فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۳۶ -


35- ميرزاى شيرازى

(متولد 1230-متوفى 1312 ه.ق)

گفتار استاد:

«حاج ميرزا محمد حسن شيرازى،معروف به‏«ميرزاى شيرازى بزرگ‏»،ابتدا دراصفهان تحصيل كرد و سپس به نجف رفت و در حوزه درس صاحب جواهرشركت كرد و بعد از او به درس شيخ انصارى رفت و از شاگردان مبرز و طراز اول‏شيخ شد.بعد از شيخ انصارى مرجعيت عامه يافت.در حدود23 سال مرجع على‏الاطلاق شيعه بود و هم او بود كه با تحريم تنباكو،قرار داد معروف استعمارى‏رژى را لغو كرد.شاگردان زيادى در حوزه درس او تربيت‏شدند،از قبيل آخوندملا محمد كاظم خراسانى،سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى،حاج آقا رضاهمدانى، حاج ميرزا حسين سبزوارى،سيد محمد فشاركى رضوى،ميرزا محمدتقى شيرازى و غير اينها. از او اثرى كتبى باقى نمانده است،ولى احيانا برخى ازآرائش مورد توجه است.در سال 1312 ه. ق درگذشت.» (1)

يكى از مصاديق بارز سير در تاريخ،مطالعه احوال علماى دين،به ويژه اعاظم‏علم و عمل در اسلام است.از ميان علمايى كه در اواخر قرن سيزدهم و اوايل قرن‏چهاردهم هجرى به منصه ظهور رسيده‏اند،نام مبارك‏«ميرزاى بزرگ شيرازى‏»،مرجع‏بلامنازع شيعه بلكه عالم اسلام،بر تارك تاريخ مى‏درخشد.وى بزرگترين جنبشهاى‏مذهبى عليه ظلم و فساد حاكم و استعمار در حال استيلا بر كشورهاى اسلامى،من جمله ايران را پايه گذاشت.نام ميرزاى شيرازى و جنبش تحريم تنباكو چنان با هم‏عجين شده‏اند كه با ياد كردن يكى،بى‏درنگ ديگرى در خاطر مى‏آيد.اما زندگى پربارميرزا تنها در پى‏ريزى اين نهضت‏خلاصه نمى‏شود،بلكه شخصيت فوق العاده اين مردبزرگ،در جاى جاى حيات طيبه او هويداست و ماجراى تنباكو تنها جلوه‏اى از بركات‏وجودى اين مرد مقدس است.

ولادت:

روز پانزدهم جمادى الاولى سال 1230 ه.ق در شيراز متولد و نام محمد حسن‏بر او نهاده شد. در دوران طفوليت پدر خويش را از دست داد و دائى‏اش سيد حسين‏معروف به مجد الاشراف عهده‏دار سرپرستى او گرديد.

تحصيلات:

ميرزا در زمانى كه فقط چهار سال و پانزده روز از عمرش مى‏گذشت،شروع به‏تحصيل نمود. پس از دو سال از قرائت و كتابت فارسى فارغ گشت.شش سال و نيم‏داشت كه به آموزش علوم تجربى پرداخت.در 8 سالگى مقدمات را به پايان برد وتوسط دايى‏اش به بزرگترين خطيب شيراز معروف به ميرزا ابراهيم سپرده شد تا او اهل‏خطابه و منبر گردد.هوش وى چنان سرشار بود كه يك صفحه از كتاب‏«ابواب الجنان‏»قزوينى را كه كتابى بس مشكل بود،دو بار مى‏خواند و از حفظ مى‏شد.پس از آن كتب‏متعارف فقه و اصول را خواند و در دوازده سالگى در درس‏«شرح لمعه‏»شركت‏جست و در كنار آموختن شرح لمعه خود به تدريس آن در پانزده سالگى نيز پرداخت.

پس از مدتى به توصيه استادش به دار العلم آن زمان،اصفهان شتافت و در مدرسه صدر، حجره‏اى گرفت.استاد بزرگوار وى در اصفهان،شيخ محمد تقى صاحب‏«حاشيه برمعالم‏»بود. پس از فوت شيخ محمد تقى به محضر درس سيد محقق،مير سيد حسن بيد آبادى حاضر شد و قبل از بيست‏سالگى به كسب اجازه از وى نائل آمد.(اجازه درآن زمان معمولا در سه چيز بود:اجازه در امور مربوط به ولايت فقيه،اجازه نقل‏حديث،اجازه در اجتهاد)ميرزا پس از ده سال تعليم و تعلم در اصفهان،عزم سفر به‏عتبات عاليات نمود و در سال‏1259 ه.ق وارد كربلا شد و درس آية الله سيد ابراهيم‏صاحب ضوابط شركت جست،سپس عازم نجف شد. ميرزا در نجف در حوزه‏هاى‏درس علما و اساتيدى چون صاحب جواهر،و صاحب انوار الفقاهة حاضر شد.پس ازفوت صاحب جواهر در مجالس درس شيخ بزرگوار،علامه دهر،شيخ مرتضى انصارى‏شركت كرد و در نجف مقيم شد.در تعريف و مدح اين مرد بزرگوار همين بس كه بارهاشيخ مرتضى انصارى گفته بود:«من درسم را براى سه نفر مى‏گويم:ميرزا محمد حسن، ميرزا حبيب الله،آقا حسين تهرانى‏»

گزينش ميرزا به مرجعيت و زعامت دينى:

به سال 1281،شيخ مرتضى انصارى دار فانى را وداع گفت.افاضل شاگردان‏شيخ گرد آمدند و به گفته ميرزاى آشتيانى،«همگى بر مقدم بودن ميرزاى شيرازى اتفاق‏كردند.»ميرزا به سبب تواضع و خاكسارى ابتدا از قبول اين مهم امتناع مى‏نمود،ولى بااستماع سخنان ديگران و حكم ايشان مبنى بر وجوب تصدى اين امر از جانب استاد،ميرزا قبول نمود.سال 1288 هنوز فرا نرسيده بود كه به زيارت خانه خدا مشرف شد.

