مقدمه
بسم الله الرحمن
الرحيم
الحمد لله الذين جعل الصلوة طريقا لذكره ، و
معراجا لعباده ، و عمودا لدينه و الصلوة و السلام على خير خلقه
محمدا صلى الله عليه و اله ، و على وصيه و روحه على بن ابى طالب
صلوات الله و سلامه عليه و على ساير اوصيائه المعصومين ، سيما حجة
بن الحسن العسكرى ، القائم بامره ، عجل الله فرجه الشريف
در اين مجموعه ، سخن از نماز است سخن از پيوند انسان خاكى با خالق
يكتا و يگانه عالم و نماز راه اين عروج روحانى است نماز نردبان
انسان در سير تكامل است نماز تسبيح انسان و حركت به سوى نور مطلق
است نماز ذكر است و ياد تنها يگانه مطلق ، معبود رحيم و لطيف و بى
نياز. نماز خاكسارى انسان حقير است در برابر ذات بى انتهاى حق
تعالى است .
لازم به ذكر است كه قبل از نشر اين اثر، به چاپ كتاب شريف
نشان از بى نشانها همت گمارديم كه با
سعى و اهتمام حقير به زيور آراسته شد و در اين راه عده زيادى متحول
شده و در پى اصلاح اعمال خويش و توجه و عنايت بيشتر نسبت به نماز
برآمدند.
مرحوم پدرم كرارا به همه علاقمندان سفارش مى فرمودند: كه طريقه
حقير طريقتى است كه تمام مطالب شرع مقدس را نهايت اهتمام دارد
خصوصا نماز، كه هرچه زحمت و توجه است به نماز معطوف داريد تا مورد
رحمت الهى واقع شويد.
لذا در اين راستا، گامى ديگر برداشته و تصميم به نگارش كتاب
اسرار نماز نمودند كه اميد است مورد
عنايت درگاه حق واقع شود و مؤمنين و مؤمنات از مطالب آن بهره مند
گردند. لازم به تذكر است كه مجموعه حاضر الحق والانصاف راجع به
اسرار نماز يكى از بهترين مجموعه هاست و مشتمل بر سه قسم است : يك
قسم آن به قلم مرحوم پدرم ، و دو قسم ديگر به قلم عالم ربانى ملا
محسن فيض كاشانى و شهيد ثانى ، رضوان الله عليهما به رشته تحرير
درآمده است . مطالعه اين كتاب سبب تجمع خاطر و اصلاح نواقصات نماز
مى شود و براى كسانى است كه بخواهند با اخلاص كامل به درگاه الهى
بشتابند و اميد است با مدد الهى و توسل به مقام معنوى اين سه
بزرگوار، توفيق درك و فهم معانى باطنى نماز را كسب نمايند.
چنانكه خداوند فرموده است : و استعينوا
بالصبر و الصلوة در همه امور، انسان بايد از صبر و نماز كمك
گيرد، و اين مقام در صورتى حاصل مى شود كه نماز با حضور قلب انجام
شود. حضرت صادق - عليه السلام - فرمودند: هركسى نماز بخواند و
معصيت كند، بداند كه نمازش نماز نيست . چنانكه خداوند فرموده است
: ان الصلاة تنهى عن
الفحشاء و المنكر و در حديثى ديگر روايت شده كه از
نماز، آن مقدار مورد قبول و اجابت قرار ميگيرد كه توجه انسان به
معانى باطنى آن باشد.
از پيغمبر خدا -صلى الله عليه وآله - روايت شده است :
لايزال الشيطان ذعرا عن المؤمن ما حافظ على
الصلوات الخمس ، فاذا ضيعهن تجراء عليه و اوقعه فى العظام
يعنى : هميشه شيطان ترسان است از مؤمن مادامى كه محافظت مى نمايد
بر نمازهاى پنجگانه ، پس هرگاه ضايع نمايد نماز را به ترك آداب و
ترك كند شيطان بر او جرى مى شود و او را در گناهان بزرگ مى اندازد.
لذا جناب آقاى رضا مرندى گرد آورنده اين مجموعه كه از مريدان واقعى
مرحوم پدرم مى باشند از جمله كسانى هستند كه نهايت بهره را از كتاب
نشان از بى نشانها برده اند و در گرد
آوردند اين مجموعه ، اهتمام كامل نموده اند. اميد است عندالله
ماءجور باشند.
در پايان همه مؤمنين و مؤمنات به اين نكته توجه داشته باشند كه روح
همه عبادات اعم از نماز و ذكر و... ولايت ولى الله اعظم ، مولاى
متقيان على بن ابى طالب صلوات الله و سلامه
عليه است و بقول ملاى رومى (قدس سره ).
اينهمه گفتيم ليك اندر بسيج |
|
بى عنايات خدا، هيچيم و هيچ |
بى عنايات حق و خاصان * حق |
|
گر ملك باشد سياهستش ورق |
در خاتمه از برادر ارجمند جناب آقاى شمس فراهانى مديريت انتشارات
فراهانى كه از پيروان مولاى متقيان و از علاقمندان مرحوم پدرم مى
باشند وبا عشق و اخلاص در نشر و طبع اين اثر همت گمارده اند، تشكر
نموده ، و توفيق ايشان را از خداوند منان خواستارم . (سوى ذى الحجة
الحرام ، 1418). العبد الفانى نجم الدين على مقدادى اصفهانى .
