فضه همراز زهرا (س)

محمد عابدى ميانجى

- ۳ -


من كه از اين همه پاسخ ‌گويى و تسلط به آيات الهى شگفت زده شده بودم ، از آنان پرسيدم : اين بانو كيست كه چنين آيات الهى را حفظ كرده است و به موقع از آن استفاده مى كند؟ گفتند: اين مادر ما؛ فضه ، خادمه حضرت فاطمه زهرا (س ) است و بيست سال است كه با قرآن سخن مى گويد.(92)
هر چند حفظ قرآن و استفاده مناسب از آن در مسايل روزمره خود امتياز بزرگى است اما برخى سابقه مبارزاتى فضه را در حفظ قرآن ، دخيل مى دانند و معتقدند از آن روز كه خليفه در مقابل پيامبر به پا خاست و مانع از نوشتن وصيت شد و گفت : كتاب خدا ما را كافى است ، توسط خليفه و عوامل وى از نشر احاديث و سخنان معصومان خصوصا على (ع) به شدت ممانعت به عمل آمد. به اين ترتيب زمينه هاى مهجور ماندن اهل بيت عليهم السلام و احاديث و حقايق دينى كه آن ها بيان مى كردند، به وجود آمد. به اين ترتيب بعد از وفات پيامبر (ص) عموم مردم از منبع جوشان اهل بيت محروم شدند و جامعه اى به وجود آمد كه قرآن ظاهرى پايه فكرى اش ‍ و حاكمان ، تنها مفسرين آن شدند. در راستاى همين سياست مفسران مستقل نيز به طور محسوس از سوى خلفا تحت فشار بودند تا از حريم ظاهرى قرآن تجاوز نكنند و به سيره و سخن حضرت على (ع) اشاره ننمايند.
فضه در چنين فضايى تصميم گرفت از تمام امكانات و توان وجودى خود سود برد كه سخن گفتن با آيات الهى و اشاره به آرمان هاى اهل بيت در قالب آيات الهى يكى از آن ها بود. با استشهاد به قرآن جلوى هر نوع اعتراض ‍ حاكمان و عوامل آن ها گرفته شد و او آزادانه به نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام پرداخت .
يكى از نويسندگان با توجه به همين تحليل مى نويسد: ((فضه يكى از زنان تاريخى است كه حافظ قرآن و سرشار از علوم اهل بيت عليهم السلام بود. در هر باب به آيات و احاديث استشهاد مى كرد. وقتى ديد مردم روايات وارده را در باب سفارش اهل بيت عليهم السلام و ساير حقايق دين پشت سر انداختند، تصميم گرفت جز به آيات قرآن استشهاد نكند. پس از وفات دختر پيامبر اين تصميم به صورتى درآمد كه گفتند بيست سال بر او گذشت و جز به كلام خدا سخن نگفت .))(93)
البته منظور تداوم در ارائه جواب هاى قرآنى در طى بيست سال است و به طور قطع وى در جايگاه هاى خاص به پاسخ ‌گويى با قرآن مى پرداخت و در موارد ديگر به غير قرآن سخن مى گفت از جمله آن گونه كه در نقل اخبار مربوط به شهادت فاطمه زهرا (س ) ثبت شده است ، كه وى با ذكر حديثى طولانى وقايع آن روز را حتى در ضمن اشعارى شرح مى دهد. در روايت فوق نيز هر چند اشاره اى به موضع گيرى فضه در قبال اهل بيت عليهم السلام نشده است ، ولى نقل آن حداقل گوياى وجود چنين استعدادى است كه به طور قطع در مواضع لازم مى توانست به نفع اهل بيت عليهم السلام از آن سود ببرد.
تحقيق پيرامون روايت زن گمنام
برخى از نويسندگان بر اساس روايت ديگرى سعى دارند، فضه را از اين افتخار محروم كنند؛ آنان روايتى از ((عبدالله بن مبارك )) نقل مى كنند كه از زنى گمنام نام برده است . آن حكايت چنين است :
عبدالله بن مبارك گفت : براى تشرف به بيت الله الحرام و زيارت قبر پيامبر (ص) از خانه خارج شدم . در راه به سياهى اى برخوردم ، ديدم زنى است كه لباسى پشمى به تن دارد گفتم : السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
گفت : سلام قولا من رب رحيم .
-: خداوند بر تو رحمت آورد، اين جا چه مى كنى ؟
-: من يضلل الله فلا هادى له .
-: كجا مى روى ؟
-: سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى
- از كى در اين جا هستى ؟
-: ثلاث ليال سويا
-: همراهت غذايى نمى بينم .
-: هو يطعمنى و يسقينى
-: با چه وضو مى سازى ؟
-: فان لم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا
-: من غذا دارم ، ميل داريد؟
-: واتموا الصيام الى الليل
-: در سفر افطار كردن مباح است .
-: و ان تصوموا خير لكم
-: چرا مثل من سخن نمى گويى ؟
-: ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد.
-: كيستى و از كدام طايفه اى ؟
-: و لا تقف ما ليس لك به علم ان السمع و البصر و الفؤ اد كل اولئك كان عنه مسؤ لا.
گفتم : خطا كردم ، مرا حلال كنيد.
-: لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم
-: مى خواهى بر شتر من سوار شوى تا به قافله حج برسى ؟
-: و ما تفعلوا من خير يعلمه الله
شتر را خواباندم و گفتم سوار شو.
-: قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم
چشم خود را بستم تا سوار شود، هنگام سوار شدن گوشه لباسش پاره شد گفت .
-: ما اصابكم من مصيبة فيما كسبت ايديكم .
-: جلوتر رفتم تا شتر را بگيرم .
-: ففهمناها سليمان
شتر را سخت گرفتم و گفتم سوار شو. وقتى سوار شد.
-: الحمد لله الذى سخر لنا هذا و ما كنا له مقرنين و انا الى ربنا لمنقلبون عبدالله .
مهار شتر را گرفتم و نهيب زدم تا شتر تند برود.
گفت : واقصد فى مشيك و اغضض من صوتك
من راه افتادم و در بين راه با خود شعر مى خواندم .
گفت : فاقرؤ ا ما تيسر من القرآن .
گفتم : خداوند به تو عنايت كرده ، لقد اوتيت خيرا كثيرا.
گفت : و ما يذكر الا اولو الالباب .
قسمتى از راه را پيموده بوديم كه پرسيدم آيا شوهر دارى ؟
گفت : لا تسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسوءكم .
من ديگر با او سخنى نگفتم ، تا اينكه به قافله رسيدم . پرسيدم : در اين قافله كسى را دارى ؟
گفت : المال و البنون زينة الحيوة الدنيا.
دانستم فرزندانى دارد، گفتم آن ها در حج چه مى كنند؟
گفت : و علامات و بالنجم هم يهتدون .
دانستم كه راهنمايان قافله اند. پرسيدم : در اين خيمه ها كسى دارى ؟ گفت : و اتخذ الله ابراهيم خليلا و كلم الله موسى تكليما يا يحيى خذ الكتاب بقوة .
من اين اسم ها را صدا زدم و جوانانى آمدند.
گفت : فابعثوا احدكم بورقكم الى المدينة فلينظر ايها ازكى طعاما فلياتكم برزق منه .
يكى از آنها رفت و غذايى آورد و جلوى من به زمين گذاشت .
گفت : كلوا و اشربوا بما اسلفتم فى الايام الخالية .
گفتم اين غذا بر من حرام است تا نگوييد اين زن كيست ، گفتند او مادر ماست كه چهل سال است به جز قرآن سخن نمى گويد.
