فضه همراز زهرا (س)

محمد عابدى ميانجى

- ۱ -


مقدمه
شميم نوازشگر فاطمه (س )، كوثر رسول اكرم (ص)، چند صباحى فضاى شهر مدينه را با رايحه حضور خود معطر ساخت . فاطمه (س ) در زمانى اندك ، فرزانگانى را پرورش داد كه از چشمه معرفت نوشيدند و بر تارك تاريخ درخششى ابدى يافتند.
مطالعه زندگى اين ((پروانگان فاطمى )) ضمن تبيين فضاى دينى و اجتماعى بعد از رحلت رسول اكرم (ص) و بررسى جريانهاى سياسى منحرف ، نقش الگوهاى جاودانه را كه ثباتشان در مسير حق زبانزد تاريخ است ، آشكار مى سازد و راههاى عملى دفاع از حكومت دينى را در چشم انداز نسل امروز به تصوير مى كشد؛ نسلى كه بيش از هر زمان ديگر محتاج شناختن مسير حق و پايدارى بر اهداف اصيل اسلامى خويش ‍ است .
انسانهاى وارسته اى كه در سايه سار وجود فاطمه زهرا (س ) جمع شدند، جمعى از آنان مانند ((اسماء بنت عميس ))، ((ام سلمه )) انسانهايى آزاد با موقعيت هاى ممتاز قبيله اى و اقتصادى و برخى هم جدا از همه حمايت هاى مادى و نژادى بودند و با اين حال از مسير حق پاى به عقب نكشيدند. مطالعه زندگى جمع اخير از آن جهت قابل توجه است كه فشارهاى اجتماعى روح و جانشان را آزار مى داد و آنان با اين كه توان هيچ نوع دفاعى نداشتند، بر اعتقاد خويش به دين و روش حق پاى مى فشردند.
كتابى كه پيش روى داريد به شرح و تحليل زندگى يكى از اين بانوان اختصاص دارد؛ بانويى كه نام خود را از پيامبر اكرم (ص) گرفت و به ((فضه نوبيه )) مشهور شد.

قم - محمد عابدى ميانجى
زمستان 1378

بخش اول : زلال زندگى

نوبه در بستر تاريخ
فضه در دامنه رشته كوههاى سرخ و برافراشته ((نوبه )) در شرق آفريقا به دنيا آمد. منطقه نوب ، به گفته حموى : ((شهرهايى وسيع و پهناور در جنوب مصر است و نوبه نام ديگر شهر ((دمقله )) است كه به ساحل رود نيل منتهى مى شود و از آنجا تا اولين مرزهاى مصر چهل شب راه است .)) وى آنگاه به ناحيه اى از درياى تهامه نيز نام نوبه مى دهد.(1)
هنگام ظهور اسلام در ابتداى قرن هفتم ميلادى ، سه قلمرو در منطقه نيل وجود داشت كه (نوبده ) قلمرو نوبه اى ها، اولين آنها بود. واژه نوبه به رغم محدود بودنش به مردم قسمت هاى شمالى تر اين سرزمين ها، عموما به حكومت متحد از سه قلمرو اطلاق مى شد و حتى ساكنان سرزمين مجاورش در جنوب را هم در بر مى گرفت .
با فتح مصر توسط مسلمانان در فاصله سالهاى 639-641 يك نيروى نظامى به مرز نوبه آمد، ولى توسط اين نيرو بر ((مصر عليا)) هنوز ناپايدار بود؛ ولى سرانجام قلمرو نوبه مسيحى از پاى درآمد و تسليم شد.
در سال 969 ميلادى ، خاندان فاطميان كه در شمال آفريقا و در مخالفت با عباسيان بغداد خلافتى ايجاد كرده بودند، مصر را فتح كردند و آنگاه سلطان نوبه را به دين اسلام دعوت نمودند.(2)

ستارگان نوبه
اطلاعى دقيق از زندگى شخصيت هاى بزرگ و تاريخى اهل نوبه در دست نيست با اين حال نشانه هايى از زنان و مردان وارسته اى مى توان يافت كه از اين ديار سر بر آورده اند و صفحات زرينى را از تاريخ بشريت و اسلام به خود اختصاص داده اند. اطلاعات ما به شخصيت هايى بر مى گردد كه بعد از ((فضه نوبيه )) در اين منطقه ظهور كرده اند. از جمله به مادر تكتم ، امام رضا (ع) و فاطمه معصومه (س ) مى توان اشاره كرد. مادر امام رضا (ع) با نام هاى اروى ، نجمه ، و سمانه نيز خوانده مى شد و نام ((نجمه )) براى وى در خانه امام كاظم (ع) انتخاب شد. هنگامى كه به خانه حضرت راه يافت ، معلوم شد كه از نظر عقل و هوش از بهترين بانوان است . حميده ، مادر موسى بن جعفر (ع) مى گويد: وقتى نجمه به خانه ما آمد، رسول خدا (ص) را در خواب ديدم كه به من فرمود: ((اى حميده ! نجمه را به پسرت موسى ببخش . به زودى بهترين فرد روى زمين از او متولد خواهد شد.)) من به اين دستور عمل كردم و امام رضا (ع) به دنيا آمد.(3)
حميده از اين بانوى نوبه اى همواره به خوبى ياد مى كرد و به پسرش امام كاظم (ع) مى گفت : ((پسرم ! تكتم بانويى است كه هرگز بهتر از او را نديده ام ، وى را همسر تو كردم و نيكى در حق او، به تو سفارش ‍ مى كنم .(4)
او اهل عبادت و مناجات بود.(5) و توفيق يافت مادر هشتمين امام شيعيان (6) و حضرت فاطمه معصومه (س ) شود. بعد از تولد امام رضا (ع) امام كاظم (ع) نامش را ((طاهره )) كنيه اش را ((ام البنين )) و لقبش را ((شقراء)) گذاشت .
در مجمع البحرين مى خوانيم : امام او را با اين عبارت توصيف كرد ((پدرم فداى پسر نوبيه پاكيزه )). زيرا مادرش اهل نوبه بود.(7)
احتمال دارد وى فرزندان ديگرى نيز به دنيا آورده باشد كه ((ابراهيم )) يكى از آنها است .(8)

