تجلی امامت در نهج البلاغه

علاءالدين حجازی

- ۷ -


اميران كلام

اميرالمومنين امام على بن ابيطالب "ع" در توصيف زبان و قدرت بيان و سخنورى، كلامى رفيع و سخنى بليغ در نهج البلاغه ايراد فرموده است. در اين كلام امام عليه السلام به تشريح چگونگى كلام و شرايط سخن پرداخته و در نهايت پايگاه خاندان نبوت را در قدرت بيان و هنر سخنورى نشان داده و مى فرمايد:

... و انا لامراء الكلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه.[ نهج البلاغه فيض، كلام 224. ]

'و ما "عترت پيامبر "ص"" اميران سخن هستيم و ريشه هاى كلام در ميان ما محكم شده و شاخه هاى آن بر سر ما سايه گسترده است'.

حقيقت كلام و صدق سخن امام عليه السلام، هنگامى براى آشنايان ادب و بلاغت و فصاحت سخن روشن و آشكار مى شود، كه تاملى در خطبه هاى رسول خدا، دقتى در نهج البلاغه ى اميرالمومنين على "ع"، سيرى در خطبه هاى سيدالشهداء امام حسين، پژوهشى در صحيفه ى سجاديه سيدالساجدين امام على بن الحسين، تاملى در خطبه هاى فاطمه ى زهرا يگانه دختر رسول الله، نگرشى بر خطابه هاى عصاره ى ايمان و صبر، شيرزن عاشورا در شهر كوفه و مجلس يزيد و دقتى در احاديث، مناظرات و سخنان ساير ائمه ى اطهار عليهم السلام داشته باشند. در سايه ى چنين پژوهش و كنكاشى در گفتار خاندان پيامبر "ص" اصالت و حقيقت سخن امام على "ع" آشكار مى شود، كه بى هيچ گزاف و زياده اى بر اساس يك حقيقت عينى و واقعيت انكارناپذير فرمود:

'ما عترت پيامبر اكرم "ص" اميران سخن هستيم و ريشه هاى درخت كلام در ميان ما محكم و استوار شده و شاخه هاى آن بر تارك ما سايه گسترده است'.

امام على عليه السلام آنگاه كه در برابر غاصبان خلافت پيامبر "ص" و مدعيان زعامت امت اسلامى قرار مى گيرد، به منظور اتمام حجت و بيان حقيقت در گذرگاه تاريخ فرياد مى كشد و در رابطه با اثبات فضيلت و احقاق حق غصب شده ى خود و عترت پيامبر "ص" سوگند ياد كرده و مى فرمايد:

تالله لقد علمت تبليغ الرسالات و اتمام العدات و تمام الكلمات و عندنا اهل البيت ابواب الحكم و ضياء الامر... [ نهج البلاغه فيض، كلام 119. ]

'به خدا سوگند، تبليغ رسالتها، وفاى به پيمانها و همه ى معانى "تفسير و تاويل كلام الله" را به من آموخته اند. و ابواب علم و حكمت و روشناى حقيقت دين نزد ما اهل بيت و عترت پيامبر است.'

و در عتاب آميزترين كلام مدعيان دروغگوى علم و حكمت را سرزنش و توبيخ كرده و تصريح مى فرمايد كه هر كس به غير از عترت پيامبر "ص" چنين ادعايى داشته باشد، در حق خاندان رسول الله ستم كرده و در نهايت وقاحت دروغ مى گويد. امام عليه السلام در ادامه ى سخنان خويش هدايت و ارشاد بندگان خدا را در قدرت و صلاحيت خاندان پيامبر خدا مى داند و در نهايت صراحت مى فرمايد:

اين الذين زعموا انهم الراسخون فى العلم دوننا كذبا و بغيا علينا؟

ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم، بنا يستعطى الهدى و يستجلى العمى. ان الائمه من قريش غرسوا فى هذا البطن من هاشم، لا تصلح على سواهم و لا تصلح الولاه من غيرهم. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 144. ]

'كجايند آنان كه گمان مى كنند در علم و دانش استوارانند؟

به غير از ما "خاندان نبوت" ادعاى آنان دروغ و ظلمى در حق ما است، چرا كه خدا ما را برترى داده و آنها را فروگذاشته است. علم و حكمت را خداى متعال به ما عطا كرده و آنان را محروم نموده و ما را "در شهر علم و ايمان پيامبر" داخل كرده و ايشان را بيرون كرده است.

هدايت و ارشاد از ما درخواست مى شود و كورى دل به وسيله ى ما از ميان مى رود. به راستى كه رهبران دين از قبيله ى قريش مى باشند، زيرا آنها از تبار هاشم به وجود آمده اند و رهبرى براى غير از آنها شايسته نيست'. امام على "ع" در توصيفى زيبا و دلنشين خاندان رسول الله "ص" را به تناسب مسئوليت و تعهدى كه در ارتباط با هدايت خلق، از سوى آفريدگار جهان به ايشان واگذار شده، عترت پيامبر خدا را به ستارگان آسمان حيات مانند كرده و مى فرمايد:

الا ان مثل آل محمد "ص" كمثل نجوم السماء:

اذا خوى نجم طلع نجم، فكانكم قد تكاملت من الله فيكم الصنائع و اراكم ما كنتم تاملون. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 99. ]

'آگاه باشيد كه خاندان محمد "ص" ستارگان آسمان را مانند، هرگاه يكى از آنها غروب كند، ستاره ى ديگرى در افق حيات طلوع مى كند. گويا مى بينم كه "در سايه ى پيروى از خاندان رسول الله" نعمتهاى خدا بر شما تمام شد و به آنچه آرزومنديد، دست يافته ايد'.

