گلشن ابرار جلد ۲

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۲۶ -


در مجلس خبرگان
آية الله حيدرى در سال 1358 ش . با 95000 راءى از سوى مردم به مجلس ‍ خبرگان قانون اساسى راه يافت و از آن پس تا زمان حيات پربارش دو دوره متوالى نمايندگى مردم در مجلس خبرگان را عهده دار بود. نقطه نظرها و ديدگاههاى او در خصوص حاكميت ولايت مطلقه فقيه در خبرگان قانون اساسى و موضع گيرى او در مقابل تفكر ليبرالى كسانى چون بنى صدر بيانگر ژرف انديشى اين پير فرزانه است . وى مى گويد:
وقتى اصل ولايت فقيه مطرح شد، بنى صدر كه در صندلى جلوى من نشسته بود، به عقب برگشت و گفت : آقاى حيدرى ولايت فقيه ديگر چيست ؟
من به او گفتن تو نمى فهمى يعنى چه !
سخنان شجاعانه وى در اين مجلس در مقابل مناديان ولايت طاغوت و برخورد لفظى او با بنى صدر آغازگر رويارويى اين دو بود كه نقطه پايان آن را نيز در صالح آباد ايلام توسط جوانان حزب الهى نهاد.
در ستيز با ليبراليزم
نبرد باالتقاط و ابتذال سر لوحه برنامه هاى آية الله حيدرى به شمار مى رفت . او همانگونه كه شجاعانه در عصر ستم شاهى پرچم مبارزه با فساد و ابتذال را به اهتزاز در آورده بود. در بحبوحه عصر سفسطه گرى گروهكهاى الحادى و التقاطى براى گمراهى جوانان موضع خدا محورانه خويش را در سايه سار ولايت فقيه ادامه داد و شير مردان شهر را در راستاى رويارويى باالتقاط سازماندهى كرد.
از بين بردن جايگاههاى فروش نشريات ضد انقلاب ، مبارزه با كتابفروشيها، كتابخانه ها، نوارخانه ها و خانه هاى تيمى منافقين و ممانعت از سخنرانى سران كومله و دمكرات و خروج مفتضحانه آنان از شهر گامهاى آغازين نيروهاى تحت رهبرى او بود. وضعيت شهر به نفع نيروهاى انقلاب به گونه اى ورق خورد كه در زمان دولت موقت بازرگانى ، هيئت نهضت آزادى به ايلام با ماشينهاى كذايى حتى جراءت پياده شدن از ماشين را پيدا نكردند.
اعزام جوانان ايلامى به كردستان در راستاى كمك رسانى به شهيد چمران در زمانى كه ايلام از سوى منافقين ، ((قلب كردستان )) ناميده مى شد، از زيباترين حركتهاى سياسى اين فرزانه گمنام است كه تاءثيرى بس شگرف در روحيه ياران انقلاب در منطقه غرب و شمال غرب بر جاى نهاد.
با اين همه فردانگرى ، هوشمندى سياسى آية الله حيدرى را بايد در موضع صريح و قاطع او در مقابل بنى صدر و حركت ليبراليزم جستجو كرد كه استان ايلام را به كانون تقابل و رويارويى با بنى صدر و خط منحط فكرى او تبديل كرد.
آية الله حيدرى با شجاعتى در انتخابات رياست جمهورى اعلام كرد: ((بنده كه حيدرى باشم به ايشان راءى نخواهم داد.))
و اين سر آغاز حركتى شد كه منجر به ممانعت مردم از ورود بنى صدر در هنگام تصدى رياست جمهورى به شهر گشت . بنى صدر كه ورود به شهر را به جهت خشم مقدس مردم به صلاح خود نمى ديد، تصميم به رفتن بر مزار شهداى ايلام در 45 كيلومترى شهر گرفت كه در آنجا نيز با يورش ‍ خانواده هاى شهدا و حزب الله ايلام روبرو گشت كه به سمت هلى كوپتر حمله ور شدند و با پاشيدن خاك بر روى او و سردادن شعار ((مرگ بر ضد ولايت فقيه )) ((فرمانده كل قوا خمينى روح خدا)) او را مجبور به فرار مى كنند.
عزل بنى صدر از فرماندهى كل قوا از سوى امام خمينى در شامگاه همان روز بعد از اين واقعه ، نقطه عطف و مدالى پرافتخار بر سينه مردمى است كه پيرشان را در اين حركت مطيع و فرمانبردار بودند.
عشق آية الله حيدرى به مقام معظم رهبرى ، حجة الاسلام هاشمى رفسنجانى و شهيد مظلوم بهشتى در قاموس واژه ها نمى گنجد و همواره اين سه را امين امام و ياوران راستين انقلاب بر مى شمرد و نسبت به تفكر مقابل اين سه رادمرد بزرگ تاريخ انقلاب هشدار مى داد.
آية الله حيدرى حاكميت ((قانون خدا)) را در گرو حاكميت ولايت مطلقه فقيه مى دانست و سرافرازى در دنيا و آخرت را پيروى از ولايت مى دانست . همانگونه كه در وصيتنامه سياسى الهى خود مى نويسد:
((خدمت به اسلام و مسلمانان را در حد قوه و قدرتى كه داريد، ترك نكنيد و همواره پيرو رهبر عظيم الشاءن - خمينى بت شكن روحى فداه - باشيد به او و فرامين آن حضرت عمل كنيد كه سرافرازى دنيا و آخرتتان در اين است .
در نگاه امام
عملكرد قاطعانه و شجاعانه آية الله حيدرى در مقابل خطوط انحرافى براى برخى خوشايند نبود آنان با به وجود آوردن جوى ناجوانمردانه در صدد به انزوا كشاندن آية الله حيدرى از صحنه سياست برآمدند اينجا بود كه آية الله حيدرى كه حفظ نظام و وحدت نيروهاى انقلاب را بر دفاع از موضع گيريهاى خود ترجيح مى داد و به قم هجرى كرد تا مشغول تدريس و تحقيق شود.
شناخت امام نسبت به زهد و تقوا و موضع گيريهاى خدا محوارنه آية الله حيدرى و همچنين وضعيت حساس منطقه موجب گشت كه امام با حكمى ديگر او را به استان بازگردانه تا تمام نقشه هاى ضد انقلاب نقش بر آب شود.
جناب مستطاب حجة الاسلام شيخ عبدالرحمن حيدرى دامت افاضاته
((مقتضى است جنابعالى در اين موقعيت حساس كه مردم احتياج بيشترى به راهنمايى و ارشاد دارند به ايلام برويد و همانند گذشته به ترويج شريعت مقدسه و اصلاح امور و رفع مشكلات مردم اشتغال ورزيد و با همكارى و كمك علماى اعلام دامت افاضاتهم و اهالى متدين و بالاخص جوانان عزيز جلو تبليغات سوء دشمنان اسلام و مملكت را بگيريد و وحدت و يگانگى را بخواست خداى متعال حفظ كنيد.
موفقيت و سعادت همگان را از خداى تعالى خواستارم )).
