فيضى از وراى سكوت
(رهنمودها و ارشادات شيخ الفقهاء و العرفا حضرت آيت الله العظمى بهجت )

مسعود دلاور تهرانى

- ۱ -


فهرست مطالب 
مقدّمه ناشر
مقدمه حضرت آية اللّه استاد محمود امجد حفظه اللّه تعالى
مقدّمه
ولايت و محبّت
زيارت و تشرّف به حرم
نماز
بُعد علمى
1 - پايندگى اسلام به وجود امام و ولايت معصوم عليه السلام
2 - ملازمه شهادت بر توحيد با شهادت بر ولايت
3 - تمسك به ثقلين
4 - حقانيت تشيع
5 - اصلاح نفس تنها راه نجات است
6 - كرامت شيعه
7 - سلب توفيق نصارى از حقيقت عبادت و بندگى
8 - آثار يقين
9 - عا براى مؤ منين
10 - راه حلال و راه حرام در لذتهاى مادى
11 - آثار پرداخت خمس و زكات
12 - بركات پرداخت زكات و خواندن نماز
13 - نجات شيعه گرفتار
14 - نقش عزادارى سيدالشهداء عليه السلام در بقاء مذهب
15 - بزرگداشت غديره و اطعام اغنياء در ان روز
16 - كرامتى از مرحوم شيخ عبدالحسين تهرانى
17 - كرامتى ديگر از مرحوم شيخ عبدالحسين تهرانى
18 - عنايت حضرت اميرالمؤ منين
19 - رشوه
20 - مساجد مرحومه و مساجد ملعونه كوفه
21 - زهد و قناعت شيخ انصارى اعلى اللّه مقامه
22 - اهميت رفع حوائج مؤ منين
23 - حكايت وفات خواجه ربيع
24 - معاويه در حاليكه صليب در گردن داشت مرد
25 - بذل و بخشش و سوء استفاده خلفاء از بيتالمال
1 بذل و بخشش هاى عثمان
2 بذل و بخشش هاى معاويه
3 سليمان بن عبدالملك و بيت المال
26 - وجوب تحصيل علوم دينى
27 - مقام اجتهاد روزى است
28 - سخاوت و مهمان نوازى اعراب
29 - عدم صداقت بعضى از فقرا
30 - دوام ابتلائات بشرى
31 - مراتب فقر و مسكنت
32 - ذلّت ستمگران در آخرت
33 - توكّل و استغناء طبع
34 - حسن ظن مرحوم آخوند و مرحوم شيخ عبدالكريم
35 - بلند طبعى و بزرگوارى مرحوم آخوند
36 - زهد و قناعت علماء گذشته
37 - دورى از رياست و مرجعيت
38 - كرامت ميرزاى قمى
39 - نقش مبلغان در اصلاح جامعه
40 - وظيفه و مسئوليت مبلّغان
41 - شيوه تبليغ
42 - روش فراخوانى كفار بسوى اسلام
43 - ساعتى در محضر استاد
امتياز مذهب شيعه
دسيسه استعمار براى تفرقه بين مسلمين
علماى گذشته اهل كرامت بودند.
استخاره
مرگ آسان
44 - پرسش و پاسخ
مقدّمه ناشر 
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
ولا حول و لاقوة الاّ باللّه العلى العظيم
وصلّى اللّه على محمّد وآله الطيّبين
سرآغاز به نام خداى رحمان و رحيم كه هر جنبش و نيرويى تنها از خداى بزرگ و والاست . پرورگارا بر محمّد و اهل بيت پاكش سلام و درود فرست .
نشر اين كتاب توفيق الهى است كه نصيب شده است و خداى را بر اين نعمت بزرگ شكر مى گوئيم ، ان شاء اللّه به لطف خودش موفق خواهيم بود.
براى پيروان مكتب اسلام و پيامبر عزيز و اهل بيت گران قدر رسول اللّه ، مايه افتخار و مباهات است كه اين مكتب در طى قرون و اعصار هنوز پويا، زنده و انسان ساز است .
براى پيروان مكتب اسلام و پيامبر عزيز واهل بيت گران قدر رسول اللّه ، مايه افتخار و مباهات است كه اين مكتب در طى قرون و اعصار هنوز پويا، زنده و انسان ساز است .
و قادر است در برنامه هاى تربيتى خود، انسان هاى والامقام و بزرگ پرورش ‍ دهد كه وجودشان درخشندگى ويژه اى
دارد و دنياى خاكيان را منور و گرم مى كند.
پيامبر بزرگ اسلام كيست ؟
على بن ابى طالب پرورده رسول خدا كيست ؟
كه نام و ياد و مكتب تربيتى شات چنين انسان هايى نمونه در هر عصر و زمان مى پروراند.
اميرمؤ منان ، سرور عالميان على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد: شما مى دانيد من در نزد رسول گرامى خدا چه جايگاهى دارم ؟ از آن گاه كه كودك بودم و از غذاى خودشان لقمه در دهانم مى گذاشتند.
هرگز دروغى در گفتارم و اشتباهى در كردارم نيافتند.
پيامبر گرامى را از همان لحظه اى كه از شير گرفتند؛ خداوند بزرگترين فرشته اش را بر او بگمارد؛ تا در شب و روز ايشان را در طريق مقارم و محاسن اخلاق اسلام رهنمون باشد.
و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزندى كه از مادرش جدا نشود.
پيامبر هر روز براى من از اخلاق و رفتار زيباى خود نمونه هايى ارائه مى فرمودند.
و مرا به پيروى از آن فرا مى خواندند.
و هر سال پاسى از زمان را در كوه حرا به سر مى بردند. تنها من ايشان را مى ديدم و جز من كسى ايشان را نمى ديد.
آن هنگام تنها خانه اسلام ، خانه پيامبر و خديجه بود.
و من سومين آنان بودم .
نور وحى و پيامبرى را مى ديدم و شميم خوشبوى نبوت را مى بوئيدم .
در هنگام نزول وحى ناله شيطان را شنيدم .
و پرسيدم : اى رسول خدا! اين ناله چه بود؟
فرمود: اين شيطان است كه از پرستش خود نااميد شده .
على جان تو مى شنوى آن چه من مى شنوم ، و مى بينى آن چه را كه من مى بينم . تو پيامبر نيستى ولى وزير و وصى من هستى و در راه خير و خوبى مى باشى .( 1)
خاتم النبيين پرورش يافته خداست و على و مكتب اهل بيت مهد پرورش ‍ انسان هاى والا و بزرگ است .
حماسه اسلام جهانى ديگر فراروى بشريت مى نهد. اكنون پيروان گسترده اين مكتب در فراسى مرزها نياز به الگوهايى اين چنين دارند. تربيت شدگان مكتب پيامبرو على عليه السلام .
