نماز خوبان
(حكايات و داستانهايى از دانشمندان و فرزانگان )

على - احمد پور تركمانى

- ۲ -


28 - بهترين وسيله بعد از شناخت نماز است
معاويه بن وهب سئَلتُ ابا عبدالله عليه السّلام
((عَنْ اَفْضَلِ ما يَتَقَّربُ بِهِ العبادُ اِلى ربِّهِم وَ اَحَبُّ ذلِكَ اِلى اللهِ عَزّ وَ جَلّ ما هُوَ فقال ما اَعْلَمُ شياً بَعْدَ المَعرِفَةِ اَفْضَلُ مِن هذِهِ الصلوة الحديث .))
معاويه بن وهب گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم : از برترين چيزيكه بندگان خدا بواسطه آن به پيشگاه الهى تقرّب مى جويند و از محبوبترين چيز نزد خدا چيست ؟ فرمود: پس از معرفت و شناخت حضرت حق و ذات احدّيت ، چيزى را برتر از اين نماز نمى دانم .(31)
29 - غفلت دل در نماز
ابو حامد محمد غزالى :
غفلت دل در نماز از دو سبب بود: يكى از ظاهر بود و يكى از باطن .
اول - آنچه ظاهر بود آن باشد كه جايى كند كه چيزى مى بيند يا مى شنود كه دل بدان مشغول مى باشد و دل تبع چشم و گوش بود. علاج وى آن بود كه نماز جايى كند كه هيچ آواز نشنود و اگر جايى تاريك بود بهتر باشد تا چشم بر هم نهد، و بيشتر عابدان عبادت را خانه ساخته باشند، تاريك ، كه در جاى فراخ دل پراكنده تر باشد.
دوم - سبب دوم از باطن بود و آن انديشه و خاطر پراكنده بود و اين دشوارتر است .
چون پيش از نماز ذكر حق تعالى بر دل غالب نبود، در نماز حاضر نيايد و انديشه كه به دل راه يافت بدانكه در نماز دل خالى نشود، هر كه نماز خواهد با حضور دل ، بايد كه بيرون نماز دل را علاج كرده باشد و خالى كرده باشد، و اين بدان بود كه مشغله هاى دنيا از خود دور كرده باشد به قدر حاجت از دنيا قناعت كند و مقصود وى نيز از آن قدر فراغت عبادت بود. چون چنين نبود دل حاضر نبود. الاّ در بعضى از نماز، بايد كه در نوافل مى افزايد و دل حاضر مى كند تا بقدر چهار ركعت دل حاضر شود كه نوافل جبران فرايض ‍ است .(32)
30 - نماز عصاره همه عبادات
سخن حكيم فرزانه ، حسن زاده آملى :
نماز عبادت جمعى دارد، كليه عبادات تكوينيه موجودات را از نبات و جماد و حيوان ...جامع عبادت قلبى و عقلى كه تشريعى نيز هست . نماز از جهت ديگر عبادت جامعه است . زيرا كه خاصيت زكوة و حج و جهاد و صوم و غيرها دارد.
امّا زكوة :
چون محك محبت است و گذشتن از ملك خويش در راه دوست و فناى خويش در هستى اوست . اين اثر در نماز ظاهر مى شود در وقتى كه در مالك يوم الدين تصديق قلبى كنى .
امّا صوم :
به جهت اينكه مفطرات روزه در نماز حرام است علاوه صمت از كلام فحلوقين لازم است .
امّا حجّ:
براى اينكه توجه ظاهرى به كعبه ظاهرى مى كنى از دور توجه مى كنى امّا در عوض توجه به كعبه حقيقى مى نمايى كه عبارت از دل است كه در عالم بدن انسان به منزله كعبه است .
امّا جهاد:
زيرا كه جهاد با نفس اماره است كه جهاد اكبر است .(33)
31 - حقيقت نماز
شيخ حسنعلى اصفهانى ؛ (1279 - 1361 ه‍ .ق ):
بارى اى عزيز! اسرار نماز آنگاه حاصل شود كه شش چيز حاصل شود:
اول : حضور دل ، يعنى دل را به هنگام نماز، به هيچ چيز جز پروردگارت ((جلت عظمته )) تعلق نباشد.
دوم : فهم كردن معانى قرائت و ذكر و تسبيح نماز، به طورى كه دل در فهم آن الفاظ، مطابق زبان باشد.
سوم : تعظيم ، يعنى در آن حالت ، عظمت معبود و مبداء مقصود در خاطر او بود.
چهارم : هيبت ، يعنى از غايت عظمت پروردگار، خوف بر دلش هجوم آرد كه مبادا در اين عبادت ، تقصيرى باشد.
پنجم : اميد، كه مقام كرم و وجود خداوند متعال ، بر او معلوم باشد. كه از نهايت مرحمت ، او را محروم و بى نصيب نخواهد فرمود و گناهانش را خواهد بخشيد.
ششم : حيا، يعنى خود و عبادت خود را كوچكتر از آن بداند كه شايسته درگاه باشد و عبادت خود را در نهايت بندگى به انجام رساند.(34)
32 - وصيّت لقمان حكيم به فرزندش
لقمان حكيم به فرزندش وصيت كرد و فرمود: كه اى فرزند، چهار صد پيغمبر را ملاقات كردم و چهار هزار كلمه حكمت از آنها ياد گرفتم و از آن چهار هزار كلمه ، چهار صد كلمه را اختيار كردم و از آن چهار صد كلمه ، چهل كلمه را، و از آن چهل كلمه ، هشت كلمه را اختيار كردم و آن هشت كلمه اين است :
دو چيز را فراموش كن :
1 - اگر به كسى نيكى كردى .
2 - اگر كسى به تو بدى كرد.
دو چيز را فراموش نكن :
1 - ياد خداى سبحان . 2 - ياد مرگ .
چهار چيز را در چهار موقع خود انجام ده :
1 - وقتى سر سفره نشستى مواظب دهانت باش .(مواظب حلال و حرام )
2 - وقتى به خانه كسى رفتى مواظب چشم خود باش .
3 - هنگاميكه در ميان مردم هستى مواظب زبانت باش .
