امام و ماموم در جلوه گاه حضور

محمد جواد ابوالقاسمى‏

- ۴ -


امام جماعت و مردم‏

در شكل دهى و نظام بخشى نهادهاى مختلف جامعه، حكومتها، گروها و احزاب، مردم و مردمدارى جايگاه اصلى رإ؛طٍطٍَ به خود اختصاص مى‏دهد.

مرورى در زندگانى رهبران و مصلحان موفق جهان نشان مى‏دهد: بزرگترين ويژگى آنها ارتباط مستقيم و همراهى با مردم بوده است و يكى از شاخصه‏هاى قدرت؛ امكان اداره، سازماندهى و بسيج مردم است.

اگر حضرت امام خمينىقدس سرهتوانست يك انقلاب عظيم را سازماندهى كند و در زمانى كوتاه، توفانى را سرتاسر جهان ايجاد كند بخش عظيم اين موفقيت مرهون پيوند عميق و رابطه گسترده امام و امت بود.

حضرت امامقدس سرهعاشق مردم بود و از رهگذر مردم با جهانيان سخن مى‏گفت. پايگاه و جايگاه اصلى ايشان قلبها و دلهاى مردم بود و از طريق تسخير موفق شد حكومت طاغوت و شاه را سرنگون كند. ايشان تا آخرين لحظه‏هاى عمر مباركشان از مردم سخن مى‏گفت. در حقيقت آنچه باعث شد پايه و اساس قانون اساسى و مشروعيت حكومت، بر آراى مردم استوار شود، هدايت و راهنمايى ايشان بود.

بنابراين حفظ و اداره مساجد و مراكز اسلامى و دينى مانند ديگر واحدها و نهادها اجتماعى منوط به جلب و جذب مردم و حضور مشتاقانه آنهاست.

تاريخ و فرهنگ اسلام و گواهى بر جايگاه رفيع و خواست مردم و تصميم گيريهاى اساسى است و هر گاه مردم براى امر خيرى گام به پيش گذاشته‏اند بزرگان دين از آن استقبال و تا پاى جان ايستادگى كرده‏اند.

زمانى كه على (عليه السلام) تصميم به سكونت مى‏گيرد و از حكومت ظاهرى كناره‏گيرى مى‏كند، مردم به سراغ ايشان مى‏آيند و بر پذيرفتن حكومت اصرار مى‏كنند، ولى امام سرباز مى‏زنند تا كار به جايى مى‏رسد كه امام به خاطر حضور مردم احساس تكليف جديد مى‏كنند و اين موضع را به طور صريح اعلام مى‏نمايند:

لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر... (105).

اگر مردم گرد نمى‏آمدند و حجت الهى به خاطر حضور مردم بر من تمام نمى‏شد، هرگز حكومت را نمى‏پذيرفتم.

در جنگ صفين چون آراى مردم متشتت شد و حق و باطل در هم آميخت، على (عليه السلام) به حكميت تن در داد.

امام حسن (عليه السلام) وقتى با غفلت و جهالت مردم عصر خود مواجه و از اصلاح آنها مايوس شد به خاطر جان مسلمانان و فراهم كردن زمينه‏هاى قيام؛ آگاهانه به صلح با معاويه تن در داد.

امام حسين (عليه السلام) چون با درخواست مردم كوفه مواجه شد، بى‏تفاوتى و سكوت را بر خود جايز نشمرد و با علم به شهادت روبه سوى كوفه گذاشت و ساير امامان معصوم (عليه السلام) همواره بر اين نكته تاكيد داشته‏اند كه اگر ياورى مى‏داشتند قيام مى‏كردند.

امام دوازدهم حضرت مهدى (عليه السلام) چون كار را ناتمام ديدند و از سوى ديگر ياورى را نداشتند به امر خداوند، غايب شدند و تا زمانى كه امر خداوند صادر نشود و زمينه لازم در مردم پديد نيايد، در پرده غيبت باقى خواهند ماند.

موارد فوق نقش اساسى حضور و يا عدم حضور مردم در صحنه‏هاى مختلف سياسى، اجتماعى و از طرفى جايگاه مسؤوليتى امام جماعت را در بها دادن، جذب و سازماندهى مردم نشان داد.

مردم، شاهرگ حيات امام در تمامى صحنه‏ها هستند و بدون ماموم، امام معنايى ندارد، امام بايد در خدمت مردم باشد و چون پدرى مهربان براى ارتقاء و تعالى امت خود تلاش كند.

