رازهاى نماز

آية الله جوادى آملى

- ۴ -


راز و نهان تسبيحات اربعه
قرائت در غير ركعتهاى اول و دوم - يعنى ركعت سوم و چهارم - مى تواند فاتحه الكتاب باشد، چنان كه جايز است تسبيحات اربعه خوانده شود، يعنى سبحان الله ، والحمدلله ، و لا الا الله ، والله اكبر اما درباره اين كه آيا قرائت فاتحة الكتاب افضل است يا تسبيحات ؟ نصوص فراوانى وجود دارد، و در برخى از آنها بين امام و ماءموم تفصيل داده شده است . (140)
به هر حال ، اگر براى قرائت ، تسبيحات برگزيده شود، لازم است بر كسى كه راه كشف راز را مى پويد و قصد دارد رازمند گردد توجه كند به حديثى كه در بيان راز چهار بخش بودن تسبيحات آمده و گفته شده است كه چهار بخش ‍ بودن واقعيتى خارجى است كه عرش خداوند و آنچه پايين تر اقرار دارد، همه بدان انتظام يافته اند؛ زيرا در سبب چهارگوشه بودن كعبه و بناى آن بر چهار ديوار آمده است كه : بيت المعمور در آسمان داراى چهارگوشه است ، به علت اين كه عرش الهى چهار ضلع و چهار جهت دارد، و چهار ضلعى بودن عرش بدان سبب است كه تسبيح ، چهار تاست ؛ يعنى سبحان الله ، والحمدلله ، و لا اله الا الله ، والله اكبر (141).
آنچه از اين تعليل استفاده مى شود اين است كه تسبيح جامع حمد، تهليل و تكبير داراى وجودى خارجى و اثرى عينى است و بر عرش الهى كه - اوامر و نواهى از آنجا برخاسته - پيشى دارد و سبب شده كه عرش ، همانند آن شكل گيرد. براى هر يك از ضلع هاى عرش حكمى ويژه است ، گرچه همه اضلاع آن ، به عنوان عرش ، وجود جمعى واحدى دارند كه شكاف و گسستگى در بين آن نيست .
حاصل آنچه در اين بخش روشن شد
اول . قرآن داراى راز و نهانى است و در آنجا مجالى براى لفظهاى اعتبارى چون عربيت ، عبرى ، فارسى و مانند آن نيست . هيچ كس به اين مقام نايل نخواهد شد جز خردمندى كه بر كرانه هاى خرد او جز محبت و شيدايى معبودى كه آن سخن را گفته ، پر نمى زند.
دوم . تلفظ بسم الله از بنده همانند كن از ناحيه پروردگار است ، اين جمله داراى بزرگ ترين اسماء خداوند اسم اعظم است .
سوم . اسمى كه در خارج تاءثير مى گذارد، موجودى خارجى است نه اعتبارى ؛ و همان موجود خارجى است كه تسبيح مى گويد، هيچ كس بدين مقام دست نمى يازد جز با پاره كردن حجابها.
چهارم . اين كه خداوند متعال هم ستايشگر است و هم ستايش شده و بيان علتهاى منحصر شدن حمد در خداى متعال .
پنجم . نزد برخى از اهل معرفت ، الرحمن اسم اعظم است .
ششم . چنان كه در برخى از نصوص آمده سوره فاتحة الكتاب ، ستايش و دعا است ، (142) و نيز اين سوره عهده دار معارف سه گانه است ؛ يعنى ، مبدا، معاد، و آنچه ميان اين دو است .
هفتم . عبادت و بندگى به خداوند منحصر است و كمك نيز از اوست .
هشتم . بيان كسى كه مشمول نعمتهاى پروردگار است و نيز كسى كه بر صراط مستقيم راه مى پويد.
نهم . يقين ، فايده عبادت است و با عبادت پديد مى آيد، دوام يقين به دوام عبادت و زوال آن به زوال عبادت است . يقين ، هدف عبادت و حد و مرز تشكيل دهنده عبادت نيست كه با پايان يافتن عبادت ، همچنان باقى بماند؛ چنين باورى گمانى باطل و ساختگى ، و افترايى ناپديد شونده و فرضى سست و بى اساس است .
دهم . دو كفش سالك ، پس از رسيدن به مقصود از پاى در مى آيد به مقام فنا مى رسد و خودى نمى نگرد، ولى دو مقدمه برهان پس از رسيدن به نتيجه همچنان باقى مى ماند.
يازدهم . سخن گفتن با خدا سه گونه است ، و فرق ميان آنها در كمى و زيادى حجاب است ، نه در اصل بود و نبود حجاب .
دوازدهم . مقام فنا كه از منزلهاى ره پويان و مقصدهاى خوى گرفتگان به خداست ، همان عدم شهود است ، نه از بين رفتن هستى شخصى ، زيرا فنا كمال است و از بين رفتن هستى نقص .
سيزدهم . حمد و ستايش از آموزه هاى خداست و اگر نبود، مردم در نعمتهاى الهى تصرف مى كردند بدون آن كه خدا را ستايش كنند؛ در نتيجه چون چهار پايان مى شدند. فصل مقوم انسان ناطق حمد است . بنابراين ، در تعريف انسان بايد گفت : انسان حيوان ناطق ستايشگر است .
چهاردهم . ژرف انديشان به تدبر در سوره حمد و آيات نخستين سوره حديد تشويق شده اند. اين تشويق افزون بر امر به تاءمل شايسته ، در همه قرآن است .
پانزدهم . هنگام ظهور خاتم الاوصياء حضرت مهدى عليه السلام خردها به اوج رشد و كمال خود مى رسند.
شانزدهم . حكيمان متاءله ، لنگرها و وزنه هاى زمين معرفت به شمار مى آيند.
هفدهم . تضارب آرا درباره حديث حضرت سجاد عليه السلام و معناى ژرف كاوى ناپسند و پسنديده .
هيجدهم . اين كه سوره توحيد شناسنامه پروردگار، و سوره انا انزلناه شناسنامه اهل بيت عليه السلام است .
نوزدهم . اعتبار ميان دو قوس نزول و صعود در مقدم داشتن يكى از دو سوره توحيد و انا انزلناه بر ديگرى است .