اطاعت از رهبرى عترت پيامبر فريضه است

قرآن مجيد كلام خدا و كتاب هدايت آفريدگانست، كه از ملكوت اعلى براى حمايت و ارشاد بندگان مومن و با اخلاص، به قلب و جان مطهر رسول الله "ص" فرود آمده است. اسرار و حقايق و تفسير و تاويل آيات مباركات اين كتاب نور و هدايت، در گنجينه ى دل، نهانگاه ضمير، خلوت روحانى انديشه و شكوه و جاذبه ى بيان پيامبر اكرم "ص" جلوه گر است. و پيامبر خدا شخصيت معصوم و ممتازيست كه خداى حكيم طهارت دل و عصمت كلام و صلاح و صواب عمل او را تصديق كرده و در نهايت روشنى اين حقيقت را در قرآن مى يابيم كه:

و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى. [ سوره ى نجم، آيه 4 -3. ]

'و هرگز- پيامبر- سخن به هواى نفس نمى گويد، سخن او غير وحى خدا نيست'.

حقيقت بيان و صدق گفتار پيامبر خدا را، قرآن تاييد و تصديق كرده است. و همين پيامبر كه به دلالت قرآن، منطق او منطق وحى و الهام كبريائى است، امام على "ع" و يازده فرزند برومند و رشيد و معصوم او را به امامت امت اسلامى، به فرمان حق تعالى منصوب و معرفى فرموده و اطاعت فرمان آنها را در همه ى شئون اجتماعى و حيات فردى، بر امت اسلامى فريضه و واجب دانسته است. و هر حكمى را كه خداى سبحان و پيامبر او بر مردم و امت اسلامى واجب كرده و اجرا و اطاعت آن را از مردم بخواهند، هيچ كس حق نافرمانى و نقض و تخلف آن حكم را ندارد. و اين حقيقتى است كه در نهايت صراحت و با شدت قاطعيت و در اوج حتميت، در كلام پروردگار مشهود است، آنجا كه فرمود:

و ما كان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلاله مبينا. [ سوره ى احزاب، آيه 36. ]

هيچ مرد و زن مومن را در كارى كه خدا و پيامبر "ص" حكم كنند، اراده و اختيارى نيست "تا رايى خلاف آن اظهار كنند". و هر كس نافرمانى خدا و پيامبر او را انجام دهد، هر آينه به گمراهى سختى گرفتار شده است'.

به دلالت آيه ى فوق همه ى آنها كه از اطاعت ائمه ى اطهار عليهم السلام، از اهل بيت رسول الله "ص" سرپيچيده و زعامت غير ايشان را پذيرفته اند، گمراهان تيره بختى هستند كه فرمان خدا و پيامبرش را نافرمانى كرده و در نهايت در پست ترين مواضع انحراف و گمراهى سقوط كرده اند. چرا كه اطاعت عترت پيامبر و فرمانبردارى از اهل بيت رسول الله "ص"، حكم خداى سبحان و سفارش و فرمان پيامبر اكرم "ص" است. و اين خود حقيقتى است كه تاريخ شاهد آنست و سيره ى رسول الله "ص" گواه صادق آن مى باشد.

امام موحدان و پيشواى آزادگان پرهيزگار حضرت على "ع"، كه مصداق حقيقى و الگوى متعالى اطاعت از خدا و پيروى از پيامبر اعظم است و به همين دليل خداى او را به امامت امت اسلامى برگزيده، اطاعت از عترت رسول الله "ص" را كه مصطفايان و برگزيدگان آستان قدس ربوبى مى باشند، بر همه ى امت اسلامى فريضه دانسته و ايشان را به لزوم پيروى و اطاعت از آنان فرمان داده و فرموده است:

انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم، فلن يخرجوكم من هدى و لن يعيدوكم فى ردى، فان لبدوا فالبدوا و ان نهضوا فانهضوا، و لاتسبقوهم فتضلوا و لاتتاخروا عنهم فتهلكوا... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 96. ]

'اهل بيت پيامبر اعظم "ص" را نگاه كنيد و از راه و روش آنها منحرف نشويد و به راه آنها گام گذاريد، چرا كه آنان شما را از راه راست منحرف نكرده و به نابودى و گمراهى بر نمى گردانند. اگر ايشان "عترت پيامبر" نشستند، شما نيز بنشينيد و اگر قيام كردند، شما نيز برخيزيد، از ايشان- در هيچ كارى- پيشى نگيريد، كه گمراه و سرگردان مى شويد و از آنان عقب نمانيد، كه نابود و هلاك خواهيد شد'.