بر همين اساس فلسفه وجودى عالمان دين، آن است كه احكام شرء را فرا گيرند، سپس به هدايت و انذار مردم بپردازند، دردهاى انسانى را بشناسد، واقعيتهاى جامعه را درك و لمس كنند، آن گاه دست به اقدام زنند و در كنار هر حادثه و واقعه‏اى مردم را يارى دهند و راه بنمايند.

به گفته شهيد آيت الله دكتربهشتى:

... مردم ما، بخواهيم يا نخواهيم از روحانى محلشان انتظار دارند كه اگر گره‏اى در كارشان پيدا مى‏شود، قدم بگذارد جلو و گره گشايى كند، مشكل پيدا مى‏شود، حل كند... اينها از خصلتهاى اساسى يك روحانى است‏ (106).

مردم، روحانيون را امين خود و يار ستمديدگان مى‏شمرند به همين دليل انتظار دارند كه روحانى با چهره باز به درد دل آنان گوش فرا دهد و گروهى از كارشان بگشايد. در اين زمان كه تصور مى‏كنند روحانيون بر انجام امور توانايند، اين توقع شدت يافته است. مردم با راستى و تعهدى كه از اهل علم سراغ دارند، از درون جان، به آنان عشق مى‏ورزند و اعتماد مى‏كنند. اين اعتماد، گوهر گرانبهايى است كه روحانيت بايد آن را به مقصود از مردمدارى روحانيون، آن است كه آنان تكيه گاه محرومان و مستضعفان باشند، منافع عامه و توده مردم را بر منافع خاصه، پيشى بدارند، خود را به زندگى مردم نزديك بسازند و از اين را0، محبوبيت مردمى خويش را دوام بخشند.

امام امت اين حقيقت را اين گونه ترسيم مى‏كند:

خصوصيات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرتها و مهمتر از همه، احساس مسؤوليت در برابر توده‏ها، روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است‏ (107).

سيره پيشينيان حوزه‏ها بر اين بوده است كه در كنار تعليم تربيت، به روحيه مردمى و برخوردهاى اجتماعى حوزويان نيز توجه داشته‏اند. اهميت مردم دارى را كمتر از ارزش فراگيرى علم و دانش براى آنان نمى‏دانسته‏اند، از جمله درباره دقتميرزاى شيرازى بزرگدر اين باب گفته‏اند:

يكى از شاگردان ميرزاى شيرازى بزرگ، كه عازم ايران بود، از ايشان در خواست اجازه اجتهاد كرد. ميرزا به ايشان فرمودند: اگر چه شما ملا و مجتهد هستيد، ولى اخلاق خوب و مردمدارى نداريد، به اين لحاظ، اين اجازه به نفع شما نيست‏ (108).

امام صادق (عليه السلام) فرمودند:

قال الله عزوجل: الخلق عيالى، فاحبهم الى الطفهم بهم، و اسعاهم فى حوائجهم‏ (109).

خداوند بزرگ فرمود: مردم نان خور من محسوب مى‏شوند و كسى نزد من گراميتر است كه نسبت به آنها مهربانتر باشد و در رفع مشكلاتشان بيشتر بكوشد.

از پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) سئوال كردند: چه كسى نزد خداوند عزيزتر است؟

جواب داد:

انفع الناس للناس‏ (110).

كسى كه نفع او براى انسانها بيشتر باشد.

مفهوم مردم دارى‏

مردم دارى، برداشتى است از عنوانهاى مانند: جاذبه، الفت، حسن معاشرت، مواسات، مخالطه، مرابطه و... كه هر يك به گونه‏اى اشاره به عزيز داشتن مردم و جذب و رفتار شايسته با آنان دارد.

مردم دارى، روحيه و خصلتى است شايسته، پسنديده و ارزشمند. دارندگان اين روحيه و خصلت، به مردم عشق مى‏ورزند و هم و غم خود را صرف هدايت آنها و رفع مشكلات مادى و معنوى آنان مى‏كنند. وقتى چنين ارتباطى از سوى امام و ماموم ايجاد شد، مردم نيز دلگرم مى‏شوند و به شوق مى‏آيند و مى‏كوشند امكانات خود را براحتى براى رفع حوايج مومنان در اختيار امام قرار دهند و در نتيجه مسجد به محفل انس، شفقت و مهربانى تبديل مى‏شود.