ميرزا در اين سفر قصد اقامت در مدينه منوره را داشت كه اين امر ميسر نمى‏شود و به‏نجف باز مى‏گردد.پس از آن،مجاورت مشهد امام رضا(ع)را نيت مى‏كند كه آن هم‏ممكن نمى‏شود. تا اينكه بالاخره در شعبان 1290 به سامراء مسافرت مى‏كند،و اين‏مسافرت همان هجرت او به سامراء است.با هجرت ميرزا به سامراء،خانه علم و مركزاسلامى و مرجع مردم در امور دين و دنيا شد و خداوند متعال هم با نصرت خويش وبالا بردن مقام ميرزا،نام او را در سراسر كره ارض منتشر ساخت.

سيرت ميرزا در دوران زعامت:

در خوش برخوردى و شيرينى گفتار،نمونه نداشت.شخص در هنگام جدا شدن‏از ميرزا در نهايت‏شادمانى و رضايت ايشان را ترك مى‏گفت.هيچ كس به سعه صدر اونبود.حتى بر مستحق،يك كلمه زشت اداء نمى‏كرد.خطا كار را جز به احسان پاداش‏نمى‏داد و اين همان خلق عظيمى است كه از پيامبر عظيم الشان اسلام به ارث برده بود.

حافظه ميرزا:

گستردگى خرد و حافظه ميرزا مساله شگرفى است كه انديشه‏ها را به حيرت فرومى‏برد. ميرزا اگر كسى را يك بار مى‏ديد،حتى پس از بيست‏سال به محض ديدار مجدداو را مى‏شناخت.گاه مى‏شد به حديث‏يا عبارتى فقط يك نگاه مى‏انداخت و سرش رااز روى متن برمى‏داشت و آن را از حفظ مى‏خواند.كتاب‏«ابواب الجنان‏»را كه به خاطربرخوردارى از سجع و قافيه فراوان،از مشكل‏ترين متون است،با دوبار خواندن حفظكرده بود.بيشتر قرآن را از حفظ داشت.تمام دعاهاى ماه رمضان و ساير اوقات،و نيززيارات همه مشاهد ائمه را از بر مى‏خواند.ديده نشده بود كه در هنگام زيارت با خودكتابى ببرد.در ضمن زيارتش را هم بسيار طولانى به انجام مى‏رسانده است.

خرد ميرزا:

سياست‏مداران آن روز از سلاطين و وزراء در حيرت از خرد او بوده و همگى به‏تدبير و انديشه كاملش اذعان داشتند.هر كه با او هم‏نشين شده بود،خويشتن راكوچك‏تر از او يافته بود. هيبتى همچون هيبت انبياء داشت،حتى فرزندانش نزد او اين‏هيبت را حس مى‏كردند و اين يك موهبت الهى است كه برخى از مؤمنان از چنين‏صلابتى برخوردارند.شيوه تدريس:

وقتى در فهم حديث‏بحث مى‏نمود،بر معتدل‏ترين راهها و همگون با عرفيات ووجدانيات گام مى‏زد و از باريك‏بينى‏هاى بسيار ريز به دور بود.و وقتى در پيچيدگيهاى‏مسائل به سخن مى‏نشست،براى فيلسوفان بسيار دقيق هم اعجاب انگيز بود كه چگونه‏موشكافانه به ريزه‏كاريهاى آن مسائل مى‏پردازد.در هنگام تدريس كتابى از فقه فقط به‏مسائل بسيار مشكل آن مى‏پرداخت و از گريز به ديگر بحثها خوددارى مى‏نمود.بدين‏جهت از درس او فقط كسى بهره مى‏گرفت كه با بررسيهاى قبلى در اطراف موضوع‏فقهى،احاطه به نظرات و دلايل پيدا كرده و تنها حل معضلات و شكافته شدن حقايق‏امور برايش باقى مانده باشد.از ميان شاگردان دقيق وى مى‏توان ميرزا محمد تقى‏شيرازى،شيخ فضل الله نورى،شيخ محمد تقى آقا نجفى و...را نام برد كه هر كدام درصحنه‏هاى اجتماعى و سياسى پس از استاد،فارس ميدان و رهبر امت گشته‏اند.

شيوه ميرزا در رسيدگى به امور:

از ميان اصحابش عده‏اى را براى مشاوره در امور دينى و عمومى مردم،برگزيده‏بود تا در شهرها و نواحى اطراف نماينده او باشند و از همين طريق مسائل مهمى چون‏مساله تحريم تنباكو،تاراج چهار محال،قضيه يهود همدانيها،گرفتارى شيعيان به دست‏افغانها،خريدن زمينهاى طوس به دست دولت روسيه و امثال اينها را به بهترين وجه‏حل و فصل نمود.بعضى از همين اصحاب،محل رفع حوائج مؤمنان بودند كه ميرزا بادريافت كمكهاى بدون عوض آنها امور خيريه را در ميان برادران مؤمن جارى‏مى‏ساخت.در نهايت تواضع و پنهانى،كمك مى‏نمود.اسامى فقراء هر شهر را داشت‏كه توسط وكلايش به ايشان كمك مى‏نمود. دانش‏پژوهان و نيازمندان مشاهد مشرفه درنظر او از موقعيت‏خاصى برخوردار بودند.براى همگى آنها بدون استثناء مقررى تعيين‏شده بود.برخوردش با خانواده نيز بسيار منظم و استوار و در كمال تدبير بود.حتى درطول گفتگو با فرزند 8 يا9 ساله‏اش او را جز با كلمه‏«آقا»خطاب نمى‏كرد و هنگام رفتن فرزندش از مجلس به احترام او كمى از جاى خود برمى‏خاست.

اخلاق او:

او از نظر اخلاق و رفتار و مسائل انسانى و معنوى،و در قيام به وظايف شرعيه،در غايت كمال و اوج اشتهار بود.حكايات و نوادر بسيارى از حالات روحى و معنوى‏او را نقل كرده‏اند كه مجموع اين حالات،او را به رتبه‏اى از مراتب سازندگى رسانده‏است كه به اصطلاح علماى وقت، به او لقب‏«مجدد و احياگر مذهب‏»را داده‏اند كه درراس هر قرن،يك فرد از ميان جمع اخيار و رجال علمى مى‏درخشيد و تجديد كننده واحياگر اصول معارف علمى و عملى مذهب مى‏شود. (اين حديث هر چند منبع معتبرروائى ندارد،ولى در عمل و تاريخ چنين پايگاهها و محورهاى مردمى را مى‏توان نشان‏داد.)