فضه كيست ؟
فضه صورتى گندم گون و نمكين داشت گرم و شيرين سخن مى گفت . از چهره اى مهربان ، قلبى غمخوار، قريحه اى دلپذير و ذوقى ظريف برخوردار بود(9) و استعدادهاى شگرفى كه از خود بروز داد، اصالت نسب او را مى نماياند. فضه اهل ((نوبه )) بود. به اين دليل كه امام صادق (ع) از وى به اين لقب ((نوبيه )) ياد مى كند.(10)
درباره اينكه فضه چگونه به مدينه راه يافت ، احتمال هايى وجود دارد؛ از جمله اينكه ؛ وى در جنگ به غنيمت گرفته شد. در تحليل اين احتمال ، بايد گفت : در سال هاى اول و دوم بعد از هجرت ، پيامبر اكرم (ص) هر چند جنگ هايى در نقاط دور دست ، مانند نوبه و... روى نداد، اما با مخالفان نزديك مدينه ، نبردهايى صورت گرفت كه به جنگ با يهوديان يثرب در سال اول و درگيرى با كاروان قريش ، و جنگ بعد از آن در سال دوم و چندين سريه و غزوه ديگر، مى توان اشاره كرد. در اين جنگ ها احتمال دارد عده اى اسير شده باشند و فضه يكى از آنها باشد.
احتمال دوم اين است كه وى هديه زمامداران ديگر كشورها است . چه در سال هاى مختلف پيامبر اسلام نمايندگانى به شهرهاى مختلف اعزام مى كرد؛ حتى پادشاه روم گاه هدايايى براى پيامبر (ص) مى فرستاد. همچنين رابطه حضرت با پادشاه حبشه نيز كه زمانى مهاجران را در كشور خود جاى داده بود، مناسب بود؛ البته اين نكته را بايد افزود در همين دوران كنيزان ديگرى نيز از اهل نوبه در مدينه حضور داشتند، از جمله عايشه و حطب و... كه هر يك كنيزى از نوبه اى ها در اختيار داشتند.(11)
مطالعه منابع تاريخى نيز گوياى همين امر است كه تجارب برده از نوبه ، حتى به صورت سازمان يافته نيز صورت مى گرفت .(12) البته امكان دارد اين كنيزها از نوبه و سرزمينهاى اطراف توسط تاجران برده جمع آورى و به مناطق داخلى يا نزديك حجاز آورده شده و آنگاه در جنگ هاى بين مسلمانان با يهوديان يا مشركان به دست مسلمانان افتاده باشند.

