عشق به نماز
و كورى چشم
نقل شده است :
زاهدى بر اثر عشق به خداوند
مهربان هميشه در حال نماز و عبادت بود، در حين نماز و بعد
از فراغت از آن ، زياد گريه مى كرد. روزى يكى از دوستانش
از او درخواست كرد كه كمتر نماز بخواند، و كمتر گريه كند و
اشك بريزد وبه او گفت : اى زاهد! گريه زياد به چشم آسيب مى
رساند و در گريه كردن به هنگام نماز و عبادت نبايد زياده
روى كرد.
زاهد كه سرشار از جذبه محبت و عشق به خداوند متعال و نماز
بود، پاسخ داد: اى دوست مهربان ! از دو حال بيرون نيست ،
يا چشم من آن جمال را كه ديدار حق و آخرين مقصد سلوك عبد
است سرانجام مى بيند و يا نمى بيند. اگر لياقت داشته باشد
و ديدار حق برايش حاصل شود، در اين هنگام هيچ غم و غصه اى
از آسيب چشم نيست . و اگر لياقت ديدار حق را ندارد و نمى
تواند جمال يار را ببيند، پس همان بهتر كه كور شود.
يا رب ! بريز شهد عبادت
به كام ما
|
ما را زما مگير به وقت
قيام ما
|
تكبير چون كنيم ، مجال
سر آمده
|
در ديده بصيرت والا
مقام ما
|
ابليس را به بسمل كن و
بريز
|
ز ام الكتاب جام طهورى
به كام ما
|
وقت ركوع مستى ما را
زياده كن
|
در سجده ساز، ذروه اعلى
مقام ما
|
در لجه شهود شهادت ،
غريق كن
|
از ما بگير مائى ما در
سلام ما
|
هستى زهر تمام خدا يا
تمامتر
|
شايد اگر تمام كنى ، نا
تمام ما
|
فيض است و ذوق و بندگى
و عشق و معرفت
|
خالى مباد يك دم از اين
شهد كام ما
(214)
|
عشق به نماز
و نگاه به نامحرم
در زمان حضرت عيسى (عليه السلام ) در اثر گناه و
معصيت فراوان مردم ، ديگر باران نباريد و خشك سالى همه جا
را گرفت و مردم در سختى قرار گرفتند.
روزى حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام ) با يارانش به طلب
باران از شهر خارج شده و وارد بيابان گشتند.
در آنجا كه حضرت عيسى (عليه السلام ) به ياران خود فرمود:
هر كس از شما تا به حال گناهى انجام داده است به شهر
برگردد! پس همه مردم به شهر برگشتند مگر يك نفر كه به جاى
خود باقى ماند.
حضرت عيسى (عليه السلام ) رو به او كرد و فرمود: آيا تا به
حال مرتكب گناهى نشده اى ؟
عرض كرد: يا روح الله ! چيزى به خاطر نمى آوريم جز اين كه
روزى مشغول نماز بودم كه زنى از مقابلم عبور كرد، من به او
نگاه كردم و چشمم ! سوى او چرخيد، همان كه او از كنار من
رد شد انگشت خود را داخل چشمم كرده ، آن را بيرون آوردم و
به آن طرفى كه زن رفته بود پرتاب كردم !
حضرت عيسى (عليه السلام ) فرمود: اى مرد! دعا كن تا من
آمين گويم او دعا كرد و حضرت عيسى (عليه السلام ) آمين گفت
و باران بسيار باريد.
(215)
پس اى انسان با ايمان ! خوب توجه نما كه نماز يك حقيقت و
واقعيت است ، نماز خشوع و خضوع و مراقبت است ، نماز در
محضر خداوند عالميان رمز و راز بودن است و آن را نبايد
كوچك شمرد.
آيا سزاوار است كه انسان در جلوى يك مسئول بلند مرتبه
جراءت نمايد به اين طرف و آن طرف نگاه كند تا چه رسد در
مقابل خداوند قادر متعال !
عشق به نماز
و تسليم مار
عده اى از بندگان مخلص خدا و نمازگزاران واقعى ، بر
اثر عشق به معبودشان هنگام نماز همه چيز حتى خودشان را
فراموش مى كنند و در آن هنگام چنان غرق جمال و جلال
كبريايى شده كه توجهشان از همه موجودات منصرف مى شود و سر
از پا نشناخته ، متوجه معشوق و معبود حقيقى خود مى باشند.
در اين خصوص حضرت على بن موسى الرضا (عليه السلام ) فرمود:
مردى از اصحاب امير المؤ منين (عليه السلام ) به نام (قيس
) هنگامى كه مشغول نماز شد، در ركعت اول ، مار بسيار بزرگ
و سياهى آمد و در موضع سجده او قرار گرفت . ولى قيس با بى
توجهى كامل به ركوع و سجود رفت ، وقتى پيشانى خود را از
سجده برداشت مار به گردن او پيچيد و سپس داخل پيراهنش شد،
ولى او به نماز خود همچنان ادامه داد و از مار هيچ آسيبى
به او نرسيد.
خوشا به حال نمازگزاران واقعى و عاشقان حقيقى كه محو تكلم
با معبودند و جز محبت خدا در دل آنان هيچ محبتى ديگر وجود
ندارد كه توجه شان را از نماز و عبادت حق به خود جلب كند.
و تو جه شان دائم به آن نمازى است كه معراج مومنان است .
دل بى نماز است ، بدتر
ز گل
|
بر او غبطه ورزند
افلاكيان
|
چه آزادگى ، بهتر از
بندگى
|
پيمبر چنين كرد اين
نغمه ، ساز
|
مرا نور چشم است اندر
نماز
|
نماز است چون مه به شب
هاى تار
|
نماز است رهبر به كوى
نگار
|
هر آن كس نمازى كند با
حضور
|
به هر حالتى از خدا ياد
كن
|
به ياد خدا جان و دل ،
شاد كن
|
عشق به نماز
يا عشق به گوهر شاد
گوهر شاد خانم ، (همسر شاهرخ
ميرزا كه به منطقه وسيعى از ايران حكومت مى كرد) به فكر
ساختن مسجدى در كنار بارگاه ملكوتى امام رضا (عليه السلام
) افتاد. به اين منظور تمام خانه ها و زمين هاى اطراف حرم
را خريدارى كرد.
ساختمان مسجد شروع شد و گوهر شاد
خانم هر چند روز يكبار جهت سركشى به ساختمان و محل
كار مى رفت و دستورات لازم را به معماران و استاد كاران و
مهندسان مى داد.
روزى براى سركشى ساختمان مسجد رفته بود باد مختصرى وزيدن
گرفت و گوشه چادر خانم به
وسيله باد كنار رفت ، يكى از كارگرها چهره زيبا و جذاب او
را ديد و دل باخته او شد.
اما جراءت اظهار نظر او نبود؛ زيرا ترس آن داشت كه او را
اعدام كنند.
دو سه روزى نگذشت كه آن كارگر بى چاره مريض شد و پرستارش
تنها مادر دردمندش بود. طبيب از علاج او عاجز شد، مادر
مهربان كنار بستر يگانه فرزندش گريه مى كرد، فرزند چاره اى
نديد جز اينكه دردش را به مادر مهربان اظهار كند.
مادر ساده دل و ساده لوح ، براى رفع اين مشكل به
گوهر شاد خانم مراجعه كرد و
درد فرزندش را با او در ميان گذاشت و گفت : اى خانم ! اگر
براى نجات فرزندم كارى نكنى تنها پسرم از دستم مى رود.
گوهر شاد خانم به آن مادر
سوخته گفت : چرا اين مطلب را زودتر با من در ميان نگذاشتى
تا بنده اى از بندگان خدا را از گرفتارى نجات دهم .
آن گاه گفت : اى مادر! به خانه برو و سلام مرا به فرزندت
برسان و به او بگو: من حاضرم با تو ازدواج كنم ، ولى شرطى
را من بايد رعايت كنم و شرطى را تو بايد رعايت كنى .
اما شرطى را كه من رعايت كنم ، جدايى از
شاهرخ ميرزا است و شرطى را
كه تو بايد مراعات كنى ، پرداختن مهريه به من است و مهريه
من اين است كه چهل شبانه روز در محراب ، زير اين گنبد مسجد
نماز بخوانى .
مادر به خانه برگشت و داستان را براى پسر خود تعريف كرد.
پسر از شدت تعجب خيره شد و از اين خبر، آن چنان شادمان شد
كه به زودى از بستر بيمارى برخاست و با كمال شوق قبول كرد
كه اين مهريه را بپردازد و پيش خود گفت : چهل روز كه
چيزى نيست ! اگر چند سال به من پيشنهاد مى شد حاضر به
اجراى آن بودم .
در اين صورت به محراب مسجد رفت و چهل شبانه روز در آن جا
به نماز مشغول شد به اميد آنكه به وصال
گوهر شاد خانم برسد.
ولى به تدريج علاقه اش به خانم از بين رفت و به عشق الهى
گرفتار شد.
