سيد جمال الدين اسد آبادي : مصلحي متفکر و سياستمدار

احمد موثقي

- ۵ -


آرمان ها و مقاصد سيد جمال

احمد امين مصرى مى نويسد: صاحب نظران در اين حدود، اجماع دارند كه سيدجمال الدين دو هدف بسيار روشن داشت:

1. دميدن روح تازه در كالبد شرق، تا با فرهنگ و علم و تربيت و دين زلال خويش به پاخيزد و عقايد خود را از خرافات بپيرايد و اخلاق و رسوم خويش را از پيرايه ها پاك سازد و بدين گونه شكوهمندى و عزت و جايگاه خود را باز به دست آورد؛

2. قيام شرق عليه نفوذ و استيلاى بيگانان، تا در نتيجه، ممالك شرق استقلال خويش را بازيابند و با اصول و روابطى ويژه اداره شوند و بدين سان از خطرهايى كه از همه سو آنان را در ميان گرفته است، خود را مصون بدارند.

سيدجمال الدين در سراسر زندگى خويش، اين هر دو پرچم را با هم به دوش مى كشيد، لكن چون او درگذشت، اين دو درفش از هم جدا گشتند و مصلحان بعدى، هر كدام يكى از اين دو را بر دوش داشتند نه هر دو را».(109)

اما به طور مشخص مى توان گفت مقاصد سيدجمال در اتحاد اسلام و استخلاص امت اسلام از زير يوغ استعمارگران مخصوصاً انگلستان خلاصه مى شد كه از آن طريق مجد و عظمت گذشته مسلمانان تجديد شده و در نهايت، اسلام و قرآن بر آنان حاكم باشد. آرا و فعاليت هاى سيدجمال الدين در زمينه آرمان اتحاد اسلامى، جداگانه و به تفصيل مورد بررسى قرار گرفته است.(110) لذا در اين جا تنها به پيروان مكتب اتحاد اسلامى سيدجمال در جهان اسلام در دوره معاصر، اشاره مى كنيم.

پيروان مكتب اتحاد اسلام

الگار در مورد ايده اتحاد اسلامى سيد و تأثير آن در عثمانى و در فعاليت هايى كه منجر به انقلاب مشروطه در ايران شد، مى نويسد:

«نظريه هاى مشابهى درباره مدافعه سيد از پان اسلاميسم اظهار مى شود. پايه گذار اين عقيده جمال الدين بود و مى توان افزود چون عبدالحميدرسماً ازمبارزه دست بازداشت، آن عقيده به عنوان يك نيروى سياسى فعال تاسال 1904 ميلادى در ايران دوام داشت و احتمالاً سال بعد كه علما به سفير عثمانى متوسل شده بودند تا خواسته هاى آنان رابه مظفرالدين شاه تسليم كند بازتابى از عقيده سيد در خواسته هاى آنان بود».(111)

در دوره دوم وزارت امين السلطان «مخالفت علما نسبت به دولت تا حدّى در اصطلاحات پان اسلاميك بيان مى شد. فاصله ميان سال 1900 تا 1903 (ميلادى) از مؤثرترين دوران هاى پان اسلاميسم در ايران است. سيدجمال الدين اسدآبادى در پنجم شوال 1314 (نهم مارس 1897) مرده بود و حزب اصلى او كه در استانبول براساس رهبرى او مى كوشيد حمايت شيعه را براى اتحاد در زير لواى سلطان خليفه عثمانى جلب كند حتى پيش از مرگ او منحل شده بود. سلطان عبدالحميد كوشش هاى او را براى جلب حمايت علماى شيعه در عتبات و ايران ادامه داد».(112)