امام على عليه السلام كه زبان او گوياى منطق وحى و بيان وى منطق رساى پيامبر خدا است، در اين بخش از سخنان خود، امت اسلامى را به اطاعت محض از فرمانهاى عترت رسول الله "ص" و پيروى از راه مستقيم و طريق هدايت بخش آنان دستور مى دهد. و اندكى انحراف از صراط مستقيم امامت اهل بيت پيامبر را باعث گمراهى و هلاكت مى داند. و با صراحت و قاطعيت امت اسلامى را به اطاعت بى چون و چرا از عترت پيامبر خدا دلالت كرده و هدايت مى كند. نكات مهم ذيل در فرمان امام على "ع" شايان توجه و دقت است:

1- پيروى از راه و روش اهل بيت پيامبر را در دوران زندگى، براى رستگارى خود هدف و مقصود قرار دهيد.

2- اطاعت از دستورهاى عترت رسول الله "ص" به طور قطعى و حتمى، امت اسلامى را از گمراهى و نابودى رهايى مى بخشد. 3- امت اسلامى ماموريت دارد، كه بى هيچ چون چرا از اهل بيت رسول خدا پيروى كند، تا آنجا كه اگر آنها نشستند و سكوت كردند، مسلمانان نيز بنشينند و سكوت كنند و اگر عترت پيامبر برخاست و قيام كرد، امت اسلامى به پيروى از آنان قيام كند.

4- امت اسلامى وظيفه دارد، گام به گام در صراط حق از خاندان پيامبر "ص" پيروى كند. و در سير و حركت به سوى خدا، حتى اگر گامى بر اهل بيت پيامبر "ص" پيشى بگيرد و امامت و رهبرى ايشان را ناديده انگارد، گرفتار حيرت و دچار گمراهى خواهد شد.

امام على "ع" براى حفظ حكومت اسلامى و به منظور استقرار و بقاى نظام اسلامى در ميان امت اسلام، اقامه ى امامت اهل بيت پيامبر "ص" را امرى ضرورى و حياتى دانسته و پيروى از ايشان را به دليل تكريم و بزرگ داشت مقام امامت فريضه و واجب مى داند. اين حقيقت در كلام حكمت آفرين امام عليه السلام به روشنى و وضوح آشكار است، آنجا كه فرمود:

... و الامامه نظاما للامه و الطاعه تعظيما للامامه. [ نهج البلاغه فيض، حكمت 244. ]

'و خداى امامت را براى نظام اجتماع و امت واجب كرده و اطاعت از امام را به منظور بزرگداشت مقام امامت فريضه قرار داده است'.

شناخت امام و معرفت كامل نسبت به ائمه ى اطهار عليهم السلام، همان چهره هاى پاك و مطهرى كه اطاعت و پيروى از آنان بر امت اسلامى واجب و فريضه است، از ديدگاه اعتقادى امام على "ع" و در فضاى كرانه ناپيداى انديشه ى رفيع آن حضرت، به اندازه اى مهم و ارزشمند و ضروريست، كه امام عليه السلام عرفان و شناخت خدا و پيامبر و اهل بيت آن حضرت را مقامى عظيم مى داند، كه همتراز و برابر با مقام شهيد و پايگاه رفيع شهادت در راه خداست. در تبيين اين حقيقت انكار ناپذير امام "ع" فرمود:

... فانه من مات منكم على فراشه و هو على معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره على الله و استوجب ثواب مانوى من صالح عمله... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 232. ]

'همانا هر كس از شما "مسلمانان" در بستر خويش بميرد، در حالى كه به حق پروردگارش و به حق پيامبر خدا و عترت او معرفت داشته باشد، شهيد مرده و مزد او با خداى بزرگ است. و شايسته ى پاداش عمل نيكى است، كه در دل خود- آرزوى انجام آن را- داشته است'.