كرامات ميرزا:

از كرامات ميرزا نمونه‏هاى بسيارى نقل شده است.كارهاى شگفت انگيزى كه‏جز به خواست و لطف خدا ممكن نيست.نقل مى‏كنند:«سه مرد از زوار فقير سامراءكمك مالى طلب كردند. ميرزا به اولى بيست قران،به دومى پنج قران داد و به سومى‏هيچ.سه نفر ابراز نارضايتى و عدم تساوى در اجراى عدالت كردند.ميرزا گفت تساوى‏برقرار شده است.بر رسوايى خودتان اصرار مكنيد.اما آنها راضى نشدند و پافشارى‏كردند.ميرزا دستور داد آن سه نفر را بازجويى كردند. معلوم شد كه نفر اول(كه به اوبيست قران داده بود)در كيسه‏اش پنج قران داشته،و نفر دوم(كه به او پنج قران داده‏شده بود)در كيسه‏اش بيست قران داشته،و نفر سوم(كه چيزى دريافت نكرده بود)بيست و پنج قران داشته است.از اينجا معلوم شد كه منظور ميرزا از تساوى ميان آنها چه‏بوده است؟

«المؤمن ينظر بنور الله‏»

تاليفات و تصنيفات:

بر خلاف نظر شريف استاد مطهرى،ميرزا،نوشته‏ها و تحريراتى در فقه و اصول‏داشته،ولى به دليل اينكه خود آنها را ناچيز مى‏دانسته حاضر به انتشارشان در ميان مردم‏نبوده است.با اين حال بعضى از آنها مشاهده شده است.سيد محمد تقى اصفهانى،يكى از شاگردان ميرزا نقل مى‏كند كه ميرزا در هنگام درس اشاره داشت كه اين مطلب رادر رساله طهارت و صلوة به طور مفصل آورده‏ام.هم ايشان مى‏گفت كه حاج ميرزااسماعيل شيرازى پسر عموى ميرزا، نسخه‏اى از رساله‏«اجتماع الامر و النهى‏»به خطخود ميرزا در اختيار دارد.سيد محمد تقى باز يادآورى مى‏كند كه يادداشتهايى را كه‏ديده است،در آن سؤالات ميرزا و جوابهاى شيخ انصارى بوده،و نيز حاشيه‏اى را كه بر«نجاة العباد»و ديگر رساله‏ها زده است،همگى را مشاهده كرده است.تاليفات وى‏عبارتند از:

1-كتابى در طهارت(تا مبحث وضو)

2-رساله‏اى در رضاع و شير دادن.

3-كتابى در فقه(از اول مكاسب تا آخر معاملات)

4-رساله‏اى در اجتماع امر و نهى

5-خلاصه‏اى از افادات استاد بزرگوارش شيخ مرتضى انصارى در تمام مباحث‏اصول.

6-رساله‏اى در مشتق

7-حاشيه‏اى بر نجاة العباد

8-تعليقه‏اى بر كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى

و اما آنچه از فتاوى و تقريرات درس آن فقيه بزرگوار گردآورى شده است:

1-صد مساله از فتاواى ميرزا،توسط شيخ فضل الله نورى

2-مجموعه‏اى از فتاواى ميرزا به زبان عربى

3-مباحث درس اصول ميرزا،توسط شيخ على دزدرى

4-مباحث درس اصول،توسط سيد محمد اصفهانى

5-مباحث درس اصول و فقه،توسط ابراهيم دامغانى

6-مباحث درس اصول،توسط شيخ حسن فرزند محمد مهدى شاه‏عبد العظيمى كه آن را«ذخاير الاصول‏»ناميده است.

7-تقريراتى از درس ميرزا نوشته باقر حيدر

8-ترجمه كتاب معاملات آقا وحيد بهبهانى از فارسى به عربى توسط شيخ‏حسنعلى تهرانى(ميرزا بر اين كتاب تعليقاتى دارد.)

اقدامات و اصلاحات عملى ميرزا:

امنيت و آسايش زمانى به زوار سامراء سايه گسترد كه ميرزاى شيرازى در آن‏ديار رحل اقامت افكند.شيعيانى كه قصد زيارت آنجا را مى‏نمودند،به هنگام ورود وخروجشان بسيار ترسان بودند تا مبادا دچار گرفتارى شوند.زمانى كه ميرزا به سامراءمهاجرت كرد،سامراء اهميت‏خود را دوباره باز يافت و مركز مهمى براى تحصيل علم ومحل تجمع علماى بزرگ گرديد و اين امر تا زمان مرگ ميرزا هر روز رو به افزايش بود.

ميرزا اقدامات عمرانى بسيارى انجام داد.مدرسه‏اى براى طلاب بنا نهاد كه تا هم اكنون‏به مدرسه ميرزا شهرت دارد.مدرسه ديگرى نيز در شرق اين مدرسه و كنار آن احداث‏كرد.بر شط سامراء پلى زد تا از چاپيده شدن مردم توسط بلم‏داران براى عبور مردم ووسايل و چهارپايانشان جلوگيرى كند،ولى بعد از فوت ميرزا،از آنجا كه به منافع‏عده‏اى سودجو ضرر وارد آمده بود،پل تخريب شد و به مرور زمان از بين رفت.ازديگر كارهاى ميرزا در سامراء ساختن دو حمام،يكى مردانه و ديگرى زنانه بود.ساعتى‏توسط ايشان خريدارى گرديد و بر بالاى باب قبله نصب شد.در حرم عسكريين(ع)تزئينات و اصلاحاتى صورت گرفت.بازار بزرگى توسط ايشان ساخته شد.حسينيه‏اى‏جهت‏برگزارى مراسم عزادارى امام حسين(ع)به همت ايشان بنا شد.براى بسيارى ازمجاورين سامراء خانه ساخت.فقراء بسيارى از اهل تسنن را انفاق نمود و زندگى آنها را به جريان انداخت.در سال 1311 ه.ق فتنه‏اى ميان اهالى سامراء و مجاورين‏برانگيخته شد كه به تهديد مجاورين از جانب اهالى انجاميد.آتش فتنه از سوى عده‏اى‏از جاسوسها و دسيسه‏چينان كه خواهان جنگ ميان مسلمين و ايجاد آشوب و تفرقه‏بين برادران شيعه و سنى بودند،برپا شد.ميرزا با كفايت و تدبير خويش آتش فتنه راخاموش ساخت و امور مردم به مجراى طبيعى خود بازگشت داد.در اجراى اين مهم‏اجازه دخالت‏به هيچ كس،حتى كنسول انگلستان و والى عثمانى بغداد نداد و به آنهاپيغام داد: «مساله به زودى اصلاح خواهد شد و اين حادثه كوچك‏تر از آن است كه نيازبه مداخله ماموران حكومتى باشد.»