و آنگاه كه اين دو بزرگوار در سرآغاز حركت ايمانى اسلام با بى مهرى از سوى مردمان روبرو شده بودند؛
اميرالمؤ منين وعده ديدار چنين تريبيت شدگانى را مى دهد:
صحبوا الدنيا با بدان ارواحها معلقة بالملا الاعلى . آه آه شوقا الى رؤ يتهم .
دنيا انسان هايى را به خود مى بيند كه روحشان به ملا اعلى پيوسته است . خدايا خدايا چه بسيار به ديدارشان مشتاقم .( 2)

منم كه ديده به ديدار دوست كردم باز چه شكر گويمت اى كردگار بنده نواز
طهارت ار نه به خون جگر كند عاشق به قول مفقى عشق اش درست نيست نماز
ز مشكلات طريقت عنان متاب اى دل كه مرد راه نيانديشد از نشيب و فراز
از اين دست فرزانگان و فرهيختگان حضرت آية اللّه العظمى بهجت حفظه اللّه تعالى و نيز شاگرد ارزشمندشان استاد بزرگوارمان آية اللّه امجد، مى باشند.
امروز، به گفته حضرت آية اللّه امجد جوانان عزيزمان ، كه زلال و پاك اند. بهتر و شايسته تر مى توانند از رهنمودها و ارشادات ابدى امثال اين نوادر روزگار بهره مند گردند.
همواره در تشنه كامى زمان انسان هايى اينچنين جارى بوده و هستند.
اينان از سرچشمه بى پايان فيض اهل بيت عليه السلام سيراب گشته و ديگران را بهره مند مى كنند.
درباره اسوه اى همانند آية اللّه العظمى بهجت حفظه اللّه تعالى كتاب و اوراق بسيارى نگاشته شده و انتشار يافته است كه بايد از سعى و كوشش همه دوستانى كه در نشر آثار تربيت شدگان مكتب اهل بيت عليه السلام مى كوشند تشكر نمود.
امّا ويژگى كتاب حاضر اين است كه غالب مطالب كتاب از زبان خود حضرت آية اللّه العظمى بهجت حفظه اللّه تعالى مى باشد و گردآورنده محترم جناب آقاى مسعود دلاور تهرانى با سعى بليغ خود مطالبى را در پاورقى به مناسبت اضافه نموده اند.
در طول تاريخ همواره مردان بزرگ به طريق مختلف خود را از بركت اسلام مستفيض نموده اند از اين دست شهيدان والامقام اسلام در طول قرون وبالاخص انقلاب كبيرمان مى باشند.
در زمان فراهم نمودن مقدمات چاپ و نشر اين اثر واقعه غير منتظره شهداى غدير بوقوع پيوست . زمان را مغتنم شمرده يادى از دوست عزيز و گراميمان سردار مهدى پيرانيان كه در اين واقعه جان خود را تسليم حضرت حق نمود و به لقاؤ اللّه پيوست و همچنين ديگر همراهان آن شهيد عاليقدر مى نمائيم . يادشان گرامى باد و راهشان پر رهرو. اميد است ما هم بتوانيم با عمل خالصانه پيرو مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام باشيم .
با ذكر اين چهار بيت شعر از آية اللّه فيض كاشانى كه همواره مورد توجه حضرت آقاى امجد مى باشد و مى فرمايند كه همه چيز در آن است ، مقدمه را به پايان مى بريم .
يا رب تهى مكن ز مى عشق جام ما
از معرفت بريز شرابى به كام ما
از صدق بندگيت به دل دانه اى فكن
شايد كه عشق و معرفت آيد به دام ما
بى صدق بندگى نرسد معرفت به كام
بى ذوق معرفت نشود عشق رام ما
از بندگى به معرفت و معرفت به عشق
دل مى نواز تا كه شود پخته خام ما
مقدمه حضرت آية اللّه استاد محمود امجد حفظه اللّه تعالى 
سخن پيرامون شخصيت بزرگان دين كار بسيار دشوار و مشكلى است .
زيرا افق بلند و ادبيات وسيع و عرفان بالايى لازم است ، تا به گوشه هايى از عظمت و نورانيت آن بزرگواران اشاره اى شود.
حضرت آية اللّه العظمى بهجت دامت بركاته از نوادر روزگار و از فقها و عرفاى بزرگى مى باشند كه نيل به شخصيت نورانى و آنِ معظم له براى عده معدودى هم ممكن نيست . ما كجا و آن فرشته روى زمين تا بتوانيم مطلبى عرضه بداريم .
اميد است با لطف و كرم حضرت حق تعالى همگان ، خصوصا نسل جوانِ زلال و پاك از رهنمودهاى نورانى و پر ارزش و ابدى آن بزرگوار بهره مند شوند.
خاك پاى بندگان مخلص خداى سبحان
محمود امجد
مقدّمه 
سپاس بى كران خداوندى را كه به لطف و عنايت خويش چراغ هدايت را به دست بندگان خاص و صالح خود سپرد تا هدايتگر و راهنمايى در ظلمات جهل و نادانى باشند. و والاترين درودها بر روان پاك پيامبر اكرم حضرت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم ووصىّ راستين او، صاحب ولايت كبرى على مرتضى و اولاد بزرگوارش ائمه اطهارعليه السلام خصوصا قطب دايره امكان حضرت بقية اللّه الا عظم حجّة بن الحسن العسكرى (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء). و با درود و سلام به روان پاك شهداى راه تشيّع به ويژه شهداى جنگ تحميلى و امام الشهداء حضرت امام خمينى رحمة الله عليه .
پيامبران و حضرات معصومين عليه السلام الگوهاى راستين و ناب بشريت در طول تاريخ بوده اند، امّا همواره سالكان طريق حق ، از ايشان بعنوان اسطوره ياد مى كنند، كسانى كه دست نايافتنى مى نمايند و وصول به ايشان امر محال است ، از اين رو برآنيم تا با ذكر احوالات يكى از اصحاب پاك و راستين آن حضرات و بيان احاديث پيشوايان دين از لسان ايشان ، طريقى واسط را در نيل به حقيقت كلام معصومين بپيمائيم .