*خاصان حق : ائمه اطهار عليهم السلام است .
پنج نامه بسيار مهم از عارف كامل كيميا نظر
مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى
نامه اول از حضرت حاج شيخ قدس سره به يكى از
سالكان وادى طلب
به عرض عالى مى رساند اميد است به الطاف الهى سرگشتگان وادى
طلب به مقصد برسند. و لنعم ما قال :
دست از طلب مدار كه در طى اين
طرق |
|
از پا فتادنى كه به منزل رسيدن
است |
و من يخرج من بيته
مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد رفع اجره على الله و
ان الله غفورا رحيما . (سوره نساء آيه 100).
بارى ! اولا كه امروزه در بسته است و آن طرق سابق تماما مسدود است
ولى آنچه كه امروز تكليف است : نخست نماز اول وقت است ، دوم اهتمام
در حضور قلب در وقت نماز و اين كار مثل خوشنويسى است و به يك روز و
دو روز درست نمى شود و طول زمان لازم دارد از او كه گذشت بيدارى
پيش از صبح است :
هر گنج سعادت كه خدا داد به
حافظ |
|
از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود |
بين الطلوعين را به چهار قسمت تقسيم كنيد: يكى اذكار و تسبيح ديگرى
ادعيه سوم قرائت قرآن ، و بالاخره فكرى در اعمال روزه گذشته اگر
موفق به طاعتى بوده ايد شكر كنيد و اگر خداى ناكرده ابتلاء به
معصيتى يافته ايد، استغفار كنيد ديگر آنكه هر روز صدقه دهيد، ولو
به وجه مختصر شبها، قدرى در بى اعتبارى دنيا و انقلاب آن فكر
نمائيد و ملاحظه كنيد كه دنيا با اهل دنيا چگونه سلوك مى كند.
نامه دوم از حضرت شيخ
قدس سره در پاسخ كسى كه طالب علم كيميا بود:
اى طلب راه خدا و اى سالك طريق هدى !
جستن گوگرد احمر، عمر ضايع كردن است |
|
روى بر خاك سيه آور كه يكسر كيمياست |
و شيخ بهائى عليه الرحمه مى فرمايد:
گيرم كه نحاس را تو زر كردى |
|
زر كن مس خويشتن اگر مردى |
اى برادر يقين دان كه قنطار طلاى احمر، براى كسى كه از اين عالم
داخل آن عالم شد، به قدر ذره اى نفع و اثر ندارد.
چنان فرض كن كه انسان عمرى را صرف نمود و آن علم را پيدا كرد؛ بعد
امر به انتقال به آن عالم شد، از اينجا كه رفته در آنجا هم ذره اى
نفع ندارد پس اكسيرى حاصل كن كه براى آن عالم بدرد خورد و آن
اكسير را حضرت حق توسط پيغمبر بر حق ، حضرت محمد بن عبدالله
عليه الاف التحية و الثناء براى شما
آورده است و هو: و استعينوا بالصبر و الصلوة
و انها لكبيرة الا على الخاشعين انسان بايد ابتدا مقدمه آن
را كه خشوع است پيدا كرده و سپس درصدد ساختن آن اكسير برآيد، كه
هركس داراى آن مقام شد، يقينا رستگار شده است ولى همين قدر بدانيد
كه همچنانكه اگر كسى بخواهد خوشنويس شود، به آسانى ممكن نيست و
بايد زحمت بكشد و مواظبت نمايد، تا درست شود و از همان اول مرتبه
ممكن نيست ، همچنين حضور قلب ، براى انسان از ابتدا، مشكل است .
بايد مقيد شد كه نماز در اول وقت گزارده شود و براى انجام نمازها
در اول وقت بايد، از هر كارى دست كشيد، سپس لازم است كه معانى
كلمات نماز را درك كرد، آنگاه نكات و مزاياى ديگر بارى سعى كنيد كه
معانى نماز را خوب بفهميد و در هنگام قرائت ، به معانى مزبور توجه
نمائيد، و در طريقه حقير اصل همه كارها، توجه به معانى نماز است ،
بعد چيزها ديگر.
نامه سوم از حضرت حاج
شيخ قدس سره به يكى از سادات علماى دزفول :
تا آنجا كه مى توانيد در امر نماز اول وقت و حضور قلب در
نماز و تلاوت چند آيه از قرآن با تدبر در معانى آن ، در سحرها
مداومت نمائيد. نمى دانم چه دوره اى شده است كه وقت بودن سر كار به
قدرى موانع داخلى و خارجى غلبه كرد كه به كل از مقصد و مقصود باز
مانده ايم . بعضى مطالب است كه به كتابت در نمى آيد. بارى دو مطلب
را خاطر نشان سركار مى كنم :
اول : آنكه انسان بايد جد و جهد كند تا اطمينان نمايد كه طريقى را
كه مى خواهد سلوك كند طريق حق است . آنگاه كه حقيقت طريق معلوم شد
اگر چند روزى فتح باب نشد، سالك نبايد دلتنگ شود نه آنكه انسان از
اول بدون آگاهى وارد طريق شود و در آخر همچنان مشكوك باشد، كه آيا
اين طريق حق است ؟ و يا اين راهنما راستگو است يا دروغگو و به خود
بسته است ؟
دوم : آنگه اگر انسان به وظايف خود عمل كند، خداوند مطالب را در هر
وقت و هرجا كه باشد به او مى رساند. و
استعينوا بالصبر و الصلوة در باطن نماز تعمق نمائيد و رساله
اسرار الصلوة را كه از شهيد ثانى است
به دست آوريد و قدرى در آن نظر نمائيد. همچنين در قرآن تاءمل كنيد،
و از مناجات خمس عشره هر روز صبح يكى را بخوانيد، وقتى به اتمام
رسيد از اول شروع كنيد آيه
و من يتق الله ، يجعل له مخرجا، و يرزقه من
حيث لايحتسب ، و من يتوكل على الله فهو حسبه ، ان الله بالغ امره ،
قد جعل الله لكل شى ء قدرا .