پس از چهل شبانه روز، نماينده گوهر
شاد خانم به محراب عبادت او رفت تا مژده ازدواج را
به او بدهد، ولى متوجه شد كه حال او تغيير كرده است و
ديگرى اثرى از عشق و علاقه به گوهر
شاد خانم در او باقى نمانده است .
نماينده گوهر شاد به او گفت
: من از طرف گوهر شاد خانم
مژده ازدواج با او را آورده ام .
آن جوان گفت : به خانم بگو من روز اول عاشق تو بودم ولى
ديگر عاشق تو نيستم بلكه عاشق خدا و نماز شده ام .
راستى عجيب است ، راهنمايى آن زن بزرگوار را ببينيد كه
براى علاج هواى نفس چه نسخه اى مى دهد و اثر نماز را
ببينيد با اين كه آن جوان در اول كار از راه حقيقت دور بود
ولى عاقبت هدايت شد.
(216)
عشق به نماز
يا عشق به دختر شاه
گفته شده است : در كنار شهرى خاركنى زندگى مى كرد
كه فقر و فاقه و بدبختى به شدت او را محاصره كرده بود.
روزها در بيابان ، همراه با زحمت فراوان مشغول خار كنى
بود، پس از به دست آوردن مقدارى خار آن را به پشت خود مى
انداخت و به شهر مى آورد و به قيمت كمى مى فروخت .
روزى در ضمن كار صداى دور شو، كور شو شنيد. جمعيتى را با
آرايش فوق العاده در حركت ديد براى تماشا به كنارى ايستاد،
دختر زيباى امير شهر به شكار مى رفت و آن دستگاه با عظمت
از براى او بود و او را همراهى مى كردند.
در اين هنگام چشم جوان خا كن به جمال خيره كننده دختر
افتاد و به قول معروف دل و دين
خود را در برابر زيبائى خيره كننده او يك جا از دست داد.
قافله عبور كرد و جوان ساعت ها در اندوه و حسرت آن دختر مى
سوخت . ديگر توان كار كردن نداشت ، لنگان لنگان به طرف شهر
حركت كرد.
آمده از شهر با صد درد
و سوز
|
روز آوردى به شب ، شب
را به روز
|
يك دو روزى با غم اندوه
ساخت
|
روزها مى سوخت و شب ها
مى گداخت
|
عقلش از سر برگ رفتن
ساز كرد
|
پايش از رفتار و دست از
كار ماند
|
جاى مسجد بر كفش زنار
ماند
|
به حال اضطراب افتاد، دل خسته و افسرده شد، راه به جايى
نداشت ، مايل بود بدون هيچ قيد و شرطى وسيله ازدواج با
دختر شاه برايش فراهم شود.
شخص آگاهى او را ديد و از احوال درونش با خبر شد، تا مى
توانست او را نصيحت كرد ولى پند او بى اثر بود و فايده اى
به حالش نداشت و آنچه عاشق و دلباخته را آرام مى كرد فقط
رسيدن به وصال معشوق بود.
آن مرد آگاه در آخر به او گفت : تو كه از حسب و نسب ، جاه
و مال ، شهرت و اعتبار و زيبائى بهره اى ندارى و عشق خاسته
تو از محالات است . اكنون كه اره به بن بست رسيده است .
براى پيدا شدن چاره دردت جز رفتن به مسجد و قرار گرفتن در
روش عابدان راهى نمى بينيم ، برو در مسجد مشغول نماز شو،
شايد از اين راه شهرتى پيدا كنى و به اين وسيله گشايشى در
كار تو حاصل شود.
من نمى بينم غمت را
چاره اى
|
جز نماز و خلوت وى پاره
اى
|
خرقه صد وصله و تحت
الحنك
(217)
|
تا مگر بفريبى از اين
عامه اى
|
گرم سازى بهر خود
هنگامه اى
|
خار كن فقير پند آن مرد عارف را به كار بست ، كوه و دشت و
كار و كسب خويش را رها كرد و به مسجدى كه نزديك شهر بود و
از صورت آن جز ويرانه اى باقى نمانده بود آمد. بساط نماز و
عبادت خود را جهت جلب نظر مردم در آن جا پهن كرد.
روزها در روزه شبها در
نماز
|
در دعا، گه آشكار و گه
به راز
|
خرقه اش پشمينه و نانش
جوين
|
از سجودش داغ ها بس بر
جبين
|
جز ركوع و جز سجودش كار
نه
|
كم كم كثرت عبادت و به خصوص نمازهاى پى در پى او به تدريج
او را در ميان مردم مشهور كرد، آهسته آهسته ذكر خيرش دهان
به دهان كشت و همه جا سخن از نماز و عبادت او به ميان مى
آمد و همه جا نامى از او بود.
منزلش بى چاره گان را
مرتجا
|
كلبه اش در كوى او
غوغاى عام
|
او نمى گفتى كلامى جز
سلام
|
تا شد آگه پادشه از كار
او
|
آرى ، سخن از پاكى ، عبادت و نماز، ركوع و سجود او در ميان
مردم آن چنان شهرت گرفت كه آوازه او در قصر به گوش شاه
رسيد و شاه با كمال شوق قصد ديدار او را كرد.
روزى كه شاه از شكار باز مى گشت ، گذارش به كلبه عابد
افتاد، براى ديدن او عزم خود را جزم كرد و بالاخره همراه
با نديمان خود با كوكبه شاهى قدم در مسجد خراب گذاشت .
آمد و ديد آن جوان را
بر نماز
|
عالمى بر گرد او با صد
نياز
|
محو طاعت گشته چون
مشتاق مست
|
ملتفت نى تا كه رفت و
گه نشست
|
بر سرش مو افسر و خاكش
سرير
|
نى خبر از اشه اورانى
وزير
|
جلوه كرد اندر برشه حال
او
|
گاه و بى گاهش زيارت مى
نمود
|
وز زيارت بر خلوصش مى
فزود
|
پس سر صحبت بر او را
باز كرد
|
گفت و گو از هر طرف
آغاز كرد
|
عاقبت گفتش كه اى زيبا
جوان
|
اى تو را در قاف طاعت
آشيان
|
هر چه آداب سنن شد از
تو راست
|
غير يك سنت كه تا اكنون
به جاست
|
پادشاه در ضمن ملاقات و زيارت خار كن فقير و ديدن وضع
عبادت او، به ارادتش افزوده شد، شاه تصور مى كرد به خدمت
يكى از اولياى بزرگ الهى رسيده است . تنها كسى كه خبر داشت
اين همه عبادت و آه و ناله ، قلابى و تو خالى است خود
خاركن بود.
در هر صورت پادشاه سر سخن را با آن جوان باز كرد و كلام را
به مسئله ازدواج كشاند، سپس با يك دنيا شوق داستان دختر
خود را مطرح كرد و گفت : اى عابد شب زنده دار! تو تمام سنت
هاى اسلامى را رعايت كرده اى مگر يك سنت مهم و آن هم
ازدواج است . مى دانى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم بر مسئله ازدواج چه تاءكيدهاى فراوانى داشته است . من
از تو مى خواهم به اجراى اين سنت هم ، برخيزى و فراهم كردن
وسيله آن هم با من ، علاوه بر اين ، من ميل دارم كه تو را
به دامادى خود بپذيرم ؛ زيرا در سرا پرده خود دخترى دارم
آراسته به كمالات و از لطف الهى از زيبائى خيره كننده اى
هم برخوردار است . من از تو مى خواهم به قبول پيشنهاد من
تن در دهى تا من آن پرى روى را با تمام مخارج لازم آن در
اختيار تو قرار دهم !
چون جوان خار كن اين را
شنيد
|
هوشش از سر رفت و دل در
پر طپيد
|
آن چه ديدم آن جوان خار
كن
|
من چه گويم چون تو
ميدانى من
|
آرى آن دارد كه بعد از
انتظار
|
مرده او را رسد از وصل
يار
|
جوان بعد از شنيدن سخنان شاه در يك دنيا حسرت فرو رفت و در
جواب شاه سكوت كرده شاه به تصور اينكه حجب و حياء و زهد و
عفت مانع جواب اوست چيزى نگفت ، از جوان عابد خداحافظى كرد
و به كاخ خود رفت ، ولى تمام شب در اين فكر بود كه چگونه
زمينه ازدواج دخترش را با اين مرد خدا فراهم كند.
صبح شد، شاه يكى از دانشوران را خواست و داستان عابد را با
او در ميان گذاشت و گفت : به خاطر خدا و براى اين كه از
قدم او زندگى من غرق بركت شود، نزد وى برو و او را به اين
ازدواج و وصلت حاضر كن .
عالم آمد و پس از گفت و گوى بسيار و اقامه دليل و برهان و
خواندن آيه و خبر، او را قاضى به ازدواج كرد.
سپس نزد شاه آمد و رضايت عابد را به سلطان خبر داد، سلطان
از اين مسئله آن چنان خوشحال شد كه در پوست خود نمى گنجيد.