اين احساس كه خطرى اسلام را تهديد مى كند و همچنين قرار گرفتن عتبات در قلمرو عثمانى سبب شده بود كه ايده اتحاد اسلامى در ايران تا حدّى مقبوليت يابد. هاردينگ، سفير وقت انگليس در ايران، در گزارشى كه در سپتامبر 1901 نوشته، مى گويد: «هرچند تعداد كمى از مجتهدان به آن روى موافق نشان داده اند، پان اسلام در ميان محصلان علوم دينى و محصلان ساير مدارس... هر روز قوى تر مى شود... محصلان علوم دينى به جنبه مذهبى آن جلب مى شوند و محصلان ساير مدارس به جنبه دموكراتيك آن».(113) البته برخى از مجتهدان در راه پان اسلام كوشيدند، ولى عمر سياسى آن در ايران كوتاه بود؛ در سال 1904 ميلادى كه علماى شيعه عتبات با شيعيان قفقاز و آسياى مركزى باب مكاتبه را گشودند، روسيه به حكومت عثمانى فشار آورد، ناچار علما با تحمل رنج تبعيد به مدينه از مكاتبه، چه با شيعيان روسيه و چه با شيعيان ايران، دست برداشتند.(114)

هاردينگ در گزارشى به وزير خارجه بريتانيا (1901 م) مى نويسد:

«شخص بسيار مطلعى كه در مورد توطئه (عليه صدراعظم اتابك) با او مذاكره كرده ام، چنين استنباط مى كند كه بدون شك اين اقدام مشتركاً از سوى عده اى مأموران دولتى و طبقه اشراف مخالف صدراعظم فعلى و همچنين مجامع پان اسلامى كه به دست شيخ جمال الدين پايه گذارى شده، درصدد برانداختن دستگاه صدراعظم و ديگرى در فكر انقراض رژيم قاجاريه و برقرارى رژيم جمهورى اسلامى و اتحاد نزديك با كشور عثمانى است».(115)

احتمالاً اين مجامع طرفدار سيد جمال، در هنگامى كه او در ايران و حضرت عبدالعظيم فعاليّت داشت پايه گذارى شده و شروع به كار كرده بودند.

هاردينگ در ادامه گزارشش مى نويسد:

«جمال الدين طرفداران زيادى از خود باقى گذاشت كه در بين آنها دشمنان رژيم قاجار و يا مسلمانان متعصب بودند و افكار آنها به طور مرتب در بعضى جرايد فارسى منطبعه هندوستان و مصر منعكس و على رغم سانسور پليس به طور قاچاق به ايران مى رسيد. در اين دسته برخى از سران مذهب تشيّع شركت داشتند و گويا دو نفر از مجتهدان بزرگ از اين دسته طرفدارى مى كردند و به گونه اى كه من شنيده ام اين دسته از مذهبى ها روز به روز قوى تر مى شدند... من مى توانم اظهار عقيده كنم كه همه ساله دوازده هزار نفر طلاب دينى از سوى سلطان عثمانى براى تبليغ مرام پان اسلاميزم و خلافت آل عثمانى در ميان مردم ايران پراكنده مى شوند».(116)

اين ايده اتحاد اسلامى در عثمانى نيز تا زمان جنگ اوّل جهانى رخ مى نمود و «مصايب تازه دولت عثمانى بارديگر در اسلامبول پس از اعلام مشروطه و نهضت اتحاد و ترقّى، مقارن جنگ جهانى اوّل، اين انديشه را به وجود آورد كه براى حفظ حيات دولت عثمانى، بايد از اتحاد اسلامى استفاده كرد، ولى اين تصور قدرى دير شده بود! كسانى كه در هندوستان جانب عثمانى را گرفتند و بعدها كميته خلافت را تشكيل دادند، غالباً شيفتگان و تربيت شدگان مكتب سياسى اتحاد اسلام سيدجمال الدين بودند و آنها كه در تركيه نيز بدين راه مى رفتند، غالباً درك فيض محاضر و مجالس او را كرده بودند».(117)