ورود فضه به مدينه (13)
انسان هاى دلباخته از نقاط مختلف به شوق ديدار پيامبر (ص) به مدينه مى آمدند و چون مهر پيامبر جانشان را نوازش مى داد، حاضر به ترك او نمى شدند. آنان سرپناهى نداشتند و محتاج غذا و امكانات اوليه زندگى بودند. پيامبر (ص) بخشى از فرصتش را براى تهيه حداقل امكانات مورد نياز مهاجران غريب به كار مى برد. حضرت آنان را در كنار مسجد جاى داد و از غنيمت ها و... براى تاءمين نيازهايشان به آنها پرداخت مى كرد.
مهاجرانى كه به اصحاب صفه (14) مشهور بودند، عموما فقير و به كمكهاى مستقيم رسول خدا (ص) وابسته بودند. دليل اصلى اين امر، نداشتن زمين و زراعت بود كه سرمايه اصلى آن روز به شمار مى رفت . همين معضل اقتصادى مهاجران مكه را نيز گرفتار كرده بود كه با هميارى و ايثار مردم مدينه (انصار) مشكل آنان برطرف شد و اختلاف محسوسى بين آنها به چشم نمى خورد؛ اما اين كمك ها درباره مهاجران غريب كه بدون سر و صدا و تك تك وارد شهر مى شدند، ديده نشد. خانواده رسول خدا، خصوصا حضرت على (ع) و فاطمه زهرا (س ) نيز با رنج و سختى امور خانه را اداره مى كردند. تا آنجا كه بر اساس روايتى دستان فاطمه زهرا (س ) پينه بسته بود و هر روز بيشتر از قبل قوايش به تحليل مى رفت .(15)
گاه شب را با آسياب كردن به صبح مى رساند و على (ع) رنجور از زخم مشكى كه تا شب بر دوش كشيده بود، به خانه مى آمد و حسن و حسين را در آغوش مى كشيد و از آنان پرستارى مى كرد. با اين همه ، عزت نفس فاطمه (س ) مانع از آن بود كه به وضع سخت زندگى اعتراضى كند. از اين روى هر گاه پيامبر اكرم (ص) از حال و روز دخترش سؤ ال مى كرد، فاطمه (س ) ابراز رضايت مى نمود، تا اينكه روزى اميرمؤ منان در حين كار از ورود تعدادى اسير به مدينه اطلاع يافت . خود را به فاطمه (س ) رساند و از آمدن اسيران خبر داد. آن دو لحظه اى انديشيدند. آنگاه فاطمه (س ) نزد پدر آمد، اما بى آنكه سخنى از نياز بر زبان آورد، به خانه بازگشت . وقتى خود را در مقابل امير مؤ منان (ع) ديد، فرمود: از هيبت آن بزرگوار قدرت سخن گفتن از من گرفته شد. اين بار هر دو با هم به نزد پيامبر آمدند و اين بار على (ع) پيش ‍ قدم شد. او از سختى كار خانه براى فاطمه و كار بيرون براى خود حكايت گفت و در نهايت خدمتكارى از رسول خدا (ص) براى فاطمه (س ) درخواست كرد.(16)
اشك در چشمان رسول خدا حلقه زد و فرمود:(17) اى فاطمه ! قسم به حق كسى كه مرا به رسالت فرستاد، چهار صد نفر در مسجد بدون غذا و لباس هستند، اگر نمى ترسيدم با دادن خدمتكار، ثواب و اجر اخروى شما از بين برود، هر چه مى خواستى مى دادم .
اى فاطمه ! من نمى خواهم اجر و پاداش تو را با دادن خادمه اى از تو جدا كنم ...
آنگاه فرمود: از چيزى با خبرتان مى كنم كه از خادم برايتان بهتر است ، وقتى مى خواهيد بخوابيد، سى و چهار مرتبه الله اكبر سى و سه بار سبحان الله ، و سى و سه بار الحمد لله بگوييد.
بر اساس روايتى ديگر پيامبر (ص) پس از شنيدن درخواست آنان از خانه خارج شد. در همان حال آيه اى نازل شد. و اما تعرضن عنهم ابتغاء رحمة من ربك ترجوها فقل لهم قولا ميسورا.(18) آيا براى رسيدن به رحمت خداى خود كه اميدش را دارى ، از آنها روى برگرداندى ؟ با آنها به نرمى سخن بگوى .
در پى نزول اين آيه كه به صراحت به رضايت الهى از تقاضاى فاطمه (س ) تاكيد مى كرد، دل نگرانى رسول خدا (ص) نيز از نابودى اجر و ثواب تحمل سختى ها از بين رفت . و اين بار پيامبر (ص) با گشاده رويى به جمع اسيران آمد و بانويى را كه نمكين صورت و از اهالى سرزمين ((نوبه )) بود، براى همكارى با فاطمه (س ) برگزيد و خود نام ((فضه )) را برايش ‍ انتخاب كرد و آنگاه او را به خانه فاطمه (س ) روانه ساخت .
و به اين ترتيب ((فضه )) زندگى افتخارآميز خود را در كنار دختر رسول خدا (ص) را آغاز كرد.

بخش دوم : در محضر سه معصوم

مشاركت در خدمت
برخى از نويسندگان سعى دارند، ثابت كنند در آن زمان كه فضه به خانه فاطمه زهرا (س ) راه يافت ، همه فقراى مدينه از جمله اصحاب صفه به تمكن مالى رسيده بودند، بنابراين بخشيدن خادمه به فاطمه زهرا (س ) به معناى ناديده گرفتن حقوق ديگر فقرا نبود. صاحب ((نخبة البيان )) مى نويسد: آنچه كه معروف است ، فاطمه خادمه اى به نام فضه داشته كه پيامبر (ص) آن را به او بخشيده بود و اين بعد از زمانى است كه فرزندان و كارهايش بيشتر از قبل شد و از طرف ديگر پيروزى و غنايم افزونتر گشت . رسول خدا بر آنچه از خيبر و بنى قريظه و نضير و غير آن به دست آمد، مسلط شد به اين ترتيب دنيا به مسلمانان رو كرد و اهل صفه و ضعفاى مدينه از فقر و فلاكت نجات پيدا كردند؛ زيرا رسول خدا از اين اموال به آنها بخشيد و آنان به وسعتى كه خدا عنايت كرده بود، روى آوردند. پيامبر (ص) در اين وقت براى دخترش نيز گشايشى ايجاد كرد...))(19)
ديدگاه حاضر در صدد رفع اين شبهه است كه خاندان عترت در عين نيازمندى اقشار وسيع مردم ، چگونه تقاضاى خادم مى كردند، و با اين توجيه تقاضاى خدمتكار بعد از رفع نيازهاى عمومى خواهد بود؛ اما حقيقت اين است كه هيچ دليلى بر اين ادعا نيافتيم . كه گوياى تمكن مالى عموم مردم از جمله اصحاب صفه آن هم در اين حد فراگير باشد.
در هر صورت به نظر مى رسد با ورود اين بانوى نوبه اى استراحت و راحتى نيز همچون كار و تلاش بين او و فاطمه (س ) تقسيم شد؛ لذا فاطمه (س ) مى فرمود: رسول خدا (ص) به من سفارش كرد، كار خانه يك روز با من و روز ديگر با او (فضه ) باشد.(20)
به اين ترتيب پيامبر به فضه در مقابل خدمت حق حيات ، حق استراحت ، حق عبادت داد. به عبارت ديگر، او نيز انسانى آزاد شد كه هم كار مى كرد و هم ثمره كار خود را مى چيد. لذا اين گونه به خدمت گيرى نه تنها روح رفاه طلبى و برترى جويى نداشت ، بلكه نوعى تعامل و روشى براى يارى رسانى طرفينى بود. روشى كه با اجراى عدالت جلوى هر نوع برترى جويى و استثمار را مى گرفت .
به اين ترتيب به نظر مى رسد، ورود فضه نوبيه به خانه فاطمه زهرا (س ) با عنوان ((مشاركت )) صورت پذيرفت . در تاءييد اين تحليل كافى است به متن حديث امام صادق (ع) توجه كنيم كه مى فرمود:(21) رسول خدا براى فاطمه (س ) خادمه اى استخدام كرد كه نامش فضه نوبيه بود و خدمت را تقسيم كردند.