نكته قابل توجه اين است كه برخى از افراد، مردم دارى را با مردم زدگى و با بهره برداريهاى بيجا از آنان براى اغراض سياسى خود اشتباه مى‏گيرند؛ لذا مردم دارى اين نيست كه مردم براى تحكيم پايه‏هاى حكومت و موقعيت اجتماعى افراد بهانه شوند، يا منظور از آن اين نيست كه هر گونه سازش و محبت را، گر چه به قيمت از دست دادن ايده و عقيده، مردم دارى بناميم، زيرا همان گونه كه مردم فريبى در قالب مردم دارى محكوم و ضد ارزش است. مردم دارى و مردم زدگى نيز، اگر با نام مردم دارى باشد، ناپسند و نكوهيده است.

معناى مردم دارى و به اصطلاح امروز اجتماعى بودن آن نيست كه انسان هدفدار و مسلكى كند و با همه افكار و انديشه‏ها كنار آيد؛ زيرا انسان هدفدار و مسلكى داراى فكر و ايده است و ناگزير چنين انسانى، يك رو، قاطع و صريح است و در نتيجه از دورويى و چابلوسى و... به دور است؛ از اين روى، گروهى با او دوست مى‏شوند و گروهى دشمن. برخى به سوى او جذب مى‏شوند و برخى با او مى‏ستيزند و طرد مى‏شوند. بنابراين، مفهوم مردم دارى، غير از مفهوم سازشكارى و مانند آن است. مردم دارى بار مثبت و ارزشى است و فرق است بين انسان كه روحيه مردمى و نوع دوستى دارد كسى كه مردم را وسيله گرايشها و غرضها شخصى قرار داده و آنان را مى‏فريبد (111).

هر چند بايد بين مردم دارى و مردم زدگى تفاوت فايل شد، ولى امام جماعت چون بر مسند پدرى و امامت تكيه زده است؛ اگر حتى بر عدم صلاحيت فردى كه در نماز جماعت حاضر مى‏شود ظن قوى پيدا كند، حق ندارد كه با او بر خورد منفى كند،، چه بسا براى توبه آمده باشد؛ انبيا و ائمه معصومين (عليه السلام) علم غيب داشتند ولى از آن در برخوردهاى عادى استفاده نمى‏كردند و به مردم عشق مى‏ورزيدند و شب و روز به فكر آنها بودند.

خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد:

فلعللك باخع نفسك على آثار هم‏ (112).

اى رسول من! نزديك است كه در غم مردم هلاك شوى و قالب تهى كنى.

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خود را در غم و درد مردم شريك مى‏داند و هر صبح و شام براى آنها دعا مى‏كند، از دنيا به كمترين آن قناعت مى‏كند و وجود مباركش را در جنگها، در صحراهاى سوزان حجاز و در برخورد با دشمنان بى رحم به خطر مى‏اندازد و با مؤمنان در اوج رافت و عطوفت و گذشت رفتار مى‏كند.

عزيز عليه ما عنتم، حريص عليكم بالمومنين روف رحيم‏ (113).

از فرط محبت و نوع پرورى، فقر و پريشانى و جهل و فلاكت شما بر او سخت مى‏آيد و بر آسايش و نجات شما بسيار حريص و به مومنان رئوف و مهربان است.

ارزش مردم دارى‏

در منابع دينى، به تعبيراتى بر خورد مى‏كنيم كه هر يك به گونه‏اى اهميت و ارزش مردم دارى را مى‏نمايانند و بدان تشويق مى‏كنند و از سوى ديگر مردم گريزى، بى مهرى نسبت به همنوعان و فرو رفتن در لاك خود و گريختن از اجتماع را مورد نكوهش قرار مى‏دهند.

على (عليه السلام) مى‏فرمايند:

اعجز الناس من عجز عن الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم‏ (114)

نا تواناترين مردم، كسى است كه توان به دست آوردن دوست ندارد و ناتوانتر از او كسى است كه دوستى به دست آرد و او را از دست دهد.

انسانهاى مردم دار، مانند خورشيد بر نيك و بد مى‏تابند و همانند ياران بر سرزمين دلها مى‏بارند؛ جويبارى هستند كه در مسير زندگى خويش، همگان از آن بهره‏مند مى‏شوند؛ از قدم و قلمشان، جز رحمت و مهربانى نمى‏پراكنند؛ از زبانشان جز نيكى و محبت شنيده نمى‏شود؛ الفت ديگران را در دل دارند و در روابط اجتماعى مظهر لطف و رحمانيت خداوندند؛ نيكى سيرتانى هستند كه از ژرفاى وجودشان به مردم عشق مى‏ورزند و با آنان مى‏جوشند.

رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

خياركم احسنكم اخلاقا الذين يالفون و يولفون‏ (115)

بر گزيده‏ترين شما خوشخوترين شمايند؛ آنان كه با ديگران انس مى‏گيرند و ديگران نيز با آنان مأنوس مى‏شوند.

در سلسله ارزشها، الفت و مردم دوستى جايگاه ويژه‏اى دارد، تا آن جا كه انسان بدون اين روحيه، از نظر اسلام از شمار مومنان راستين بيرون است:

خير المومين من كان مالفه للمومنين و لا خير فيمن لا يالف و لا يولف‏ (116)

بهترين مومنان كسانى هستند كه به مومنان انس ورزند مومنى كه چنين نباشد، در او خير و صلاحى نيست.

خير و صالح جامعه، در گرو دگر خواهى و نوع دوستى است؛ نعمتى كه هيچ گاه نبايد از آن غفلت كرد و آن را به فراموشى سپرد، بلكه بايد همواره تابلو راه و مد نظر باشد.

و اذكروا نعمته الله عليكم اذا كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فا صبحكتم بنعمته اخوان (117)

و نعمت خدا بر خويشتن به ياد آريد، آن گاه كه دشمن يكديگر بوديد و دلهايتان را به هم الفت بخشيد، تا در پرتو نعمتش برادر شديد.

پيوند زدن دلها، نزديك ساختن انديشه‏ها و تسخير قلوب انسانها كار آسانى نيست.

آنكه مى‏كوشد تا مردم را در صحنه‏هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى كه دارد و از پراكندگى و تكروى به وحدت و جمع انديشى بكشاند، كار بزرگى انجام مى‏دهد.

ازله الرواسى اسهل من تاليف القلوب المتنافره‏ (118)

كندن كوههاى استوار، آسانتر از پيوند دادن دلهاى از هم جداست.

در شرايطى كه همه افكار يكسان نيست، روحيه‏هاى افراد متفاوت و گوناگون است، زمينه‏هاى روحى اشخاص در حالتهاى مختلف آمادگيهاى گوناگون دارد، گاهى اقبال و پذيرش دارد و گاهى ادبار و روگردانى، الفت و مهرورزى زمينه اقبال و رو آورى را نسبت به همديگر فراهم مى‏سازد:

قلوب الرجال وحشيته فمن تالفها اقبلت عليه‏ (119)

دلهاى مردم رمنده‏اند، هر كه آنها را به خود خو داد، روى به آنها نهاد.

بدين سان، معلوم مى‏شود در شمارش ارزشها اخلاقى مهرورزى و مردم دارى، سنگ زيرين و گام نخستين است و در معارف و فرهنگ اسلام نيز، نخستين و آخرين سفارش همين موضوع بوده است.

على (عليه السلام) در آخرين لحظه‏هاى زندگى به فرزندانش وصيت كرد:

يا بنى عاشورا الناس عشره ان غبتم حنوا اليكم و ان فقدتم بكوا عليكم‏ (120)

فرزندانم! با مردم به گونه‏اى رفتار كنيد كه اگر زنده باشيد مشتاق ديدار شما باشند و اگر مرديد برايتان گريه كنند (121).

از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است كه:

ما عبد الله بشى‏ء احب الى الله من ادخال السرور على المومن‏ (122)

هيچ عبادتى نزد خداوند محبوبتر از خوشحال كردن مومن نيست.

خداوند، از ميان همه عبادتها، رياضتها، جهادها ايجاد سرور نشاط را در خانه يك مومن بر گزيده است و اين انتخاب براى عظمت و احترامى است كه براى انسانها به خصوص مومن قايل است چرا كه حرمت او را حتى از كعبه بالاتر دانسته است.

به فرمايش امام صادق (عليه السلام):

المومن اعظم حرمه من الكعبه‏ (123)

حرمت مؤمن از كعبه بالاتر است.

همچنين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

المومن اكرم على الله من ملائكته المربين‏ (124).

ارزش مومن نزد خداوند از فرشتگان مقرب بالاتر است.

اين احاديث و دهها و روايت ديگر، بيان كننده جايگاه و اهميت مردم و بخصوص مومنان است و وظيفه آنان را در مناسبات اجتماعى سنگينتر مى‏كند و نشان مى‏دهد كه همان اندازه كه جلب و جذب آنها باعث خشنودى پروردگار است، طرد و دفع آنان موجب خشم و غضب خداوند مى‏شود. لذا آگاهى و تلاش براى دستيابى به رهها و شيوه‏هاى مردم دارى ضرورى است.