4 - هرگاه مشغول نماز شدى ، قلبت را حفظ كن .(35)
33 - توصيه هاى نورانى
آية ا... سيّد حسن مدرس ؛ (1287 - 1356 ه‍ .ق ):
در پشت صفحه اول قرآنى كه از ايشان (شهيد مدرس ) به يادگار مانده ، و نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خط خود خطاب به دخترش چنين نوشته است :
اى فاطمه بيگم ! تو را به سه خصلت توصيه مى كنم :
1 - نماز و قرآن را بخوان .
2 - براى پدر و مادرت دعا كن .
3 - در زندگى قناعت داشته باش .
يك نصيحت ز سر صدّق جهانى ارزد
بشنو ار در سخنم بهره جسمانى نيست .(36)
34 - دوران طلبگى
يكى از علماء به آية ا... ميرزاجواد آقا تهرانى ( 1368 ه‍ .ش ) نقل كرد كه در دوران تحصيل در حوزه علميه قم گاهى بعضى از دوستان حاج آقا روح الله (امام قدّس سرّه ) به ايشان اصرار مى ورزيدند كه يك روز تعطيلى براى گردش به خارج از شهر بروند كه استراحتى بنمايند. ولى آقا قبول نمى نمودند و گاهى كه اصرار به حّد بالايى مى رسيد با دو شرط قبول مى نمودند كه بيايند:
اول اينكه ، هر كجا وقت نماز رسيد ولو در جاى نامناسب نماز را اول وقت بخوانند.
دوم اينكه ، از احدى سخنى كه بوى غيبت از آن استشمام شود شنيده نشود.(37)
35 - سفارش نماز اول وقت
آية ا... بهاءالدينى (1287 - 1376 ه‍ .ش ) كه خود در درياى بيكران كوثر علوم و معارف اهل بيت - عليهم السلام - جان و نفس خويش را به زينت كمالات و اخلاق حسنه آراسته اند، در سفارش سلوكى به سالكان راه خدا هميشه تاكيد داشتند كه : ((بنده خدا باشيد، خالص شويد، به خدا تقرّب جوييد)).
به نماز اول وقت اهميت زيادى مى دادند و همواره افراد را به اداى آن تشويق مى كردند و مى فرمودند:
((اگر مى خواهيد بركاتى نصيبتان شود نماز اول وقت شما ترك نشود)).(38)
36 - امتحان
آية ا... سيّد محسن امين جبل عاملى ؛ (1284 - 1371 ه‍ ق ) در دمشق مكتبى داشت كه دانشجويان شيعه در آنجا تحصيل مى كردند و مدرسه تحت نظر ايشان اداره مى شد.
از آن بزرگوار نقل شده كه يكى از تربيت يافتگان مكتب براى تحصيل علم طب به آمريكا سفر كرده بود و پيوسته از اوضاع آنجا و تحصيلات خود به ما خبر مى داد. از جمله نوشته بود كه چندى قبل امتحان داشتيم ولى در روز امتحان موانعى پيش آمد كه ساعت به ساعت امتحان به تاءخير افتاد تا اينكه نزديك بود ما را براى امتحان ببرند. متوجه شدم وقت نماز از دست مى رود، در اين فكر شدم كه آيا امتحان بدهم و نماز نخوانم و يا نماز بخوانم و از امتحان بگذرم ؟ فورى مهيّاى نماز شدم . دانشجويان كه حالت مرا مشاهده كردند، گفتند: كجا مى روى ؟ الان نوبت امتحانت فرا مى رسد. گفتم : من يك تكليف مذهبى دينى دارم كه وقت آن مى گذرد. پس وضو ساختم و نمازم را خواندم .يكى از اساتيد متّوجه مراسم مذهبى من شده بود، بعد از نماز رفتم هيئت ممتحنه ، بخاطر آن تقّيد من به مذهب در وقت معين ديگرى از من امتحان گرفتند.
در ادامه مى فرمايد: من در مدرسه چنين شاگردانى تربيت كرده ام كه اگر به دريا بيفتند دامنشان تر نمى شود.(39)
37 - بگذاريد نماز بخوانم
سالهاى پيش از پيروزى انقلاب ، روزى باتفاق يكى از پسر عموهايم در يكى از خيابانهاى تهران ايستاده ، منتظر تاكسى بوديم . قريب نيم ساعت ايستاديم ، هر چه تاكسى مى آمد يا پر از مسافر بود يا نگه نمى داشت . خسته شديم ، ناگاه يك تاكسى آمد و توقف كرد و به ما گفت : بفرمائيد؛ سوار شويد. هر جا مى خواهيد بفرمائيد تا شما را برسانم . ما سوار شديم و مقصدمان را گفتيم . در ميان راه من به پسر عمويم گفتم : شكر خداى را كه در تهران يك راننده مسلمانى پيدا شد كه به حال ما رقّت كرد و ما را سوار نمود. راننده شنيد و گفت : آقايان تصادفاً من مسلمان نيستم و ارمنى هستم . گفتم : پس چطور ملاحظه ما را نمودى . گفت : اگر چه مسلمان نيستم ، امّا به كسانيكه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقيده مندم و احترامشان را لازم مى دانم . بواسطه امرى كه ديدم ، پرسيدم : چه ديده اى ؟ گفت : سالى كه مرحوم آية ا... حاج ميزرا صادق آقا مجتهد تبريزى (1274 - 1315 ه‍ .ق ) را به عنوان تبعيد از تبريز به كردستان ((سنندج )) حركت دادند، من راننده اتومبيل ايشان بودم . در ميان راه نزديك به درخت و چشمه آبى شديم . آقا فرمودند: اينجا نگهدار، تا نماز ظهر و عصر را بخوانم . سرهنگى كه ماءمور ايشان بود، به من گفت : اعتنا نكن و برو، من هم اعتنائى نكرده رفتم . تا نزديكى آب رسيدم ، ناگهان ماشين خاموش شد، هر چه كردم روشن نگرديد. پياده شدم تا سبب خرابى آنرا بدانم . هيچ نفهميدم ، ماشين عيب و ايرادى نداشت . امّا روشن نمى شد. آقا فرمود: حالا كه ماشين متوقف است بگذاريد نماز بخوانم . سرهنگ ساكت شد و آقا مشغول نماز گرديد. من هم سرگرم باز كردن آلات ماشين شدم . هنگامى كه آقا از نماز فارغ شد و در ماشين نشستند با يك استارت ماشين روشن گرديد و راه افتاديم ...(40)
38 - قبله منزل امام در نوفللوشاتو
امام وقتى وارد نوفل لوشاتو شدند، از اول سؤ ال كردند كه قبله كدام طرف است . خود آنهائى كه مسيحى بودند نمى دانستند. مسلمانها هم كه آنجا ساكن نبودند تا بدانند و چون نمى شد نماز را به تاءخير بياندازند، جهت قبله را پيدا كردند و به جهت قبله ، نماز گذاردند. عصر امام مرا صدا زدند و فرمودند: كه اين قبله نما را بگيريد، چون قبله نما هم درست نشان نمى داد و انحراف داشت . بر اين اساس فرمودند: كه اين را ببريد در مسجد پاريس ‍ مشخص كنيد كه اين قبله نما قبله مسجد پاريس را چگونه نشان مى دهد. همان جهت را حفظ كنيد و بيائيد اين جا، قبله اين جا را مشخص كنيد.
