زن در نهج البلاغه

نصرت‏الله جمالى

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - اشاره به سخن امام على عليه‏السلام درباره‏ى عايشه، در خطبه‏ى 156 نهج‏البلاغه است كه مى‏فرمايد:
«و كينه‏ها در سينه‏اش چون كوره‏ى آهنگرى شعله‏ور گرديد؛ اگر از او مى‏خواستند آن‏چه را بر ضدّ من انجام داد، نسبت به ديگرى روا دارد، سر باز مى‏زد؛ به هر حال احترام نخست او برقرار است و حسابرسى اعمال او با خداى بزرگ است.»: وَ أَمّا فُلانَةُ، فَأَدْرَكَها رَأْيُ النِّساءِ، وَ ضِغْنٌ غَلا فِي صَدْرِها كَمِرْجَلِ الْقَيْنِ؛ وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي ما أَتَتْ إِلَيَّ لَمْ تَفْعَلْ؛ وَ لَها بَعْدُ حُرْمَتُها الْأُولى، وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعالى.
معلوم مى‏شود اين گفتار بعد از جنگ جمل بوده‏است.
(2) - امام على عليه‏السلام در خطبه‏ى 172 به اين نكته اشاره مى‏فرمايد: « لشكرى را گردآورده‏بودند كه كسى از آنان نبود مگر اين‏كه همه‏ى‏شان به اطاعت من گردن نهاده، و بدون اكراه و بارضايت كامل با من بيعت كرده‏بودند اما پس از ورود به بصره، به استاندارم و خرانه‏داران بيت‏المال مسلمانان، و افزون بر آن، به مردم بصره نيز حمله كردند؛ گروهى را شكنجه و گروهى را با نيرنگ و دغلبازى به‏قتل رساندند.به خدا سوگند، اگر آنان فقط يك نفر را گرفته و بطور عمد، بى‏گناه كشته‏بودند، قتل آن لشكر همه‏اش بر من حلال مى‏شد.زيرا همه‏ى آنان حاضر بودند و از عمل منكر آن‏ها جلوگيرى نكردند و با زبان و دستانشان به مقابله با آن نپرداختند، تا چه رسد به اين‏كه به تعداد لشكريانشان از مسلمانان بصره كشتند»: فِي جَيْشٍ ما مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلاّ وَ قَدْ أَعْطانِي الطّاعَةَ، وَ سَمَحَ لي بِالْبَيْعَةِ، طائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ، فَقَدِمُوا عَلى عَامِلي بِها وَ خُزّانِ بَيْتِ مالِ الْمُسْلِمينَ وَ غَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِها، فَقَتَلُوا طائِفَةً صَبْراً، وَ طائِفَةً غَدْراً، فَوَاللَّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلاّ رَجُلاً واحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ، بِلا جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لي قَتْلُ ذلِكَ الْجَيْشِ كُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا، وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسانٍ وَ لا بِيَدٍ. دَعْ ما أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتي دَخَلُوا بِها عَلَيْهِمْ!
(3) - نهج‏البلاغه/ حكمت 238.
(4) - البتّه در سخنان حضرت بعضى جاها اسم جنس آمده ولى اراده‏ى زن خاصى بوده كه بعداخواهد آمد.
(5) - نساء/ 34.
(6) - تحريم/ 10.
(7) - نهج‏البلاغه‏صبحى صالح/حكمت 61، ص479.
(8) - نهج‏البلاغه صبحى‏صالح/ خ 80 ص 106.نهج‏البلاغه ترجمه دشتى ص 129.
(9) - نهج‏البلاغه/ حكمت17.
(10) - «از زنان بد بپرهيزيد و...» در «ص 16» و هم‏چنين پاورقى «ص 22 ـ 21».
(11) - نهج‏البلاغه صبحى صالح/ خ80، ص105.
(12) - در باره‏ى عقل به كتاب عقل و عاقل از همين قلم مراجعه شود.