آداب و شاخصه‏هاى مردم دارى‏

اداره مردم و مردم دارى از كارهاى بسيار سخت است. مهمترين بحث روانشناسى تربيتى و مديريت در سده‏هاى اخير موضوع مردم دارى، رفتار سازمانى و منابع نيروى انسانى است. از جمله دلايلى كه كارهاى مردم دارى را مشكل ساخته است مردم شناسى است. چون هر گروه و صنف براى خود راه و رسمى دارند. و با هر كسى بايد با زبان، فرهنگ و ذوق او برخورد كرد. به همين دليل بايد پيش از هر چيز روحيات، جايگاه اجتماعى، سطح تحصيلات، وضعيت معشيت و ديدگاههاى سياسى، اجتماعى مامون بخوبى مورد شناسايى دقيق قرار گيرد و با آنان به فراخور روحيه و شرايطشان برخورد شود. با احترامها كه به سبب مراعات نكردن شرايط، بى احترامى تلقى مى‏شود.

آنچه در پى خواهد آمد بخشى از اصول و روشهاى عمومى است كه به آن توصيه شده و با رعايت شرايط خاص در مسير مردم دارى بايد به كار برده شود.

احسان‏

احسان، عبارت از نيكى و خير رساندن به ديگران، بدون انتظار پاداش متقابل است. اين فضيلت اخلاقى و انسانى يكى از كارآمدترين و جذاب‏ترين فضايل براى جذب مردم و نشاط بخشيدن به فضاى معنوى مساجد و محافل دينى است. چه بسا در جامعه، عدالت و عفو كار ساز نباشد و مشكلات را به سامان نرساند، ولى احسان، كار گشا شود.

خداوند در قرآن كريم، ضمن فرمان به عدالت، به احسان نيز دستور مى‏دهد:

ان الله يامر بالعدل و الاحسان... (125).

در جاى ديگر در شمارش ويژگيهاى تقوا پيشگان و پرهيزكاران مى‏فرمايد:

... والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين‏ (126).

... و فرو خوردگان و در گذرندگان از مردم خداوند نيكوكاران را دوست مى‏دارد.

اين دو آيه نشان مى‏دهد كه احسان، مرحله بالاترى از عدل و عفو است.

در معناى احسان، نوعى گذشت و ايثار نهفته است، يعنى علاوه بر مراعات عدالت در همه زمينه‏هاى و گذشت و چشم پوشى، در خيلى از موارد بايد با مردم از راه احسان برخورد كرد، با اين توضيح كه عفو، يعنى مقابله نكردن با بدى و عدل يعنى هر كسى را به او دادن، در حالى كه احسان، يعنى بخشش بيش از اسحاق به افراد و گرفتن كمتر از ميزان از آنان احسان نه تنها در حق مومنان فضيلت و ارزش است، بلكه به مخالفان و دشمنان نيز، توصيه و سفارش شده است:

و لا تستوى الحسنه و لا السيئه با التى هى احسن فاذا الذى بينك و بينه عداوه كانه ولى حميم‏ (127).

خوبى و بدى برابر نيستند. همواره به نيكوترين وجهى پاسخ ده، تاكسى كه ميان تو و او دشمنى است، چون دوست با تو مهربان شود.

احسان، زمينه ساز محبت و جذب انسانهاست، گاهى با قدرت و سلاح نمى‏توان كسى را رام كرد، اما با نيكى و احسان مى‏توان او را به راه آورد.

در اصل، انسان بنده احسان است:الانسان عبد الاحسان‏ (128)و رمز تسخير قلبها و تاليف دلها احسان است:بالاحسان تملك القلوب‏ (129)بديهى است اگر كسى به ديگرى احسان كند، عواطف او را متوجه خود مى‏سازد و نمى‏توان اين واقعيت را انكار كرد.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

ان الله جعل قلوب عباده على حب من احسن اليها و بغض من اساء اليه (130).

خداوند دلها را در تسخير محبت كسى قرار داده كه به او نيكى كند و بر بغض و كينه كسى قرار داده است كه به او بدى كند.

كارايى احسان در اجتماع، از بسيارى قوانين دست و پاگير بيشتر است. اگر كسى بخواهد فقط به انجام دادن وظيفه قانونى و ادارى خود بسنده كند، خيلى از كارها به زمين مى‏ماند و بسيارى از مشكلات حل نمى‏شود. اما با روش احسان و نيكى كردن به مردم، بسيارى از نابسامانيها به سامان مى‏رسد.