اين روايت بدون ذكر سند در كتاب ((زنان پيامبر)) عماد زاده نقل شده است و به دلايل مختلف از جمله فاصله زمانى (40 سال ) معلوم مى شود اگر سنديت داشته باشد مربوط به بانويى ديگر است . عمادزاده در اين باره مى نويسد: اين حكايت غير از حكايت فضه است و ظاهرا از خاندان فضه بوده است كه سمت خاندان و فاميل خود را حفظ كرده است و به قرآن ماءنوس گرديده و به آيات قرآن سخن مى گفتند و در كتب اهل سنت اين حكايت را نقل كرده اند كه نمونه يك متقيه را نشان مى دهد.(94)
نمونه عينى
باور اين رويداد به ظاهر سخت مى نمايد و اين كه زنى بتواند، اين گونه و با تسلط شگفت انگيز آيات الهى را در جاى مورد نظر به كار برد، اعجاز گونه مى نمايد اما نمونه اى جالب و ملموس از اين اشخاص را ما در زمان خود مى شناسيم ، محمد حسين طباطبايى ، حافظ خردسالى كه اعجاب مسلمانان جهان را برانگيخته ، در حال حاضر فقط هفت سال دارد، وى با آيات الهى به سخت ترين سؤ ال هاى روزمره پاسخ مى گويد. آنچه اينك مى خوانيم ملاقاتى است كه حجة الاسلام و المسلمين محسن قرائتى در سفر حج با ايشان داشته است ، او مى گويد:
به محمد حسين گفتم : بفرما داخل .
گفت : ادخلوها بسلام آمنين .(95)
سؤ ال شد، غذا هست غذاى ديگرى هم ميل دارد؟
گفت : لن نصبر على طعام واحد(96) .
رئيس حج به او گفت : ما شما را به صورت رايگان به مكه مى آوريم ، يك عمره هم مى آوريم . چيزى ديگرى از ما مى خواهى ؟
گفت : ما ساءلتكم من اجر(97) .
پرسيدم : آيا دوست دارى بازى كنى ؟
گفت : لا تنس نصيبك من الدنيا(98)
گفتم : چطور بچه به اين كوچكى به اين مقام رسيده ؟
گفت : يوتى الحكمة من يشاء(99)
گفتم : مى توانى از يك تا 10 بشمارى ؟ گفت : (1 و 2) انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى (100) (3) بثلاثة الاف من الملئكة (101) (4) الا هو رابعهم (102) (5) بخمسة الاف (103) (6) فى ستة ايام (104) (7) سبع ليال (105) (8) ثمانية ايام (106) (9) تسعة رهط(107) (10) تلك عشرة كاملة (108) .
در جايى از شخصى پرسيدند، شهر شما چقدر جمعيت دارد، شخصى گفت : صد هزار يا بيشتر محمد حسين (علم الهدى ) گفت : و ارسلناه الى مئة الف او يريدون (109) .
يكى از علما آيه اى از قرآن را غلط خواند، يك حرفش را كم و زياد كرد، كه ببيند او مى فهمد يا نه ؟ علم الهدى گفت : يريدون ان يبدلوا كلام الله (110) .
دو مرتبه خواند و باز يك آيه غلط خواند گفت : ان هذا الا اختلاق (111) .
كمى بعد آن شخص ، باز آيه اى غلط خواند، گفت : ان هذا الا قول البشر(112) .
گفتم : پدرت تا حالا دعوايت كرده ؟ گفت : و اذا ما غضبوا هم يغفرون (113)
گفتم : بچه هاى كوچه اذيتت نمى كنند؟ گفت : فبئس ‍ القرين (114)
فيلمبردارى مى كردند، نوار تمام شد گفت : و تمت كلمة ربك (115)
گفتم : پسر مرا گيج كردى ، گفت : ترى الناس ‍ سكارى (116) .
تبليغ ولايت در ايام حج
هر چند اطلاعى قطعى درباره زمان مسافرت حج فضه به مكه مكرمه در دست نيست اما از قراينى كه در متن اخبار نقل شده است ، به طور مسلم اين مسافرت بعد از شهادت حضرت زهرا (س ) و قبل از حكومت اميرمؤ منان بوده است ، يعنى ؛ بحرانى ترين زمان سياسى براى اهل بيت عليهم السلام . در اين دوره ، غاصبان ولايت ، وارونه جلوه دادن حقايق را سرمايه تداوم حكومت خود قرار دادند و با زر و زور و تزوير مخالفان را سركوب كردند.
در اين فضاى حزن آلود، فضه پرورش يافته مكتب فاطمه كه داغ شهادت حضرت زهرا (س ) آرامش را از او گرفته بود به دنبال فرصتى مى گشت تا حقايق را بازگويد و مظلوميت اميرمؤ منان را شرح كند.
ايام حج بهترين فرصت ممكن براى اين هدف بود؛ از مسلمانان هر منطقه و طايفه اى نمايندگان در اين ايام در مكه حاضر مى شدند و بدون فشارهاى حكومتى و با وجود آزادى نسبى به تبادل اطلاعات مربوط به سرزمين هاى اسلامى مى پرداختند.
پيامبر اكرم (ص) نيز براى معرفى اميرمؤ منان (ع) از اين كنگره عظيم ، استفاده كرده بود. اين بار فضه فرصت به دست آمده را غنيمت شمرد. او محل حج را به صحنه باشكوه اعلام حمايت از ولايت اميرمؤ منان (ع) تبديل كرد و به افشاى جنايات بنى اميه پرداخت .
بر اساس آنچه مورخان نقل كرده اند، فضه از نبوغ سرشار خود در بلاغت به نحو كامل سود برد به اندازه اى كه بلاغت و شيوايى گفتار و تسلط به خطابه ، توجه حاجيان را به خود جلب كرد. ورقة بن عبدالله يكى از حاجيانى بود كه تحت تاءثير خطابه و سخنرانى افشاگرانه فضه قرار گرفت و بعدها اعلام حمايت فضه از ولايت اميرمؤ منان (ع) را اين گونه توضيح داد:
براى حج و به اميد ثواب الهى راهى بيت الله الحرام شدم . در حالى كه طواف مى كردم ، متوجه بانويى گندم گون نمكين و خوش كلام شدم كه با فصاحت گفتار فرياد كرد:
رب البيت الحرام و الحفظة الكرام و زمزم و المقام و المشاعر العظام و رب محمد خير الانام (ص) البررة الكرام ان تحشرنى مع ساداتى الطاهرين و ابنائهم العز المحجلين الميامين اءلا فاشهدوا يا جماعة الحجاج و المعتمرين ان موالى خيرة الاخيار و صفوة الابرار الذين على قدرهم على الاقدار(117)
اى خداى بيت الحرام و حافظان گرامى و پروردگار زمزم و مقام و مشاعر بزرگ و پروردگار محمد (ص) كه بهترين آفريده هاست ... مرا با سروران پاك ائمه عليهم السلام و فرزندان آنها كه از سپيد چهره گان مبارك هستند، محشور نماى . اى جماعت حاجيان !! آگاه باشيد كه سروران من از بهترين خوبان و نيكوكارانند. كسانى كه عظمتشان از همه والاتر است ...
تعاريفى كه فضه از سروران خود بيان مى كرد، به گونه اى بود كه تنها با مشخصات اهل بيت عليهم السلام مطابقت داشت . از اين روى ((ورقة بن عبدالله )) نيز مانند حاجيان ديگر متوجه شد كه وى از طرفداران اهل بيت عليهم السلام و دوست داران اميرمؤ منان (ع) است . جلوتر رفت و گفت : گمان مى كنم از دوست داران اهل بيت عليهم السلام هستى ؟
فضه پاسخ داد: آرى ؛ گفت خود را معرفى كن .
فضه گفت : من خدمتگزار فاطمه زهرا (س ) دختر محمد مصطفى (ص) هستم . كه خداوند بر پدر و شوهر و فرزندانش درود فرستد.
آن گاه ، ورقه بن عبدالله ، فرصتى خواست تا سؤ الاتش را از وى بپرسيد. آنچه اينك از اين گفتگوى افشاگرانه و تاءثير برانگيز در كتب تاريخى ضبط شده است ، بازگو كننده دوران سخت رحلت پيامبر تا شهادت حضرت زهرا (س ) است .
فضه تمام لحظات را به خاطر سپرده بود و از اين روى بعيد به نظر نمى رسد كه تمام اخبار حتى اشعارى كه از فاطمه زهرا (س ) هنگام رحلت پدر بر زبان جارى مى كرد، نقل مستقيم باشد. بخشى از آنچه در اين گفتگو مطرح شد اين چنين است : على (ع) وقتى فاطمه (س ) را در قبر گذاشت و سنگ هاى لحد را چيد، اين چنين سرود:

ارى علل الدنيا على كثيرة   و صاحبها حتى الممات عليل
لكل اجتماع من خليلين فرقة   و ان بقايى عندكم لقليل
و ان افتقارى فاطما بعد احمد   دليل على ان لا يدوم خليل

مى بينم كه ناگوارى هاى دنيا نسبت به من زياد شده است و تا لحظه مرگ ، اين ناگوارى ها همراه من است .
هر اجتماعى از دوستان روزى جدا مى شوند و بقاى من نزد شما كم است .
و همانا رفتن فاطمه (س ) بعد از احمد (ص) گوياى اين است كه دوستى دوام ندارد.
علامه مجلسى وقتى اين روايت را از ورقة بن عبدالله نقل مى كند مى نويسد: در برخى از كتاب ها خبرى درباره وفات حضرت زهرا يافتم كه دوست داشتم نقل كنم ، هر چند مدرك اصلى را كه به آن ارجاع داده اند، نيافتم .(118)
با اين حال حديث طولانى مورد توجه محققان اخير نيز قرار گرفته است و آنان خبر علامه مجلسى از ورقة بن عبدالله ازدى را نقل كرده اند.(119)
دليل عمده اى كه مى توان بر سفر حج فضه از شهادت اميرمؤ منان (ع) ارائه كرد؛ اين است كه : عبدالله ازدى فقط از شهادت حضرت فاطمه (س ) سؤ ال كرده است ، ولى از احوالات امام على (ع) سخنى به ميان نياورده است . از اين روى نقل حديث مربوط به دورانى خواهد بود كه اميرمؤ منان (ع) زنده بود.