(13) - در ترجمه‏ى «الفتوح» (فتوحات امام على عليه‏السلام )، دو «گفتار» از امام عليه‏السلام به عايشه موجود است: يكى به شكل نامه، قبل از جنگ (در صفحه‏ى 49)، و دوّمى گفتارى بعد از آن. براى درك بهتر موقعيت آن‏زمان، هر دو را ذكر مى‏كنيم:
(اوّل):
«امّا بعد، اى عايشه! برخداوند و رسولش صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عصيان كردى و از خانه‏ات خارج شدى، و كارى را طلب مى‏كنى كه خداى تعالى تورا از آن فراغت داده‏است و گمان مى‏كنى براى اصلاح كار مسلمين از خانه بيرون آمدى.
اى عايشه به من جواب بده زنان را با لشكر كشيدن چه‏كار! گمان مى‏كنى كه وارث خون عثمان هستى و خون عثمان را طلب مى‏كنى؛ ميان تو و عثمان چه خويشاوندى و قرابتى است؟ عثمان مردى از بين‏اميه و تو از بنى تميم هستى. بدان گناه تو كه از خانه بيرون آمدى و خود و ديگران را در معرض فتنه افكندى زيادتر از گناه قاتلان عثمان است. مى‏دانم به تشخيص خويش اين ادّعا را نمى‏كنى بلكه تو را وادار كردند و به هيجان و خشم آوردند. اى عايشه! از خدا بترس و به منزل خويش بازگرد و در پرده بنشين كه بهترين وظيفه زنان است.»
(دوم):
وقتى وارد خانه‏ى عبدالله بن خَلَف شد كه عايشه در آن بود و زنانى بر گِردش گريه مى‏كردند، صفيّه زن عبدالله بن خَلَف، و ديگر زنان چون امام را ديدند گفتند: «اى كشنده دوستان و پراكنده كننده‏ى اجتماع مسلمانان! خدا فرزندان تورا يتيم كند چنان كه فرزندان عبدالله بن خَلَف‏را يتيم كردى.» امام عليه‏السلام چون اورا ديد شناخت و فرمود: «تو حق دارى مرا دشنام گويى و دشمن دارى زيرا جدّ تو را در در روز "بدر" و عمّ تو را در جنگ اُحد و شوهر تو را ديروز كشته‏ام. اگر من قاتل دوستان مى‏بودم، آن‏گونه كه مى‏گويى، هم اكنون دستور مى‏دادم هركسى در اين منزل است بكشند. آن‏گاه على عليه‏السلام رو به عايشه كرد و گفت: اين سگان را تو برضدّ من شوراندى، اگر دنبال عافيت‏طلبى نبودم، همين حالا همه را از منزل بيرون مى‏آوردم و گردن مى‏زدم.» عايشه و زنان ديگر ساكت شده و دَم برنياوردند.امام عايشه را چنين سرزنش كرد:
«خداى تعالى تو را امر كرد در خانه بنشينى و از پرده بيرون نيايى امّا تو عاصى شده و از خانه بيرون آمدى و خود را در ميدان نبرد انداختى و مردم را به جنگ با من تحريك نمودى و خون بسيارى ريخته شد. و فراموش كردى كه خداى تعالى تو و پدرت را به سبب ما شريف گردانيد و به موجب قرابت ما تو را امّ‏المؤمنين مى‏خوانند؟ برخيز و به مدينه برو، و در خانه‏اى كه رسول‏خدا تو را ساكن كرد، مأوى گزين.» (ص 69ـ68 با تصرف در عبارت‏هاى بيرون گيومه.)
(14) - زمخشرى در «اساس‏البلاغه» به آن اشاره مى‏كند: اِنتَقَصَهُ و تَنَقَّصَهُ: عابَهُ:عيب و نقص؛ ص651.المنجد نيز عيب معناكرده‏است.