روح الله الموسوى الخمينى
در سنگر جهاد
آية الله حيدرى با پيروزى انقلاب اسلامى ، عده اى را ماءمور سركشى و ديده بانى مرز با عراق كرد. وى در چند نوبت بازديد از پاسگاههاى مرزى وضعيت منطقه و احتمال شروع جنگ را به اطلاع امام رساندند و كم كارى و عدم توجه از سوى مسئولين امنيتى را گزارش دادند.
به جراءت مى توان گفت آية الله حيدرى اولين مجتهدى است كه با به صدا در آمدن ناقوس جنگ به لباس رزم قامت بست . وى بى درنگ در ساعات آغازين جنگ و پس از سقوط شهر مهران ، فرمان تشكيل خط پدافندى در تنگه ((گنجانچم )) را صادر كرد و با پوشيدن لباس رزم و فراخوانى مردم ، جوانان و عشاير به مسجد جامع با سخنرانى پرشور خويش فرمان بسيج مردمى را صادر كرد. و پس از پايان سخنرانى به همراه جوانان ايلامى به سمت مهران حركت كرد.
در اين هنگام نيروهاى ارتش كه با خيانت بنى صدر و عدم پشتيبانى او تا منطقه گلان عقب نشينى كرده بودند با آية الله حيدرى و نيروهاى مردمى روبرو شدند. آية الله حيدرى با تهديد نيروها به تشكيل دادگاه صحرايى در صورت عقب نشينى ، خط پدافندى را به منطقه گنجانچم يعنى بيست كيلومتر جلوتر از ارتش انتقال دادند. و آنگاه با ماءمور كردن برخى در جهت ثبت نام و مسلح كردن عشاير، به جبهه حال و هوايى ديگر بخشيد كه همين جذب نيروهاى مردمى بناى آغازين لشكر مقتدرى به نام اميرالمؤ منين عليه السلام گشت كه در طول تاريخ دفاع مقدس حماسه هايى درخشان در دفتر مقاومت اين مرز و بوم به ثبت رساند.
آية الله حيدرى نخستين كسى است كه ستاد جذب و هدايت كمكهاى مردمى را شكل داد. او مسئوليت اين امر خطير را از ساعتهاى نخست جنگ تا پايان عمر پربارش بر عهده داشت .در طى سالهاى دفاع مقدس و آوارگى مردم در كوه و دشت با تشكيل ستادى مركزى و تقسيم كردن آن به سه محور، به كمك مردم جنگ زده پرداخت .
در عمليات پيروزمند فتح ميمك كه نخستين عمليات نيروهاى اسلام به شمار مى رود و با هماهنگى ارتش و نيروهاى عشايرى ايلام صورت گرفت ، آية الله حيدرى فرماندهى محورى آنرا بر عهده داشت . از اين رو مى توان او را يكى از پايه گذاران جنگهاى چريكى دفاع مقدس بر شمرد.
او در همان آغاز انقلاب بارها مى گفت : من بنى صدر را خوب مى شناسم )) و همين شناخت او از بنى صدر وى را بر آن داشت تا زمانى كه بنى صدر در راءس فرماندهى كل قواست ، يكى لحظه جبهه جنگ را ترك نكند. حمايتهاى مادى و معنوى آية الله حيدرى از رزمندگان اسلام و شركت او در عمليات فتح المبين ، بيت المقدس خاطره عالمان و بزرگانى را زنده مى كند كه در جنگهاى ضداستعمارى در طول تاريخ تسبيحشان قطار فشنگ و محرابشان سنگر و آب وضويشان خون رخسارشان بود.
در عينيت جامعه
در زندگى روشى زاهدانه و عارفانه داشت و وقتى از دنيا رفت جز تفنگ ، پوستين ، عصا، ساعت و تعدادى كتاب از خود چيزى بر جاى ننهاد در وصيتنامه خود نوشت :
خانه گلين و تير كلافى قم هم از آن من نيست و بايد در خصوص تصرف در كتابها و خانه از امام امت و حضرت آية الله گلپايگانى اجازه گرفت .
همواره در متن جامعه قرار داشت و در سوگ و سور مردم شريك بود. او در حقيقت نماد و نماينده يكايك مردم به شمار مى رفت و اين تجلى يك امت در پيكره يك مرد تا آنجا پيش رفت كه هر قشر و صنف او را از خود و خود را از او مى دانستند.
متواضع بود و كم سخن ، ناگفته هايش بيش از گفته هايش بود. كارهايش را خود انجام مى داد، غذايش ساده و درب خانه اش در طول شبانه روز به روى همه باز بود. اهل تهجد و شب زنده دارى بود؛ اما از هر گونه تظاهر و ظاهر سازى دورى مى جست و در عين حالى كه بر قله اجتهاد، زهد و عرفان قرار داشت ، با زبان ساده و عاميانه با مردم سخن مى گفت . به سادات احترامى ويژه مى گذاشت . اگر احساس مى كرد كه پرداخت كنند وجوهات شرعى نظرى دارد، از پذيرفتن آنها خوددارى مى كرد.
حلقه وصل ميان مسئولين و مردم به شمار مى رفت و اين از ويژگيهاى منحصر به فرد او به شمار مى رفت .
هر گاه با عامه مردم خلوت مى كرد. مردم را به پيروى از قانون و احترام به قانونگذاران دعوت مى كرد و مى گفت : ((اينها مهمان شما هستند؛ از شهرهاى دور براى كمك به شما آمده اند؛ به آنها احترام بگذاريد.)) گاه با سخنانى مليح به معترض نسبت به مسئولين مى گفت : بگو ببينم تو براى انقلاب چه كرده اى ؟))
هرگاه با مسئولين مى نشست ، دردمندانه مى گفت : از يادنبريم اينها ولى نعمتهاى ما هستند. اينها ما را به اينجا رسانده اند.
از خودگذشتگى و به خدا پيوستگى ، او را به مرزى رسانده بود كه از اهانت به خود مى گذشت اما اهانت به نظام و مسئولين را تحمل نمى كرد. اجازه نمى داد كسى باورها و اعتقادات مردم را به مسخره بگيرد، با خرافه زدايى و پالايش و پيرايش اعتقادات مردم درد شناسانه و درمان گرايانه برخورد مى كرد. بر اين عقيده بود كه بايد نخست زمينه پذيرش و آنگاه ، جايگزينى به فراخور زمان و مكان ايجاد كرد تا فرهنگ پويا و زاويه هاى واقعى در متن جامعه شكلى نهادينه به خود گيرد.
در مسير ناب سازى فرهنگ برخورد فيزيكى را جايز نمى دانست . و آن را جزو وظايف و رسالتهاى روحانيت مى دانست . همين نگرش و روش و منش ، او را در زمره محييان دين با روش خاص خود قرار داده است كه روشى صد در صد موفق در راستاى اهداف اسلام و انقلاب بود.
امر به معروف ، نهى از منكر، اقامه نماز، رسيدگى به اختلافها و شكايتهاى مردم ، دستگيرى از مستمندان ، حمايت از روحانيت و مسئولين نظام ، پشتيبانى از حزب الله برنامه هر روز زندگى او بود.