پيشتر لازم دانستم كه براى درك گوشه اى از ابعاد شخصيت عارف كامل عالم ربّانى حضرت آية اللّه العظمى بهجت كه بر شوق سالكين و ترغيب ايشان در سير و سلوك مى افزايد، سخنى كوتاه در باب كرامات و شخصيت آن وجود مبارك بيان نمايم ، هر چند قلم قاصر است و سخن بسيار، امّا تنها تسلّى در انجام اين مهم آنست كه :
آب دريا اگر نتوان كشيد
هم بقدر تشنگى بايد چشيد
در اين مقدّمه به خلاف سيره جار در بيان احوال بزرگان از دوران كودكى تا كهنسالى و كهولت ، تلاش شده كه شخصيت حضرت استاد را در لابلاى موضوعاتى نظير ولايت ، نماز، زيارت و... آنهم بطور كاملا موجز و مختصر جستجو نمائيم .
لازم بذكر است ، مطالب اين بخش صرفا بر اساس مشاهدات و يافته هاى شخصى تنظيم گرديده و از بيان ساير بزرگان بدليل پرهيز از اطاله كلام اجتناب گرديده است .
ولايت و محبّت  
حافظ اگر قدم زنى در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همّت شحنه نجف
در محضر گرامى ايشان هر چه مى رود در باب محبّت است و ولايت ، دو بذرى كه از كودكى در دل و جان اين عالم ربّانى به وديعه گذاشته شده است .
ضمير ايشان با ولايت اميرالمؤ منين عليه السلام عجين شده است قلب و روح ايشان با محبّت اولاد بانوى دو عالم فاطمه زهرا(س ) خو گرفته ، محبّتى كه با معرفت آميخته است ، لذا در تمام احوالات سخن از ولايت است و محبّت مخصوصا ولايت آقا امام زمان (عج ) كه عين اللّه الناظرة واءذنه الواعية هستند.
امّا محبّت حسين بن على عليه السلام سرور آزادگان جهان محبّتى است كه كلك ناقص اين جانب در برابر عظمتش در قلب آية اللّه عاجز است . زيارت عاشورى هر روزه ايشان گواهى است بر اين مدعا، همچنين مجلس ‍ عزادارى امام حسين عليه السلام كه هر جمعه و در ايام سوگوارى در مسجد ايشان برگزار مى شود بطوريكه حتّى در ايّام كسالت و بيمارى شركت در اينگونه مجالس را بر خود فرض مى دانند.
باز هم مى گويم هر چه از محبّت ايشان به امام حسين عليه السلام و اولاد گرامى ايشان بنگارم تنها قطره اى است در برابر اقيانوسى بيكران كه لايُدرك ولا يوصف
زيارت و تشرّف به حرم  
سلامٌ على آل طه و يس
سلامٌ على آل خير النبيّين
سلامٌ على روضة حلّ فيها
امامٌ يُباهى به الملك والدين
برنامه هر روزه ايشان نيم ساعت بعد از طلوعين تشرف به بارگاه كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (س ) و ذكر و زيارت و دعا در آن مكان شريف است . در ايّام تابستان حرم مقدّس رضوى پذيراى ايشان است ، باز هم بعد از طلوعين و اين بار خضوع و خشوع را به مراتب بيشتر مى توان دريافت .
براى مثال در هنگام تحويل كفشها به كفشدارى مقدارى از گرد و خاك باقيمانده از كفشهاى زائرين را برداشته و طوطياى چشمان مبارك خود مى كنند.
اگر خواهى ارى به كف دامن او
برو دامن هر چه جز اوست برچين
سكوت و دائم الذكر بودن
هر كه را اسرار حق آموختند
مُهر كردند و دهانش دوختند
سكوت نامى آشنا براى آن مرد خداست . غير از ساعاتى كه مشغول تدريس ‍ و پاسخگويى به مسائل فقهى و اعتقادى و... هستند بقيه اوقات سكوتى به ژرفاى هستى ايشان را فرا مى گيرد، سكوتى كه در آن خدا را مى توان ديد و در آن سكوت تنها لبهاى مبارك ايشان با حركتى آرام مشغول ذكر گفتن است ، زيرا ايشان عقيده دارند مردم را بايد با عمل موعظه كرد نه با حرف .
دام الذكر بودن يكى از خصوصيات برجسته ايشان است كه در صورت مصاحبتى هر چند كوتاه به راحتى مى توان آن را دريافت . ذكرى كه هميشه ورد زبان ايشان است يا هادى است ، البته گاهى اوقات از ذكر يا ستّار استفاده مى كنند كه در اين هنگام به كمتر كسى نگاه مى كنند.
نماز  
در نمازم خم ابروى تو در ياد آمد
حالتى رفت كه محراب به فرياد آمد
نماز ايشان را بايد ديد كه اين عريضه تاب بيان آن نماز راستين را ندارد. نماز ايشان همراه با ابتهال و تضرعى خاص است ، تضرّعى كه از سر نياز است و بندگى و ابتهالى كه حتما هديه ذات باريتعالى به بندگان محبوب خود است و عروج او ديدنى است و نه شنيدنى ، كه الصلاة معراج المؤ من .
حضرت امام خمينى رحمة الله عليه شركت در نماز جماعت ايشان را توصيه كرده بودند.( 3) مسجد كوچكى كه ايشان در آن اقامه جماعت مى فرمايند پر است از سجّاده هاى عالمان بزرگى كه درك جماعت ايشان را فرصتى مغتنم براى خود مى دانند.
در وصف كمالات معنوى حضرت آية اللّه العظمى بهجت هر چه گويم كم است پس چه بهتر كه زبان دركشم و به همين جمله از امام بسنده كنم كه ايشان فرمودند: حضرت آية اللّه العظمى بهجت به مرتبه اى از كمالات رسيده اند كه صاحب موت اختيارى مى باشند.( 4)
بُعد علمى  
حضرت آية اللّه العظمى بهجت عمرى را براى فراگيرى علوم آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم در حوزه هاى نجف اشرف ، كربلاى معلّى و قم سپرى نموده و از محضر اساتيدى والا مقام همچون آية اللّه العظمى غروى اصفهانى ، آية اللّه العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى ، آية اللّه العظمى نائينى ، آية اللّه العظمى شيخ كاظم شيرازى ، آية اللّه العظمى آقا ضياء عراقى ، آية اللّه العظمى حجت كوه كمره اى و آية اللّه العظمى بروجردى (اعلى اللّه مقامهم الشريف ) بهره جسته اند و با استفاده از نبوغ ذاتى و حافظه قوى و دقّتى مثال زدنى داراى روش تدريس و كيفيت استدلال خاص شده اند كه باعث گرديده دروس عاليه اى كه ايشان تدريس مى كنند داراى امتيازات خاص ‍ نسبت به بقيه دروس حوزه باشد.