سوره طلاق آيه 3
را با تدبر در معانى آن مشغول باشيد، انشاء الله اميد است كه كارها
اصلاح شود:
هله نوميد نباشى چو تو را يار
براند |
|
اگر امروز براند نه كه فردا
بخواند |
گربه روى تو ببندد همه درها و
گذرها |
|
در ديگر بگشايد كه كسى آن راه
نداند |
چون دم ميش نماند، زدم خودم
كندش پر |
|
تو ببين كين دم يزدان به كجاها
رساند |
نامه چهارم از حضرت
حاج شيخ قدس سره به يكى از سادات علماى دزفول :
عرض مى شود به تمام احباء اظهار فرمائيد كه طريقه فلانى غير
از طريقى است كه شنيده ايد همه بدانند كه طريقه حقير، طريقتى است
كه تمام مطالب شرع را نهايت اهتمام دارد، خلاف باقى طرق كه به
مطالب شرعيه خيلى بى اعتناء هستند.
مثل آقا سيد حسين مرتاض كه گفت : اگر معصوم هم بگويد
صوم ايام البييض خوب است ، گوش به
حرف او نمى كنم در طريقه حقير، خصوصا نماز خيلى مورد توجه است كه
هرچه زحمت و توجه است به نماز معطوف داريد.
و اعلموا رحمكم الله
ان مدار الامر يدور على ثلاثة اشياء: السهر و اكل الحلال ، و
التوجه فى الصلوة و حضور القلب فيها
بدانيد و آگاه باشيد خداوند رحمت كند شما را
براستى كه اساس طريقت حقير بر اين سه پايه ، محكم و استوار است :
بيدارى سحرها، غذاى حلال و توجه به نماز و حضور قلب در هنگام نماز.
نامه پنجم از حضرت
حاج شيخ قدس سره در پاسخ نامه يكى از ارادتمندان خويش :
بنام او كه شوكت و شاءنش بس ارجمند است اى برادر و رفيق و
همراه و دوست مهربان من ! نامه تو را خواندم و گفتارت را دريافتم و
حال و بالت معلومم گرديد. به پاسخ نامه ات با فقدان اسباب لازم كه
موجب هماهنگى مرقومه و جوابش مى شود، مبادرت نمودم اينك با استعانت
از خداوند متعال معروض مى گردد: اى سواره بر اسب ابى عصام كه آن را
از مكارى كرايه كرده اى و آن همچون الاغى است كه به سبب لگام و
دهانه اش از رفتن بازمانده است درباره ابتلاء و گرفتارى خود در چنگ
مردمان پست و فرومايه ، بينديش پس بدون ترديد چنين ابتلائى به سبب
كفران نعمتى است كه در مصاحبت اخيار و بزرگان كرده اى و به مكافات
آن ، خداوند متعال تو را گرفتار فرومايگان نمود، تا شناساى قدر و
ارزش مصاحبت عزيزان و بزرگواران باشى اينكه شفاى تو از بيمارى عطش
در استفاده از خيار است در آن اشارتى
است تا بدانى كه حرارتى كه بر اثر مصاحبت با مردمان بد و شرور در
مزاج آدمى پديد مى آيد، جز به وسيله سردى و برودت مصاحبت با نيكان
و مردان صالح ، زائل نميگردد (توضيح آنكه كلمه
خيار به معنى مردمان نيك نيز هست ) و
اما سخن تو كه : اگر استخاره مساعدت و يارى نمايد... آيا نشنيدى
سخن آن آزاده را كه گفت : در كار خير حاجت
هيچ استخاره نيست گفته بودى كه : اختيار خوردن خيار كردم ؛
بدان كه اختيار، عين اضطرار است و حرارت مزاج ، تو را در خوردن
خيارت ناچار كرده است . پس انديشه كن و بدان اينچنين اختيار، عين
اضطرار است ، و نيز از سخن اخيار براى تو گواه مى آورم :
اين جفاى خلق با تو در جهان |
|
گر بدانى گنج زر باشد نهان |
خلق را با تو كج و بدخو كند |
|
تا تو را ناچار رو آنسو كند |
پس همچون پشه از اين مرتبه مورد اعتماد و ماءنوس خود، به سوى مرتبه
بالاترى كه مرتبه حق است ترقى نموده و با چشم دل و نه با چشم سر
بنگر، پس در گردش نظر خويش انديشه نما و بشنو كه چه مى گويند:
چشم دل باز كن كه جان بينى |
|
آنچه ناديدنى است آن بينى |
چون با پاى سلوك بيابانهاى خشك و بلند و پست اين باديه را پيمودى ،
به جهانى گسترده خواهى رسيد و از مضايق و مهالك ، رهايى خواهى يافت
و به باغستانها و درختان و چشمه ها و جويباران معنى دست خواهى يافت
اما بدان كه وصول به اين حقايق شقايق و آن شقايق حقايق ، جز با
بريدن از وابستگى ها و علائق دنيوى حاصل نشود.
