(1) -
اشاره به سخن امام على عليهالسلام دربارهى عايشه، در خطبهى 156 نهجالبلاغه است
كه مىفرمايد:
«و كينهها در سينهاش چون كورهى آهنگرى شعلهور گرديد؛ اگر از او مىخواستند
آنچه را بر ضدّ من انجام داد، نسبت به ديگرى روا دارد، سر باز مىزد؛ به هر حال
احترام نخست او برقرار است و حسابرسى اعمال او با خداى بزرگ است.»: وَ أَمّا
فُلانَةُ، فَأَدْرَكَها رَأْيُ النِّساءِ، وَ ضِغْنٌ غَلا فِي صَدْرِها كَمِرْجَلِ
الْقَيْنِ؛ وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي ما أَتَتْ إِلَيَّ لَمْ
تَفْعَلْ؛ وَ لَها بَعْدُ حُرْمَتُها الْأُولى، وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ
تَعالى.
معلوم مىشود اين گفتار بعد از جنگ جمل بودهاست.
(2) -
امام على عليهالسلام در خطبهى 172 به اين نكته اشاره مىفرمايد: « لشكرى را
گردآوردهبودند كه كسى از آنان نبود مگر اينكه همهىشان به اطاعت من گردن نهاده،
و بدون اكراه و بارضايت كامل با من بيعت كردهبودند اما پس از ورود به بصره، به
استاندارم و خرانهداران بيتالمال مسلمانان، و افزون بر آن، به مردم بصره نيز حمله
كردند؛ گروهى را شكنجه و گروهى را با نيرنگ و دغلبازى بهقتل رساندند.به خدا سوگند،
اگر آنان فقط يك نفر را گرفته و بطور عمد، بىگناه كشتهبودند، قتل آن لشكر همهاش
بر من حلال مىشد.زيرا همهى آنان حاضر بودند و از عمل منكر آنها جلوگيرى نكردند و
با زبان و دستانشان به مقابله با آن نپرداختند، تا چه رسد به اينكه به تعداد
لشكريانشان از مسلمانان بصره كشتند»: فِي جَيْشٍ ما مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلاّ وَ قَدْ
أَعْطانِي الطّاعَةَ، وَ سَمَحَ لي بِالْبَيْعَةِ، طائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ،
فَقَدِمُوا عَلى عَامِلي بِها وَ خُزّانِ بَيْتِ مالِ الْمُسْلِمينَ وَ غَيْرِهِمْ
مِنْ أَهْلِها، فَقَتَلُوا طائِفَةً صَبْراً، وَ طائِفَةً غَدْراً، فَوَاللَّهِ
لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلاّ رَجُلاً واحِداً مُعْتَمِدِينَ
لِقَتْلِهِ، بِلا جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لي قَتْلُ ذلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ، إِذْ
حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا، وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسانٍ وَ لا بِيَدٍ.
دَعْ ما أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتي
دَخَلُوا بِها عَلَيْهِمْ!
(3) -
نهجالبلاغه/ حكمت 238.
(4) -
البتّه در سخنان حضرت بعضى جاها اسم جنس آمده ولى ارادهى زن خاصى بوده كه
بعداخواهد آمد.
(5) -
نساء/ 34.
(6) -
تحريم/ 10.
(7) -
نهجالبلاغهصبحى صالح/حكمت 61، ص479.
(8) -
نهجالبلاغه صبحىصالح/ خ 80 ص 106.نهجالبلاغه ترجمه دشتى ص 129.
(9) -
نهجالبلاغه/ حكمت17.
(10) -
«از زنان بد بپرهيزيد و...» در «ص 16» و همچنين پاورقى «ص 22 ـ 21».
(11) -
نهجالبلاغه صبحى صالح/ خ80، ص105.
(12) -
در بارهى عقل به كتاب عقل و عاقل از همين قلم مراجعه شود.