امام على (عليه السلام) بهعبد الله بن عباسفرمانرواى بصره كه در آن زمان دچار فتنه‏ها و آشوبها شد بود دستور دادند:

فحادث اهلها با الاحسان اليهم‏ (131).

پس مردم آن سامان را با نيكويى كردن به ايشان خرم و شادگردان.

در نظام ارزشى اسلام، بر اين نكته مهم تكيه شده است كه در روابط اجتماعى از شيوه احسان استفاده شود. قرآن مجيد مى‏فرمايد:

قولوا للناس حسن (132).

و به آدميان سخن به نيكى بگوييد.

و در جاى ديگر مى‏فرمايد:

... احسن كما احسن الله اليك‏ (133).

همچنان كه خدا به تو نيكى كرده، نيكى كن.

يكى از نامهاى پروردگارمحسناست و در بسيارى از دعاها با اين نام مبارك خوانده مى‏شود.

احسان شاخه‏هاى گوناگونى و مصاديق فراوان دارد. معناى آن در بعد فكرى و فرهنگى، هدايت كردن، در بعد اقتصادى بخشش، وام دادن و انفاق و در بعد انسانى و عاطفى، مواسات، محبت، همراهى و همدردى داشتن است.

در حدود سال 1360 هجرى شمسى شخصى به محضر حضرت آيت الله العظمىنجفى مرعشىوارد شد و در گفت و گوها، عرض كرد: جمعى از دوستان در كردستان و سيستان و بلوچستان به خدمتگزارى اشتغال دارند؛ با توجه به تجربه‏هاى طولانى حضرت عالى در امر تبليغ و ارشاد، توصيه شما ايشان جهت جذب افراد چيست؟ و براى موفقيت بيشتر آنان، بايد از چه شيوه و ابزارى بهره برد؟ ايشان سه بار فرمودند: احسان، احسان، احسان!

خوشرويى‏

خوشخويى، خوشرويى و به تعبير رواياتبشاشت،طلاقت وجهووجه منبسطاز عوامل اساسى جذب به شمار مى‏رود. انسان با حسن خلق و روى گشاده مى‏تواند بذر محبت و دوستى را در سرزمين دلها بيفشاند و عواطف و احساسات انسانها را درو كند.

به حسن خلق توان كرد صيد اهل نظر   به آب و دانه بگيرند مرغ دانا را

البشاشه حباله الموده‏ (134).

گشاده رويى دام دوستى است.

براى كاميابى در معاشرت، حسن خلق، نخستين شرط است. هيچ صفتى نمى‏تواند به اندازه آن عواطف ديگران را بر انگيزد و اين امر براى همگان ممكن و شدنى است. رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد:

انكم لن تسعوا الناس باموالكم و لكن يسعهم منكم بسط الوجه و حسن الخلق‏ (135).

شما كه نمى‏توانيد با ثروت خود دل همه مردم را به دست آوريد، پس با روى گشاده و حسن خلق با آنان رفتار كنيد.

راز محبوبيت در گرو خوش خلقى است و رمز يگانگى در پرتو خوشرويى. آنكه در رفتارش با ديگران خوش برخورد است، همچون آهنربايى است كه فلز وجود انسانها را به سوى خود مى‏كشاند و پراكنده‏ها را به هم متصل مى‏سازد؛ از اين روى، هيچ گاه، احساس تنهايى نمى‏كند.

من حسنت خلقه كثر محبوه و انست النفوس به‏ (136).

آن كه خوش خلق باشد، دوستان فراوانى خواهد داشت و ديگران نيز، با او انس و محبت مى‏گيرد.

به شيرين زبانى و لطف خوشى   توانى كه پيلى به مويى كشى

از بررسى زندگى پيامبر، بويژه پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليه السلام) چنين استفاده استنباط مى‏شود كه آن بزرگواران، براى رسيدن به هدفهاى تربيتى خود، از اخلاق اجتماعى و اصول انسانى و حسن خلق، بهره مى‏گرفته‏اند.

شيوه رفتار آنان با مردم، چنان بود كه در ژرفاى جان مردم نفوذ مى‏يافتند و بسرعت آنان را به سوى هدفهاى خود جلب و جذب مى‏كردند. قرآن با روشنى مى‏فرمايد:

فيما رحمه من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك‏ (137).

به سبب رحمت الهى است كه نسبت به مردم نرم خو شده‏اى كه اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى‏شدند.