ما قبله نما را گرفتيم و با يكى از برادران كه آنجا بود - آقاى دكتر مجابى - آمديم مسجد جامع پاريس و جهت قبله را كه قبله نما نشان مى داد، با قبله آنجا تطبيق كرديم و برگشتيم و قبله منزل امام در نوفل لوشاتو را مشخص ‍ نموديم .(41)
39 - دو ركعت عشق
امام قدّس سرّه براى من تعريف كردند: توى راه من گفتم كه نماز نخوانده ام . يك جايى نگهداريد كه من وضو بگيرم . گفتند: ما اجازه نداريم . گفتم : شما كه مسلح هستيد و من اسلحه ندارم . به علاوه شما همه با هم هستيد و من يك نفرم . كارى كه نمى توانم بكنم . گفتند: ما اجازه نداريم .
فهميدم كه فايده اى ندارد و اينها نگه نمى دارند. گفتم : خوب ؛ اقلاً نگه داريد تا من تيمّم كنم . اين را گوش كردند و ماشين را نگه داشتند. امّا اجازه پياده شدن به من ندادند. من همين طور كه توى ماشين نشسته بودم از توى ماشين خم شدم و دست خود را به زمين زدم و تيمّم كردم .
نمازى كه خواندم پشت به قبله بود چرا كه از قم به تهران مى رفتيم و قبله در جنوب بود. نماز با تيمّم و پشت به قبله و ماشين در حال حركت !
اين طور نماز صبح خود را خواندم . شايد همين دو ركعت نماز من مورد رضاى خدا واقع شود.(42)
عاشقان روى او را خانه و كاشانه نيست .
مرغ بال و پر شكسته فكر باغ و لانه نيست .
گر اسير روى اويى نيست شو پروانه شو
پاى بند ملك هستى در خور پروانه نيست
((امام خمينى ره ))
40 - علامه الهى ؛
آية ا... حسن زاده آملى در مورد استاد خود علامه ميرزا مهدى الهى قمشه اى ؛ (1318 - 1393) مى نويسد:
... وقتى در جلسه درس ، كف پايش را بوسيدم و خودش در ابتدا توجه نداشت ، بنده در كنارش دو زانو نشسته بودم و ايشان چهار زانو، لذا توفيق بوسيدن كف پايش را يافتم . بعد از بوسيدنم ناراحت شد و با من مواجه شد و فرمود: آقا چرا اينطور مى كنى ؟ عرض كردم : آقا حق شما بر من بسيار عظيم است . نمى دانم چه كنم مگر به اين تقبيل دلم تشفّى يابد و آرام گيرد و خودم را لايق نمى بينم كه دست مبارك شما را ببوسم .
... در راه مكّه براى اقامه نماز توقف كردند. مرحوم الهى عليهاالسّلام به كنارى رفته و به نماز ايستاد ماشين حركت كرد و وى از كاروان بجا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفت : خدايا چه كنم ؟ در اين هنگام ماشينى جلو پايش ايستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ، ماشين شما رفت ؟ جواب داد: بلى . گفت : بيائيد سوار شويد. وقتى سوار شد با يك چشم بهم زدن به ماشين خويش رسيد. از ماشين پياده شد و به ماشين خود رفت . وقتى برگشت ديد ماشين سوارى نيست . از مسافرين پرسيد اين ماشين سوارى كه مرا رساند كجا رفت ؟ مسافرين گفتند: آقاى الهى ماشين سوارى كدام است ؟ اينجا توى اين بيابان ماشين سوارى پيداى نمى شود!.(43)
... و چون بدن مباركش را به خاك مى سپرديم پاهايش را اين بنده در بغل گرفته بودم و به ياد آن شب افتادم كه كف پايش را بوسيدم . خواستم در كنار تربتش تجديد عهد كنم ولى حضور مردم مانعم شد. چون بدن مرحوم الهى به خاك سپرده شد و هنوز لحد نچيده بودند جناب استاد علاّمه طباطبائى تشريف آوردند و در كنار قبرش نشستند و دستمال در دست گرفتند و بسيار گريستند.(44)
41 - احمد ظهر شده ؟
روزى كه شاه فرار كرد ما در پاريس در نوفل لوشاتو بوديم ، پليس فرانسه خيابان اصلى نوفل لوشاتو را بست ، تمام خبرنگاران كشورهاى مختلف آنجا بودند.
خبرنگاران خارجى از آفريقا، آسيا، اروپا و آمريكا، و شايد 150 دوربين فقط صحبت امام را مستقيم پخش مى كردند.