موضع امام در ماجراى بيعت

يكى از درخشنده ترين صفحات تاريخ حيات امام على "ع"، و حساس ترين فراز زندگانى آن حضرت كه شخصيت، قداست و عظمت آن امام معصوم و مظلوم را جلوه گر ساخته، ماجراى بيعت مسلمانان با آن حضرت، پس از به سر آمدن روزگار زمامداران سه گانه است. به گواهى تاريخ اسلام پس از عروج ملكوتى پيامبر اكرم "ص" به سوى رفيق اعلى، جريانهاى سياسى كه در لباس اسلام و عنوان مسلمانى، منافقانه خود را در تاريخ اسلام مطرح كرده بودند، با اجتماع در سقيفه ى بنى ساعده عليه امامت و زعامت اميرالمومنين على "ع" توطئه كردند و در حالى كه امام على "ع" سرگرم مراسم تغسيل و تشييع و تدفين پيامبر خدا "ص" بود. منافقان فرصت طلب امامت آن حضرت را طى يك ترفند و بازى سياسى انكار كرده و پرچم خلافت و جانشينى رسول الله "ص" را برافراشتند و مسلمانان ناآگاه را به پيروى خود فراخواندند. در پى اين بازى سياسى و مخالفت با فرمان خدا و وصيت مكرر پيامبر اكرم "ص"، امامت امت اسلامى از مسير خود خارج و تبديل به خلافت شد. و در پى آن نقشه ى از پيش طرح شده ى مدعيان خلافت و جانشينى پيامبر خدا، با توجه به شرايط خاص زمانى و موقعيت ناهنجار اجتماعى كارساز شد و در نتيجه تلاش امام على "ع" و كوشش بى امان فاطمه ى زهرا "س" دختر معصوم رسول الله، در راه احقاق حق امام و اثبات امامت و ولايت ايشان، سودمند واقع نشد. و فضاى سياسى جامعه ى اسلامى آنچنان آشفته و پريشان بود، كه مجاهدتهاى فاطمه ى زهرا سلام الله عليها در رابطه با احقاق حق همسرش اميرالمومنين و وصى پيامبر اكرم "ص"، اگر چه به شهادت مظلومانه ى سيده ى زنان عالم منتهى شد، ولى اين شهادت باعث بيدارى و آگاهى امت اسلام و بازگشت و سرسپارى ايشان، به امامت حقه ى امام على "ع" نشد. سرانجام امام عليه السلام در آن موقعيت تلخ و ناهنجار زمانى، بر اساس مسئوليت عظيم و خطير الهى خود، به پاسدارى از قرآن و حمايت و حفاظت امت اسلامى از آنچه واقع شده بود، پرداخت و حكومت و زعامت را به شيفتگان قدرت و دلدادگان شهرت واگذار كرد و اين موضع گيرى به حق امام "ع" مناسب ترين حركت اسلامى و سياسى آن حجت بزرگوار خدا بود، تا مگر با گذشت زمان عدم كفايت و شايستگى مدعيان خلافت براى همه ى مسلمانان آشكار شده و دنيازدگى و جاه پرستى خلفاء بر همه ى نسلها و در همه ى عصرها روشن و ثابت شود. و ديرى نگذشت كه شب ستم و روزگار غصب و حق كشى به سر آمد و خورشيد حقيقت در افق حيات امت اسلام درخشيدن گرفت. و به گفته ى مسعودى تاريخ نگار بزرگ اسلامى، آن روز كه وارثان و بستگان عثمان خليفه ى سوم، با تبر به تقسيم شمشهاى طلايى بازمانده از خليفه برخاستند، براى امت اسلام روز تلخ و ناگوارى بود. مشاهده ى اين صحنه ى ناگوار و زشت در حوزه ى خلافت و زعامت، باعث بيدارى مسلمانان از خواب غفلت و توجه ايشان به پى آمد فاجعه ى فراموشى حقيقت شد. و چنين شد كه امت اسلام در نهايت شرمندگى به ميزان خسران و زيان خويش كه حاصل جدايى از عترت پيامبر و سرپيچى از امامت و ولايت امام على "ع" بود، پى برد.

در اين هنگام امت اسلامى پس از اينكه در تنگناى سياست بيگانه با اسلام خلفاى سه گانه، عزت و عظمت و كيان الهى خود را از دست داده و در بن بست مرگ آفرين و ذلت بخش حكومت عثمان جانش به لب آمده بود، با كوله بار گران شرمسارى و ندامت به سوى امام على "ع" روى آورد و مردم پذيرش امامت آن بزرگوار را با فرياد رساى بيعت، بيعت اعلام كردند. امام عليه السلام در تصوير صحنه ى هجوم مردم به سوى خانه ى آن حضرت، براى پذيرش امامت ايشان و بيعت با آن بزرگوار چنين مى فرمايد:

فما راعنى الا و الناس كعرف الضبع الى ينثالون على من كل جانب، حتى لقد و طى ء الحسنان و شق عطفاى، مجتمعين حولى كربيضه الغنم. فلما نهضت بالامر نكثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون، كانهم لم يسمعوا كلام الله حيث يقول:

تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقين. [ سوره ى قصص، آيه 83. ] بلى و الله لقد سمعوها و وعوها و لكنهم حليت الدنيا فى اعينهم و راقهم زبرجها. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 3. ]

'در آن هنگام "پس از قتل خليفه ى سوم" چيزى مرا آزار نداد، جز اينكه مردم مانند موى انبوه گردان كفتار به سوى من روى آوردند. و از همه سوى مرا در ميان گرفتند، تا آنجا كه فشار ازدحام مردم نزديك بود انگشتهاى شست پايم [ بنا به ترجمه ى نهج البلاغه دكتر شهيدى. ] را درهم شكند و دو سوى جامعه ى من پاره شد. و مردم چنان مرا در بر گرفتند، كه گويى شخصى در ميان لانه ى پر از گوسفندى گرفتار شده است. ولى ديرى نگذشت كه تنى چند از آنها پيمان شكستند، گروهى از پيمان و بيعت من خارج شده و برخى از اطاعت حق دست كشيدند. گويى ايشان سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مى فرمايد:

"سراى آخرت را براى كسانى قرار داده ايم، كه در زمين بلندپروازى و فساد و تباهى نمى كنند و پايان نيكو براى پرهيزگاران است". آرى، به خدا سوگند كه آنها سخن خدا را شنيده و به خاطر سپرده بودند. ولى دنيا در چشم ايشان زيبا جلوه كرد و زينت و زيور دنيا آنانرا فريفت'.