از حقيقت بر تو نگشايد درى |
|
زين مجازى مردمان تا نگذرى |
ليكن مادام كه چشم بر اين متاع بى قدر و اين دنياى پست ، دوخته
دارى ، بدان كه معامله تو با زيان همراه ، و اساس حيات معنويت ،
همان تباهى است و روى تو در قيامت عبوس خواهد بود، و گمان مبر كه
زيركانه عمل مى كنى پس از اين خانه هلاك ، پهلو تهى كن و روى بسوى
خانه آخرت نما، تا روى تو خرم گردد و ديده ات به سوى پروردگار ناظر
و روشن شود و در اين مقام است كه توانى گفت : حمد و سپاس خداوندى
را كه حزن و اندوه از صفحه دل ما زدود. اما تا وقتى كه در اين
دنياى دون كه خانه حزن و محنت است مقام گزيده اى چگونه مى توان
دعوى كرد كه : حمد و سپاس خداوندى را است كه حزن و اندوه ما را
زائل ساخت .
پس مكرر در اين نامه بنگر و نظر و بصيرت خويش در معانى آن بگمار،
شايد كه به معانى برخى از آنچه براى تو نگاشتيم ، دست يابى و شايد
كه خداوند بعد از آن گشايشى در كار فراهم فرمايد دعاوى تو باشد از
الفاظ بگذر و دل در معانى بند كه منظور از گفته ها مفاهيم و معانى
است . اينك مركب قلم به خشكى گرائيد و قلم از حركت باز ايستاد. پس
اگر تو اهل و شايسته هدايت باشى همين مقدار از سخن ، تو را كفايت
مى كند مطلق حمد و ثنايش در آغاز و انجام از آن خداوند است و سلام
بر آن كس كه طريق هدايت پيمايد.
اين نامه را بنده جانى فانى حسنعلى اصفهانى ، در نهايت عجله و شتاب
تحرير نمودم .
سخن ناشر
بنام خدا
سپاس مى گذارم الطاف ربانى خداوندگار را كه به اين بنده ناچيز منت
نهاد و توفيق ارزانى داشت كه كتابى در مورد نقش انسان ساز نماز و
اسرار آن ، به قلم سه تن از بزرگان دين و اهل يقين ، مرحوم ملامحسن
فيض كاشانى ، حاج شيخ حسنعلى اصفهانى و زين الدين شهيد ثانى (قدس
سر هم الشريف ) بزيور چاپ آراسته ساخته و به مردم درست انديش تقديم
دارم . بزرگانى كه همانند ستارگان درخشان در آسمانى نورانى
هشيارانى در ميان مستان ، عارفانى ارجمند و گرانقدر در جهان تشيع و
سالكان حقيقى طريقه بندگى و عشق مى
باشند.
اميد كه با اين قدم ، خداى بخشاينده پدر و مادرم را كه نخستين
آموزگارانم در انديشه و عقيده بوده اند، غريق رحمت و آمرزش خود
ساخته و به آنان پاداش پر شكوه ارزانى دارد و اين گام را مايه خير
و بركت اين سرا و سراى جاودانه ام قرار دهد، بجاست از سرور مكرم ،
و استاد عزيز جناب آقاى على مقدادى خلف صالح مرحوم حاج شيخ حسنعلى
اصفهانى سپاسگزارى نمايم كه مقدمه اى بر اين كتاب مرقوم فرمودند و
همچنين از دوست ارجمندم جناب آقاى رضا مرندى كه زحمات بى دريغى در
آماده سازى اين كتاب تقبل نموده اند سپاسگزارى نمايم و سعادت و
سلامت همگان را در راه بندگى و سلوك الى الله آرزو نمايم . بار
خدايا، به بزرگى و عظمت و صف ناپذيرت ، اين خدمت ناچيز را از ما
بپذير و جويندگى و پويندگى در كتاب هستى را به ما تعليم فرما.
آمين يا رب العالمين . شمس فراهانى
مختصرى از زندگى علامه فيض كاشانى
محمدبن مرتضى بن شاه محمود، ملقب به محسن ، از بزرگترين
علماى اماميه قرن يازدهم هجرى ، معاصر شاه عباس ثانى است كه در فقه
و حديث و تفسير و فلسفه ، صاحب نظر و تاءليفات گرانبهايى دارد. وى
از پيشروان روش جمع بين اصول شريعت و طريقت و حكمت بود. در مقدمه
محجة البيضاء آمده است كه ملامحسن
فيض در چهار ميدان ، گوى سبقت از همگان ربوده است وى با بسط مبانى
فلسفى و تطبيق آن با مبانى شرعى از ساير دانشمندان ممتاز گرديده
است و در كثرت و تنوع تاءليف ، سرآمد دانشمندان بشمار مى رود؛ در
كتاب زهرا الربيع آمده : استاد محقق ، ملامحمد فيض كاشانى صاحب
وافى و مؤلف نزديك به دويست كتاب و
رساله ، در قم پرورش يافت و چون شنيد كه سيد ماجد بحرانى (ملاصدرا)
به شيراز رحل اقامت افكنده ، به آن شهر عزيمت كرد و علوم عقلى را
از استاد فراگرفت و بدامادى او مفتخر گرديد ملامحسن خود سه فهرست
براى معرفى تاءليفات خود نگاشته و بطورى كه از آن فهرستها بدست مى
آيد وى بيش از هشتاد تاءليف از خود بجا گذاشته است كه اغلب آنها
مكرر بچاپ رسيده است .
