دريـاى عـرفـان
زنـدگـى نـامـه و شـرح احوال آيت الله سيد على قاضى

هادى هاشميان

- ۶ -


در نـجـف اشـرف شخصى به نام قاسم بود كه به فسق و فجور شهرت داشت . وى با تمام اين اوصاف ، ارادت و محبت خاصى نسبت به مرحوم قاضى داشت . او همواره در كـمـيـن مرحوم قاضى مى نشست تا وقتى آقا آمد، به وى سلام كند، مرحوم قاضى هم همواره قـاسـم را مـشـتـاقـانـه نـصـيـحـت مـى كـرد و بـه وى مـى فـرمـود كـه حـتما نماز بخواند و اعـمـال شرعى را به جا آورد؛ ولى متاسفانه قاسم به اين حرفها عنايت نشان نمى داد؛ اما از درون بـه مـرحـوم قـاضـى مـحـبـت احـسـاس مـى كـرد. چـنـديـن سـال بـديـن مـنـوال گـذشـت و چـون مـرحـوم قـاضـى مـشـاهـده نـمـود كـه در قـاسـم زمـيـنـه تحول وجود دارد، به وى فرمود: قاسم ! تو اين همه نسبت به من ابراز محبت مى كنى ؛ مـردانه به من قول بده كه به يك دستور من عمل كنى ! مرحوم قاضى وقتى از قاسم قـول گرفت ، به وى فرمود: امشب حتما براى خواندن نماز شب بيدار شو. قاسم بـه وى گفت : سيدى ! اولا من معمولا تا ديروقت در قهوه خانه به سر مى برم و ديگر نـمـى تـوانـم نـيـمـه هـاى شـب بـلنـد شـوم . ثانيا من اصلا نماز نمى خوانم و شما به من سفارش نماز شب مى كنيد! مرحوم قاضى به وى فرمود: نگران نباش ، هر ساعتى كه نيت بكنى ، تو را از خواب بيدار خواهم كرد. اين فرمايش مرحوم قاضى حاكى از اين نيست كه نيمه هاى شب بيايم در خانه ، بلكه تصرف ولايى در كار است . قاسم در همان ساعت مـعـهـود بـا حـالتـى عـجـيـب از خـواب بـيـدار مـى شود و به قصد وضو گرفتن به حياط مـنـزل مـى رود؛ امـا بـه مـحـض ايـنـكـه چـشـم قـاسـم بـه آب مـى افـتـد، انـقـلاب و تـحـول عـجـيبى در سايه تصرفات مرحوم قاضى در وجود قاسم به وجود مى آيد و همين قاسم كه به فسق و فجور مشهور بود، از اوتاد و زهاد نجف مى گردد و كار به جايى مى رسد كه مردم باقيمانده چاى وى را به عنوان تبرك و شفا مى خوردند.(87)
جـنـاب حـجـت الاسـلام والمـسـلمين قوچانى ، فرزند مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس قوچانى (وصـى مـرحـوم قـاضـى ) در مـورد آن عـارف فـرزانـه از پـدر خـويـش چـنـيـن نقل مى فرمايند:
خاطره ديگرى كه درباره قدرت روحى مرحوم قاضى از ايشان (مرحوم آيت الله قوچانى ) بـه يـاد دارم ايـن اسـت كه مى فرمودند بين ايران و عراق مسائلى پيش آمده بود و ارتباط بـيـن دو كشور قطع شده بود و پولى كه از طرف پدر ايشان به نجف مى رسيد، مدت دو سال گذشته و يك فلس هم از ايران نيامد. آن موقع شهريه اى هم به طلاب داده نمى شد و تـنـها سه عدد نان در روز توسط مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى به طلاب داده مى شد. كسبه نجف معمولا به مردم و بويژه طلاب به طور نسيه جنس ‍ مى دادند و حـتـى بـه مدت چند سال هم مطالبه نمى كردند و از اين بابت حق بزرگى بر حوزه نجف دارنـد. مـرحـوم والد مـا هـم هـر دو سالى يك بار مسافرتى به ايران مى كردند و يكى از زمـينهاى خود را فروخته و بابت بدهكارى خود مى پرداختند (و مى فرمودند:) در اين دو سـال ، خـوراك مـا در شـبـانـه روز سـه عـدد نان و سكنجبين بود و يك بار هم به خاطرمان خطور نكرد كه اين چه زندگى اى است . اين همه نه به خاطر قدرت روحى ما بود؛ بلكه حكايت از قدرت روحى مرحوم قاضى مى كرد كه چنان ما را تحت تاءثير قرار داده بود كه به اين گونه مسائل فكر نمى كرديم .(88)
از نـكـات بـسـيـار مـهمى كه يك مربى موفق بايد رعايت نمايد، توجه به استعداد سالك طـريـق خـدا و مـيـزان فـراگـيرى وى و ظرفيتهاى روحى اوست . روش پيامبران الهى عليه السـلام هـمـواره اين بود كه هر سخنى را به هر كسى نمى گفتند و هر حكمتى را در اختيار هـر شخصى قرار نمى دادند؛ چرا كه حكمت ، همچون گوهرى تابناك كه گيرنده آن بايد ارزش آن را درك كند و در فهم آن موفق و نسبت به حفظش كوشا بوده ، آن را درست به كار بـنـدد. چـه بـسـا كـلام آمـوزنـده اى كـه راه گـشـاى جـويـنـدگـان اسـت ، ولى بـه دليـل نـاتـوانـى سـالك و رهـرو از فـهـم دقـيـق آن ، مـوجـب گمراهى او خواهد شد. به همين دليـل رسـول گـرامـى اسـلام صـلى الله عـليـه و آله فـرمودند: انا معاشر الانبياء نكلم الناس على قدر عقولهم ؛ ما پيامبران ، با مردم به اندازه خردشان سخن مى گوييم .(89)