(15) - معجم الوسيط/ ج2، انتشارات ناصرخسرو، تهران؛ ذيل «نقص»: «نَقَصَ عَقلُهُ اَو دينُهُ: ضَعُفَ». در المنجد آمده براى دين و عقل، از نقصان (كمى) استفاده نمى‏شود بلكه از نقص (به معناى ديگرـ عيب يا ضعف)، استفاده‏مى‏شود. نهج‏البلاغه‏ى صبحى‏صالح، وصيت 14، ص373 نيز به چند مورد، ضعف زنان (از لحاظ "زور و توان"، "جسم و روان"، و "عقلانيت" اشاره فرموده‏است: فَاِنَّهُنَّ ضَعيفاتُ القُوى و الاَنفُسِ وَ العُقولِ يعنى «نقص» در اين‏جا همان معناى «ضعف» را مى‏دهد كه ما از لغت ذكر كرديم.
(16) - نهج‏البلاغه ترجمه دشتى/ ص129.
(17) - ج 10-9، ص 409-407، بيروت، مؤسسة التاريخ العربى.
(18) - در فتوحات امام على (عليه‏السلام)ترجمه‏ى «الفتوح»، از ابن اعثم كوفى آمده: «هودجى كه عايشه در آن نشسته‏بود، براثر كثرت تير مانند خارپشتى شده‏بود. امّا اصحاب جمل همچنان اطراف شتر عايشه را گرفته بودند و از او محافظت مى‏كردند، و از سر مبالغه پشكلهاى شتر عايشه را مى‏بوييدند و به يكديگر مى‏گفتند: سرگين شتر عايشه، امّ المؤمنين خوشبوتر از مُشك است. اين طايفه در پيش روى او كشته مى‏شدند؛ امّا شتر و مهار شتر را رهانمى‏كردند.»، ص 18 ، مترجم احمد روحانى.
(19) - نهج‏البلاغه‏صبحى‏صالح/ خ14، ص56.
(20) - بقره/282.
(21) - ألَّذينَ‏تَعاقَدوا عَلَى‏المَنيَّةِ وَ اُبرِدَ بِرُؤوسِهِم اِلَى‏الْفَجَرَةِ .نهج/خ182، ص264.
(22) - روايات بسيارى درباره‏ى زن، و احترام و چگونه برخورد كردن با او داريم كه هيچ مكتبى به اندازه اسلام براى زن اين مقدار ارزش قايل نشده است.كتاب‏هاى متعددى در اين باره نگاشته شده كه نياز به تكرار نيست.
(23) - فردى كه از دنيا رفته، از او پدر و مادر و يك دختر باقى مانده است .
(24) - به كتب فقهى مراجعه شود.
(25) - نساء/11: در اولادتان آورده‏است.
(26) - همان آيه.
(27) - قَوّامون جمع قَوّام،بر وزن فعّال، صيغه‏ى مبالغه است كه فعل ماضى آن، «قامَ»: برپا ايستاد، بلندشد؛ انسان وقتى از جاى خود حركت مى‏كند، براى انجام امر و كارى اقدام مى‏كند؛ قوّام يعنى كسى كه انجام عمل و كارى براى او هميشگى و حالت شغلى دارد كه زياد و بطور مدام به آن مى‏پردازد.
قامَ الرّجُلُ عَلَى المَرأةِ: به وضعيت زن رسيدگى كرد.
قامَ الرّجُلُ المَرأةَ: مايحتاج زن را بعهده گرفت.
اين دو معناى بالا براى «قامَ» در حقيقت يكى هستند، با اين تفاوت كه يكى با حرف اضافه‏ى «عَلى» آمده و مى‏رساند آنچه به امور زندگى زن مربوط مى‏شود، مسؤوليّت انجام آن بر دوشِ مرد است و «قوّام» كثرت و دوام آن‏چه را مرد براى رسيدگى به وضعيت معيشتى و تهيّه‏ى مايحتاج زندگى زنِ خود انجام مى‏دهد، مى‏رساند.
