَمـْواتـاً بـَلْ اَحـْيـاءٌ عـِنـْدَ رَبِّهـِمـْ يُرْزَقوُنَ.)(116)
اسد الله و سالار شهيدان
از القـاب خـاص حـمـزه ، (شـير خدا) و شير رسول خدا، است . پيامبر(ص ) پس از شهادت حمزه خطاب به عمه خود صفيه و دختر خود فاطمه (س )، فرمود :
(مـژده بـاد شـمـا را ! اكـنـون جـبـرئيـل نـزد مـن آمـد و بـه مـن خـبـر داد كـه در مـيـان اهـل هـفـت آسـمـان نـوشـتـه شـده اسـت : حـمـزه پـسـر عـبـدالمـطـلب شـيـر خـدا و شـيـر رسول خدا است .)(117)
پيامبر (ص ) به عمويش عباس فرمود:
در روز قـيـامـت بـه جـز چـهـار نـفـر، هـيـچ كـس سـواره نـيـسـت . اول خودم ، ديگرى صالح پيامبر سوم على ...
عباس نفر چهارم را پرسيد، فرمود :
عـمـويـم حـمـزه شـيـر خـدا و شـيـر رسـول خـدا، سـيد شهيدان ، سوار بر شتر من ـ غضباء ـ خواهد بود.(118)
حـمـزه ، هـمـواره افتخارى درخشان براى خاندان عصمت و طهارت بود. امام على (ع ) در روز شورا به او افتخار كرد و فرمود :
شـمـا را بـه خـدا سـوگـنـد ؛ آيـا در مـيـان شما كسى جز من هست كه عمويى مانند حمزه شير خدا و پيامبر و سرور شهيدان داشته باشد؟
و پس از سقيفه فرمود:
حمزه كجايى ؟! اى كاش امروز حمزه در كنارم بود!(119)
در سوگ سردار شهيد
پس از شهادت ، سپاس از سردار حماسه ساز ، جايگاه ويژه اى را به خود اختصاص داد. پيامبر اكـرم از مـقـابل خانه هاى انصار مى گذشت و صداى گريه زنان در سوگ شهيدانشان را شنيد. قطرات اشك از ديدگان مبارك حضرت جارى شد و فرمود:
(لكِنَّ حَمْزَةُلابَواكِىَ لَهُ )
زنـان انـصـار بـا شـنـيـدن ايـن سـخن پيامبر، در خانه حمزه يا پيامبر(ص ) و به نقلى در خانه فاطمه (س ) جمع شدند و براى حمزه عزادارى كردند از آن پس ، در مدينه رسم بر اين شد كه در مـصـائب ، اول بـر حـمـزه سـيـد الشـهـداء گـريـسـتـه سـپـس بـر مـرده خـود گـريـه كنند.(120)
عـلاوه بـر زنـده نـگـهـداشـتـن يـاد سردار شهيد در مجالس ، پيامبر اكرم (ص ) به قصد زيارت شـهـداء احـد، رهـسـپـار مـزار آنـان مـى شـد و هـرگـاه بـه مدخل درّه احد مى رسيد ، ندا مى داد :
السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ)(121)
حضرت فاطمه (س ) نيز، پس از تعليم تسبيحات معروف از پدر بزرگوارش ، بر مزار حمزه حـضور يافت و از تربت شهيد تسبيح ساخت . آن حضرت همواره بر سر مزار حمزه مى رفت و آن را مـرمـت و اصـلاح مـى كـرد.(122) و بـا زيـارت مـزارش بـر او مى گريست و دعا مى كرد.(123)
حـضـور بر مزار شهيد، همان عرض ادب و تجديد ميثاق با روح پاك شهيد، براى ادامه راه شهيد است . از اين رو، مردم با تربت پاك حمزه سيدالشهداء براى تقرب به درگاه الهى تقرّب مى جستند.