خاطرات و خطرات اين فصل از زندگى آية الله حيدرى از جذاب ترين و شيرين ترين حكايات مردانى است كه حماسه حضور و در عينيت بودن جامعه را بر كنج عزلت و عافيت ترجيح دادند.
در وادى رحمت
دوستان آية الله حيدرى ، زمانى او را در مسير لقاء خدا يافتند كه حضرت امام (ره ) در عكس العمل خبر بيمارى ايشان با تاءثر فرمودند:
((دوستان ما يكى يكى مى روند.))
سرانجام اين مرد سنگر و محراب اين زاهد و همقدم امام در نيمه شب يازدهم دى ماه 1365 ش . از اين جهان رخت برداشت و رخ بر بست و استان ايلام ، رزمندگان اسلام و حزب الله را در سوگ خود نشاند.
اصرار مردم براى انتقال پيكر مطهرش به ايلام با پا در ميانى حضرت آية الله العظمى گلپايگانى پايان يافت .
پيكر پاك و مطهرشان با تشيع با شكوه مردم ايلام و قم و نمايندگان بيت امام و رياست جمهورى به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه عليه السلام منتقل و در جوار او به خدا سپرده شد. و او سرانجام با جسم نحيف به ديدار امامان معصومى شتافت كه يك لحظه ذكر و نامشان از لبش نيفتاد و با تمام فقر و تنگدستى دست نياز را جز بر در خانه آنان - كه واسطه فيض الهى بودند - دراز نكرد. اميد است كتابهاى او كه به گفته خود تنها سرمايه زندگيش به شمار مى رفته است و سالهاى سال با فقر و تنگدستى جمع كرده است در كتابخانه اى كه در سفر رهبر انقلاب كلنگ آن توسط نماينده ايشان بر زمين زده شد مورد استفاده نسل فردا قرار گيرد. تا به تنها وصيت او كه شكوفايى علم و فرهنگ در اين استان است جامه عمل پوشيده شود.
عارف برگ حضرت آية الله بهاء الدينى در ملاقات با جمعى از مردم ايلام فرمودند:
((بايد او را در قبرستان ايلام دفن مى كرديد تا خدا به يمن وجود او عذاب را از قبرستان شما دور مى داشت .
پاينده باد حوزه هاى نور حجره هاى كوچك كه در هر زمان و مكانى خيزشگاه مردانى بزرگ و ژرف انديش بوده و هست و خواهد بود.
امام خمينى (قدس سره )
ارتحال : 14 خرداد 1368 ش .
حديث بيدارى
حميد انصارى
سال 1320 هجرى قمرى از نيمه مى گذشت كه مولودى در ايران ديده به جهان گشود كه بعدها با قيام الهى خويش سرنوشت ايران و جهان اسلام را دگرگون ساخت و انقلابى را پديد آورد كه قدرتهاى مسلط جهان و تمامى دشمنان آزادى و استقلال ملتها، از همان آغاز در برابرش صف كشيدند و براى سركوبى اش به ميدان آمدند.
آن روز كسى نمى دانست ، اين همان است كه فرداها دنيا او را به نام ((امام خمينى )) خواهند شناخت . همانكه وقتى قيام خويش را آغاز كند، در برابر بزرگترين قدرتهاى جهان خواهد ايستاد و از استقلال كشور و مجد امت اسلام دفاع خواهد كرد و احياگر دين خدا در عصر مسخ ارزشها خواهد شد.
پيشينه تاريخى :
بيستم جمادى الثانى ((روز كوثر)) است ، پس از وفات فرزندان پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مشركين قريش خوشيها كردند و زبان به زخم گشودند كه نسل پيامبر ادامه نخواهد يافت ! از خالق هستى فرمان رسيد: ععع ((انا اعطيناك الكوثر... ان شانئك هو الابتر)). عععع در آن روز بزرگ ، كوثر و لايت و امامت در زمين جارى گشت و بانوى عفت و ايمان ، صديقه طاهره عليه السلام ديده به جهان گشود تا امام هميشه عدالت و انسانيت را مونس و همسر باشد و نسلى پديد آورند كه يازده ستاره امامت ، ايستاده بر شاهراه هدايت انسانها از آن جمله اند. نسلى كه صلح و جنگش ، مناجات و سكوتش ، حلم و علمش و حيات سراسر مقاومت و رنج و شهادتش و سرانجام غيبت موعود به انتظار نشسته اش حكمتهاى الهيه را رقم مى زند و ثابت مى كند كه بندگان خدا در عصر هبوط و در حصار زمان و طبيعت به خود وانهاده نشده اند و حق پويان و رهروان طريق هدايت را هميشه هدايت كننده اى هست و زمين را حجت حق خالى نخواهد ماند. دوران غيبت آغاز شد و كشمش هماره خوب و بد نيز ادامه يافت . نسل در نسل ، گردنكشان و زر پرستان و اصحاب فساد در جبهه ظلمت خويش و در آنسو مؤ منان و صالحان و پاك سيرتان در وادى نور رويارو ايستادند. انوار وحى بر جهان تابيده بود و اسلام با فتح قلوب بندگان خوب خدا قلمرو خويش را گسترش مى داد و تا دور دستهاى شرق و از آنسو تات قلب اروپا پيش مى رفت . تمدنى بزرگ و بى سابقه شكل مى گرفت و بشر شاهد جهش ‍ و تحولى شگرف در پهنه علم و ادب ، فرهنگ و هنر و تمامى آثار تمدن واقعى با مبنايى استوار از ايمان و انگيزه بود.
از ولادت تا هجرت
در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى در شهرستان خمين از توابع استان مركزى ايران در خانواده اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر عليه السلام ، روح الله الموسوى الخمينى پاى بر خاكدان طبيعت نهاد.
پدر بزرگوار امام خمينى مرحوم آية الله سيد مصطفى موسوى از معاصرين مرحوم آية الله العظمى ميرزاى شيرازى (ره ) پس از آنكه ساليانى چند در نجف اشرف علوم و معارف اسلام را فراگرفته و به درجه اجتهاد نائل آمده بود به ايران بازگشت و در خمين ملجاء مردم و هادى آنان در امور دينى بود. در حالى كه بيش از 5 ماه از ولادت ((روح الله )) نمى گذشت ، طاغوتيان و خوانين تحت حمايت عمال حكومت وقت ، نداى حق طلبى پدر را كه در برابر زورگوئيهايشان به مقاومت برخاسته بود با گلوله پاسخ گفتند و در مسير خمين به اراك وى را به شهادت رساندند. بستگان شهيد براى اجراى حكم الهى قصاص به تهران (دارالحكومه وقت ) رهسپار شدند و بر اجراى عدالت اصرار ورزيدند تا قاتل قصاص گرديد.
