فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۷ -


6- سيد مرتضى علم الهدى

(متولد 355-متوفى‏436 ه.ق)

گفتار استاد:

«سيد مرتضى علم الهدى،متولد 355 و متوفى‏436.علامه حلى او را معلم شيعه‏اماميه خوانده است.مردى جامع بوده است.هم اديب بوده و هم متكلم و هم فقيه.

آراء فقهى او مورد توجه فقهاء است.كتاب معروف او در فقه،يكى‏«انتصار»است و ديگر كتاب‏«جمل العلم و العمل‏».او و برادرش سيد رضى،(جامع نهج‏البلاغه)نزد شيخ مفيد سابق الذكر تحصيل كرده‏اند...» (1)

ابو القاسم على بن الحسين بن موسى،مشهور به سيد مرتضى علم الهدى،نقيب‏طالبيان،از نظر منزلت علمى و اعتبار فقهى در مرتبت‏بسيار والايى قرار دارد كه كمتركسى در آن عصر به پايه آن نايل آمده است.او پيشواى فقهى،متكلم و مرجع اماميه درعصر خويش،پس از درگذشت استاد عاليقدرش شيخ مفيد(م‏413)بوده است.

وى در سال 355 در يكى از خانواده‏هاى محترم سادات بغداد به دنيا آمد كه ازجانب پدر و مادر نسب بس شريفى داشت.نامش على بن حسين طاهر فرزند موسى‏فرزند محمد فرزند موسى و فرزند ابراهيم فرزند موسى فرزند امام جعفر الصادق‏عليهم السلام،علوى هم موسوى،نسب شريفش با پنج واسطه به حضرت امام موسى‏بن جعفر(ع)مى‏رسد.كنيه‏اش علم الهدى و لقبش ذو الثمانين،ابو الثمانين وذو المجدين و شريف سيد مرتضى مى‏باشد.

او يكى از بزرگان فقهاى اماميه،جامع علوم معقول و منقول در عصر خويش‏بوده و در ادبيات و فنون كلام و تفسير سرآمد اقران بوده است و آنچنان در علوم‏اسلامى تبحر داشته است كه او را مروج الذهب در راس قرن چهارم،و يا مجدد مذهب‏در قرن مذكور ناميده‏اند.

او مدت سى سال امير حاج و حرمين و نقيب الاشراف و قاضى القضات ومرجع تظلمات و شكايات مردم بوده است.علامه حلى در كتاب‏«خلاصه‏»درباره اوگويد:

«علم الهدى ركن اماميه و معلم ايشان بوده و مصنفات او تا زمان حاضر كه‏693هجرت مى‏باشد،محل استفاده آن فرقه حقه مى‏باشند.» (2)

شيخ عز الدين احمد بن مقبل گويد:

«اگر كسى سوگند ياد كند كه علم الهدى در علوم عربيه داناتر از خود عرب بوده،دروغ نگفته و گناهى نكرده است...» (3)

علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت:

شخصيت علم الهدى از ديدگاه دانشمندان اهل سنت هم پوشيده نمانده است،بلكه در اثر كثرت تاليفات و آثار مورد جلب نظر آنان نيز گرديده است.ابن خلكان،يكى از مورخين اهل سنت گويد:

«فضائل وى بسيار و تاليفات او در دين و احكام مسلمين شاهد صادق هستند براينكه شاخه آن شجره بوده و از اهل آن خانواده جليل مى‏باشد...»

ابن اثير در كامل التواريخ،يافعى در مرآة الجنان،سيوطى در طبقات،خطيب‏بغدادى در تاريخ بغداد و ابن كثير شامى و ديگران،همگى از سيد مرتضى با بهترين‏عبارات ياد كرده‏اند و علم و فضيلت و دانش او را ستوده‏اند.»

يكى از اساتيد ادبيات مصر گويد:

من از كتاب‏«غرر و درر»سيد مرتضى مسائلى را استفاده كردم كه در هيچ يك ازكتابهاى ديگر نحويان به دست نياوردم‏» (4)

حوزه درسى او:

او حوزه درسى بسيار غنى داشته است و در علوم متنوعه تدريس داشته است وهر يك از شاگردان او شهريه معينى داشته‏اند،چنانچه شيخ طوسى را ماهى دوازده ديناراشرفى(طلاى هيجده نخود)و قاضى ابن البراج را ماهى هشت دينار و هر يك ازتلامذه ديگر را به فراخور حال خود شهريه مى‏داده است.وقتى قحطى شديد پيش آند،مرد يهودى براى تحصيل روزى، چاره انديشيد كه در نزد سيد به تحصيل علم نحوبپردازد.بعد از استيذان از سيد حاضر درس او شد و حسب الامر سيد به او روزانه تعيين‏گرديد كه روز به روز مى‏گرفت و صرف ضروريات زندگى خود مى‏كرد تا پس از اندكى‏از مشاهده اين شيوه و رفتار نيك،آخر به دين اسلام گرويد.