(13) -
در ترجمهى «الفتوح» (فتوحات امام على عليهالسلام )، دو «گفتار» از امام
عليهالسلام به عايشه موجود است: يكى به شكل نامه، قبل از جنگ (در صفحهى 49)، و
دوّمى گفتارى بعد از آن. براى درك بهتر موقعيت آنزمان، هر دو را ذكر مىكنيم:
(اوّل):
«امّا بعد، اى عايشه! برخداوند و رسولش صلىاللهعليهوآله عصيان كردى و از
خانهات خارج شدى، و كارى را طلب مىكنى كه خداى تعالى تورا از آن فراغت دادهاست و
گمان مىكنى براى اصلاح كار مسلمين از خانه بيرون آمدى.
اى عايشه به من جواب بده زنان را با لشكر كشيدن چهكار! گمان مىكنى كه وارث خون
عثمان هستى و خون عثمان را طلب مىكنى؛ ميان تو و عثمان چه خويشاوندى و قرابتى است؟
عثمان مردى از بيناميه و تو از بنى تميم هستى. بدان گناه تو كه از خانه بيرون آمدى
و خود و ديگران را در معرض فتنه افكندى زيادتر از گناه قاتلان عثمان است. مىدانم
به تشخيص خويش اين ادّعا را نمىكنى بلكه تو را وادار كردند و به هيجان و خشم
آوردند. اى عايشه! از خدا بترس و به منزل خويش بازگرد و در پرده بنشين كه بهترين
وظيفه زنان است.»
(دوم):
وقتى وارد خانهى عبدالله بن خَلَف شد كه عايشه در آن بود و زنانى بر گِردش گريه
مىكردند، صفيّه زن عبدالله بن خَلَف، و ديگر زنان چون امام را ديدند گفتند: «اى
كشنده دوستان و پراكنده كنندهى اجتماع مسلمانان! خدا فرزندان تورا يتيم كند چنان
كه فرزندان عبدالله بن خَلَفرا يتيم كردى.» امام عليهالسلام چون اورا ديد شناخت و
فرمود: «تو حق دارى مرا دشنام گويى و دشمن دارى زيرا جدّ تو را در در روز "بدر" و
عمّ تو را در جنگ اُحد و شوهر تو را ديروز كشتهام. اگر من قاتل دوستان مىبودم،
آنگونه كه مىگويى، هم اكنون دستور مىدادم هركسى در اين منزل است بكشند. آنگاه
على عليهالسلام رو به عايشه كرد و گفت: اين سگان را تو برضدّ من شوراندى، اگر
دنبال عافيتطلبى نبودم، همين حالا همه را از منزل بيرون مىآوردم و گردن مىزدم.»
عايشه و زنان ديگر ساكت شده و دَم برنياوردند.امام عايشه را چنين سرزنش كرد:
«خداى تعالى تو را امر كرد در خانه بنشينى و از پرده بيرون نيايى امّا تو عاصى شده
و از خانه بيرون آمدى و خود را در ميدان نبرد انداختى و مردم را به جنگ با من تحريك
نمودى و خون بسيارى ريخته شد. و فراموش كردى كه خداى تعالى تو و پدرت را به سبب ما
شريف گردانيد و به موجب قرابت ما تو را امّالمؤمنين مىخوانند؟ برخيز و به مدينه
برو، و در خانهاى كه رسولخدا تو را ساكن كرد، مأوى گزين.» (ص 69ـ68 با تصرف در
عبارتهاى بيرون گيومه.)
(14) -
زمخشرى در «اساسالبلاغه» به آن اشاره مىكند: اِنتَقَصَهُ و تَنَقَّصَهُ:
عابَهُ:عيب و نقص؛ ص651.المنجد نيز عيب معناكردهاست.