بيستم . چهار سمت و سوى عرش الهى مستند به چهار بخش تسبيحات اربعه است . بنابراين ، نمازگزارى كه با خدا مناجات مى كند، وقتى در آغاز نماز به خدا پناه مى برد از آنچه بندگان خالص از آن به خدا پناه مى برند، دل او عرش خداى رحمان مى گردد؛ زيرا عرش به شكل تسبيحات چهارگانه است ، از اين رو كسى كه با قلب ، تسبيح مى گويد و خداوند را با خرد ناب تنزيه مى كند و با او در خلوت به راز و نياز مى پردازد، به عرش پروردگار رسيده است .
بخش چهارم : راز قيام ، ركوع ، سجود و... 
همان گونه كه نماز داراى ذكر و قول است ، داراى حال و فعل نيز هست ، و هر يك از اينها سر و نهانى دارد، زيرا جاى جاى نماز رازمند است . قبلا گذشت كه تنها راه بيان راز نماز كشف و شهود صحيح يا نقل معتبر است ؛ زيرا اولا براى عقل كه گرد كعبه كليات مى گردد، راهى جهت سعى بين مصاديق جزئى وجود ندارد.
ثانيا لازم است هر مصداق جزئى كه از طريق كشف و شهود و يا از راه نقل معتبر به دست آمده ، ناقض و شكننده حكم كلى معقول و برهانى نباشد.
توجيهاتى كه براى حال نمازگزار بيان مى شود، مانند قيام و...اختصاصى به نماز ندارد، چون اين افعال در ساير عبادات نيز وجود دارد، مانند وقوف در عرفات و مشعر الحرام ، و نيز طواف و سعى ؛ زيرا برخى چيزها كه به وسيله آنها، افعال و احوال نماز توجيه مى گردد، در مناسك حج و عمره و مانند آن نيز جارى است .
مهم نصى است كه در بيان اسرار نماز در شب معراج وارد شده كه در اين نوشته برخى از آن را مى آوريم ، سپس به آنچه امكان توجيه دارد، اشاره خواهيم كرد.
در كتاب علل الشرايع از حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه از حضرت پرسيدند: چگونه نماز، يك ركعت و دو سجده است ؟ يعنى چگونه در هر ركعت نماز، يك ركوع و دو سجده واجب است ؟ و چرا وقتى دو سجده به پايان رسيد دو ركعت تمام نشده است ؟ فرمود: وقتى از چيزى پرسيده قلبت را از هر چيزى تهى كن تا پاسخ آن را بفهمى . در حقيقت نخستين نمازى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را بجا آورد در آسمان و در برابر خداوند متعال ، جلوى عرش او برگزار شد؛ فقال اول صلاة صلاها رسول الله صلى الله عليه و آله انما صلاها فى السماء بين يدى الله تعالى قدام عرشه جل جلاله ... (143).
از اين حديث استفاده مى شود، اصطلاح صاد در روايت كه پيامبر صلى الله عليه و آله ماءمور شد از آن وضو بگيرد و غسل كند، همان چشمه اى است كه از ركن عرش سرچشمه مى گيرد و به آن آب حيات مى گويند. صاد همان چيزى است كه خداوند با اشاره به آن فرمود: ص ‍ و القرء ان ذى الذكر (144) و نيز استفاده مى شود كه همه حالات رسول خدا صلى الله عليه و آله از قيام ، ركوع ، سجود، نشستن و ايستادن ، به وحى الهى صورت گرفته ، و هر حالتى داراى ذكر و قول است ؛ چنان كه از كتاب دعوات قطب راوندى از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده است كه فرمود: جبرئيل از من خواست تا قرآن را كنايه از قرائت حمد و سوره ايستاده بخوانم و حمد خدا را در حال ركوع بيان كنم ، و تسبيح او را در حال سجده انجام دهم ، و در حال نشسته دعا بخوانم ؛ امرنى جبرئيل ان اقراء القران قائما، و ان احمده راكعا، و ان اسبحه ساجدا، و ان ادعوه جالسا (145).
نيز روايت ديگرى وارد شده كه از آن هم استفاده مى شود كه براى ايستادن در نماز ذكر ويژه اى است .
انسان چون خود وجود جامعى است كه همه حضرات خمس (146) را گرد آورده است ، داراى همه حالاتى است كه فرشتگان دارند، ولى فرشتگان داراى اين مقام جمعى نيستند؛ زيرا امير بيان در حق فرشتگان مى فرمايد: ان منهم سجود لا يركعون ، و ركوع لا ينتصبون ، و صافون لا يتزايلون ... (147)؛ برخى از فرشتگان در حال سجودند، ركوع نمى كنند؛ و برخى در حال ركوعند، برپا نمى ايستند؛ و گروهى در صف ايستاده اند، از جاى خود بيرون نمى روند...ولى انسان ، گاهى برپا مى ايستد، گاهى ركوع مى كند و زمانى به سجده مى رود، در حالى مى نشيند و گاه از حالت نشسته به قيام بر مى گردد، همان طور كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در معراج انجام داد. چون روايتى درباره سر ركوع آمده كه تاءويلش اين است : خدايا به يكتايى تو ايمان دارم ، گرچه گردنم را بزنى ؛ آمنت بوحدانيتك ولو ضربت عنقى . (148) اين خود نمودارى است از ساير احوال و اجزاى نماز چون قيام ، قعود و...
راز قيام
بر اين پايه ، ممكن است گفته شود راز و تاءويل قيام عبارت است از اعلام آمادگى پيكار با دشمن با نيرويى كه او را بترساند، و ايستادگى در برابر هر بلاى آشكار. زيرا نماز از چيزهايى است كه مى توان از آن در پديده هاى سخت و ناراحتى هاى غمبار، كمك گرفت چنان كه فرمود: و استعينوا بالصبر و الصلوة و انها لكبيرة الا على الخاشعين (149) همچنين اعلام فرمود: قوموالله قانتين . (150) نيز درباره اعلام به بندگى و اطاعت فرمود: يا ايها الذين امنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله (151) و فرمود:...كونوا قوامين لله شهداء بالقسط. (152)
پوشيده نيست ، آن كس كه تنها مراقبت از قيام براى خدا دارد، سرانجام بر پا دارنده عدالت خواهد بود و در مرحله بعد، در بر پا داشتن عدالت استوارتر و كوشاتر خواهد شد و به اصطلاح قوام مى گردد و بالاخره در مرحله پايانى مظهر قيوم مى شود و به تبع و عرض روى مردم به سوى او متوجه مى گردد، چنان كه در واقع و بالاصاله رو به جانب حى قيوم مى كنند و تنها قصد او را دارند.