حسن خلق و رفتار نيك پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) زمينه‏اى شد براى نفوذ كلام و پيامش در دلها. او آغوش محبت خود را به روى همگان مى‏گشود و همه را مورد لطف و عنايت خويش قرار مى‏داد، از اين رو، يكى از مهمترين علل و عوامل پيشرفت اسلام را در آغاز كار، اخلاق نيكو و رفتار انسانى آن حضرت شمرده‏اند.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم)، در عين صلابت و شدت در مسايل اصولى، در مسايل شخصى و فردى نهايت نرمى و مهربانى را از خود نشان مى‏داد، به همين سبب، خداوند در قرآن مجيد خلق نيك او را ستوده و از آن به عظمت ياد كرده است:

انك العلى خلق عظيم‏ (138).

تو عظيمترين خلقيات انسانى را دارى

به همين دليل خداوند، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) را سر مشق ديگران قرار داد (139).

لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله‏ (140).

هر كسى ميل دارد به مقام قرب الهى برسد، بايد از روشها و شيوه‏هايى بهره جويد كه رسول الله(صلى الله عليه و آله و سلم) استفاده مى‏كرد.

بردبارى‏

گاهى در برخورد و معاشرت با مردم، شرايطى پيش مى‏آيد كه زمينه خشم و غضب را فراهم مى‏كند. در چنين شرايطى، به نيروى كنترل كننده‏اى نياز است كه جلو بازتابهاى تند را بگيرد و آدمى را از پيامدهاى ناگوار غضب مصون دارد. آنچه مى‏تواند انسان را در آن حالت هيجانى حفظ كند و شعله‏هاى خشم او را فرو نشاند، بردبارى است. بردبارى از اراده‏اى محكم و عزمى راسخ بر مى‏خيزد. براى دستيابى به فضيلت حلم، بايد ازتحلمآغاز كرد كه مقدمه رسيدن به حلم است. يعنى با فرو بردن خشم (كظم غيظ) و تحمل تلخى آن، مى‏تواند به شهد گواراى بردبارى رسيد (141).

ان لم تكن حليما فتحلم فانه قل من تشبه بقوم الا ان اوشك ان يكون منهم‏ (142).

اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى وادار، چه كمند كسانى كه خود را همانند مردمى كند و از جمله آنان نشوند.

ارتباط بردبارى با مردم دارى، كاملا روشن است، بردبارى عامل جذب و مايه محبوبيت در اجتماع است. نخستين ثمره‏اى كه فرد بردبار، از اين فضيلت انسانى دريافت مى‏كند، پشتيبانى مردمى است. مردم، در همه صحنه‏ها به يارى او مى‏شتابند، على (عليه السلام) در اين باره مى‏فرمايد:

اول عوض الحليم من حلمه اين الناس انصاره على الجاهل‏ (143).

نخستين دستاورد بردبار از بردبارى خود، پشتيبانى مردمان از او، در برابر نادان است.

در همين راستاست سخن آن حضرت كه مى‏فرمايد:

الحلم عشيره‏ (144).

بردبارى (بسان) قبيله است.

در اساس، بدون داشتن ويژگى بردبارى، مردم دارى ناممكن است. ضروريترين شرط مديريت و مردم دارى توان و قدرت تحمل انتقادها و خرده گيريهاست.

على (عليه السلام) مى‏فرمايد:

الحلم راس الرياسه‏ (145).

سرآمد ويژگيهاى رياست، بردبارى است.

آنگاه كه حضرت موسى (عليه السلام) رسالت خويش را آغاز مى‏كند و براى هدايت مردم بر مى‏خيزد، نخستين چيزى كه از خداوند مى‏خواهد حلم و شرح صدر است:

رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى‏ (146).

پروردگارا! بر حوصله‏ام بيفزا و كارم را آسان گردان.

روشن است كه به كار بستن بردبارى تا آن جا ارزش است و مورد سفارش اسلام كه به كوچك شدن شخصيت آدمى نينجامد و هيبت و متانت را از وى نگيرد و مايه جسارت و جرأت طرف مقابل نشود. در اين صورت، نه تنها ارزش و فضيلت نخواهد بود كه بار منفى و ضد ارزشى خواهد داشت.

خشم بيش از حد گرفتن وحشت آرد، و لطف بى وقت هيبت ببرد و نه چندان درشتى كن كه از سير گردند و نه چندان نرمى كه بر تو دلگير شوند (147).