داستان آغاز تحصيل او:

برخى از رؤياها در صداقت و راستى بى‏شباهت‏به الهام و نوعى آگاهيهاى غيبى‏نيستند و يكى از آن نوع رؤياها،خوابى بود كه شيخ مفيد اعلى الله مقامه الشريف ديدندكه حضرت فاطمه زهرا(س)حسنين(ع)را پيش او آورده است و مى‏فرمايد:«يا شيخ‏علمهما الفقه‏»(به اين دو فرزند فقه بياموز)شيخ پس از بيدارى به حيرت و تفكر فرومى‏رود،تا آنكه صبح همان شب، فاطمه والده ماجده سيد مرتضى و سيد رضى،باخدمتگزاران خود كه دور او بوده‏اند،دو پسر خود را كه در آن موقع از نظر سن صغير وخردسال بوده‏اند پيش شيخ آورده،شيخ محض رعايت جلالت آن مخدره،سلامش‏كرد و به پا ايستاد تا پس از احترامات معمولى،فاطمه مادر كودكان،همان عبارت مذكوردر رؤيا را(يا شيخ علمهما الفقه)به زبان آورد و گفت:

«اى شيخ اين دو پسران منند،اينها را پيش تو آورده‏ام كه به آنان فقه تعليم دهى.»

پس شيخ تحت تاثير قرار گرفت و خواب را به آن بانوى جليل القدر بازگو نمودو به تعليم و تربيت آن دو برادر والاگهر اهتمام تمام به كار برد تا به آن مقام عالى علم واجتهاد نائل آمدند كه هر دو از ذخيره‏هاى ارزشمند اسلام و از نوادر و نوابغ روزگارگرديدند. (5)

اساتيد و شاگردان او:

او در محيط علمى مساعد رشد و نما كرد و از محضر بزرگان و افرادى مانند:

شيخ مفيد،خطيب اديب،ابن نباته و شيخ حسن بابويه بهره جست و شاگردانى مانند:

شيخ طوسى،قاضى ابن البراج،ابو الصلاح حلبى،ابو الفتح كراجكى،سالار بن عبد العزيزديلمى و دهها نظاير اين بزرگان را در حوزه درسى خويش تربيت نمود.

تاليفات او:

او داراى تاليفات متعددى است كه هر كدام نشانگر وسعت علم و تبحر وگسترش كرانه‏اى دانش و فضيلت او بوده است.مرحوم مدرس،صاحب ريحانة الادب‏بيش از 72 جلد از آنها را با اسم و رسم نام مى‏برد،ولى برخى از آنچه كه راجع به فقه واصول فقه مى‏باشد،به اين ترتيب مى‏باشد:

1-الانتصار

2-جمل العلم و العمل

3-الذريعه في اصول الشريعه(در اصول فقه)

4-المحكم و المتشابه

5-المختصر

6-ما تفردت به الامامية من المسائل الفقهيه

7-المصباح

8-الناصريات

و جز آنها،كتابهاى‏«الامالى‏»،«جواب الملاحدة في قدم العالم‏»،«درر الفوائد»وچند جلد ديگر كه طالبين تفصيل لازم است‏به آن كتابها مراجعه نمايند.

لقب علم الهدى:

در مورد لقب علم الهدى،بيشتر مورخين نگاشته‏اند كه ابو سعيد محمد بن‏حسين وزير القادر بالله(خلافت 381-422)در سال 420 بيمار شد.شبى در خواب‏ديد كه امير مؤمنان(ع) به او مى‏فرمايد:«به علم الهدى بگو تا براى تو دعا كند تا ازبيمارى بهبود يابى.»وزير گفت:«يا امير المؤمنين،علم الهدى كيست؟»فرمود:«على بن الحسين موسوى است.»چون از خواب برخاست،نامه‏اى به‏سيد مرتضى نوشت كه براى او دعا كند و در آن نامه او را علم الهدى خواند.

سيد مرتضى برآشفت و از وزير خواست كه او را با اين لقب بزرگ نخواند.وزيرگفت‏به خدا قسم امير المؤمنين(ع)امر فرموده كه شما را به اين لقب بخوانم.بعد ازآنكه وزير از دعاى سيد مرتضى شفات يافت،جريان خواب خود و امتناع سيد مرتضى رااز قبول اين لقب براى خليفه بيان كرد.خليفه پيام فرستاد كه شايسته است لقبى را كه ازسوى جد شما داده شده ست‏بپذيرى و اباء نكنى.سپس حكم شد كه منشيان درنامه‏هاى رسمى و عموم مردم او را با اين لقب بخوانند و بدين گونه ملقب به‏«علم‏الهدى‏»گرديد.» (6)

مناعت طبع و ملكات فاضله او:

دانشمند متتبع،آقاى‏«على دوانى‏»در بيوگرافى اين فقيه وارسته از رجال ابو على،از كتاب‏«اتحاف الورى‏»،ضمن حوادث سال نقل كرده است كه در اين سال سيدمرتضى و برادرش سيد رضى به زيارت بيت الله الحرام شتافتند.در بين راه‏«ابن جراح‏طائى‏»از آنها طلب چيزى كرد و آنها نه هزار دينار از مال خالص خويش را به او دادند.