بدين ترتيب امام خمينى از اوان كودكى با رنج يتيمى آشنا و با مفهوم شهادت روبرو گرديد وى دوران كودكى و نوجوانى را تحت سرپرستى مادر مؤ منه اش (بانو هاجر) كه خود از خاندان علم و تقوا و از نوادگان مرحوم آية الله خوانسارى (صاحب زبدة التصانيف ) بوده است و همچنين نزد عمه مكرمه اش (صاحب خانم ) كه بانويى شجاع و حق جو بود، سپرى كرد اما در سن 15 سالگى از نعمت وجود آن دو عزيز نيز محروم گرديد.
حضرت امام از سنين كودكى و نوجوانى با بهره گيرى از هوشى سرشار، قسمتى از معارف متداول روز و علوم مقدماتى و سطح حوزه هاى دينيه ، از آن جمله ادبيات عرب ، منطق و فقه و اصول را نزد معلمين و علماى منطقه (نظير آقا ميرزا محمود افتخار العماء مرحوم ميرزا رضا نجفى خمينى ، مرحوم آقا شيخ على محمد بروجردى ، مرحوم آقا شيخ محمد گلپايگانى و مرحوم آقا عباس اراكى و بيش از همه نزد برادر بزرگش آية الله سيد مرتضى پسنديده ) فرا گرفت و در سال 1298. ه‍ ش . عازم حوزه علميه اراك شد.
هجرت به قم ، تحصيل دروس تكميلى و تدريس علوم اسلامى :
اندكى پس از هجرت آية الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى رحمة الله عليه (نوروز 1300 ش . مطابق با رجب المرجب 1340 هجرى قمرى ) امام خمينى نيز رهسپار حوزه علميه قم گرديد و به سرعت مراحل تحصيلات تكميلى علوم حوزوى را نزد اساتيد حوزه قم طى كرد. كه مى توان از فراگرفتن تتمه مباحث كتاب مطول (در علم معانى و بيان ) نزد مرحوم آقا ميرزا محمد على اديب تهرانى و تكميل دروس سطح نزد مرحوم آية الله سيد محمد تقى خوانسارى ، و بيشتر نزد مرحوم آية الله سيد على يثربى كاشانى و دروس خارج فقه و اصول نزد زعيم حوزه قم آية الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى نام برد.
همزمان با فراگيرى فقه و اصول نزد فقها و مجتهدين وقت به فراگيرى رياضيات و هيئت و فلسفه نزد مرحوم حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى و ادامه همين دروس به اضافه علوم معنوى و عرفانى نزد مرحوم آقا ميرزا على اكبر حكيمى يزدى و عروض وقوافى و فلسفه اسلامى و فلسفه غرب را نزد مرحوم آقا شيخ محمد رضا مسجد شاهى اصفهانى و اخلاق و عرفان را نزد مرحوم آية الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى و عالى ترين سطوح عرفان نظرى و علمى را به مدت شش سال نزد مرحوم آية الله آقا ميرزا محمد على شاه آبادى بپردازد.
پس از رحلت آية الله العظمى حائرى يزدى تلاش امام خمين به همراه جمعى ديگر از مجتهدين حوزه علميه قم به نتيجه رسيد و آية الله العظمى بروجردى (ره ) به عنوان زعيم حوزه علميه عازم قم گرديد.
مشى سياسى حضرت امام كه سخت معتقد به حفظ كيان حوزه ها و اقتدار روحانيت و زعامت دينى به عنوان تنها پناهگاه مردم در آن روزهاى خطير و پرآشوب بود، موجب مى شد تا آن حضرت عليرغم شايستگى ها و اختلاف نظرها، همواره علم و فضل و تلاش خويش را در خدمت به تحكيم حوزه تازه تاءسيس علميه قم و به عنوان مدافعى دلسوز در كنار آية الله العظمى حائرى و بروجردى باقى بماند. پس از رحلت آية الله بروجردى نيز امام خمينى على رغم روى كرد گسترده طلاب و فضلا و جامعه اسلامى به ايشان به عنوان يكى از مراجع تقليد، از هرگونه اقدامى كه شائبه موقعيت طلبى و مقام خواهى داشته باشد به شدت پرهيز داشت .
حضرت امام طى سالهاى طولانى در حوزه علميه قم به تدريس چندين دوره فقه ، اصول ، فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامى در مدرسه فيضيه ، مسجد اعظم ، مسجد محمديه ، مدرسه حاج ملاصادق ، مسجد سلماسى ، و... همت گماشت و در حوزه علميه نجف نيز قريب 14 سال در مسجد شيخ اعظم انصارى (ره ) معارف اهل بيت و فقه را در عالى ترين سطوح تدريس نمود و در نجف بود كه براى نخستين بار مبانى نظرى حكومت اسلامى را در سلسله درسهاى ولايت فقيه بازگو نمود. به گفته شاگردان ايشان درس امام خمينى از معتبرترين كانونهاى درسى حوزه محسوب مى شد و در برخى از دوره ها - سالهاى تدريس در حوزه علميه قم - شاگردان حاضر در محضر استاد به 1200 نفر هم رسيده بود كه ميان آنان دهها تن از مجتهدين مسلم و شناخته شده حاضر بودند.
ماجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتى فرصتى پديد آورد تا ايشان در رهبرى قيام روحانيت ايفاى نقش كند و بدين ترتيب قيام سراسرى روحانيت و ملت ايران 15 خرداد سال 1342 با دو ويژگى برجسته يعنى رهبرى واحد امام خمينى و اسلامى بودن انگيزه ها، شعارها و هدفهاى قيام ، سرآغازى شد بر فصل نوين مبارزات ملت ايران كه بعدها تحت نام ((انقلاب اسلامى )) در جهان شناخته و معرفى شد.
كودتاى رضاخان در سوم اسفند 1299 شمسى كه بوسيله انگليسى ها حمايت و سازماندهى شده بود هر چند كه به سلطنت قاجاريه پايان بخشيد و تا حدودى حكومت ملوك الطوايفى خوانين و اشرار پراكنده را محدود ساخت اما در عوض آنچنان ديكتاتورى پديد آورد كه در سايه آن هزار فاميل بر سرنوشت ملت مظلوم ايران حاكم شدند و دودمان پهلوى به تنهايى عهده دار نقش سابق خوانين و اشرار گرديد.
امام خمينى علاقه خاصى به پيگيرى مسائل سياسى و اجتماعى داشت . رضاخان پس از محكم كردن پايه هاى سلطنت خويش در همان سالهاى نخست برنامه هاى وسيعى را در جهت زدودن آثار فرهنگى اسلامى در جامعه ايران به معرض اجرا گذاشت . علاوه بر اعمال انواع تضييقات براى روحانيون ، طى دستورالعملهاى رسمى مجالس روضه و خطابه هاى مذهبى را تعطيل كرد، تدريس امور دينى قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع و زمزمه كشف حجاب بانوان مسلمان ايرانى را آغاز كرد. قبل از آنكه رضاخان عملا و در سطحى گسترده هدفهاى خود را علنى سازد، روحانيت متعهد ايران نخستين قشرى بود كه با آگاهى از اهداف پشت پرده به مخالفت و اعتراض بر خاست . علماى متعهد اصفهان به رهبرى آية الله حاج آقا نورالله اصفهانى در سال 1306 هجرى شمسى دست به هجرت اعتراض آميز به قم و تحصن در اين شهر زدند.