(15) -
معجم الوسيط/ ج2، انتشارات ناصرخسرو، تهران؛ ذيل «نقص»: «نَقَصَ عَقلُهُ اَو
دينُهُ: ضَعُفَ». در المنجد آمده براى دين و عقل، از نقصان (كمى) استفاده نمىشود
بلكه از نقص (به معناى ديگرـ عيب يا ضعف)، استفادهمىشود. نهجالبلاغهى
صبحىصالح، وصيت 14، ص373 نيز به چند مورد، ضعف زنان (از لحاظ "زور و توان"، "جسم و
روان"، و "عقلانيت" اشاره فرمودهاست: فَاِنَّهُنَّ ضَعيفاتُ القُوى و الاَنفُسِ وَ
العُقولِ يعنى «نقص» در اينجا همان معناى «ضعف» را مىدهد كه ما از لغت ذكر كرديم.
(16) -
نهجالبلاغه ترجمه دشتى/ ص129.
(17) -
ج 10-9، ص 409-407، بيروت، مؤسسة التاريخ العربى.
(18) -
در فتوحات امام على (عليهالسلام)ترجمهى «الفتوح»، از ابن اعثم كوفى آمده:
«هودجى كه عايشه در آن نشستهبود، براثر كثرت تير مانند خارپشتى شدهبود. امّا
اصحاب جمل همچنان اطراف شتر عايشه را گرفته بودند و از او محافظت مىكردند، و از سر
مبالغه پشكلهاى شتر عايشه را مىبوييدند و به يكديگر مىگفتند: سرگين شتر عايشه،
امّ المؤمنين خوشبوتر از مُشك است. اين طايفه در پيش روى او كشته مىشدند؛ امّا شتر
و مهار شتر را رهانمىكردند.»، ص 18 ، مترجم احمد روحانى.
(19) -
نهجالبلاغهصبحىصالح/ خ14، ص56.
(20) -
بقره/282.
(21) -
ألَّذينَتَعاقَدوا عَلَىالمَنيَّةِ وَ اُبرِدَ بِرُؤوسِهِم
اِلَىالْفَجَرَةِ .نهج/خ182، ص264.
(22) -
روايات بسيارى دربارهى زن، و احترام و چگونه برخورد كردن با او داريم كه هيچ
مكتبى به اندازه اسلام براى زن اين مقدار ارزش قايل نشده است.كتابهاى متعددى در
اين باره نگاشته شده كه نياز به تكرار نيست.
(23) -
فردى كه از دنيا رفته، از او پدر و مادر و يك دختر باقى مانده است .
(24) -
به كتب فقهى مراجعه شود.
(25) -
نساء/11: در اولادتان آوردهاست.
(26) -
همان آيه.
(27) -
قَوّامون جمع قَوّام،بر وزن فعّال، صيغهى مبالغه است كه فعل ماضى آن، «قامَ»:
برپا ايستاد، بلندشد؛ انسان وقتى از جاى خود حركت مىكند، براى انجام امر و كارى
اقدام مىكند؛ قوّام يعنى كسى كه انجام عمل و كارى براى او هميشگى و حالت شغلى دارد
كه زياد و بطور مدام به آن مىپردازد.
قامَ الرّجُلُ عَلَى المَرأةِ: به وضعيت زن رسيدگى كرد.
قامَ الرّجُلُ المَرأةَ: مايحتاج زن را بعهده گرفت.
اين دو معناى بالا براى «قامَ» در حقيقت يكى هستند، با اين تفاوت كه يكى با حرف
اضافهى «عَلى» آمده و مىرساند آنچه به امور زندگى زن مربوط مىشود، مسؤوليّت
انجام آن بر دوشِ مرد است و «قوّام» كثرت و دوام آنچه را مرد براى رسيدگى به وضعيت
معيشتى و تهيّهى مايحتاج زندگى زنِ خود انجام مىدهد، مىرساند.