با بشارت باز گرديد آن
رسول
|
پس به امر شاه بزم
آراستند
|
هم خطيب و شيخ و قاضى
خواستند
|
عقده زهره بسته شد با
مشترى
|
پس به خلوت گاه خاص از
بهر سور
|
زير و زيور يافت كاخى
از بلور
|
تخت زرين اندر آن
بگذاشتند
|
داده زينت جمله بازار و
دكان
|
شمع و مشعل هر قدم
افروختند
|
عود و صندل را بهر ره
سوختند
|
ماءموران شاه به مسجد آمدند و با خواهش و تمنا، لباس
دامادى شاه را به او پوشاندند و او را مانند نگينى در حلقه
گرفتند و با كبكبه و دبدبه شاهى به قصر آوردند. در آن جا
غلامان و كنيزان دست به سينه براى استقبال او صف كشيده
بودند، اميران و دبيران ، ساهيان جهت احترام به داماد شاه
، گوش تا گوش ايستاده بودند.
قتى آن جوان قدم به بارگاه شاه گذاشت و چشمش به آن همه
جلال و شكوه و عظمت افتاد، غرق حيرت شد و ناگهان برق
انديشه ، درون جان تاريكش را روشن كرد و به اين مسئله
توجه نمود، من همان جوان فقير و بدبختم ، من همان خار كن
مسكين و دردمندم ، من همانم كه مردم عادى حاضر نبودند،
سلامم را جواب دهند، من همان گداى دل سوخته ام كه از تهيه
قرص نانى جوين و پارچه اى كهنه عاجز بودم ، من همان پريشان
عاجز و بى نواى مستمندم !
چون قدم در بارگاه شه
نهاد
|
نكبت و اقبال پيش از
پيش خود
|
ساختن در روز و شب با
سوزها
|
آن چه مى خواهد زبهر
خود كنون
|
آن چه از وصف و بيان
باشد فزون
|
از پس آن ناخوشى ها اين
خوشى
|
از پس تاريكى و شب هاى
تار
|
وصل جانانى و چه جانان
جان جان
|
خلوتى خالى ز اغيار و
رقيب
|
زين تفكر روزنى بر دل
گشاد
|
نورى از آن روزنش بر دل
افتاد
|
فكرت آمد قفل دل ها را
كليد
|
در گشايد چون كليد آمد
پديد
|
ساحت دلها بود چون كشت
زار
|
زين سبب گفت : آن رسول
سرفراز
|
اين سخن مهمل ندانى اى
همال
|
آرى ، آن جوان بر اساس آيات الهى كه دلش را روشن كرده وبد
به فكر فرو رفت و با خود گفت : من همان خاركنم كه بر اثر
عبادت ميان تهى و قلابى و طاعت ريائى به اين مقام رسيدم ،
آه بر من ، حسرت و اندوه از من ، اگر به عبادت حقيقى و
اطاعت خالص اقدام مى كردم چه مى شدم ؟
گفت در گوش دلش آن گه
سروش
|
كانچه مى بينى ز عز و
مال و جاه
|
دست بوس شاه و پا بوس
امير
|
سر به سر تاءثير رسم طاعت است رسم
طاعت را چنين خاصيت است
اين جواب لفظ بى معناى
تست
|
اين بهاى آن مبارك مژده
است
|
اين گلاب آن گل پژمرده
است
|
هيچ كارى نزد ما بى اجر
نيست
|
هيچ صبحى نه كه او را
فجر نيست
|
گر چه كالاى تو بس
نابود بود
|
آن ما كى رفته بى احسان
ما
|
گر نه از ما بودى اما
اى فتى
|
پيش مردم خويش را
خواندى ز ما
|
هين بگير اين مزد صورت
كار تست
|
اين ثواب و اجر ظاهر
دار تست
|
در غوغاى پر از آرايش ظاهرى در ديار، چشم دل خاركن باز شد،
جمال دوست و معشوق حقيقى ، در آئينه دلش تجلى كرد. با قدم
اراده و عزم استوار، پاى از دربار بيرون گذاشت و از كنار
آغوش آن دختر زيباى پادشاه كناره گرفت و به سوى عبارت
واقعى در بندگى حقيقى خدا حركت كرد.
پس اى برادر! به هوش باش ، وقتى نماز ريائى و قلابى و ميان
تهى و الفاظ بى معنا اين گونه براى حل مشكل انسان مدد كند،
پس نماز واقعى و عبادات واقعى و طاعت بى ريا چه خواهد كرد؟
(218)
عشق سارق به
نماز
نماز يك چنين تاءثيرى دارد
كه مى تواند دزدان حرفه اى را عوض كند و آنان را وادار به
توبه نمايد.
در اين باره روايتى نقل شده است : روزى پيامبر اسلام صلى
الله عليه و آله و سلم خبر دادند كه شخصى روزها نماز مى
خواند و شب ها دزدى مى نمايد. پيامبر اسلام صلى الله عليه
و آله و سلم فرمود: زود باشد كه نماز او باعث ترك دزدى اش
شود.
(219)
در اين باره داستانى را به عنوان نمونه بيان مى كنيم .
يكى از علما كه از كربلا به ايران بر مى گشت در اطراف
كرمانشاه گرفتار دزدان شد و هر چه او و رفقايش داشتند همه
را غارت نمودند.
آن عالم مى گويد: كتابى داشتم كه سالها با زحمت و مشقت
زيادى آن را نوشته بودم و خيلى مورد علاقه ام بود به طورى
كه همه جا همراه من بود. اتفاقا كتاب نيز به سرقت برده شد.
به ناچار به يكى از سارقين گفتم من كتابى در ميان اموالم
داشتم كه شما آن را به غارت برده ايد و اگر ممكن است آن را
به من برگردانيد؛ زيرا آن به درد شما نمى خورد.
سارق گفت : ما بدون اجازه رئيس خود نمى توانيم كتاب را به
شما پس دهيم .
گفتم : رئيس شما كجاست ؟
گفتند: جايگاه رئيس ما پشت اين كوه است . من به همراهى آن
دزد به نزد رئيس آنان رفتم ، وقتى به جايگاه او وارد شديم
ديدم او مشغول نماز است .
وقتى از نماز فارغ شد، آن دزد به رئيس خود گفت : اين عالم
كتابى در بين اثاثيه خود داشته و آن را از من خواسته ولى
ما بدون اجازه شما نداديم .
من به رئيس دزدها گفتم : اگر شما سركرده راه زنان هستيد
چرا نماز مى خوانيد؟ نماز كجا؟ دزدى كجا؟
گفت : درست است كه من رئيس راه زنان هستم ولى انسان نبايد
رابطه خود را به كلى با خدا قطع كند و از او روى گردان
شود، بلكه بايد راهى براى آشتى با او را باقى گذارد.
حال كه تو عالم هستى به احترام علم تو تمام اموال كاروان
را به شما بر مى گردانيم و همين كار را هم كردند. ما با
خوشحالى به راه خود ادامه داديم .
پس از مدتى كه به كربلا باز گشتم ، روزى در حرم امام حسين
(عليه السلام ) همان مرد را ديدم كه با حال خضوع و خشوع
گريه مى كرد و از خدا طلب استغفار مى نمود. وقتى او مرا
ديد شناخت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفتم : آرى .
گفت : چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا، ادامه
داشت خداوند هم به من توفيق توبه داد و از دزدى دست
برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود به صاحبانشان
برگرداندم و هر كه را نمى شناختم از طرف آن ها صدقه دادم و
اكنون توفيق توبه و زيارت پيدا كرده ام .
(220)
عاشق نماز
دزدى را منقلب كرد
شبى دزدى به خانه شيخ احمد خضرويه براى دزدى رفت و
بسيار گشت و هيچ نيافت ، شيخ متوجه او شد و به آواز بلند
گفت :
اى جوان ! دلو در كنار چاه است با
آن از چاه آب بكش و خود را طاهر كن وضو بگير و به نماز
مشغول شو تا فردا به تو چيزى دهم كه نااميد نگردى .
دزد به دستور عمل شيخ عمل كرد، چون صبح شد شيخ صد دينار به
او داد و فرمود: اين پول پاداش يك شب نماز تو است بگير و
از خانه خارج شو.
دزد وقتى چنين حالتى را از شيخ مشاهده كرد حالتى در او به
وجود آمد و لرزه بر اندامش افتاد و گفت :
من پول قبول نمى كنم اما مرا به خداشناسى و دين دارى
راهنمايى كن كه دولت بى پايان ، از درگاه خداوند منان حاصل
كنم . شيخ او را ارشاد و راهنمايى كرد و از مريدان خود
قرار داد و او يكى از اولياى بزرگ خداوند شد.
(221)
بخش هفتم : نماز و حل مشكلات
فصل اول : : نماز در حل مشكلات مادى
اگر انسان از روى حقيقت و اخلاص تنها و براى رضايت
خداوند متعال نماز را بر پا دارد تمام مشكلات او به واسته
همان نماز برطرف مى شود و گرفتارى هايش خود به خود حل مى
گردد.
نماز، آن قدر قدرتمند و معجزه آساست كه هر انسانى مى تواند
با انجام دادن آن بر مشكل ترين مشكلاتش پيروز شود و به
وسيله آن سختى هاى مادى و معنوى خود را حل نمايد.