شيخ عبدالقادر مغربى و سيدمحمد رشيدرضا و امير شكيب ارسلان از شاگردان شيخ جسر بودند كه او نيز از پيروان مكتب اتحاد اسلام سيد بود. عبدالقادر كه موقع جنگ اوّل تحت جاذبه اتحاد اسلام سيد به عثمانى ها يارى كرده بود، مى گفت: «اين علاقه ميراثى بود كه از نوشته هاى سيدجمال الدين به من رسيده بود و گرچه درك فيض ملاقات او را در اسلامبول چند بار كردم، ولى آن تأثيرى را كه رونويس مقالات سيد در دفترمن، براى من داشت، در اين ديدارها نبود».(118)

همچنين مرحوم مولانا ابوالكلام آزاد مى گفت: «رهنماى مرحوم اجمل خان و انصارى در كارهاى اتحاد اسلامى و تنظيم كميته براى كمك به عثمانى ها، همانا تعليمات سيدجمال الدين بود و خود را نيز از پروردگان همين مكتب سياسى مى دانست. اين انديشه اتحاد اسلام بعد از مرگ سيدجمال الدين هرگز فراموش نشد و با تحوّلات سياسى روزگار دستخوش جزر و مدها مى شد، ولى به مرور زمان در كيفيّت تطبيق و اجراى آن تحوّلات گوناگونى به وجود آمد».(119)

از پروردگان و پيروان مكتب اتحاد اسلام سيد جمال كه فعاليت هاى مختلفى درباره اين موضوع داشته اند، علاوه بر شيخ حسين جسر و شيخ عبدالقادر و مولانا ابوالكلام، مى تواند از: آقاخان كرمانى، شيخ احمد روحى، خبير الملك (سه شهيد راه آزادى)، امير شكيب ارسلان، سيدعبدالرحمان كواكبى، سيدمحمد رشيدرضا، ميرزامحمدباقر بواناتى و دكتر محمد اقبال نام برد.

برجسته ترين فرد برآمده از مكتب عروةالوثقى، سيد عبدالرحمان كواكبى است كه ظاهراً بى آن كه درك حضور سيد را كرده باشد، فوق العاده تحت تأثير هدف هاى اجتماعى و سياسى او قرار گرفت و در دو كتاب معروف طبايع الاستبداد - كه در اوايل جنبش مشروطيت در ايران به فارسى ترجمه شد - و امّ القرى در تأييد و تشريح آرمان هاى سيدجمال الدين در لزوم حكومت قانون و اتحاد اسلام، سخن گفته است. كتاب امّ القرى كه در حقيقت سجل يا مجموعه مذاكرات انجمن عمومى تصورى مسلمانان در مكه يا ام القرى است، گويى در تفسير و تطبيق و تأييد نقشه اتحاد اسلام سيدجمال الدين نوشته شده و از حيث انديشه و روش مطلب بر اسلوب كار سيدجمال الدين تنظيم شده است (10).

با بروز جنگ جهانى اوّل، تغيير جهت تدريجى پروردگان مكتب سياسى اتحاد اسلام و تقدم دادن برقرارى حكومت مشروطه بر اقدام براى جامعه اسلام، وارد مرحله تازه اى شد. در اين زمان، بزرگ ترين واحد جغرافيايى عالم اسلام، دولت عثمانى، تجزيه شد كه تأثير ناگوارى بر مسلمانان جهان گذاشت، براى مثال، در مسلمانان هند تأثير بسيارى نهاد كه جنبش هندى خلافت را مى توان پژواك اين تأثر دانست.