تحريم تنباكو:

يكى از نقاط عطف و مهم تاريخ معاصر ايران،«تحريم تنباكو»است كه سندگويايى بر رهبرى روحانيت مبارز و مقاومت و همبستگى مردم متعهد اين سرزمين درپاسدارى از ارزشهاى اسلامى و دفاع از استقلال و آزادگى است.نقش ميرزاى بزرگ‏شيرازى(اعلى الله مقامه الشريف)در اين حركت‏بزرگ،انكار ناپذير است.چنانچه امام‏خمينى(ره)در اين باره فرمودند:

«آن مرحوم(ميرزاى بزرگ رحمة الله عليه)كه در سامره تنباكو را تحريم كرد،براى اينكه ايران را تقريبا در اسارت گرفته بودند،به واسطه قرار داد تنباكو،و ايشان يك‏سطر نوشتند كه تنباكو حرام است،و حتى بستگان خود آن جائر(ناصر الدين شاه)هم‏و حرمسراى آن جائر ترتيب اثر دادند به آن فتوا،و قليانها را شكستند و در بعضى جاهاتنباكوهايى كه قيمت آن هم زياد بود،در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند آن‏قرار داد را،و لغو شد قرارداد،و يك چنين چيزى و آنها ديدند كه يك روحانى پيرمرد،در كنج دهى از دهات عراق،يك كلمه مى‏نويسد و يك ملت قيام مى‏كند،و قراردادى‏كه ما بين شاه جائر و انگليسيها بوده است،به هم مى‏زند و يك قدرت اين طورى دارد او.» (2)

در دوران قاجار-و كمى پيش از آن-محور عمده حل و فصل مشكلات‏سياسى،اجتماعى و اقتصادى رژيم حاكم را،سياست موازنه منفى و مثبت(جلب‏رضايت دو ابرقدرت روس و انگليس از طريق اعطاى امتيازات و منافع مختلف به آنها)تشكيل مى‏داده است،تا جائيكه به عنوان شيوه‏اى سهل الوصول براى حفظ و بقاى شاه‏و در برابر تكاثر طلبى استعمارگران بين المللى به كار گرفته مى‏شد.در آن زمان،دودولت روس و انگليس نقش تعيين كننده را در دربار شاه داشتند كه خود به دليل فقدان‏پايگاه مردمى دربار بود.بينش سياسى و فرهنگى مردم در سطح نازلى قرار داشت و ازوسايل ارتباطى آن روزگار(مانند روزنامه‏ها)به نحو قابل توجهى برخوردار نبودند وغالبا در اثر تبليغات انحرافى رژيم شاه،تصور مى‏كردند كه ديگر شاهان جهان تابع شاه‏ايران هستند!مدتى پيش از انعقاد قرارداد امتياز تنباكو«عهدنامه رويتر»در تاريخ‏جمادى الاولى‏1289 ه.ق(1872 م)با«بارون ژوليوس دورويتر»انگليسى كه‏رشوه‏هاى كلان به شاه و صدر اعظم وى(مشير الدوله سپهسالار)پرداخته بود، صورت‏گرفت.در وصف ننگين بودن اين عهدنامه همين بس كه به‏«اعطاى سند مالكيت ايران‏»معروف گشت و«لرد كرزن‏»،آن را«بخشش از طرف ايران‏»خواند.شاه و سپهسالارپس از اين بخشش و با پولى كه به عنوان رشوه از رويتر گرفتند.در سال 1290 ه.ق ازطريق روسيه به فرنگ رفتند.ولى در پايتخت روسيه با اعتراض شديد دولت تزارى‏نسبت‏به اين عهدنامه روبرو شدند كه دنباله اين سفر به اعطاى امتيازات ديگرى به‏روسيه منجر شد.

سفر سوم ناصر الدين شاه به اروپا:

در سفر سوم ناصر الدين شاه به فرنگ و توقف او در انگلستان،پيشنهاد اعطاى‏امتياز توتون و تنباكوى ايران به انگليس مطرح مى‏شود.به اين منظور دولت انگليس‏يكى از اتباع خود به نام‏«ماژور تالبوت‏»را به عنوان طرف قرارداد معرفى مى‏كند.

