از نگاهى ديگر
در هر حال ، آرامش حاصل
از نماز مورد تاييد و حتى تاكيد و روانشناسان و
دانشمندان بسيارى نيز مى باشد كه اين خود بيانگر
جايگاه برجسته و اهميت فوق العاده اين ارتباط روحانى
با مبدا و منشا هستى براى آدمى مى باشد.
سيبريل برت روان شناس
انگليسى مى گويد: ما به واسطه نماز مى توانيم وارد آن
چنان محيط گسترده اى از نشاط عقلانى بشويم كه در شرايط
عادى ، ياراى وصول بدان را ندارى .(120)
و يا آن كه دكتر ديل كارنگى
در كتاب آيين زندگى
خود مى گويد: هنگامى كه كارهاى سنگين ، قواى ما
را از بين مى برد و اندوه ها هر نوع اراده اى را از ما
سلب مى نمايد، بيش تر اوقات كه درهاى اميد بر روى ما
بسته مى شود، به سوى خدا روى مى آوريم ، ولى اصلا چرا
بگذاريم روح ياس و نااميدى بر ما چيره شود، چرا همه
روزه به وسيله خواندن نماز و دعا و به جاى آوردن حمد و
ثناى خداوند، قواى خود را تجديد نكنيم ؟ (121)
دكتر لئون دنى دانشمند
روان شناس اروپايى مى نويسد:
نيايش به درگاه خداى توانا، راز و نيازى است كه بنده
خاكسار، با معبود و آفريدگار خود مى نمايد. در خلوت
تنهايى با تمركز فكر، توجه خود را به سوى خدا و
آفريننده موجودات كه مرجع و پناه دلشكستگان است ،
معطوف مى دارد و با خضوع و فروتنى ، درماندگى و
ناتوانى و پريشانى خود را به آستان الوهيتش عرضه مى
دارد و با ستايش ذات پاك خداوندى اش كوچكى و حقارت خود
را بيان و از پيشگاه مقدسش بخشايش گناهان خود و شمول
رحمت بى پايان او را مساءلت مى نمايد.(122)
و نيز توماس كارلايل
محقق معروف اروپايى مى گويد:
دعا و نيايش ، عميق ترين سرچشمه كمال و نيرو است ، ولى
ما از آن غافليم .(123)
هم چنين ماهاتماگاندى
رهبر بزرگ و رهايى بخش هند از استعمار انگليس در كتاب
همه مردم برابرند مى
آورد: دعا و نماز، زندگى مرا نجات داده است ، من بدون
آن ها مدت ها پيش ديوانه شده بودم . من در تجارب زندگى
عمومى و خصوصى خود، تلخ كامى هاى بسيار سخت داشته ام
كه مرا دستخوش نااميدى مى ساخت ، حال اگر توانسته ام
براين نااميدى ها چيره شوم به خاطر دعا و نمازهايم
بوده است ....
اغلب خود را در وضع و حالى مى يافتم كه احتمالا بدون
دعا و نماز نمى توانستم شادمان باشم . هرچه زمان مى
گذشت ، اعتقاد به خدا بيش تر مى شد و نياز من به دعا و
نماز افرايش مى يافت و صورتى مقاومت ناپذير به خود مى
گرفت . بدون آن ، زندگى سرد و تهى بود. به همان اندازه
كه غذا براى بدن لازم است ، دعا و نماز نيز براى روح
ضرورت دارد، در واقع آن قدرى كه دعا و نماز براى روح
لازم است ، غذا براى بدن ضرورت ندارد... مردمى را ديده
ام كه حسرت آرامش مرا داشته اند.(124)
و على عليه السلام كه خود از سرمستان اين باده خوشگوار
معنوى بود، اين گونه ياران خود را به نماز، وصيت مى
فرمود: كار - گذاردن - نماز را بر عهده بگيريد و
نگاهداشت آن را بپذيريد و آن را بسيار به جاى آريد و
با نماز، خود را به خدا نزديك داريد، كه نماز، نوشته
است بر مؤ منان و بايد گزارده شود و به وقت آن . آيا
گوش فرا نمى دهيد به پاسخ دوزخيان كه چون از آنان
پرسيدند: چه چيز درآورد شما را در آتش سوزان ، گفتند
كه چون نبوديم از نمازگزاران .(125)
و نماز، گناهان را مى زدايد، چنان كه برگ را از درخت
بزدايند. و گناهان را مى گشايد، چنان كه بند از كسى
بگشايند و رسول خدا، نماز را بر چشمه آب گرم كه بر در
سوراى مردى بود همانند فرمود، كه او شبانه روز پنج بار
خود را بدان بشويد، ديگر چركى بر تن وى نخواهد بود
همانا كسانى از مومنان ، حق آن را شناختند كه زيور
دنيا از نمازشان به فكر ديگر كار نيفكند و نيز نه آنچه
موجب روشنى چشم بود از مال خداوند و فرزند. خداى سبحان
مى فرمايد: مردانى كه باز نمى
دارد آنان را بازرگانى و خريد و فروش از ياد خدا و بر
پا داشتن نماز و پرداخت زكات (126) و رسول خدا خود را با گزاردن
نماز، رنجه مى فرمود، با آن كه مژده بهشت شنيده بود،
چون خداى تعالى بدو گفت : و
كسان خود را بفرما تا نماز بگذارند و خود بر آن شكيبا
باش
(127) پس كسان خود را به نماز امر مى
فرمود و خود برگزاردن نماز، طاقت مى آورد(128)
ابو على سينا، دانشمند برجسته و نامدار ايرانى مى
گويد: هر زمان كه هنگام مطالعه
، با مشكل علمى مواجه مى شدم و نمى توانستم آن را حل
كنم ، به مسجد جامع شهرى رفتم و دو ركعت نماز مى
خواندم ، سپس از خدا مى خواستم مرا به وسيله نور آن
نماز، مدد كند، تا گره از مشكل باز شود. پس از بيرون
آمدن از مسجد، مشكل من حل مى شد و به اندك زمانى
بدانچه مى خواستم مى رسيدم (129)
... جهان بينى ما...