مرحوم آيت الله قاضى در اين مورد بسيار دقيق بودند و با هر يك از شاگردان خويش بر طـبـق اسـتعداد او رفتار مى نمودند. دستورات اخلاقى و عملى ايشان مناسب با حالات سالك بـود و همين امر نيز موجب مى شد كه همگان به عمق تعاليم ايشان پى نبرند و هر كس به قـدر ظـرفـيـت خـويـش از آن خـرمـن عـلم و دانـش خوشه چيند. يكى از شاگردان آن مرحوم مى گويد:
مـرحـوم آقـا شـبـهـا مـجـلس اخـلاق داشـتـنـد و چراغ روشن نمى كردند و به همان تاريكى ، بعضى از علماى نجف كه اهل باطن بودند به آن مجلس حاضر مى شدند و غالبا صحبت در مـعـرفة النفس بود و تهذيب اخلاق و صحبت عرفان هم مى فرمودند؛ و لكن بيشتر در همان مـعـرفـت ذات انـسان و خودشناسى بود و اگر ناشناسى وارد مى شد، صحبت را تغيير مى دادنـد و در اطـراف زيارت سيدالشهدا عليه السلام صحبت مى فرمودند كه استعداد مختلف است و هر حرفى را به هر كسى نمى شود گفت . قدس الله سره العزيز!(90)
حـجـت الاسلام و المسلمين قوچانى ، فرزند مرحوم آيت الله قوچانى مى فرمايند: ... هر وقت كـسـى خـدمـت ايـشـان (مـرحـوم قاضى ) مى رسيد و درخواستى مى كرد، يك سرى دستورات عـمـومـى داشـتـنـد، يـكـى خـوانـدن نـمـازهـاى نـافـله در شـبـانـه روز، نـمـاز اول وقـت ، سـجـده بـيـن الطـلوعـيـن و اربـعـيـنـيـات كـه اذكـار خـاصـى را در هـر چهل روز توصيه مى كردند و سپس طبق ظرفيت افراد، دستورات متفاوتى مى دادند. هر روز دو جـلسـه صبح و بعد از ظهر داشتند كه جلسه بعد از ظهر افراد خاص مورد نظر ايشان شركت مى كردند. مرحوم والد در هر دو جلسه شركت مى كردند و مى فرمودند:
جـلسـه بـعـد از ظهرها آن قدر قوى بود كه ما مدت 24 ساعت در اختيار ايشان و گويى مسخر ايشان بوديم .(91)
و نيز حكايت زير در مورد برخى از دستورات ايشان گوياى همين مطلب است :
يـكـى از شـاگردان مرحوم على آقاى قاضى كه قدرى جوان هم بود، روزى مرحوم قاضى مى بيند كه او روز به روز رنگش زرد و خودش لاغر مى شود. از ايشان مى پرسد: چه كار مى كنى كه اين طور مى شوى ؟ جواب مى دهد: هر شب غير از مقررات عادى ، يك قرآن ختم مى كنم و تقريبا خواب ندارم . ايشان مى فرمايد: از امشب فكر كن كه من در مـقـابـلت نـشـسـتـه ام و بـخـوان ! آن شخص فردا آمد و گفت : بيشتر از يك جزء نـتـوانـسـتـم بـخـوانـم . بـعـد از چـنـد روز دسـتـور مـى دهـد كـه خـيـال كـن به امام زمان عليه السلام مى خوانى و يا پيامبر و يا على عليه السلام . فردا آمـد و گـفـت : هـر چـه كـردم نتوانستم بيشتر از يك حزب بخوانم . بعد از چند روز فـرمـود: خـيـال كـن بـه خـدا مـى خـوانـى ! مـى گـويـنـد آن جـوان از اول قـرآن شروع نموده بود و در اياك نعبد و اياك نستعين مانده بود و صبح همان شب از دنيا رفت .(92)
بـه دليـل رعـايت همين اصل مهم ، يعنى تفاوت استعدادها و عدم فهم نكات عرفانى توسط هـر قـلبـى ، عـرفـا هـمـواره شـاگـردان خـويش را به مخفى نگه داشتن اسرار سفارش مى نـمـودنـد و از بـيـان سـخنانى كه براى همگان قابل فهم نيست ، پرهيز مى كردند. مرحوم حاج سيد هاشم حداد مى فرمايند:
مـرحـوم آقا (آيت الله قاضى ) به من گفتند: سيد هاشم ! سر را فاش مكن كه گرفتار مـى شـوى ! روزى مـى رسد كه از اطراف و اكناف بيايند و عتبه درت را ببوسند. مى فـرمـودنـد: مـن در تـمام مدت عمر، يك بار، آن هم در حقيقت به واسطه محذور و حيا سرى را فاش كردم و تا به حال كه دهها سال است از آن مى گذرد گرفتار آنم .