غرض اين كه : اگر در گفتگوها از شكيبايى ، بردبارى ، تلاش ، جهاد و اجتهاد به قيام تعبير مى شود، براى آن است كه حالت ايستادن نيرومندترين حالت براى انسان است كه مى تواند براى دفاع يا حمله و هجوم تصميم بگيرد. همچنين كشف و شهود ملكوتى را همواره به تناسب حالاتى كه در مقابل خدا براى انسان پيش مى آيد، مانند حضور در پيشگاه خدا، فرمانبردارى از امر او، اظهار خوارى در آستان او و منتظر فرمان او بودن به قيام يا ركوع يا سجود يا جلوس تشبيه مى كنند.
آنچه در بر پا دارى نماز اهميت دارد، اين است كه نمازگزار براى خدا برپاى ايستد، چيزى او را ناتوان نسازد و هيچ امرى از امور او را بر زمين ننشاند، از اين رو درباره قيام در حال نماز وارد شده است : من لم يقم صلبه فلا صلاة له (153)؛ ظاهر اين حديث گرچه بيان حكمى فقهى است كه لازم است انسان در حال تكبيرة الاحرام ، قرائت و قبل از ركوع و مانند آن از مواردى كه قيام ركن يا جزء است ، ايستاده باشد، ليكن تاءويل حديث اين است كه انسان هنگام مناجات با خداوند بايد در برابر همه خاطره ها و دل مشغولى هاى نفسانى ايستادگى كند، چه رسد به مصيبتهاى بزرگ غمبار و رخدادهاى ناگوار.
چنان كه زنده كردن عدل ، اجراى قسط، كمك به ستمديده و دشمنى با ستمگر نيازمند نيرويى است كه از آن تعبير به قيام به قسط مى شود، بر حسب آنچه در شان خداوند آمده است ؛ شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكة و اولوا العلم قائما بالقسط (154) و چون خداى سبحان پيوسته گواه بر وحدانيت خويش است ، همواره قائم به قسط است . همچنين فرشتگانى كه در سخن ، بر خداوند پيشى نمى گيرند و به فرمان او عمل مى كنند (155)، و از خداوند كه حاكم بر آنهاست بيم دارند (156)، و به اندازه يك چشم بر هم زدن هم نافرمانى او نمى كنند (157)، و نيز دانشوران ، زيرا پوسته گواه بر توحيد بودن ، مستلزم همواره برپا دارنده قسط بودن است ، پس خدا پيوسته قائم است و شايد متصف بودن حضرت بقية الله اعظم عليه السلام به وصف قيام قائم نيز از اين قبيل باشد.
امتياز قيام
چون قيام براى زنده كردن كلمة الله و اعتلاى آن است ، پس هر كس آن را احيا كند و اعتلا بخشد، قائم واقعى است ، گرچه ظاهرا نشسته باشد، و كسى كه اين كلمه را زنده نگرداند و بالا نبرد، او واقعا نشسته است ، گرچه به حسب ظاهر ايستاده باشد، آن گونه كه در تفسير قيام براى جهاد و قعود از آن گفته مى شود كه مدار و ملاك ، زنده كردن دين به جهاد و اجتهاد است ، و اعتلاى كلمه حق به ايثارگرى و نثار، خواه شخص زنده كننده و اعتلا بخش ‍ ايستاده باشد يا نشسته .
افزون بر اين ، امتياز قيام از قعود تنها در يك مقوله عرضى از مقولات دهگانه است و هر يك از قيام و قعود از مقوله وضع به شمار مى روند، يعنى اعتماد و عنايتى به برپايى و نشستگى بدنى نيست ، بلكه مهم ، قيام قلبى است كه احياگر دين و حافظ اين ميراث سترگ از ضايع شدن است و شايد از اين نوع باشد فرموده اميرالمؤ منين عليه السلام ؛ و ما جالس هذالقرآن احد الا قام عنه بزيادة او نقصان ، زيادة فى هدى ، او نقصان من عمى (158)، و فرمايشى كه درباره اوصاف دوستان خدا فرمود؛ ...بهم قام الكتاب و به قاموا (159). زيرا مراد از برپايى قرآن به ايشان ، آشكار شدن دانش قرآن در دلها و ذهنهاى آنان ، و اثر عملى قرآن در اعضا و جوارح و بدنهايشان به ارشاد و تبليغ آنان است ، چنان كه مراد از قيام دوستان خدا به قرآن ، اين است كه دانش و كردارشان بر اساس قرآن باشد و مردم را كتاب و حكمت بياموزند و تزكيه و پالايش بدهند به چيزهايى كه آنان را از آتش دور و به بهشت نزديكشان كند و موجبات تقرب به لقاء الله را براى آنان فراهم سازد.
نيز از اينجا فرمايش على عليه السلام در عيب جويى نفاق و سرزنش منافق روشن مى شود؛ ...قد اعدوا لكل حق باطلا و لكل قائم مائلا (160).
حاصل سخن
حاصل اين كه : قيام ، تبلور حالتى است كه بنده به وسيله آن بر سرعت گرفتن و مسابقه توانمند مى شود، سپس به بهترين وجه براى امامت قدرت مى يابد، از اين رو كسى كه به پا ايستد و براى خدا پايدارى كند، فرشتگان بر او فرود آمده وى را به ولايت نويد مى دهند، ولايتى كه ترس و اندوه را از بين مى برد؛ ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون . (161) بنابراين ، اگر كسى به پايدارى استمرار بخشد، ممكن است فرشتگان نويد دهنده را ببيند و سخنانشان را بشنود؛ زيرا آنچه ويژه رسول الله صلى الله عليه و آله است همان است كه به خصوص تشريع بر مى گردد، اما آنچه مربوط به حفظ و نگهدارى دين - تسديدى و مانند آن - است ، مخصوص او صلى الله عليه و آله نيست و ديگران نيز مى توانند فرشته را ببينند و سخن او را بشنوند و از آن بهره مند گردند، چنان كه گذشت .