حضرت آية اللّه به هنگام تدريس تا جائيكه امكان پذير است ، از ضروريات ، يقينيات ، بديهيات ، ارتيازات متشرّعه استفاده مى كنند و مى فرمايند: در فهم مسائل فقهى همين معلومات و وجدانيات به كار مى آيد، و در استنباط احكام حتّى المقدور بايد اوّل ارتيازيات و ضروريات را بدست آورد. زيرا مطالب واضحه قابل مناقشه نيست و ظنّيات و اجتهاديات را مى بايست براى مواقع ضرورى گذاشت .
معظّم له در استنباط احكام به دليل عقلى عنايت خاصّى دارند. ايشان نقل مى فرمايند: هنگاميكه در مقام اشكال به مرحوم ميرزاى شيرازى گفته مى شد شما اين مطلب را از كجا و به چه دليل مى فرمائيد؟ ايشان در جواب مى فرمودند: از عقل مى گويم .
و نيز به كلام مرحوم صاحب جواهر در مورد مرحوم كاشف الغطاء كه فرموده بود: لم اءجد اءقوى حدسا منه فى زمانه (كسى را در زمان كاشف العظاء قوى تر از او در حدسيات پيدا نكردم ) استناد مى كنند و از قوه حدس ‍ خود استفاده كرده و مطالب را به دست مى آورند و به سر منزل مقصود مى رسانند. به تعبير ناقص حقير ايشان حقيقت فقه را استشمام مى نمايند. معظم له به روايات حضرات معصومين عليه السلام تسلّطى كامل داشته و در فهم كلام اوصياء و خلفاء النّبى صلى الله عليه و آله وسلم دقّت نظر و بينش قوى دارند.
ايشان با تسلّط كافى بر آراء و نظرّات عامه و با استفاده از شهرت و اجماع علماء شيعه با ذوقى لطيف بين روايات متعارضه را جمع و مطلب را به فهم نزديك مى سازند.
ايشان به آراء و فتاواى علماء گذشته (قدماء و متاءخرين ) اشراف كامل دارند و احترام آن بزرگان را لازم مى دانند تا جائيكه مى فرمايند: علماء سابق اهل كرامت بودند و عصمت از خطيئه داشتند گر چه عصمت از خطا نداشتند و مقام عصمت از خطا فقط مخصوصا ائمه اطهار عليه السلام است . از اين رو نظرات علماء سلف را مورد نقد و بررسى و امعان نظر قرار مى دهند. گاهى در خلال مباحث علمى و در درس خارج فقه و اصول به مناسبت ، مطالبى را در اعتقادات و اثبات ولايت و وصايت حضرات معصومين عليه السلام بخصوص ولايت مولى الموحدين حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و ولايت وجود مقدّس صاحب العصر والزمان (عج ) ايراد مى فرمايند. و اظهار مى دارند: موضوع بحث ما اينها نيست ( 5) لكن از باب درد دل اين جملات معترضه را مى گوئيم . يا اينكه مى فرمايند: غرض اقامه برهان است والاّ ما نمى خواهيم به وحدتى كه حضرات معصومين عليه السلام به آن امر كرده اند، خللى وارد كنيم ...
ايشان در مسائل سياسى و اجتماعى با ژرف انديشى و كياست خاصى در رابطه با چگونگى عملكرد استعمار در مورد مسلمانان ، و ايجاد شكاف و رخنه در ميان آنان مطالبى را بيان داشته و به پيشامدهايى مانند حمله نظامى امريكا به افغانستان و... اشاره مى نمايند.
همچنين در مورد عبرت و تجربه آموزى از تاريخ گذشتگان و گرفتاريها و ابتلائات آنها، و به خصوص در تاريخ اسلام و تاريخ تشيّع و تاريخ زندگانى علماء و زحماتى كه آن بزرگان براى اعتلاى كلمة اللّه و حقانيت شيعه متحمّل شده اند، بياناتى را ايراد مى فرمايند. حقير همواره با شنيدن مطالب نغز استاد، احساس مى كردم اين اندوخته هاى گرانبها در نوع خود بسيار بديع و تازه مى باشد و مى توان گفت تا كنون مطالبى با اين عمق و جامعيت از ديگران ديده نشده است تا جائيكه استاد بزرگوار خود نيز در قسمتى از فرمايشاتشان در رابطه با اثبات ولايت وجود مقدّس امام زمان (عج ) مى فرمودند: بنده كسى را سراغ ندارم كه اين مطالب را اينگونه بيان كرده باشد....
معظّم له بعضى از مباحث ولايت را كرارا بيان مى فرمايند با اينكه همه مى دانند ايشان به قدر ضروريات و موجز صحبت مى كنند. بطوريكه روزى يكى از دوستان بعد از درس به ايشان عرضه داشتند: در صورت امكان توضيح بيشترى در مورد اين بحث بفرمائيد. ايشان در جواب فرمودند: من از يك بار حرف زدن اباء دارم تا چه رسد به تكرار آن .
لذا با شناختى كه از حضرت استاد داشتيم مى دانستيم كه ايشان تعمّدى در اين كار دارند و مى خواهند مطالب را براى ما بديهى و يقينى و روشن كنند.
هر چند ايشان مى فرمودند: اين مسائل جزء واضحات است . يا تعبير مى كردند كه : از كرامات حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است كه مخالفان ايشان هم به فضائل حضرت اذعان دارند يا از كرامات شيعه اينكه اكثر رواياتى كه در فضيلت اهل بيت عليه السلام بلكه همگى آنها در كتب عامه آمده است ( 6)
حضرت آية اللّه مصباح نيز در اين خصوص فرموده اند: گاهى ما تعجّب مى كرديم مگر (به طور مثال ) شكّى در تشيّعمان هست كه ايشان اين قدر اصرار دارند دلايل امامت اميرالمؤ منين عليه السلام را براى ما بيان كنند.
يك مقدار در دلمان گله مند بوديم كه چرا به جاى اين مطالب يك چيزهايى را كه بيشتر مورد حاجت ما هست مانند امور اخلاقى و معنوى بازگو نمى كنند. وقتى به سنّ پنجاه ، شصت سالگى رسيديم ديديم كه آن نكته هايى را كه ايشان چهل سال پيش در درسشان درباره امامت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمودند امروز در بسيارى از بحثها به درد مى خورد. گويا ايشان آن روز، اين زمان را مى ديدند و پيش بينى مى كردند كه مسائلى در آينده مورد غفلت قرار مى گيرد و شبهه هايى در آن مسائل ايجاد مى شود. و ايشان از همان وقت ما را براى امروز ساخته اند كه بتوانيم با اين افكار و شبهه ها مقابله كنيم . شايد اگر ايشان آن توصيه ها را نداشتند ما براى مطالعه و بحث در اينگونه مسائل انگيزه نداشتيم .( 7)
آرى ايشان را دريايى ژرف و بحرى عميق در معارف الهى يافتم . با همه نارسايى و عدم شايستگى در صدد برآمدم مطالبى را كه در محضر استاد بهره جسته و گردآورى كرده بوديم در زمان مقتضى و در صورت امكان در اختيار پويندگان راه حق و طالبات معارف الهيه قرار دهم .