رهنمودهاى اخلاقى
استادى كه خود از آبشخور قرآن و اهل بيت عليه السلام سيراب شده باشد و حكيم عارفى كـه حـكـمـتـش از چـشـمـه اخـلاق جـوشـيـده و عـرفـانـش را از مـنـبـع زلال وحى الهى برگرفته باشد، براى هدايت و ارشاد سالكان طريقت ، دست مايه اى جز ثـقـليـن نخواهد داشت و پيامش تنها كلام الهى و بيان شيواى امامان بزرگوار شيعه عليه السلام خواهد بود و آيت الله سيد على قاضى طباطبايى از اين جمله است . او هر چه داشت ، از مـكـتـب جـان پـرور اسـلام داشت و هر چه مى گفت ، شاخ و برگى از درخت تناور قرآن و حـديث بود. ايشان جز به آنچه معصومان عليه السلام بيان فرموده بودند سفارش ‍ نمى كرد و تنها راه رسيدن به معبود و مقصود واقعى را حركت در مسير آن بزرگواران مى دانست .
يكى از امورى كه مرحوم قاضى بسيار بر آن تاكيد مى نمود، برپا داشتن نماز شب بود. نماز شب يكى از مستحبات مورد تاكيد شرع مقدس اسلام است و معصومين عليه السلام و به پـيـروى از ايشان ، اولياى الهى ، همگى در انجام اين امر مهم اهتمام داشتند. در اهميت اين امر هـمـين بس كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله ضمن سفارش على عليه السلام به نماز شـب ، مـوفـقـيـت آن حـضرت را در انجام اين سنت نيكو از درگاه خداوند تعالى درخواست مى كردند.(93)
علامه فقيد، آيت الله سيد محمد حسين طباطبايى مى فرمايند:
چـون بـه نـجـف اشـرف بـراى تحصيل مشرف شدم ، از نقطه نظر قرابت و خويشاوندى و رحـمـيت ، گاه گاهى به محضر مرحوم قاضى شرفياب مى شدم تا يك روز در مدرسه اى ايـسـتـاده بودم كه مرحوم قاضى از آنجا عبور مى كردند. چون به من رسيدند، دست خود را روى شـانـه من گذاردند و گفتند: آخرت مى خواهى ، نماز شب بخوان ! اين سخن آن قدر در مـن اثـر كـرد كـه از آن بـه بـعـد، تـا زمـانـى كـه بـه ايـران مـراجـعـت كـردم ، پـنـج سال تمام در محضر قاضى روز و شب به سر مى بردم و آنى از ادراك فيض ايشان دريغ نـمى كردم و از آن وقتى كه به وطن ماءلوف بازگشتم تا وفات استاد، پيوسته روابط مـا بـرقـرار بـود و مـرحـوم قـاضـى طبق روابط استاد و شاگردى دستوراتى مى دادند و مكاتبات از طرفين برقرار بود.(94)
يكى ديگر از سنتهاى نيكوى شرع مقدس اسلام ، بيتوته در مساجد و اعتكاف است . بر طبق مـدارك تـاريـخى و روايات اسلامى ، رسول خدا و ائمه هدى عليه السلام در انجام اين امر اسـتـحبابى مقيد بودند و شيعيان را نيز به اهتمام در خلوت با خداوند كه تمرينى براى بريدن از مخلوق و پيوستن به خالق است تشويق مى نمودند.(95) در اين راستا، يكى از رهـنـمـودهـاى مـرحـوم قـاضـى ، عـبادت و بيتوته در مساجد و مكانهاى متبركى مانند مسجد كوفه و سهله بود:
مـرحـوم قـاضـى شـاگـردان خـود را طـبـق مـوازيـن شـرعـيـه ، بـا رعـايـت آداب بـاطـنـيـه اعمال و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال ، به طريق خاصى دستورات اخلاقى مى دادند و دلهاى آنان را آماده براى پذيرش الهامات عالم غيب مى نمودند. خود ايشان در مسجد كـوفـه و سـهـله حـجره داشتند و بعضى از شبها را به تنهايى در آن حجرات بيتوته مى كـردنـد و شاگردان خود را نيز توصيه مى كردند بعضى از شبها را به عبادت در مسجد كـوفـه و يا سهله بيتوته كنند و دستور داده بودند كه چنان چه در بين نماز و يا قرائت قـرآن و يـا در حـال ذكر و فكر براى شما پيشامدى كرد و صورت زيبايى را ديديد و يا بـعـضـى از جـهـات ديـگـر عـالم غـيـب را مـشـاهـده كـرديـد، تـوجـه نـنـمـايـيـد و دنـبـال عـمـل خـود بـاشـيـد اسـتـاد علامه (96) مى فرمودند: روزى من در مسجد كوفه نشسته بودم و مشغول ذكر بودم . در آن بين ، يك حوريه بهشتى از طرف راست من آمد و يك جـام شـراب بهشتى در دست داشت و براى من آورده بود و خود را به من ارائه مى نمود. همين كـه خـواسـتـم بـه او تـوجـهى كنم ، ناگهان ياد حرف استادم افتادم و لذا چشم پوشيده و تـوجـهى نكردم . آن حوريه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف كرد. من نـيز توجهى ننمودم و روى خود را برگرداندم . آن حوريه رنجيده شد و رفت و من تا به حال ، هر وقت آن منظره به يادم مى افتد، از رنجش آن حور متاثر مى شوم .(97)
از ديـگـر رهـنـمـودهاى اخلاقى آن عارف واصل ، رعايت ميانه روى در خوراك بود. پرخورى يـكـى از صـفـات زشـتـى است كه افزون بر زيانهاى جسمى ، روح را خسته و اشتياق به عبادت و توان تفكر را از انسان سلب مى نمايد. علامه طباطبايى مى فرمايند:
مـرحـوم اسـتـاد قـاضـى - رضـوان الله عليه - روايتى غريب درباره فوايد جوع بيان مى فـرمـود و مـحـصـلش آنـكـه در زمان انبياى سلف ، سه نفر رفيق گذرشان به ديار غربت افـتـاد. شـب فـرا رسـيـد؛ هـر يـك بـراى تـحـصـيل غذا به نقطه اى متفرق شدند؛ ليكن با يـكديگر ميعاد نهادند كه فردا در وقت معين در آن ميعادگاه يكديگر را ملاقات كنند. يكى از آنها ميهمان بود و ديگرى به ميهمانى شخصى در آمد و چون سومى جايى نداشت ، با خود گـفـت : بـه مسجد مى روم و ميهمان خدا مى شوم و تا صبح در آن جا به سر برد و هم چنان گرسنه باقى بود. صبحدم ، در ميعاد خود، هر سه نفر حضور يافتند و هر يك سرگذشت خود را بيان كردند. از جانب خداى تعالى ، به نبى آن زمان وحى رسيد كه به آن ميهمان ما بگو: ما ميهمانى اين ميهمان عزيز را قبول كرديم و خود ميزبان او شديم و براى او در صـدد تـهـيـه بـهـتـريـن غـذاهـا بـرآمديم ، لكن در خزانه غيب خود تفحص كرديم ، بهتر از گرسنگى غذايى براى او نيافتيم .(98)