قرآن در اين خصوص چنين مى فرمايد:
استعينوا بالصبر و الصلوة
به وسيله نماز و صبر (روزه ) بر
مشكلات خود پيروز شويد.
(222)
روشن است كه انسان به هنگام بروز سختى ها، احتياج به نيروى
بيشترى دارد، تا به كمك آن ، قادر به حل مشكلات باشد.
در آيه فوق به دو اصل اساسى ، اشاره شده است كه مى بايست
به هنگام بروز سختى ها از اين دو نيرو استعانت و يارى جست
.
1- صبر است ، كه در روايات فراوانى از آن تعبير به روزه
شده است .
2- نماز است ، كه انسان به وسيله آن با خداى خود ارتباط
مستقيم پيدا مى كند و در هر لحظه مى تواند از آن مدد
بگيرد.
پيشوايان اسلام از اين دو اصل اساسى ، نيز در حل مشكلات
خود كمك مى گرفتند. روايتى در اين باره آمده است . از جمله
:
1- مفسران در تفسير آيه نقل كرده اند كه : رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم هرگاه با امر مشكلى رو به رو مى شد
كه باعث هم و غم ايشان مى گرديد، از نماز و روزه مدد مى
گرفت .
(223)
آن حضرت هنگام بروز مشكلات بر مى خواست وضو مى گرفت و دو
ركعت نماز مى خواند و بعد از آن عرض مى كرد: خدايا! آن چه
را كه به ما دستور دادى انجام دادم پس تو نيز وعده اى كه
به ما داده اى به آن عمل نما.
2- يوسف بن عبدالله در اين باره مى گويد: هر گاه براى اهل
بيت و خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گرفتارى و
بلايى نازل مى شد آن حضرت آنان را به نماز خواندن امر مى
كرد و سپس اين آيه را تلاوت مى فرمود:
و اءمر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها
(224)
اى پيامبرم ! خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نيز
بر انجام آن با استقامت باش .
3- ابن عباس مى گويد: وقتى در مسير مسافرت خبر مرگ يكى از
نزديكانش را به او دادند از جاده خارج شد و شتر خود را
به كنارى روى زانوها خواباند و بعد دو ركعت نماز به جاى
آورد و مدتى نشست سپس به سوى مركب خويش حركت كرد در حالى
كه مى فرمود:
به وسيله صبر و نماز در كارهاى خود
يارى جوييد كه نماز با حضور قلب ، امرى بسيار بزرگ و دشوار
است مگر بر خاشعان كه آنان مشتاق نمازاند.
(225)
4- عباده بن محمد، هنگام مرگ به نزديكان خود وصيت مى كند و
مى گويد:
وصيت من به شما اين است كه وقتى روح از بدن من جدا شد وضوى
نيكويى بسازيد و داخل مسجد شده و نماز بخوانيد و بعد از آن
براى من و خودتان طلب مغفرت نماييد؛ زيرا خداوند متعال مى
فرمايد:
از صبر (روزه ) و نماز در مشكلات خود يارى جوييد پس مرا با
عجله به طرف قبر ببريد.
(226)
5- همچنين امير المؤ منين على (عليه السلام ) وقتى به مشكل
و غم غصه اى گرفتار مى شد به نماز مى ايستاد و مشكل خود را
به وسيله نماز حل مى نمود
(227) و از گرفتارى نجات مى يافت .
6- نيز از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود:
هنگامى كه با غمى از غم هاى دنيا رو به رو شديد، وضو
بگيريد و داخل مسجد شويد، در آن جا نماز بخوانيد و در حال
نماز، دعا كنيد؛ زيرا خداوند، دستور داده است كه در مشكلات
و سختى هاى خود، در غم و اندوهى كه به شما روى مى آورد، از
نماز و صبر، استعانت جوئيد.
بديهى است توجه به نماز و راز و نياز با پروردگار، نيروى
معنوى تازه اى در انسان ، ايجاد مى كند و او را در مقابله
با مشكلات نيرو مى بخشد.
(228)
حلمشكل
گرسنگى با نماز
در اين باره روايتى از امام
صادق (عليه السلام ) وارد شده است كه فرمود: كسى كه گرسنگى
به او فشار آورد، وضو بگيرد و دو ركعت نماز به جاى آورد و
بعد از آن بگويد:
خدوندا! من سخت گرسنه ام سيرم نما، خداوند در همان ساعت
(از راهى كه گمان ندارد) غذايى برايش فراهم مى كند و او را
سير مى نمايد.
(229)
حلمشكل گرما
و سرما با نماز
در اين باره روايتى از پيامر اسلام صلى الله عليه و
آله و سلم وارد شده است كه فرمود: زمانى كه گرما و سرما
سخت به شما روى آورد، آن را با خواندن نماز برطرف كنيد؛
زيرا، گرما در اثر شعله هاى سوزان جهنم و سرما از زمهرير
است و خواندن نماز، گرماى جهنم و سرماى زمهرير را متعادل
مى كند.
حل مشكل سيد
على نجف آبادى با نماز
آيت الله سيد على نجف آبادى (ره ) يكى از علماى
بزرگ نجف آباد و از مراجع و هم دوره مرحوم آيت الله سيد
ابوالحسن اصفهانى (ره ) بوده است .
ايشان يكى از كسانى است كه به نماز زياد عشق مى ورزيد به
طورى كه براى اقامه نماز و بر پا كردن جماعت و تبليغ و
ارشاد مردم ، پياده به روستاهاى اطراف نجف آباد مى رفت و
عمرش را در اين راه ، گذرانده بود.
از ايشان نقل شده است كه : شب جمعه اى براى اقامه نماز
جماعت و بيان احكام به روستايى رفته بود، موقع برگشتن با
وجود برف سنگينى كه آمده بود، حركت مى كند. در وسط راه
گرگى گرسنه به ايشان حمله ور مى شود.
آن مرحوم ، وقتى خود را در محاصره و طعمه گرگ گرسنه مى
بيند، پيش خود مى گويد: من الان طعمه اين حويان مى شوم و
بايد در اين بيابان با زندگى خود وداع كنم ، خوب است اول
دو ركعت نماز بخوانم ، شايد همان نماز كمكم دهد يا حداقل
در حال نماز و راز و نياز با خداى خود از دنيا بروم .
ايشان نزديك چاهى به نماز مى ايستد و گرگ هم نظاره گر است
. هنگامى كه آن مرحوم از قرائت فارغ مى شود و مى خواهد به
ركوع يا سجده برود. در همان موقع گرگ هم تصميم مى گيرد.
حمله كند. از بالاى سر ايشان رد مى شود و در درون چاه مى
افتد.
آن عالم متقى و وارسته با نماز و ارتباط با خداوند عالميان
، و توسل پيدا كردن به اجداد طاهرينش از چنگال گرگ خون
آشام و مرگ حتمى نجات پيدا مى كند.
(230)
حل مشكل بو
على سينا با نماز
ابو على سينا، حكيم ايرانى ، كه باعث افتخار مشرق
زمين است ، در اين باره نيز چنين گفته است :
هر گاه در مسئله اى از مسائل ، به مشكلى برخورد مى كردم و
در حل آن حيران مى شدم ، وضو مى گرفتم و به مسجد جامع شهر
مى رفتم ، دو ركعت نمزا به جا مى آوردم و از خالق بى همتاى
دانا و توانا استمداد مى كردم ، پس از نماز و بيرون آمدن
از مسجد به نحوى به من الهام مى شد و آن مشكل به آسانى
برايم حل مى گرديد.
(231)
آرى ، علماى عامل و بزرگان دين و خدا شناسان واقعى در تمام
سختى ها و گرفتارى ها رو به نماز و راز و نياز با خالق
توانا مى آوردند و مشكلات خود را به اين وسيله حل مى
كردند.
حل مشكل ملا
صدرا با نماز
همچنين درباره ملا صداراى شيرازى ، آن عارف و
فيلسوف اسلامى (صاحب اسفار) گفته شده است : زمانى كه ايشان
در كهك قم مشغول مطالعه و نوشتن فلسفه بود اگر مشكل و
معمايى برايش پيش مى آمد فورا به شهر مقدس قم حركت كرده و
در حرم حضرت معصومه عليها السلام بعد از زيارت آن بانو، دو
ركعت نماز مى خواند و به واسطه آن ، مشكل خود را حل مى كرد
و همان نماز كليد حل مشكل او مى شد.
(232)
حلمشكل مردى
با نماز
در اين باره به داستان ، توجه كنيد، ذيل از شخص با
تقوا و صالحى سوال شد كه : علت توبه كردن خود را بيان كن ،
چه چيز باعث شد كه توبه كردى ؟
در جواب گفت : من شخص روستايى هستم ، يكى از شب ها چندين
كار مهم برايم پيش آمد كه همه را بايستى انجام مى دادم .
يكى از آن ها اين بود كه مى بايست زراعت و باغ خود را
آبيارى كنم .