لذا در ايام دهه باقريه (دهه اوّل ذى الحجة ) 1380 شمسى در محضر آية اللّه امجد (حفظه اللّه ) اراده خود را مطرح كرده و از ايشان استجازه نمودم .
ايشان فرمودند: اين كار فوق العاده پسنديده و عالى است ، مطالب حضرت آية اللّه العظمى بهجت جدّا قابل استفاده است . ايشان مستجمع همه خوبيها و كمالات علماى سلف هستند. بطوريكه هر فضيلت و هر خوبى كه در علماء سابق لحاظ كنيم ، همه آنها در ايشان جمع شده است به اضافه فضائل ديگر...
اين بيان و تشويق ايشان ، مرا مصمّم ساخت تا تمام همّت خود را جهت انجام اين مهم مبذول دارم و به تنظيم آن مبادرت ورزم .
كتابى كه پيش رو داريد مجموعه اى از بيانات و ارشادات عارف كامل ، سالك واصل شيخ الفقهاء و المجتهدين حضرت آية اللّه العظمى بهجت (حفظه اللّه تعالى ) مى باشد كه در طول سالهاى متمادى در كرسى تحقيق و تدريس براى اساتيد و فضلاى حوزه علميه قم ايراد شده است . در اين رابطه چند نكته را متذكّر مى شوم :
1 بيانات معظم له در جلسه درس خطاب فضلا و اساتيد حوزه علميه قم مطرح شده است و بصورت گفتارى بوده و بعضا كلمات و عبارتهاى سنگين و اصطلاحات علمى به كار برده اند. لهذا براى اينكه عامه مردم بتوانند از مطالب آن استفاده كنند تصرّف كمى در بيانات ايشان صورت گرفته كه از حالت گفتارى به حالت نوشتارى تبديل شده است و از هر گونه دخل و تصرّف در اصل مطلب پرهيز شده است .
2 مطالب حاضر از بيانات و ارشادات عمومى ايشان گرفته شده است ، از اين رو از درج تذكّرات خصوصى و مرودى ايشان كه جنبه عمومى نداشته و براى افرادى با شرائط و ويژگيهاى خاص ايراد نموده اند، خوددارى نموده ام .
3 بمنظور استفاده بيشتر از بيانات معظم له پاورقيهايى را براى روشن شدن زمينه مباحث مثل شرح حال علماء و شخصيتهايى كه ايشان به مناسبتى از آنها نام برده اند اضافه نموده ام .
4 چنانكه گفته شد بيانات ايشان به طور شفاهى و در ضمن درس خارج انجام شده لذا به منظور استفاده بيشتر اهل تحقيق در حدّ وسع خود سعى كرده ام آدرس منابع فرمايشات معظم له را بصورت پاورقى در اختيار علاقمندان قرار دهم تا در صورت تمايل به مطالعه بيشتر به آنها رجوع كنند.
5 معظّم له بعضى از مطالب را در جلسه هاى مختلف مكرّرا مطرح كرده اند، كه حقير قسمتى از آنها را تحت يك عنوان آورده ام و قسمتى ديگر را به خاطر اهميت و يا به جهت نكته خاصى كه در آن بوده ذكر نموده ام .
6 انشاء اللّه اين كتاب نخستين جلد از اين مجموعه مجلّدات خواهد بود كه به بيان فرمايشات استاد مى پردازد بنابر اين مباحث اين كتاب ممكن است تحت عناوين مختلف تكرار شود كه إ ن شاء اللّه در پايان اين مجلّدات ، جلد مستقلى به عنوان فهرست موضوعى و اعلام در اختيار علاقمندان قرار خواهد گرفت .
در خاتمه از همه كسانيكه مطالبى را در اختيار اين جانب گذاشته و يا در تدوين و انتخاب و موضوع بندى اين مجموعه و... حقير را مساعدت نموده اند كمال تشكر را داشته و در عين حال از انتقادات و پيشنهادت همه بزرگواران استقبال مى نمايم .
شهر مقدس قم مسعود دلاور تهرانى
عيد قربان 1423 مطابق با 23 آبان ماه 1381
1 - پايندگى اسلام به وجود امام و ولايت معصوم عليه السلام ( 8)  
حقيقت اسلام در ايمان مى باشد به دليل آيه
اليوم اءكملت لكم دينكم ( 9) و إ نما وليكم اللّه و رسوله والذين امنوا( 10) و امثال اينها. انسان عاقل متوجه مى شود كه نبىّ وصىّ مى خواهد، و وصايت تكوينا بقاء نبوّت است .
بنده نديده ام كه كسى اينگونه بگويد، ولى حقيقت مطلب همين است كه : دليل بر وجود بقية اللّه (عج ) در اين زمان ، از ابتداى غيبت صغرى تا كنون ، همان روايت ثقلين با ضميمه اى كه در آن است مى باشد إ نى تارك فيكم الثقلين ، كتاب اللّه وعترتى ... ساءلت ربّى اءن يجمع بينهما و اءن لايفرق بينهما، فاستجاب لى ( 11)
اين روايت با ضميمه ساءلت ربى ... دليل است بر اينكه در هر جا و هر زمانى كه قرآن هست و ماءمورٌ به است ، بطوريكه مرجع است ، حالا يا صورتا يا واقعا، يا بعضا يا تماما، هر جا كه قرآن باشد شارح قرآن هم بايد باشد، وصى پيغمبر هم بايد باشد يعنى بقاء خود صاحب قرآن كه إ نما يعرف القرآن من خوطب به ( 12) خودش بايد باشد.
هر زمان كه اسلام و قرآن هست در همان زمان قائم و ولى و عالم به اسلام و شارح قرآن كه خود خدا معيّن كرده است بايد باشد، لايفرّق بينهما، نمى شود قرآن باشد ولى شارح قرآن نباشد.