سرانجام در رجب‏1307 ه.ق مطابق با مارس 1890 ميلادى و پس از مراجعت‏شاه به‏ايران و آمدن تالبوت در راس يك سنديكاى ساختگى و خلق الساعة،قرارداد امتيازانحصار تنباكوى ايران در 15 ماده تنظيم،و به امضاى ناصر الدين شاه رسيد.درفضاحت اين قرارداد همين بس كه رويتر انگليسى گفت:«وقتى كه متن آن در جهان‏انتشار يافت،معلوم شد كه حاوى يك تسليم دربست و غيرعادى كليه منابع صنعتى يك‏كشور پادشاهى به خارجيان است كه حتى در عالم خيال هم تصور نمى‏رفت كه امتيازى‏حتى به مراتب كمتر از آن در تاريخ واگذار شده باشد.»و اعلان فوق در آغاز سال 1308ه.ق و ورود تالبوت و هيات همراه وى به ايران كه در رجب 1308 ه.ق صورت گرفت‏و همچنين انتشار اعلاميه كمپانى رژى كه تمام خريد و فروش تنباكو را از آغاز سال‏1308 ه.ق به خود متعلق مى‏نمود.برخوردهاى ريشه‏دار و شديد محافل مذهبى رانسبت‏به استعمارگران و اهداف شوم نهفته در قرار داد و تبعات آن برانگيخت و به‏مشابه در عثمانى،از سوى برخى از روشنفكران در پى داشت.اما خطر عمده‏اى كه‏علاوه بر به يغما رفتن بنيه مالى ايران،جامعه اسلامى را تهديد مى‏كرد،حضور فرهنگ‏استعمارى و گسترش تهاجم فسادى بود كه به تبع حضور عينى اجانب و دشمنان‏قسم خورده اسلام و مسلمين در ايران رخ مى‏نمود.چندى نگذشته بود كه نشانه‏ها ومصاديق آشكار اين فساد، هويدا گرديد.هجوم فرنگيان به ايران-با آمارى بيش از 200هزار نفر-حتى شكل ظاهرى شهر و بازار و جماعت مسلمين را تغيير داده و از طرف‏ديگر،استضعاف مالى و فرهنگى بسيارى از مردم،آنان را به اجيرى و خدمتگزارى‏فرنگيان مى‏كشاند.طبيعى است در اين موقعيت اشاعه فساد اخلاقى و اجتماعى،و ازبين رفتن قبح مفاسد،و از سوى ديگر،بد رفتارى و سلطه كارگزاران استعمار،ارمغانى‏روز افزون و تباه گرى بود.انگليسيها در هر جا كه مى‏رفتند،سوار و اسب و اسلحه باخود بردند و مزدور اسلحه به دست درست كردند،و اين همان شيوه‏اى بود كه‏انگليسيان در تصرف هند و ايجاد كمپانى هند شرقى و سپس حضور نظامى به بهانه‏حفظ امنيت اين كمپانى و آنگاه مستعمره نمودن هند به كار گرفته بودند.سستى و فسادداخلى حكومت،و پوسيدگى نظام حاكم،به علاوه دست‏اندازيهاى شاه غرق دربى‏خبرى و مست از شكوه سلطنت چهل ساله!به حيطه قدرت علماى دينى به منظورخنثى نمودن نفوذ ايشان و نيز نارضايتى عامه مردم از استبداد«امين السلطان‏»صدراعظم و زمامدار پر سابقه دولت كه در تحريص شاه نسبت‏به اعطاى امتيازات نقش اوليه‏و مؤثرى داشت را بايد به عنوان ديگر زمينه‏هاى بيدارى مردم و تكوين خيزش ملت‏به‏رهبرى روحانيت‏برشمرد.به تدريج نخستين نغمه‏هاى مخالفت،هم زمان با آغاز كاركمپانى در گوشه و كنار كشور بالا گرفت.مبارزه علماى دينى و مردم در ماجراى تنباكو،ابعاد و مراحل گوناگونى را شامل گرديد كه بر طبق ضوابط و شرايط امر به معروف ونهى از منكر شكل يافته است كه در نخستين قدم با تذكر خطاها به دولت آغاز مى‏شود.

ميرزاى شيرازى از سامراء،ميرزاى آشتيانى از تهران،و علماء و مردم تبريز و اصفهان وشيراز و.. .،هر يك اشتباهات دولت را در امر انحصار تنباكو متذكر گرديدند.اما شاه وامين السلطان در قبال اعتراضات،ملت را نادان و غير مطلع از جريانات مى‏خوانند.

طبيعى است در شرايطى كه امتى عزم خود را جزم نموده تا به مقصد نرسيده از پاى‏ننشيند، اين گونه برخوردها مانعى نخواهد بود.لذا مردم نيز خود را براى مراحل بعدى‏نهضت مهيا و آماده مى‏كنند.در شهرهاى مختلف كشور زمينه‏هاى قيام هم فراهم‏مى‏شود.

قيام مردم شيراز:

در شيراز هم زمان با ورود ماموران انگليسى رژى،بازارها و دكاكين بسته شده ومردم در مساجد اجتماع مى‏كنند.رژيم براى مقابله با اين عمل،به دستگيرى و تبعيدعالم مبارز،«سيد على اكبر فال اسيرى‏»مبادرت مى‏ورزد.با ربوده شدن سيد على اكبرتوسط عمال دولت و تبعيد او به بوشهر،و سپس بصره،مردم با تجمع در شاهچراغ به ابراز تنفر از اين عمل رژيم مى‏پردازند،ولى حكومت قوام الملك شيرازى،با گلوله به‏استقلال طلبان پاسخ مى‏دهد،ولى مقاومت مردم ادامه مى‏يابد.

قيام مردم تبريز:

در تبريز نيز مردم به رهبرى روحانيت و پيشوايى‏«آية الله حاج ميرزا جواد آقامجتهد تبريزى‏»به مقابله با قرارداد برمى‏خيزند.در تبريز مردم اعلاميه‏هاى كمپانى را ازديوارها كنده و از پذيرفتن خارجيان خوددارى مى‏ورزند و چون پاسخى جز خشونت‏بيشتر نمى‏بينند، تهديد به قتل فرنگيها در روز عاشورا مى‏كنند.رژيم براى خاموش‏كردن شعله‏هاى قيام در تبريز تصميم به ايجاد تفرقه در بين صفوف روحانيون مى‏گيرد.

ناصر الدين شاه انگشترى الماس خود را براى‏«موسى آقا»ملاى تبريزى به رسم هديه‏مى‏فرستد تا او را در مقابل‏«ميرزا جواد آقا»قرار دهد.ولى اين كار هم تاثيرى‏نمى‏بخشد و روحانيت از اين حيله،هوشيارانه آگاهى مى‏يابند.كار چنان در تبريز تنگ‏مى‏شود كه كمپانى حتى حاضر مى‏شود تمام ماموران و كاركنان خود را از ميان ايرانيان‏و مسلمانان قرار دهد، ولى سودى حاصل نمى‏شود.

قيام مردم اصفهان:

در اصفهان،مردم به رهبرى سه عالم مجاهد،«حاج شيخ محمد تقى‏»(آقانجفى)،«شيخ محمد على‏»و«ملا باقر فشاركى‏»به استوارى در برابر كمپانى و هوسهاى‏عمال شاه مى‏ايستد.علماى اصفهان براى اول بار در منطقه خود استعمال دخانيات وتنباكو را تحريم نموده و كاركنان رژى را نجس اعلام مى‏كنند.«ظل السلطان‏»حاكم‏جبار اصفهان،به تبعيد گروهى از علماء مى‏پردازد،اما باز هم فروشندگان تنباكو،به‏معامله با كمپانى تن در نمى‏دهند.عده‏اى تنباكوى خود را به جاى فروش بين فقراتقسيم مى‏كنند و گروهى هم محصول خود را آتش مى‏زنند.