خلاصه درس
حـضـور شـخـصيت با نفوذ حمزة بن عبدالمطلب در بين مسلمانان ، مانع از تشديد اقدامات ايذايى دشـمـنـان پـيـامـبـر اكـرم (ص ) گـرديـد. حـمـزه پـشـتـوانـه قـدرتـمـنـد پـيـامـبـر در مـقـابـل مـشـركـان بـود و گرويدن او به اسلام ، موجب شد فعاليت هاى مخفى پيامبر(ص ) علنى شود.
حـمـزه در مـديـنـه خـدمـات ارزنـده اى بـه امـور نـظـامـى حـكـومـت نـوپـاى نـبـوى كـرد. بـا تشكيل گروه هاى رزمى ، امنيت شهر را تاءمين كرد.
دلاورى سردار بزرگ اسلام موجب شد پيامبر اكرم او را به فرماندهى اولين سريه برگزيند و تا زمان شهادت ، در پنج غزوه در مسؤ وليت هاى حساس نبرد كند.
حـمـزه از مـقـام و مـنـزلت خاصى نزد پيامبر برخوردار بود به طورى كه (شير خدا) و (شير رسول خدا) لقب يافت .
پرسش
1 ـ نقش حمزه در حمايت از پيامبر اسلام (ص ) را بيان كنيد.
2 ـ حمزه در تدبير امور نظامى حكومت نوپاى نبوى چه نقشى داشت .
3 ـ مسؤ وليت هاى نظامى حمزه در جنگ هاى صدر اسلام را توضيح دهيد.
4 ـ منزلت حمزه در نزد پيامبر و اهل بيت : را بيان كنيد.
5 ـ نقش حمزه در غزوه بدر را توضيح دهيد.
6 ـ ويژگى هاى حمزه سيد الشهداء را توضيح دهيد.
جعفر بن ابى طالب ، زيد بن حارثه ، عبدالله بن رواحه
جعفر بن ابى طالب
از اسـوه هـاى نظامى عصر پيامبر اكرم (ص ) جعفر بن ابى طالب است كه در مكتب آن بزرگوار تـربـيـت شـد و در صـحـنـه هاى اجتماعى ، سياسى و نظامى درخشيد و سرانجام در راه اهداف دين مـقـدس اسـلام بـه شـهـادت رسـيـد. او پـسـر عـمـوى پـيـامـبـر و برادر امام على (ع ) است و بيست سـال پـيش از بعثت به دنيا آمد. كنيه اش ‍ ابوعبدالله و مشهور به (ابو المساكين ) بود و پس از شهادت به ( طيار) و (ذوالجناحين ) لقب يافت .
جـعـفر در ديدگاه قرآن كريم ، از مصاديق (مؤ منين برجسته )(124) و (اذن يافتگان ) براى قتال (125) است (126) و در ديدگاه پيامبر اكرم (ص ) نيز از مقام و منزلت و الايى برخوردار مى باشد كه آن حضرت در موارد مختلفى به آن اشاره فرموده است . از جمله :
سـرداران اهـل مـحـشـر و سـروران مـردم دنـيـا: مـن و عـلى ، حـسـن و حـسـيـن ، حـمـزه و جـعـفـر هـسـتـيم .(127)
همچنين خطاب به جعفر فرمود :
تو در شمايل و اخلاق ، شبيه من هستى .(128)
رهبر مهاجران
با اوج گيرى اذيت و آزار مسلمانان به دست مشركان ، پيامبر اكرم (ص ) به آنان فرمود : اگر بـه حـبـشـه هـجرت كنيد، مناسب است . به آنجا برويد تا خداوند در كار مسلمانان گشايش ايجاد كند.(129)
در رجب سال پنجم بعثت ، نخست يازده مرد و چهار زن مسلمان به سرپرستى عثمان بن مظعون ، و چـنـدى بـعـد يـك گـروه هـشـتـاد و سـه نـفـره از مـكـه بـه حـبشه هجرت كردند. پيامبر براى عدم پراكندگى مسلمانان و ايجاد هماهنگى با مردم و حكومت حبشه ، جعفر بن ابى طالب را به رهبرى آنان برگزيد .