دوم ، گندم را به آسياب برده كه آرد كنم .
سوم اين كه : در اين بين الاغم فرار كرده و گم شده بود.
با خود گفتم : اگر بخواهم به سراغ الاغ بروم ، ممكن است
گندم ها را دزد ببرد و زن و فرزندانم گرسنه بمانند.
اگر بخواهم زراعت خود را آبيارى كنم ممكن است الاغم از بين
برود.
اتفاقا آن شب جمعه بود، با خود گفتم : تمام اين كارها را
رها مى كنم و امشب را مشغول نماز و عبادت مى شوم ، بعد از
فارغ شدن از نماز به سوى مزرعه خود رفتم ، ديدم تمام زراعت
من آبيارى شده ، از همسايه ها پرسيدم : چه كسى زراعت من را
آب داده است ؟!
در جواب گفتند: يكى از همسايگان مى خواسته آب را براى
زراعت خود ببرد، بر اثر خستگى زياد خوابش برده و آب ، داخل
مزرعه تو شده و زراعت تو آب خورده است .
آن مرد مى گويد: از مزرعه عازم خانه شدم ، وقتى داخل منزل
شدم ديدم الاغ در طويله است .
پرسيدم چه كسى آن را آورده است ؟
گفتند: گرگى در بيابان آن را تعقيب كرده و از ترس به خانه
برگشته است .
در اين هنگام متوجه شدم كه كيسه هاى آرد، كنار ديوار خانه
ام گذاشته شده است .
گفتم چه كسى آردها را آورده است ؟!
گفتند: آسيابان مى خواسته گندم هاى شخص ديگرى را آرد كند،
اشتباها گندم هاى تو را آرد كرده است ، بعد از آرد شدن
متوجه شده كه گندم مال تو بوده ، خود آسيابان آردها را به
خانه آورده است .
اين شخص مى گويد: پيش خود گفتم : چقدر درست گفته اند، كسى
كه با خدا معامله كند و براى رضايت او كارى را انجام دهد،
خداوند متعال هم با او خواهد بود.
كسى كه براى خوشنودى خدا كارى كند، خداوند، تمام امور دنيا
و آخرت او را اصلاح خواهد كرد و مشكلاتش را حل خواهد نمود.
(233)
البته ، انسان بايد توجه داشته باشد كه اگر يك قدم براى
رضاى خدا بردارد و در تمام كارهايش خالص باشد و غير از
رضايت خدا، قصد ديگرى نداشته باشد، خداوند متعال ، ده قدم
، بلكه صد قدم و هزاران قدم به سوى او نزديك مى شود و در
كارهاى مشكل جاده هاى خطرناك به فرياد او خواهد رسيد، و از
جاهايى كه هيچ به فكر انسان نمى رسد (من حيث لا يحتسب ) او
را كمك مى كند و در بعضى از جاها واقعا انسان در تعجب و
حيرت مى ماند.
حل مشكل روزى
با نماز
بر اثر نماز و عشق ورزيدن به آن ، مال و ثروت انسان
بركت مى كند، روزى اش فراوان مى شود. در بعضى مواقع روزى
انسان نماز خوان از عالم غيب و جايى كه انسان فكر آن را
نمى كرده مى رسد! در اين خصوص به اين داستان توجه كنيد:
مردى بود كه روزگار، او را تهيدست و پريشان احوال نموده
بود، كسب و كارى هم نداشت كه از آن راه ، امرار معاش كند،
هر روز مقدارى از اثاثيه خانه خود را به بازار مى برد و مى
فروخت تا آن ها هم تمام شد. او دائم در اثر بى پولى با
همسر خود در جنگ و جدال بود. تا اين كه روزى عيالش به او
گفت :
تا كى مى خواهى مانند زنان ، داخل خانه بمانى و گرسنگى
بخورى ؟ از خانه بيرون شو و دنبال كارى برو! شايد پولى
براى امرار معاش به دست آورى .
تا شبى گفتش كه اى
بيكاره مرد
|
اى تو اندر كاهلى ،
يكتا و فرد
|
تا به كى اندر سرايى ،
چو زنان
|
رو برون فردا، پى تحصيل
نان
|
گر ندارى كسب ، مزدورى
خوش است
|
شايد آيد نانى از مزدت
به دست
|
چون دگر نانى نمانده در
بنه
|
آن مرد به گفته همسر خود، اول صبح از خانه بيرون شد،
مقدارى كنار كوچه و خيابان ايستاد، كسى براى كار به او
مراجعه نكرد، حيران و سرگردان ماند.
در آن نزديكى ، مسجدى بود كه آن مرد با خود گفت : خوب است
داخل مسجد شوم و مشغول نماز و عبادت گردم ، شايد فرجى پيدا
شود.
به دنبال اين فكر وضوى شادابى گرفت و داخل آن مسجد شد و تا
غروب ، مشغول نماز گرديد، هنگام شب به سوى خانه حركت كرد.
مسجدى ديد آمد آن جا با
نياز
|
در نماز ايستاد آن جا
تا به شام
|
گه ركوع و گاه سجده ،
گه قيام
|
چون كه شب شد سوى خانه
بازگشت
|
زن از آن ، جوياى كشف
راز گشت
|
وقتى داخل خانه شد، عيالش جلو آمد و گفت : مزد امروزت كو؟
چقدر حقوق گرفتى ؟ مقدارى از آن را براى خرجى امشب ما مصرف
يك جا مى دهم .
زن گفت : اشكالى ندارد، امشب چند قرص نان از همسايه ، قرض
مى كنيم و با آن شب را به سر مى بريم .
آن شب سپرى شد، باز فردا اول صبح از خانه خدا خارج شد و
داخل مسجد گرديد و تا هنگام شب مشغول نماز شد.
شب دوم باز با دست خالى به خانه برگشت .
زن جلو آمد و تقاضاى حقوق و نان نمود.
مرد بيچاره باز هم گفت : كار فرما دستور داد تا فردا هم
بروم كار كنم تا مزد سه روز را يك جا به من بدهد. خجالت
كشيدم كه بگويم پول ندارم . آن شب را هم با قرض كردن نان
به صبح آوردند و روز سوم باز به مسجد آمده و مشغول نماز
شد.
نزديك غروب آفتاب ، فرشته اى مزد سه روز آن مرد را با چند
كيسه آرد و يك هميان طلا و گوسفندى به در خانه آن مرد آورد
و به زن گفت :
اين مزد سه روز شوهرت ، به او بگو براى ما بيشتر كار كن تا
ما هم بيشتر به تو حقوق بدهيم .
زن گوسفند را كشت و مقدارى از آن آرد را، نان كرد و منتظر
شوهر نشست . آن مرد تا شب ، مشغول نماز بود، موقع رفتن به
خانه خجالت كشيد و پشت در خانه نشست .
زن كه منتظر آمدن شوهر بود از خانه بيرون آمد. ديد شوهرش
بيرون خانه حيران است .
گفت : چرا داخل خانه نمى شوى ؟
جواب داد: منتظر كارفرما هستم كه بيايد و حقوقم را
بپردازد.
زن گفت : آن مرد كريم چند ساعت قبل چندين برابر حقوقت را
آورد و به من تحويل داد بعد از آن ، مرد داستان خود را
براى او نقل كرد!
(234)
خوش تر ز نماز عاشقان
نيست
|
جز سوز و بساز عاشقان
نيست
|
در راز و نياز عاشقان
نيست
|
در سوز و گداز عاشقان
نيست
|
مال نمازگزار
محفوظ مى ماند
اولياء الله و نمازگزاران واقعى ، نماز و آورنده آن
را خوب شناخته اند، از اين جهت هم ، خداوند روزى آنان را
از راه بى گمان مى رساند و جان و مالشان را در هنگام خطر
سالم نگه مى دارد.
در اين خصوص به نقل داستان يكى از اولياء الله كه زياد به
نماز اهميت مى داد و در عوض ، خداوند متعال ، هم روزى او
را از عالم غيب مى رسانيد و مالش را حفظ مى كرد، مى
پردازيم :
زنى از اهل بصره كه يكى از زهاد و متقيان عالم بود و زياد
به نماز عشق مى ورزيد و از جهت زيادى نماز و عبادت به مقام
هاى عالى رسيده بود، زنبيلى را در وسط خانه خود آويزان
كرده و هر گاه طعامى را اراده مى ركد دست مى برد و از داخل
آن ، بر مى داشت و مى خورد. آن غذا و طعام از جانب خداوند
متعال در آن زنبيل ، نازل مى شد.
اين زن با تقوا، يك شب از اول غروب آفتاب تا صبح به نماز و
عبادت مشغول بود و بعد از اداى نماز صبح بر اثر خستگى و بى
خوابى ، خواب به او روى آورد.
هنگامى كه خوابيد، دزدى وارد خانه او شد و تمام اثاثيه او
را جمع كرد و مى خواست از خانه خارج شود. اما هر چه جستجو
كرد در خانه را پيدا نكرد.
اثاثيه را بر زمين گذاشت و كمى جستجو و تفحص كرد تا در
خانه را پيدا نمود.