از محقق فيض آثار و ابنيه اى نيز به جاى مانده كه از جمله آنها
تكيه فيض در اصفهان و
مدرسه فيضيه در شهرستان مقدس
قم است .
وى بسال 1091 هق در كاشان وفات يافت و در قبرستان آن شهر مقبره او
مشهور و محل رفت و آمد و نذورات مردم است .
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
هركه نه گوياى تو، خاموش به |
|
هرچه نه ياد تو، فراموش به |
سپاس و ستايش كريمى را كه با كمال كبريا و عظمت و استغناء و عزت ،
در لطف و مرحمت و باب عطوفت و راءفت بر روى بندگان گشوده و اصناف
خلائق را از شريف و وضيع و خاص و عام ، رخصت مكالمه و مخاطبه و
مناجات وعرض حاجات ، ارزانى فرموده تا هركه رازى دارد، با وى روى
بروى تواند گفت و هر كه نيازى آرد در حضرت او، عرض تواند، نمود.
نه بر درش دربانى برگماشته كه به كمك رشوه به او متوسل بايد بود و
نه پاسبانى باز داشته كه به دست آويز پيشكش به وى توسل بايد نمود،
نه مانعى و نه رادعى ، و نه ترس از چوبكى محافظ و مدافعى :
هر كه خواهد گو بيا و هرچه
خواهد گو بگو |
|
گير و دار و حاجب و دربان ، در
اين درگاه نيست |
همه كس را در همه جا و همه وقت ، به جناب او راه است و از ظاهر و
باطن همه كس ، در همه حال آگاه ، دولت ابدى و سلطنت سرمدى ، او را
رواست و بس . تعالى شاءنه و تقدس اسمائه
.
از غايت راءفت و نهايت رحمت و فرط كرم و كرامتى كه با بندگان دارد،
آنان را هر شبانه روز در پنج وقت پنج نوبت
به نماز امر فرموده تا تكرار ذكر و تجديد عهد در ساعات
متقاربه ، وسيله تقرب بندگان گردد به آن جناب و سبب بارور شدن حب
حب ، در دل ايشان شود نسبت به رب الارباب و ساعتى همه به خضوع و
خشوع ، روى نياز بر استان خداى بنده نواز كار ساز نهند، و راز دل
بر حضرت علام الغيوب عرضه دهند غم
خود با لطف او گويند و دواى درد خويش از كرم او جويند تا او
جل جلاله از روى تفضل و تعطف ،
ناتمامى هركس را به قدر استعدادش ، تمام نمايد و شكستگيش را درستى
انعام فرمايد:
كريمى بر در دلها نشسته |
|
درستى بخش دلهاى شكسته |
فشكرا له ثم شكرا له |
|
على ما هدانا لشكر النعم |
ستايش او را سزاست ، نيايش او را رواست كه كرده خود، هدايتمان به
سپاس آورى .
وصلى الله على خير خلقه محمد و اله و سلم
.
اما بعد چنين گويد
نماز بهترين طاعات و فاضلترين عبادات است ، چنانكه در حديث نبوى
وارد شده است كه : نماز ستون دين است هرگاه
مقبول شد همه عبادات مقبول است و اگر مردود گشت ، همه عبادات مردود
است و چون مقصد اصلى از نياز ياد حق تعالى است و تجددى عهد
با او و ثناى و از روى مسكنت و خشوع و سؤ ال مهمات از او به ابتهال
و خضوع پس هر آينه بنده را ناچار است از حاضر ساختن دل در آن ، و
فهميدن آنچه مى گويد به زبان ...
نيز در حديث نبوى است كه : نيست هر بنده اى
را از نماز او اثرى و ثمرى ، مگر آنچه ، كه فهميده است از آن و دل
با خود داشته در آن و به روايت صحيح از حضرت امام محمد باقر
- عليه السلام - منقول است كه : همانا بنده
را بالا برده شود از نمازش همه آن و نيمه آن ، سه يك آن و چهار يك
آن يا اندك آن ؛ و بالا برده نشود از نمازش مگر آنچه را كه روى دل
بر آن داشته است .
در حديث ديگر وارد شده است كه : هر كه نماز
گزارد و در آن ، با نفس خود سخنى نگويد از امور، دنيا، يعنى : جز
به امر نماز نينديشد واز علائق دنيوى در خاطر نگذراند، چون از آن
نماز فارغ گردد، ميانه او و حق تعالى گناهى نماند، مگر آنكه
آمرزيده شود .