آن روز كه مسلمانان با جهانى شور و شوق و قلبى آكنده از اميد و آرزو، خسته از همه ى انحرافها و كجرويها و تبعيضهاى دوران سياه حكومت خلفاى سه گانه، به سوى خانه ى امام على "ع" شتافتند، و از آن امام حق درخواست پذيرش بيعت كردند. امام به منظور اتمام حجت، خاطره ى تلخ روزهاى پس از شهادت و رحلت رسول الله "ص"، و سياه كاريها و سياست بازيهاى ناجوانمردانه ى مدعيان خلافت را به مردم گوشزد كرد و فرمود، به ياد داريد كه هنگام بيعت با عثمان خطاب به او گفتم:

لقد علمتم انى احق بها من غيرى و و الله لا سلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا على خاصه التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فيما تنا فستموه من زخرفه و زبرجه. [ نهج البلاغه فيض، كلام 73. ]

'شما خوب مى دانيد، كه من از همه ى مردم به جانشينى رسول الله "ص" سزاوارترم. به خدا سوگند به اين دليل خلافت را به ديگرى واگذار مى كنم. تا شايد امور مسلمانان سامان پذيرد و در اين رابطه به هيچ كس، مگر من ستمى نشود. اين كار را به خاطر پاداش نيكوى آن و به دليل بى ميلى به زر و زيور دنيا انجام مى دهم، همان چيزى كه شما به آن شيفته ايد و براى فراهم آوردن آن جنگ و ستيزه مى كنيد'.

يادآورى حوادث تلخ گذشته در خاطر مردم از سوى امام عليه السلام براى اين بود، كه همه ى مردم به ياد داشته باشند، كه امام على "ع" از حكومت و امامت امت اسلامى، جز حاكميت مطلق اسلام، اجراى دقيق سنت پيامبر خدا، حفظ و پاسدارى كيان اسلام و عزت و قدرت مسلمين هدف ديگرى را تعقيب نمى كند. و به همين دليل در دوران خلافت زمامداران سه گانه ى گذشته، امام "ع" از حق قطعى و حتمى خود چشم پوشيد، تا مگر شريعت اسلام باقى بماند و شرف و عزت و قدرت مسلمانان بازيچه و دستخوش تندباد حوادث نشود. و از آنجا كه على عليه السلام مسلمانان رفاه طلب و سست عنصر روزگار خود را خوب مى شناخت و آنان را مردمى حق جوى و عدالت طلب نمى شناخت و نيك مى دانست كه روى آورى ايشان به امام، به خاطر رهايى از بن بست نابسامانيهاى دوران گذشته و به اميد دستيابى به اركان حكومت آينده و برخوردارى از منابع بيت المال مسلمين است و اهداف اين مردم دنيا طلب با آرمانهاى مقدس و الهى وى سازگار نيست، به ناچار از پذيرش بيعت آنان خوددارى مى كرد. با اينهمه سرانجام مقاومت امام در عدم پذيرش بيعت مردم، به دليل اشتياق و اصرار و التماس بى پايان مردم در هم شكست. و بالاخره مسلمانان در نهايت شادمانى و اميد و نشاط، امامت آن بزرگوار را گردن نهاده و با امام پرهيزگاران و وصى پيامبر اكرم "ص" بيعت كردند. امام عليه السلام ماجراى خوددارى خويش را از پذيرش بيعت مردم، و ميزان شوق و نشاط ايشان را به هنگام بيعت با آن حضرت اينگونه توصيف مى فرمايد:

و بسطتم يدى فكففتها و مدد تموها فقبضتها، ثم تداككتم على تداك الابل الهيم على حياضها يوم ورودها، حتى انقطعت النعل و سقط الرداء و وطى الضعيف و بلغ من سرور الناس ببيعتهم اياى ان ابتهج بها الصغير و هدج اليها الكبير و تحامل نحوها العليل و حسرت اليها الكعاب. [ نهج البلاغه فيض، كلام 220. ]

'شما براى بيعت با من دست مرا گشوديد و من آنرا بستم. و شما دست مرا به سوى خود مى كشيديد، ولى من آن را باز پس مى كشيدم. آنگاه شما مانند شتران تشنه، كه هنگام آب خوردن به آبشخورها هجوم مى برند و يكديگر را پهلو مى زنند، مرا به گونه اى در ميان گرفتيد، كه بند كفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و افراد ناتوان پايمال شدند. و در آن روز مردم به دليل بيعت با من چنان شاد بودند، كه از شادى آنها كودكان نيز به وجد و سرور آمده بودند. پيران خانه نشين، با پاى لرزان براى مشاهده ى بيعت مردم با من به راه افتاده، بيماران براى تماشاى صحنه ى بيعت بر دوش افراد سوار شده و دوشيزگان نوجوان "شتابزده" بى نقاب در آن جمع حاضر شده بودند'.