اثاثيه را برداشت و مى خواست از خانه خارج شود. باز در
خانه را پيدا نكرد و اين عمل تا چند مرتبه تكرار شد.
بعد از آن ، ندايى بلند شد كه مى گفت : اى دزد! اثاثيه
خانه را بر زمين بگذار و از خانه خارج شو! اگر چه دوست خدا
در خواب است ، اما خداى او بيدار مى باشد و مال او را حفظ
مى كند و نمى گذارد كه تو آن را به سرقت ببرى !
(235)
بلى ! خداوند بزرگوار در قرآن مجيدش درباره دوستان واقعى
خود چنين مى فرمايد:
كسانى كه براى خدا كار مى كنند و با
او و به فرمان او باشند، خداوند هم با ايشان خواهد بود و
مشكلات آنان را حل خواهد كرد.
(236)
زنده شدن
مرده با نماز
نماز اگر از روى حقيقت و اخلاص باشد مؤ ثر است و مى
تواند حتى مرده را زنده كند. براى نمونه به اين داستان
توجه كنيد.
جميل بن دراج يكى از ياران
امام صادق (عليه السلام ) مى گويد روزى ، خدمت امام صادق
نشسته بودم كه زنى داخل شد در حالى كه مانند ابر بهار گريه
و بى تابى مى كرد و چنين گفت :
يابن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ! پسر كوچكى
داشتم ، او مريض شده بود و الان از دنيا رفت . او را به
حال خود گذاشتم و به نزد شما آمدم تا كمكم كنيد و فرزندم
به من برگردد.
حضرت فرمود: اى زن ! بى تابى مكن ، شايد فرزندت نمرده
باشد، از درد و ناراحتى بى هوش شده است .
آن زن عرض كرد: يابن رسول الله ! يقين دارم كه فرزندم مرده
است و خود شاهد مرگ او بودم .
امام فرمود: برخيز و بدون اين كه به كسى چيزى بگويى به
خانه ات برو و در ميان آن غسل كن و بعد دو ركعت نماز بخوان
بعد از پايان نماز، بسيار گريه كن و دست به آسمان بردار و
حل مشكل خود را از خداوند متعال بخواه و در مقابل او عرض
كن :
اى كسى كه ! اين طفل را به من بخشيدى در حالى كه اول چيزى
نبود، باز او را به من ببخش و زنده اش گردان ، بعد او را
حركت بده كه زده خواهد شد.
آن زن مى گويد: به خانه آمدم و به دستور امام صادق (عليه
السلام ) غسل كردم و دو ركعت نماز خواندم و زنده شدن
فرزندم را از خداوند متعال در خواست كردم و حركتش دادم ،
او فورا زنده شد و شروع به گريه نمود.
(237)
نبايد از زنده شدن كسى كه به وسيله نماز تعجب كرد؛ زيرا
سوره مباركه حمد سوره
شفا ناميده شده است . اگر
خدا بخواهد مريض ها به واسطه آن شفا پيدا مى كنند و مرده
ها زنده مى شوند.
در روايتى آمده است كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
اگر كسى سوره مباركه حمد را
هفتاد مرتبه بر مرده اى بخواند و او زنده شود نبايد تعجب
كرد!
(238)
مانند همين داستان ، براى زنده شدن فرزند مرحوم حاج ملا
احمد نراقى در شهر كاشان واقع شد.
(239)
(عين اين قضيه براى مؤ لف در يكى از روستاهاى نجف آباد
واقع شد كه آن را در كتاب تاءثير قرآن در جسم و جان ، ص
185 نوشته ام ).
فصل دوم : در
حل مشكلات و نجات يافتن از گرفتارى هاى آخرتى و آتش سوزان
جهنمو داخل شدن در بهشت هاى پر نعمت به وسيله نماز بحث مى
شود.
نماز پاك كننده گناهان
خداوند متعال براى از بين بردن گناهان و معاصى ،
دستورهايى به بندگانش داده است . خداوند مى خواهد بنده
اش او را ملاقات كند در حالى كه در پرونده او اثر گناهى
نباشد. چيزهايى كه گناهان را پاك و اعمال زشت را خنثى مى
كند و اثر زشتى آن ها را مى برد، اعمال نيك و عبادت هاست و
از جمله عبادت ها نماز است .
خداوند تبارك و تعالى ، در اين خصوص در قرآن مجيد مى
فرمايد:
ان الحسنات ، يذهبن السيئات
(240)
حسنات و اعمال نيك كه از جمله نماز است ، گناهان و تاءثير
آن ها را از بين مى برد.
شكى نيست كه هر گناه و عمل زشتى از نظر روانى يك نوع ،
تاريكى در روح و روان انسان ايجاد مى كند و صفحه دل او را
سياه و كدر مى نمايد! و اگر گناه ادامه پيدا كند. اثرهاى
آن كه همان تاريكى و سياهى است متراكم شده و به صورت وحشت
ناكى انسان را مسخ مى كند. اما اعمال نيك و پسنديده كه از
انگيزه الهى سرچشمه گرفته است ، به روح و روان آدمى ،
لطافت و روشنى مى بخشد و آن ها مى توانند آثار گناه را
بشويند و آن تيرگى ها را به روشنى مبدل سازند.
از جمله حسنات و اعمال نيك ، نماز است ، همان نمازى كه در
هر شبانه روز بر هر مكلفى انجام دادنش لازم و واجب است ،
همان نمازى كه گناهان و تاءثير آن ها را نابود مى كند.
روايت هايى در اين باره از امامان معصوم عليهم السلام نقل
شده است : از جمله روايتى از ابو عثمان است كه مى گويد:
من با سلمان فارسى ، زير درختى نشسته بوديم ، در اين هنگام
سلمان شاخه خشكى را گرفت و تكان داد، به طورى كه همه برگ
هايش ريخت . بعد از آن رو به من كرد و گفت : چرا از من
سئوال نكردى كه اين كار را براى انجام دادم ؟
گفتم : نمى دانم ، بگو ببينم منظورت از اين كار چه بوده
است ؟ و چرا چنين كردى ؟
سلمان گفت : اين همان كارى بود كه پيامبر اسلام صلى الله
عليه و آله و سلم انجام داد. روزى با آن حضرت در زير درختى
نشسته بوديم ، همين عامل را كه من انجام دادم ، انجام داد.
بعد به من فرمود: اى سلمان ! نمى پرسى چرا چنين كردم ؟
عرض كردم : يا رسول الله (جانم به فدايت ) نمى دانم چرا
چنين كردى ؟ بفرماييد تا بدانم .
فرمود: هنگامى كه مسلمان ، وضوى كامل و خوب و شادابى مى
گيرد و بعد از آن ، نمازهاى پنجگانه را به جا مى آورد،
تمام گناهان او فرو مى ريزد، همان گونه كه برگ هاى اين
شاخه فرو ريخت .
(241)
در اين بتره چنين آمده است : ابو امامه كه يكى از ياران
پيامبر است ، مى گويد: روزى در مسجد خدمت پيامبر صلى الله
عليه و آله و سلم نشسته بودم كه مردى وارد شد و عرض كرد:
يا رسول الله ! من گناهى مرتكب شده ام كه موجب حد است ، حد
آن را بر من جارى ساز و مرا از گناه پاك كن !
آن حضرت ، نگاهى به او كرده و فرمود:
اى مرد! آيا الان با ما نماز خواندى ؟
آن مرد عرض كرد: آرى يا رسول الله ! با شما نماز را به
جماعت خواندم .
فرمود: خداوند به واسطه نمازى كه خواندى ، گناه و حد تو را
بخشيد.
همچنين در اين باره امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
روزى با حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد
منتظر نماز بوديم ، مردى برخاست و عرض كرد: يا رسول الله !
من گناهى مرتكب شده ام ، مرا پاك كن .
آن حضرت صورت خود را از او برگردانيد و چون هنگام نماز بود
نماز را شروع كردند.
بعد از پايان نماز باز همان مرد برخاست و سخن اول را تكرار
كرد.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا الان
نمازت را با ما نخواندى و براى آن وضوى كامل نگرفته بودى ؟
عرض كرد: چرا يا رسول الله ! هم وضو گرفته بودم و هم با
شما نماز خواندم .
آن حضرت فرمود: همين نمازى كه خواندى ، كفاره گناه تو است
، و گناه تو با خواندن نماز از بين رفت .
(242)
امام صادق (عليه السلام ) درباره كفاره گناهان فرمود:
نماز سپرى بين انسان و آتش جهنم و
كفاره گناهان است .
(243)
ابواليسر و
نصيحت زن
همچنين وارد شده ، شخصى به نام نن ابواليسر، عمرى
غزيه انصارى ، روزى در بازار خرما فروشان سرگرم فروش خرما
بود، ناگاه زن زيبايى را مشاهده كرد كه به قصد خريد خرما
نزد وى آمد و درخواست مقدارى خرما نمود، او با همان نگاه ،
دل و جان را يك جا باخت .