اين حركت از سوى علماى ديگر شهرها نيز همراهى شد. هجرت و تحصن 105 روزه علما در قم (21 شهريور تا 4 ديماه 1306 ه‍ش ) به عقب نشينى ظاهرى رضاخان انجاميد و نخست وزير وقت (مخبرالسلطنه ) متعهد به اجراى شرايط متحصنين گرديد، با شهادت رهبر قيام در ديماه 1306 به دست عمال رضاخان ، تحصن عملا پايان يافت .
اين ماجرا فرصتى بود براى طلبه اى جوان ، با استعداد و داراى روحى سلحشور به نام روح الله خمينى تا با حضور در متن جريان از نزديك با مسائل مبارزه و چگونگى ستيز روحانيت و رضاخان آشنا بود. از سوى ديگر چند ماه پيش از اين ، در نوروز سال 1306 هجرى شمسى ماجراى درگيرى روياروى آية الله بافقى با رضاخان در قم و محاصره اين شهر بوسيله نيروهاى نظامى و مضروب شدن اين عالم مجاهد بوسيله شاه و تبعيد او به شهر رى به وقوع پيوست . اين حادثه و ماجراهاى مشابه و جرياناتى كه در مجلس قانونگذارى اين ايام مى گذشت بويژه مبارزات ، روحانى نامدار و مجاهد آية الله سيد حسن مدرس تاءثير خود را بر روح حساس و پر شور امام بر جاى مى نهاد.
پس از رحلت آية الله العظمى حائرى (10 بهمن 1315 ه‍ ش ) حوزه علميه قم را خطر انحلال تهديد مى كرد. علماى متعهد به چاره جويى برخاستند. مدت هشت سال سرپرستى حوزه علميه قم را آيات عظام : سيد محمد حجت ، سيد صدرالدين و سيد محمد تقى خوانسارى رضوان الله عليهم بر عهده گرفتند. در اين فاصله و بخصوص پس از سقوط رضاخان ، شرايط براى تحقق مراجعت عظمى فراهم گرديد. آية الله العظمى بروجردى شخصيت علمى برجسته اى بود كه مى توانست جانشين مناسبى براى مرحوم حائرى و حفظ كيان حوزه باشد.اين پيشنهاد از سوى شاگردان آية الله حائرى و از جمله امام خمينى تعقيب شد. اما خمينى كه با دقت شرايط سياسى جامعه و وضعيت حوزه ها را زير نظر داشت دريافته بود كه تنها نقطه اميد به رهايى و نجات از شرايط ذلت بارى كه پس از شكست مشروطيت و بخصوص پس از روى كار آوردن رضا خان پديد آمده است ، بيدارى حوزه هاى علميه و پيش از آن تضمين حيات حوزه ها و ارتباط معنوى مردم با روحانيت مى باشد.
امام خمينى در تعقيب هدفهاى ارزشمند خويش در سال 1328 طرح اصلاح اساسى ساختار حوزه علميه را با همكارى آية الله مرتضى حائرى تهيه و به آية الله بروجردى (ره ) پيشنهاد داد. اين طرح از سوى شاگردان امام و طلاب روشن ضمير حوزه مورد استقبال و حمايت قرار گرفت .
حضرت امام در تمام دوران زعامت آية الله بروجردى (ره ) سعى خويش را در بعد حوزوى مصرف حمايت از اقتدار مرجعيت و حوزه هاى علميه از يكسو و انتقال اطلاعات سياسى و اجتماعى و ارزيابى هاى خويش از مسائل روز و هشدارهاى به موقع در مورد هدفهاى رژيم شاه و جلوگيرى از نفوذ عناصر كج فهم و راحت طلب نموده است . و در همين حال ارتباط خويش را با عناصر سياسى موجه در تهران و شخصيتهايى نظير آية الله كاشانى ادامه مى داد و از طرق مختلف از جمله پيگيرى مستمر مذاكرات مجلس شوراى ملى و نشريات معتبر وقت ، تحولات جارى را به دقت زير نظر داشت .
هنگامى كه زمزمه تشكيل مجلس مؤ سسان براى تغيير قانون اساسى و مطلق العنان كردن شاه در سال 1328. ه‍ ش مطرح گرديد، شايعه كردند كه آية الله العظمى بروجردى با اين تغييرات موافق بوده و مشورتهايى با مقامات دولتى داشته است . امام خمينى از اين شايعه برآشفتند و ضمن هشدار در جلسات حضورى به همراه چند تن از مراجع و علماى وقت طى نامه اى سرگشاده به آية الله بروجردى خواستار بيان حقيقت شدند. متعاقب آن ، آية الله بروجردى طى بيانيه اى توافق در اين مورد را تكذيب كردند. همزمان با اين واقعه آية الله كاشانى نيز از تبعيدگاه خود در لبنان طى بيانيه اى بر لزوم مقاومت در برابر تصميم جديد شاه تاءكيد كرد.
در جريان انتخاب دوره شانزدهم مجلس ، آيت الله كاشانى از سوى مردم تهران انتخاب گرديد. همكارى و ائتلاف جناح روحانى مجاهد آية الله كاشانى با جبهه ملى كفه را به نفع طرفداران نهضت ملى شدن صنعت نفت و به زيان شاه سنگين كرد. فدائيان اسلام كه از حمايتهاى آية الله كاشانى بهره مند بودند طى چند عمليات كم سابقه ضربه هاى كارى بر دولتهاى دست نشانده شاه وارد ساختند. دكتر مصدق رهبر جبهه ملى با بهره مندى از همين حمايتها به صدارت رسيد. قيام سى تير 1331 در تهران شكل گرفت . ايران آرزوى ديرينه خود يعنى پيروزى ملى شدن صنعت نفت را شادمانى مى كرد، اما ديرى نپاييد كه ناسازگارى در جبهه ائتلاف رخ نمود و اختلافات بين فدائيان اسلام و آية الله كاشانى و رهبران جبهه ملى تا مرز رويارويى توسعه يافت .
آية الله كاشانى با جايگزينى آمريكا و شركتهاى آمريكايى به جاى انگليس ‍ در صنعت نفت و ديگر پهنه هاى اقتصادى كشور شديدا مخالف بود. در حالى كه بسيارى از كسانى كه اركان قدرت را در دولت مصدق اشغال كرده بودند به اين نظريه تمايل نشان مى دادند.
خطرات مشاركت عناصر غير مذهبى در نهضت و اعتماد به حزب توده نيز از جمله موارد اختلاف بود. به موازات افزايش اختيارات نخست وزير و نفوذ عناصر ياد شده در دولت ملى ، تبليغات حساب شده صد دينى نيز افزايش يافت . خيانتهاى حزب توده به اوج رسيد و جناح مذهبى نهضت منزوى گرديد. آمريكا از اين فرصت كمال استفاده را برد و با كودتاى 28 مرداد 1332 سلطنت بلامنازع شاه را تضمين و مخالفين را ساقط كرد.