بنابراين ، آن گونه كه قيام خداوند به قسط و عدل ، منزه از حالت خاص بدنى است راز و نهان قيام نيز كه در سر نماز نهفته است منزه از حالت خاص بدنى است ، گرچه قيامى كه در ظاهر و شكل نماز اعتبار دارد، همان قيام بدنى است . از اين رو نمازگزارى كه با پروردگارش به مناجات پرداخته و به حالت ايستاده در برابر معبود قائم به قسط نمايان شده ، بايد به حال قيام باشد؛ زيرا قلبى كه قائم است اثر قيامش در اعضا و جوارح نمودار مى شود، چنان كه خشوع و فروتنى قلب نيز در فرو اندامى و خشوع جوارح تجلى مى يابد؛ زيرا از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مردى را نگريست كه در حال نماز با ريش خود بازى مى كرد فرمود: انه لو خشع قلبه لخشعت جوارحه ؛ (162) يعنى اگر دل اين مرد خشوع مى داشت ، اعضاى وى نيز خاشع بود.
اين سخن با حديثى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه ايشان صلى الله عليه و آله گاهى در حال نماز به محاسن شريف دست مى كشيد، منافات ندارد، به حضرت گفته شد: مى بينيم در نماز به موهاى شريف صورت دست مى كشى ؟ فرمود: اين هنگامى است كه اندوهم فزونى مى يابد: فقال اذا كثرت همومى ، (163) زيرا: اولا دست كشيدن ، غير از بازى كردن است ، و منافاتى با خشوع قلبى ندارد.
ثانيا دست كشيدن به محاسن ، هنگام فراوانى اندوه ، خود يك نوع لا به و زارى به درگاه خداوند به شمار مى رود و پيامبر صلى الله عليه و آله يك اندوه بيش نداشت ، و آن بيرون آمدن قرآن از هجران بود - كه امت پيامبر آن را رها كرده بودند - (164) و ايمان امت خويش ؛ زيرا آنان به خدا و رسول صلى الله عليه و آله او كفر ورزيدند و پيامبر در پى اين امر جان خود را به هلاكت نزديك مى ساخت (165) اندوه پيامبر براى اين بود كه به آنچه از جانب خداوند آورده بود نگرويدند، اندوه هاى حضرت براى دنيايى نبود كه وصى وى آن را سه طلاقه كرد (166)، چه رسد به خود او. اين بود پاره اى از اسرار نماز.
راز ركوع و سجود
تاءويل ركوع و سجود آن است كه نمازگزارى كه با پروردگار خويش مناجات مى كند، هنگام ركوع گرچه پشت و گردن خويش را به جلو مى كشد و سپس ‍ براى فرمان بردن از خداوند مى ايستد و خويش را استوار مى كند، ولى همه اينها نسبت به دشمن خدا و دشمن امر و نهى اوست ، كه همان شيطان فريبكار، نفس اماره و دنياى سر تا پا فريب باشد. اما نسبت به خداوند متعال هر قيامى نزد او قعود و هر اعتدال و استقامتى نزد او خميدگى و هر گردن كشيدنى نزد او شكستگى است ؛ زيرا هر زنده اى نسبت به او مرده ، و هر دانايى نسبت به او نادان ، و هر توانايى نسبت به او ناتوان است ، چون هر چيزى نسبت به وجه الله باقى ، نابود و فانى شدنى است .
از اين رو اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: كل قوى غيره ضعيف ، و كل مالك غيره مملوك ، و كل عالم غيره متعلم ، و كل قادر غيره يقدر و يعجز، و كل سميع غيره يصم عن لطيف الاصوات ، و يصمه كبيرها، و يذهب عنه ما بعد منها، و كل بصير غيره يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام ، و كل ظاهر غيره باطن و كل باطن غيره غير ظاهر . (167)
بر اين پايه ، نمازگزارى كه با خدا مناجات مى كند، بايد خم شود و ركوع كند يا سجده بجاى آورد تا هر آنچه راز نهان در مرحله تنزل است به شكل ركوع و سجود نمودار شود، چنان كه خم كردن پشت و كشيدن گردن به علامت آماده بودن براى جانبازى گرچه عنوان ركوع يا سجود بر خداوند متعال را همچنان داراست ، ليكن نسبت به دشمنان دين خدا قيام و استوارى است . همان گونه قيام نيز گرچه براى دفاع از كيان دين ، قيام به شمار مى آيد ولى نسبت به حضرت قيوم محض ، كرنش و انحطاط است ، چنان كه امير موحدان ، على عليه السلام درباره خداوند فرمود: غنى كل فقير، و عز كل ذليل ، و قوة كل ضعيف (168) زيرا هر چيزى نزد خداوند خاكسار و ساجد است ، و هيچ چيز سود و زيان چيز ديگر را دارا نيست .
بنابراين ، اولا هر توانايى در قياس با خداوند متعال ناتوان است . ثانيا گرچه نسبت به احيا و زنده كردن امر و فرمان خداوند و دفاع از دين او توانمند باشد، ولى توانايى اصيل و ذاتى او نيست بلكه به طفيل و پيروى از توانايى قادر مطلق است ؛ زيرا نيروى او برخاسته از توانايى خداوندى است كه نيرو بخش هر ناتوان است . از اين رو نبايد امر بر هيچ كس اشتباه شود و خود را نيرومند ببيند، بلكه بر انسان است كه نخست خردمند باشد، سپس همه دستگاه هاى ادراكى و تحريكى خويش را كه از پيروان و همراهان خرد هستند، به پيروى از خرد و تعقل وادار كند، و اين گونه بينديشد كه با نيرو و توان خداوند است كه مى ايستد و مى نشيند و قيام مى كند و خم مى شود و دفاع مى كند و حمله ور مى شود، و بر همين منوال است ساير اوصافى كه برخى از آنها نسبت به خداوند سنجيده مى شود و برخى نسبت به دفاع از حرمتهاى دين او.