و باز نوشته‏اند كه وقتى چند كتاب به قيمت ده هزار دينار يا بيشتر براى سيد مرتضى‏خريدارى كردند،موقع مطالعه ديد كه بر پشت‏يكى از آنها اين دو شعر را نوشته‏اند:

و قد تحوج الحاجات يا ام مالك الى بيع اوراق بهن ضنين و ما كان ظنى اننى سابيعها و لو خلدتني في السجون،ديونى

(گاهى احتياج وا مى‏دارد كه اوراقى را كه بيشتر مورد علاقه است،فروخته گردد.

من گمان نمى‏بردم كه روزى برسد كه آن اوراق را بفروشم.هر چند طلبكارها مرا به‏زندان وامى‏داشتند.)

اين اشعار حاكى از فقر فروشنده آن بود كه از روى ناچارى آن كتب نفيس رافروخته است. سيد(ره)تمام كتابها را به صاحبش مسترد نمود و آن ده هزار دينار را نيزبه او بخشش نمود.

وقف ملك براى هزينه فقهاء:

سيد مرتضى دهكده‏اى از املاك خود را وقف مصرف كاغذ فقها كرده بود كه‏عوائد آن صرف تاليفات مجتهدين گردد.صفات حميده و فضائل اخلاقى او در حدى‏بود كه افراد فاضل و دانشمند از هر گروه مى‏توانستند به مجلس او راه يابند و ازمحضرش بهره‏مند گردند.نابغه عرب،«ابو العلاء معرى‏»از كسانى بود كه هميشه‏ملازمت او را داشت.گويند هنگامى كه ابو العلاء از عراق خارج مى‏شد،از او پرسيدندكه سيد مرتضى را چگونه ديدى؟او در پاسخ اشعار زير را قرائت كرد:

يا سائلى عنه لما جئت تسئله الا هو الرجل العارى من العار لو جئته لرايت الناس في رجل و الدهر في ساعة و الارض في دار

(اى فردى كه از من جوياى حال او هستى،بدان كه او مردى است كه از هر گونه نقص و عيب، مبرى است.اگر او را ببينى خواهى ديد كه وجود همه مردم در يك فردجمع است و روزگار در يك ساعت متمركز گرديده و جهان در يك خانه قرار گرفته‏است.)

كتابخانه او:

در كتابخانه سيد مرتضى،هشتاد هزار جلد كتاب بوده است كه اغلب آنها ازكتابهاى مورد مطالعه يا تاليف او بوده است.

يكى از معاصرين او گويد:

«كتابهاى سيد را شماره كردم،به هشتاد هزار جلد رسيد كه اغلب آنها ازمحفوظات يا مصنفات او بوده است.»

ثعالبى مورخ نامى نيز در تاييد اين گفتار اضافه مى‏نمايد:«در بغداد پس از وفات‏سيد مرتضى با اينكه قسمت عمده كتابهاى او را به امراء و وزراء اهدا كرده بودند،بازباقيمانده آنها را به سى هزار دينار قيمت كردند...» (7)

وفات او:

او در سال‏436 در بغداد وفات نمود.نجاشى در رجال خود مى‏نويسد:«او درسال مزبور وفات يافت.فرزندش بر او نماز گزارد و در خانه‏اش دفن شد.من وابويعلى جعفرى(داماد شيخ مفيد) و سلار بن عبد العزيز او را غسل داديم.»

اخيرا جنازه او به كربلاى معلى منتقل شده و در جوار مطهر حضرت سيدالشهداء(ع)مهمان آن بزرگوار گرديد.» (8)

رحمت‏خدا بر روان او باد

پى‏نوشتها:‌


1- آشنايى با علوم اسلامى،ص‏299.

2- ريحانة الادب،ج 4،ص‏183 تا 190،چاپ دوم،كتابفروشى خيام،تبريز،چاپ شفق

3- مجله مكتب اسلام،سال اول،شماره 4.

4- ريحانة الادب،ج 4،ص 184.

5- ريحانة الادب،ج 4،ص 185.

6- روضات،ص 575.

7- مجله مكتب اسلام،سال اول،شماره 4،مقاله نامبرده.

8- ريحانة الادب،ج 4،ص 190- رجال نجاشى،ص 261،كد معرفى 648.علاوه بر منابع فوق مى‏توان به‏«ادب المرتضى‏»تاليف دكتر عبد الرزاق،و معجم المؤلفين،تاليف عمر رضاكحاله،ج‏7 مراجعه نمود.