براى اينكه خبر بزرگترين حادثه سال را مخابره مى كنند، شاه رفته بود و مى خواستند ببينند كه امام چه تصميمى دارند، امام بر روى صندلى ايستاده بودند. در كنار خيابان ، تمام دوربينها بر روى امام زوم (متمركز) شده بود. امام چند دقيقه صحبت كردند و مسائل خودشان را گفتند. من كنار امام ايستاده بودم . يك مرتبه برگشتند و گفتند:((احمد ظهر شده ؟)) گفتم : بله ، الان ظهر است . بى درنگ امام گفتند: ((والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته ))
شما ببينيد در چه لحظه اى امام صحبتهايشان را رها كردند. براى اينكه نمازشان را اول وقت بخوانند، يعنى جائيكه تلويزيونهاى سراسرى كه هر كدام ميليونها آدم بيننده دارد. N.N.C بود. C.B.B بود، تمام تلويزيونها چه در آمريكا و چه در اروپا بودند. خبر گزاريها همه بودند. آسوشتيدپرس ، يونايتدپرس ، رويتر و تمام خبرنگاران روزنامه ها، مجلات راديو، تلويزيون ، در چنين موقعيت حساسى ، امام حرفشان را قطع كردند و رفتند سراغ نماز.(45)
42 - گنج اهل دل
حاج شيخ حسنعلى اصفهانى عليهاالسّلام (1279 - 1361 ه‍ .ق ) چهار روز قبل از ارتحال به فرزندش فرمود: من صبح يكشنبه خواهم مرد...اكنون ترا به اين چيزها سفارش مى كنم :
اول : آنكه نمازهاى يوميه خويش را در اول وقت آنها به جا آورى .
دوم : آنكه در انجام حوايج مردم ، هر قدر كه مى توانى بكوشى و هرگز نيانديش كه فلان كار بزرگ از من ساخته نيست ، زيرا اگر بنده خدا در راه خدا، گامى بر دارد خداوند نيز او را يارى خواهد فرمود... در اين جا عرضه داشتم : پدر جان ، گاه هست كه سعى در رفع حاجت ديگران موجب رسوايى آدمى مى گردد. فرمود: چه بهتر كه آبروى انسان در راه خدا بر زمين ريخته شود.
سوم : آنكه سادات را بسيار گرامى و محترم شمارى و هر چه دارى در راه ايشان صرف و خرج كنى ...
چهارم : از تهجد و نماز شب غفلت مكن و تقوى و پرهيز پيشه خود ساز.
پنجم : به آن مقدار تحصيل كن كه از قيد تقليد وا رهى .
در اين وقت از خاطرم گذشت كه بنابراين لازم است كه از مردمان كناره گيرم و در گوشه انزوا نشينم كه مصاحبت و معاشرت ، آدمى را از رياضت و عبادت و نماز و تحصيل علوم ظاهر و باطن باز مى دارد. امّا ناگهان پدرم چشم خود بگشودند و فرمودند: تصّور بيهوده مكن ، تكليف و رياضت تو تنها خدمت به خلق خداست .(46)
43 - نماز عشاء برفراز دار
مدّرس پس از نُه سال اسارت در خواف ، بدنبال اجراى نقشه رضاخان ، روانه كاشمر(از توابع استان خراسان در 219 كيلومترى مشهد) شد. حوالى ، غروب بيست و هفتم ماه رمضان سال 1351 ه‍ .ق (دهم آذر 1316 ه‍ .ش ) سه ماءمور به نامهاى جهانسوزى ، مستوفيان ، و خلج (سر پاسبان كاشمر) به عنوان ديدار به نزد مدّرس كه در خانه نجّارى اقامت داشت روانه شدند.
مدّرس در اين هنگام روزه بود و به خيال آنكه ميهمان برايش رسيده است با ديدن آنها، مشغول تعارفات معمولى شد و از آنها دعوت نمود كه افطار را ميهمان او باشند. آنگاه ماءمورين لبخند تلخى زدند و يكى گفت فعلاً افطار شده و شما بهتر است با ما چاى بخوريد. مدّرس از طرز رفتار و نجواهاى كه اين سه با هم داشتند متوجه منظور شوم آنها شد. ولى بدون آنكه هراسى به دل راه دهد با روحى استوار و در نهايت آرامش ، بر سر سجاده اش قرار گرفت تا آنكه صداى روح نواز اذان مؤ ذن به گوشش ‍ رسيد.
هنگام افطار است و مدّرس مى خواهد با مختصر قوّتى كه دارد، روزه اش ‍ را افطار كند. جهانسوزى به تندى قورى را كه بر روى سماور بود برداشت و به استكانى چاى ريخت و آن را به خلج داد. خلج سمّ مهلكى را كه بصورت گردى بود در استكان چاى خالى كرد و آن را در مقابل مدّرس گذاشته و گفت : بخور، مدّرس با خونسردى كامل استكان چاى را بر داشته و در چند جُرعه خورد و به نماز ايستاد، نماز مغرب به پايان رسيد، ولى از اثرات سمّ خبرى نبود. آقا بر سر سجاده نشسته و به تسبيحات اربعه حضرت زهراعليهاالسّلام مشغول است ، بعد از اتمام تسبيحات براى اقامه نماز عشاء ايستاد. سه دژخيم با وحشت به مدّرس نگريسته و در برابرش ‍ احساس ناتوانى كردند. زمان همچنان سپرى و رعب و وحشت قاتلان را مشوّش نمود. مستوفيان بيش از اين تاب نياورد و از طول ساعات بر خود لرزيد. تصميم گرفت كار را زودتر تمام كند. در اين حين هر سه عمامه سيّد را در حال نماز از سرش برداشته و برگردنش انداختند و از دو سوى آن را چنان كشيدند تا راه لب بر كلام سرخ مدّرس بسته شد. و بدين ترتيب مدّرس ‍ بزرگ ، مجتهدى عالى مقام و مبارزى پارسا و پايدار را غريبانه در 69 سالگى به شهادت رساندند. پس از آن جيبهاى سيّد را كاويده و تنها دارايى او را كه سى ريال بود بيرون آوردند و بعد از اتمام ماءموريت به مركز مخابره نمودند كه :
((سيّد حسن مدّرس به دليل بيمارى فوت نموده است !)).(47)
بعد از وفات ، تربت ما در زمين مجوى
در سينه هاى مردم دانا مزار ماست
44 - نماز اول وقت