علاوه برآنچه از واژهى «قَوّامون» درس گرفتيم، دنبالهى آيه نيز اشاره به
«فضيلتهاى برخى بر بعضى ديگر» دارد و بعد از آن، بحث «انفاق مال» را آورده كه
مىرساند يكى از اين دو قشر مسؤوليت نفقه دادن را عهدهدار است و باتوجه به
«قَوّامون على» اين وظيفه، برازندهى مرد است نه زن. اين فضيلتها نمىتواند عامل
فخر فروشى مرد به زن باشد زيرا زن نيز به نوبهى خود، فضيلتهايى دارد كه مرد فاقد
آن است منتهى فضيلتهاى مرد، كاربرد اجتماعى دارد، و از زن كاربرد خانوادگى دارد كه
زيربناى هر تشكّل و جامعهاى مىباشد.
در آخر آيه كه انفاق اموال را ذكر مىفرمايد، و در واقع از مرد مىخواهد مواظب باشد
مخارج خانواده را كه مىپردازد، برآنها منّت نگذارد بلكه آن را نتيجهى فضايل
اعطايى از طرف خداوند متعال بداند. اَلرِّجالُ قَوّامونَ عَلَى النِّساءِ بِما
فَضَّلَاللّهُ بَعضَهُم عَلى بَعضٍ وَ بِما اَنْفَقوا مِن اَموالِهِم.
(28) -
مَن لَم يَأنِف مِن خِدمَةِ العِيالِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لِلكِبائِرِ وَ
يُطفيغَضَبَ الرَّبِّ(ميزان الحكمة ج 8 ص 410): هركس از خدمت به خانواده سر باز
نزند، عملش كفارهى گناهان كبيرهاش خواهد بود و غضب پروردگارش را خاموش مىكند.
(29) -
ابن سنان براى امام رضا عليهالسلام نوشت: سرِّ اينكه مرد بايد مَهر به زن
بپردازد چيست، چرا زن نپردازد؟
فرمود: براى اينكه زن (بمناسبت اشتغال به خانهدارى و تربيت فرزند) قهرااز كسب و
تجارت محروم است و راه درآمدى ندارد،البته علل بسيار ديگرى هم دارد. (ازدواج
دراسلام،ص75 نوشته على مشكينى ترجمه احمد جنتى به نقل از بحارالانوار ج103 ص 349.)
(30) -
كه اگر برادر داشته باشد نصف مرد (يعنى برادرش) ارث دارد و اگر برادرى نداشت،
سهمُالارث زن بستگى به وارثان بيرون از طبقهى خودش دارد؛در اين صورت ارث زن، نصف
مرد، محاسبه نمىشود. كتب فقهى بطور مفصّل در اين باره بحث كردهاند.
(31) -
ازدواج در اسلام، ص 80، بهنقلاز: بحار، ج 10، باب تزويج فاطمه عليهاالسلام .
(32) -
نهجالبلاغه/ حكمت 234، ترجمه دشتى ص 678.
(33) -
مثل مجزّاكردن كلاسهاى دختران و پسران در ژاپن.
(34) -
نهجالبلاغه دشتى/نامه31، ص536. نهجالبلاغه صبحى، ص405. جاى اين نكته، در بحث
«عدم آزار زن» بود كه به لحاظ امر غيرت در اينجا مطرح شد.
(35) -
نهجالبلاغه/حكمت 124، ص491.
(36) -
نهجالبلاغه صبحى صالح/ وصية14، ص 373. ترجمه دشتى، ص 495.
(37) -
قهرمان مُعَرَّب كلمهى كهرمان، و پهلوانِ فارسىاست كه در زبان عربى به معناى
«وكيل دخل و خرج» هم آمدهاست و «قهرمانة» به زن خانهدار نيز مىگويند. به نظر
مىرسد اينجا منظور زنىاست كه در خانه هر چه زحمت است بر دوش او قرار دارد و امام
عليهالسلام مىخواهد به ما بگويد مثل گل بهارى بايد از همسرت نگهدارى كنى، در
منزل به او يارى رسانى، او را اذيّت و آزار نرسانى كه پژمرده خواهدشد در نتيجه، عيش
و خوشى از زندگىات رخت برمىبندد.