علاوه برآن‏چه از واژه‏ى «قَوّامون» درس گرفتيم، دنباله‏ى آيه نيز اشاره به «فضيلت‏هاى برخى بر بعضى ديگر» دارد و بعد از آن، بحث «انفاق مال» را آورده كه مى‏رساند يكى از اين دو قشر مسؤوليت نفقه دادن را عهده‏دار است و باتوجه به «قَوّامون على» اين وظيفه، برازنده‏ى مرد است نه زن. اين فضيلت‏ها نمى‏تواند عامل فخر فروشى مرد به زن باشد زيرا زن نيز به نوبه‏ى خود، فضيلت‏هايى دارد كه مرد فاقد آن است منتهى فضيلت‏هاى مرد، كاربرد اجتماعى دارد، و از زن كاربرد خانوادگى دارد كه زيربناى هر تشكّل و جامعه‏اى مى‏باشد.
در آخر آيه كه انفاق اموال را ذكر مى‏فرمايد، و در واقع از مرد مى‏خواهد مواظب باشد مخارج خانواده را كه مى‏پردازد، برآن‏ها منّت نگذارد بلكه آن را نتيجه‏ى فضايل اعطايى از طرف خداوند متعال بداند. اَلرِّجالُ قَوّامونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ‏اللّه‏ُ بَعضَهُم عَلى بَعضٍ وَ بِما اَنْفَقوا مِن اَموالِهِم.
(28) - مَن لَم يَأنِف مِن خِدمَةِ العِيالِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لِلكِبائِرِ وَ يُطفيغَضَبَ الرَّبِّ(ميزان الحكمة ج 8 ص 410): هركس از خدمت به خانواده سر باز نزند، عملش كفاره‏ى گناهان كبيره‏اش خواهد بود و غضب پروردگارش را خاموش مى‏كند.
(29) - ابن سنان براى امام رضا عليه‏السلام نوشت: سرِّ اين‏كه مرد بايد مَهر به زن بپردازد چيست، چرا زن نپردازد؟
فرمود: براى اين‏كه زن (بمناسبت اشتغال به خانه‏دارى و تربيت فرزند) قهرااز كسب و تجارت محروم است و راه درآمدى ندارد،البته علل بسيار ديگرى هم دارد. (ازدواج دراسلام،ص75 نوشته على مشكينى ترجمه احمد جنتى به نقل از بحارالانوار ج103 ص 349.)
(30) - كه اگر برادر داشته باشد نصف مرد (يعنى برادرش) ارث دارد و اگر برادرى نداشت، سهمُ‏الارث زن بستگى به وارثان بيرون از طبقه‏ى خودش دارد؛در اين صورت ارث زن، نصف مرد، محاسبه نمى‏شود. كتب فقهى بطور مفصّل در اين باره بحث كرده‏اند.
(31) - ازدواج در اسلام، ص 80، به‏نقل‏از: بحار، ج 10، باب تزويج فاطمه عليهاالسلام .
(32) - نهج‏البلاغه/ حكمت 234، ترجمه دشتى ص 678.
(33) - مثل مجزّاكردن كلاس‏هاى دختران و پسران در ژاپن.
(34) - نهج‏البلاغه دشتى/نامه31، ص536. نهج‏البلاغه صبحى، ص405. جاى اين نكته، در بحث «عدم آزار زن» بود كه به لحاظ امر غيرت در اينجا مطرح شد.
(35) - نهج‏البلاغه/حكمت 124، ص491.
(36) - نهج‏البلاغه صبحى صالح/ وصية14، ص 373. ترجمه دشتى، ص 495.
(37) - قهرمان مُعَرَّب كلمه‏ى كهرمان، و پهلوانِ فارسى‏است كه در زبان عربى به معناى «وكيل دخل و خرج» هم آمده‏است و «قهرمانة» به زن خانه‏دار نيز مى‏گويند. به نظر مى‏رسد اين‏جا منظور زنى‏است كه در خانه هر چه زحمت است بر دوش او قرار دارد و امام عليه‏السلام مى‏خواهد به ما بگويد مثل گل بهارى بايد از همسرت نگه‏دارى كنى، در منزل به او يارى رسانى، او را اذيّت و آزار نرسانى كه پژمرده خواهدشد در نتيجه، عيش و خوشى از زندگى‏ات رخت برمى‏بندد.