سـران مـشـركـان در تـعـقـيـب گـروه نـخـسـت ، آنـان را تـا سـاحـل دريـا تـعـقـيب كردند ولى مسلمانان در كشتى نشسته و به سوى حبشه حركت كرده بودند. آنان با اطلاع از هجرت گروه بعدى ، دو تن از مكارترين افراد به نامه هاى : عمرو بن عاص و عبدالله بن ابى ربيعه را به همراه هدايايى به سوى پادشاه حبشه روانه كردند. دو فرستاده مـشـركـان بـه بـدگـويى از مهاجران پرداختند امّا نه تنها به اهداف شوم خود نرسيدند، بلكه جـعـفـر با تلاوت آياتى از سوره مريم درباره موقعيت حضرت عيسى (ع ) آن چنان تاءثيرى در نـجـاشـى و كـشيشان گذاشت كه همه آنان گريستند. در نتيجه از مهاجران حمايت كردند و هداياى سران قريش را پس ‍ فر+++ستادند.++(130)
عـمـرو بـن عاص ، كه تاب تحمل چنين شكستى را نداشت ، سمّى را به غذاى لذيذى آميخت و آن را بـراى جعفر فرستاد.امّا بلند طبعى جعفر موجب شد كه دست به غذاى دشمن دراز نكند و در نتيجه توطئه دشمن خنثى شود و فرستادگان مشركان ، با ذلّت به مكه بازگردند.(131)
به سوى مدينه :
پيامبر اكرم (ص ) در آغاز سال هفتم هجرى و پيش از رفتن به سوى خيبر، با تقدير از نجاشى ، خـواسـتـار بـازگـشت مهاجران به مدينه شد. با ورود آنان به مدينه ، پيامبر اكرم (ص ) نيز پـيـروزمـنـدانـه و بـا غـنائم بسيار از نبرد خيبر بازگشت . حضرت از شنيدن خبر ورود مهاجران خرسند شد و به استقبال جعفر رفت و او را در آغوش گرفت و پيشانى اش را بوسيد و فرمود :
(نمى دانم به كدام يك خوشحال تر باشم ؟ به فتح خيبر يا رسيدن جعفر؟!)(132)
آنـگـاه پس از كمى گفتگو با جعفر، وى را در كنار مسجد اسكان داد و از غنائم فتح خيبر به او و مهاجران سهمى بخشيد.(133)
سردار نبرد موته
بـا گـسـتـرش اسـلام و بـرقـرارى امـنـيـت نـسـبـى در حـجـاز، پـيـامـبـر اكـرم (ص ) در سـال هـشـتـم هـجرى ، حارث بن عمير اَزُدى را با نامه اى براى دعوت پادشاه بصرى اعزام كرد. شـرجـيـل ، فـرمـانـدار مرزى شام حارث را دستگير كرد و به وضع فجيعى به شهادت رساند. پـيـامـبـر(ص ) فـرمـان آمـاده باش داد و سپاهى به استعداد سه هزار نفر براى حركت به سوى مـرزهـاى شـام تـجـهيز كرد. حضرت ابتدا براى سپاه سخنرانى كرد و آنان را به رعايت قوانين اسـلامـى در جنگ سفارش كرد.(134) سپس جعفر را به خاطر لياقت و شجاعت و ايثارش به فرماندهى سپاه منصوب فرمود.(135) و پرچم سفيدى را به او سپرد و فرمود:
تـا هـمـان جـا كـه حـارث شـهيد شد، پيشروى كن و مردم آن سرزمين را به اسلام دعوت نما. اگر قبول نكردند، به يارى خدا با آنان بجنگيد.(136)