بخش پنجم : با كاروان شام

هجرت در عصر شب زدگان
سفر با شكوه حج به پايان رسيد و فضه كه با صداى رسايش اسرار سال هاى ظلم و ستم به اهل بيت عليهم السلام را در مراسم حج افشا كرده بود، به سوى شهر و ديار خود بازگشت . او در شهر خود همچنان يكى از علم داران سپاه حق و جناح اقليت بود و در خط اهل بيت عليهم السلام باقى ماند. در طول اين دوران بى گمان ارتباط فضه با دختر اميرمؤ منان ، يعنى زينب كبرى (س ) به اندازه اى نزديك بود كه توانست وى را همچنان همراه اهل بيت عليهم السلام نگه دارد. فضه بعد از شهادت حضرت فاطمه (س ) دوران خلفاى سه گانه را پشت سر گذاشت و در اين وقت با زنانى چون ((زبرا)) و ((اسماء بنت عميس )) كه همگى براى مكتب تشيع جان فشانى مى كردند، رفت و آمد داشت .
بعد از صلح امام حسن (ع) ممالك اسلامى تحت سيطره معاويه قرار گرفت . وى در اين دوره ، مقدارى از حكومت ننگينش را پشت سر گذاشته و با نيرنگ ، فريب ، ظلم و تجاوز پايه هاى حكومتش را استوار ساخته بود. خود صريحا مى گفت : به خدا قسم نه براى نماز، روزه ، حج و زكات ، با شما جنگيدم كه شما خود همه اين ها را به جاى مى آورديد. من براى حكومت با شما جنگيدم و خدا آن را به من داد؛ هر چند شما خوش نمى داشتيد، هر پيمانى كه با حسن بن على داشتم ، زير پا مى گذارم و به هيچ يك عمل نخواهم كرد.(120)

وقتى معاويه احساس كرد مرگش نزديك است ، فرزندش ، يزيد را به جانشينى برگزيد و پايه حكومت موروثى در جهان اسلام را بنا گذاشت . يزيد از زنى زناكار به نام (ميسون ) دختر بجدل كلبى ، در سال 25 - 26 ق . به دنيا آمد. و بعد از تولد در بين دايى ها و خويشان مادرش از قبيله بنى كلاب در روستاهاى شام بزرگ شد.
او چهره اى سبز و آبله گون و پر مو داشت . شراب خوارى (121) و سگ بازى از خصوصيات خانوادگيش بود و همانند پدرش غدار و هتاك بود و از ريختن خون مردم لذت مى برد و هم نشينان او سگ و بوزينه بودند.
در چنين عصرى كه شب زدگان حكومت بر مسلمين را غصب كرده بودند، حسين بن على (ع) چاره اى جز جهاد نديد. در سال شصت هجرى در مقابل اين همه انحراف كه مى رفت ، ريشه اسلام را بخشكاند، قد علم كرد.
فضه و فرزندانش كه بر اين اوضاع اسفناك تاءسف مى خوردند، سرانجام با اعلام قيام حسين بن على (ع)، جانى تازه گرفتند. آن روز خاندان اهل بيت همگى آماده بودند تا با ايثار جان ، حسين بن على (ع) را همراهى كنند و در اين ميان فضه و فرزندانش را به دور خود جمع كرد، و قصه روزهايى را كه در كنار رسول خدا بود، برايشان باز گفت ؛ آن روزهاى جاودانه اى كه اسلام با تمام جلالش ، بر جهان حكومت مى كرد و تدبير عالم اسلام در خانه گلى رسول خدا (ص) ترسيم مى شد و اما اينك ؛ كسانى به نام اسلام سلطنت مى كنند كه بويى از دين نبوى به مشامشان نخورده است . اين ياور زهرا (س ) خود را به نزد زينب كبرى (س ) رساند و براى هر نوع همراهى اعلام آمادگى كرد و گفت : حتى از فداى جان خود نيز دريغ نخواهد كرد. و وقتى كاروان امام حسين (ع) و همراهانش از مدينه خارج شد، فضه نيز در پى دختر اميرمؤ منان (ع) رهسپار شد و اندكى بعد در افق غم انگيز مدينه از ديده ها پنهان شدند. نام ديگر بانوانى كه فضه با آنها هم سفر بود، به شرح ذيل است :

زينب كبرى ، ام كلثوم كبرى (دختر فاطمه زهرا (س ))، سكينه (دختر حسين بن على (ع))، فاطمه (دختر حسين بن على (ع))، ام كلثوم (دختر عبدالله بن جعفر)، رمله (122) (مادر قاسم بن حسن )، ام كلثوم صغرى (دختر اميرالمؤ منين )، ام وهب كه در عاشورا شهيد شد (همسر وهب )، ام عمرو بن جنادة كه پس از شهادت فرزندش سر او را به سوى دشمن پرتاب كرد و آماده جهاد شد، ام خلف (همسر مسلم بن عوسجه )، ديلم (همسر زهير بن قين )، فاطمه (دختر اميرمؤ منان )، فاطمه (دختر امام حسن (ع))، ليلى (مادر عبدالله اصغر) شهربانو (مادر يكى از كودكان ) رقيه (دختر امام حسين )، رباب (مادر على اصغر دختر امرءالقيس )، فاطمه صغرى (دختر امام حسين )، ام الثغر فكيهه (همسر عبدالله بن اريقط)، رقيه (همسر مسلم به همراه دخترش )، حسينه (مادر منجح )، ام عبدالله عمر كه پس از شهادت عبدالله با عمود خيمه به طرف دشمن حمله كرد و همسر عبدالله بن عمير كه بر بالين شوهرش حاضر شد و آرزوى شهادت كرد و همان جا توسط غلام شمر به شهادت رسيد.(123)

اين بانوان به چند دسته تقسيم مى شدند، برخى از اولاد اميرمؤ منان بودند و عده اى نيز همراه قبيله ، شوهران يا فرزندانشان با كاروان همراه شده بودند اما فضه در اين بين تنها همراهش زينب كبرى (س ) بود و از شوهر و فرزندانش در كربلا نامى به ميان نيامده است و به همين دليل نحوه حضور وى از بانوان ديگر متمايز مى شود و استقلال فكرى و قدرت انتخابش را در حساس ترين برهه از تاريخ به نمايش مى گذارد.