نهج‏البلاغه دشتى/ ص536، نهج‏البلاغه صبحى صالح/نامه31، ص405.
(38) - نهج‏البلاغه دشتى/ ص284. نهج‏البلاغه صبحى صالح/ خ153، ص215.
(39) - نهج‏البلاغه صبحى صالح/ نامه31،ص 405. ترجمه دشتى ص536.
(40) - به بحث «لا تُشاوِر هؤُلاء» در كتاب «ميزان‏الحكمة»، ج 5، ص 213 و 214، مراجعه شود.
(41) - همان، ص 213، (به نقل از بحارالانوار، ج 77، ص 213.)گمان مى‏رود اين قسمت از حديث كه در نهج‏البلاغه نيامده، در نامه‏ى آن حضرت، در منبع ديگرى بوده و مرحوم مجلسى در بحارالانوار، از آن نقل كرده‏است. در تحف‏العقول (با ترجمه، ص82) نيز اين نامه آمده و نكات ظريف و دقيقى را كه در نهج‏البلاغه نيامده، اشاره مى‏فرمايد:
1 . پرهيز از «خلوت‏نشينى» طولانى با زنان. كه آن‏را عامل خسته شدن يا دلزدگى مى‏داند. در واقع به يك نكته‏ى روانشناسى اشاره‏دارد: وَ لاتَطُلْ الخَلوَةَ مَعَ النِّساءِ فَيَمُلَّنَّكَ اَو تَمُلَّهُنَّ: خلوت‏نشينى با زنان را طولانى مكن كه آنان نسبت به تو خسته مى‏شوند و تو هم از آنان دلزده خواهى‏شد.
2 . خود را نباختن و دست‏پاچه نبودن در مقابل زن.اگر انسان در برابر جنس زن، خود دار باشد و به اصطلاح «چراغى بهر تاريكى نگه‏دارد»، برايش بهتر است تاهميشه دنبال برآورده كردنِ خواسته‏هايش باشد. دنباله روى در اين‏گونه مسايل، گوياى ناتوانى آدمى در مقابل جنس مخالف است و اين حالت با روحيّه‏ى مردانگى، سازش ندارد. از طرف ديگر، اگر زن مردش را قوى و با اراده ببيند، اورا تكيه‏گاهى براى خود مى‏داند به همين جهت حضرت امير عليه‏السلام مى‏فرمايد: وَاسْتَبِقْ مِن نَفسِكَ بَقيَّةً مِن اِمساكِكَ عَنهُنَّ وَ هُنَّ يُرينَ اَنَّكَ ذُو اقْتِدارٍ خَيرٌ مِن اَنْ يَظهَرنَ مِنكَ عَلَى انْتِشارٍ: در برابر آنان خويشتن‏دارى كن و آنان تو را صاحبِ اقتدار ببينند، بهتراست تا سستى و ضعف از تو، براى‏شان آشكارگردد.
(42) - قرآن/ سوره‏نور/آيه 30: «قُل لِّلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِن اَبصارِهِم...»: به مردان مؤمن بگو از خيره‏نگاه كردن بپرهيزند. آيه/31، همين امر را به زنان مؤمن دارد: «قُل لِّلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ...».
(43) - نهج‏البلاغه/حكمت 420.
(44) - نهج‏البلاغه/خ193.
(45) - نهج‏البلاغه صبحى صالح/519، حديث7 از غريب الكلام آن حضرت.
(46) - نهج‏البلاغه صبحى صالح/حكمت 136،ص494.
(47) - اشاره به امّ جميل خواهر ابوسفيان و زن ابولهب است كه قرآن «حمّالَةَ الحَطَب» را لقب او قرار داد.
(48) - نهج‏البلاغه/نامه 28، ص387.
(49) - فلسفه‏اخلاق استاد مطهرى، ص 249.
(50) - ديوان امام على عليه‏السلام ،ص30، مؤلف عبدالعزيزالكرم.
(51) - نهج‏البلاغه صبحى‏صالح/ خ202 ص 320 ـ 319، ترجمه دشتى/ ص 424.