خانه نور
فضه برگزيده رسول خدا از چنين رويدادى بى اندازه خوشحال بود و از اينكه توفيق همكارى و هميارى با دختر پيامبر بزرگ اسلام را يافت ، در پوست خود نمى گنجيد. خوشحالى او آنگاه افزونتر شد كه پيامبر خدا (ص) او را مورد لطف مخصوص خود قرار داد و نام (فضه ) را برايش انتخاب كرد. فضه با خوشحالى و خيالى آسوده ، مسير خانه فاطمه (س ) را در پيش ‍ گرفت . و لحظه اى بعد خود را در آنجا يافت . خانه فاطمه كنار خانه رسول خدا و در مجاورت مسجدالنبى بود و روزنه اى بين آن دو بود كه هرگاه پيامبر (ص ) از خانه خود بيرون مى آيد از طريق اين روزنه از حال دخترش مطلع مى شد. فضه ، خانه اى گلى و محقرى را پيش روى خود مى ديد كه مانند ديگر خانه هاى مدينه بود و آنگاه كه به درون خانه پاى گذاشت ، سادگى خانه او را مبهوت ساخت و عجيب تر اينكه فاطمه و دو فرزندش حسن و حسين عليهماالسلام در نهايت سادگى مى زيستند. اينك فضه مقصود خود را يافته بود. الفت و پيوندى معنوى بين آن دو از همان لحظه آغازين برقرار شد كه تا لحظه شهادت فاطمه زهرا (س ) ادامه يافت .

زهد علوى
در اين خانه ، زهد على (ع) و عدالت فاطمه (س ) دو اصلى بود كه از همان روز نخست ، فضه را مجذوب اهل بيت عليهم السلام كرد. او مى ديد كه چگونه منسوبين و بستگان درجه اول پيامبر (ص) از كوچكترين امتيازى محرومند. آرى ! فضه از همان روز به اين حقيقت پى برد. ديوارهاى كوتاه ، اتاق كوچك ، ظروف گلى ، زيراندازهاى نخ ‌نما و لباس هاى ساده ... همه فضه را غرق در حيرت كرده بود.
((حافظ رجب برسى )) در كتاب ((مشارق الانوار)) در اين باره داستانى را بيان مى كند كه در هيچ يك از كتب ديگر از آن ياد نشده است .(22) روشن ترين دليل را محمد على عالمى در كتاب خود ((پيغمبر و ياران )) يادآور مى شود و مى نويسد: تا اول قرن نهم كه ((برسى )) اين كتاب را نوشته است ، از اين مطالب خبرى نيست و در كتابى قبل از آن يافت نشده است )). اصل داستان او كه از آن پس بارها در كتب ديگر نقل شده ، چنين است :
وقتى فضه به خانه حضرت زهرا (س ) آمد، در آنجا غير از آسياب ، سپر و شمشير چيز ديگرى نديد. او دختر پادشاه هند بود و مقدارى از ((اكسير)) به همراه داشت . قطعه اى مس برداشت و به شكل شمش ‍ درآورد. دارو به آن زد و به صورت طلا شد. وقتى پيش امير مؤ منان آمد، طلا را رو به رويش گذاشت . على (ع) وقتى آن را ديد، فرمود: آفرين فضه ! اما اگر آن را ذوب مى كردى ، رنگش بهتر و قيمتش بالاتر مى شد. فضه با شگفتى پرسيد: اى آقا! مگر شما هم اين صنعت را مى شناسيد؟
فرمود: بله و اين كودك هم (بلد است .)
فضه پرسيد: اين كودك هم ؟
فرمود: بله . آنگاه به حسين (ع) اشاره كرد و او جلو آمد و مانند پدر توضيح داد.(23)
به هر روى اين روايت از قرن نهم به بعد در كتاب هاى مختلفى تكرار شد و توهمات زيادى پيرامون زندگى فضه به وجود آورد. از جمله اينكه برخى او را دختر پادشاه هند دانسته اند.(24)
گروهى بر ضعف اين مطلب تاكيد كرده اند و البته ما براى اثبات مقام زهد اميرمؤ منان (ع ) نيازى به چنين رواياتى نداريم ؛ و رواياتى ديگر كه فضه نيز در آنها حضور دارد و گوياى مقام زهد اميرمؤ منان است ، به تعداد زيادى در كتب مختلف نقل شده است .
فضه ارتباط گسترده اى با خاندان اهل بيت مخصوصا على (ع) داشت . و علاوه بر يارى رسانى در امور منزل ، به اميرمؤ منان (ع) نيز كمك مى كرد. گاه آب وضوى حضرت را حاضر مى كرد و زمانى كارهاى شخصى او را انجام مى داد. غذاى حضرت را كه در منزل تهيه مى شد، در دستمالى مى پيچيد و به خدمت ايشان به محل كارش در نخلستان ها مى برد. در اين بين گاه اتفاقاتى روى مى داد كه نمونه هايى از آنها را مى خوانيم :