فوايد آيات قرآن و دعا از زبان آيت الله قاضى
دعـا، سـپـر مـؤ مـن ، اسـلحـه پيامبران عليه السلام ، ستون دين ، نور آسمان و زمين ، كليد نـجـات و گـنـجـيـنـه رسـتـگـارى اسـت .(99) قرآن كريم مؤ منان را به دعا كه عبادتى بزرگ ، بلكه روح همه عبادتهاست دستور داده ، مى فرمايد:

ادعـونـى اسـتـجب لكم ؛ ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (غافر: 60)؛ مرا بخوانيد كه شما را اجابت مى كنم ؛ همانا به زودى كسانى كه با تكبر از عبادت من سرباز مى زدند، با خوارى داخل جهنم خواهند شد.
در روايات ، افزون بر بيان اهميت اين امر، آثار و فوايدى نيز براى بعضى از ذكرها و دعـاهـا و نيز خواصى براى برخى از آيات قرآن كريم ذكر شده است تا مؤ منان را هر چه بيشتر تشويق نمايد و نيز به آنان بياموزد كه هيچ جنبشى و هيچ اثرى از هيچ موجودى در جـهـان هـسـتـى صـادر نـمـى شـود، مـگـر آنـكـه تـحـت اراده و نـفـوذ خـداونـد قـادر متعال است و مؤ من بايد در هر حال ، در سختى و آسايش و فقر و ثروت ، همواره اراده او را نافذ بداند و خود را تحت سلطه آن موجود برتر و عالى بداند.
در مـيـان تـعليمات مرحوم آيت الله العظمى قاضى نيز به چنين مواردى برمى خوريم كه گـويـاى احـاطـه بـسـيـار ايشان بر آيات و روايات و نيز تعبد آن حكيم فرزانه و تمسك شـديـد آن عارف يگانه به ريسمان محكم قرآن و عترت مى باشد. استاد سيد حسن قاضى طباطبايى ، فرزند مرحوم قاضى ، در يادداشتهاى خود به نمونه هايى اشاره فرموده اند كه جا دارد با بيان آنها اين اوراق را متبرك و نورانى سازيم :
1. آن مرحوم براى تقويت حافظه ، خواندن آيت الكرسى و معوذتين (دو سوره مباركه ناس و فلق ) را سفارش مى فرمودند.
2. مرحوم قاضى براى طلب وسعت رزق اين آيات را قرائت مى نمودند:

اسـتـغـفـروا ربـكـم انـه كـان غـفـارا # يـرسـل السـمـاء عـليـكـم مـدرارا # و يـمـددكـم بـامـوال و بـنـيـن و يـجـعـل لكـم جـنـات و يـجـعـل لكـم انـهـارا(نـوح : 12 - 10) و از پـروردگـارتـان طـلب بـخـشش كنيد كه او بسيار آمرزنده است تا از آسمان ، فراوان بر شـمـا فـرو فـرسـتـد و شما را با دارايى و فرزندان نيرو بخشد و براى شما نهرهايى قرار دهد.
3. به همه سفارش مى كردند اين ذكر را قرائت كنند:

اسـتـغـفـر الله الذى لا اله الا هـو مـن جـميع ظلمى و جرمى و اسرافى على نفسى و اتوب اليه از خداوندى كه هيچ معبودى جز او نيست ، به خاطر تمامى ظلمها و گناهانم و ستمى كه بر خود روا داشته ام طلب بخشش ‍ مى كنم و به سوى او باز مى گردم .
4. آن مـرحـوم در هـنـگـام اضطراب و ناراحتى هاى روحى ، خواندن اين كلمات را سفارش مى كردند:

لا اله الا الله وحـده لا شـريـك له و له الحـمـد و له المـلك و هـو عـلى كـل شى ء قدير. اعوذ بالله من همزات الشياطين و اعوذ بك ربى من ان يحضرون ، ان الله هـو السـمـيع العليم ،؛ هيچ معبودى جز خداوند يكتاى بى شريك وجود ندارد و ستايش و حكومت مخصوص اوست و او بر هر كارى تواناست . از وسوسه هاى شياطين به خدا پناه مى بـرم و بـه تـو پـنـاه مـى بـرم - اى پـروردگـارم - از ايـنكه نزد من حاضر شوند، همانا خداوند شنوا و داناست .
5. بـراى حـفـظ امـنـيت خانه دستور مى دادند كه اين دعا بر روى كاغذى نوشته و بر درب منزل آويخته شود:

يـا حـافـظـا لا يـنـسـى ؛ يـانعمة لا تحصى ؛ انت قلت و قولك الحق : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون (حجر:9) اى نگهبانى كه فراموش نمى كنى و اى نعمتى كـه هـرگز به شماره در نمى آيى ، تو فرمودى ، و سخن تو حق است ، همانا قرآن را ما نازل كرديم و خود آن را حفظ خواهيم كرد.
6. در صـورت تـرس از زيـان خـوراكـى يـا نوشيدنى به خواندن اين كلمات سفارش مى نمودند:

بسم الله الرحمن الرحيم خير الاسماء اله الارض و السماء الرحمن الرحيم الذى لا يضر مـع اسـمـه سـم و لا داء؛ بـه نـام خـداونـد بـخشنده مهربان ، بهترين نامها، معبود زمين و آسمانها، خداوند رحمان و رحيمى كه با نام او هيچ سم و بيمارى اى زيان نمى رساند.
7. آن مـرحـوم سفارش مى فرمودند در صورت روبرو شدن با شخص ‍ ستمگرى كه از او مـى تـرسـيـد، دسـتـهـا را باز كنيد و اين حروف را بر دست راست بشماريد: بسم الله الرحمن الرحيم ؛ ك - ه - ى - ع - ص و بر دست چپ نيز بسم الله الرحمن الرحيم ؛ ح - م - ع - س - ق خـوانـده شـود؛ سـپـس انـگـشـتـان دو دسـت را داخل يكديگر نماييد.
8. براى ايمنى از نيش زدن حيوانات موذى ، اين دعا را سفارش مى فرمودند: اعوذ بكلمات الله التـامـات التـى لا يـجـاوزهـن بر و لا فاجر من شر ما ذراء و من شر ما براء و من شر كـل دابـة ؛ هـو آخـذ بـنـاصـيـتـها، ان ربى على صراط مستقيم ، به كلمات تامه خداوند، كـلمـاتـى كـه هـيـچ نـيـكـوكـار و بدكارى از آن تجاوز نمى كند پناه مى برم از شر آنچه آفريده است ، او بر همه آنان تسلط دارد، همانا پروردگارم بر صراط مستقيم است .
9. زمـانـى كـه در نـجـف اشـرف بيمارى مالاريا شيوع پيدا كرد، مرحوم قاضى به افراد مبتلا توصيه مى نمودند آياتى از قرآن را كه در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام است ، تـلاوت نـمـايـنـد؛ مـانـنـد اين آيه : قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم # و اردادوا بـه كـيـدا فـجـعـلنـاهم الاخسرين (انبياء 69 70-) گفتيم : اى آتش ! بر ابراهيم سرد و سلامت شو! و آنان خواستند با او مكر كنند، پس آنان را خوار كرديم .

10. مـرحـوم آيـت الله شـيـخ عـلى قـسـام ، يـكـى از شـاگـردان ايـشـان چـنـيـن نقل فرمودند:
مـن از جـهـت فـرامـوشـكـارى و كـمـى حـافـظـه ، بـراى آقا سيد على قاضى شكايت كردم و مـخـصوصا متذكر شدم از اينكه چيزى را در جايى مى گذارم ، بعد به ذهنم مراجعه كرده و چـيـزى بـه ياد نمى آورم . مرحوم قاضى فرمودند: زمانى كه چيزى را در جايى قرار مـى دهـى ، بـخـوان : بـسـم الله الرحـمـن الرحـيـم ، فانك سوف لن تنساه ان شاء الله تعالى .(100)
11. مـرحـوم قـاضـى قـرائت دعـاى زيـر را بـه مـدت چهل شب ، هر شب يك بار تا صد بار براى برآورده شدن حاجت سالكان درگاه الهى مفيد مى دانستند:

الهى كيف ادعوك و انا انا و كيف اقطع رجائى منك و انت انت ؟ الهى اذا لم اسالك فتعطينى ، فـمـن ذا الذى ادعوه فيعطينى ؟ الهى اذا لم ادعك فتستجيب لى ، فمن ذا الذى ادعوه فيستجيب لى ؟ الهـى اذا لم اتـضـرع اليك فترحمنى ؟ فمن ذا الذى اتضرع اليه فيرحمنى ؟ الهى فـكـمـا فـلقـت البـحـر لمـوسـى عـليـه السـلام و نـجـيـتـه اسـالك ان تـصلى على محمد و آل مـحـمـد و ان تـنـجـيـنـى مـمـا انـا فـيـه و تـفـرج عـنـى فـرجـا عـاجـلا غـيـر اجل بفضلك و رحمتك يا ارحم الراحمين .
12. مـرحـوم سـيـد هـاشـم حـداد از اسـتـاد خـويـش ، مـرحـوم قـاضـى نقل فرموده اند كه قرائت كهيعص (مريم : 1) و حمعسق (شورى : 1) و آيه و عنت الوجوه للحى القيوم و قد خاب من حمل ظلما (طه 111) براى دفع شر دشمن مفيد است .
آنـچـه ذكـر شـد، بـرخـى از دعاهايى است كه آن مرحوم به شاگردان خويش ‍ مى آموختند و دعـاهـاى ويـژه اى نـيـز وجـود داشـت كـه ايـشـان جـز بـراى افـراد خـاصـى نقل نمى كردند.

روايت عنوان بصرى
عـنـوان بـصـرى يـكى از ياران و شاگردان مالك بن انس (101) بود و براى كسب علم نزد او رفت و آمد مى كرد. وى پس از ورود امام جعفر صادق عليه السلام به مدينه ، براى فـراگـيـرى دانـش نـزد آن حضرت مى رود؛ اما ابتدا با بى مهرى امام صادق عليه السلام مـواجـه مـى شـود و سـرانـجـام ايـشان وى را مى پذيرند و در ضمن روايتى بسيار ژرف و پرمحتوا، راه سير و سلوك را به او مى آموزند.
بـنـا به گفته مرحوم حاج سيد هاشم حداد رضى الله عنه ، آيت الله قاضى (قدس سره ) بـه شـاگـردان خـويـش و مريدان و طالبان سير و سلوك سفارش ‍ مى كردند روايت عنوان بـصـرى را نـوشته ، همراه خود داشته باشند و هفته اى يك دو بار آن را مطالعه نمايند و بـه دستورات آن عمل كنند.(102) با توجه به اهميت اين روايت شريف و مطالب پرارج آن در مـورد كـيـفـيـت مـعـاشـرت و خـلوت ، كـيـفـيـت و مـقـدار خـوراك ، كـيـفـيـت تـحـصـيـل عـلم و بـيان صفاتى پسنديده از قبيل حلم و صبر و شكيبايى در برابر گفتار هـرزه گـويـان و نيز مقام عبوديت و تقوا و تسليم و رضا و مراتب توحيد الهى ، آن را به طور كامل نقل مى كنيم تا به لطف پروردگار، همگان را سودمند افتد.(103)
علامه بزرگوار، مرحوم شيخ محمد باقر مجلسى (قدس سره ) مى فرمايد:
وجـدت بـخـط شـيـخنا البهائى ما لفظه : من روايتى را به خط شيخمان بهاءالدين عاملى (شيخ بهائى ) يافتم كه عبارت آن چنين است :

قـال الشـيـخ شـمـس الديـن مـحـمـد بـن مـكـى : شـيـخ شـمس الدين محمد بن مكى (شهيد اول ) فرمود:

نقلت من خط الشيخ احمد الفراهانى - رحمة الله - عن عنوان البصرى و كان شيخا كبيرا قـد اتـى عـليـه اربـع و تـسعون سنة قال : من از دست خط شيخ احمد فراهانى (ره ) از عـنـوان بـصـرى كـه پـيـرمـردى نـود و چـهـار سـاله بـود، نقل مى كنم كه وى گفت :

كـنت اختلف الى مالك بن انس سنين ؛ فلما قدم جعفر الصادق عليه السلام المدينة اختلف اليـه و حـبـبـت ان اخـذ عـنه كما اخذت عن مالك . من سالها نزد مالك بن انس رفت و آمد مى كردم . هنگامى كه امام جعفر صادق عليه السلام به مدينه تشريف آوردند، نزد ايشان رفت و آمد كردم و دوست داشتم همان طور كه از مالك كسب علم مى كردم ، از ايشان نيز فرا گيرم .

فـقـال لى يـومـا: انـى رجـل مـطـلوب و مـع ذلك لى اوراد فـى كـل سـاعـة مـن آنـاء الليل و النهار؛ فلا تشغلنى عن وردى و خذ عن مالك و اختلف اليه كما كـنـت تـخـتـلف اليـه ! روزى حـضـرت بـه مـن فـرمودند: من مردى هستم كه (از طرف دستگاه حكومتى ) تحت نظر مى باشم و افزون بر آن ، در هر ساعتى از ساعات شب و روز اذكارى دارم ، بنابراين مرا از خواندن دعاهايم باز مدار و همان طور كه قبلا نزد مالك رفت و آمد مى كردى ، اكنون نيز از او كسب علم كن !