امام قدّس سرّه به نماز اول وقت خيلى علاقه داشتند. در آخرين روز تقريباً ساعت ده شب ، نماز مغرب و عشاء را با اشاره خواندند. همه اميدها قطع شده بود و دكترها تقريباً همه چيز را تمام شده مى دانستند. امام در حالت بيهوشى بودند كه يكى از پزشكان بالاى سرشان رفت و براى اينكه شايد به وسيله نماز بشود آقا را به هوش آورد. گفت : آقا! وقت نماز است . همين را كه گفت ، آقا يك لحظه چشمان خود را تكان داد و در همان حالت بيهوشى نمازشان را با اشاره خواندند. از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤ ال مى كردند كه : چقدر به ظهر مانده ؟ چون خودشان ساعت دمِ دستشان نبود و آن قدرت را نداشتند كه به ساعت نگاه كنند، يك ربع به يك ربع از ما مى پرسيدند. نه به خاطر اينكه نمازشان قضا نشود، به خاطر اينكه نماز را اول وقت بخوانند.(48)
45 - پند استاد
علاّمه طباطبائى ؛ و آية ا... شيخ محمّد تقى بهجت از استاد خود مرحوم آية ا... قاضى ره (1258 - 1366 ه‍ .ق ) نقل نمودند كه فرمود: ((اگر كسى نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد، مرا لعل كند!...))(49)
در نماز احساسها گل مى دهند
گفتگوها بوى سنبل مى دهند
از گلوها بغض ها خالى شود
روى لب لبخند پيدا مى شود
دوست دارى با خدا صحبت كنى
نور را در خانه ات دعوت كنى هست
شيرين تر ز شهد هر عسل
نغمه حىّ على خير العمل
رو به سوى قبله با آغوش باز
خويش را گم كن در آغوش نماز
46 - بر آستان جانان
عمل جراحى انجام شد و خطر عمل تا آن موقع مهار شده بود. همه از نهايت توانايى خود استفاده كرده بودند. شوق و خوشحالى از گذشتن اين مرحله در سيماى همه جارى بود... امام بلافاصله پس از بهوش آمدن با وجود ضعف شديد عارض شده ، وقت نماز را سؤ ال كرد و اشاره كرد كه يكى از آقايان عمامه اش را ببندد و محاسن ايشان را شانه بزند. همه مبهوت بوديم . خدايا اين چه بنده عاشقى است ؟ چقدر در حضور خداوند ادب را مراعات مى كند... در بيمارستان ، ايّام بسترى در هر فرصت كه براى غذا دادن به ايشان مى رفتيم توصيه هاى اخلاقى را فراموش نمى كردند. چندين بار به من و همشيره ها مى فرمود: راه آخرت سخت است ، گناه نكنيد، ترك گناه آسانتر از عذاب خداست ، و مى فرمود: نماز را حتى اگر در پياده رو خيابان باشد اول وقت بخوانيد.(50)
47 - مواظبت بر نماز اول وقت
در اين اواخر حيات مبارك امام ره كه براى نماز جماعت خدمت ايشان مى رسيديم ، خيلى راضى به اينكار نبودند، و مى فرمودند: چون من با سختى بلند مى شوم و مى نشينم شما ناراحت مى شويد، نماز خود را بخوانيد.
من ياد ندارم كه امام نماز اول وقت را به تعويق انداخته باشند. از مادرم شنيدم كه مى گفت : روزى اذان مغرب را گفتند. امام مُهر پيدا نكردند، لذا سريع كاغذى را برداشتند و شروع به نماز كردند. تا اين حّد توجه به نماز اول وقت داشتند.(51)
48 - مسيح كردستان (52)
همسر فداكار سردار رشيد اسلام محمد بروجردى (1333 - 1362 ه‍ .ش ) در مورد مواظبت بر نماز اول وقت ايشان مى گويد:
محمّد در عرض ده سال زندگى مشتركمان طورى بود كه هميشه نمازش ‍ را در اول وقت اقامه مى كرد. در طول مسافرتهايى كه با محمّد داشتيم ، هرگاه در راه صداى اذان به گوشش مى رسيد، هر كجا بود ماشين را پارك مى كرد و همانجا نمازش را بجا مى آورد. اگر چه به مقصدى كه مورد نظرش ‍ بود دور يا نزديك بود. بارها به ايشان گفتم : حالا كه نزديك مقصد است نمازتان را شكسته نخوانيد بگذاريد وقتى به منزل رسيديم نمازتان را كامل بخوانيد. محمّد در جواب مى گفت : حالا كه موقع اذان است نماز مى خوانيم شايد به منزل نرسيديم . اگر رسيديم دوباره كامل مى خوانم و در تمام اين مدّت هيچگاه ياد ندارم كه او بدون وضو باشد.(53)
49 - بعد از نماز
روزى حدود ظهر در محضر شهيد بزرگوار رجائى (1360 ه‍ .ش ) بودم . صداى اذان شنيده شد. در حالى كه ايشان از جايشان حركتى كرده و مى خواستند خود را براى اقامه نماز آماده كنند، در زده شد و خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است ، سرد مى شود، اگر اجازه مى فرماييد بياورم . شهيد رجائى فرمودند: خير، بعد از نماز.
وقتى كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ايشان با چهره اى متبسم و دلى آرام خطاب به من فرمودند: (عهد كرده ام هيچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم ، اگر زمانى ناهار را قبل از نماز خوردم ، يك روز را روزه بگيرم .(54)
50 - عروج
يك ماه از عمليات سخت و طاقت فرساى والفجر 8 مى گذشت . يك روز ساعتى از غروب گذشته ، جواد آقا آب از سر و رويش مى چكيد كه آمد پشت خاكريز. بى سيم چى او در حال نماز بود. گفت : ناصر جان ! اگر صداى بى سيم در آمد، جوابش را بده تا من نماز بگذارم .
- چشم آقا جواد!
نماز مغرب را به علت كوتاه بودن خاكريز نشسته خواند. من كنارش ‍ نشسته بودم و گوش به بى سيم داشتم . نماز عشاء را خواست شروع كند كه صداى بى سيم در آمد.
گفت : ناصر جوابش را بده .
و بعد خودش تكبيرة الاحرام را گفت . دو سه قدم بيشتر به طرف بى سيم برنداشته بودم كه ناگهان خمپاره اى وسط ما فرود آمد.و موج انفجارش مرا به گوشه اى پرت كرد. برخواستم و رفتم سراغ بى سيم . فرمانده لشكر - سردار حاج غلامرضا جعفرى - بود و جواد را مى خواست .
- آقا جواد مشغول نماز است .
- برو بهش بگو با من تماس بگيرد.
رفتم سراغ جواد، ديدم نيست . گفتم : اينكه الان داشت نماز عشاء مى خواند! گوشى را برداشتم و گفتم :
- آقاى جعفرى ! جواد آقا نيست ، نمى دانم كجا رفته .