سبوس نان
سويد بن غفله (25) مى گويد: عصر يكى از روزها نزد اميرمؤ منان رفتم . ديدم سفره اى پيش روى گسترده است و در آن دوغى قرار داده اند كه بويش ‍ از فاصله دور به مشام مى رسيد. در دستش نيز تكه اى نان ديدم كه سبوس ‍ جو روى آن پيدا بود. حضرت آن را با دست ريز مى كرد و هرگاه نمى توانست ، با زانو فشار مى داد و مى شكست و مى خورد. وقتى مرا ديد، از من خواست جلوتر بروم و با وى غذا بخورم ؛ من امتناع كردم و گفتم : روزه ام . حضرت در پاسخ به من فرمود: ((هر شخصى كه روزه گرفتن او را از خوردن غذايى كه سيرش مى كند، باز دارد، حق است بر خدا كه از غذاى بهشتى اطعامش كند و از شراب بهشتى سيرابش سازد.))
به فضه كه در چند قدمى حضرت بود، گفتم : واى بر تو اى فضه ! در حق اين پيرمرد از خدا نمى ترسى ؟ چرا سبوس نان را نمى گيرى ؟! نخاله آن روى نان حضرت معلوم است ! فضه گفت : به ما فرموده است سبوس غذا را نگيريم . گاه آن را در كيسه اى مى گذارد و مهر مى زد تا نتوانند سبوسش را بگيرند.(26)

درسى از على (ع)
فضه مسؤ وليت داشت غذاى حضرت را كه در منزل آماده مى شد، به ايشان برساند و به اين ترتيب با وى همراه بود. از اين روى چندين بار كه اشخاص ‍ مختلف حضرت را در حال خوردن غذاى ساده بعد از خستگى ناشى از كشاورزى مى ديدند، به فضه اعتراض مى كردند و او كه در مقابل اين سؤ الها قرار مى گرفت ، خود بهتر از ديگران به مقام والاى اميرمؤ منان وصى و برادر رسول بزرگ خدا پى مى برد.
عمرو بن حريث يكى از اشخاصى است كه به فضه اعتراض كرد و... امير مؤ منان در پاسخ او فرمود: يا عمرو لقد حانت هذه - و مد يده الى محاسنه - و خسرت هذه ان ادخلها النار من اجل الطعام و هذا يجزنى .(27)
حضرت على (ع) فرمود: عمرو وقت اين رسيده - و دستش را به محاسنش ‍ كشيد - و ادامه داد: اگر اين محاسن به سبب طعام بسوزد، زيان كرده است و همين غذا مرا كفايت مى كند.

عدالت فاطمه (س )
فاطمه (س ) هرگز در حق فضه بى عدالتى روا نداشت . به وى فرصت عبادت مى داد و از تمام امتيازها بهره مندش مى ساخت . در اين باره پيامبر (ص) نيز به فاطمه (س ) توصيه كرده بود به اين صورت كه انجام كارهاى خانه يك روز بر عهده فاطمه (س ) و روز ديگر بر عهده فضه باشد. با اين روش هر يك مى توانستند به استراحت ، عبادت و كارهاى مورد علاقه شان بپردازند. در نوع انتخاب كارهاى خانه نيز فاطمه (س )، فضه را آزاد گذاشته بود و كار بر زمين مانده را دختر رسول خدا انجام مى داد. در اين خانه عموما كارها به دو بخش داخلى و خارجى خانه تقسيم شده بود. كارهايى مانند: آرد كردن جو و گندم ، روشن كردن تنور نان و غذا پختن ، شستن لباس ، نگهدارى كودكان از كارهاى داخل خانه بود و امورى مانند تهيه هيزم ، رساندن غذاى حضرت على (ع) در نخلستان ، از امور بيرون منزل به حساب مى آمد. و اين نيز مطلب نمونه اى است از عدل الهى كه در خانه اهل بيت عليهم السلام جارى بود.

نوبت كار
قطب راوندى مى نويسد: ((روزى سلمان فارسى به خانه فاطمه (س ) آمد. ديد حضرت در كنار آسياب نشسته و به آرد كردن جو براى خانواده اش ، مشغول است و از كثرت كار، دست فاطمه زهرا (س ) مجروح شده و خون آن بر دسته آسياب لخته بسته است . در همان حال فرزند كوچكش حسين (ع) در گوشه خانه از گرسنگى بى تاب و رنگ پريده شده است . سلمان پرسيد: اى دختر رسول خدا دست هاى شما از آسياب كردن مجروح شده است . خادمه تان حاضر است ، چرا اين كار را به او نمى سپاريد؟
فرمود: رسول خدا (ص) به من وصيت كرده است خدمت خانه يك روز با او و روز ديگر با من باشد، ديروز نوبت او بود.
سلمان گفت : من بنده آزاد شده شما هستم . بگذاريد جو را آرد كنم يا حسين (ع) را ساكت سازم . فرمود: من بهتر مى توانم حسين را آرام كنم . شما جو را آرد كنيد.
سلمان مشغول كار كردن شد. دقايقى بعد هنگام نماز فرا رسيد و سلمان به سوى مسجد رسول خدا (ص) روانه شد. در مسجد على (ع) را ديد و از آنچه ديده بود، او را مطلع كرد. على (ع) كه از ناراحتى اشك بر گونه هايش ‍ جارى شده بود، بى درنگ از مسجد خارج و به سوى خانه روانه شد.
لحظه اى بعد ديدند كه على (ع) تبسم كنان به مسجد برگشت . رسول خدا (ص) پرسيد: چه شد گريان رفتى و خندان برگشتى ؟ فرمود: دخلت على فاطمه (س ) و هى مستقبلة لقفاها و الحسين نائم على صدرها و قدامها رحى تدور من غير يد نزد فاطمه رفتم . ديدم حسين (ع) بر سينه مادر خوابيده و آسياب ، بى آنكه دستى ديده شود، خود به خود مى گردد.
پيامبر (ص) تبسمى كرد و فرمود: يا على اما علمت ان لله ملائكة سيارة فى الارض يخدمون محمدا و ال محمد الى ان تقوم الساعة اى على ! مگر نمى دانى خداوند در زمين فرشتگانى دارد كه مى گردند و هميشه به محمد و آل محمد خدمت مى كنند؟(28)