عظمت حضور فضه در مجموعه كاروان را زمانى مى توان به خوبى درك كرد كه مردان بسيارى به بهانه داشتن اهل و عيال ، از همراهى با كاروان شهادت خوددارى ورزيدند و حتى برخى كه امام حسين (ع) آنان را مخاطب قرار داده ، خواستار حمايتشان مى شد، از همراهى دريغ كردند.
هرثمه بن سليم در اين باره مى گويد: ((به همراه اميرمؤ منان (ع) از جنگ صفين باز مى گشتيم ، حضرت در كربلا فرود آمد، ما نيز پياده شده ، با وى نماز جماعت خوانديم . بعد از اتمام نماز، حضرت ، مشتى از خاك زمين كربلا را برداشت ، بوييد و فرمود: وا هالك ايتها التربة ليحشرت منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب . شگفت زده هستم از تو اى زمين ؛ چگونه گروهى از تو محشور شده ، بدون حساب وارد بهشت مى شوند؟!
رو به همسرم (جرداء بنت سمير) كه از شيعيان على بود، كردم و گفتم : از راستگويتان على تعجب نمى كنى كه با مشتى خاك سخن مى گويد از كجا علم غيب دارد؟!
همسرم گفت : اى مرد: از اين سخنان دست بردار! اميرمؤ منان جز به حق نمى گويد.
روزگارى گذشت تا اين كه عبيدالله بن زياد براى جنگ با امام حسين (ع) لشكرى فرستاد. من هم با تعدادى از سواران لشكر عبيدالله به كوفه رفتم . وقتى به كربلا رسيدم ، آن مكان را كه اميرمؤ منان با خاكش سخن گفته بود، به ياد آوردم و حديثى را كه از على (ع) شنيده بودم ، با خود زمزمه كردم . از اين كه به چنين سفرى آمده بودم ، به شدت اندوهگين شدم ، ناچار اسب خود را به سوى خيمه هاى امام حسين (ع) تاختم ، وقتى روبرويش رسيدم ، پياده شده ، سلام كردم ، و آنچه را از اميرمؤ منان شنيده بودم به وى بازگفتم . امام حسين (ع) فرمود: اكنون بگو قصد دوستى دارى يا دشمنى ؟!
گفتم : هيچ كدام اى فرزند رسول خدا، زن و فرزندانم در كوفه تنها هستند، از طرفى از ابن زياد هم مى ترسم .
فرمود: در اين صورت هر چه زودتر از اين مكان دور شو تا قتلگاه ما را نبينى ؛ زيرا هر كه اين واقعه را ببيند و ما را يارى نكند، به آتش افكنده مى شود. بى درنگ ، مانند فراريان اسب خود را تاختم و به سرعت از آنجا دور شدم ، تا قتلگاه آل رسول را نبينم .))(124)

در طول مدت جنگ ، زنان از جمله فضه ، فشارهاى روانى بسيارى را تحمل كردند و اين علاوه بر وظايفى بود كه بر عهده داشتند. آنان به پرستارى از مجروحين ، مداوا و روحيه دادن به لشكر اسلام مشغول بودند و گاه اتفاق مى افتاد كه وارد صحنه كارزار مى شدند و حتى دو تن از آنان به شهادت رسيدند. با اين حال اوج حماسه زنان را بايد از لحظاتى جستجو كرد كه خورشيد امامت در گودال قتلگاه در حال غروب بود. از همان لحظه كه گويى خيال سپاه يزيد از ناحيه امام راحت شد، به سوى خيمه ها و زنان تاختند و موجبات وحشت كودكان و زنان را فراهم ساختند در اين بين صحنه هاى تكان دهنده اى به وجود آمد كه ياد آورى آن ، خاطر هر آزاده اى را آزرده مى كند.

سيد بن طاووس مى نويسد: پس از شهادت حضرت ، سپاه دشمن با درنده خويى براى غارت اموال فرزندان پيامبر و نور ديدگان فاطمه ، به سوى خيمه ها هجوم برد، به طورى كه دشمنان بى رحم چادر از سر زنان مى ربودند. دختران پيامبر از خيمه ها وحشت زده بيرون آمدند و با صداى بلند گريستند. لشكر يزيد پس از غارت ، خيمه ها را به آتش كشيدند و همه را آواره بيابان كردند.(125)

اسارت
اينك ستاره سرزمين نوبه به همراه زنان و كودكان اهل بيت (عليهم السلام ) در چنگ يزيديان اسير بود. اسيرانى كه همچون كفار با آنان رفتار مى شد. بانوان را بر شترهاى بى جهاز سوار كرده بودند و با خشونت از محل حادثه دورشان مى ساختند. فضه در اين كاروان به همراه زينب ، ام كلثوم و شيرزنان ديگر از كودكان سرپرستى مى كرد؛ او بارها وظيفه تبليغ اهل بيت و رساندن فرياد حق خواهى را بر عهده گرفته بود كه نمونه بارزش در مراسم حج به وقوع پيوست اين بار نيز حضور وى مى توانست علاوه بر مشاركت در سپاه حق ، به عنوان پيام رسان صحنه هاى نبرد و به دنبال آن حفظ ارزشهاى عاشورا از تحريف ، را به دنبال داشته باشد.