آنچه كه از مجموعه پيامها و سخنرانيها بعدى امام خمينى در رابطه با ماجراى نهضت ملى استنباط مى شود اين است كه آن حضرت از ابتدا بر ناپايدارى ائتلاف پيش آمده واقف بود. نهضت ملى در اهداف ضد استعماريش پيروزيهايى به دست آورده بود اما ملى كردن صنعت نفت داراى محدوديتهاى فصلى و زمانى بود و به تنهايى نمى توانست استمرار نهضت را در دراز مدت تضمين نمايد.
جناح ملى گراى نهضت ، اعتقادى به شعارها و هدفهاى جناح مذهبى نداشت . فقدان رهبرى واحد، نفوذ عناصر ناصالح و نبود اهداف مشترك سياسى و فرهنگى كه بتواند در درازمدت حمايت عمومى مردم مسلمان ايران را تضمين نمايد از جمله موانعى بودند كه ادامه مسير نهضت را ناممكن مى ساختند.
فعاليت فدائيان اسلام و همچنين تلاشهاى آية الله كاشانى به دلايلى نه تنها مورد حمايت آية الله العظمى بروجردى ، مرجع مقتدر آن روز واقع نمى شد بلكه اختلافات فاحشى نيز در بين بود.
قبل از آنكه شيرينى نهضت ملى نفت در ذائقه مردم ايران بنشيند تلخى اثر اختلاف و حوادث ناگوار بعدى و سرانجام كودتاى 28 مرداد در كامها ريخته شد. فدائيان اسلام دست از مبارزه نكشيدند ولى دو سال بعد (25/8/1334) در ماجراى ترور ناموفق حسين علاء نخست وزير وقت دستگير و رهبران آن در ديماه سال 1334 پس از محاكمه در دادگاههاى سرى نظامى شاه به جوخه اعدام سپترده شدند. تلاشهاى امام خمينى و ديگر علما در جلوگيرى از اعدام آنان به نتيجه نرسيد.
دهم فروردين 1340 آية الله العظمى بروجردى رحلت كرد. در اسفند همين سال نيز روحانى مبارزه آية الله كاشانى دار فانى را وداع گفت . امام خمينى بعد از رحلت آية الله بروجردى على رغم استقبال حوزه علميه و مردم ، همچون ادوار گذشته زندگى خويش كوچكترين قدمى براى مرجعيت خود برنداشت .
پس از رحلت آية الله بروجردى و تجزيه مرجعيت عظمى ، رژيم شاه شتاب بيشتر به اصلاحات مورد نظر آمريكا داد و همزمان كوشيد تا امر مرجعيت را به خارج از ايرن منتقل نمايد.
لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى كه به موجب آن شرط ((مسلمان بودن ، سوگند به قرآن كريم و مرد بودن انتخاب كنندگان و كانديداها)) تغيير مى يافت در 16 مهر 1341 ه‍ ش به تصويب كابينه اسدالله علم رسيد. امام خمينى به همراه علماى بزرگ قم و تهران به محض انتشار خبر تصويب لايحه مزبور پس از تبادل نظر دست به اعتراضات همه جانبه زدند.
رژيم شاه ابتدا دست به تهديد و تبليغات عليه روحانيت زد. با وجود اين ، دامنه قيام رو به فزونى نهاد. در تهران ، قم و برخى شهرهاى ديگر بازارها تعطيل و مردم در مساجد به حمايت از حركت علما گرد آمدند. يك ماه و نيم پس از آغاز ماجرا، دولت يك گام عقب نشست و با ارسال پاسخ مكتوب شاه و نخست وزير درصدد دلجويى علما و توجيه آنها برآمد. رژيم شاه با شناختى كه از شخصيت و انعطاف ناپذيرى امام خمينى داشت از ارسال پاسخ براى ايشان عمدا خوددارى كرد. برخى از علماى حوزه علميه موضع دولت را قانع كننده تشخيص داده و خواستار پايان دادن به قيام بودند. امام خمينى سرسختانه مخالفت كرد. حضرت امام معتقد بود كه دولت مى بايست رسما لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى را لغو كند و خبر آن را انتشار دهد.
سرانجام رژيم شاه تن به شكست داد و رسما در 7 آذر 1341 هيئت دولت ، مصوبه قبلى را لغو كرد و خبر آن را به علما و مراجع تهران و قم اطلاع داد. اما خمينى در نشست با علماى قم مجددا بر مواضع خويش پاى فشرد و لغو مصوبه در پشت درهاى بسته را كافى ندانست و اعلام كرد تا زمانى كه لغو آن در رسانه ها پخش نشود، قيام ادامه خواهد داشت . فرداى آن روز خبر لغو لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى در روزنامه هاى دولتى منعكس ‍ شد و مردم نخستين پيروزى بزرگ خويش را پس از نهضت ملى شدن صنعت نفت جشن گرفتند.
امام خمينى بار ديگر مراجع و علماى قم را به چاره جويى و قيامى دوباره فراخواند. با آنكه هدفهاى پشت رده رژيم از اصلاحات و رفراندوم براى شخص امام آشكار، و رويارويى غير قابل اجتناب بود، اما در اين نشست تصميم جمعى بر اين شد كه با شاه مذاكره و انگيزه او را جويا شوند.
پيغامهاى طرفين بوسيله اعزام نمايندگانى براى مذاكره در چند مرحله رد و بدل شد. شاه در ملاقات با آية الله كمالوند تهديد كرده بود كه اصلاحات به هر قيمتى ولو با خونريزى و خراب كردن مسجد انجام خواهد شد.
در نشست بعدى علماى قم ، حضرت امام خواستار تحريم رسمى رفراندوم شاه بود ولى محافظه كاران حاضر در جلسه ، مبارزه در چنين شرايطى را مقابله ((مشت با درفش )) دانسته و بى ثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خمينى قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صريحا اعلام و شركت در آنرا تحريم كنند. حضرت امام بيانيه اى كوبنده در بهمن 1341 صادر كرد. متعاقب آن بازار تهران تعطيل شد و ماءمورين پليس ‍ به تجمع مردم حمله بردند. شاه ناگريز براى كاهش دامنه مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گرديد. امام خمينى از قبل با پيشنهاد استقبال مقامات روحانى از شاه به شدت مخالفت نمود، شاه به شدت مخالفت نمود، و حتى خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحريم كرد. تاءثير اين تحريم چنان بود كه نه تنها روحانيون و مردم قم بلكه توليت آستانه مقدسه حضرت معصومه در اين شهر - كه مهم ترين منصب حكومتى تلقى مى شد - نيز به استقبال شاه نرفت و همين امر سبب عزل او گرديد. دو روز بعد رفراندوم غير قانونى در شرايطى كه به جز كارگزاران رژيم كسى ديگر در آن شركت نداشت ، برگزار شد. رسانه هاى رژيم با پخش مكرر تلگرافهاى تبريك مقامات آمريكا و دول اروپايى سعى داشتند تا رسوايى عدم مشاركت مردم در رفراندوم را مخفى نگاه دارند. امام خمينى با سخنرانيها و بيانيه هاى خويش همچنان به افشاگرى دست مى زد. تبليغات وسيعى عليه روحانيت و امام خمينى آغاز شد. شاه تصميم به سركوبى قيام داشت . روز دوم فروردين 1342 كه مصادف با شهادت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بود ماءمورين مسلح رژيم با لباس مبدل اجتماع طلاب علوم دينى در مدرسه فيضيه را بر هم زدند و متعاقب آن نيروهاى پليس با سلاح گرم وحشيانه به مدرسه فيضيه يورش بردند و به كشتار و جرح طلاب پرداختند همزمان مدرسه دينى طالبيه تبريز نيز مورد هجوم قرار گرفت . منزل امام خمينى در قم هر روز شاهد حضور گروههاى زيادى از نيروهاى انقلابى و مردم خشمگين بود كه براى ابراز همدردى و حمايت علما و ديدن آثار جنايت رژيم به قم مى آمدند.