حق انتخاب
در روايتى ديگر كه ابن حجر عسقلانى آن را به نقل از امام صادق (ع) بيان مى كند، فروغى در نهايت زيبايى از عدل فاطمى با فضه نوبيه را مى توان مشاهده كرد. آنجا كه حتى انتخاب نوع كار را به فضه مى سپارد. ابن حجر مى نويسد: امام صادق (ع) از اميرمؤ منان (ع) نقل مى كرد كه : فقالت لها فاطمه اتعجينى او تخبزين ؟ قالت بل اعجن يا سيدتى و احتطب . فاطمه (س ) به او گفت : آيا خمير درست كردن را بر عهده مى گيرى يا پختن نان را؟ و در جواب او فضه گفت : خمير درست كردن و آوردن هيزم با من ...(29)

فضه ما
فضه چند سال از محضر رسول اكرم (ص) بهره برد. او در همين مدت كم ، ارتباطى مستحكم با رسول خدا برقرار كرد. در اين مدت روح فضه به مرتبه اى اوج گرفت و معنويت در سيمايش جلوه گر شد كه شگفتى اميرمؤ منان (ع) را برانگيخت و پيامبر (ص) او را از مقام احتياط و طهارت فضه آگاه ساخت . سيد هاشم بحرانى (30) مى نويسد: امام على (ع) به اتاق عايشه كه نزديك خانه فاطمه (س ) بود، رفت و سه بار فضه را صدا زد تا برايش آب وضو حاضر سازد؛ اما از فضه خبرى نشد، تا اينكه شخصى ظرفى پر از آب زلال برايش حاضر ساخت و اميرمؤ منان (ع) بعد از آنكه وضو ساخت ، نزد رسول اكرم (ص) آمد. حضرت از آب وضوى او كه مانند قطرات مرواريد ريزان بود، سؤ ال كرد. على (ع) نيز را اتفاق افتاده بود، باز گفت . پيامبر فرمود: آنكه تو را صدا زد، جبرئيل و آن ظرف از بهشت و آن آب يك سومش از مغرب و يك سومش از مشرق بود.
جبرئيل از قول خود و خدا به تو سلام مى رساند و مى گويد: فضه حائض ‍ بود و نخواست با آن حال آب وضو براى تو حاضر كند و اميرمؤ منان عليه السلام ، بعد از رد جواب سلام در حالى كه از مقام فضه و احتياط او شادمان بود، با تحسين تمام فرمود: اللهم بارك لنا فى فضتنا خدايا در فضه ما بركت قرار بده .(31)
به اين ترتيب كمال پاكيزگى ، طهارت و تقواى فضه بر همگان روشن شد. در مقابل اميرمؤ منان (ع) در حق فضه دعا كرد و به اين واسطه كه بركت در علم ، فرزند و فضايل انسانى فضه به وجود آمد. مقام بزرگى كه فضه در اين رويداد كسب كرد و به اهل بيت منتسب شد، بالاترين شرافت و فضيلت را در حق وى ايجاد كرد، همانگونه كه رسول خدا (ص) سلمان را به چنين انتسابى فضيلت بخشيد و فرمود: سلمان منا اهل البيت بنابراين ؛ تقوا، ايمان ، طهارت و پاكى نفس ، پشتوانه اصلى براى توجه اهل بيت عليهم السلام به فضه را فراهم ساخت .

دست نياز
دعا به سوى يار رفتن و حديث آشنايى به حضور دوست بردن است . دعا جذبه است و آنجا كه انسان از پاى مى افتد، بُراق (32) دعا او را به فضاى عطرآگين اميد رهنمون مى شود. دعا مظهرى از اعجاز معرفت است و براى آنكه به مقصد اجابت برسد، كمال انسانى در روح و جان آدمى بايد به سوى نقطه اوج برود.
اما اجابت دعا خود كسب مقدمات و كمالاتى را مى طلبد كه اعتقاد به ربوبيت خداوند، احساس نياز و اعتقاد به اجابت ، از جمله آنها است .