واقعيت اين است كه حضرت زينب (س ) در بين بانوان اسير به سان خورشيدى مى درخشيد كه ستارگان ديگر در مقابل آن چندان فروغى نمى يافتند. او مسؤ وليت مرحله دوم از قيام را بر عهده گرفته بود و اين است سر اصلى سكوت زنان ديگر از جمله فضه . وى با اين كه قدرت فصاحت و بلاغت و سخنرانى فوق العاده اى داشت ، با اينحال هرگز نمى توانست در مقابل دختر على بن ابى طالب (ع) لب به سخن گشايد كه اين نيز خود نمونه اى از اوج تعالى و كمال روحى و اخلاقى او بود.

با اين حال حضور بانوان و كودكانى كه نهايت ظلم در حق آنان روا داشته شده بود و حتى حجاب از سر و رويشان گرفته بودند، آيينه تمام نماى مظلوميت اهل بيت (عليهم السلام ) بود.
بر همين اساس شهيد مطهرى معتقد بود ((تاريخ كربلا، تاريخ جامع مذكر و مؤ نث است . حادثه اى است كه مرد و زن هر دو در آن نقش داشتند، ولى مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش ، معجزه اسلام اينهاست .))(126)

همراه زينب (س )
فضه در تمام مراحل اسارت ، همگام با زينب (س ) سختى ها را به جان خريد. وقتى يزيد، اهل بيت (ع) را از شام به مدينه برگرداند، وى همراه زينب (س ) بود و در سفر دوم حضرت زينب (س ) در سال 62 ه‍ق . نيز به شام رفت .(127) و باقى عمر خود را در اين شهر گذراند. به نظر مى رسد، فضه مدتى نه چندان طولانى بعد از واقعه عاشورا و وفات حضرت زينب (س ) زنده ماند. اما برخى نظريه هاى ديگرى را مطرح مى كنند. يكى از محققان مى نويسد: ((بيست سال بعد از واقعه كربلا زنده بود و جز به قرآن تكلم نكرد. اگر فضه ده سال به خانه فاطمه (س ) آمده باشد و بيست سال پس از واقعه كربلا درگذشته باشد، بايد سن او نود سال بوده و تولدش در حدود طلوع بعثت رخ داده باشد.))(128)
اينكه فضه بيست سال بعد از واقعه كربلا زنده مانده ، دليلى ندارد. شايد او اين مدت را از متن واقعه معروف حفظ قرآن فضه برگرفته است كه فرزندانش مى گويد: مادرمان بيست سال است با قرآن سخن مى گويد: اما بايد دانست ، اين رويداد، احتمالا به دوران بعد از شهادت حضرت فاطمه (س ) مربوط مى شود نه دوران بعد از واقعه كربلا با اين حال مى توان عمر فضه را در هنگام رحلت بين 70 تا 80 سال دانست .(129)

بخش ششم : افول ستاره ى نوبه

رحلت فضه و مرقد او
فروغ ستاره ى درخشان ديار نوبه - سرانجام بعد از دهها سال همراهى با اهل بيت (عليهم السلام ) - رو به افول نهاد و به سراى باقى شتافت . پيكر فضه را بعد از وفات در قبرستان ((باب الصغير)) دمشق به خاك سپردند.(130) مرقد فضه كمى بالاتر از قبر عبدالله فرزند امام صادق (ع) (در حدود صد مترى سمت چپ ) و در انتهاى قبرستان قرار گرفته است . اتاقى كه فضه در آن به خاك سپرده شد، گنبدى سبزرنگ و كوچك داشت و ديوارهايش نيز از سنگ سياه بود. روى سنگ قبرش محفظه اى چوبى قرار داشت كه با پارچه اى سبز پوشيده بود.(131)
محدث قمى به نقل از ياقوت حموى در ((معجم البلدان )) مى نويسد: ((در سمت قبله باب الصغير، قبر بلال بن حمامة و كعب بن احبار و سه تن از همسران پيامبر و قبر فضه كنيز فاطمه (س ) و ابن درداء و ام الدرداء و فضالة بن عبيد و سهل بن حنظله و... است .))
علامه محقق سابقى معتقد است كه : ((همه مورخان در اين كه جناب فضه در باب الصغير مدفون است ، اتفاق دارند، و حتى دو نفر در اين باره اختلاف نكرده اند.))(132)
بر اين اساس ، قبر فضه مورد توجه اولياى خدا و مردم قرار گرفت و اولين زائر قبر او، سيد نفيسه ، همسر اسحاق ، فرزند امام صادق (ع) بود كه در سال 193 ه‍ ق . به زيارت قبر حضرت زينب (س ) رفته بود و قبر فضه را نيز زيارت كرد.(133)

روايات و راويان
ستاره فروزان نوبه كه نام درخشان خود (فضه ) را از رسول خدا گرفت ، همنشين و همدم حضرت فاطمه زهرا (س ) بود. ميزان اين علاقه و همراهى تا آنجا گسترش يافت كه او ((باب ))(134) فاطمه زهرا (س ) شد و به اين ترتيب ارتباط بانوان ديگر با فاطمه (س ) از طريق وى صورت مى پذيرفت . مجموعه بانوانى كه از حضرت فاطمه (س ) روايت نقل كرده اند عبارتند از: ((اسماء بنت عميس ))، ((زينب كبرى )) دختر امام على (ع) ((سلمى )) آزاد شده رسول خدا (ص) ((ام سلمه )) هند دختر ابى اميه و همسر رسول خدا (ص)، ((ام كلثوم )) دختر امام على (ع) ((زينب )) دختر ابى رافع و ((فضه )) نوبيه .(135)