هنگامى كه امت اسلام با قلبهايى آكنده از مهر به امام و سينه هايى سرشار از عشق و ارادت و ايمان نسبت به على "ع" به اميد استقرار حكومت قسط و عدل و آزادى اسلامى، دستهاى آرزومند و حاجت طلب خود را به سوى امام دراز كرده و فرياد رساى ايشان به نداى بيعت، بيعت، فضاى شهر را پر كرده بود، امام پرهيزگاران آزاده، در نهايت صراحت و روشنى، موقعيت مردم و مواضع اسلامى خود را براى آگاهى امت اسلام در طول تاريخ، اينگونه بيان فرمود:

لم تكن بيعتكم اياى فلته و ليس امرى و امركم واحدا، انى اريدكم لله و انتم تريدوننى لانفسكم. ايها الناس اعينونى على انفسكم و ايم الله لانصفن المظلوم من ظالمه و لا قودن الظالم بخزامته حتى اورده منهل الحق و ان كان كارها. [ نهج البلاغه فيض، كلام 136. ]

'بيعت شما با من كارى دور از انديشه و تدبير نبود و كار من و شما يكسان نيست. من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خودتان مى طلبيد. اى مردم، مرا با پيروزى بر هواهاى نفسانى خود يارى كنيد. به خدا سوگند، كه من براى گرفتن حق ستمديدگان از ستمگران، بر اساس عدل و انصاف فرمان مى دهم. و ستمگر را- مانند شترى- از حلقه ى بينى وى مى كشم تا او را به آبشخور حق برسانم، اگر چه در رسيدن به آن آرزومند و شيفته نباشد'.

در سخنان استوار و متين و جاذب امام عليه السلام، حقايقى روشن و واقعيتهاى انكارناپذيرى جلوه مى كند، كه تامل و توجه به اين سخنان، روشنگر نكات مهم و حياتى در حيات امام و مواضع حق ايشان و بيانگر موقعيت و پايگاه مردم در انديشه و نگاه امام است. در ذيل به برخى از اين نكات مهم اشاره مى شود.

1- به عقيده ى امام مسلمانان پس از قتل عثمان و سپرى شدن دوران خلافت و زمامداران سه گانه، به انحراف خويش از صراط مستقيم امامت و وصايت پى برده و عواقب شوم و تلخ اين انحراف را چشيده و لمس كرده بودند. و به دليل گرفتارى در تنگناهاى سياسى و ترفندهاى حكومتى و بن بستهاى پديد آمده در شئون حياتى و اجتماعى مسلمين بر اثر حكومت زمامداران سه گانه، تنها راه نجات و هدايت را در توسل به دامان امام على "ع" يافته بودند . و بر اساس اين واقعيت عينى و انكار ناپذير پيروزى بر مشكلات اجتماعى و رستگارى اخروى را در پذيرش امامت على عليه السلام و قبول ولايت آن حضرت بر همه ى شئون حياتى امت اسلام مى دانستند. از اين روى هجوم مسلمانان به سوى خانه ى امام على "ع" و اشتياق و اصرار ايشان به بيعت با آن بزرگوار، كارى بدور از انديشه و تدبير نبود. و نه تنها چنين نبود، بلكه حاصل سالها تجربه ى تلخ و ناگوار خلافت زمامداران سه گانه و نتيجه ى صلاحديد انديشمندان امت اسلامى و آرزو و اميد يكايك مسلمانان بود. و امام عليه السلام با عنايت به همه ى اين واقعيتها و با توجه به تنگناها و بن بستهايى كه امت اسلامى گرفتار آن شده بود، با صراحت و قاطعيت تمام مسلمانان شيفته ى بيعت با امام را مخاطب قرار داده و فرمود:

'بيعت شما با من كارى دور از انديشه و تدبير نيست...'.

2- به گواهى تاريخ اسلام صفحات روشن و فروزان تاريخ حيات اميرالمومنين على " ع" گوياى اين حقيقت عينى و حتمى است، كه ذرات وجود امام "ع" مومن به خداى يكتا و معتقد به اصالت و حقيقت قرآن و موقن و معترف به رسالت و نبوت خاتم الانبياء حضرت محمد بن عبدالله "ص" مى باشد. و بر پايه ى استوار چنين ايمان و اعتقادى لحظه، لحظه ى زندگانى امام موحدان صادق و پيشواى پرهيزگاران صالح، على عليه السلام، اين يگانه ى دهر و عصاره عصر، جلوه گاه زيباى ايمان، اخلاص، ايثار، تقوى، جهاد، گزينش رضوان خدا و انتخاب رضاى حق تعالى است. سيره ى روشن امام على عليه السلام بيانگر اين حقيقت است، كه در انديشه ى امام و در سويداى قلب مطهر آن وصى معصوم رسول الله "ع"، جز رضاى الهى و اخلاص پروردگار، حقيقت ديگرى راه ندارد. و به همين سبب زبان على، قلم على، شمشير على، انديشه ى على، عمل على و جهاد على عليه السلام همه در راه خدا، براى خدا و در جهت تحقق حاكميت مطلق الهى به كار رفته است. و سيما و سيره ى امام على "ع" مصداق حقيقى و الگوى عينى اين آيه ى شريفه ى قرآنى است كه:

قل ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك امرت و انا اول المسلمين. [ سوره ى انعام، آيات 162 -163. ]

'بگو همانا نماز و طاعت و همه ى اعمال من و زندگانى و مرگ من براى خداست، كه پروردگار جهانها است. او را انبازى نيست و به همين اخلاص كامل مرا فرمان داده اند و من نخستين كسى هستم كه مطيع و تسليم فرمان خدا مى باشم'.