و چون اذكار نماز به زبان عربى است و بسيارى از ابناء عجم بلكه عرب
هم ، از درك مفاهيم آن عاجزند، بخاطر اين ضعيف
محسن بن مرتضى كاشانى رسيد كه آن را
به زبان فارسى ترجمه نمايد و بعضى آداب و فوائد نيز بر آن بيفزايد
شايد كه جمعى از مؤمنان از آن بهره مند گردند وا ين فقير بى بضاعت
را در اوقات حضور دل به دعاى خير ياد كنند.
تو كه كيميا فروشى ، نظرى به
قلب ما كن |
|
كه بضاعتى نداريم ، و فكنده ايم
مادامى |
پس ساعتى چند از اوقات را صرف اين مهم نمود و اين هشت در را به روى
طالبان گشود و به ترجمة الصلوة موسوم
نمود و بالله التوفيق .
محسن فيض كاشانى
درِ اول : اذان و اقامه
الله اكبر: خداى عزوجل بزرگتر
است از همه چيز و از آنچه به وصف و نعت درآيد، يا در وهم و خيال
گنجد، يا ادراك او به عقول و حواس توان نمود يا او را به چيزى قياس
توان كرد.
متحير، عقول در صفتش |
|
فكر، عاجز ز حد معرفتش |
عقل عقل است و جان ، جان است او |
|
آنچه زان برتر است ، آن است او |
حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى فرمايد كه :
هرگاه تكبير گفتى بايد خود را و هرچه در آسمان و زمين است در برابر
بزرگى و كبريائى او جلت عظمته حقير شمارى كه اگر بنده اى تكبير
گويد و در دلش عارضى باشد به حقيقت چنان است كه چيز ديگرى را بيش
از حق تعالى در دل تعظيم و توقير مى نمايد و در اين حال فرشته اش
گويد: كه اى دروغگوى ! پندارى كه خداى را فريب توان داد، و به خدا
قسم كه چنين كس از حلاوت ذكر خداى ، محروم و مهجور است و از تقرب و
توسل به او، ممنوع و مردود.
اشهد ان لااله الاالله گواهى مى دهم
كه به تحقيق معبودى سزاوار پرستش نيست جز معبودى يكتاى به حق ، كه
او را همه صفات كمال است و بس اوست كه در خور پرستش است .
و بايد كه در اين شهادت نيز صادق باشد بدانگونه كه هيچ چيز ديگر را
بر حق تعالى نگزيند و از وى دوست تر ندارد چه هر كه چيزى را بسيار
دوست دارد و اهتمام تمام در شاءن او كند و بدو دل بندد، در حقيقت
او را پرستنده است پس اگر محبت و اهتمام در آن چيز،به امر حق است و
به قصد فرمانبردارى او جل شاءنه ، در اين صورت حق را پرستنده است
والا آنچه را پرستيده كه او را به مهر آن واداشته ، چون : شيطان و
هواى نفس و مانند آن ...
برافكنده پرده تا معلوم گردد |
|
كه ياران ديگر را مى پرستند |
از احاديث قدسى است كه تا تو غير ما را
خواهى ، غير ما را پرستى .
ما را خواهى خطى به عالم دركش |
|
كاندر يكدل ، دو دوستى نايد خوش |
هرچه دلبند تو است خداوند تو است و هرچه هواى تو است خداى ، تو است
. اراءيت من اتخذ الهه هواه سوره فرقان آيه
439.
اى هواهاى تو، خدا انگيز |
|
وى خدايان تو، خدا آزار |
از گفتن و اقرار كردن كه الله يكى
است ، چه سود؛ كه در پيش هزار صنم مى كنى سجود علم بى عمل وبال است
و قول بى قعل نكال .
اى يكدله صد دله ، دل يكدله كن |
|
از هرچه بغير دوست ، دل را يله
كن |
خواهى كه توحيد تو مسجل شود، قبله دل يكتا كن و از غير حق تبرى ،
تا فعل تو مصدق قول تو باشد.
اى آنكه به قبله وفا روست تو را |
|
از مغز چرا حجاب شد پوست تو را |
دل در پى اين و آن نه نيكوست تو
را |
|
يك دل دارى ، بس است يكدوست تو را |
اشهد ان محمدا رسول الله گواهى مى
دهم كه همانا محمد فرستاده خداست جل جلاله
و بايد كه چون اين شهادت دهد، به اقتضاى آن رفتار كند و
مقتضاى آن اينكه ، اوامر و نواهى آن حضرت را -صلى الله عليه وآله -
فرمانبردارى نمايد.
چنانكه حق تعالى فرمايد:
و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه
فانتهوا سوره حشر آيه 7
آنچه آورده است شما را رسول ، فراگيرد و از آنچه بازداشته است شما
را، از آن باز ايستد.
حى على الصلوة بشتاب ! روى آر به
نماز، ترغيب به نماز در اذان ، از آن جهت است كه وضع اذان از براى
اخبار است به دخول وقت چه معنى اذان
اشعار است يعنى : آگاه گردانيدن .
حى على الفلاح بشتاب ! روى آر به
كارى كه موجب فوز و رستگارى و ظفر يافتن به سعادت عظمى است در آخرت
.
حى على خير العمل بشتاب ! روى آر به
بهترين كار كه نماز به درگاه ايزد بى نياز است .