راز اجابت دعا
اساس دعا، احساس فقر حقيقى است . مرحله اى كه فضه نوبيه نيز به آن دست يافت . تا آنجا كه پيامبر (ص) از عمق صفاى دل و خلوص اين بانوى وارسته آگاهى يافت و دعايى به او آموخت تا هنگام دشوارى با معبود خويش راز گويد و گرفتاريش حل گردد. اميرمؤ منان (ع) در اين باره مى فرمود: فضه براى تهيه هيزم به بيرون خانه مى رفت . دسته بزرگى از هيزم تهيه كرد؛ اما به دليل سنگين بودن نتوانست بياورد، بى درنگ به ياد دعايى افتاد كه پيامبر به وى آموخته بود و آن را زمزمه كرد.
((اى خداى يگانه اى كه مانند تو كسى نيست مى ميرانى هر كسى را و تو بر عرش خود تنهايى و تو را خواب فرا نمى گيرد.)) در همان حال شخصى آمد و او را يارى داد گويى او نيز همان دعا را زمزمه مى كرد و هيزم را تا در خانه فاطمه (س ) رساند.(33)

مقام نيكان
فضه پرورش يافته خاندان ولايت بود و اين امر باعث شد تا به مرور زمان به والاترين مقام انسانى دست يابد.
اوج همراهى و دلبستگى او به اهل بيت را در ماجراى ((اطعام )) مى يابيم كه به واسطه آن فضه به مقام ((ابرار)) دست يافت . قرآن كريم اين گونه از اطعام فقير و اسير و يتيم ياد مى كند:
((همانا نيكان از جام هايى مى نوشند كه آميخته به كافور است . چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و آن را به هر جايى كه بخواهند، روان مى سازند. به نذر وفا مى كنند و از روزى كه شر آن فراگير است ، مى ترسند. و طعام را در حالى كه خود دوست دارند، به مسكين و يتيم و اسير مى خورانند و در دل چنين مى گويند: جز اين نيست كه شما را براى خدا اطعام مى كنيم و از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى . ما از پروردگار خود مى ترسيم در روزى كه آن روز سخت و هولناك است . خداوند آنان را از شر آن روز نگاه داشت .))(34)

در كتب روايى و تفسيرى شاءن نزول اين آيات را چنين بيان مى كنند: حسن و حسين عليهماالسلام فرزندان اميرمؤ منان (ع) مريض شدند. پيامبر به همراه اصحاب به ملاقات آنان آمد و وقتى حالشان را نگران كننده ديد، يكى از اصحاب پيشنهاد كرد كه اى على اگر نذر براى سلامتى كودكانت كنى ، اميد است خدا شفايشان دهد.(35)
على (ع) فرمود: اگر خدا شفايشان داد، سه روز روزه مى گيرم . دختر رسول خدا (ص) و خادمش فضه نيز چنين نذر كردند؛ بعد از مدتى آن دو سلامت خود را باز يافتند.

اينك وقت وفا به نذر رسيده بود. اميرمؤ منان (ع) به نزد شمعون خيبرى رفت و مقدارى پشم براى ريسيدن و سه پيمانه جو به عنوان دستمزد گرفت و به منزل بازگشت . حضرت فاطمه (س ) يك سوم از جو را آرد كرد و نان پخت . لحظه افطار، همه سر سفره حاضر شدند تا روزه خود را بگشايند. در اين هنگام فقيرى بر در خانه ايستاد و با صداى او همه متوجه در شدند. فقير گفت : السلام عليكم يا اهل بيت محمد (ص) فقيرى از مسلمانانم غذايى به من بدهيد، خداوند غذايى بهشتى نصيبتان كند.