لذا در خود روايات اءهل تسنن إ لى ماشاء اللّه مواردى را ملاحظه مى كنيد كه در مورد آيه شريفه قرآن يا در مورد احكامى كه آنها صادر كرده اند حضرات معصومين خصوصا حضرت امير عليه السلام ، آنها را توضيح و تبيين كرده اند. بطوريكه اءهل سنت نقل كرده اند كه عمر در 70 موضع گفته است : لولا على لهلك عمر.( 13)
يا مثلا زمانيكه وجود مقدس رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم از دنيا رفت . برادر ابوبكر آمد و گفت : محمّد لايموت ( 14) ابوبكر براى اثبات مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به اين آيه شريفه اءفان مات اءو قتل انقلبتم على اءعقبكم ( 15)
و حال اينكه اين نكته را نفهميده كه إ ن در آيه شريفه قرآن إ ن شرطيه است ، و به اين معنا نيست كه پيامبر مى ميرد يا كشته مى شود. بلكه بايد به اين آيه شريفه قرآن كل نفس ذاقة الموت ( 16) استدلال مى گردد. اين آيه براى مرگ كليه نفوس دليل است نه آن آيه شريفه اءفان مات ...
واقعا آيا اينها شارح قرآن بودند؟!
همين شارح بودن اءهل البيت صلى الله عليه و آله وسلم براى آيات شريفه قرآن كه موارد عديده اى از آنرا خود اءهل تسنن نقل كرده اند، دليل قطعى بر ولايت و وصايت حضرات معصومين عليه السلام است .
روايت ثقلين با آن ضميمه اى كه در آن است دليل قطعى بر وجود امام زمان حىّ إ لى زمان ظهوره مى باشد، نه اينكه بعدا موجود و متولّد مى شود.( 17)
آنها اشكال مى كنند كه : از كجا معلوم است كه حضرت متولّد شده است ؟! مى گويند زنى ( 18) خبر داده است كه اتاق نورانى شد و...؟! راوى فقط يك زن است .
(جواب اين اشكال اولا اينكه :) بله راوى يك زن است . آيا اين همه مدت كه حضرت در ميان مردم ظاهر بوده كسى از اصحاب او را نديده و مشاهده نكرده است ؟!
(ثانيا:) خود امام حسن عسكرى عليه السلام و ديگر امامان عليه السلام خبر داده اند و بعد از آن هم إ لى ماشاء اللّه شيعه از وجود مقدسش اينهمه كرامات ديده و مى بينند.
ما چه مى دانيم همين امروز در كجاها چه اغاثه هايى براى مستغيثها و چه اجاره هايى براى مستجيرها از طرف حضرت انجام مى شود؟! ما چه مى دانيم كه چه كارهايى هر روز دارد مى شود؟!
بله ، حضرت از اءعين ظالمين محجوب است المحجوب عن اءعين الظالمين .
اما كسانيكه نه ظالمند و نه رفيق ظالمند و نه با ظالمين معاشرند و نه در خانه و محله ظالمين هستند، آنحضرت از ديده آنها محجوب نيستند.
(ثالثا:) ديدن با چشم موضوعيت ندارد، بلكه اين طريق و وسيله اى است براى حصول يقين . اگر آدم از پشت پرده صدائى را شنيد، فهميد، و بودن گوينده اى را يقين كرد، او براى ما خبرهائى داد و آن خبرها مطابق با واقع شد، از سابق ولاحق ما خبر داد، به وجود گوينده يقين پيدا مى كنيم ولو چشمانمان او را نبيند.
(رابعا:) همين ديدم را خيلى از بزرگان علماء ما هم ادّعا كرده اند. كه اگر ما بگوئيم آنها دروغگو بوده اند كه ديگر معلوم است كه ما در چه حالى هستيم ؟!؟
مقصود اينكه ، ايمان يك مطلب است و آن هم اسلام است . و بايد بگوئيم كه اسلام هم همان توحيد است ، تمام انبياء مثل يك نبى واحد و تمام اوصياء مثل يك وصى واحد هستند. و همه اينها هم از توحيد نشاءت گرفته اند. ولذا در اول امر حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: قولوا لا إ له إ لاّ اللّه تفلحوا، هيچ چيز ديگرى نفرمودند.
در اول امر همين كلمه را فرمودند.
و بعد از مدتى فرمودند: هر كس دعوت مرا اجابت كند او وزير و وصى من خواهد شد. كسى جواب نداد. حضرت اين كلام را دو يا چند بار تكرار كردند. آخر كار حضرت امير عليه السلام بلند شدند و گفتند: من حاضرم و اجابت كردند.
بعد هم ابولهب عموى پيامبر به تمسخر گفت : براى مثال تو و دعوت تو، يك چنين طفلى بايد اجابت كند و حرف تو را قبول كند. براى اين ما را دعوت كرده بودى ؟( 19)
ببينيد برادر و برادرزاده چقدر با هم متفاوتند! يكى جهنمى محض و ديگرى بهشتى محض . همين حديث ثقلين را اگر كسى تماما قبول كند، اين حديث خودش اءقوى دليل است بر اين كه امام زمان (عج ) از همان زمانيكه پدر بزرگوارش وفات كردند موجود بوده و تا كنون حىّ و زنده اند.
مخالفين اين را قائل نيستند، و اين اشكالات را هم بيخود مى كنند همچنانكه آن يازده امام ديگر را قائل نبودند.
در روايات داريم كه ما منّا إ لاّ مقتول اءو مسموم ( 20) .
حضرات معصومين عليه السلام يا كشته شدند و يا زهر خورانده شدند.
البته مراد اين نيست كه در اثر زهر فورى بميرند و همه فهميده باشند كه حضرت امروز زهر خورده و امروز هم وفات كرده است .
همچنانكه در رابطه با حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم هم نقل مى كنند كه به حضرت زهر داده شده بود. بلى در مورد حضرت موسى بن جعفر عليه السلام يا حضرت جواد الائمه عليه السلام معلوم شد كه در همان شب يا در همان روز با آن وسائل مسموم و شهيد شدند (ولى در مورد بقيه حضرات معصومين عليه السلام اينگونه معلوم نشد).
حضرات معصومين عليه السلام براى اثبات ولايت و وصايت خودشان اقامه برهان مى كردند. لكن مى فرمودند براى غير خودتان اظهار نكنيد.
امّا در زمان حضرت موسى بن جعفر عليه السلام با اينكه حضرت اين معنى را به اصحاب فرموده بودند امّا آنها فرامين ايشان را رعايت نكردند و مطالب حضرت را اظهار كردند. لذا به خاطر عدم رعايت حدود فرامين امام عليه السلام ، حضرت فرمودند: به من الهام شد كه يا بايد تو كشته شوى يا همه شيعيان حضرت هم فرمودند من حاضرم فداى مجموع شيعيان شوم ( 21)
2 - ملازمه شهادت بر توحيد با شهادت بر ولايت ( 22)  
آيا در اين اختلاف داريم كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است : قولوا لا إ له اللّه تفلحوا؟! همين كلمه لا إ له إ لاّ اللّه همه را درست مى كند.
اگر كسى راستى راستى از اصنام و انداد جدا شود و موحّد شود مسلمان مى شود و اگر كسى به درستى مسلمان شد براى خاطر اينكه موحّد است مؤ من مى شود.