- هرجا كه هست پيدايش كن !
دوباره شروع كردم به جستجو در آن حوالى . سمت چپ و راست خاكريز را ديدم . يكباره يك سياهى در آن تاريكى شب توجهم را جلب كرد. خم شدم روى سينه خاكريز، خداى من ، جواد آقا! غرق در خون بود و... بغض سنگين ناباورى گلويم را فشرد و سراسيمه به طرف بى سيم رفتم و گريه آلود گفتم :
- حاجى ! منتظر جواد نمانيد، رفته پيش بنيادى !
ايشان ناباورانه گفت !:
- پيش بنيادى يعنى چه ؟
هق هق گريه ام بلندتر شده .
- موقعيت بنيادى كه مفهوم است ؟!
- پس بمان من آمدم !
سردار جعفرى سراسيمه خودش را رساند. امّا پيكر جواد آقا دل آذر (فرمانده عمليات لشكر 17 على بن ابيطالب ) را ياران داغدارش چونان گوهرى گرانبها بر سر و دست برده بودند. و او در نماز به معراج حقيقى سفر كرده بود.(55)
51 - سرباز نماز
در يكى از روستاهاى فيروز كوه جلسه بزرگداشت شهداء برپا بود و شهيد امير سپهبد صياد شيرازى به عنوان سخنران دعوت شده بود.
پس از مداحى و چند برنامه مرسوم ديگر از شهيد صياد خواستند سخنرانى بكند. ايشان پشت تريبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارك و تعالى و درود و صلوات بر پيامبر و آلش عليهماالسّلام فرمود: روزى جلسه مهمى در مورد جنگ خدمت حضرت امام بوديم . وقت نماز شد و امام وضو گرفت و به نماز ايستاد و ما هم به تبع امام فهميديم وقت نماز است و نماز بر همه چيز ترجيح دارد. بعد شهيد صياد شيرازى با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستيد بعد از نماز براى شما سخنرانى مى كنم صحبت را تمام كرد و صفهاى نماز تشكيل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا گرفت .(56)
52 - قبله پنهان
در اوايل اسارت ، ما را از ((العماره )) به بغداد انتقال دادند و يك راست به سازمان امنيت (استخبارات ) بردند. وقتى به آنجا رسيديم ، موقع خواندن نماز بود، امّا عراقيها اجازه اين كار را به ما نمى دادند. ناچار روى زمين نشستيم و براى اينكه نگهبانان متوجه نشوند، نماز را به صورت نشسته خوانديم . آن هم در چهار زاويه مختلف . چرا كه حتى جراءت پرسيدن جهت قبله را از ماءمورين عراقى نداشتيم .(57)
53 - گوشه كلاس
قبل از انقلاب بود، توى دبيرستان اجازه نمى دادند نماز بخوانيم . جايى هم براى اين كار نبود. با چند نفر از بچه ها پنهانى گوشه كلاس روزنامه پهن مى كرديم و نمازمان را همان جا مى خوانديم .
هميشه مُهر همراهمان بود. زنگهاى تفريح ، موقع اذان ظهر، گوشه كلاس ‍ ميعادگاهمان مى شد. يك روز كه مشغول نماز ظهر بودم ، يك دفعه پشت گردنم شروع كرد به تير كشيدن ، كمى پرت شدم به جلو، امّا توجهى نكردم و نماز را ادامه دادم تا تمام شد.
- چرا دارى نماز مى خوانى ؟ تو مدرسه اغتشاش به پا مى كنى ؟
مديرمان بود، بر افروخته و عصبانى .
چيزى نگفتم ، تنها نگاهش كردم . و به خاطر همين نماز، يك هفته از مدرسه بيرونم كردند.(58)
54 - مسابقه و نماز اول وقت
او از همان سنين كودكى به نماز اول وقت اهميت مى داد و فضيلت نماز اول وقت را با هيچ چيز ديگر عوض نمى كرد. در دوران جوانى كه به ورزش ‍ كشتى مى رفت روزى براى انجام مسابقات به اتفاق هم به سالن رفتيم . مسابقات فينال بود، در ميان جمعيت به تماشا نشسته بودم كه چند نفر از رقيبان با هم مبارزه كردند. نوبت به عباس (59) رسيد. چند بار نام او را براى مبارزه خواندند، امّا او حاضر نشد. تا اين كه دست رقيب او را به عنوان برنده مسابقه بالا بردند. نگران شدم به خودم مى گفتم : يعنى عباس كجا رفته ؟ در جستجوى او بودم نگاهم به او افتاد كه از درب سالن وارد مى شد. جلو رفتم و گفتم : كجا بودى ؟ اسمت را خواندند، نبودى ؟
گفت : وقت نماز بود، نماز از هر كارى برايم مهمتر است . رفته بودم نماز جماعت .(60)
فصل سوّم : نمازهاى : جماعت - جمعه
55 - سجاده سرخ
روز جمعه 20 شهريور 1360، روز ديگرى در شهر تبريز بود. آية ا... مدنى نيز در آن روز حال و هواى ديگرى در ايراد خطبه ها داشت . مردم مسلمان مشتاق ملاقات حق ، از سراسر شهر به سوى مصلاى نماز جمعه سرازير شده بودند تا به نغمه هاى با سوز و گداز اين مرد بزرگ گوش جان بسپارند. آن روز هيچ كس نمى دانست سيّدى كه هم اكنون در جلو ديده گانشان چون موجى ناآرام مى خروشد لحظاتى بعد به اقيانوس جاويد آخرت مى پيوندد و براى هميشه در دل درياى سعادت آرام مى گيرد. هر لحظه كه مى گذشت رُخسار اين مسافر بهشتى افروخته تر مى شد، و نور شهادت بر پيشانى اش بيشتر مى درخشيد و سكوت حاكم بر زمان آرامشى قبل از طوفان را براى مردم ، و آرامشى ابدى را براى آن فريادگر رقم مى زد. مدنى همچنان مى گفت و مى ناليد، فريادش اوج مى گرفت و دوباره بر فرق دشمنان انقلاب فرود مى آمد. از تقوا مى گفت و به پارسايى مى خواند، از كربلا مى گفت و به عاشورا مى خواند... زمانى نگذشت كه خطبه ها تمام شد و مدنى قامت به نماز بست . خدايا! چه اتفاقى خواهد افتاد؟ براى هيچ كس ‍ معلوم نبود، امّا هر لحظه كه سپرى مى شد نه تنها تاريخ تبريز، بلكه تاريخ خونبار تشيّع خود را براى ثبت حادثه اى بزرگ و ناگوار آماده مى كرد.