على (ع) لقمه را بر زمين گذاشت و فرمود: اى فاطمه فقيرى بر در خانه آمده و با اندوه از ما غذا مى خواهد.(36)
حضرت فاطمه (س ) قبول كرد و آنچه را در سفره بود، برداشت به فقير داد(37) و به اين ترتيب همه ، شب را با گرسنگى به صبح رساندند و چيزى جز آب نخوردند. روز بعد دختر گرامى رسول خدا (ص) يك سوم ديگر از پشم را آورد و شروع به ريسيدن كرد، ساعتى بعد كه كار ريسيدن به پايان رسيد، مقدارى ديگر از جو را آرد كرد و پنج قرص نان پخت ، آن شب نيز على (ع) قبل از افطار در مسجد پيامبر، پشت سر حضرت نماز جماعت را به جاى آورد و به سوى خانه روان شد. سفره را گشودند و همه بر گرد آن جمع شدند، بار ديگر صداى در همه را متوجه خود كرد. اين بار يتيمى از مسلمانان بود كه براى طعام در مى كوفت . او گفت : السلام عليكم يا اهل بيت محمد، من يتيمى از مسلمانان هستم ، از آنچه مى خوريد، مرا هم سير كنيد. خداوند با غذاى بهشتى اطعامتان كند. على (ع) مثل شب قبل لقمه را بر زمين نهاد و رو به فاطمه (س ) كرد و گفت : اى دختر آقاى كريم ، يتيمى بر در خانه ايستاده است و غذا مى خواهد. فاطمه تمام نانها را جمع كرد و على (ع) آنها را به فقير داد و اين ترتيب على ، فاطمه ، حسن ، حسين و فضه شب دوم را نيز، تنها با آب افطار كردند و شب را به صبح رساندند. مقدارى از پشم هنوز باقى مانده بود، فاطمه در روز سوم آن را ريسيد و در عوض ‍ آخرين بخشى از جو را نيز برداشت و آرد كرد و با تمام گرسنگى و ضعف به تعداد خانواده نان پخت . هنگام افطار همه منتظر بودند تا على (ع) از نماز جماعت برگردد. حضرت آمد. خواستند، به دهان بگذارند، صداى كوبيده شدن در اهل خانه را متوجه خود كرد. اين شخصى از اسيران مشرك بود. او نيز گفت : السلام عليكم يا اهل بيت محمد (ص) آيا ما را اسير مى كنيد و به ما طعام نمى دهيد؟!
على (ع) از فاطمه خواست تا غذايشان را به اسير گرسنه بدهند.(38)
فاطمه (س ) براى بار سوم طعام را از سفره جمع كرد و به آن نيازمند داد.(39)
شب سوم را نيز بى غذا به سر بردند و تنها با مقدارى آب افطار كردند. آنها از انفاق خود، خوشحال بودند و مى گفتند: انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا ما به خاطر خدا به شما طعام داديم و اجر و پاداشى از شما نمى خواهيم .
آن روز على (ع) به همراه حسن و حسين عليهماالسلام به سوى پيامبر (ص) روانه شدند در حالى كه از گرسنگى مى لرزيدند. وقتى پيامبر آنها را ديد بسيار شگفت زده شد و با پريشانى پرسيد: ((على جان چه شده ؟ حال خوشى نداريد!! برويد نزد دخترم ، فاطمه .))
آنان وقتى به خانه آمدند، فاطمه زهرا (س ) را در محراب عبادتش ديدند، تا چشم پيامبر به پيكر رنجور و ضعيفش افتاد كه از شدت گرسنگى چشمانش ‍ به گودى نشسته بود، او را در آغوش گرفت و فرمود: واغوثاه بالله ؟ انتم منذ ثلاث فيما ارى ؟ ((پناه بر خدا، شما سه روز است به اين حال كه مى بينم ، بوده ايد؟!))
در همان حال جبرئيل نازل شد و فرمود: خذ يا محمد هناك الله فى اهل بيتك بگير اى محمد خدا گواراى اهل بيت تو كند و آنگاه اين آيات را بر پيامبر خواند:
هل اءتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا (1) انا خلقنا الانسان من نطفة اءمشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا (2) انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا (3) انا اءعتدنا للكافرين سلاسلا و اءغلالا و سعيرا (4) ان الاءبرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا (5) عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا (6) يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا.
آيا بر انسان روزگارى نگذشت كه هيچ لايق ذكر نبود؟
ما او را از نطفه مختلط خلق كرديم و صاحب چشم و گوش كرديم .
ما به حقيقت راه را به انسان نموديم حال خواهد هدايت پذيرد و شكر اين نعمت گويد و خواه آن نعمت را كفران كند.
ما براى مجازات كافران غل و زنجيرها و آتش سوزان آماده كرده ايم . و نيكوكاران عالم در بهشت از شرابى نوشند كه طبعش كافور است . از سرچشمه گوارايى آن بندگان خاص خدا مى نوشند كه به اختيارشان هر كجا بخواهد جارى مى شود.
كه آن بندگان نيكو به عهد و نذر خود وفا مى كنند و از قهر خدا و روزى كه شرش همه اهل محشر را فرا مى گيرد، مى ترسند.(40)

راز مقام نيكان
علامه طباطبايى در ذيل اين آيات ، تفسيرى از امام صادق عليه السلام مى آورد و مى نويسد: فى امالى الصدوق باسناده عن الصادق عليه السلام عن ابيه عليهماالسلام فى حديث : ((عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا)) قال فى دار النبى (ص) يفجر الى دور الانبياء و المؤ منين ((يوفون بالنذر)) يعنى على و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام و جاريتهم ((و يخافون يوما كان شره مستطيرا)) يقول عابسا كلوحا...
((يوفون بالنذر)) يعنى على ، فاطمه ، حسن ، حسين و خادم آنها فضه .(41)
بى گمان و پاداشى كه فضه برد و در رديف ابراز و نيكان جاى گرفت ، علاوه بر پيروى از اهل بيت عليهم السلام به خاطر (لوجه الله ) بودن كارش بود و اينكه مى گويد به خاطر شما مى بخشم ، نيز به دليل اين است كه يقين يافته است ، همراهى با آنان ((لوجه الله )) است .

از اين روى فضه نيز شايستگى رسيدن به چنين مقامى را مى يابد. علامه مجلسى بعد از نقل پانزده روايت مختلف در مورد شاءن نزول اين آيات ، مى نويسد:
بعد از آن كه بر اجماع مفسرين و محدثين بر اين كه اين سوره در حق اصحاب كساء نازل شد، پى بردى ، هيچ كسى شبهه نياندازد. زيرا: اينگونه ايثار از غير ائمه بر نمى آيد و نزول اين سوره به همراه غذاى براى آنها دليل بر جلال و رفعت و كرامت آنها نزد خدا است و اختصاص آنها به اين نيكو داشت به همراه مكارم ديگر سبب مى شود، كه نسبت دادن اين فضل به غير آنها كه هيچ مكارمى ندارند، قبيح باشد...))

اين تعريض و كنايه علامه مجلسى در حقيقت پاسخى به گروه هاى منحرف از جمله ناصبى ها است كه غير اهل بيت عليهم السلام را مستحق چنين پاداشى مى دانند و اساسا مدنى بودن اين سوره را زير سؤ ال مى برند(42) و گرنه تعريض وى به سهيم نبودن فضه در اين پاداش ‍ بزرگ نمى تواند صحيح باشد. از جمله خود علامه مجلسى نيز به اين ديدگاهها توجه داشته و مى نويسد:(43)

آنچه كه بعضى از ناصبى ها شبهه وارد كرده اند كه سوره مكى است ، بس ‍ چگونه حوادث مدينه را نقل كرده ، توسط شيخ امين الدين طبرسى جواب داده شده است و او روايت ابن عباس را نقل كرده كه : سوره هايى كه در مدينه نازل شد عبارت بودند از: بقره ، انفال ... هل اتى (44)