ميرزاى شيرازى(اعلى الله مقامه)كه قبلا توسط علماى تبعيدى(از جمله سيد على اكبر فال اسيرى از شيراز،و عالم ديگرى به نام‏«منير الدين‏»از اصفهان)كه از شدت‏فشار شبانه به سوى سامراء گريخته بودند،در جريان ماوقع قرار گرفته بود.پرداختن به‏موضوع و وارد شدن كامل به صحنه پيكار با سلطه صاحبان قدرت را وظيفه الهى‏خويش دانست و رهبرى مبارزه را به كف با كفايت‏خود گرفت.ميرزا در اول ذيحجه‏سال 1308 ه.ق تلگراف مفصلى به شاه فرستاد و در آن به منافات داشتن قرارداد بادستورات قرآن مجيد و نواميس الهيه و از بين رفتن استقلال دولت و اختلال نظم‏مملكت تاكيد ورزيد.متعاقب اين تلگراف،ناصر الدين شاه از كارپرداز ايران در بغدادمى‏خواهد تا ميرزا به تشبثاتى متمسك شود،از جمله ضرورت قرابت‏به دول بزرگ‏اروپا براى استخلاص از روسيه تزارى،لزوم تقويت‏بودجه و قشون و رفع نقائص و كم‏بودن مالياتها،موهن بودن الغاى قرارداد از نظر بى‏اعتبار شمرده شدن امضاى پادشاه، اساسا عدم امكان اين عمل به جهت‏خسارات خارج از عهده و...

ميرزا در پاسخ تمام اين تشبثات،فقط تاكيد بر اين نكته مى‏كند كه بايد فقط به‏ملت مسلمان تكيه كرد،و بالاخره در مقابل تاكيد مجدد مشير الوزراء(كارپرداز ايران دربغداد)،بر ضعف دولت چنين تهديد مى‏كند:«اگر دولت از عهده برنمى‏آيد،من به‏خواست‏خدا آن را بر هم مى‏زنم.»شاه و دربار،وقعى به گفته‏هاى ميرزا نمى‏دهند وتصميم مى‏گيرند كه با سياست دفع الوقت،به تدريج مردم و علماء را از توجه به مساله‏تنباكو منصرف سازند.اما وقت گذرانى شاه و اعوان و انصارش در ارائه پاسخى متين وصحيح به ميرزا،و همچنين زمينه‏هاى مبرم براى تحريم تنباكو كه نشانه‏هاى آن دردرخواستهاى مكرر مردم به چشم مى‏خورد،و در بخشهايى از كشور نيز به كار گرفته‏شده و به عنوان سياست منطقه‏اى موقتى تلقى مى‏شد،سرانجام انتظارها را به سر رساندو حكم تحريم در عبارتى كوتاه و به شيوه‏اى مؤثر و محرك و حساب شده از سوى‏ميرزاى شيرازى به اين شرح صادر گرديد:

متن حكم:

«بسم الله الرحمن الرحيم،اليوم استعمال تنباكو و توتون،باى نحو كان،درحكم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه عليه است.حرره الاقل محمد حسن‏الحسينى‏»

بلافاصله پس از صدور حكم،ماموران حكومت وظيفه يافتند به هر نحو ازانتشار اين حكم و آگاهى مردم نسبت‏به صدور آن ممانعت كنند و به طريقى كه‏مى‏توانستند و ضرورت داشت عمل مى‏كردند.با اين حال،در همان نصف روز اول كه‏حكم به دست ميرزاى آشتيانى رسيد،در حدود صد هزار نسخه از حكم ميرزاى‏شيرازى نوشته شد.مردم،حتى بى‏سوادها،نشر آن را وظيفه شرعى خود مى‏دانستند.

حكم تحريم،حتى درباره شاه و اندرون حرمسراى وى را نيز در برگرفت،به نحوى كه‏«انيس الدوله‏»،سوگلى ناصر الدين شاه دستور داد قليانها را جمع كنند و ناصر الدين‏شاه هم براى آنكه مبادا به احترامش لطمه‏اى وارد آيد،بعد از آن به هيچ يك از نوكران‏خود دستور نمى‏داد قليان بياوردند و در تمام دربار،قليانها را جمع كردند.كار به جايى‏رسيد كه يهود و نصارى نيز به متابعت از اسلام،دخانيه را در ظاهر ترك نمودند.ازسوى ديگر،شاه و درباريان به مصداق‏«الغريق يتشبث‏بكل حشيش‏»به هر گونه نيرنگ‏و فريب به منظور جلوگيرى از روند پيروز تحريم دست مى‏زنند.در آغاز با مساعدت‏وعاظ السلاطين و معممين دربار به شايعه جعلى بودن فتوى و اين كه توسط فردى به‏نام‏«ملك التجار»جعل شده است،مى‏پردازند و سيستم حفاظت و اختناق خود را به‏شدت گسترش مى‏دهند تا هر گونه ارتباط مردم و علماء، و كسب تكليف از ميرزاى‏بزرگ را سلب كنند.اما اين اقدامات نيز تاثيرى در روند قضايا نداشت.لذا دولتيان باتوسل به نيرنگى ديگر و ايجاد تفرقه،دست‏به دامن علماى داخل ايران مى‏شوند.شاه وامين السلطان به‏«ميرزاى آشتيانى‏»روحانى تهرانى روى مى‏آورد و از او مى‏خواهند به‏اباحه و تجويز دخانيات حكم كند.ميرزاى آشتيانى و ديگر علماء،شاه و درباريان را به‏كلى مايوس مى‏سازند و قاطعانه مى‏گويند كه حكم ميرزاى بزرگ را جز خود او كسى ديگر نمى‏تواند تغيير دهد،و اضافه مى‏كنند:«اين كار اصلاح برنمى‏دارد،بايد متوقف‏شود...اين امتيازات بايد برگردد و تا برنگردد ميرزا آرام نمى‏گيرد.»از طرف ديگر،سياست ارعاب و تهديد و توسل به خشونت نيز كارآيى خود را از دست داد و مردم راهر چه بيشتر مصمم‏تر و مقاوم‏تر ساخت.بدين رو،ناصر الدين شاه،ناچار به فكرتسليم و لغو امتياز مى‏افتد،ولى مسئولان كمپانى،و على الخصوص كارگزاران سفارت‏انگليس،او را از اين كار برحذر مى‏دارند و آن را خطرى براى اصل رژيم قلمدادمى‏كنند.سرانجام،شاه در حالى كه فقط دو هفته از صدور حكم تحريم مى‏گذرد،به‏الغاى انحصار داخله توتون و تنباكو مى‏پردازد.اما علماء و مردم باز هم مقاومت مى‏كنندو خواستار لغو كامل امتياز تنباكو مى‏گردند.شاه كه خصوصا از مقاومت‏«ميرزاى‏آشتيانى‏»بسيار عصبانى شده بود،او را تهديد مى‏كند.در عوض ميرزا نيز تصميم به‏مهاجرت مى‏گيرد.شاه از ترس به پا شدن طوفان،به تملق و تهديد ميرزا پرداخته و وى‏را از هجرت باز مى‏دارد.در اين ميان،زمزمه‏هاى جهاد عليه دستگاه نيز بالا مى‏گيرد واعلاميه‏هايى بدين مضمون بر در و ديوار شهر نصب مى‏شود:

«بر حسب حكم جناب حجة الاسلام،آقاى شيرازى،اگر تا 48 ساعت ديگرامتياز دخانيات لغو نشود،يوم دوشنبه آتيه،جهاد است،مردم مهيا شويد.»

از سوى ديگر شدت اوضاع و تنگناهايى كه براى فرنگيان پديد آمده بود،باعث‏شد كه مسئولين كمپانى از سوى سفراء و سياسيون اروپا در تهران،تحت فشار قرارگيرند.

«آرنستين‏»،رئيس كمپانى،امين السلطان را در اتخاذ دو راه مخير مى‏سازد:لغوامتياز و پرداخت‏خسارت،لغو تحريم و آرام كردن مردم.شاه تصميم دوم رابر مى‏گزيند.شاه و دربار براى چاره‏جويى،مجلسى با حضور علماى بزرگ تهران وبرخى از دولتيان تشكيل مى‏دهند.در اين مجلس،از علماء آقايان ميرزا حسن آشتيانى،سيد على اكبر تفرشى،شيخ فضل الله نورى، امام جمعه تهران،سيد محمد رضاطباطبايى،سيد عبد الله بهبهانى،آخوند ملا محمد تقى كاشى،و از طرف دولت:نايب السلطنه كامران ميرزا،صدر اعظم امين السلطان،ميرزا على خان امين الدوله،مشيرالدوله،قوام الدوله و مخبر الدوله شركت داشتند.در اين جلسه،صورت امتياز نامه‏مطرح شد،ولى آقايان علماء،به علت اينكه كليه مفاد آن بر خلاف‏«الناس مسلطون‏على اموالهم‏»بود،از صحه گذاردن بر آن خوددارى نمودند،و حتى تهديدات دولتيان‏نيز نتوانست كارى از پيش ببرد.كار به جايى رسيد كه آقا سيد محمد رضا طباطبايى‏فرمود:«اگر اين حكم را دولت داده است،كه بايد به امضاى ملت‏باشد،و اگر شخص‏شاه داده است كه حقى نداشته و ندارد.»

حكم تبعيد ميرزاى آشتيانى:

در اين ميان به فتنه يكى از درباريان،حكم تبعيد ميرزاى آشتيانى مجددا دردستور كار قرار مى‏گيرد.در نتيجه وى را در قليان كشيدن در مجامع عمومى،يا خروج‏از تهران مخير مى‏سازند،و او نيز با صراحت و قاطعيت تمام،خروج از تهران رامى‏پذيرد.شهر يك پارچه قيام مى‏شود.علماء همه در كنار ميرزا،خود را براى هجرت‏آماده مى‏سازند.اغلب مردم نيز مصمم مى‏شوند با ميرزا از شهر خارج شوند.مردم‏مغازه‏ها را مى‏بندند و روانه ميدان ارك مى‏شوند و پس از آن مردم به مسجد شاه روى‏مى‏آورند و امام جمعه را كه مشغول تهديد مردم بود،از منبر به زير مى‏كشند.عمال شاه‏كه از هراس آرام نداشتند،به ناگاه وعده الغاى امتياز از طرف شاه كه به نايب السلطنه‏نوشته بود،توسط‏«عبد الله خان والى‏»به ميرزاى آشتيانى واصل گرديد.در وضعيتى كه‏مردم به پا خاسته را اميدى به وعده و وعيدهاى سلطان نيست،طبيعى است اين‏دستخط دردى را درمان نمى‏كند.پس مردم به شورش خود ادامه دادند و«معين نظام‏»نيز فرمان آتش داد.سربازان ترك زبان و غيرتمند تبريزى به طرفدارى از مردم،از حكم‏«معين نظام‏»سرپيچيدند.از اين رو معين به‏«فوج بى‏پدران‏»-كه در بى‏پدرى و ظلم‏بى‏محابا بودند-دست توسل دراز كرده و بدين وسيله مردم گلوله باران شدند. عدم‏آمادگى كامل مردم براى مقابله با آتش و جنون دستگاه،ميرزاى آشتيانى را واداشت تا مردم را به استقامت عاقلانه و اجتماع در مسجد جامع فرا خواند.از طرف ديگر،پيكهاى شاه، مدام به خانه ميرزاى آشتيانى مراجعه مى‏كردند.ميرزاى آشتيانى كه ازپذيرش هداياى شاه كه براى استمالت او فرستاده بود،خوددارى ورزيد.ختم غائله رادر گروه سه پيشنهاد اعلام داشت:دادن خونبهاى مقتولين،مصونيت ديگر كسانى كه درتظاهرات شركت جسته بودند، برچيدن بساط كليه امتيازات خارجى.در مورد شرطسوم،پس از مذاكرات طولانى،بالاخره بر سر فسخ كامل رژى توافق به عمل آمد.با اين‏حال چون به وعده‏هاى شاه اميدى نبود،ميرزا اصرار نمود كه شركت انگليسى راسا لغوانحصار را اعلام كند.شاه نيز بى‏قيد و شرط تسليم شده و از سفير انگليس برآوردن اين‏خواسته را مى‏طلبد و چنين نيز مى‏شود.رئيس كمپانى طى اعلانى كه سند درخشانى برتسليم وطن فروشان و پيروزى مردم و روحانيت است،لغو انحصار را اعلام مى‏نمايد.