ركوع و نيز سجود از اركان اساسى و اصلى نماز به شمار مى آيد و نمادى از فروتنى و تسليم در آستانه و ساحت ربوبى محسوب مى شود، از اين رو در آياتى چند از قرآن ، گاه بنده به نماز و به برپا دارى آن ماءمور است ، و گاهى او را به برپا دارى ركوع و سجود دستور داده اند، مانند: يا ايها الذين امنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون (169).
تمثل عملى فروتنى
هر يك از ركوع و سجود نوعى خضوع عملى در پيشگاه خداى متعال است ، لذا در هر يك نوعى خضوع قولى نيز مقرر شده و در هر دو، تسبيح سبحان ربى العظيم و بحمده و سبحان ربى الاعلى و بحمده تشريع شده است . صدوق رحمه الله در كتاب علل الشرايع علت آن را اين گونه بيان كرده كه بنده با فروتنى ، افتادگى ، پرستش ، پارسايى ، خوارى ، رام و تسليم بودن ، تواضع و نزديك شدن به پروردگار، تقديس كننده او، بزرگ دارنده و شاكر آفريننده و روزى رسان خويش است . (170)
اما درباره دو بار سجده كردن و ذكر ويژه آن ، روايتى نقل شده كه شاهد گفته پيشين است ؛ از اميرالمؤ منين عليه السلام درباره معناى سجود پرسش شد حضرت فرمود: خدايا مرا از آن آفريدى ، يعنى از خاك . معناى سر برداشتن از سجود اين است كه مرا از زمين خارج كردى و سجده دوم ، يعنى دوباره مرا به زمين بازخواهى گردانيد، و سر برداشتن از سجده دوم ، يعنى دگر بار مرا از زمين بيرون مى آورى ، و معناى گفتن سبحان ربى الاعلى و بحمده اين است كه سبحان به معناى منزه داشتن پروردگار و اعلى يعنى در آسمانها برتر و بالاتر به گونه اى است كه همه بندگان پايين تر از اويند و همه را با بلند مرتبه گى خويش مقهور ساخته ، تدبير امور به دست اوست و نيكيها و برترى ها به سوى او بالا مى روند.
نيز پيشوايان دين عليه السلام درباره علت دو سجده فرموده اند: چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در شب معراج به آسمان بالا رفت و عظمت پروردگارش را مشاهده كرد، به سجده افتاد، وقتى سر از سجده برداشت باز عظمت پروردگار را مشاهده كرد، دوباره به سجده رفت ، بر اين اساس ، سجده دوبار واجب شده است . (171).
بنابراين ، نمازگزارى كه به راز نماز آشناست ، هر چه را در توجيه احكام ، اذكار و افعال نماز گفته شده و يا ذكر مى شود، وسيله شهود چيزى قرار مى دهد كه نزد خداوند گنجينه است و براى خواص اولياى او ذخيره شده و عبارت است از اسماء الحسنى نامهاى نيك و صفات برتر خداوند. بنده راز جو پس از سير به سوى آنها به جانب شدن مى گردد؛ زيرا حركت و سير، مقدمه شدن است ، و شدن همان راز واقعى است و پايين تر از آن هر چه گفته شده يا مى شود، همه از قبيل آداب ، حكمتها و سنتهايى است كه ذاتا هيچ ربطى به راز و نهان نماز ندارد كه امرى عينى ، خارجى و تكوينى است ، چون اينها كجا و يك سلسله مفاهيم ذهنى ، يا احكام اعتبارى كجا، كه خارج از جهان اعتبار، هيچ اثرى براى آنها نيست .
حال نماز گزار در نماز
نمازگزار چون در كمال ذلت اطراف كعبه عزت ربوبى گردش مى كند، و گرد عرش ملكوت و كرسى جبروت با همه سرشكستگى ، خوارى ، ذلت و فروتنى مى گردد و نزد خداى سبحان به منتهاى كوچكى و خردى قرار مى گيرد، از اين رو حالات خويش را در نماز زينت نمى دهد، بلكه بنده اى در همه احوال خاكسار است و بدين گونه مشمول اين آيه است : الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم ... (172).
چنان كه آن كس كه قادر بر قيام است و مى تواند بايستد، و آن كس كه بر نشستن تواناست و نمى تواند بايستد، و همين طور كسى كه به پهلو آرميده يا به پشت خوابيده و از نشستن ناتوان است ، نيز مشمول آيه مزبور است ؛ زيرا از مولايمان حضرت باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود: شخص سالم نمازش را ايستاده يا نشسته مى خواند، بيمار نشسته نماز مى گزارد، و آن كس ‍ كه از او ناتوان تر است ، در حالى كه به پهلو آرميده نماز مى خواند (173).
رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز فرمود: بيمار نمازش را ايستاده مى خواند و اگر نتوانست ، نشسته بجا مى آورد، و چنانچه نتوانست ، به پهلوى راست نماز مى خواند و اگر باز هم نتوانست ، به پهلوى چپ آرميده و نماز مى گزارد، و اگر نتوانست ، بايد به پشت خوابيده و با اشاره نماز بخواند و صورت خويش را به جانب قبله قرار مى دهد، و سجودش را با اشاره اى فروتر از اشاره ركوع مى گزارد. (174)
از اينجا روشن مى شود، آن خضوع و فروتنى كه روح نماز را تشكيل مى دهد، در همه احوال و افراد نماز متبلور است . آرى هر يك از ركوع و سجود ويژگى مخصوصى به خود دارند؛ زيرا در حديث آمده است : ان العبادة العظمى هى الركوع والسجود . (175) ركوع و سجود با هم تلازم دارند؛ زيرا هيچ نمازى نيست كه داراى ركوع باشد، ولى سجده در آن نباشد. (176)
همان طور كه تاءويل كشيدن گردن در ركوع اين است كه به خدا ايمان دارم هر چند گردنم زده شود، تاءويل اصل ركوع نيز همين است ، چنان كه از اميرالمؤ منين عليه السلام سؤ ال شد معناى ركوع چيست ؟ فرمود: معناه آمنت بك ولو ضربت عنقى . (177) ذكر مستحبى ماثور ركوع نيز با اين تاءويل تناسب دارد، چنان كه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: هر گاه خواستى ركوع بجا آورى در حال ايستاده بگو: الله اكبر سپس ركوع كن و بگو: اللهم لك ركعت ، و لك اسلمت ، و بك آمنت ، و عليك توكلت ، و انت ربى ، خشع لك قلبى و سمعى و بصرى و شعرى و بشرى و لحمى و دمى و مخى و عصبى و عظامى و ما اقلته قدماى ، غير مستنكف و لا مستكبر و لا مستحسر، سبحان ربى العظيم و بحمده ...؛ (178) يعنى خدايا براى تو ركوع كردم و تسليم تو شدم ، به تو گرويدم و بر تو توكل كردم ، تو پروردگار من هستى ، قلب ، گوش ، چشم ، مو، پوست ، گوشت ، خون ، مغز، اعصاب و استخوان هايم و آنچه پاهايم برداشت با همه وجود خاشع تو هستند، بدون هيچ انكار و تكبر و ماندگى ، منزه است پروردگار بزرگم و من ستايش او مى گويم .