و اگر كسى راستى راستى مؤ من و شيعه شود، براى اينكه نصّ نسبت به وصايت وصّى و وصّى الوصى همينطور تا به آخر قطعى است وصايت همه اوصياء عليهم السلام را مى پذيرد، پس قهرا مى شود گفت گه توحيد همه اينها را در بر دارد و همه اينها پشت سرش مى آيد.
پس اگر حقيقت را بخواهيم همان شهادت اولى ( 23) از براى شهادت به وصايت خاتم الاوصياء( 24) كافى است چون همه اينها سلسله وار بر يك ديگر مترتب مى باشند.
اگر خدا را قائل هستيد و يقين و اطمينان پيدا كرده ايد به اينكه او كسى را فرستاده ، امر و نهيى هم دارد بايد همه اينها را قائل باشيد. وإ لاّ يا خدا را قائل نيستيد يا علم خدا يا مثلا حكمت خدا يا يك چيز از اوصاف حقيقيه خداوند را منكر مى باشيد.
بله ، بعضى از مردم نسبت به بعضى ديگر اكفر( 25) هستند.
اگر كسى بخواهد وصى يكى از اوصياء را رد كند با وجود اعتقاد و يقين به ثبوت وصايت او، در واقع همان وصى را رد كرده است ، و همينطور كسى را هم كه او اين وصى را تعيين كرده ، رد كرده است تا به آخر.
از پيرمردها و مشايخ مى شنيديم حالا نمى دانيم آيا آنها اين مطلب را خودشان فهميده بودند يا اينكه از شيوخ و پيرمردهاى ديگر نقل مى كردند بعضيها كه مثلا يك راهى براى ارتباط با جنها داشته اند از آنها حرف عجيب و غريبى نقل كرده اند كه آنها گفته اند: در طايفه ما اجنّه ، شيعه هست و كافر، امّا سنّى نداريم .
از روى تعجب به آنها گفته بودند كه : يا شما كافريد كه بدتر از سنّى هستيد يا شيعه ، اما سنى نداريد؟ آخر اين چطور مى شود؟ اين چه حرفى است كه شما مى زنيد؟!
آنها در جواب گفته بودند: پيرمردهايى از جن الان در پيش ما اجنّه هستند كه آنها روز غدير خم را درك كرده بوده اند، و مى فرمايند كه ما ديديم حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم ، حضرت على عليه السلام را بعد از خودش نائب و ولى امر قرار داد، پس همه آمدند سلام كردند به حضرت امير عليه السلام و تبريم گفتند.
اجنّه مسلمان حرف پيرمردهاى خودشان را قبول دارند، لذا شيعه هستند. اما كافرهاى اءجنه اگر هم همين كار حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم را در غدير خم ديده باشند قبول نمى كنند.
حال اين را بنده عرض مى كنم (وإ لاّ در نقلى كه از اجنّه شده است ، دخلى ندارد): حتّى آن فلانى هم كه آمد و گفت : بخّ بخّ يابن اءبى طالب اءصبحتَ مولاى و مولى كل مؤ من ومؤ منة ( 26) بنابراين اين هم يك حجّتى ديگر بر عليه خود آنها و بر تابعينشان است .
بنده شنيده ام اما نديده ام ، گفته اند: عده اى از علماى اءهل تسنن براى مرحوم علامه امينى ( 27) صاحب الغدير و همچنين براى غير علامه امينى از متقدمين بر ايشان ، پيغام داده بودند: مطلبى براى ما نقل شده و ثابت مى باشد كه براى شما شيعيان اين مطلب نقل نشده است و آن اين است كه : در روز غدير خم وقتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم مى خواستند بالاى جهاز شترها كه به عنوان منبر آماده كرده بودند بروند، چون هوا خيلى گرم و سوزان بود نمى شد حضرت پايشان را روى جهاز شترها بگذارند، ايشان عباى مبارك خودشان را درآورده و روى آن جهازها انداختند، سپس روى آن عبا ايستاده و دست حضرت امير عليه السلام را بلند كردند و ايشان را بعنوان ولى و جانشين خود براى مردم معرفى كردند.
مقصود اينكه اگر حسابش را بكنيم بايد هر موحدى به خاتميت وصايت دوازدهمين ولى خدا اقرار داشته باشد والاّ بايد اشكال همينطور برود بالا و به توحيدشان اشكال كرد.
لذا دعوت حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم از همان اوّل بسم اللّه به همان توحيد بوده و ايشان ماءمور بود كه توحيد را به مردم برساند.
پس اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم راستگو است ، و در اينكه مى گويد رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم مى باشد راستگو هم هست همان پيامبر وصى و ولّى بعد خود را تعيين كرده است و به مردم رسانده است . يايها الرسول بلغ ما انزل من ربك و ان تفعل فما بلغت رسالته ( 28) و اگر نعوذ باللّه دروغگو است پس در توحيدى كه حضرت منادى آنست اشكال داريد. چون خود آن حضرت توحيد را در ميان مردم نشر داده و آورده است . اگر كسى به يكى از ائمه اطهار عليه السلام اعتقاد نداشته باشد در حقيقت همان اصل توحيد را ايمان ندارد.
بالاخره مقصود اين است كه ايمان به توحيد از براى اثبات وصايت آن حضرت كه الان تشريف دارد كافى است .
عين اللّه الناظرة واذنه الواعية ( 29) اين حرفهايى كه ما با هم مى زنيم آن حضرت جلوتر مى شنوند.
ما قائل هستيم به اينكه حضرات معصومين عليه السلام خليفه پيغمبر هستند و از طرف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم منصوب شده اند.
اما مخالفين مى گويند ما خودمان خليفه شديم ، كسى ما را خليفه نكرده است .
باطنا و حقيقتا مشركين با منكرين و مخالفين امام حىّ غايب يكى هستند به جهت اينكه اينها رفيق نيمه راه هستند. همينطور فرق مختلف شيعه از نبود توحيد درست و از انحراف از آن به وجود آمده اند يك امامى دو امامى سه امامى ... واقفيه ، فطحيه ، اسماعيليه ( 30) و همچنين تا به آخر.
مثلا امام صادق عليه السلام از افراد مختلف خواستند كه شهادت بدهند اسماعيل بن جعفر وفات كرده است براى اينكه حضرت مى دانست همين سبب مى شود كه عده اى منحرف بشوند (و فرقه اسماعيليه را بوجود آورند).