فضه نوبيه با اينكه مدتى طولانى از مكتب رسول خدا (ص)، حضرت زهرا (س ) امام حسن ، امام حسين و حضرت زينب (س ) استفاده برد و شايد بخشى از امامت سجاد (ع) را نيز درك كرد، ولى در كتب رجالى و روايى از راويان به شمار نيامده است . برخى به مقام روايى وى اشاره كرده اند كه ابن شهر آشوب و شيخ مفيد از آن جمله اند.(136)
علامه شوشترى در كتاب ((خصائص الحسينيه )) به مقام ((محدثه )) بودن فضه اشاره كرده است و اما برخى از راويان عبارتند از:(137)
((1- على بن ابى طالب (ع):))
فضه از زمان ورود به مدينه و حضور در خدمت فاطمه زهرا (س ) توفيق حضور در محضر اميرمؤ منان (ع) را نيز يافت و ارتباط ولايى بين فضه و اين خاندان باعث شد خاطراتى از فضه توسط على (ع) براى آيندگان باقى بماند. موضوع تقسيم كار فضه با فاطمه زهرا (س )، آوردن هيزم و استجابت دعاى فضه نمونه اى از آن روايات است . متن يكى از اين روايات بدين صورت است .
روى عن الصادق (ع) عن آبائه عن على (ع) قال : ((ان رسول الله (ص) اخدم فاطمة ابنته جارية اسمها فضه النوبية و كان تشاطرها الخدمة ، فعلمها رسول الله (ص) دعاء تدعوا به فقالت لها فاطمة (س ) تعجين او تخبزين ؟ فقالت : بل اعجن يا سيدتى و احتطب فذهبت و احتطبت و بيدها حزمة و ارادت حملها فعجزت فدعت بالدعاء الذى علمها (ص) و هو ((يا واحد ليس كمثله اءحد تميت كل احد و تفنى كل احد و انت على عرشك واحد و لا تاءخذه سنة و لا نوم فجاء اعرابى كاءنه من ازدشنوءة فحمل الحزمة الى باب فاطمه (س ).(138)
از امام صادق (ع) به نقل از على (ع) روايت شده است كه : رسول خدا (ص) براى دخترش فاطمه (س ) خدمتكارى را استخدام كرد كه فضه نوبيه نام داشت و در خدمات با او همكارى مى كرد. پيامبر دعايى به وى ياد داد كه با آن دعا مى كرد.
فاطمه (س ) از او پرسيد: آيا خمير درست مى كنى يا نان مى پزى ؟ گفت : خمير درست مى كنم اى بانوى من و هيزم مى آورم .
او رفت و با دستش هيزم جمع كرد. وقتى خواست بياورد، نتوانست . پس با آن دعايى كه پيامبر ياد داده بود، دعا كرد و آن دعا آن بود ((اى يگانه اى كه كسى مانندش نيست ، همه مى ميرند و فانى مى شوند و تو بر عرش خود يگانه اى و چرت و خواب او را نمى گيرد.))
پس مردى باديه نشين كه از قبيله ازدشنوء بود آمد و هيزم ها را به خانه فاطمه (س ) حمل كرد.
((2- امام صادق (ع)))
امام جعفر (ع) كه به مقتضاى روزگار خويش ، محفل علمى بزرگى تشكيل داده و تشنگان زلال كوثر را از معارف آسمانى خود، سيراب مى ساخت ، نيز به مناسبت هاى گوناگون سرگذشت هايى از فضه را براى دوستداران حقيقت بيان مى فرمود: خبر مربوط به اطلاع تعداد معدودى از جمله فضه از خوابى كه فاطمه زهرا ديده بود، قضيه برخورد علمى فضه با خليفه ، روزه سه روزه و دعاى على (ع) از اين قبيل سرگذشت هاى پاك بانوى نوبه است كه امام صادق (ع) نقل كرده است . متن خبر برخورد علمى وى با خليفه به اين صورت است .
1- روى عن الصادق (ع) انه قال كان لفاطمة جارية يقال لها فضه ، فصارت من بعدها لعلى (ع)، فزوجها من ابى ثعلبه الحبشى ، فاءولدها ابنا، ثم مات ابو ثعلبة . و تزوجها من بعده ابومليك ، ثم توفى ابنها من اءبى ثعلبه فامتنعت من اءبى مليك ان يقربها، فاشتكاها الى عمر و ذالك فى ايامه . فقال لها عمر: ما يشتكى منك ابومالك يا فضه ؟
فقالت : انت تحكم فى ذالك و ما يخفى عليك . قال عمر: ما اجد لك رخصة قالت : يا ابا حفص ذهب بك المذاهب ان ابنى من غيره مات فاءردت ان اءستبرى ء نفسى بحيضة فاذا انا حضت علمت اءن ابنى مات و لا اءخ له و ان كنت حاملا كان الولد فى بطنى اءخوه فقال عمر: شعرة من آل ابى طالب اءفقه من عدى .(139)