نوعى تماس مستقيم با حقيقت است ، كشف فرمول احتراق
نيست ، دست نهادن بر آتش است ... فرو رفتن در نوعى
جذبه ، كشش مغناطيسى ميان دو وجود، اين بى نهايت كوچك
كه در برابر آن بى نهايت بزرگ قرار مى گيرد و به گفته
ويكتور هوگو: نماز، اين است .
(130)
آرى ، نماز در واقع معاشقه اى است ميان اين عاشق حقير
با آن معشوق يگانه و بى نظير، و كدام عاشق است كه از
گفت و گو با معشوق ، سر باز زند و بگريزد؟ عشق آن كس
كه خود را واله و شيداى خدا مى داند و باز از نماز مى
پرهيزد و شب و روز به نماز بر نمى خيزد، ادعايى بيش
نيست .
اى كه گويى خوف
دارى ، از خدا
فرق دارد، ادعا با
مدعى
(131)
سهراب سپهرى در شعرى كوتاه ، چه زيبا به ترسيم اين
معاشقه عارفانه مى پردازد:
تهى بود و نسيمى
سياهى بود و ستاره اى
هستى بود و زمزمه اى
لب بود و نيايشى
من بود و تويى
نماز و محرابى
(132)
و قطعا حاصل چنين معاشقه اى جز آرامش روحانى و عروجى
آسمانى بخواهد بود، به همين خاطر مرورى در زندگى انسان
هاى وارسته و با كمال ، نشان مى دهد كه نماز و راز و
نياز از برجسته ترين ابعاد زندگانى پربارشان بوده ، در
سير تكاملى شان نقشى حساس و اساسى ، ايفا نموده است كه
خود بارها در توضيح رمز و راز سعادتشان بدان اشاره
كرده اند.
خوشا آنان كه الله
يارشان بى
كه حمد و قل و هو
الله ، كارشان بى
خوشا آنان كه دائم
در نمازند
بهشت جاودان ،
بازارشان بى
در حديث ديگران
پايان بخش اين مقال را
با استناد به اين بيت پرمايه از مولوى كه در مثنوى
شريف مى فرمايد:
خوش تر آن باشد كه
، سر دلبران
گفته آيد، در حديث
ديگران
ذكر گوشه هايى از نظرات و سخنان انديشه مندان برجسته
جهان ، قرار مى دهيم متفكر بزرگ فرانسوى مى نويسد:
شركت آگاهانه انسان در اين
ستايش و تسبيح است كه همه هستى و آفرينش را بسته و
پيوسته به هستى بخش و آفريننده آن ها مى انديشد. در
نماز، انسان به خود باز مى گردد و همه هستى را در وجود
خويش احساس مى كند نماز، انسان با ايمان را به ستايش
خدا وا مى دارد در نماز، همه مسلمانان جهان در برابر
محراب هاى تمام مساجد كه زاويه آن ها به سوى كعبه
ساخته شده است ، در صف هاى فشرده با حضور قلب به طور
گسترده و عميقى ، مجذوب مركز خود و بنياد خود مى شوند.(133)
ويل دورانت مورخ مشهور آمريكايى مى گويد: به راستى چه
نيرومند و شريف است اين دعوت اذان كه مردم را پيش از
طلوع آفتاب به بيدارى مى خواند چه خوب است انسان هنگام
نيم روز از كار ايستد (براى نماز) و چه بزرگ و باشكوه
است كه خاطر انسان در سكوت شب به جانب خدا توجه كند.
چه خوش آهنگ است صداى موذن در گوش مسلمان و غير مسلمان
كه اين جان هاى محبوس در پيكر خاكى را از فراز هزاران
مسجد دعوت مى كند كه به سوى بخشنده زندگى و عقل ، توجه
كنند و به جان با او پيوند گيرند...(134)
مارسل بوازار كه مسيحى
بوده و 12 سال به عنوان نماينده صليب سرخ در كشورهاى
مسلمان فعاليت كرده ، در كتاب
انسان دوستى در اسلام ، مى گويد:
نماز، تسبيح و خضوع و خشوع كه
نحوه برگزارى آن باكمال دقت مشخص گرديده است ،
مسلمانان را به اسلام مى پيوندد و انسان را به صورت
جزئى از جهان كلى در مى آورد. نماز، انسان را با تصورى
عالى از طبيعت خويش با شرافت انسانى خود، آشنا مى كند.
حق به واسطه همين امر و در نتيجه آن او را به خضوع و
خشوع وا مى دارد كه در هيات ظاهر نمازگزار ديده مى
شود، زيرا در نماز، اجزاى شريف بدن بايد با خاك تماس
حاصل كند، نماز فقط دعا به درگاه خدا نيست كه ناشى از
تاثرات شخصى با احساسات مبهم باشد، بلكه بر عكس در
نماز پيوسته بايد كلام خدا ادا شود در مقابل در دعا
نيز دعاكننده مى تواند خواسته هاى خويش را گر عرب زبان
نباشد بى هيچ مقدمه اى به زبان مادرى عرضه نمايد
در پايان اين نوشتار از خدا مى خواهيم كه ما را در
زمره نمازگزاران حقيقى و راستين قرار دهد و توفيق
عظماى اقامه اين عبادت را از بندگان عاجز و حقير خويش
نستاند.
در لحظه هاى سبز و پرشور نمازهاى عاشقانه تان ، اين
حقير را نيز دعاى خير بى بهره مسازيد.