نهجالبلاغه دشتى/ ص536، نهجالبلاغه صبحى صالح/نامه31، ص405.
(38) -
نهجالبلاغه دشتى/ ص284. نهجالبلاغه صبحى صالح/ خ153، ص215.
(39) -
نهجالبلاغه صبحى صالح/ نامه31،ص 405. ترجمه دشتى ص536.
(40) -
به بحث «لا تُشاوِر هؤُلاء» در كتاب «ميزانالحكمة»، ج 5، ص 213 و 214، مراجعه
شود.
(41) -
همان، ص 213، (به نقل از بحارالانوار، ج 77، ص 213.)گمان مىرود اين قسمت از
حديث كه در نهجالبلاغه نيامده، در نامهى آن حضرت، در منبع ديگرى بوده و مرحوم
مجلسى در بحارالانوار، از آن نقل كردهاست. در تحفالعقول (با ترجمه، ص82) نيز اين
نامه آمده و نكات ظريف و دقيقى را كه در نهجالبلاغه نيامده، اشاره مىفرمايد:
1 . پرهيز از «خلوتنشينى» طولانى با زنان. كه آنرا عامل خسته شدن يا دلزدگى
مىداند. در واقع به يك نكتهى روانشناسى اشارهدارد: وَ لاتَطُلْ الخَلوَةَ مَعَ
النِّساءِ فَيَمُلَّنَّكَ اَو تَمُلَّهُنَّ: خلوتنشينى با زنان را طولانى مكن كه
آنان نسبت به تو خسته مىشوند و تو هم از آنان دلزده خواهىشد.
2 . خود را نباختن و دستپاچه نبودن در مقابل زن.اگر انسان در برابر جنس زن، خود
دار باشد و به اصطلاح «چراغى بهر تاريكى نگهدارد»، برايش بهتر است تاهميشه دنبال
برآورده كردنِ خواستههايش باشد. دنباله روى در اينگونه مسايل، گوياى ناتوانى آدمى
در مقابل جنس مخالف است و اين حالت با روحيّهى مردانگى، سازش ندارد. از طرف ديگر،
اگر زن مردش را قوى و با اراده ببيند، اورا تكيهگاهى براى خود مىداند به همين جهت
حضرت امير عليهالسلام مىفرمايد: وَاسْتَبِقْ مِن نَفسِكَ بَقيَّةً مِن اِمساكِكَ
عَنهُنَّ وَ هُنَّ يُرينَ اَنَّكَ ذُو اقْتِدارٍ خَيرٌ مِن اَنْ يَظهَرنَ مِنكَ
عَلَى انْتِشارٍ: در برابر آنان خويشتندارى كن و آنان تو را صاحبِ اقتدار ببينند،
بهتراست تا سستى و ضعف از تو، براىشان آشكارگردد.
(42) -
قرآن/ سورهنور/آيه 30: «قُل لِّلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِن اَبصارِهِم...»:
به مردان مؤمن بگو از خيرهنگاه كردن بپرهيزند. آيه/31، همين امر را به زنان مؤمن
دارد: «قُل لِّلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ...».
(43) -
نهجالبلاغه/حكمت 420.
(44) -
نهجالبلاغه/خ193.
(45) -
نهجالبلاغه صبحى صالح/519، حديث7 از غريب الكلام آن حضرت.
(46) -
نهجالبلاغه صبحى صالح/حكمت 136،ص494.
(47) -
اشاره به امّ جميل خواهر ابوسفيان و زن ابولهب است كه قرآن «حمّالَةَ الحَطَب»
را لقب او قرار داد.
(48) -
نهجالبلاغه/نامه 28، ص387.
(49) -
فلسفهاخلاق استاد مطهرى، ص 249.
(50) -
ديوان امام على عليهالسلام ،ص30، مؤلف عبدالعزيزالكرم.
(51) -
نهجالبلاغه صبحىصالح/ خ202 ص 320 ـ 319، ترجمه دشتى/ ص 424.