تاءويل و پيام مشترك بين اصل ركوع و كشيدن گردن در ركوع ، اعلام پا برجا بودن بر ايمان است - هر چند مشكلى پيش بيايد - و تفاوت اين دو در آماده سازى مبادى و مقدمات است و همان گونه كه ركوع ، براى خداوند متعال فروتنى به حساب مى آيد، سر برداشتن از ركوع نيز تواضع به خداوند و ايستادگى بر امتثال فرمان اوست (179)، چنان كه گذشت .
درباره اهميت ركوع و سجود در نماز اسحاق بن عمار گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه خانواده و زنان خويش را موعظه مى كرد و مى فرمود: لا تقلن فى ركوعكن و سجودكن اقل من ثلاث تسبيحات ، فانكن ان فعلتن ، لم يكن احسن عملا منكن ؛ (180) يعنى در ركوع و سجودتان كمتر از سه سبحان الله مگوييد، به راستى كه اگر چنين كنيد، كسى از شما نيكوكارتر نيست .
فرق ميان ركوع و سجود
راز مشترك ركوع و سجود تسليم و فروتن بودن در آستان حضرت معبود است و تفاوت ركوع و سجود در اين است كه سجود، چون فروتر از ركوع است ، نماد و تمثل چيزى است كه به خداوند سبحان نزديك تر است ، چون بنده هر اندازه به تواضع نزديك تر شود، احتمال رسيدنش به خدا بيشتر مى شود، از اين رو در نصوص فراوانى وارد شده اقرب ما يكون العبد من الله عزوجل و هو ساجد (181). به گواهى آيه پايانى سوره علق كه از سوره هايى است كه سجده واجب دارد، در اين آيه امر به سجده و تقرب با هم شده است . براى اهميت سجده ، مصلا را مسجد ناميده اند وقتى كه عنوان مسجد به خود بگيرد، علت نامگذارى جايگاه نماز به مسجد براى اين است كه مهم ترين اجزاى نماز، يعنى سجده خاستگاه عروج است . از اين رو خداى سبحان مى فرمايد: سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله (182).
مسجد اين گونه ، مبدا سير حركت شبانه پيامبر صلى الله عليه و آله به معراج قرار گرفت كه آغاز آن از مسجدالاقصى و پايانش به ثم دنا فتدلى * فكان قاب قوسين او ادنى (183) ختم شد، چنان كه مهم ترين چيز مشاهده شده در معراج و تمثل يافته در آن ، مناجات بنده و مولا در لباس ‍ نمازى بود كه بنده در برابر مولا و به امر و ارشاد او بجا آورد، و از اينجا بود كه نماز، معراج نمازگزارى شد كه با پروردگار خويش به مناجات پرداخت ، چنان كه گذشت .
از چيزهايى كه اهميت سجود را بيان مى كند، اين سخن است كه خداوندى كه همه چيز را مى بيند - ولى نه با چشم ظاهر، گر چه او بيناى على الاطلاق است - در خصوص قيام و سجده براى خداى متعال عنايتى ويژه دارد؛ از اين رو فرموده : الذى يريك حين تقوم و تقلبك فى الساجدين (184)؛ آن كس كه چون به نماز برخيزى تو را مى بيند، و حركت تو را در ميان سجده كنندگان مى نگرد. بى شك در اين كه خداوند سجده را - همچون قيام براى خدا - خاطر نشان ساخته خصوصيتى وجود دارد، مانند اين كه خداوندى كه همه چيز را مى بيند، تصريح مى كند حالت ويژه اى از حالتهاى بنده را مى نگرد كه او را از مولاى خويش دور مى سازد، درست در برابر حالت ويژه اى كه وى را به مولا نزديك مى كند، چون خدا مى فرمايد: الم يعلم بان الله يرى (185). اين آيه تشويق به لزوم حياى بنده از خداست ، كه بالاتر از ترساندن از عقوبت او به آتش دوزخ است .
غرض اين كه خداوند بدون داشتن عضو بينايى ، همه چيز را زير نظر دارد، جز اين كه اهتمام به امرى كه به آن تشويق كرده و يا از آن بر حذر داشته سبب تصريح به اين است كه خداوند آن را مى بيند. و از همين قبيل است تصريح به قيام براى خدا همراه با قيام كنندگان و سجود براى او همراه با سجده كنندگان ؛ زيرا هر يك از قيام و سجود تحت نظر و رويت ويژه خداوند قرار دارد، چنان كه مفاد آيه قبل بود. (186)
اهميت سجده
از چيزهايى كه به اهميت سجود توجه مى دهد اين است كه خداى سبحان حضرت آدم عليه السلام را به چيزى بزرگ تر از سجده و كرنش فرشتگان در برابر او گرامى نداشت ، گرچه اين سجده چيزى جز عبادت خداوند و پيروى فرمان او نبود؛ چنان كه ملاك يكتاپرستى و مدار نهى از شرك عبادى همان دستور به سجده بر خداوند و نهى از سجود بر غير اوست ، و پايه عبادت همه اشيا و فرمانبردارى آنها از خداوند نيز سجده است ؛ بر اين نكته كلام خداوند متعال در اين آيه دلالت دارد: ولله يسجد ما فى السموات و ما فى الارض . (187)
مسئله معاد
عنايت به امر معاد نيز سبب شده خداوند متعال براى معاد گاهى استدلال كند، و زمانى بر آن گواه آورد و در مرتبه سوم مثال بزند.