اقبال، شاعر و فيلسوف و سياستمدار مسلمان شبه قاره هند، از پروردگان غيرمستقيم مكتب سياسى سيدجمال و از شيفتگان ترقّى و سعادت عالم اسلام بود. با آن كه هر شاعرى آرزومند «وصل» است، ولى او ناگزير دل به «فصل» نهاد و طرح پاكستان مستقل را پيش كشيد و از آن دفاع كرد و آرزو داشت از اين دولت جديد كه برادر هندوستان خواهد بود، سنگر يا دژ استوارى جهت تربيت فكر اتحاد اسلام جمالى به وجود آيد.(121)

«جمعيّت دارالتقريب اسلامى» نيز متأثر از افكار سيدجمال در مورد اتحاد اسلامى بود. آنها درباره سيد مى نويسند:

«كار سيد جمال الدين اسدآبادى بهترين نمونه و دليل است؛ اين سيد بزرگوار كه رهبر اتحاد اسلام بود و امروز جمعيت دارالتقريب همان فكر عاقلانه را دنبال مى كند، چون مى ديد سنى ها اين قدر نسبت به شيعه بدبين هستند، در عثمانى و مصر خود را از افغانستان كه اكثر مردمش سنى هستند معرفى نمود و تظاهر به تسنن كرد شايد بتواند هدف خود را كه متحد و نيرومند ساختن جامعه اسلامى و بيدار كردن آنها از خواب غفلت است عملى سازد و مى دانست كه اگر بفهمند شيعه است و عجم يعنى اهل ايران است حاضر نيستند يك دقيقه حرف او را گوش كنند».(122)

سيد جمال كه در راه رسيدن به مقاصد عالى اش با انواع دسيسه ها و نفاق ها در داخل كشورهاى اسلامى و از طرف حكام خودخواه و مستبد و ايادى آنها و همچنين با حيله ها و دشمنى هاى گوناگون استعمارگران به خصوص انگليسى ها و ايادى آنها مواجه بوده و متحمل فشارها و رنج ها و گرفتارى هاى بسيار شده است، درباره آرمان ها و مقاصد خويش اظهارنظرهايى داشته است: براى نمونه هرگاه كه اين شعر حافظ «خار ارچه جان بكاهد گل عذر آن بخواهد سهل است تلخى مى در جنب ذوق مستى» را مى خوانده، در توضيح و تفسير آن مى گفته است «عمرم دراز بوده يا كوتاه اين هر دو براى من يكى است به شرطى كه نايل به مقصد آيم و آن گاه بگويم: فُزتُ و ربِّ الكعبه».(123)

همچنين در نامه اش به امين الضرب در بيان نيّت و مقصدش مى نويسد:

«من آنچه گفته ام و مى گويم و كرده ام و مى كنم، همه محض و صرف از براى خير امت محمديه بوده است و خواهد بود و به هيچ وجه انانيّت مرا درو مدخلى نبوده است... و چون خداوند تعالى از حقيقت كنش و روش من مطلع بود، لهذا دولت عثمانى را پس از شش ماه كه از در مخالف با من درآمد گوش و دماغش را بريده كمرش را شكست و خديويت مصر را پس از آن كه مملكتش را پارچه پارچه كرد، پاى سنگين انگليز را بر گلوى آن نهاده كه نزديك است كه نفسش قطع شود و شيرعلى خان و عايله آن را تار و مار كرد.

... من صدر اعظم نمى خواهم بشوم، من وزير نمى خواهم بشوم، من اركان دولت نمى خواهم بشوم، من وظيفه نمى خواهم، من عيال ندارم، من ملك ندارم و نمى خواهم كه داشته باشم. ... بسيار اشخاص ها به واسطه من به رتبه بيگى و پاشايى رسيده اند و بسيار اشخاص به توسط من به مواجب هاى باهظه رسيده اند و لكن خود من هميشه به يك حالت بوده و خواهم بود جز نصيحت و اصلاح مقصد ديگرى ندارم».(124)

او در نامه ديگرش مى نويسد: «مرا در اين جهان چه در غرب باشم و چه در شرق، مقصدى نيست جز آن كه در اصلاح دنيا و آخرت مسلمانان بكوشم و آخر آرزويم آن است كه چون شهداى صالحين، خونم در اين راه ريخته شود».(125)