آية ا... مدنى نماز جمعه را به پايان برد و به عادت هميشگى در ميان نماز جمعه و عصر به عبادت مشغول شد. در اين هنگام از صف سوم نماز، منافقى از نسل خوارج بلند شد و به سوى ايشان هجوم برد، پس از لحظه اى كوتاه آية ا... مدنى را كه چون كبوترى آزاد در عالم ملكوت اوج گرفته بود در چنگال كركسى خون آشام قرار داد و سپس صداى انفجارى مهيب محراب عبادت را غرق در خون كرد... امام جمعه بر سجاده خونين غلتيد و محاسن سفيدش با خون سرخش خضاب شد و مرغ روحش كه سالها در سر هواى پرواز داشت قفس تن را شكست و به ملكوت اعلاء پر گشود و بدين گونه دعايش بر كرسى اجابت نشست .! مى گويند آية ا... مدنى چندى پيش از شهادت يعنى بهار سال (1360 ه‍ .ش ) با دوستانش آية ا.. دستغيب ، آية ا... صدوقى و شهيد هاشمى نژاد در مشهد مقدس وقتى ضريح امام رضاعليه السّلام را غبار روبى مى كردند هر كدام دو ركعت نماز حاجت خوانده و از خداوند شهادت در راه اسلام را طلب مى كنند و عاقبت نيز همگى به آن لطف تمام و حُسن ختام مى رسند. زبان رساى آذربايجان ، استاد سيّد محمّد حسين شهريار كه خود در فراق شهيد مدنى و همراهان شهيدش ، گلاب ديده از چشم جارى ساخت . در رثاى شهيدان چنين سرود:
خلوتى با ملك العرشم بود
جستم احوال شهيدان در خواب
خود صداى مدنى بود كه گفت
شهريارا و لهم حسن ماءب (61)
شهريار
56 - در دانشگاه الازهراء
وقتى امام موسى صدر در سال 1338 شمسى وارد كشور لبنان شد به شهر (صور) آمد و نخستين فعاليت خود را با اقامه نماز جماعت در مسجد جامع آن شهر آغاز كرد. او از اين راه در مدّت كوتاهى به موفقيتهاى بزرگى دست يافت .
با تشكيل (مجلس اعلاى شيعيان لبنان )، حتى وقتى كه رياست آن را به عهده داشت همچنان به امامت جمعه و جماعت اهتمام بيشترى از خود نشان داد. وى با خطبه هاى روشنفكرانه خود در نماز جمعه هاى صور، صيدا و بعلبك مردم لبنان را به بيدارى و قيام و اقدام دعوت كرد و انديشه هاى ناب خود را از طريق اين سنگر نفوذناپذير به مردم ستمديده آن مرز و بوم انتقال داد. هنگامى كه به كشورهاى ديگر اسلامى ، از جمله كشورهاى آفريقايى نيز سفر مى كرد براى ارتباط نزديك و ديدار با مردم در مراسم نماز جمعه هاى آنان شركت مى جست و با ايراد سخنرانى با آنان به درد دل مى نشست .
يك وقت به دعوت (جمال عبدالناصر) رئيس جمهور فقيد مصر، سفر 48 ساعته اى به آن كشور نمود. او در نماز جمعه پايتخت مصر حاضر شد، در اين حال امامت نماز جمعه مسجد الازهراء به عهده وى گذاشته شد. امام موسى صدر در آن روز با ايراد خطبه هاى آتشين همه نماز گزاران را در حيرت و انديشه فرو برد. در آن حال با استقبال و اصرار مردم و به پيشنهاد جمال عبدالناصر اين سفر 48 ساعته به يك سفر ده روزه تبديل گرديد. در اين مدّت او از فرصت استفاده كرد و نقش بزرگى را در بيدارى مردم مصر نسبت به مسائل منطقه و جهان ايفا نمود. امام موسى صدر اين شخصيت بزرگ اسلامى ، جزو اولين شخصيت هايى است كه به نماز جمعه هاى بى روح و كم خاصيّت كشورها، جنبه عبادى ، سياسى داد و آن را به معناى واقعى اقامه كرد.(62)
كليد راز بزرگى است هر كلام نماز
چه با شكوه و عظيم است ازدحام نماز
نسيم بارش نور است در كوير وجود
سحر به مسجد آدين ها، سلام نماز
((مردانى ))
57 - اين نماز را ترك نكن
آن روزى كه بناى كشف حجاب شد، رضاخان دستور داده بود افرادى كه جزء روساء بودند مثل رئيس نظميه و غيره بايد اول كشف حجاب كنند. هر شب نوبت يكى بود، مثلاً امشب رئيس نظميه ، شب ديگر رئيس امنيّه ، شب ديگر شهردارى ، و هر شبى يكى بود شب به شب . آن وقت زن آن رئيس مكّشفه مى شد و اطراف او را زن ها مى گرفتند. زمانى كه آية ا... العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى (1274 - 1355 ه‍ .ق ) مى خواست براى نماز مغرب و عشاء به حرم برود. در خيابان تظاهر مى كردند كه جاى سوزن انداختن نبود. حاج شيخ طبق معمول هر شب بايد از توى اين جمعيت براى نماز مغرب و عشاء عبور كند. و اين مراسم مخصوصاً همان وقتى اجرا مى شد كه زمان عبور ايشان بود. خودش فرمود: من كه ديدم اين وضعيّت است ، فكر كردم رفتن به نماز مغرب عشاء را ترك كنم . من كه نمى توانم نهى از منكر كنم و بايد از اينجا هم عبور كنم . و اينها هم سر راه من اين كار را مى كنند. اگر حرف نزنم تقرير مى شود، مى گويند: پس اينكارها را قبول كرده ! اگر حرف بزنم چطور با اين شخص حرف بزنم ! پس بهتر است كه به نماز نروم . اين چه نمازى است كه من بروم . اين فكر را با هيچ كس در ميان نگذاشتم ، خودم عهد كردم كه نروم . طرف عصر كه در اطاق خوابيده بودم ديدم درب باز شد و سيّدى با محاسن بلند آمد و گفت : اين نماز را ترك نكن ! من به اين جهت دلم محكم شد.(63)
58 - شصت سال تلاش براى احياء نماز جماعت