اين تاكيدات نشان مى‏دهد در روابط اجتماعى و آداب مردم دارى، حلم و شرح صدر جايگاه ويژه‏اى دارد و شايسته است همگان و بويژه اهل علم و حوزويان كه بيشتر با مردم سروكار دارند، خود را به اين فضيلت اخلاقى بيارايند و از رذيلت خشم و غضب بپرهيزند؛ چه اين كه علم و حلم اگر به هم آميزند، زينت بخش و جاذبه آفرين خواهند بود (148).

على (عليه السلام) مى‏فرمايند:

الحلم زينه العلم‏ (149).

به گواهى تاريخ اسلام، بيشترين گروندگان به اسلام از همين راه و روش بوده‏اند. چنانكهمولانهداستان حلم على (عليه السلام) را در برخورد با عمر و ابن عبدود در شعرى زيبا سروده است.

او به تيغ حلم چندين خلق را   وا خريد از تيغ، چندين خلق را
تيغ حلم از تيغ آهن تيزتر   بل ز صد لشكر ظفرانگيزتر (150)

بخشش و چشم پوشى‏

از زمينه‏هاى مهم مردم دارى، بخشش و چشم پوشى است. اين خصلت از مكارم اخلاقى، به شمار مى‏رود و نشانه بزرگوارى روح انسان است.

كسانى كه به اين فضيلت دست يافته‏اند ديدى وسيع و نظرى بلند دارند و از افق بالا و گسترده به حوادث مى‏نگرد، كشتى وجودشان با طمأنيه از گردابها و توفانها مى‏گذرد و نهال روحشان در برابر تند بادها مقاوم و استوار است و همچون درختى پر ثمر هر كه سنگش زند ثمر مى‏بخشد. كاسه صبر و مدارايش، با حوادث ناچيز و اندك لبريز نمى‏شود و با اين كه قدرت انتقام دارد، ولى آن را كنترل مى‏كند.

بى گمان، چنين انسانى، گامى بلند در فرو كشيدن كينه‏ها و افزايش مهربانيها و دوستيها برداشته است. بخشش و چشمپوشى از لغزش و عمل ناشايست و نا به جاى ديگران، نشانگر تسلط انسان بر نفس و هواهاى شيطانى است و اين صفت، آدمى را در معرض رحمت و مغفرت خداوند قرار مى‏دهد:

... و ليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم‏ (151).

بايد عفو و گذشت نمايند. آيا دوست نمى‏داريد كه خداوند شما را بيامرزد.

اگر دوست داريم كه خداوند از لغزش و خطاهاى ما بگذرد، همين روش را در زندگى با خلق خدا پيش گيريم و با بزرگوارى و كرامت و اشتباهاى ديگران بگذريم و آن را ناديده گيريم. روشن است كه اين رفتار، دلها را به هم نزديك مى‏كند و افكار و انديشه‏ها را به هم پيوند مى‏زند و در نتيجه، زمينه نشر و پذيرش حق و فضيلت را فراهم مى‏آورد.

از اين روست كه خداوند به پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) دستور مى‏دهد كه اين شيوه را با همگان (حتى با دشمنان و مخالفان) پيش گيرد.

خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلين‏ (152).

عفو را پيشه كن و به نيكى فرمان ده و از جاهلان روگردان.

چه بسا برخى بپندارند كه روش عفو و گذشت، با عزت و گرانمايگى ناسازگار است و از قدرت و موقعيت اجتماعى انسان مى‏كاهد. اين پندارى بيش نيست. بخشندگى، عامل عزت اجتماعى انسان است و كينه توزى و انتقام، نشانه حقارت و كوچكى روح.

عليكم بالعفوا فان العفو لايزيد العبد الا عزا فتعافوا يعزكم الله‏ (153).

بخشش را پيشه خود سازيد، زيرا بخشش، به انسان عزت مى‏بخشد و اين صفت عامل ارجمندى نزد خداوند است.

البته بايد بخشش و چشمپوشى، در جايى به كار گرفته شود كه مناسب باشد و اگر در موردى بخشش، عامل جسارت و تجرى شود، آنجا بخشش زيانبار خواهد بود. امام سجاد (عليه السلام) مى‏فرمايد:

و حق من ساءك ان تعفو عنه و ان علمت ان العفو يضر النتصرت‏ (154).

حق كسى كه به تو بد كرده آن است كه او را ببخشى و اگر دانستى كه بخشش تو زيانبار است بد كننده را به كيفر بدش برسان‏ (155).