شاه نيز براى استمالت از ميرزاى آشتيانى و بازماندگان شهداء،انگشترى الماس خود رابراى ميرزا مى‏فرستد،اما او نپذيرفته،آن را باز مى‏گرداند.با اين حال هنوز به پايان راه‏مانده و انعطافى در موضع علماء پديد نيامده است.دولت از علماء كه پايان كار را به‏حكم ميرزاى شيرازى مربوط مى‏دانند،مى‏خواهد كه ضمن تلگرافى به ميرزاى‏شيرازى،حكم به اباحيت تنباكو را خواستار شوند.رهبر دورانديش و هوشيار قيام،ميرزاى بزرگ(اعلى الله مقامه)براى بستن راه هر گونه فريب،در حكم لغو تحريم‏شتاب نمى‏كند.براى اين كار به جهت‏بى‏اعتمادى به تلگراف،فيصله كار را در ارسال‏دستخط علماء مى‏داند.مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى در تلگرافى به ميرزاى آشتيانى به‏نكته بسيار مهمى اشاره مى‏كند كه خود سندى گويا به رهبرى و دورانديشى اين مجاهدبزرگ است.وى با درايت تمام به ايشان توصيه مى‏كند كه بايد مسائل به نحوى حل‏شود كه فساد ديگرى كه دين و مردم را گرفتار سازد،فراهم نشود.دولتيان نيز در برابراين همه هوشيارى،ديگر ياراى فريب‏كارى ندارند و بالنتيجه حكم تحريم،پس از 55روز از سوى علماء لغو شد.البته كارگزاران خارجى كه تلاشهاى خود را بى‏ثمرمى‏ديدند،به ادعاى خسارت پرداختند و رئيس كمپانى خواستار 60000 ليره غرامت از دولت گرديد كه سرانجام انگليسيان با شاه و دربار،بر سر 50000 ليره به توافق رسيدند.

بدين منظور شاه كه مى‏توانست از خزانه شخصى خود اين غرامت را كه در حقيقت‏همان رشوه‏هاى كلانى بود كه كمپانى به وى پرداخته بود،بپردازد،با اين حال از بانك‏شاهنشاهى كه در دست انگليسيان بود،50000 ليره وام با نرخ شش درصد بهره گرفت‏كه بازپرداخت آن در 40 قسط و به مدت چهل سال و به موجب ماده پنج قرارداد،اين‏وام:«درآمد گمرك بندر عباس، بندر لنگه،و شهر شيراز ضمانت اداى اين تنخواه‏خواهد بود.»اين همان نكته‏اى بود كه ميرزاى شيرازى بر آن هشدار داده بود كه مباداحاصل كار،تحميلى ديگر بر مردم ستمديده اين سامان باشد.به هر حال نهضت تحريم‏تنباكو كه با ماهيتى ضد استعمارى و انگيزه‏هاى اسلامى صورت گرفت،توانست نقش‏مهمى در تاريخ معاصر ايران و بيدارى مردم اين سرزمين در جهت احقاق حقوق ايشان‏فراهم سازد و بار ديگر پيوند ديرپاى روحانيت اصيل و مردم،و از خود گذشتگى و ايثارآنان را در حفظ استقلال و هويت اسلامى كشور جلوه‏گر ساخت و هر چند نتوانست‏به‏صورت مبارزه تمام عيار مكتبى بر ضد استبداد داخلى نيز به نتيجه برسد،و حكومت‏اسلامى را متحقق سازد،ولى زمينه ساز بسيارى از حركتهاى اصيل و مردمى بعدى شد.

وفات ميرزا:

در شب چهارشنبه بيست و چهارم شعبان 1312 ه.ق،يكى ديگر از ستارگان‏آسمان فقاهت در خاموشى فرو رفت و تيرگى شب را دو چندان ساخت.افول اين‏ستاره،انفجارى در دلها پديد آورد كه كوچكترين نمودش جارى شدن سيلاب اشكهابود.تقديرات خداوند تبديل ناپذيرند و مرگ بر همگان مقدر شده است.ميرزاى بزرگ‏نيز از اين قاعده مستثنى نبود.او كه 82 سال عمر گرانمايه‏اش را به پرتو افكنى در ميان‏مسلمين و به خصوص شيعيان سپرى كرده بود،آن شب بعد از نماز عشاء،بر اثر شدت‏بيمارى سل دار فانى را وداع كرد و جان به جان آفرين تسليم نمود.ميرزا وصيت كرد كه‏او را در نجف،در محلى كه خود قبلا مشخص كرده بودند به خاك بسپارند.به همين جهت جسد شريفش را پس از غسل دادن در شط سامراء،به طرف نجف اشرف‏حركت دادند.در تمام شهرهاى سر راه،مردم با گريه و زارى و نوحه‏خوانى و سينه زنى‏به پيشواز مى‏آمدند.در نزديكى بغداد،تمام اهالى بغداد(حتى غير مسلمانان از اهل‏ذمه) نيز به استقبال آمدند.«مشير رجب پاشا»هم ارتش سلطانى را با هياتى آراسته به‏حزن و اندوه، و تفنگهايى سرنگون به استقبال فرستاد.در كربلا،جسد ميرزا در حرمين‏امام حسين(ع)و حضرت عباس(ع)طواف داده شد و در نجف نيز جسد ميرزا درحرم امير المؤمنين(ع)طواف داده شد و سپس در آخرين شب شعبان دفن ميرزا به‏پايان رسيد.از آن پس مجالس فاتحه در تمام شهرها برگزار گرديد.همه بازارها در ايام‏فاتحه بسته بود و اين عزادارى تا نزديك يك سال در بلاد اسلامى ادامه داشت. (3)

پى‏نوشتها:‌


1- آشنايى با علوم اسلامى،ص 314.

2- از بيانات 28/8/1359 امام خمينى(ره).

3- يكصد سال مبارزه روحانيت از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى،تاليف نگارنده،چاپ 1360، دفتر نشرنويد اسلام.

علاوه بر منابع فوق،مى‏توان از:هدية الرازى الى المجدد الشيرازى،تاليف علامه حاج آقا بزرگ تهرانى،انتشارات ميقات- تحريم تنباكو،تاليف ابراهيم تيمورى و منابع فراوان ديگر استفاده نمود.