امام خمينى در اجتماع مردم ، بى پروا از شخص شاه به عنوان عامل اصلى جنايات و هم پيمان با اسرائيل ياد مى كرد و مردم را به قيام فرامى خواند.
امام خمينى راه خويش را آگاهانه انتخاب كرده بود، او به تكليف شرعى مى انديشيد و شعارش ((عمل به وظيفه ، ولو بلغ و ما بلغ )) بود. در منطق امام معناى ((شكست و پيروزى )) غير آن چيزى است كه در عرف سياستمداران حرفه اى تعريف مى شود. امام خمينى زمانى در نقش رهبرى انقلاب اسلامى در سال 1342 ظاهر شد كه سالها پيش از آن مراحل مختل تهذيب نفس و جهاد اكبر و كسب فضائل معنوى و معارف حقيقى را در سطوح عاليه گذرانده بود. راز موفقيتهاى امام خمينى را بايد در مجاهده طولانى او با نفس و نيل به معرفت شهودى حقيقت جستجو كرد. فهم انگيزه و اهداف مبارزات سياسى امام خمينى بدون نظر كردن به مراحل تكامل شخصيت روحى و معنوى و علمى وى ممكن نيست .
از برجسته ترين ويژگيهاى نهضت امام خمينى : اعلام خط مشى مشخص در مبارزه اتخاذ مواضع روشن و عدول نكردن از آنها و قاطعيت در پيگيريهاى هدفهاست كه دوست و دشمن بر آن اعتراف دارند.
سال 1342 با تحريم مراسم عيد نوروز آغاز و با خون مظلومين فيضيه خونرنگ شد. شاه بر انجام اصلاحات مورد نظر آمريكا اصرار مى ورزيد و امام خمينى بر آگاه كردن مردم و قيام آنان در برابر دخالتهاى آمريكا و خيانتهاى شاه پافشارى داشت . در چهارده فروردين 1342 آية الله العظمى حكيم از نجف طى تلگرافهايى به علما و مراجع ايران خواستار آن شد كه همگى به طور دسته جمعى به نجف هجرت كنند. اين پيشنهاد براى حفظ جان علما و كيان حوزه ها مطرح شده بود. رژيم شاه براى ايجاد رعب و جلوگيرى از پاسخگويى علما به تلگراف آية الله حكيم ، نيروهاى نظامى را به قم گسيل داشت و همزمان هيئتى را براى ابلاغ پيام تهديدآميز شاه به منزل مراجع تقليد فرستاد. امام خمينى از پذيرش اين هيئت امتناع ورزيد.
حضرت امام خمينى بدون اعتنا به اين تهديدها، پاسخ تلگراف آية الله العظمى حكيم را ارسال نموده و در آن تاءكيد كرده بود كه هجرت دستجمعى علما و خالى كردن حوزه عليمه قم به مصلحت نيست .
امام خمينى در پيامى (به تاريخ 12/2/1342) بمناسبت چهلم فاجعه فيضيه بر همراهى علما و ملت ايران در رويارويى سران ممالك اسلامى و دول عربى با اسرائيل غاصب تاءكيد ورزيد و پيمانهاى شاه و اسرائيل را محكوم كرد و بدين ترتيب از آغاز قيام خويش نشان داد كه نهضت اسلامى در ايران از مصالح امت اسلامى جدا نيست .
قيام 15 خرداد
ماه محرم 1342 كه مصادف با خرداد بود فرارسيد. امام خمينى از اين فرصت نهايت استفاده را در تحريك مردم به قيام عليه رژيم مستبد شاه بعمل آورد. روز عاشورا جمعيت صد هزار نفرى در تهران با داشتن عكسهايى از امام به تظاهرات پرداختند و در مقابل كاخ مرمر (محل استقرار شاه ) براى اولين بار در پايتخت شعار ((مرگ بر ديكتاتور)) سردادند. روزهاى بعد نيز در دانشگاه و بازار و مقابل سفارت انگليس تظاهرات گسترده اى در حمايت از قيام امام بر پا بود.
امام خمينى عصر عاشورا سال 1383 هجرى قمرى (13 خرداد 1342 شمسى ) در مدرسه فيضيه نطق تاريخى خويش را ايراد كرد. بخش عمده اى از سخنان امام در بيان نتايج زيانبار سلطنت دودمان پهلوى و افشاى روابط پنهانى شاه و اسرائيل اختصاص داشت .
سخنان امام خمينى همچون پتكى بر روح شاه كه جنون قدرت و تكبر فرعونى او زبانزد خاص و عام بود فرود آمد. شاه فرمان خاموش كردن صداى قيام را صادر كرد. نخست جمع زيادى از ياران امام خمينى در شامگاه 14 خرداد دستگير و ساعت سه نيمه شب (سحرگاه پانزده خرداد42) صدها كماندوى اعزامى از مركز، منزل حضرت امام را محاصره كردند و ايشان را در حالى كه مشغول نماز شب بود دستگير و به تهران برده و در بازداشتگاه باشگاه افسران تهران زندانى كردند و غروب آن روز به زندان عصر منتقل نمودند. خبر دستگيرى امام به سرعت در شهر قم و مناطق اطراف پيچيد.
زن و مرد از روستاها و منازل خويش در شهر به سوى منزل قائد خود حركت كردند. شعار اصلى جمعيت ((يا مرگ يا خمينى )) بود كه از تمام فضاى قم به گوش مى رسيد. هنگامى كه سيل جمعيت از حرم حضرت معصومه بيرون آمدند رگبار مسلسلهاى گشوده شد و تا ساعتى چند درگيرى شديد ادامه داشت . حمام خون به راه افتاد بود. هواپيماهاى نظامى از تهران به پرواز درآمدند و در فضاى شهر قم براى ايجاد رعب بيشتر ديوار صوتى را شكستند. قيام با سركوبى شديد كنترل شد. كاميونهاى نظامى ، اجساد شهدا و مجروحين را به سرعت از خيابانها و كوچه ها به نقاط نامعلوم بردند. غروب آن روز شهر قم حالتى جنگ زده و غمگنانه داشت .