امام على "ع" از فرهنگ وحى و شريعت الهى اسلام، صبغه الله و اخلاص عمل را آموخته است. چرا كه قرآن از ميان همه ى رنگهاى هوى و هوس، ريا، نفاق، كبر، شهوت، حرص، حسد و قدرت طلبى، رنگ خدايى و جلوه ى الهى را زيباترين و نيكوترين رنگها دانسته و در نهايت صراحت و قاطعيت مى فرمايد:

صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عابدون. [ سوره ى بقره، آيه 138. ]

'رنگ آميزى خداست كه به ما رنگ فطرت ايمان و سيرت توحيد بخشيده، هيچ رنگى خوشتر از ايمان به خداى يكتا نيست و ما او را بى هيچ شائبه ى شرك پرستش مى كنيم'.

و از آنجا كه على عليه السلام اراده، انديشه، عمل و موضع گيريش در همه ى عمر بر اساس قرآن كريم و سنت قائمه ى رسول الله "ص"، رنگ خدايى و جلوه ى الهى دارد، موضع قطعى و حتمى خود را در رابطه با مساله ى بيعت به روشنى براى مردم بيان كرده و تفاوت هدف خود را با اهداف بيعت كنندگان، در ارتباط با حكومت و امامت امت اسلامى، اعلام مى دارد. اعلام موضع امام پيرامون پذيرش مسئوليت حكومت و زعامت مسلمانان، به اندازه اى روشن و قاطع و بدور از ترفندهاى سياسى و شيطنتهاى ديپلماسى بود، كه تاريخ و حوادث تاريخى نتوانست آن را ثبت نكند و به همين دليل امروز پس از گذشت پانزده قرن، صداى رساى امام على "ع" از ديوارهاى محكم و ستبر قرون گذشته و به گوش همه ى عدالت خواهان و آزادگان يكتاپرست مى رسد، كه امام فرمود:

'كار من با شما يكسان نيست، زيرا من شما را براى خدا مى خواهم ولى شما مرا براى خودتان مى طلبيد...'. [ و ليس امرى و امركم واحدا، انى اريدكم لله و انتم تريدو ننى لانفسكم... 'نهج البلاغه فيض، كلام 136'. ] 3- در سخنان رسا و روشن امام بر اين حقيقت تصريح شده، كه امام عليه السلام حكومت و امامت امت اسلامى را براى خدا مى خواهد. و هنگامى كه اساس حكومت و پايه هاى بنيادى امامت خدايى باشد، در چنين حكومت و امامتى بى گمان هدف رهبر جامعه، استقرار عدل و حاكميت قسط در ميان جمهور انسانها است. از اين روى امام عليه السلام پس از آنكه مسلمانان با آن حضرت بيعت كردند، خط مشى سياسى و استراتژى حكومت و امامت خود را دفاع از ستمديدگان و سركوب و نابودى ستمگران خودكامه و خودخواه اعلام كرده و فرياد دفاع از مظلومان را در گوش تاريخ، از حلقوم حق گوى خود برمى كشد و خطاب به همه ى حاضران عصر خود و آگاهان و بيداران نسلهاى آينده مى فرمايد: 'به خدا سوگند، كه براى گرفتن حق ستمديدگان از ستمگران بر اساس عدل و انصاف فرمان مى دهم. و ستمگر را- مانند شترى- از حلقه ى بينى او مى كشم تا وى را به آبشخور حق برسانم، اگر چه در رسيدن به آن آرزومند و شيفته نباشد'. [ نهج البلاغه فيض، كلام 136. ]

آن روز كه مردم با امام عليه السلام بيعت كردند و سخنان آن حضرت را در ارتباط با اقامه ى حق، بر چيدن بساط ظلم و نابودى نظام تبعيض و رواج فساد شنيدند، باور نداشتند كه على عليه السلام به آنچه مى گويد مومن است و آنچه را كه ايمان دارد، تا نثار جان در راه خدا و تحقق آرمانهاى مقدس اسلامى پاى مى فشارد. و در ارتباط با استقرار حكومت قسط و عدل در پرتو ايمان به خداى يگانه، با هيچ جريان باطل و گروه ناحقى سازش نخواهد كرد. و از آنجا كه امام طرفداران حق و هواخواهان عدالت را در ميان مسلمانان اندك مى ديد، براى اتمام حجت و تبيين و تشريح خط مشى سياسى و استراتژى حكومت مدافع حق، كه آن حضرت مى رفت تا استقرار آن را در جامعه ى اسلامى پى ريزى كند، مسلمانان را مخاطب قرار داد و در نهايت قدرت و اعتقاد فرياد كشيد كه:

ذمتى بما اقول رهينه و انا به زعيم. ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات. الا و ان بليتكم قد عادت كهياتها يوم بعث الله نبيكم "ص". و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغر بلن غربله و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم و ليسقن سابقون كانوا قصروا و ليقصرن سباقون كانوا سبقوا. و الله ما كتمت و شمه و لا كذبت كذبه و لقد نبئت بهذا المقام و هذا اليوم... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 16. ]

'آنچه مى گويم در عهده ى خويش مى دانم و خود را به آن پاى بند مى دانم. آن كس كه عبرتها او را آشكار شود- و از آن پند پذيرد- و از كيفرها كه پيش چشم اوست عبرت گيرد، تقوا او را نگه دارد و به سرنگون شدنش در شبهه ها نگذارد.