نزديكى بندگان نماز است |
|
معراج روندگان نماز است |
موقوف عليه كل طاعات |
|
سركرده جمله عبادات |
ركن شرع و ستون دين است |
|
شايد گفتن كه دين همين است |
قد قامت الصلوة به تحقيق كه برپا شد
نماز يعنى : هنگام شروع ان فرا رسيد و اين كلمه مخصوص
اقامت است و در اذان نيست .
نيز در آخر هر يك تكبير و تهليل دعاهاى مخصوص بايد گفت .
و همه اذكار در هر كدام دو نوبت است ، مگر تكبيرهاى اول اذان كه
چهار نوبت بايد گفت و تهليل در آخر اقامت به يك نوبت ...
و اذان را بلند و به تاءنى گفت و اقامت را آهسته تر و تندتر و وقف
در اواخر و و فواصل هر دو بايد نمود.
و فاصله ميان هر دو، به دو ركعت نماز، يا يك سجده ، يا يك نشستن ،
يا يك گام برداشتن ، يا به گفتن يك تسبيح يا تحميد است .
اللهم اجعل اقبل بآرا
و عملى سارا، و عيشى قارا و اجعل لى عند قبر رسولك محمد صلى الله
عليه وآله مستقرا و قرارا
بار خدايا بگردان دلم را نيكى كننده ، و عمل مرا مسرور و خوشحال
گرداننده ، و رزق و روزيم را تازه بتازه آينده ، و زندگانى مرا در
خوشى و شادمانى گذرنده ، و بگردان از براى من نزد قبر پيغمبر خود،
حضرت محمد -صلى الله عليه وآله - مكان و منزلى در دنيا و جاى اقامت
و درنگ در آخرت .
درِ دوم : ادعيه افتتاحيه ، تكبيرات هفتگانه
اينك دعاى افتتاح كه نوبت آن پس از
تكبير سوم است : اللهم انت الملك الحق
المبين ، لااله الا انت ، سبحانك انى عملت سوء، و ظلمت نفسى ،
فاغفرلى ذنبى ، انه لايغفر الذنوب الا انت
اللهم انت الملك الحق المبين بار
خدايا تويى پادشاه استوار و پايدار و پديدار
لااله الا انت نيست معبودى سزاى پرستش جز تو
سبحانك پاك مى دانم و منزه مى خوانم
جناب تو را، از هرچه به جلال تو نسزد و جمال تو را نزيبد.
پاك از آنها كه جاهلان گفتند |
|
پاك تر زانكه عاقلان گفتند |
انى عملت سوء وظلمت نفسى همانا كه من
بد كردم و به نفس خود ستم روا داشتم و
فاغفرلى ذنبى پس بيامرز گناهانم را
انه لايغفر الذنوب الا انت بدرستى كه نيامرزد گناهان را
احدى غير از تو.
و پس از تكبير پنجم : لبيك وسعديك ، والخير
فى يديك ، و الشر ليس اليك ، و المهدى من هديت ، عبدك و ابن عبدك
، بين يديك ، منك و بك ، و لك و اليك ، لاملجا ولامنجا منك الا
اليك ، سبحانك و حنانيك ، تباركت و تعاليت سبحانك رب البيت
لبيك كنايه از آنكه : مى ايستم به
خدمت تو، ايستادنى پس از ايستادنى يعنى : هميشه ، تو را خدمتگزارم
. و سعديك كنايه از آنكه : فرمان
بردم تو را، فرمان بردنى ، پس از فرمان بردنى يعنى : پيوسته تو را
فرمانبردارم .
يك نگاه از تو و در باختن جان از من |
|
يك اشارت ز تو و بردن فرمان از من |
و الخير فى يديك آنچه نيك است در دست
تو است و از تو برآيد و الشر ليس اليك
بد را به سوى تو راه نيست و به تو نسبت آن نشايد.
هرچه هست از قامت ناساز كج اندام ماست |
|
ور نه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست |
و المهدى من هديت راه يافته آنكه تو
او را ره نمودى . عبدك و ابن عبدك تو
را بنده و بنده زاده ام و بين يديك
كه در حضورت ايستاده ام . منك از تو
است تمام وجود من و بك و به تو است
قوام بود و نبود من و لك و تو راست
تملك من . و اليك و به سوى تو است
بازگشت من . لاملجاء ولامنجا منك الا اليك
نيست پناهى و نه گريزگاهى از تو مگر به سوى تو
غير از در تو، درى ندانم ، |
|
غير از تو كس دگر نخوانم |
اى نام خوش تو بر زبانم |
|
از درگه خويشتن مرانم |
گر تو ز در خودت برانى |
|
روى از تو بدرگه كه آرم |
سبحانك وحنانيك پاك و منزه مى دانم
ساحت كبريائى تو را، از غبار آنچه تو را نسزد و نشايد اى پروردگار.
و درخواست مى كنم از تو، عطوفت فراوان و بخشش بسيار.
گر ما مقصريم ، تو درياى رحمتى |
|
جرمى كه مى رود به اميد عطاى
تست |
دانم كه در حساب نيايد گناه ما |
|
آنجا كه فضل و رحمت بى منتهاى
تست |
تباركت بزرگوار و برتر و استوار و
قائم و دائم و مبداء و موجب همه خير و بركتها توئى .