آية ا... مرعشى نجفى (1315 - 1411 ه‍ .ق ) سخت مقيّد بود كه نمازهاى خويش را در وقت فضيلت و با جماعت برگزار كند. در برخى از يادداشتهاى سالهاى قبل چنين نوشته است : هنگامى كه در قم سكونت كردم صبحها در حرم حضرت معصومه عليهاالسّلام اقامه جماعت نمى شد و من تنها كسى بودم كه اين سنّت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پيش به اين طرف صبح زود و پيش از باز شدن درهاى حرم مطهّر و زودتر از ديگران مى رفتم منتظر مى ايستادم . اين انتظار گاهى يك ساعت قبل از طلوع فجر بود، تا خدّام درها را باز كنند. زمستان و تابستان نداشت . در زمستانها، هنگامى كه برف همه جا را مى پوشاند، بيلچه اى كوچك به دست مى گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز مى كردم تا خود را به حرم مطهّر برسانم . در آغاز خود به تنهايى (در حرم نماز) مى خواندم ، تا پس از مدّتى يك نفر به من اقتدا كرد و پس از آن كم كم افراد ديگرى اقتدا كردند و به اين ترتيب نماز جماعت را در حرم مطهّر آغاز كردم و تا امروز كه شصت سال از آن تاريخ مى گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نيز اضافه شد و از آن پس ‍ روزى سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه عليهاالسّلام و صحن شريف نماز جماعت مى خواندم .(64)
59 - سفارش به نماز جماعت
اين حكايت را 37 سال قبل آية ا... العظمى مرعشى ؛ براى يكى از خواص نزديك خويش نقل كرده و اكيداً سفارش نموده بود كه تا من زنده هستم براى كسى نقل نكن .
در زمان اقامت در سامراء چندى در سرداب مقدس شبها بيتوته مى كردم . شبهاى زمستان در اواخر يكى از شبها كه در سرداب مقدس بودم ناگهان صداى پايى شنيدم . با آنكه درِ سرداب بسته بود فوق العاده وحشت نمودم كه شايد از مخالفين شيعه و از دشمنان اهل بيت باشد. شمعى كه با خود داشتم ، خاموش شده بود، امّا صدا و لحن نيكويى به گوشم رسيد كه فرمود:((سلام عليكم ))، و نام مرا به زبان آورد. من جواب دادم و عرض كردم شما كى هستيد؟ فرمود: يك نفر از پسر عموهاى شما. عرض كردم درِ سرداب بسته بود، شما از كجا وارد شديد؟ فرمود: اَللّهُ عَلى كُل شَىٍ قَدير. عرض كردم اهل كجا هستيد؟ فرمود: اهل حجاز هستم . فرمود: چرا در اين وقت به اينجا آمده اى ؟ عرض كردم حوائجى دارم و به جهت آنها متوسل شده ام . فرمود: جز يك حاجت ، بقيه حوائج شما برآورده خواهد شد. پس ‍ آن سيّد سفارشهايى كردند. از جمله تاءكيد بر نماز جماعت ، مطالعه فقه ، حديث و تفسير، صله رحم ، رعايت حقوق اساتيد و معلمين و تاءكيد بر مطالعه و حفظ نهج البلاغه و ادعيه صحيفه سجاديه و ... پس من از او خواستم كه براى من به درگاه الهى دعا كند. پس دستها را به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: الهى ، بحق النبى و آله اين سيّد را موفق به خدمت شرع فرما، و حلاوت مناجات با خود را به او بچشان و قدرى تربت سيّدالشهداء را كه با هيچ چيز مخلوط نبود و به اندازه چند مثقال بود به من داد. پس از آن ناگهان ناپديد شد و متاءسفانه در وقت حضور او ندانستم كه او آقا ولى عصر ((عج )) است .(65)
60 - در حال نماز جماعت
روزى سيّد رضى صاحب نهج البلاغه (359 - 406 ه‍ ق ) در نماز جماعت به برادرش ، سيّد مرتضى (355 - 436 ه‍ ق ) اقتدا كرده پشت سر او به نماز ايستاد. چون به ركوع رفتند، سيّد رضى نماز را فرادى كرده و از نماز جماعت جدا شد، بعد از نماز از او سؤ ال كردند: چرا نماز جماعت را تا آخر ادامه ندادى ؟
فرمود: چون به ركوع رفتم ، ديدم امام جماعت در خون غوطه ور است و در حال نماز نيست و من نماز خود را از جماعت قطع كردم .
اين مسئله را براى سيّد مرتضى نقل كردند. گفت : برادرم راست گفته است . زيرا قبل از نماز مسئله اى از حيض از من پرسيدند و من در حال نماز درباره آن مسئله فكر مى كردم .(66)
61 - آئين ره يافتگان
آية ا... بروجردى (1292 - 1380 ه‍ .ق ) در سفر به مشهد، مرحوم آية ا... حاج على اكبر نهاوندى (متوفى 1369 ه‍ .ق ) از ايشان خواست كه به جاى وى نماز جماعت اقامه كند. ايشان هم بعد از اصرار پذيرفتند و ماه رمضان را در مكان آية ا... نهاوندى نماز جماعت خواندند.
بعداً مرحوم نهاوندى نقل كردند: چشمم آب آورد بود براى مداوا و عمل جراحى به تهران رفتم ، ديدم هنوز فرصتى تا عمل جراحى هست . به عتبات مقدسه در نجف اشرف رفتم . آية ا... سيّد ابوالحسن اصفهانى (1284 - 1365 ه‍ .ق ) از من خواستند كه در مكان ايشان نماز بخوانم . بعد از نماز مغرب در قافله دوم ، صدائى را شنيدم كه فرمود:
((عَظَمَت وَلَدِى فَعَظَمَتُكَ.)) جايى دادى به فرزندم ، ما هم به تو جاى داديم .(67)
راهى بزن كه آهى بر ساز آن توان زد
شعرى بخوان كه بر او رطلى گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سر بلندى بر آسمان توان زد
((حافظ))