من هر چه ديده ام زدل و
ديده ديده ام
|
گاهى زدل شنيده و گاهى
بديده ام
|
ابواليسر كه دل از كف داده
بود، زن را به بهانه پرداخت خرماى بهتر به خانه دعوت كرد.
زن بيچاره فريب خورد و به خانه او وارد شد.
زدست ديده و دل هر دو
فرياد
|
كه هر چه ديده بيند دل
كند ياد
|
زنم بر ديده تا دل گردد
آزاد
|
وقتى آن زن ، داخل خانه شد،
ابواليسر او را در آغوش كشيد و شروع به بوسيدن كرد.
زن گفت : اى مرد! از خدا بترس و مرا رها كن : مگر خدا را
شاهد و ناظر نمى دانى ، از خدا شرم و حيا نمى كنى ، اى
مرد! دست از گناه بكش ! خود و مرا آلوده نكن . در اين
هنگام كلام نافذ زن در او تاءثير نمود، شرمنده گرديد، زا
گناه خود پشيمان شد، زن ها را رها كرد و بدون فوت وقت در
حالى كه سخت گريه مى كرد به محضر پيامبر صلى الله عليه و
آله و سلم شرفياب گرديد و عرض كرد:
يا رسول الله ! در حق كسى كه زن بيگانه اى را به خانه برد
و بدن او را لمس كرد و ببوسد، ولى زنا نكند چه مى فرمايى
؟
حضرت پاسخ نفرموده و منتظر وحى گرديد، تا وقت نماز ديگرى
فرا رسيد. حضرت نماز عصر را به جا آورد، بعد از آن جبرئيل
نازل شد و اين آيه را نازل كرد.
ان الحسنات يذهبن السيئات .
راستى خوبى ها نماز، بدى ها و
گناهان را از بين مى برد و انسان را از آلودگى پاك مى كند.
بعد از آن حضرت فرمود: ابواليسر
را احضار كرد و فرمود:
آيا نماز عصرت را با ما خوانده اى ؟
عرض كرد: بلى يا رسول الله ! نماز عصر را به شما اقتدا
كردم .
حضرت فرمود: اى ابواليسر
خوشحال باش ؛ زيرا نمازت كفاره گناهانت شد.
عده اى از اصحاب عرض كردند: يا رسول الله ! اين غفران و
بخشش گناهان مخصوص ابواليسر
است ؟
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نه ، بلكه
تمام مردم در اين حكم داخل هستند و همه مساوى اند.
(244)
ماءيوسان از
رحمت خدا
عده اى از مردم بر اثر اصرار بر گناه از رحمت
خداوند متعال ماءيوس اند و اميد بخشش از خالق بخشنده خود
را ندارند.
نقل شده است كه روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
به مردى برخورد كرد كه در دعايش مى گفت : بارالها! آمرزشت
را نصيبم كن در حالى كه يقين دارم مرا نمى آمرزى ؟! پيامبر
اسلام صلى الله عليه و آله و سلم از اين دعاى او ناراحت شد
و از رحمت او ماءيوسى ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! به علت
گناهانى كه قبل از اسلام و بعد از آن مرتكب شده ام . آن
حضرت فرمود: گناهانى كه در جاهليت انجام داده اى ايمان تو
آن ها را نابود كرد.
اما گناهانى كه بعد از ايمان و اسلام آوردنت انجام دادى ،
نمازهاى تو آن ها را از بين مى برد، از نماز تا نماز ديگر
هر گناهى كردى آمرزيده مى شود، نماز بعدى كفاره گناهان
قبلى است .
(245)
امام صادق (عليه السلام ) نيز در اين باره فرمود: روز
قيامت پيرمردى را مى آورند، سپس نامه اعمالش را به دست او
مى دهند، ظاهر نامه اش را كه به طرف مردم است در آن چيزى
جز گناه و معصيت ديده نمى شود و كار محاسبه اش طولانى مى
شود.
پس از آن ، پيرمرد مى گويد: خدايا! آيا مرا داخل دوزخ مى
اندازى و در آتش مى سوزانى ؟
پروردگار متعال در جواب او مى فرمايد: اى پيرمرد به راستى
من حيا مى كنم كه تو را عذاب كنم ؛ زيرا تو در دنيا براى
من نماز خواندى و عبادت مرا مى نمودى .
پس از آن به ملائكه خطاب مى كند و مى فرمايد: اى فرشتگان !
بنده شرمنده مرا به سوى بهشت ببريد.
(246)
واى به حال آن كسانى كه از اقيانوس رحمت الهى كه با نماز،
متلاطم مى شود محروم اند، سعادتمند آن انسان هايى هستند كه
از اين درياى پهناور و بى كران بهره مى گيرند و آلودگى هاى
خود را با نماز شستشو مى دهند.
نماز مانند
نهر جارى
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم براى نمازى كه
گناهان را از بين مى برد، مثال جالبى زده است و در اين
باره مى فرمايد:
مثل نماز، مثل آب روان و نهر جارى است ، همين طور كه آب ،
بدن انسان را پاك مى كند، نماز هم ، انسان را از گناه پاك
مى كند و چنين فرمود: اگر در خانه يكى از شما نهر آب جارى
و پاكى باشد و شما روزى پنج مرتبه در آن ، غسل كنيد آيا
چرك و كثافتى در بدن شما باقى مى ماند؟
عرض كردند: نه ، يا رسول الله !
پس فرمود: مثل نماز نهر آب جارى است . هر نمازى كه خوانده
شود تا نماز بعد اگر در بين آن ها انسان گناهى مرتكب شده
باشد نماز بعد را كه خواند، آن گناه را پاك مى كند.
(247)
نماز باز
دارنده از گناه
نمازى كه نمازگزار به پا مى دارد دو حالت دارد.
1- نمازى بى روح و بى محتوا كه فقط صورت نماز دارد، تنها
قيافه و چهره آن ، چهره نماز است اما حقيقت ندارد، روح
سازندگى و دورى از گناه در آن به چشم نمى خورد.
2- نمازى كه غير از صورت و چهره ظاهرى ، روح و معنى و
حقيقت هم دارد، در واقع اين نماز است كه انسان را از فحشا
و منكرات باز مى دارد.
امام صادق (عليه السلام ) نقش نماز را در پيشگيرى از گناه
اين گونه بيان مى فرمايد: نماز، مانع و باز دارنده اى است
كه خداوند در زمين براى نجات انسان ها از آتش برقرار ساخته
است . هر كس مى خواهد بداند چه مقدار از نمازش منفعت برده
و تا چه اندازه از آن بهره مند شده است ، بنگرد كه آيا
نمازش او را از اعمال زشت و منكر باز مى دارد يا نه ؟ پس
به همان مقدار كه دامن از گناه برچيده ، از نماز خود بهره
برده است .
(248)
آرى ، هر كس نماز را به پا دارد از خصلت باز دارندگى آن ،
دير يا زود، كم يا بيش بى بهره نخواهد ماند، از اين رو در
هر شرايطى در امر نماز نبايد كوتاهى و كاهلى ورزيد يا از
تاثير آن نااميد شد كه كوتاهى در امر نماز، موجب كفر و
عصيان و ديگر پليدى هاست .
نماز، اگر روح و حقيقت داشته باشد نمازگزار بعد از انجام
دادن ، آن را ضايع و باطل نمى كند، به دنبال آن دروغ نمى
گويد، تهمت نمى زند، غيبت نمى كند، به مردم مسلمان فحاشى و
بد زبانى نمى كند، حرام نمى خورد و حرام نمى پوشد، زيرا
نمازگزار متوجه است كه نماز با لباس غصبى باطل است ، مى
داند كه يك لقمه حرام در بدن انسان تاثير مى گذارد.
در روايتى آمده است كه : وقتى يك لقمه حرام داخل شكم انسان
شود، اثرش تا چهل روز مى ماند و نماز او در اين چهل شبانه
روز، مقبول درگاه خداوند عالم نمى شود. نيز نمازگزار متوجه
است كه اگر دنبال مال حرام رود ولو به اندازه يك ردهم يا
يك لقمه ، روز قيامت در عوض آن ششصد نماز قبول شده او را
به صاحب مال مى دهند، از اين جهت ترك مال حرام مى كند.
كسى كه دست از كارهاى روزمره خود بر مى دارد و با تحمل
زحمت هاى فراوانى ، مشغول نماز مى شود، در هواى سرد زمستان
و يخبندان ، براى انجام نماز با آب سرد وضو مى گيرد و نماز
خود را به جا مى آورد، قصدش ثواب بردن است و نماز را هم
به همين اميد انجام مى دهد. او مى خواهد روز قيامت به
وسيله آن ، وارد بهشت شود. اگر دروغ گويد، تهمت زند، غيبت
كند، ثواب نمازش را از بين برده است و مانند اين است كه
نماز نخوانده و عبادتى انجام نداده است .