فـاغـتـمـمت من ذلك و خرجت من عنده و قلت فى نفسى : لو تفرس فى خيرا لما زجرنى عن الاخـتـلاف اليـه و الاخـذ عنه ! من از اين سخن غمگين شدم و از نزد ايشان خارج شده ، با خـود گـفـتـم : اگـر در من خيرى مى يافت ، از رفت و آمد نزد خودش و كسب علم باز نمى داشت !

فدخلت مسجد الرسول و سلمت عليه ثم رجعت من الغد الى الروضة و صليت فيها ركعتين و قـلت : اسـالك يا الله و يا الله ان تعطف على قلب جعفر و ترزقنى من علمه ما اهتدى بـه الى صـراطـك المـسـتقيم ! پس داخل مسجد پيامبر شدم و بر آن حضرت سلام كردم ، سپس فردا به روضه رسول خدا بازگشتم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم و عرض كردم : خـدايـا! خداوندا! از تو درخواست مى كنم كه قلب جعفر را نسبت به من مهربان كنى و از دانش او چيزى به من ارزانى فرمايى كه با آن به راه مستقيمت هدايت شوم !

و رجـعـت الى دارى مـغتما و لم اختلف الى مالك بن انس لما اشرب قلبى من حب جعفر. فما خـرجـت مـن دارى الا لصـلوة مـكـتـوبة حتى عيل صبرى . و با اندوه به خانه بازگشتم و ديـگـر نـزد مالك بن انس نرفتم ، زيرا قلبم از محبت جعفر لبريز شده بود و جز براى اداى نماز واجب از خانه خارج نمى شدم تا آنكه صبرم تمام شد.

فـلمـا ضـاق صـدرى تـنعلت و ترديت و قصدت جعفرا و كان بعد ما صليت العصر. چـون سـيـنـه ام تـنـگ شـد، كـفشهايم را پوشيده ، ردا به دوش انداختم و پس از اقامه نماز عصر، براى ملاقات با جعفر بن محمد حركت كردم .

فـلمـا حـضـرت بـاب داره اسـتـاذنـت عـليـه ؛ فـخـرج خـادم ، فـقـال : مـا حـاجـتـك ؟ فـقـلت : السـلام عـلى الشـريـف . فـقال : هو قائم فى مصلاه . فجلست بحذاء بابه . چون به در منزلش رسيدم ، اجازه ورود خواستم . خادمى بيرون آمد و پرسيد: چه كارى دارى ؟ گفتم : مى خواهم به آقا سلام عـرض كـنـم . خـادم گـفـت : ايـشـان در مـصـلاى خـويـش بـه نـمـاز ايـسـتـاده انـد. از ايـن رو مقابل در خانه نشستم .

فـمـا لبـثـت الا يسيرا اذ خرج خادم فقال : ادخل على بركة الله ! فدخلت و سلمت عليه ؛ فـرد السـلام و قال : اجلس ، غفرالله لك ! پس از اين كه مدت كوتاهى نشستم ، خادمى آمـد و گـفـت : بـر بـركـت خـداونـد داخـل شـو! پـس ‍ داخـل شـدم و سـلام كـردم . حـضـرت جـواب سـلام داده ، فـرمـودنـد: بـنـشـين ، خداوند تو را بيامرزد!

فـجـلسـت فـاطـرق مـليـا ثم رفع راسه و قال : ابو من ؟ قلت ابو عبدالله ! نشستم آنـگـاه حضرت سر به زير انداختند و پس از مدتى سر را بلند كردند و فرمودند: كنيه ات چيست ؟ عرض كردم : ابو عبدالله .

قال : ثبت الله كنيتك و وفقك يا ابا عبدالله ! ما مسالتك ؟ فرمود: خداوند تو را بر كنيه ات ثابت قدم بدارد (همواره بنده خدا باشى ) و تو را موفق كند اى ابا عبدالله ! چه درخواستى دارى ؟

فقلت فى نفسى : لو لم يكن لى من زيارته و التسليم غير هذا الدعاء لكان كثيرا! من پيش خود گفتم : اگر جز اين دعا چيزى از زيارت و سلام نصيب من نشود، خيلى زياد است !