اما استدلال بر معاد، هم از آيات فراوانى كه دلالت بر قدرت مطلقه در ناحيه فاعل خداوند دارد، استفاده مى شود، و هم از امكان بازگشت - مانند مرحله آغازين كه از هيچ آفريده شد - از ناحيه قابل .
گواه آوردن بر معاد نيز از بسيارى از آيات استفاده مى شود. اين دسته آيات دلالت دارند كه مردن و برانگيخته شدن هم سنگ خواب و بيدارى است ؛ مانند: و هو الذى يتوفاكم باليل و يعلم ما جرحتم بالنهار ثم يبعثكم فيه ليقضى اجل مسمى ثم اليه مرجعكم ثم ينبئكم بما كنتم تعلمون . (188)
اما مثال بر معاد، همان است كه قبلا در تاءويل سجود گذشت كه انسان از خاك آفريده شده سپس به خاك بر مى گردد، دوباره از آن برانگيخته مى شود. بنابراين ، نمازگزارى كه در هر ركعت دو مرتبه سجده مى كند، در حقيقت معاد براى او تمثل پيدا مى كند، همان معادى كه شدن او به سوى آن است . پس كسى كه به راز نماز پى ببرد، بر مواقف قيامت آگاهى مى يابد و آن را چنان مى بيند كه برپا شده و آتش آن هر كسى را كه از خدا اعراض كند و رو بگرداند، به جانب خود فرا مى خواند. (189) پس ، با جديت هر چه تمام به مجاهدت بر مى خيزد و مى كوشد تا آتش دوزخ را فرو نشاند، چنان كه از امام زين العابدين عليه السلام رسيده است كه حضرتش در نماز بود و آتش سوزى رخ داد، ايشان هيچ توجهى نكردند تا نماز تمام شد، وقتى به جاى خويش قرار گرفت ، گفته شد ما الذى الهاك عنها؟ قال : الهتنى عنها النار الكبرى (190). غرض اين كه دو سجده ، نمادى از آغاز زندگى و مردن و بازگشت به خاك است ؛ پس نيك بينديش تا راز آن را بيابى .
عظمت سجده در روايات
از روايات گواه بر اين كه سجده در دست يازى به فضايلى ويژه چون بهشت ، محشور شدن با اهل بيت عصمت و مانند آن نقش دارد، حديثى است كه كلينى - قدس سره - از امام صادق عليه السلام نقل مى كند:
- مردى بر پيامبر صلى الله عليه و آله مى گذشت ، ديد حضرت مشغول تعمير برخى از اتاقهاى خود بود، عرض كرد: اى رسول خدا اجازه بده شمار را كمك كنم ؟ فرمود اختيار با توست . چون از كار دست كشيد پيامبر صلى الله عليه و آله سر به زير افكند و ساكت شد، سپس فرمود: آرى پذيرفتم ؛ و چون مرد خواست برود به او فرمود: اى بنده خدا اعنا بطول السجود؛ به شرطى كه ما را سجده طولانى يارى دهى (191). اين حديث بر اين مطلب دلالت دارد كه اصل سجود و طولانى شدن آن در رسيدن به نعمت فراوان و فضل ويژه خداوند نقش دارد.
- گروهى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده عرضه داشتند: اى پيامبر خدا بهشت پروردگارت را بر ما تضمين فرما، فرمود: على ان تعينونى بطول السجود؛ (192) به شرط اين كه مرا با طولانى كردن سجده يارى رسانيد.
- شبيه اين ، حديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ربيعة بن كلب است . وى چون از پيامبر درخواست دعاى بهشت كرد، حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: اعنى بكثرة السجود؛ (193) مرا به فراوانى سجده يارى ده .
- نيز مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! گناهان من زياد و عمل من اندك است ، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اكثر السجود، فانه يحط الذنوب كما تحط الريح ورق الشجر . (194)
مفاد اين دسته روايات كه تنها برخى از آنها را ذكر كرديم ، اين است كه براى اصل سجود، طولانى كردن آن و فراوان سجده كردن ، سهم بزرگى در دست يازى به شفاعت جهت آمرزش گناهان و رسيدن به مقام رضوان ، يعنى بهشت با درجات آن است .
معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: اعنى ...؛ مرا كمك كن آن است كه عبد مى تواند از نماز كمك بگيرد، چنان كه خداى سبحان فرمود: و استعينوا بالصبر والصلوة . (195) اين يارى طلبيدن به جهت چند امر است كه از جمله آنها رسيدن به شفاعت است و از مهم ترين اجزاى نماز كه از آن يارى مى جويند، سجده است . بنابراين ، كسى كه نماز گزارد و سجده اش را طولانى كند براى رسيدن به بهشت ، از شفاعت نماز و سجود يارى گرفته چنان كه هر كس سجده اش را طولانى گرداند، با اين عمل براى محشور شدن با پيامبر صلى الله عليه و آله استعانت جسته است .
- در روايت ديلمى از اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم : مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد: مرا كارى بياموز كه خداوند و آفريده هاى او دوستم بدارند، و خداوند مالم را زياد گرداند، و بدنم سالم باشد، و عمرم طولانى گردد و با تو محشورم فرمايد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: درخواست تو حاوى شش خصلت است كه به شش خصلت نياز دارد: اگر مى خواهى خداوند دوستت بدارد، از او بترس و تقوا پيشه ساز، و اگر مى خواهى آفريده هاى خدا تو را دوست بدارند، به آنان نيكى كن ، و آن چه را در دست دارند رها كن ، و اگر مى خواهى خدا مال تو را فزونى بخشد، زكات مالت را بپرداز، و اگر مى خواهى خداوند تنت را سالم دارد، صدقه زياد بده ، و اگر مى خواهى خداوند طول عمرت بخشد، صله رحم بجا آور، و اگر مى خواهى خدا با من محشورت فرمايد، در برابر خداوند يكتاى قهار سجده ات را طولانى كن . (196)
چون طول سجود و زياد نمودن آن را فضليت ويژه اى ، جدا از اصل سجود است ، در حديث آمده است كه : ميان دو چشم پيشانى حضرت على بن الحسين ، امام سجاد عليه السلام از بسيارى سجود، نشان سجده اى بود، گويا زانوى گوسفند (197) و مواضع سجود آن حضرت چنان پينه دار بود كه گويى جاهايى از بدن شتر است كه هنگام خوابيدن آنها را بر زمين قرار مى دهد. (198)
- ابن طاووس درباره امام سجاد عليه السلام روايت مى كند كه حضرتش به صحرا رفت غلام آن حضرت در پى او روان شد و وى را ديد بر سنگى خشن در حال سجده است . اذكار سجده حضرت را شمرد، هزار مرتبه اين ذكر بود: لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا الا الله ايمانا و تصديقا سپس سر برداشت (199).