از باب مثال ، اگر براى هر نماز صبح پنجاه درجه ثواب ، به
نمازگزار بدهند و براى يك تهمت يا يك غيبت و دروغ هم پنجاه
درجه گناه به غيبت كننده يا تهمت زننده دهند، در قيامت ،
آن پنجاه درجه ثواب نماز را به آن كسى مى دهند كه انسان
غيبت او را نموده است و چيزى براى نمازگزار باقى نمى ماند
و مانند كسى است كه از اول نمازى نخوانده و عبادتى نكرده
است .
مثل اين شخص ، مثل كسى است كه زحمت فراوانى بكشد و كار
طاقت فرسايى را انجام دهد و در عوض كار خود مزد فراوانى هم
بگيرد، اما بعد از گرفتن مزد، آن را در آتش اندازد و
بسوزاند.
هيچ انسان عاقلى در هيچ وقت چنين كارى انجام نمى دهد، پس
نمازگزار واقعى ثواب نماز خود ر ا به آتش غيبت و تهمت نمى
سوزاند.
اگر نماز روح و حقيقت داشته باشد، نمازگزار را از تكبر و
خود بينى پايين آورده و او را از كفر نجات مى دهد.
انسان متكبر، هيچ وقت حاضر نيست در برابر ديگران تواضع و
كوچكى كند، اما نمازگزاران واقعى چون دائم در حال ركوع و
سجود هستند، متواضع اند، تكبر و خود خواهى در وجودشان راه
پيدا نمى كند.
نماز اگر حقيقت داشته باشد حرص ، حسد و بخل را از وجود
نمازگزار بيرون مى برد؛ زيرا نمازگزار قصدش اين است كه
تمام پنجاه درجه ثواب را كه در نماز مى دهند، بدون كم و
كاست دريافت كند، اما وقتى فهميد كه حسد و بخل ثواب نماز
را از بين مى برد يا كم مى كند، آن ها را از خود دور مى
كند تا ثوابش كم نشود.
نماز اگر روح داشته باشد نمازگزار را از نوشيدن مشروبات
الكلى منع مى كند؛ زيرا مشروبات عقل انسان را از بين مى
برد و در اين حال ، گفتار انسان از روى عقل و منطق نيست و
اگر نمازى هم بخواند، معنا و مفهومى از آن درك نمى كند و
شايد كلمه هاى نماز را جا به جا گويد و معنا به كلى عوض
شود، از اين رو نمازگزار مجبور است از مشروبات الكلى پرهيز
كند تا نمازش طبق دستور اسلام انجام گيرد.
چهل روز در
نماز شركت كن
در تاريخ آمده است : مردى بر زنى نظر داشت و عاشق
او شده بود. زن شوهر خود را از اين قضيه آگاه ساخت .
شوهر به زن گفت : به او بگو چهل صبح در نماز جماعت حاضر
شود آن گاه من تسليم تو خواهد بود.
آن مرد پذيرفت و چند روز پياپى به نماز جماعت صبح در مسجد
حاضر شد.
بعد از مدتى به زن پيام داد كه من ديگر به تو احتياجى
ندارم و از اعمال زشت خود توبه كردم .
وقتى زن جريان او را به شوهر خود اطلاع داد، شوهر گفت :
مى دانستم كه روزى ، نماز او را اصلاح مى كند؛ زيرا خداوند
متعال فرمود:
ان صلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر
(249)
ما اگر نماز واقعى و خالصانه بخوانيم صد در صد گناه
نخواهيم كرد و به پروردگار خود عاصى نخواهيم شد و حتى
گناهان گذشته خود را از بين خواهيم برد و از آتش سوزان
جهنم نجات خواهيم يافت .
پس اى نمازگزاران ! بياييم مشكلات مادى و معنوى ، مشكلات
دنياييى و آخرتى خود و جامعه ، ناهنجارى ها و مفاسد را با
كمك نماز و ايمان به خدا حل نماييم و هنگام نماز خدا را
شاهد و ناظر بدانيم .
نماز آزادى
از آتش
در پايان توجه خوانندگان را به اين حديث شريف جلب
مى نمايم . در رابطه با پاك شدن گناهان به وسيله نماز
روايتى از نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل
شده است كه فرمود:
خداوند متعال فرشته اى به نام
سخائيل خلق كرده و كار آن اين است كه نماز نمازگزاران را
به سوى آسمان بالا مى برد و گذرنامه اى به سوى بهشت را
براى آنان تحويل مى گيرد.
وقتى انسانى براى نماز صبح وضو بگيرد و نماز را اقامه
نمايد، آن فرشته نماز او را به آسمان برده و رسيد آن را
تحويل مى گيرد. در آن نامه نوشته اند:
ما اين بنده نمازگزار را در حفظ و
حراست و حمايت خود در آورديم و تمام گناهان او را آمرزيديم
.
هنگامى كه براى نماز وضو بگيرد و آن را ادا نمايد، آن
فرشته از جانب خداوند نامه ديگرى دريافت مى كند كه در آن
نوشته شده :
اى بنده من ! ما گناهان تو را
بخشيديم و آن ها را به ثواب تبديل كرديم و بهشت را برايت
آماده نموديم .
هر گاه براى نماز عصر وضو بگيرد و آن را به جاى آورد، آن
فرشته از جانب خداى تعالى نامه ديگرى را دريافت مى نمايد
كه در آن نوشته است :
اى بنده نمازگزار! من جسد تو را بر
آتش جهنم حرام كردم و تو را در بهشت همسايه نيكوكاران و
پاكان قرار دادم و شر اشرار و ظالمان را از تو دفع كردم
.
وقتى براى نماز مغرب وضو بگيرد و آن را انجام دهد، آن
فرشته نامه اى را تحويل مى گيرد كه در آن نوشته شده :
اى بنده من ! فرشتگان از جانب تو با
رضايت كامل به سوى من بالا آمدند و من هم از تو رضايت دارم
، منتظر باش چون روز قيامت شود و عطاى مرا ببينى تو هم ،
از ما راضى باشى .
چون هنگام عشا وضو ساخت و نماز را به پايان برد، آن فرشته
نامه ديگرى را از طرف خداوند متعال تحويل مى گيرد كه در آن
نوشته شده :
خدايى غير از پروردگار عالميان وجود
ندارد. تو خود را تطهير كردى ، وضو گرفتى ، جامه پاك
پوشيدى ، حق مرا شناختى و آن را به خوبى ادا نمودى و
واجبات مرا انجام دادى .
بعد خطاب مى كند و مى فرمايد اى
سخائيل ! تو و همه فرشتگان شاهد باشيد كه من بعد از
هر نماز عشا، گناهان نمازگزاران را مى آمرزم و فرشتگان هفت
آسمان براى آنان طلب استغفار مى نمايند.
(250)
بخش هشتم : آداب و آفات نماز
فصل اول : آداب نماز
نماز داراى يك سلسله آداب ظاهرى و باطنى است كه هر
مسلمانى بايد آن ها را رعايت كند كه در قبلى و پذيرفته شدن
و پرواز نمودن نماز به سوى خداوند بسيار مؤ ثر است و نقس
هاى نماز را برطرف مى كنند و آن ها عبارت اند از:
1- لباس زيبا
پوشيدن
قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:
اى فرزندان آدم ! زيورها (و لباس
هاى ) خود را در موقع عبادت به خود گيريد و بپوشيد، بخوريد
و بياشاميد اما اسراف نكنيد؛ زيرا خداوند اسراف كنندگان را
دوست ندارد.
(251)
در روايتى آمده است كه : حضرت امام
زين العابدين (عليه السلام ) به هنگام نماز بهترين لباس
هاى خود را مى پوشيد و مى فرمود: اين از دستورات قرآن است
.
(252)
2- مسواك زدن
در اين باره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و
سلم فرمود: فضيلت دو ركعت نماز با
مسواك از هفتاد ركعت نماز بودن مسواك بيشتر است .
(253)
3- عطر زدن
در اين باره امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
شخصى كه به هنگام نماز، عطر استعمال
كند فضيلت نمازش هفتاد برابر نمازى است كه بدون عطر خوانده
شود.
(254)
4- رعايت اول
وقت
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم
فرمود: بهترين اعمال انسان ها در
نزد خداوند متعال نماز اول وقت است .
(255)
5- خواندن
نماز در مساجد
امير المؤ منين (عليه السلام ) در اين باره فرمود:
براى همسايه مسجد، نمازى نيست مگر
در مسجد (همسايه مسجد حتما بايد نماز خود را در مسجد
بخواند) مگر اين كه عذرى داشته يا مريض باشد (و
نتواند نماز خود را در مسجد بخواند).
(256)
6- دعا قبل
ازر تكبيرة الاحرام
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم قبل از
تكبيرة الاحرام دعا مى خواند و (آيه 78 از سوره انعام ) را
تلاوت مى كرد.
(257)
و همچنين امير المؤ منين (عليه السلام ) قبل از تكبيرة
الاحرام دعا مى خواند.
(258)
7- پناه بردن
به خدا از شر شيطان
ابو سعيد خدرى مى گويد پيامبر گرامى اسلام صلى الله
عليه و آله و سلم بعد از تكبيرة الاحرام و قبل از قرائت
حمد مى فرمود:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم و بعد حمد را شروع مى كرد.
(259)