و متن خبر مربوط به روياى فاطمه زهرا (س ) چنين است :
2- قال ابو عبدالله (ع): قال اميرالمؤ منين (ع): فلما انتبهت من مرقدها صاحت بى فاءتيتها فقلت لها: ما تشتكين ؟ فخبرتنى بخبر الرؤ يا ثم اخذت على عهد الله و رسوله انها اذا توفت لا اعلم احدا الا ام سلمة زوج رسول الله و ام ايمن و فضه و من الرجال ابنيها و عبدالله بن عباس و سلمان الفارسى و عمار بن ياسر و المقداد و اءبوذر و حذيفة .(140)
امام صادق (ع) فرمود: على (ع) فرمود: وقتى از مرقدش برخاست مرا صدا زد. به نزدش رفتم و گفتم از چه رنجورى ؟
او مرا از خوابى كه ديده بود آگاه كرد. آن گاه كه از من به خدا و رسولش تعهد گرفت كه تا لحظه وفاتش كسى جز ام سلمه همسر رسول خدا، ام ايمن ، فضه ، و از مردان دو فرزندش و عبدالله بن عباس و سلمان فارسى و عمار ياسر و مقداد و ابوذر و حذيفه ، را آگاه نسازم .
((3- سويد بن غفله (غفلة )))
سويد بن غفلة بن عوسجة بن عامر فقيه ، عابد و عظيم القدر بود، وى شهيد فتح يرموك و متوفى 80 تا 82، ه‍ق . است .
ابو اسحاق خيثمة بن عبدالرحمان ، ابراهيم نخعى ، شعبى ، سلمة بن كهيل ، ابراهيم بن عبدالاعلى ، نعيم ابن هند، عبد بن ابى لبابه و عبدالعزيز بن رفيع و ميسرة ابوصالح ... از وى روايت نقل مى كنند.
شيخ در رجال خود، سويد بن غفله را از ياران امام على (ع) و امام حسن مجتبى (ع) مى داند.
همچنين در رجال برقى با چهره اى ديگر از وى روبرو هستيم . برخى او را از اولياى اميرمؤ منان (ع) مى دانند. وى در اسناد تفسير قمى واقع شده است و فضل بن شاذان و... به وى اعتماد كرده اند.(141) از اين روى او بارها به خدمت على (ع) شرفياب مى شد.
دخلت على على بن ابى طالب (ع) العصر فوجدته جالسا بين يديه صحيفة فيها لبن حازر اجد ريحه من شدة حموضته و فى يده رغيف ارى قشار الشعير فى وجهه و هو يكسر بيده اءحيانا فاذا غلب كسره بركبته و طرحه فيه ، فقال : ادن فاءصب من طعامنا هذا، فقلت : انى صائم فقال : سمعت رسول الله (ص) يقول : من منعه الصوم من طعام يشتهيه كان حقا على الله ان يطعمه من طعام الجنة و يسقيه من شرابها، قال : فقلت لجاريته و هى قائمة بقريب منه : ويحك يا فضه اءلا تتقين الله فى هذا الشيخ ؟ الا تنخلون له طعاما مما ارى فيه من النخالة ؟
فقالت : لقد تقدم الينا اءن لا ننخل له طعاما قال : ما قلت لها فاءخبرته فقال : بابى و اءمى من لم ينخل له طعام و لم يشبع من خبز البر ثلاثة ايام حتى قبضه الله .(142)

((4- ورقة بن عبدالله ازدى ))
او موضوع زيارت خانه خدا، سخنان و اشعار فاطمه (س ) به نقل از فضه ، روايت كرده است .(143)
((5- ابوالقاسم قشيرى ))
وى موضوع حفظ قرآن از فضه را با واسطه نقل كرده است . سيد محسن امين درباره قبيله او مى نويسد: قشيرى قبيله اى از هوازن است و درباره ابوالقاسم قشيرى مى نويسد: وى همان على بن حسن بن قاسم است .(144)
ابوالقاسم القشيرى فى كتابه : قال بعضهم : انقطعت فى البادية عن القافلة فوجدت امراة فقلت لها من انت ، فقال : و قال سلام فسوف تعلمون ، فسلمت عليها فقلت ما تصنعين ههنا؟ قالت : من يهدى الله فلا فضل له ...(145)
((6- ابن عباس ))
وى از زمانى كه امام حسن و امام حسين (عليهما السلام ) مريض شدند مردم براى ملاقات آنان آمدند، روايت نقل مى كند و مى گويد:

قال : مرض الحسن و الحسين فعادهما جدهما (ص) دعادهما عامة العرب . فقالوا لابيهما لو نذرت فقال علىّ ان عوفيا صيام ثلاثة ايام شكرا و قالت فاطمه كذالك و قالت جارية يقال لها فضه نوبيه ان براسيداى صمت الله عزوجل شكرا.(146)
حسن و حسين (عليهما السلام ) مريض شدند و پدر بزرگشان رسول خدا (ص) و گروهى از عرب آنها را ملاقات كردند. به پدر آن دو گفتند اگر نذر كنى (بهتر خواهند شد) على (ع) فرمود: اگر شفا يابند، سه روز روزه شكر نذر مى كنم . فاطمه (س ) نيز چنين گفت . دختركى نيز كه به او فضه نوبيه گفته مى شد، گفت : اگر هر دو خوب شوند براى خدا شكرانه روزه مى گيرم .(147)
((7- ابن ادريس ))
ادريس بن عبدالله الاودى از ياران امام صادق (ع) است و در كتب مختلف از وى نام برده شده است . آيت الله خويى در معجم رجال الحديث خود ادريس را از اصحاب امام صادق (ع) مى داند. او روايت مربوط به حضور فضه در كربلا را نقل مى كند كه در اصول كافى به آن استناد شده است .
قال : لما قتل الحسين اراد القوم ان يوطئوه الخيل فقالت فضه لزينب يا سيدتى ان سفينة كسر به فى البحر فخرج به الى الجزيرة فاذا هو باسد فقال يا ابا الحارث انا مولى رسول الله (ص) فهم بين يديه حتى وقفه على الطريق و الاسد فى ناحيه فدعينى امضى اليه فاعلمه ما هم صانعون غدا...(148)
((8- عمربن حريث ))
عمربن حريث (ابو احمد الصيرفى ) كوفى است و مورد اعتماد نجاشى بود. برقى و شيخ او را از اصحاب امام صادق (ع) مى دانند.(149)
و در مجلس ابن زياد حضور داشت و آنگاه كه ابن زياد قصد كرد حضرت زينب (س ) را به شهادت رساند او در صدد نجات وى برآمد.(150)
خبر مربوط به زهد حضرت على را او نقل كرده است :
و ترصد غداءه عمر بن حريث فاتت فضة بجراب مختوم فاخرج منه خبزا متغيرا حشنا فقال عمرو: يا فضة لو نخلت هذا لدقيق و طيبتيه قالت : كنت افعل فنهانى و كنت اضع فى جرابه طعاما طيبا فختم جرابه ثم ان اميرالمؤ منين (ع) فتة فى قصعته و صب عليه الماء ثم ذرّ عليه الملح و حسر عن ذراعه فلما فرغ قال : يا عمرو لقد حانت هذه و (مد يده الى محاسنه ) و خسرت هذه ان ادخلها النار من اجل الطعام و هذا يجزينى .(151)