آگاه باشيد- كه روزگار- دگر باره شمار را در بوته ى آزمايش ريخت، مانند روزى كه خدا پيامبر شما را برانگيخت. به خدايى كه او را به راستى مبعوث فرمود، به هم خواهيد در آميخت و چون دانه كه در غربال ريزند، يا ديگ افزار كه در ديگ ريزند، روى هم خواهيد ريخت، تا آن كه در زير است زبر شود و آن كه بر زبر است به زير در شود و آنان كه واپس مانده اند، پيش برانند و آنها كه پيش افتاده اند، واپس مانند.

به خدا سوگند كلمه اى از حق را نپوشاندم و دروغى بر زبان نراندم، چرا كه از چنين حال و چنين روز آگاهم كرده اند'.

امام عليه السلام در رابطه با احقاق حقوق پايمال شده ى مسلمانان، اعاده و بازگشت شخصيت، كرامت و شرف مومنان با اخلاص و مصادره و باز پس گيرى ثروتهاى به تاراج رفته ى بيت المال مسلمانان به روزگار رهبرى عثمان و بازگردانيدن آنها به سهامداران شايسته ى بيت المال فرمود:

و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته. فان فى العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق. [ نهج البلاغه فيض، كلام 15. ]

'به خدا اگر بينم كه- اموال بيت المال- به كابين و مهر زنان يا بهاى كنيزكان رفته باشد، آن را باز مى گردانم، چرا كه در عدالت گشايش است و آن كه عدالت را بر نتابد، ستم را سخت تر يابد'.

به دنبال اين هشدارهاى بيدارگرانه ى امام عليه السلام و در پى اعلام خط مشى و استراتژى حكومت آن حضرت، همه ى آنها كه به اميد برخوردارى از بيت المال، به دليل سابقه اى كه در اين رابطه در عهد زمامدارى زمامداران سه گانه ى گذشته داشته اند و امروز با همان خيالهاى خوش پيرامون امام عليه السلام فراهم آمده اند، پايگاه لرزان و فروريخته ى خود را يافتند و از همان روزهاى نخست زعامت امام از اطراف وى پراكنده شده و نقشه ى مخالفت و مبارزه ى با امام را به اجراء در آوردند. و در نهايت تاسف و آزردگى خاطر مسلمانان، به گواهى تاريخ پرچمهاى مخالفت و ناسازگارى و ستيز با امام، از سوى ناكثين، مارقين و قاسطين، به دست فتنه و آشوب و توطئه ى دنياخواران هوسباز در برابر على "ع" افراشته شد. و امام على "ع" اين مظلوم ترين چهره ى تابناك امامت، در روزگار محدود زعامت و رهبرى خود، نه تنها مجال و فرصت كافى براى اقامه ى حكومت قسط و عدل نيافت، بلكه ى همه ى توان و همت امام در جهت خاموشى آتش فتنه و فساد و سركوب آشوبگران و فتنه جويان شد. اندكى دقت در سخنان امام، پيمان شكنى باج خواهان امت اسلام و مظلوميت امام على "ع" را در تاريخ اسلام تصوير مى كند. به گفتار امام عليه السلام در رابطه با بيعت شكنى برخى از مسلمانان و جنگ افروزى طلحه و زبير توجه كنيد:

فاقبلتم الى اقبال العوذ المطافيل على اولادها تقولون:

البيعه، البيعه! قبضت كفى فبسطتموها و نازعتكم يدى فجذبتموها، اللهم انهما قطعانى و ظلمانى و نكثا بيعتى و البا الناس على، فاحلل ما عقدا و لاتحكم لهما ما ابرما و ارهما المساءه فيما املا و عملا و لقد استثبتهما قبل القتال و استانيت بهما امام الوقاع، فغمطا النعمه وردا العافيه. [ نهج البلاغه فيض، كلام 137. ]

'شما براى بيعت با من، مانند زنانى كه تازه فارغ شده و به سوى نوزادان خود مى شتابند، به طرف من هجوم آورده و پياپى مى گفتيد: براى بيعت آمده ايم، بيعت، بيعت. و من- به دليل شناختى كه از شما داشتم- دستهاى خود را بر هم نهادم، ولى شما به زور آنها را باز كرديد. من دستهايم را باز پس كشيدم و شما آنها را براى بيعت به سوى خود كشيده و با اصرار فراوان با من بيعت كرديد. خدايا اين دو نفر "طلحه و زبير" رشته ى خويشاوندى با من را بريدند، بى پروا به من ستم كردند، بيعت خود را با من شكسته و مردم را عليه من برانگيختند. بنابراين گرههايى را كه اينها بسته اند، تو باز كن و آنچه را كه رشته اند استوار مكن و كيفر آنچه را كه به دل داشتند و اعمالى را كه انجام دادند، به ايشان برسان.

من پيش از شروع جنگ از آنها خواستم، تا بيعت خود را از سر گيرند و هنوز كه به آتش جنگ دامن نزده اند، لحظه اى بينديشند، ولى آنها نعمت حق تعالى را خوار شمرده و سلامت و آرامش را نپذيرفتند'.