- چون براى طول سجود و فراوانى آن اثر مهمى است ، حضرت ابراهيم عليه السلام فراوان سجده مى كرد و چنين بود كه خداوند او را خليل و دوست خود گرفت ، چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد. (200)
- منصور صيقل ، درباره طولانى بودن سجود امام صادق عليه السلام گويد: در بازگشت از سفر حج به مدينه گذر كردم ، كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده بر او سلام دادم ، ناگهان متوجه امام صادق عليه السلام شدم كه در حال سجده بود، منتظر نشستم تا حدى كه خسته شدم ! با خود گفتم تا ايشان در سجده است ، ذكر تسبيح مى گويم . بيش از سيصد و شصت مرتبه ذكر سبحان ربى العظيم و بحمده ، استغفرالله ربى و اتوب اليه گفتم تا حضرت سر از سجده برداشت ، سپس ايستاد. (201)
- حفص بن غياث گويد: امام صادق عليه السلام را ديدم كه در ميان بستانهاى كوفه قدم مى زد، به درخت خرمايى رسيد و نزد آن وضو گرفت ، به نماز ايستاد و به ركوع و سجده رفت ، در سجود او پانصد تسبيح شمردم ، سپس به آن درخت تكيه كرد و فراوان دعا نمود، آن گاه فرمود: اى حفص به خدا سوگند اين درخت همان درختى است كه خداوند - عزوجل - به مريم خطاب فرمود: و هزى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا . (202)
- از اين رو امام صادق عليه السلام مى فرمايد: سجود، نهايت بندگى از ناحيه بنى آدم به شمار مى رود. (203) سلمان فارسى - قدس سره - نيز گفته است : اگر سجود بر خدا و همنشينى با مردمى نبود كه چنان سخن پاك بر زبان مى رانند كه گويا بوى خوش ميوه از دهان آنان مى تراود، هر آينه من آرزوى مرگ مى كردم (204). چنان كه خداى سبحان در مدح و ثناى سجده كنندگان مى فرمايد: سيماهم فى وجوههم من اثر السجود؛ (205) علامت مشخصه آنان در اثر سجود در چهره ها يشان است ، زيرا سجده طولانى و فراوان بر پيشانى انسان اثر مى گذارد و در آن نشانه سجده نقش مى بندد.
- در مذمت كسانى كه فاقد نشانه ايمان و سجود هستند، سخن اميرالمؤ منين عليه السلام رسيده است كه مى فرمايد: انى لا كره للرجل ان ارى جبهته جلحاء، ليس فيها اثر السجود . (206) جلحاء پيشانى است كه موى آن از دو طرف سر ريخته باشد، و كسى كه سجده اش را طولانى سازد و يا فراوان سجده كند، موى پيشانى او مى ريزد، يا پيشانى او نشانه مى گيرد، آن گونه كه خداوند در آيه پيش گفته وصف فرمود.
- امام سجاد عليه السلام به مردمى كه گمان مى كردند از شيعيان اهل بيت هستند فرمود: ...اين السمعة فى الوجوه ؟ اين اثر العبادة ، اين سيماء السجود، انما شيعتنا يعرفون بعبادتهم و و شعثهم ، قد قرحت منهم الاناف و دثرت الجباه و المساجد . (207)
جز آنچه گذشت ، كه سجده نماد آفرينش انسان از خاك ، بازگشتن به خاك و دگر باره سر از خاك برداشتن است ، راز همه اينها حديث زير است :
- ان الارض التى يسجد عليها المومن يضى ء نورها الى السماء .(208) معلوم مى شود زمين تيره اى كه سجده كننده چه بسا آن را كم بشمرد، به بركت سجده اى كه درون آن روشنايى است ، به آسمان سبزى كه بر او سايه افكنده پرتو افشانى مى كند.
بنابراين ، وقتى سجود نور و روشنايى باشد، سجده كننده از نور بيشترى برخوردار است ؛ زيرا بهتر از خوب ، خوبى كننده است ، چنان كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: فاعل الخير خير منه (209). زيرا پديده آورنده ، نيرومندتر از پديده خويش است و كار، ناتوان تر از كارگر است . بنابراين ، وقتى سجده ، وصف حال سجده كننده باشد، سپس اين حالت ملكه او شود، و بعد از ملكه شدن بر اثر ترقى ، فصل مقوم ذات اصلى او گردد - فصل مقوم ، يعنى چيزى كه از ذات خارجى و حقيقت عينى او خارج نباشد، نه فصلى كه در عالم مفهوم و اعتبار ماهيت لحاظ مى شود - در اين صورت سجده كننده پرتو افكن مى گردد، يعنى داراى نورى مى شود كه به كمك آن در ميان مردم راه مى رود (210) و اين خود براى رازدار بودن سجود كافى است . شايد مقصود آنچه گفته شده : آن كس كه براى شكر سجده مى كند، وجه خدا را مى بيند، (211) منظورش همين نور باشد.
- رواياتى نيز در اين باره وارد شده است كه سجده ، مخصوص خداوند است و آنچه فرشتگان براى آدم عليه السلام بجا آوردند و يعقوب عليه السلام و فرزندانش براى يوسف عليه السلام انجام دادند، سجده بر خدا و پرستش و فرمانبردارى از دستور او بود كه از روى محبت نسبت به حضرت آدم عليه السلام و برترى او، و براى احترام و گرامى داشت حضرت يوسف عليه السلام صورت گرفت . (212)