به خاطر اخبار از مغيّبات ( 31) به آنحضرت صاق لقب داده اند. براى اينكه آتيه را مى ديد و مى گفت ، يعنى بيش از ديگران مى گفت . حالا ببينيد فرقه اسماعيليه مى گويند: آيا تا بحال ديده شده است كه كسى براى مرگ كسى شهادت بطلبد؟ پس اين عمل امام صادق عليه السلام تقيه بوده است !!
كسانيكه اءهل ولايت نيستند من حاد اللّه و رسوله ( 32) در حقيقت همان كافرانند، كفر باطنى دارند. اشكال بر امام حى غايب مى كنند كه : امامى كه در خانه اش بنشيند و در خانه را ببندد امام نيست و قدر يك خردل هم فايده ندارد!! بعد هم يك شعر گفته اند:
كل امامٍ لايرى بالبصر
لايسوى خردلة ( 33)
يك نفر سنى هم در جواب او گفته بود: كه هم تو بر باطلى و هم آنهاى ديگر.
خوب چه كسانى از ظهور حضرت مانع شده اند؟ مى خواهيد بگوئيد با اينكه مانع وجود دارد حضرت در را باز كنند و آنها بيايند و بگيرند و ببرند؟! مقصود شما اين است ؟! همين را مى خواهيد؟!
يا، ذهبى ( 34) به شيعه اثنى عشرى ايراد مى كند و در مقام نقض مى گويد: ما به آنها مى گوئيم نمى شود فردى اين مقدار طويل العمر باشد.
و آنها در مقابل به ما مى گويند: چطور حضرت خضر طويل العمر است ؟ در روايت داريم كه خداوند از باب حجّة واحتجاج ايشان را معمّر( 35) كرده است تا كسى نگويد كه نمى شود كسى معمّر باشد. حضرت خضر، حضرت الياس ، حضرت ادريس ، حضرت عيسى عليه السلام ، همه اينها معمّر هستند.
به ما نقض مى كنند و مى گويند چطور اينها معمّر هستند؟
در جوابشات مى گوئيم : آخر حضرت خضر ضامن تكليف نيست .امّا امام حىّ ضامن تكليف است . لذا اگر موجود باشد بايد بيايد و امر به معروف و نهى از منكر بكند... پايان كلام ذهبى
جواب : اولا همانطور كه آن يازده امام نهى از منكر و امر به معروف كردند و تو و دوستانت ايمان آورديد ايشان هم اگر بيايند، شماها هم ايمان مى آوريد!!
بالاخره هم بنى اميّه و هم بنى عباس هر كه را توانستند كشتند. حتّى بعضى مى گ .يند بنى العباس بدتر هم كرده اند، به جهت اينكه بنى العباس دو يا سه امام را حقيقتا خودشان كشتند.
آن شاعر هم مى گويد:
ما فعلت امية فيهم
معشار ما فعل بنو العباس ( 36)
مثلا آنها خواستند امام را بكشند ديدند، حضرت شهيد شده است و دفن كرده اند و نمى شود او را كشت . بر قبر مباركش آب بستند و امثال اين كارها.( 37)
ثانيا اينكه مى گوئيد امام ضامن تكليف است ، شايد آن كسى كه امام است از تو تقليد نكند و وظيفه اش را بهتر بداند!! ضامن تكليفند، اما اينها (مخالفين شيعه ) در صدد هستند يك نفر شيعه را شناسائى كنند و بكشند!!
بله ، نبوت مترتب است بر توحيد، و وصايت مترتب است بر نبوت ، كه در حقيقت وصات بقاء نبوت است . بطوريكه اگر نبوت لازم باشد، وصايت و ايصاء هم لازم است . و اگر نبوت لازم نباشد اينها هم لازم نيست .
بين حدوث و بقاء وصايت نبايد فرق گذاشت .
پس قهرا اينها با رسالت مخالفند و با رسالت مخالف نيست مگر كسيكه با توحيد مخالف باشد. لذا زمخشرى در شعرش مى گويد:
وإ ن حنبليا قلت .... ( 38)
مى گويد: نبايد از انسان سؤ ال كرد از چه كسى تقليد مى كنى ؟
اگر بگويى از ابو حنفيه تقليد مى كنم ، او يبيح الطّلى وهو الشراب المحرّم مالك فلان جور مى گويد، شافعى فلان جور مى گويد، ابن حنبل فلان مى گويد كه قائل به جسم (مجسم ) بودن خداوند تبارك و تعالى (نعوذ باللّه ) هستند.
مجسّمه از اءهل تسنن در زمان امام جواد الائمه عليه السلام كه همان زمان ابن حنبل باشد بوده اند. و لذا مى بينيم كه مرحوم اقا شيخ عبدالحسين رشتى ( 39) در اوايل تاءسيس دار التقريب بين المذاهب براى آنها نوشت كه : چطور ما مى توانيم با اءهل تسنن نزديك شويم و حال آنكه آنها خدا را جسم مى دانند.
مرحوم آقاى بروجردى فرمودند كه : اين نامه آقا شيخ عبدالحسين را به دار التقريب در مصر فرستاديم ، كه شما چه جوابى داريد؟
مسئولين دار التقريب هم براى تمام ممالك اسلامى اين مطلب را فرستادند كه شما چه جوابى داريد؟
ايشان مى فرمود كه : چهار ماه طول كشيد تا اينگونه جواب دادند:
اليوم علماء اتفاق دارند كه خدا جسم نيست
عجب ! شما قائل به تجسّم را يكى از ائمه اربعه خودتان مى دانيد بعد مى گويئد اليوم علماء اتفاق دارند بر خلاف او!؟ يعنى با او حالا مخالفيد؟!
اين هم از ابن ابى الحديد( 40) كه مى نويسد: استادم مى گفت : فرج و لحيه را اسم نبر، ولى هر چه را مى خواهى بگو من ثابت مى كنم كه خدا آن را دارد!؟! خداوند چشم دارد، گوش دارد... اما فرج و لحيه را ديگر نگو!؟!! اعفنى عن الفرج واللحيه واساءل ماشئت
ابن ابى الحديد مى گويد: إ نه ذكره فى كتابه ( 41) !؟!
استاد: كجا فرج و لحيه را ذكر كرده است ؟!
ابن ابى الحديد مى گويد: در آنجا كه خداوند مى فرمايد وليس الذكر كالانثى ( 42) ذكر اشرف است از انثى و خداوند يقينا اشرفيت را اختيار مى كند و نمى شود كه خداوند غير اشرف باشد.
آن استاد هم گفت : اءصبت واءجدت واءثبته فى كتابه ( 43) كه نه خير اين هم هست ، اين هم ديگر براى خداوند ثابت شد.
چه عرض بكنيم راه كه گم شد. خدا مى داند كه انسان آخر كارش به كجا مى رسد.