صبحگاه پانزده خرداد خبر دستگيرى رهبر انقلاب به تهران ، مشهد، شيراز و ديگر شهرها رسيد و وضعيتى مشابه قم پديد آورد. مردم ورامين و شهركهاى اطراف به سوى تهران سرازير شدند. تانكها و ابزار زرهى و نيروهاى نظامى براى جلوگيرى از ورود معترضين به شهر در سه راهى ورامين با جمعيت درگير شدند و جمع زيادى از راهپيمايان را به خاك و خون كشيدند. جمعيت انبوهى در حوالى بازار تهران و مركز شهر نيز گرد آمده و با شعار ((يا مرگ يا خمينى )) به سوى كاخ شاه به حركت درآمدند. سرانجام ماءمورين نظامى و پليس شاه با تيراندازى هاى گسترده و مستقيم و به كارگيرى هر چه در توان داشتند. بر قيام مردم فائق آمدند.
روز 15 خرداد در تهران و قم حكومت نظامى برقرار شد اما عليرغم آن روزهاى بعد از تظاهرات وسيعى بر پا بود كه در هر مورد به درگيرى خونين انجاميد.
پانزده خرداد 42 آغاز انقلاب اسلامى مردم ايران بود. امام خمينى پس از 19 روز حبس در زندان قصر به زندانى در پادگان نظامى عشرت آباد منتقل شد.
شاه دو روز بعد از نهضت 15 خرداد قيام مردم را بلوا و اقدامى وحشيانه و نتيجه اتحاد ارتجاع سرخ و سياه ناميد و سعى كرد تا آن را به خارج از مرزها و كسانى همچون جمال عبدالناصر نسبت دهد. حزب كمونيست شوروى قيام 15 خرداد را حركتى كور و ارتجاعى بر ضد اصلاحات مترقيانه شاه ! دانست . استقلال تمام عيار قيام 15 خرداد آنچنان بر ملا و فاحش بود كه اينگونه انگها نمى توانست كمترين لطمه اى بدان وارد سازد.
با دستگيرى رهبر نهضت و كشتار وحشيانه مردم در روز 15 خرداد 42، قيام ظاهرا سركوب شد. امام خمينى در حبس از پاسخ گفتن به سئوالات بازجويان ، با شهامت و اعلام اينكه هيئت حاكمه ايران و قوه قضائيه آن را غير قانونى و فاقد صلاحيت مى داند، اجتناب ورزيد.
در سلول انفرادى پادگان عشرت آباد نيز فرصت را از دست نداد و به مطالعه كتب تاريخ معاصر و از آن جمله تاريخ مشروطيت ايران و كتابى از آثار جواهر لعل نهرو پرداخت . پس از دستگيرى امام خمينى اعتراضات گسترده اى از سوى روحانيت و اقشار مختلف مردم از سراسر كشور آغاز و خواستار آزادى رهبر خويش شدند. جمعى از علماى برجسته كشور به نشانه اعتراض به تهران هجرت كردند. بيم سوء قصد به جان رهبر انقلاب واكنش گسترده اى در مردم برانگيخته بود. خشم مردم از ادامه بازداشت امام رو به فزونى بود. از اينرو رژيم ناگزير شد در تاريخ 11 مرداد 1342 حضرت امام را از بازداشتگاه به منزلى تحت محاصره نيروهاى امنيتى در منطقه داوديه تهران منتقل نمايد. مردم تهران به محض اطلاع از انتقال رهبر، به سمت داوديه سرازير شدند. ساعاتى از ازدحام جمعيت نگذشت كه رژيم ناگزير از پراكندن جمعيت و محاصره علنى منزل ، توسط نيروهاى نظامى گرديد. عصر 11 مرداد، روزنامه هاى رژيم شاه خبرى جعلى را مبنى بر تفاهم مراجع تقليد با مقامات دولتى منتشر ساختند.
پس از اين وقايع امام خمينى تحت الحفظ ماءموران رژيم به منزلى واقع در محله قيطريه تهران منتقل شد و تا روز آزادى و بازگشت به قم در 18 فروردين سال 43 در همين محل محاصر شده اقامت داشت .
رژيم شاه در آغاز سال 1343 با اين تصور كه شدت عمل در ماجراى قيام 15 خرداد مردم را متنبه و مبارزين را وادار به سكوت كرده است كوشش ‍ داشت تا وقايع سال گذشته را فراموش شده جلوه دهد.
در شامگاه 18 فروردين 43 بدون اطلاع قبلى امام خمينى آزاد و به قم منتقل مى شود. به محض اطلاع مردم ، شادمانى سراسر شهر را فرامى گيرد و جشنهاى با شكوهى در مدرسه فيضيه و شهر به مدت چند روز بر پا مى شود. سه روز از آزادى امام نمى گذارد كه نطق انقلابى آن حضرت ، مهر بطلانى بر همه تصورات و تبليغات رژيم مى زند. رهبر انقلاب در نطق خويش به تفضيل ، ابعاد قيام 15 خرداد را بر شمرده و در پاسخ به گزارش ‍ كذب روزنامه ها مبنى بر تفاهم ايشان با رژيم مى فرمايد: ((در سرمقاله نوشته بودند كه با روحانيت تفاهم شده و روحانيت با انقلاب سفيد شاه و ملت موافق هستند. كدام انقلاب ؟ كدام ملت ؟ خمينى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد. با سر نيزه نمى شود اصلاحات كرد.))
تحليل بردن نيروهاى مبارز در حوزه علميه از طريق ايجاد اختلاف بين علما و مراجع ترفندى بود كه ساواك پس از آزادى امام خمينى در پى آن بود. امام با آگاهى از اين توطئه در نطق تاريخ خود در مسجد اعظم قم (26 فروردين 43) فرمود: ((من كه اينجا نشسته ام دست تمام مراجع را مى بوسم ، تمام مراجع اينجا، نجف ، ساير بلاد، مشهد، تهران هر جا هستند دست همه علماى اسلام را مى بوسم . مقصد بزرگتر از اينهاست )). امام خمينى در اين نطق نيز عليه روابط پنهانى شاه و اسرائيل افشاگرى كرد و از شاه با عنوان ((مردك )) ياد كرده و خطاب به او فرمود: ((اشتباه نكنيد، اگر خمينى هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمى كند.
اولين سالگرد قيام 15 خرداد در سال 1343 با صدور بيانيه مشترك امام خمينى و ديگر مراجع تقليد و بيانيه هاى جداگانه حوزه هاى علميه گرامى داشته شد و به عنوان روز عزاى عمومى معرفى شد. در تيرماه سال 1343، آية الله طالقانى و مهندس مهدى بازرگان از سران نهضت آزادى ايران كه به حمايت از قيام 15 خرداد برخاسته بودند در دادگاههاى نظامى شاه محاكمه و به زندانهاى طويل المدت محكوم شدند. امام خمينى بيانيه اى صادر كرد و در آن هشدار داد كه : ((راءى دهندگان بايد منتظر سرنوشت سختى باشند.))

next page

fehrest page

back page