و تعاليت و بس والا جاهى ، دست ادراك
از دامن معرفت تو، كوتاه است و پاى سعى را از وصول به جنابت ،
خارها در راه .
اسلام ز جانب فرنگ آوردن |
|
آيينه چين ز سوى زنگ آوردن |
از باده رخ شيخ به رنگ آوردن |
|
بتوان ، نتوان تو را به چنگ
آوردن |
سبحانك مقدس و منزهى
رب البيت اى خداى خانه كعبه به اين
معنى كه به امر تو روى به جانب كعبه آورده و به سوى آن توجه كرده
ام وگرنه ، كعبه نيز آفريده تست و نه سزاى پرستش است و نه آن است
كه پرستش آن مى كنم .
كعبه سنگى بر آستانه تست |
|
قبله راهى به سوى خانه تست |
و بعد از تكبير هفتم : وجهت وجهى للذى فطر
السموات و الارض ، عالم الغيب و الشهادة حنيفا مسلما على ملة
ابراهيم و دين محمد -صلى الله عليه وآله - و هدى اميرالمؤمنين -
عليه السلام - و ما انا من المشركين ، ان صلواتى و نسكى و محياى و
مماتى لله رب العالمين لاشريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين
.
وجهت وجهى للذى فطر السموات والارض
روى دل خود را متوجه ساختم به آنكه ، به قدرت محض بيافريد آسمانها
و زمين را عالم الغيب و الشهاده
داناى نهان و آشكارا. حنيفا در حالتى
كه متمايلم از همه دين ها به دين توحيد.
مسلما در صورتى كه فرمانبردارم . على
ملة ابراهيم به روش حضرت ابراهيم - عليه السلام - .
و دين محمد - عليه السلام - و راه
روش دين محمد - عليه السلام - و بر هدايت و راهنمايى ولى
الله اعظم على بن ابيطالب امير المؤمنان كه سلام بر او باد.
با انا من المشركين و نيستم از شرك
آورندگان مرحق تعالى را، جل شاءنه . (ان صلوتى همانا كه
نماز من . ونسكى و قربانى يا حج يا
همه عبادتهاى من . و محياى و زندگانى
من ، يعنى : آنچه كه برآنم در مدت حيات ، از اعتقادات صحيحه و
افعال حسنه و جمله خيراتى كه بجاى مى آورم .
و مماتى و آنچه بر آن مى ميرم از ايمان و طاعت و مبراتى كه
پس از مرگ ، عوائد آن به روان من عائد گردد.
لله مرخداى راست . رب العالمين
كه پروردگار جهانيان است . لاشريك له
نيست مر او را شريكى :يعنى من در عبادت خود كسى را با او
شرك ندهم چون بت پرستان و اين كلماتى است كه حق تعالى در قران مجيد
از ابراهيم خليل - عليه السلام - حكايت فرمود و گفته اند كه مراد
از اين ، تفويض جميع امور است به حق تعالى يعنى : هرچه كنم و بگويم
همه محض خداست .
سفر به سوى تو پويم ، حضر بكوى
تو جويم |
|
سخن براى تو بگويم ، خمش براى
تو باشم |
و بذلك امرت و به اين ماءمور شده ام
و انا من المسلمين و من از زمره
فرمان برادرانم .
و بايد كه در اين قول نيز صادق باشد يعنى : روى دل با حق داشته و
همه كارها، به او وا گذاشته باشد، نه آنكه بسته كار و بار و رهان
دكان و بازار و محو آمال و اميال و مستغرق ، شهوات و غرقه وسوسه ها
گردد.
در طريقت كجا روا باشد |
|
دل به بتخانه رفته ، تن به نماز |
پس دروغ گفته ، آنكه روى دل به خدا نياورده و كار خود به او رها
نكرده است و بسا اول كلامى كه در نماز، افتتاح به آن كنند، دروغ
محض باشد.
و مستحب است كه در حال تكبيرات ، دستها را تا برابر گوشها بردارد،
چنانچه كفها به جانب قبله باشد و انگشتان بهم بچسبد، مگر دو انگشت
بزرگ و ابتداى تكبير، ابتداى دست برداشتن باشد وانتهاى آن به
انتهاى آن و همچنين مى توان هر يك ازا ين تكبيرات هفتگانه را در
آغاز نماز و قبل از آن گفته مى شود، مقارن نيت فرض گفت و تكبيرة
الاحرام قرار داد و با آن نماز بست .
حضرت اميرالمؤمنين على (ع ) را پرسيدند، از علت و مصلحت برداشتن
دستها در حال تكبير فرمود: مقصود آنكه خداى
بزرگتر است ، يكتاى بى همتاست ، نيست مثل او چيزى و بسوده نشود به
انگشتها و دريافته نگردد به حس ها.
نه ادراك در كنه ذاتش رسد |
|
نه فكرت بغور صفاتش رسد |
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم |
|
نه بر ذليل وصفش رسد دست فهم |
و به روايت ديگر: دست برداشتن ، اشاره اى است به اينكه : اى خدا
آمرزگار، در يم گناه غرقه ام ، دستم گير تا برآيم .
مانده در دشت فراقم ره نما، اى رهنما
غرقه در درياى هجرم دست گير، اى دستگير